شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

تحریم، جنگ یا تحول درونی؟ راه …

تحریم، جنگ یا تحول درونی؟ راه …

بازدیدها: 3

آیا تحریم و فشار خارجی ابزار مناسبی برای تغییر در ایران هستند؟

۱. مقدمه: دوگانه‌ای پرهزینه و پُرچالش

بحث درباره‌ی تحریم‌ها و مداخلات خارجی، اعم از اقتصادی یا نظامی، از جمله موضوعات اختلاف‌برانگیز در میان جریان‌های مختلف اپوزیسیون ایران است. پرسش اصلی اینجاست: آیا چنین ابزارهایی به تغییر واقعی منتهی می‌شوند، یا صرفاً بحران، سرکوب و وابستگی را تعمیق می‌کنند؟

۲. تجربه جهانی: هزینه‌های سنگین، دستاوردهای اندک

الف) تحریم‌های اقتصادی – تجربه‌ی ایران، عراق، ونزوئلا

در کشورهای مختلف، از عراق دهه ۹۰ تا ایران و ونزوئلا در دهه‌های اخیر، تحریم‌ها نه‌تنها به تضعیف رژیم‌های اقتدارگرا نینجامیدند، بلکه منجر به:

  1. گسترش اقتصاد غیررسمی و فساد سیستمی
  2. تضعیف جامعه‌ی مدنی و طبقه‌ی متوسط
  3. تقویت نهادهای امنیتی و سرکوبگر شده‌اند

در ایران، تحریم‌های فلج‌کننده پس از ۲۰۱۲، نه تنها منجر به سقوط حکومت نشد، بلکه موجب گسترش قدرت سپاه و شبکه‌های شبه‌دولتی گردید.

ب) مداخله نظامی – عراق، لیبی، افغانستان

مداخلات نظامی نیز نتایجی ویرانگر به همراه داشته‌اند:

  1. عراق پس از سقوط صدام، وارد چرخه‌ای از خشونت، تروریسم و جنگ داخلی شد
  2. لیبی، با وجود مداخله‌ی ناتو، به دولت‌های چندپاره و بی‌ثباتی سیاسی کشیده شد
  3. افغانستان، با وجود دو دهه حضور نظامی غرب، بار دیگر تحت کنترل طالبان قرار گرفت

نتیجه‌ی مشترک این تجارب: بدون نیروی جایگزین داخلی و ساختار سیاسی منسجم، تغییر خارجی منجر به فروپاشی اجتماعی می‌شود، نه گذار دموکراتیک.

۳. الگوی جمهوری اسلامی: مسیر کره شمالی؟

ایران، همچون کره شمالی، نشان داده است که می‌تواند تحریم‌ها را دور بزند و حتی در دل بحران اقتصادی، ساختار سرکوب خود را تقویت کند. حکومت با بهره‌برداری از شعار «دشمن خارجی»، مشروعیت اقدامات خود را بازتولید کرده و منابع محدود را صرف حفظ خود کرده است، نه رفاه عمومی.

۴. خطای راهبردی: تحریم بدون بدیل

تحریم اگر با استراتژی سیاسی مشخص و نیروی جایگزین همراه نباشد، تنها به:

  1. انزوای جامعه‌ی مدنی
  2. تخریب زیرساخت‌های اجتماعی
  3. و تشدید کنترل حکومت منتهی می‌شود.

در چنین شرایطی، مردم آسیب می‌بینند اما رژیم‌ها با گفتمان امنیت و تهدید خارجی، بقای خود را تمدید می‌کنند.

۵. پاسخ به استدلال “تحریم برای قطع منابع سرکوب”

برخی بر این باورند که تحریم ابزار مناسبی برای قطع منابع مالی جمهوری اسلامی در حمایت از سرکوب و تروریسم منطقه‌ای است. اما تجربه‌ها نشان داده:

  1. فشار اقتصادی رژیم را تضعیف نکرده، مردم را فقیرتر کرده است.
    در ایران، سوریه، کوبا و کره شمالی، حکومت‌ها با شدت عمل بیشتر و استفاده ابزاری از “دشمن خارجی” اقتدار خود را حفظ کرده‌اند.
  2. تحریم‌ها اولویت را از جامعه به امنیت رژیم منتقل می‌کنند.
    در نتیجه، بودجه‌ی آموزش، سلامت و فرهنگ کاهش می‌یابد، اما بودجه‌ی سرکوب نه.
  3. اقتصاد تحریمی، بستر فساد، رانت و بی‌شفافیتی است.
    نظام‌های مافیایی، قاچاق، پول‌شویی و دور زدن تحریم‌ها تقویت می‌شوند و نظارت عمومی تضعیف می‌گردد.
  4. تحریم، بدون بدیل داخلی، فقط نارضایتی خشم‌آلود تولید می‌کند.
    و این خشم، بدون سازماندهی، ممکن است به افراط‌گرایی، بی‌ثباتی یا سرکوب بیشتر منجر شود.

6. مسیر جایگزین: از تخریب به تغییر

راهکار پایدار در هم‌افزایی نیروهای دموکراسی‌خواه داخلی و خارجی نهفته است. سه گام کلیدی:

  1. ایجاد بدیل سیاسی فراگیر و قابل اعتماد که بخش بزرگی از جامعه را نمایندگی کند
  2. سرمایه‌گذاری در آگاهی‌بخشی و نافرمانی مدنی سازمان‌یافته
  3. تقویت گفتمان دموکراسی، استقلال و حق تعیین سرنوشت بدون اتکا به مداخله‌ی خارجی

اگر اپوزیسیون به جای اتکا به ابزار بیرونی، بر اتحاد و انسجام تمرکز کند، می‌تواند به نیرویی مؤثر برای تغییر بدل شود.

راه‌حل:

اتحاد نیروهای دموکراسی‌خواه، اعتمادسازی، و تمرکز بر نیروی مردم. تا زمانی که نیروهای مدنی و سیاسی سازمان‌نیافته و پراکنده باقی بمانند، تحریم به تغییر نخواهد انجامید. اما اگر جنبشی ملی، شفاف، و دارای برنامه شکل بگیرد، تغییر بدون وابستگی خارجی ممکن خواهد بود.

7. جمع‌بندی

  1. تحریم‌ها و جنگ نه‌تنها باعث تضعیف حکومت نشده‌اند، بلکه توان سرکوب آن را افزایش داده‌اند.
  2. مداخله‌ی خارجی در غیاب بدیل ملی و مردمی، خطر آشوب، تجزیه و وابستگی را در پی دارد.
  3. تنها راه‌حل پایدار مشارکت آگاهانه‌ی مردم، اتحاد نیروهای دموکرات، و شکل‌گیری بدیلی درونی است.

 

در نهایت، تحریم و مداخله‌ی خارجی نه ابزار مؤثر، نه راه‌حل پایدار و نه گزینه‌ای اخلاقی برای تغییر در ایران هستند. مسیر گذار به دموکراسی از درون جامعه، با اتحاد، آگاهی و مشارکت می‌گذرد، نه با فشار، تحقیر و ویرانی از بیرون.

