شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

 وقیح ترین جنایتکار ِتحصیلکرده…

 وقیح ترین جنایتکار ِتحصیلکرده…

بازدیدها: 6

مسعود نقره کار

در بارۀ جنایتکاران تحصیلکرده مقاله ها نوشته ام (1) از جمله در بارۀ محمد جواد اردشیر لاریجانی، تحصیلکردۀ دانشگاه برکلی در کالیفرنیای شمالی.

جنگ 12 روزه نبشِ قبر کرد و جنازه ها بیرون ریخت. آتش جنگ که خوابید گورزادها راه افتاده اند و از پاتوق شان در شمایل “هنرپیشه رسانۀ” صدا و سیمای جمهوری اسلامی، نفش کش می طلبند.

 محمد جواد اردشیر لاریجانی یکی از این موجودات است که فرمان و فتوای ترور دونالد ترامپ را در محل سکونت ترامپ صادر فرموده و رجز می خواند که: ” اگر آمریکا به ما حمله کند فقط واشینگتن را هدف قرار نمی‌دهیم بلکه تمام منافع، پایگاه‌ها، فضاها، دریاها و سرزمین‌هایی که از آن برای حمله به ما استفاده کرده، برای ما اهداف مشروع است.”

از موجودی که در مقام ” دبیر ستاد حقوق بشر اسلامی قوه قضائیه ” در رسانه ها و محافل بین المللی از شکنجه و سنگسار و اعدام دفاع کرده است، و ” ژنی” جنایتکار است، غیر از این انتطاری می رود؟

محمد جواد اردشیرلاریجانی بزرگ ترین پسر آخوند میرزا هاشم آملی، از روحانیون شیعه است. چهار پسر دیگراین روحانی و”خانواده مبارک خصال” نیز در حکومت اسلامی دارای مقام ها و موقعیت های مهم و کلیدی بوده اند. علی لاریجانی رئیس قوه مقننه، صادق لاریجانی رئیس قوه قضائی، باقرلاریجانی ریئس اسبق دانشگاه علوم پزشکی از مقام های بلند پایه دانشگاه های ایران و فاضل لاریجانی دارای پست های مهم دانشگاهی و فرهنگی بوده اند و حالا هم مشغول در پُست های آشکار و نهان.

محمد جواد اردشیر لاریجانی  را “سیاستمدار اصولگرا و نظریه پردازسیاسی” و “مبدع دکترین ام القرای اسلامی”، معرفی کرده اند، در شهر نجف در عراق، به سال ۱۳۳۰ متولد شد. در قم تحصیلات حوزوی اش را گذراند، و سپس از دانشگاه صنعتی شریف در رشته مهندسی برق فارغ التحصیل شد. وی به امریکا فرستاده شد تا تحصیلات خود را کامل کند، اما با پیروزی انقلاب ِآخوندیسم و جاهلیسم، تحصیلات اش را در دانشگاه برکلی نیمه کاره رها کرد و به ایران بازگشت. در ایران نماینده مجلس شورای اسلامی در دوره های دوم و چهارم و پنجم شد. مدتی پست معاونت وزارت امورخارجه را عهده دار بود، و سپس معاون بین الملل و دبیر ستاد حقوق بشر اسلامی در قوه قضائیه شد. جواد لاریجانی مانند برادرانش پست ها و مقام های متعددی داشت، و دارد. مدیریت پژوهشگاه دانش های بنیادی (فیزیک نظری و ریاضیات) ، استاد ریاضیات، و فلسفه ریاضی در دانشگاه شریف و صنعتی اصفهان، مدرس اندیشه سیاسی در دانشگاه تهران و امام صادق، مدرس سلسله درس های سیاست خارجی در دانشگاه های مختلف، و نیز صاحب کتابی با عنوان “درس هائی از سیاست خارجی” که توسط انتشارات مشکوه به چاپ رسیده است. او به حق و به درستی، به عنوان یک بنیادگرای دینی خودش را از دشمنان سرسخت لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی معرفی کرده است و در این باب منبرها رفته و کارها منتشر کرده است.

