بازدیدها: 10
مرگ ستائی و مُرده پرستی نه فقط سُنتی ریشه دار، که پاره ای ازتجدد ماست.!
شیوا ارسطویی یکی از برجستهترین زنان نویسنده و شاعر در 64 سالگی خودخواسته این جهانِ را وانهاد و رفت. دلیل و انگیزۀ “خود خواسته” گی این رخداد تراژیک را شیوا در یک جمله بیان کرده است:” انسان بودن در این شرایط مشکل است، زن بودن مشکل تر”.
شیوا ارسطویی بیش از 12 اثر در عرصۀ داستان کوتاه، رمان و شعر خلق کرد(1)، و برای کارهایش جایزه ها گرفته است، او بی قرار و پُر شور عاشق انسان و صلح و به جِد روادار و دریا دل و فروتن بود(2). شور و شعورِ زندگی می نِمود این بانوی نویسنده و شاعر.

شیوا مُدرس و استاد آموزش داستان نویسی، سینماگر، امدادگرِ میدان جنگ، کنشگرمدنی و جنبش آزادیخوانۀ زنان، کنشگر و مبارزی در راهِ تحقق آزادی اندیشه و بیان و قلم، و ستیزه گرعلیه سانسور بود.
اندوه از دست دادن چنین بانوئی جانگداز است، تاسف اما در این نیز هست که پیش از مرگِ این بانو حتی منی که خودم را داستاننویس و اهل قلم میدانم او را به خوبی نمی شناختم، فقط دو اثر او را خوانده بودم و مختصری در باره اش میدانستم. پس از مرگش تازه دریافتم چه گنجینه ای از دست رفت. ستایش و قدردانی از او پس از رفتنش کار شایسته ای است اما پرسش تاریخی شده در سرزمینمان هنوز پا برجاست که چرا یک هزارم این حد و حجم از ستایش و قدرانی از او و معرفی آثار و خصائل شخصیتی او قبل از مرگش نوشته و مطرح نشد؟
باید رنج زندگی و زن بودن او را دراضطراب و انزوا و تنهایی خُرد می کرد، باید خودکشی می کرد، باید می مُرد تا دیده و شنیده می شد؟ (3)
0 Comments