شورای ملی تصمیم
2۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ – 1۴ مه ۲۰۲۵

از فقر، انقلابی مردمی و دموکرا…

از فقر، انقلابی مردمی و دموکرا…

بازدیدها: 2

در برخی محافل سیاسی ایران، ایده‌ای رواج دارد که بر اساس آن هرچه فشارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بر مردم بیشتر شود، احتمال وقوع تغییرات بنیادین در ساختار قدرت افزایش می‌یابد. این نگرش که عمدتاً توسط بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی تبلیغ می‌شود، بر فرضیه‌ای استوار است که فقر و بحران، خودبه‌خود به انقلاب و تحول سیاسی منجر خواهند شد. مقاله حاضر ضمن تحلیل تاریخی، جامعه‌شناختی و روان‌شناختی این دیدگاه، نشان می‌دهد که چنین تئوری‌ای نه‌تنها ناکارآمد، بلکه ضد مردمی، غیراخلاقی و علمی‌نشده است.

۱. مقدمه: تئوری فشار برای تغییر

تئوری فشار، با این پیش‌فرض عمل می‌کند که مردم تحت فشارهای شدید اقتصادی و سیاسی، به مرحله‌ای از «خشم و انفجار» می‌رسند که به اعتراض و انقلاب منجر می‌شود. این رویکرد به‌طور خاص در سال‌های اخیر، از سوی برخی فعالان سیاسی خارج از کشور، و با حمایت از تحریم‌ها یا حتی حمله نظامی به ایران، بازتولید شده است.

۲. فقر، عامل انقلاب یا عامل انفعال؟

مطالعات جامعه‌شناسی و تاریخ انقلاب‌ها نشان داده‌اند که فقر مطلق و محرومیت شدید، معمولاً مردم را به انزوا، ترس و محافظه‌کاری سوق می‌دهد نه مبارزه و انقلاب.

  1. در شرایط فقر شدید، افراد بیشتر درگیر «زیست بقا» می‌شوند و امکان تفکر سیاسی و مشارکت جمعی از آن‌ها گرفته می‌شود.
  2. تجربه تاریخی نشان می‌دهد که در دوره‌های قحطی، جنگ و گرسنگی در ایران، مانند دوران قحطی جنگ جهانی اول و دوم، هیچ انقلاب اجتماعی یا اعتراض جدی شکل نگرفت.

۳. آگاهی و امید؛ سوخت واقعی تحولات اجتماعی

تجربه انقلاب‌های بزرگ جهان، از فرانسه و روسیه گرفته تا انقلاب مشروطه و انقلاب ۱۳۵۷ ایران، نشان می‌دهد که موتور تغییر نه فقر مطلق، بلکه رشد نسبی آگاهی و قدرت سازمان‌یافتگی مردم است.

  1. در سال‌های پیش از انقلاب ۱۳۵۷، بخش‌هایی از جامعه ایران تجربه رفاه نسبی، آموزش بهتر و ارتباط با جهان را داشتند. این وضعیت باعث رشد مطالبه‌گری و شکل‌گیری شبکه‌های اعتراضی شد.
  2. طبق تئوری «توکویل»، بزرگ‌ترین تهدید برای حکومت‌ها نه در زمانی است که سرکوب کامل دارند، بلکه زمانی است که جامعه در حال رشد و مطالبات در حال افزایش است.

۴. فقر به‌مثابه ابزار سرکوب

جمهوری اسلامی نیز با درک تجربه تاریخی، از فقر و بحران به‌عنوان ابزار کنترل اجتماعی استفاده می‌کند:

  1. ایجاد ناپایداری اقتصادی، باعث پراکندگی نیروهای اجتماعی و تقویت فردگرایی دفاعی می‌شود.
  2. تضعیف طبقه متوسط و نابودی امید به آینده، جامعه را به سمت بی‌اعتمادی و انفعال سوق می‌دهد.

در نتیجه، هر سیاستی که فقر و بحران را تشدید کند، از جمله تحریم‌های فلج‌کننده، در عمل در راستای تحکیم قدرت رژیم موجود عمل می‌کند، نه علیه آن.

۵. مسئولیت اپوزیسیون؛ بازتعریف نقش و راهبردها

اپوزیسیون دموکرات و ملی باید راهبرد خود را از «فشار برای تغییر» به «توانمندسازی برای تغییر» بازتعریف کند. این بازتعریف شامل موارد زیر است:

  1. ارتقاء آگاهی و آموزش سیاسی مردم در داخل و خارج کشور؛
  2. تولید رسانه مستقل و شفاف برای ایجاد افق فکری مشترک؛
  3. سازمان‌دهی اجتماعی از پایین به بالا و ایجاد نهادهای جایگزین مردمی؛
  4. رد مطلق جنگ و تحریم به‌عنوان ابزار تغییر و جایگزینی آن با دیپلماسی مردمی و کار فرهنگی-سیاسی پایدار.

۶. نتیجه‌گیری

تغییر اجتماعی در ایران تنها از مسیر فقر و فشار عبور نخواهد کرد، بلکه نیازمند آگاهی، امید، سازمان‌یافتگی و اعتماد اجتماعی است. تئوری‌هایی که از تحریم و جنگ استقبال می‌کنند، در واقع ناخواسته به خدمت بقای رژیمی درمی‌آیند که سال‌هاست با استفاده از همین بحران‌ها، مردم را از مطالبه‌گری دور نگاه داشته است.

اپوزیسیونی که مدعی نمایندگی مردم ایران است، باید منشأ اعتماد، اتکا، و راهنمایی باشد؛ نه عاملی برای تسریع فروپاشی اجتماعی. بدون بازنگری در تئوری‌ها و روش‌ها، اعتماد عمومی هرگز به دست نخواهد آمد.

شورای ملی تصمیم

15 مه 2025

پپه موخیکا؛ رئیس‌جمهوری که فقی…

پپه موخیکا؛ رئیس‌جمهوری که فقی…

بازدیدها: 3

خوزه «پپه» موخیکا، رئیس‌جمهور پیشین اروگوئه، در ۱۳ مه ۲۰۲۵ درگذشت، اما رد پایی که در ذهن مردم جهان گذاشت، بسیار فراتر از مرزهای کشورش و فراتر از دوران ریاست‌جمهوری‌اش باقی خواهد ماند. او را «فقیرترین رئیس‌جمهور دنیا» نامیدند، اما خودش با لبخندی ساده می‌گفت:

فقیر کسی است که همیشه بیشتر می‌خواهد، نه کسی که با کم زندگی می‌کند. من سبک زندگی ساده‌ای دارم چون این انتخاب خودم است، من فقیر نیستم.

این جمله کوتاه، گویای فلسفه‌ای عمیق و انسانی است که زندگی پپه موخیکا را هدایت می‌کرد؛ فلسفه‌ای که در تضاد کامل با حرص بی‌پایان سیاستمدارانی قرار دارد که ثروت، قدرت و منافع گروهی را بر خیر عمومی ترجیح می‌دهند.

موخیکا زندگی‌اش را نه در کاخ‌های مرمرین، بلکه در مزرعه‌ای کوچک در حومه مونته‌ویدئو گذراند. خود رانندگی می‌کرد، آب را از چاه می‌کشید، و حقوق ریاست‌جمهوری‌اش را به خیریه‌ها می‌بخشید. او به دنیا نشان داد که ساده‌زیستی نه نشانه‌ی ضعف، بلکه نشانی از عظمت روح و استقلال درونی است.