از میان لاریجانی ها محمد جواد اردشیر نشان داد که بیش ازبرادران دیگرش با پست و مقام اش یگانه است، و به درستی سیمای واقعی “حقوق بشر اسلامی” و بازتاب و تجلی همه ی ویژگی های یک دزد با چراغ آمده در این عرصه است

 مدافع خشونت، قتل و کشتار دگراندیشان عقیدتی و سیاسی، و قربانیان بی عدالتی های اقتصادی و اجتماعی است و از شکنجه ، قطع عضو ، سنگسارو اعدام  با صراحت و وقاحت حمایت کرده است.

به یاد داریم قتل ندا آقا سلطان، که در تظاهرات خیابانی به دست ماموران امنیتی حکومت اسلامی صورت گرفت، را به گردن خارجی ها انداخت ، و خونسردانه و وقیحانه گفت :” قاتل هم شق شق در انگلیس را ه میره و کسی ام باهاش کاری نداره “. و در رابطه با فاجعه اسید پاشی ها به زنان  نظرش این  بود که میزان تبلیغاتی که درباره این فاجعه در خارج ازایران شده است درذهن ایشان این خلجان و شائبه را به وجود آورده  که نکند در بروز این فجایع دست غرب در کار باشد وموذیانه القا می کرد که رابطه ای میان قتل ندا آقا سلطان درسال ۸۸ و اسیدپاشی در اصفهان سال ۱۳۹۳ وجود دارد. او می گفت “خارجی ها و غربی ها” می خواهند به “حکم نورانی” امر به معروف و نهی از منکرآنهم در ماه محرم و عاشورائی که این حکم نورانی باعث آن خون و خون ریزی شد، لطمه بزنند.

خونسردی و فقدان احساس و عاطفه انسانی این موجود را به هنگام سخن گفتن ازشکنجه و سنگسار و اعدام  را به یاد داریم که گفت شکنجه و قطع عضو و سنگسار و اعدام ”  وجهی از لایف استایل زندگی ما مسلمانان است”.

نظر این موجود درباره ی شادی نیز جای بررسی روانشناسانه دارد. او گفته است: ” خوشحال بودن در لایف استایل اسلامی آداب دارد ، شما وقتی خوشحال هستید جیغ و عربده نمی کشید. این کار الاغ و حیوانات است. چهار پاها وقتی خوشحال می شوند جفتک می اندازند…”

وی  به عنوان یک  دماگوگ ورزیده و سفسطه گری فریبکار، هر گاه در مورد نقض حقوق بشر در ایران مورد پرسش قرارمی

چند پاسخ تکراری عوامفریبانه درچنته داشت که تکرار می کرد: گرفت

الف : به کسی مربوط نیست که ما چگونه زندگی می کنیم . کسی حق ندارد به ما بگوید بد و خوب چیست.

ب: آنها، یعنی امریکائی ها و اروپائی ها و غربی ها، صلاحیت ندارند در باره حقوق بشر حرف بزنند

ج: ما سازمان ملل و مخافل مختلف حقوق بشر بین المللی را قبول نداریم.

د: ما می خواهیم مسلمانانه زندگی کنیم و روش زندگی ما بر بنای قوانین اسلام است، و حقوق بشر هم از نظر مسلمین یعنی فهم صحیح قران و تعالیم اهل بیت.

او درپاسخ به پرسش هائی که در باره نقض حقوق بشر، به ویژه شکنجه واعدام در حکومت اسلامی مطرح می شود، گفته است: “خب در امریکا هم زندانی ها را اعدام می کنند.” از اومی پرسیدند:” شما چرا مدافع شکنجه، قطع عضو، سنگسارواعدام هستید و نوجوان در میهن تان اعدام می کنید.”؟

پاسخ می داد :” خب در امریکا هم دزدی و قتل و تجاوز وجود دارد، و وضعیت حقوق بشر در امریکا هم فاجعه است ، در اروپا هم تبعیض نژادی وجود دارد.”

می پرسیدند: سازمان ملل و محافل بین المللی حقوق بشر و عفو بین الملل شما را محکوم کرده اند.

می گفت: ما سازمان ملل را قبول نداریم، سازمان ملل  “کلوپ” چند دولت و حکومت است.