در دوران ریاست‌جمهوری‌اش (۲۰۱۰–۲۰۱۵)، اروگوئه به یکی از پیشروترین کشورهای آمریکای لاتین تبدیل شد. قانونی‌سازی ازدواج همجنس‌گرایان، ماری‌جوانا و سیاست‌های اجتماعی مترقی، همگی با رهبری انسانی و توأم با اخلاق پپه انجام شد. اما او هرگز خود را بالاتر از مردم ندانست. گفته بود:

من هیچ‌وقت رئیس کسی نبودم. من فقط موقتی مسئول برخی کارها بودم. رئیس واقعی مردم‌اند.

محبوبیت او محدود به مرزهای کشورش نبود. میلیون‌ها نفر در سراسر جهان به احترام او ایستادند، نه به‌خاطر قدرت سیاسی‌اش، بلکه به‌خاطر درستی، تواضع، و آزادمنشی‌اش. او نمونه نادری از سیاستمداری بود که زندگی و گفتارش یکی بود.

در مراسم تشییع جنازه‌اش هزاران نفر در خیابان‌های مونته‌ویدئو گرد آمدند و پیکرش را همچون قهرمانی ملی بدرقه کردند. پرچم اروگوئه پیکرش را پوشاند، اما خاطره‌اش بر دوش وجدان جهانیان خواهد ماند.

برای جهانی که از سیاست‌مدارانی خسته است که فقط به خود و منافع کوتاه‌مدت فکر می‌کنند، زندگی پپه موخیکا درسی است فراتر از سیاست؛ درسی در انسان‌بودن.

درسی برای اپوزیسیون ایران از مردی که سیاست را انسانی کرد

زندگی پپه موخیکا تنها یک روایت شخصی یا نمونه‌ای خاص از سیاست‌ورزی در آمریکای لاتین نبود؛ بلکه نمونه‌ای جهانی بود از اینکه چگونه می‌توان سیاست را با صداقت، اعتماد عمومی، ساده‌زیستی و عمل‌گرایی اخلاق‌مدارانه پیش برد.

اپوزیسیون ایران، که سال‌هاست درگیر اختلافات درونی، بی‌اعتمادی متقابل، رقابت‌های فرساینده، و ناتوانی در ارائه‌ی یک برنامه مشترک برای گذار به دموکراسی است، می‌تواند از منش و نگاه موخیکا بیاموزد:

  1. اعتمادسازی با مردم نه با شعارهای بزرگ، بلکه با صداقت در رفتار و سادگی در زندگی.
  2. اتحاد و همکاری فراگیر به‌جای انحصارطلبی ایدئولوژیک و حذف یکدیگر.
  3. ارائه‌ی راهکارهای عملی، انسانی و قابل‌فهم برای مردم، به‌جای پنهان‌شدن پشت مفاهیم کلی و انتزاعی.
  4. پذیرش مسئولیت بدون ادعای رهبری دائمی؛ پپه می‌گفت: «من فقط موقتی مسئول برخی کارها بودم.» این فروتنی، او را محبوب ساخت، نه ضعیف.
  5. توجه به عدالت اجتماعی و حقوق اقلیت‌ها، بدون افتادن در دام پوپولیسم یا افراط.

اگر اپوزیسیون ایران می‌خواهد اعتماد عمومی را بازیابد و نقشی واقعی در گذار به دموکراسی ایفا کند، باید خود را از نو بسازد؛ نه با ادعای «رهبری»، بلکه با عمل مشترک، صداقت، و رفتار اخلاقی. مردم از سیاستمداران خسته‌اند، اما هنوز به انسان‌هایی مثل پپه دل می‌سپارند؛ انسان‌هایی که میان گفتار و کردارشان فاصله نیست.

جهان از پپه خداحافظی کرد، اما راهش برای ما، بویژه برای آنان که در جست‌وجوی آینده‌ای آزاد و انسانی برای ایران‌اند، هنوز باز و زنده است.

در زمانه‌ای که بسیاری سیاست را ابزار قدرت می‌بینند، پپه موخیکا آن را فرصتی برای خدمت و انسان‌بودن دانست. یادش گرامی، و راهش الهام‌بخش برای آنان که به فردای روشن ایران می‌اندیشند.

شورای ملی تصمیم

بمیر، تا دیده و شنیده شوی! مسع…

بمیر، تا دیده و شنیده شوی! مسع…

بازدیدها: 2

مرگ ستائی و مُرده پرستی نه فقط سُنتی ریشه دار، که پاره ای ازتجدد ماست.!

شیوا ارسطویی یکی از برجسته‌ترین زنان نویسنده و شاعر در 64 سالگی خودخواسته این جهانِ را وانهاد و رفت. دلیل و انگیزۀ “خود خواسته” گی این رخداد تراژیک را شیوا در یک جمله بیان کرده است:” انسان بودن در این شرایط مشکل است، زن بودن مشکل تر”.

شیوا ارسطویی بیش از 12 اثر در عرصۀ داستان کوتاه، رمان و شعر خلق کرد(1)، و برای کارهایش جایزه ها گرفته است، او بی قرار و پُر شور عاشق انسان و صلح و به جِد روادار و دریا دل و فروتن بود(2). شور و شعورِ زندگی می نِمود این بانوی نویسنده و شاعر.

mnk.jpg

شیوا مُدرس و استاد آموزش داستان نویسی، سینماگر، امدادگرِ میدان جنگ، کنشگرمدنی و جنبش آزادیخوانۀ زنان، کنشگر و مبارزی در راهِ تحقق آزادی اندیشه و بیان و قلم، و ستیزه گرعلیه سانسور بود.

اندوه از دست دادن چنین بانوئی جانگداز است، تاسف اما در این نیز هست که پیش از مرگِ این بانو حتی منی که خودم را داستان‌نویس و اهل قلم می‌دانم او را به خوبی نمی شناختم، فقط دو اثر او را خوانده بودم و مختصری در باره اش می‌دانستم. پس از مرگش تازه دریافتم چه گنجینه ای از دست رفت. ستایش و قدردانی از او پس از رفتنش کار شایسته ای است اما پرسش تاریخی شده در سرزمینمان هنوز پا برجاست که چرا یک هزارم این حد و حجم از ستایش و قدرانی از او و معرفی آثار و خصائل شخصیتی او قبل از مرگش نوشته و مطرح نشد؟

باید رنج زندگی و زن بودن او را دراضطراب و انزوا و تنهایی خُرد می کرد، باید خودکشی می کرد، باید می مُرد تا دیده و شنیده می شد؟ (3)

دونالد ترامپ و ایلان ماسک نمای…

دونالد ترامپ و ایلان ماسک نمای…

بازدیدها: 1

رفتارِ کلیسائیون افراطی، نازیسم و آپارتاید را پشتوانه دارد، پدیده ای که برتری طلبیِ سرزمینی، نژادی، مالی و سیاسی عناصر اصلی آنند، وعلاقه و تمایل به فرادستی، قدرت طلبی، سلطه جوئی از ویژگی های آن است

بخش بزرگی از اپوزیسیون حکومت اسلامی، به ویژه در خارج از کشور با توهمی در آمیخته با نابینایی و ساده لوحیِ سیاسی، در سیمای ترامپ و ترامپیست ها فرشته نجاتی دیدند که آنان را در همان هفته های نخستِ ریاست جمهوری جایگزین حکومت اسلامی خواهد کرد. این بزرگواران در نهایت شوک شدگی و حیرت زدگی “فرشته نجات” خود را پای بساط مذاکره با دیو دیدند، فرشته ای که قصد دارد خلیج فارس را هم خلیج عربی کند بی آنکه تَک تَره ای برای ایرانیان طرفدارش خُرد کرده باشد. ( ترامپ سال 2017 هم خلیج فارس را خلیج عربی خواند.)

4.jpg

توهم، نابینایی و شیفتگی سیاسی (حیرانی و شیدایی سیاسی) به طرفداران ایرانی دونالد ترامپ امان نداد تا دریابند ترامپ و ملیجک اش ایلان ماسک به منافع خود و کلیسائیون افراطی و بیلیونرها و میلیونرهای امریکایی فکر می کنند و “گونه”ای تاثیرگرفته از خرده فرهنگِ “تاگیسم”، و چهره های “آل کاپون”ی فرهنگ و رفتار “پدرخوانده گی” اند، که نه با روش‌های کهنه بلکه از طریق اهرم‌های فشار رسانه‌ای، مالی، سیاسی، دینی، و به یاری انواع و اقسام “لابی‌ها” و “کَنگ”ها و “دهان گشادان” به دنبال دستیابی به خواست‌های جاه طلبانه‌ و تاگیستی شان هستند. اگر سابقه خشونت زبانی و رفتاری‌ و جنسی ، و باج گیری‌های “قانونی” ترامپ نادیده گرفته شده اند، زبانِ چرک وسخیف، ترغیب و تهدید به اعمال خشونت علیه مخالفان و مهاجران، فقدان همدلی و رواداری نسبت به دگراندیشان، نگاه ورفتار ارتجاعی و مخرب نسبت به مسایل آموزشی، جنسیتی، محیط زیستی، بهداشتی و درمانی، صلح و قانونمداری را نمی بایست و نمی باید نادیده گرفت.

ترامپ سالیانی ست که نشان داده یک دروغگوی پاتولوژیک و پوپولیست خود شیفته با ایگوئی حیرت انگیز است. با اتکا به گفتار و کردار، و مقایسه وانطباق آن‌ها با واقعیت‌ها، فاکت‌ها، اسناد، وی نمونه ای درخشان و قابل اتکا برای بررسی و شناخت اختلال دروغگویی پاتولوژیک است. ترامپ که همچون بسیارانی از سیاست بازان و صاحبان قدرت، به قدرت رسیدن‌اش را ضرورت تاریخ و خود را “نابغه سیاسی” می‌پندارد، دارای اختلال شخصیتی خودشیفتگی بدخیم است، اختلال و بیماری‌ای که دروغگوئی و خطا ناپذیری از علائم آن است. وی کوچکترین انتقاد و مخالفت را تحمل نکرده است و از همین منظرِمتوهمانه وبلند پروازانه به راحتی دروغ می‌بافد و نشان می‌دهد که دروغ برای او جذاب و دلنشین است. ترامپ نشان داده است هم یک دروغگوی اجباری و مصلحتی ست و هم دروغگوئی پاتولوژیک.

او یک دروغگوی اجباری و مصلحتی ست چرا که بسیاری از واقعیت‌ها و حقایق را می‌داند اما برای عوامفریبی و مردم فریبی و توجیه کارهای خود، واقعیت‌ها و حقایق را وارونه و قلب شده بیان می‌کند، و در همین راستا گریز از مسئولیت پذیری و بی اعتبار کردن دیگران و مخالفان را نیزآگاهانه پی می‌گیرد. ترامپ یک دروغگوی پاتولوژیک نیزهست، به دروغ‌های خود باوردارد و برای اثبات آن‌ها نیز به تئوری توطئه متوسل می‌شود. فقط کافیست به وعده هایی که برای دوره دوم ریاست جمهوری اش داد نگاهی انداخته شود تا میزان عوامفریبی ها و دروغگویی هایش روشن تر شود، تبلیغاتی که اعجازِ خود بزرگ انگاری وغلو کردن در توانايی ها و مردم فریبی است.

در بروز وتقویتِ فاجعه ترامپیسم طرفداران وی و کسانی که به او رای دادند، سهم بسزائی دارند، طرفدارانی که درگسترش محیط کشت، رشد و نهادینه کردن شارلاتانیسم، عوامفریبی و دروغگویی در سیاست وجامعه تاثیر بسیار داشته اند. این دست تلقین شدگان و تمکین کنندگان به ” ناجیِ دروغگو” خاک به چشم مردم پاشیده اند ودر خوشبینانه ترین ارزیابی می توان ادعا کرد شیفتگی و حیرانی سیاسی شان شانس انتخاب آگاهانه و شعورمند را از آنان سلب کرده است.

نهم ماه مه؛ روز پیروزی بر نازی…

نهم ماه مه؛ روز پیروزی بر نازی…

بازدیدها: 2

مقدمه

روز نهم ماه مه هر سال به‌عنوان «روز پیروزی بر نازیسم و فاشیسم» گرامی داشته می‌شود؛ روزی که در آن، متفقین – یعنی اتحاد شوروی، ایالات متحده آمریکا، بریتانیا و دیگر کشورهای هم‌پیمان – پس از سال‌ها نبرد سخت و خونین، سرانجام در ۹ مه ۱۹۴۵ (۱۹ اردیبهشت ۱۳۲۴) آلمان نازی را به تسلیم واداشتند. این روز نمادی است از پایان بزرگ‌ترین جنگ جهانی در تاریخ بشر، و در عین حال فرصتی برای تأمل در درس‌های اتحاد نیروهای گوناگون با ایدئولوژی‌های متفاوت تا رسیدن به پیروزی مشترک.

تاریخچهٔ پیروزی

پس از نبرد سترگ استالینگراد (۱۹۴۲–۱۹۴۳) و سپس نبرد کورسک (۱۹۴۳)، تعادل قوا در جبههٔ شرقی به نفع شوروی برگشت. ارتش سرخ با پیشروی‌های پی‌درپی از عمق خاک شوروی تا برلین را در نوردید.

متحدان غربی (بریتانیا، آمریکا، کانادا و…) پس از فرود در نرماندی (ژوئن ۱۹۴۴) پیشروی کردند و از غرب به خاک آلمان یورش بردند. این هم‌زمانی پیشروی‌ها، فشار دوگانه‌ای را بر ارتش آلمان وارد ساخت.

سرانجام، در بامداد ۹ مه ۱۹۴۵، فرماندهان آلمان نازی در برلین و سپس در ریگا و کارلسروهه، فرمان تسلیم بی‌قیدوشرط را امضا کردند و جنگ در اروپا به پایان رسید.