در برابر پرسشی که پیرامون وجود بی عدالتی و تبعیض، به ویژه در رابطه با زنان واقلیت های قومی و دینی(مذهبی) در جامعه مطرح شده است،  گفته است :” ما عدالت را در مساوات نمی بینیم” ، و حرف های پیشوای اش شیخ فضل الله نوری و مشروعه خواهان را تکرار کرده است. دررابطه با اقلیت جنسی همجنسگرا و همجنسگرایان گفته است که “در نظام اسلامی همجنس بازی یک مرض بسیار بدی است که باید معالجه شودو تبلیغ آن خلاف قانون است و ما با آن برخورد می کنیم ، قوانین محکمی هم در این زمینه داریم …”

دررابطه با اعدام ریحانه جباری، گفت: کسانی که برای آزادی ریحانه” سرو صدا” کردند عامل اعدام او هستند. او مدعی ست خانواده فرد کشته شده بخاطر تبلیغات غربی ها و خارج کشوری ها برای نجات ریحانه رضایت ندادند “…و فضاسازی غربی ها سبب شد تلاش برای نجات ریحانه بی نتیجه بماند، آن ها کمپین راه انداختند و اولیا دم دیدند بدهکار هم شدند”. لاریجانی نظرمحافل حقوق بشری  در پیوند با لایحه قصاص و موارد مشابه را توهین به اسلام خوانده است. وی احمد شهید، گزارشگرِ وقتِ سازمان ملل را به دلیل مورد پرسش قرار دادن حکومت اسلامی در رابطه با نقض حقوق بشر توسط این حکومت، در یک سخنرانی دانشگاهی ” احمق شریر” خواند. وی کسانی را که خواستار لغو حکم اعدام هستند را مدافعان تروریسم خوانده است.

این موجود چرک زبان که خصائل نژادپرستانه و لمپنیسم شیعی – سیاسی حمل می کند، گفته است :هر”ننه قمری” از حقوق بشر حرف می زند و مدافع حقوق بشر شده است، وبه همین خاطر اوباما را” کاکاسیاه” خواند  و…

لاریجانی حکومت اسلامی را “گل سرسبد منطقه”، و یکی از دموکراتیک ترین حکومت ها معرفی کرده است که ” دموکراسی اش بر بنای عقلانیت اسلامی” ست، عقلانیتی که شکنجه وسنگسار و اعدام از قوانین نورانی، و از”گوهر های تابناک” آن است، حکومتی که وی به عنوانِ سخنگوی حقوق بشر اسلامی اش تساوی حقوق زن و مرد را غلط می خواند و ادعا می کند در اسلام زنان برتر از مردان هستند، و برای اثبات ادعا ی اش به ” زن ذلیل ” بودن مردان مسلمان ایرانی اشاره می کند. وی دشمنی و مخالفت اش را با آزادی اندیشه و بیان و قلم نیزپنهان نکرده است، و به صراحت از اعمال سانسور حمایت می کند و فیلترینگ اینترنت را ضروری و هم چون ” در و پیکر خانه” می داند و…

و آیا جانیِ تحصیلکرده ی دیگری با چنین وقاحتی سراغ دارید؟

*****

منابع:

* برخی از مقاله های من در بارۀ جنایتکاران تحصیلکرده ، در سایت گویا:

1- جنایتکاران تحصیلکرده – دو بازجو و شکنجه گر: حاج سعید امامی( اسلامی) وسید کاظم کاظمی( حاج مجتی)

2- جنایتکار تحصیلکرده – مشاطه گر آیت الله خمینی – علی اکبر ولایتی

3- این هم یک جنایتکار” با سواد” دیگر – دکتر حسین روا زاده

4- به تحصیلکرده های جنایتکار: در بارۀ دکتر  ولایتی، خرازی و متکی

5- تحصیلکردگان جنایتکار، دکتر سعید نمکی و….

6- پزشکانِ همدست جنایتکار، مسعود پزشکیان و…

و….