اهمیت اتحاد جبهه‌های ایدئولوژیک مختلف

در طول جنگ جهانی دوم، متفقین شامل طیف گسترده‌ای از نظام‌های سیاسی و اقتصادی – از حکومت سوسیالیستی شوروی تا دموکراسی‌های لیبرال غربی – بودند. پشت سر گذاشتن اختلافات ایدئولوژیک و تمرکز بر دشمن مشترک، از مهم‌ترین عوامل پیروزی در جنگ جهانی دوم به شمار می‌آید.

هدف مشترک فراتر از ایدئولوژی

گرچه شوروی و کشورهای غربی در اهداف پساجنگ (موازنه قدرت، ساختار اقتصادی و…) اختلاف داشتند، اما در مقابله با تهدید نازیسم دیدگاه واحدی پیدا کردند: دفاع از حاکمیت ملی و مبارزه با ایدئولوژی نژادپرستانه و کشور گشایی، نژادپرستی و تجاوز هیتلر.

تأکید بر ضرورت نابودی ماشین جنگی و ایدئولوژی نژادپرستانه نازی‌ها باعث شد که حتی مخالفان سرسخت درونِ هر بلوک، مثل سوسیالیست‌های دموکرات یا محافظه‌کاران میانه‌رو، بر سر یک استراتژی نظامی مشترک توافق کنند.

شورای عالی نظامی متفقین (مشتمل بر بالدوین سوئین‌تون، جوزف استالین، فرانکلین روزولت و چارچوبی نظامی-اطلاعاتی مشترک) به برنامه‌ریزی عملیات بزرگ کمک کرد.

تبادل اطلاعات رمزگشایی‌شدهٔ دستگاه «انیگما» و بهره‌گیری از استعدادهای فنی و علمی کشورهای گوناگون (مثل مهندسان بریتانیایی و ریاضیدانان لهستانی) هماهنگی استراتژیک را تقویت نمود.

در کشورهای اشغال‌شدهٔ اروپا، جنبش‌های مقاومت چپ، راست و میانه، با وجود اختلافات ایدئولوژیک، علیه نیروهای اشغال‌گر همکاری کردند؛ از شبکه‌های اطلاعاتی و خرابکاری در پشت خطوط دشمن تا نجات یهودیان و پناه دادن به آوارگان. نمونهٔ برجسته آن، «جنبش مقاومت فرانسه» بود که گروه‌های سوسیالیست («فرانسه آزاد»)، محافظه‌کاران و حتی برخی ملی‌گرایان را گرد هم آورد.

در پشت جبهه — بسترسازی برای تولید تسلیحات، تدارکات و ارسال داوطلبان به جبهه‌ها — مردم عادی، کارگران، کشاورزان و زنان، فارغ از گرایش سیاسی و ایدئولوژیک در کنار هم کار کردند. این همکاری‌های مردمی نشان داد که در شرایط بحرانی، تعهد به آزادی و انسانیت چنان بر اختلافات حزبی و ایدئولوژیک اولویت پیدا می‌کند که نه تنها ماشین نظامی را تأمین می‌کند، بلکه روحیهٔ ملی و همبستگی گسترده را نیز تقویت می‌نماید.

دستاوردها و پیامدهای پساجنگ

برای جلوگیری از تکرار تراژدی دو جنگ جهانی، چارچوب جدیدی بر اساس همکاری بین‌المللی و حل اختلافات از طریق دیپلماسی بنا نهادند، هرچند در عمل گاهی تحت‌الشعاع جنگ سرد قرار گرفت.

برنامه مارشال (۱۹۴۸–۱۹۵۲) نشانگر آن بود که کشورهای غربی و حتی شوروی (طی برنامه‌های مشابه داخلی) به بازسازی زیرساخت‌ها و احیای اقتصادی نیاز داشتند. این برنامه‌ها تنها با سرمایه‌گذاری مشترک و انتقال تکنولوژی ممکن شد.

هرچند اختلافات ایدئولوژیک ادامه یافت و به جنگ سرد منجر شد، لیکن دوران کوتاه همکاری تنگاتنگ متفقین گواه آن است که وقتی منافع حیاتی یک ملت یا بشریت به خطر می‌افتد، جهان‌بینی‌های متفاوت می‌توانند در کنار هم قرار گیرند.

درس‌هایی برای اپوزیسیون پراکنده ایران

یکی از بزرگ‌ترین درس‌های پیروزی بر فاشیسم در ۹ مه ۱۹۴۵، ضرورت اتحاد نیروهای گوناگون، فراتر از اختلافات ایدئولوژیک است. وضعیت امروز ایران، با سیطره‌ی فاشیسم مذهبی، سانسور، سرکوب، تبعیض جنسیتی، فرقه‌گرایی، بی‌کفایتی، جنگ‌طلبی، و فساد سیستماتیک، شباهت‌های خطرناکی با تجربه‌ی اروپا در دهه‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ دارد. در چنین شرایطی، پراکندگی اپوزیسیون ایران – چه در داخل و چه در تبعید – نه تنها باعث طولانی‌تر شدن رنج مردم می‌شود، بلکه عملاً بقای نظام را تضمین می‌کند. از دلِ تجربه‌ی تاریخی متفقین، می‌توان چند درس کلیدی برای اپوزیسیون ایران برشمرد:

اگر متفقین توانستند کمونیست‌ها و لیبرال‌ها، سلطنت‌طلبان و جمهوری‌خواهان را گرد یک میز بنشانند تا بر نازیسم پیروز شوند، چرا نیروهای سیاسی ایرانی نتوانند در برابر فاشیسم مذهبی جمهوری اسلامی همگامی داشته باشند؟ همگامی لزوماً به معنای هم‌فکری نیست، بلکه توافق بر سر حداقل اصول انسانی و ملی است: دموکراسی، سکولاریسم، حاکمیت قانون، رفع تبعیض،کرامت اسان و حقوق بشر، تمامیت ارضی و عدم تمرکز و عدالت اجتماعی.

تجربه‌ی موفق «جنبش مقاومت فرانسه» یا «ارتش‌های خلق در اروپای شرقی» نشان می‌دهد که حتی نیروهای با تضاد عمیق، می‌توانند با حفظ استقلال فکری، برای هدفی مشترک هم‌پیمان شوند. اپوزیسیون ایران نیز می‌تواند با حفظ هویت‌های گوناگون (قومیتی، جنسیتی، مذهبی یا سکولار) جبهه‌ای بر اساس اصول مشترک تشکیل دهد. در این مسیر، تمرکز بر «براندازی نظم استبدادی» باید مقدم بر «اختلافات بر سر نظم آینده» و «تحلیل تاریخ گذشته» باشد.

متفقین با حمایت از گروه‌های مقاومت در فرانسه، لهستان و یوگسلاوی، توانستند پایه‌ی مردمی پیروزی را تقویت کنند. اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور باید خود را در خدمت کنشگران و شبکه‌های داخل قرار دهند، نه برعکس. صدا، تصویر، امنیت و توان رزمی و لجستیک گروه‌های داخلی را تقویت کنند.

فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران از اختلافات میان مخالفان خود بیش‌ترین بهره را می‌برد. دامن زدن به «حذف دیگران»، «انحصارگرایی گفتمانی»، «توهین و تحقیر هم‌رزمان» و «دشمن‌تراشی درونی» تنها به تقویت سرکوبگران می‌انجامد. همان‌گونه که فرانکلین، چرچیل و استالین با وجود تضاد شدید، توانستند همکاری کنند، چپ و راست ایرانی نیز باید همکاری و بر دشمن اصلی تمرکز کنند.