……………

1ـ  لینک مصاحبه ها و سخنرانی های جواد لاریجانی:
http://www.youtube.com/watch?v=3WCEK0O4wak
http://www.youtube.com/watch?v=exZFxEZzatE
http://www.youtube.com/watch?v=mta-yUOzp0I
http://www.youtube.com/watch?v=KyLFTdPp2fE
http://www.youtube.com/watch?v=mta-yUOzp0I

2ـ جواد لاریجانی : آیا ما باید وقتی خوشحالیم مانند الاغ جفتک بیاندازیم – دویچه وله، ۸\۱۱\۲۰۱۴
http://www.dw.de

3ـ ایران به سرکوب همجنس گرایان افتخارمی کند. تارنمای عصرنو
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=32727

4ـ در باره اعدام ریحانه جباری
http://www.youtube.com/watch?v=bNmqAcAAU4o
5- پاسخ لاریجانی به پرسش یک حبرنگار ایرانی بخش فارسی بی.بی.سی
http://www.youtube.com/watch?v=pY0gMYuMrqg

6- حکومت اسلامی آرش حجازی، نویسنده ، مترجم، ناشرو پزشکی که که برای کمک و نجات ندا آقا سلطان در صحنه حضور داشت را قاتل ندا معرفی کرد. آرش حجازی با بی. بی. سی از مشاهدات اش در باره قتل ندا آقا سلطان گفته است .
https://www.youtube.com/watch?v=wUnYjjMu8ds
http://www.youtube.com/watch?v=tfPGQmetdME

در سالگشت درگذشتِ خلیل ملکی /…

در سالگشت درگذشتِ خلیل ملکی /…

بازدیدها: 2

نمونۀ یک روشنفکر سیاسی/

مسعود نقره کار

خلیل ملکی انديشمند و نظريه پرداز سياسیِ سوسیال دموکرات در سال 1280 ه.ش در تبریز به دنیا آمد و۲۲ تیر ۱۳۴۸ در تهران در گذشت. وی از جوانان جمعی بود که به ۵۳ نفر شهرت يافتند، جمعی که به اتهام اقدام عليه امنيت کشور زندانی شدند.* برخی ازاين افراد پس از آزادی حزب توده ايران را برپا کردند و ازخليل ملکی نيزخواستند به حزب بپيوندد، در آغاز از پيوستن به حزب خودداری کرد اما سرانجام به حزب پيوست و از رهبران حزب توده ايران شد. ملکی  پس از چندی در رابطه با مشی سياسی حزب و نقش اتحاد جماهير شوروی در اين سياست گذاری ها اعتراض ها و انتقاد هائی را متوجه رهبری اين حزب کرد، و از اين حزب جدا شد.

“…پس از ماجرای فرقه دموکرات آذربايجان و مساله امتياز نفت به شوروی، نطفهٔ شک و ترديد روشنفکران ايرانی به استالين و شوروی بسته شد. خليل ملکی يکی از رهبران حزب توده ايران بود که پرچم استقلال فکر و انديشه را در مقابل سياست‌های شوروی علم کرد…”

جدائی خلیل ملکی از حزب توده سبب شد رهبری حزب توده ايران و حزب کمونيست اتحاد شوروی با روزنامه ها و نشريه های متعدد و راديوپيک ايران، راديو مسکو و… به تخریب و اتهام زنی به ملکی روی آورند و تا آن حد پيش بروند که – به روايت دکتر مهرداد بهار ” رفقای حزبی اش نقشـهء قتل ملکی را در زندان فلک الافلاک” بکشند.

“…از همان ساعات نخستين اين واقعه (انشعاب گروه ملکی از حزب توده) ، انشعابيون به خصوص شخص ملکی شديدا” و بطور بی رحمانه مورد حملات خردکننده حزب توده و راديو مسکو قرار گرفت. آنچه ناسزا و تهمت و افترا در زرادخانه ی برچسب زنی اين دو پيدا می شد نثار دو سه تن از اين گروه خصوصا” ملکی گرديد و او که تا پيش از اين جريان در تمام محافل حزبی و نشرياتش بزرگترين صاحب نظر مسايل سياسی حزب شمرده می شد و القابی نظير: فرزند دلير وطن، ياور خلق ، پرچمدار نهضت توده های وسيع را به يدک می کشيد به يک باره دشمن قسم خورده خلق های محروم، نوکر امپرياليسم، جاسوس انگليس، دستيار بيگانگان و مسافر لندن قلمداد شد… از آن پس حتی نزديک شدن به خليل ملکی ” جرم حزبی” تلقی می شد.”

“…حزب توده ادعا کرد ملکی از حزب اخراج شده است …استراتژی آنها اين بود که ملکی را اگر نه آلت دست شاه، دستکم هم پيمان حکومت او و بريتانيايی‌ها نشان دهند. يکی از اولين اقدامات آنها چاپ تلگرافی بود که علی الظاهر امضای ملکی را در پای خود داشت و در روز سوء قصد به جان محمدرضا شاه پهلوی ارسال شده بود. اين تلگراف که در يکی از دو روزنامه پر تيراژ آن روزهای تهران چاپ شد، به “حمله ناجوانمردانه و خائنانه” به شاه اعتراض می‌کرد. اعضای بلند پايه حزب توده گمان می‌کردند با اين کار ملکی را در وضعيتی دو سر باخت قرار داده‌اند. اگر او جرأت می‌کرد ارسال تلگراف را تکذيب کند، دچار خشم حکومت می‌شد. معنی چنين تکذيبی اين بود که او از سوء قصد به جان شاه متأسف نشده‌است. اما اگر همانطور که آنها اميدوار بودند، ارسال تلگراف را انکار نمی‌کرد، می‌توانستند او را خائن جا بزنند. آنها همواره تکرار می‌کردند که دليل بريدن او از حزب اين بوده که با حکومت و بريتانيايی‌ها زد و بند کند. ملکی آنان را با صدور بيانيه‌ای در همان روزنامه غافلگير و ارسال تلگراف کذايی را تکذيب کرد.

خلیل ملکی پس از انشعاب از حزب توده ايران، در۱۶ آذر ۱۳۲۶ اعلاميه انشعاب حزب سوسياليست توده ايران که امضای ۱۲ نفر از همفکران اش را نيز پای خود داشت، منتشر کرد. ” از سال ۱۳۲۸ در روزنامه شاهد مظفر بقايی مطالبی در انتقاد از حزب توده و علت انشعاب خود از آن حزب نوشت. دو سال بعد با آغاز نهضت ملی به اتفاق بقايی حزب زحمتکشان ملت ايران را تاسيس کرد. ملکی که انتشارات حزب را به عهده داشت، نشريه ای به نام “نيروی سوم” به عنوان ارگان سازمان جوانان حزب منتشر کرد که اين نام، پس از جدايی از بقايی، به گروه سياسی ملکی اطلاق شد. در حاليکه دکتر بقايی به تدريج در مقابل مصدق قرار می گرفت، ملکی و هوادارانش با وجود انتقادهايی که از مصدق داشتند از مصدق حمايت کردند و به مخالفت با تغيير مشی بقايی وحزب زحمتکشان پرداختند.” اوّلين مقالات اصلی دربارهء ملّی شدن صنعت نفت ايران به قلم خليل ملکی در روزنامهء شاهد منتشر شد.

“… ملکی آدمی صديق، صميمی و اصولی بود و تسليم زور نمی‌شد. تا سال ۱۳۲۶ که ملکی در حزب توده بود ايراد اساسی او يکی رفتار خودسرانه و بوروکراتيک سران حزب بود، ديگری سرسپردگی آنان به سفارت شوروی، اگرچه همان سران پس از شکست فاحش سياست‌شان در قبال قيام آذربايجان (که ملکی با آن مخالفت کرده بود) برای مدت کوتاهی به ملکی روی آوردند اما پس از انشعاب ملکی و يارانش از حزب توده کار آنها به جايی رسيد که ملکی را جاسوس انگليس، نوکر دربار و مامور سازمان امنيت بنامند.” “محبوب ترین تز مخالفان حزب ، خلیل ملکی، انورخامه ای ، جلال آل احمد و دکتر اپریم ” مساله استقلال حزبی بود”.