متفقین پیروزی نظامی خود را با بازنمایی اخلاقی همراه کردند: دفاع از آزادی، عدالت، حقوق بشر. اپوزیسیون ایران نیز باید نشان دهد که جایگزینی انسانی، دمکراتیک و عادلانه برای رژیم موجود است؛ نه صرفاً نیرویی در تقابل. این، هم حمایت مردم و هم مشروعیت جهانی را به همراه خواهد داشت.

پیروزی متفقین در روز ۹ مه ۱۹۴۵ تنها نتیجهٔ برتری نظامی یا تعداد سربازان نبود؛ بلکه محصول هماهنگی بی‌سابقه میان دولت‌ها، ارتش‌ها و اقشار مختلف مردم با رویکردی فراتر از اختلافات ایدئولوژیک بود. این اتحاد تاریخی به ما یادآوری می‌کند که روزهای تاریک بشریت را می‌توان با همدلی و تلاش مشترک پشت سر گذاشت؛ درسی که امروز، در مواجهه با دیکتاتورهای گوناکون، تهدیدهای نوظهور، و جنگ های متعدد بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد.

احد قربانی دهناری

۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ – ۹ مه ۲۰۲۵

ترامپیسم و اپوزیسیونِ مُتوهم  …

ترامپیسم و اپوزیسیونِ مُتوهم  …

بازدیدها: 1

مسعود نقره کار

دونالد ترامپ و ایلان ماسک نمایندگان نوعی “فاشیسم” امروزین یا ترامپیسم اند که عقاید و رفتارِ کلیسائیون افراطی، نازیسم و آپارتاید  را پشتوانه دارد، پدیده ای که برتری طلبیِ سرزمینی، نژادی، مالی و سیاسی عناصر اصلی آنند، وعلاقه و تمایل به فرادستی، قدرت طلبی، سلطه جوئی از ویژگی های آن است.

بخش بزرگی از اپوزیسیون حکومت اسلامی، به ویژه در خارج از کشور با توهمی در آمیخته با نابینایی و ساده لوحیِ سیاسی، در سیمای ترامپ و ترامپیست ها  فرشته نجاتی دیدند که آنان را در همان هفته های نخستِ ریاست جمهوری  جایگزین حکومت اسلامی خواهد کرد. این بزرگواران در نهایت شوک شدگی و حیرت زدگی “فرشته نجات” خود را پای بساط مذاکره با دیو دیدند، فرشته ای که  قصد دارد خلیج فارس را هم خلیج عربی کند  بی آنکه  تَک تَره ای  برای ایرانیان طرفدارش خُرد کرده باشد. ( ترامپ سال 2017 هم خلیج فارس را خلیج عربی خواند.)

توهم، نابینایی و شیفتگی سیاسی (حیرانی و شیدایی سیاسی) به  طرفداران ایرانی دونالد ترامپ امان نداد تا دریابند ترامپ و ملیجک اش ایلان ماسک به منافع خود و کلیسائیون افراطی و بیلیونرها و میلیونرهای امریکایی فکر می کنند و “گونه”ای تاثیرگرفته از خرده فرهنگِ “تاگیسم”، و چهره های “آل کاپون”ی  فرهنگ و رفتار “پدرخوانده گی” اند، که نه با روش‌های کهنه  بلکه از طریق اهرم‌های فشار رسانه‌ای، مالی، سیاسی، دینی، و به یاری انواع و اقسام “لابی‌ها” و “کَنگ”ها و “دهان گشادان” به دنبال دستیابی به خواست‌های جاه طلبانه‌ و تاگیستی شان هستند. اگر سابقه  خشونت زبانی و رفتاری‌ و جنسی ، و باج گیری‌های “قانونی” ترامپ  نادیده گرفته شده اند، زبانِ چرک وسخیف،  ترغیب و تهدید به اعمال خشونت علیه مخالفان و مهاجران، فقدان همدلی و رواداری نسبت به دگراندیشان، نگاه ورفتار ارتجاعی و مخرب  نسبت به مسایل آموزشی، جنسیتی، محیط زیستی، بهداشتی و درمانی، صلح و قانونمداری را نمی بایست و نمی باید نادیده گرفت.

ترامپ سالیانی ست که نشان داده یک دروغگوی پاتولوژیک و پوپولیست خود شیفته با ایگوئی حیرت انگیز است. با اتکا به گفتار و کردار، و مقایسه وانطباق آن‌ها با واقعیت‌ها، فاکت‌ها، اسناد، وی نمونه ای درخشان و قابل اتکا برای بررسی و شناخت اختلال دروغگویی پاتولوژیک است. ترامپ که همچون بسیارانی از سیاست بازان و صاحبان قدرت، به قدرت رسیدن‌اش را ضرورت تاریخ و خود را “نابغه سیاسی” می‌پندارد، دارای اختلال شخصیتی خودشیفتگی بدخیم است، اختلال و بیماری‌ای که دروغگوئی و خطا ناپذیری از علائم آن است. وی کوچکترین انتقاد و مخالفت را تحمل نکرده است و از همین منظرِمتوهمانه وبلند پروازانه به راحتی دروغ می‌بافد و نشان می‌دهد که دروغ برای او جذاب و دلنشین است. ترامپ نشان داده است هم یک دروغگوی اجباری و مصلحتی ست و هم دروغگوئی پاتولوژیک. او یک دروغگوی اجباری و مصلحتی ست چرا که بسیاری از واقعیت‌ها و حقایق را می‌داند اما برای عوامفریبی و مردم فریبی و توجیه کارهای خود، واقعیت‌ها و حقایق را وارونه و قلب شده بیان می‌کند، و در همین راستا گریز از مسئولیت پذیری و بی اعتبار کردن دیگران و مخالفان را نیزآگاهانه پی می‌گیرد. ترامپ یک دروغگوی پاتولوژیک نیزهست، به دروغ‌های خود باوردارد و برای اثبات آن‌ها نیز به تئوری توطئه متوسل می‌شود. فقط کافیست به وعده هایی که برای دوره دوم ریاست جمهوری اش داد نگاهی انداخته شود تا میزان عوامفریبی ها و دروغگویی هایش روشن تر شود، تبلیغاتی که اعجازِ خود بزرگ انگاری وغلو کردن در توانايی ها و مردم فریبی است.

 در بروز وتقویتِ فاجعه ترامپیسم طرفداران وی و کسانی که به او رای دادند، سهم بسزائی دارند، طرفدارانی که درگسترش محیط کشت، رشد و نهادینه کردن شارلاتانیسم، عوامفریبی و دروغگویی در سیاست وجامعه تاثیر بسیار داشته اند. این دست تلقین شدگان و تمکین کنندگان به ” ناجیِ دروغگو” خاک به چشم مردم پاشیده اند ودر خوشبینانه ترین ارزیابی می توان ادعا کرد شیفتگی و حیرانی سیاسی شان شانس انتخاب آگاهانه و شعورمند را از آنان سلب کرده است.