” …دکتر اسحاق اپريم… پيش از سفر به انگلستان با گروه روشنفکران ارانی ارتباط داشت… در انگلستان با حزب کمونيست انگليس رابطه داشت و بعد به ايران آمد. از همان ابتدا که نزد ما آمد، درست مثل جاه طلب های معروف، شلوغ کردن را شروع کرد و يک چه بايد کرد نوشت و مدعی شد که بايد حزب را عوض کنيم و يک گروه آوانگارد تاسيس کنيم که يک توده وسيع دموکرات را رهبری کند… اپريم به گرو ه ملکی نزديک شد… البته او محاکمه و از حزب اخراج شد. وی کتابی با عنوان چه باید کرد؟ برای نوسازی حزب منتشر کرد.”
“…ملکی بهای سنگينی برای خرد، اعتدال، مدارا و اعتقاد به ديالوگ در جامعه‌ای پرداخت که رژيم آن هر حرف انتقادی را بی‌رحمانه سرکوب می‌کرد و تنها هدف مخالفان آن نيز برانداختن رژيم بود. در نتيجه، رژيم در ادعانامه دادستان نظامی‌اش او را “يک ماجراجوی بالفطره و آنارشيست توصيف کرد که از احساسات رقيق جوانان برای رسيدن به هدف‌های کثيفش سوءاستفاده می‌کند و در اين راه از هيچ وسيله زشتی فروگذار نخواهد کرد.” و درعين حال براندازان در بهترين حال او را انشعاب‌چی ولی بيش از آن نوکر شاه، ساواک، انگليس و (پس از آن) امپرياليسم آمريکا خواندند.”
“ملکی مرد مبارزِ سياسی و اهلِ انديشه‌ی سياسی بود و از جوانی به رسالتِ روشنفکری و مبارزه‌گری روشنفکرانه در راستای انديشه‌ی چپ باور داشت. پس از جدايی از حزب توده و استالينيسم هم همچنان رسالتِ روشنفکرانه‌ی خود را رها نکرد و به جبهه‌ی مصدقی پيوست. پس از ۲٨ مرداد به زندان و تبعيد افتاد، اما با آزاد شدن از زندان همچنان بر آن بود که نبايد ميدان را خالی کرد و بايد کوشيد تا شرايط فعاليتِ سياسی علنی فراهم شود. ملکی اهل کينه‌توزی و نفرت نبود و پختگی فکری او در آن بود که خود را از ذهنيتِ دوقطبی و سياه و سفيد نگرِ کمونيستی رها کرده بود. اما خط سياسی و فکری ملکی در دوران بعد از کودتا تا انقلاب چندان خريدار نداشت، بلکه دشمنانِ فراوان هم داشت. به‌ويژه از جانب گروه‌های چپ تندرو، و از همه بدتر حزبِ توده، زيرِ ضربِ تهمت و افترای دائمی بود. رژيمِ شاه هم با اعتماد به نفسی که پيدا کرده بود و با پروژه‌ی “انقلابِ شاه و ملت”اش نه تنها جريان‌های انقلابی را با خشونتِ بسيار سرکوب می‌کرد، ميدانی به جريان‌های مصدقی ميانه‌رو هم نمی‌داد، از جمله به ملکی و حزبِ او. چنان که جنبشی از ترکيبِ حزب‌های ملی-مصدقی را که با رهنمودِ دکتر مصدق با نامِ جبهه‌ی ملی سوم در سال ١۳۴۳در حال شکل‌گيری بود، در نطفه خفه کرد. و به دنبالِ آن ملکی و چند تن از رهبرانِ جامعه‌ی سوسياليست‌ها و نيز نهضتِ آزادی که دست اندر کاری آن بودند، به زندان افتادند.”
“عبدالحسين نوشين نمايشنامه‌نويس و کارگردان تئا‌تر از دوستان نزديک خليل ملکی بود …نوشين از اعضای حزب بود. فشار رهبری حزب برای محکوم کردن انشعاب ملکی، نوشين را نيز ناگزير کرد تا علی‌رغم ميل خود، با آنان همساز شود و اعلامیۀ شديداللحن و افترا آميز حزب توده عليه ملکی را امضا کند.”
” خليل ملکی بعد از جدائی از حزب توده و اضطراب و نگرانی ناشی از آن، و از آن مهمتر شوک حملات بی رحمانه و ترور شخصيت راديو مسکو و ملازمان ايرانی آن، دچار یأس و سرخوردگی شديد شد. او تصميم گرفت کلاً از عالم سياست کنار بکشد و تا آستانه خودکشی پيش رفت…”
رهبران حزب توده ايران با زمينه سازی های گسترده و با تمامی امکانات سراغ اين يار قديمی شان رفتند، تا آن حد که با او با زبان ترور و ترور شخصيت سخن گفتند. با اين همه از ميان ترورهائی که حزب توده ايران مرتکب شده است ترور ملکی در زمره ی ترورهای نافرجام است.
” ملکی در کوتاه‌ مدت به رغم زندان و محروميت و فحش و فضيحت، کار زيادی از پيش نبرد چون از زمان خود خيلی جلو بود. تاثير او دقيقا در درازمدت، در زندگی‌نامه عبرت‌انگيز او مشاهده می‌شود.”
در بيان نافرجامی ترور شخصيت خليل ملکی و امثال او، پلخانف حرف آخر را زده است: ” بزرگی يک شخصيت تاريخی به اين مناسبت است که او دارای ويژگی های لازمی است که اورا يکی از مستعدترين افراد برای خدمت به احتياجات زمان و عصر خويش می نمايد.”