گرامیداشت روز جهانی کارگر، برر…

گرامیداشت روز جهانی کارگر، برر…

بازدیدها: 10

عظمت اژدری از خانواده های کشته شدگان هواپیمای اوکراینی و عضو شبکه وایز در همایش روز جهانی کارگر

رضا طالبی در همایش روز جهانی کارگر 12 اردیبهشت 1404

رادا فاتحی در همایش روز جهانی کار گر 12 اردیبهشت 1404

پوران ناظمی در همایش روز جهانی کار گر 12 اردیبهشت 1404

بهنام ابراهیم زاده در همایش روز جهانی کار گر 12 اردیبهشت 1404

بهروز قربانی در همایش روز جهانی کار گر 12 اردیبهشت 1404

اشکان حسینی در همایش روز جهانی کار گر 12 اردیبهشت 1404

ویکتوریا آزاد در همایش روز جهانی کار گر 12 اردیبهشت 1404

بهنام بیات در همایش روز جهانی کارگر 12 اردیبهشت 1404

منصور اسانلو در همایش روز جهانی کارگر 12 اردیبهشت 1404

محمدرضا آشوغ در همایش روز جهانی کار گر 12 اردیبهشت 1404

» سرزمین خاموش» – موج اعدام‌ و…

» سرزمین خاموش» – موج اعدام‌ و…

بازدیدها: 2

۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴

مقدمه: اقلیتی در محاصره مرگ و سکوت

اقلیت قومی و مذهبی بلوچ‌ها، عمدتاً سنی‌مذهب، که در استان سیستان و بلوچستان سکونت دارند، طی سه سال گذشته با سرکوب‌های سیستماتیک، بازداشت‌های دسته جمعی، اعدام‌های گسترده و ناپدیدسازی‌های اجباری روبرو بوده‌اند.

 به عنوان مثال، در مارس ۲۰۲۵، حداقل ۲۰ جوان بلوچ توسط نیروهای پلیس زاهدان دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل شدند. گزارش‌های سازمان ملل متحد (UN) و گروه‌های فعال حقوق بشر، از جمله OHCHR، نگرانی‌هایی در مورد “عملیات ناپدیدسازی اجباری” علیه اقلیت‌های قومی، از جمله بلوچ‌ها، مطرح کرده‌اند. بلوچ‌ها اغلب با دستگیری‌های بدون دلیل، شکنجه و دادرسی‌های ناعادلانه مواجه هستند، که می‌تواند شامل انتقال به مکان‌های نامعلوم و خطر اعدام باشد.

فصل اول: موج خون – آمار تکان‌دهنده اعدام‌ها

در سه سال اخیر، تعداد اعدام‌ها در میان بلوچ‌ها به شکل بی‌سابقه‌ای افزایش یافته است. آن‌ها با وجود تشکیل تنها حدود ٪۵ از جمعیت ایران، بین ۱۱ تا ۲۰ ٪ کل اعدام‌ها را شامل می‌شوند. موج اعدام‌ بلوچ‌ها بخصوص جوانان معترض بلوچ در سال‌های اخیر، به‌ویژه از سال ۲۰۲۲ به بعد، به شدت افزایش یافته است.

  • آمار اعدام‌ها در سال ۲۰۲۳:
    • در سال ۲۰۲۳، حداقل ۱۸۴ زندانی بلوچ در ۲۶ شهر مختلف ایران اعدام شدند. از این تعداد، ۵۴ نفر در زندان مرکزی زاهدان و ۳۱ نفر در زندان بیرجند اعدام شدند. همچنین، حداقل ۴ زن بلوچ در میان این اعدام‌شدگان بودند.
    • سازمان عفو بین الملل اعلام کرد که در سال ۲۰۲۳، کل تعداد اعدام‌ها در ایران به ۸۵۳ نفر رسید، که بیشترین تعداد در ۸ سال گذشته بود. از این تعداد، ۱۳۸ نفر از آنها بلوچ بودند. این نشان‌دهنده فشار بیش از حد بر این اقلیت است.
    • بسیاری از این اعدام‌ها به جرم مواد مخدر یا اتهامات امنیتی انجام شده‌اند، که اغلب با دادرسی‌های ناعادلانه همراه بوده است. گزارش‌ها نشان می‌دهد که شکنجه، حبس انفرادی طولانی‌مدت و اعترافات اجباری بخشی از روند محاکمه بوده است.
    • در سال ۲۰۲۲، در ۱۲۰ روز، حداقل ۸۱ زندانی بلوچ به جرم‌های جعلی اعدام شده‌اند، که نشان‌دهنده افزایش قابل توجه اعدام‌ها در بازه زمانی کوتاه است.

در فوریه ۲۰۲۱، سازمان ملل متحد اعلام کرد که حداقل ۲۱ زندانی بلوچ از دسامبر ۲۰۲۰ تا فوریه ۲۰۲۱ در زندان‌های زاهدان، مشهد و اصفهان اعدام شده‌اند، که بسیاری از آنها به جرم مواد مخدر یا امنیت ملی محکوم شده بودند.

آمار اعدام‌ها (۲۰۲۲ تا ۲۰۲۴):

سالکل اعدام‌هااعدام بلوچ‌هادرصد اعدام‌های بلوچ
۲۰۲۲۵۷۶ نفر۸۱ نفر (در ۱۲۰ روز)۱۴درصد
۲۰۲۳۸۵۳ نفر۱۳۸ نفر۱۶دصد
۲۰۲۴حداقل ۹۰۱ نفر۱۰۱ نفر۱۱درصد

نمونه‌هایی از اعدام‌شدگان بلوچ:

  • عبدالغفار براهویی، پرویز دستکاله و عبدالصمد گرگیج –  اعدام‌شده در مشهد، اردیبهشت ۱۴۰۴
  • رستم زین‌الدینی – اعدام‌شده در زندان زاهدان به اتهام سیاسی (عضویت در جیش‌العدل).
  • شعیب میربلوچزهی ریگی –  نوجوان ۱۸ ساله معترض، اعدام‌شده پس از شکنجه و اعتراف اجباری.
  • منصور و نظام‌الدین هوت –  دو جوان معترض بلوچ، محاکمه ناعادلانه و اعدام‌شده در چابهار.
  • دو برادر و یک پدر با ۹ فرزند –  اعدام‌شده در مشهد؛ نام‌ها در گزارش‌های محلی در حال پیگیری‌اند.
  • چهار زن بلوچ –  در زندان‌های زاهدان و بیرجند اعدام شدند (سال ۲۰۲۳).

فصل دوم: اعدام زیر شکنجه – ناعادلانه، سریع، پنهانی

بازداشت بدون حکم، شکنجه، اعترافات اجباری، محرومیت از وکیل مستقل و اعدام‌های مخفیانه از ویژگی‌های دادرسی‌های مربوط به زندانیان بلوچ است. بسیاری از متهمان ماه‌ها در سلول انفرادی نگه‌داری می‌شوند، بدون دسترسی به خانواده یا وکیل، و اغلب محاکمه آن‌ها فقط چند دقیقه به طول می‌انجامد.
گزارش‌های مختلف، از جمله از سوی UN News، حاکی از وجود نقض‌های جدی حقوق بشر در مورد زندانیان بلوچ است، از جمله:

  • دادرسی‌های ناعادلانه و عدم دسترسی به وکیل مناسب.
  • استفاده از شکنجه و روش‌های غیرانسانی، مانند حبس انفرادی طولانی‌مدت.
  • اعدام‌های مخفیانه که توسط رسانه‌های دولتی گزارش نمی‌شوند.

بسیاری از این اعدام‌ها بدون رعایت استانداردهای بین‌المللی حقوق بشر انجام شده‌اند، از جمله عدم دسترسی به وکیل و دادرسی عادلانه.

فصل سوم: زخم‌های ماندگار – جمعه خونین زاهدان

در ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۲ (۸ مهر ۱۴۰۱)، نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در نماز جمعه زاهدان به روی مردم شلیک کردند. ده‌ها نفر کشته شدند. این واقعه به «جمعه خونین زاهدان» شهرت یافت. با قطع اینترنت و تهدید علما، حکومت تلاش کرد حقیقت را پنهان کند. با این حال، بیانیه‌های مولوی عبدالحمید و گزارش‌های سازمان‌هایی چون عفو بین‌الملل آن را افشا کردند.

فصل چهارم: کولبران و سوخت‌بران – در سایه گلوله

در مناطق مرزی سیستان و بلوچستان، کولبری و سوخت‌بری یکی از معدود راه‌های درآمد است. اما این فعالیت‌ها اغلب با شلیک نیروهای نظامی به قتل ختم می‌شود. در سال ۲۰۲۴، دست‌کم ۹ سوخت‌بر بلوچ در مرزها کشته شدند. نیروهای امنیتی بدون هشدار شلیک کرده‌اند و هیچ سازوکاری برای پیگرد عاملان وجود ندارد.

فصل پنجم: کودکان و نوجوانان – نسل آینده در خطر

در سال ۲۰۲۴، حداقل یک نوجوان بلوچ (زیر ۱۸ سال) اعدام شد. علاوه بر آن، نوجوانان معترض زیادی در بازداشت به سر می‌برند و تحت شکنجه و فشار برای گرفتن اعترافات ساختگی قرار دارند. ایران یکی از معدود کشورهایی است که هنوز کودکان را اعدام می‌کند.

نتیجه‌گیری و درخواست اقدام فوری

اعدام‌های گسترده، شکنجه، دادرسی‌های ناعادلانه و سرکوب‌های خیابانی، تصویری روشن از تبعیض ساختاری و خشونت دولتی علیه بلوچ‌ها را ترسیم می‌کند.

ما از جامعه بین‌المللی می‌خواهیم:

  1. تحقیقات مستقل درباره «جمعه خونین زاهدان» آغاز شود.
  2. اعدام‌ها، به‌ویژه علیه معترضان بلوچ، فوراً متوقف گردد.
  3. دسترسی زندانیان بلوچ به وکیل مستقل و دادرسی عادلانه تضمین شود.
  4. یک نهاد نظارتی بین‌المللی بر وضعیت حقوق بشر در مناطق بلوچ‌نشین ایجاد گردد.

به نقل از مانیتورینگ حقوق بشر ایران:

اعدام را متوقف کنید؛ زندانیان …

اعدام را متوقف کنید؛ زندانیان …

بازدیدها: 0

روز شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، ناهید شیرپیشه، معلم بازنشسته، فعال مدنی، و مادر پویا بختیاری از جان‌باختگان خیزش آبان ۱۳۹۸، با مرخصی ده‌روزه از زندان زنجان آزاد شد. شورای ملی تصمیم با تأکید بر حق بنیادین آزادی بیان، آزادی تجمع، و دادخواهی، تداوم حبس ناهید شیرپیشه و هزاران کنشگر سیاسی، صنفی، مدنی، محیط‌زیستی و دادخواه را نشانه‌ای روشن از هراس حاکمیت از صدای حق‌طلبانه و مقاوم مادران دادخواه و پافشاری آنان بر حقیقت، عدالت و مسئولیت‌پذیری می‌داند.

در سال ۲۰۲۴، دست‌کم ۹۷۵ نفر در ایران اعدام شده‌اند. گزارش‌های متعدد نشان می‌دهند که زنان، نوجوانان، اقلیت‌های قومی و مذهبی—به‌ویژه هم‌وطنان بلوچ ما — و مخالفان سیاسی، هدف اصلی این موج گسترده اعدام‌ها بوده‌اند. این سیاست سرکوب‌گرانه، ابزاری آشکار در دست علی خامنه‌ای برای ایجاد رعب عمومی، سرکوب مخالفان، و جلوگیری از جنبش‌های آزادی‌خواهانه برای گذار از جمهوری اسلامی است.

اعدام‌های اخیر یادآور جنایت‌های گذشته جمهوری اسلامی، از جمله کشتار دسته‌جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ است، جنایتی که بنا بر گزارش گزارشگر ویژه سازمان ملل، مصداق روشن جنایت علیه بشریت و نسل‌کشی است. در حالی که بی‌کفایتی، فساد و دروغ‌های حاکمیت بیش از پیش عیان شده‌اند، هم‌اکنون دست‌کم ۵۰ زندانی سیاسی، از جمله سه زن و شش کنشگر اعتراضات «زن، زندگی، آزادی»، در صف اعدام قرار دارند. ما خواهان توقف فوری، بی‌قید و شرط تمامی احکام اعدام در ایران هستیم.

هم‌زمان، روز شنبه ۱۳ اردیبهشت، شماری از خانواده‌های مفقودشدگان انفجار در بندر رجایی بندرعباس، با در دست داشتن تصاویر عزیزان خود در برابر این بندر تجمع کردند و خواهان روشن شدن سرنوشت عزیزان‌شان شدند. خواسته‌های اصلی این بازماندگان شامل دسترسی به محل حادثه برای جست‌وجوی اجساد و مفقودان و شفاف‌سازی فوری درباره ابعاد و مسئولان این فاجعه است. شورای ملی تصمیم ضمن حمایت کامل از مطالبات این خانواده‌ها، خواستار تحقیق مستقل، علنی، و پاسخ‌گو کردن مسئولان این حادثه است.

شورای ملی تصمیم بار دیگر بر مطالبات اساسی خود تأکید می‌کند:

  • توقف فوری و کامل اعدام‌ها
  • آزادی بی‌قید و شرط همه زندانیان سیاسی، صنفی، مدنی، محیط‌زیستی و دادخواه
  • شفاف‌سازی کامل درباره‌ی فاجعه‌ی بندرعباس و پاسخ‌گویی مسئولان آن

ما بر این باوریم که رژیم ولایت فقیه و رهبر آن، علی خامنه‌ای، فاقد اراده، توان، مشروعیت و شایستگی تحقق این مطالبات انسانی است. از این‌رو، ما از تمامی مردم ایران و همه تشکل‌ها و نیروهای دموکراسی‌خواه و عدالت‌طلب می‌خواهیم که برای ایجاد جبهه‌ای گسترده، هم‌بسته و نیرومند، به‌منظور گذار از جمهوری اسلامی و تأسیس حکومتی دموکراتیک، سکولار، و مبتنی بر حقوق بشر، تلاش خود را دوچندان کنند.

شورای ملی تصمیم
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ – ۴ مه ۲۰۲۵