“…ملکی پس از کودتای ۲۸ مرداد تحت تعقيب قرار گرفت، بازداشت شد و مدتی در قلعه فلک الافلاک به زندان افتاد. در سال ۱۳۳۶ “جامعه سوسياليست های جبهه ملی” را تشکيل داد، و نشريه علم و زندگی را تا سال ۱۳۳۹ منتشر کرد.”
او در سال ۱۳۴۴ دوباره بازداشت و محاکمه شد. اتهام او همان اتهام ۲۷ سال پيش، قيام عليه امنيت کشوربود. جلال آل احمد محاکمه ملکی را ” به خاطر خفه کردن جبهه ملی سوم  در نطفه اش، که ملکی و جامعه سوسياليست ها محرک اصلی انعقادش بودند و اعلاميه وجودی اش با شرکت تمام احزاب وابسته به نهضت ملی در تيرماه ۱۳۴۴ مخفيانه منتشر شد.”، می دانست.
ملکی و سه نفر از يارانش در دادگاه، دفاعی مفصل از خود کردند که به شکلی محدود در نشريات منتشر شد. دادگاه ملکی را مجرم شناخت و به سه سال زندان محکوم کرد. او پس از يک سال ونيم آزاد شد و اندکی بعد درگذشت.

ـــــــــــــــــــــــــــــ
منابع و زيرنويس:

 1- * ۵۳ نفر، گروهی از زندانیان سیاسی در ایران بودند که در دوران رضاشاه در سال ۱۳۱۶ (خورشیدی) بازداشت و در زندان قصر زندانی شدند. “بیشتر این زندانیان، گرایش‌هایی به مکتب‌ها و ایده‌های تازه ترجمه و مطرح شدهٔ سوسیال دموکراسی یا کمونیسم  انترناسیونالیسم یا سوسیالیسم ملی‌گرایانه یا افکار بینابینیِ تثبیت‌نشده داشتند.” جرم آن ها عضویت و فعالیت در گروهی اشتراکی بود، آن ها محاکمه و به محکومیت‌های متفاوت زندانی شدند. تقی ارانی چهرۀ برجستۀ این گروه بود. اعضای این گروه :

تقی ارانی، عبدالصمد کامبخش، احسان طبری، محمدرضا قدوه، علی‌اکبر شاندرمنی، رضا روستا، محمدِ پژوه، محمد بهرامی، محمد شورشیان، علی صادقپور، محمود بقراطی، ضیاء الموتی، رحیم الموتی، نورالدین الموتی، میرعماد الموتی، محمدباقر فرجامی، عباس آذری، نصرت‌الله اعزازی، اکبر افشان، مجتبی سجادی، حسن سجادی، مهدی رسایی، مرتضی رضوی، سیف‌الله سیاح، علی‌نقی حکمی، ابوالقاسم اشتری، فضل‌الله گرگانی، ولی خواجوی، یوسف ثقفی، عزت‌الله عتیقه‌چی، شعبان زمانی، حسین تربیت، رجبعلی نسیمی، بهمن شمالی، مهدی لاله، تقی شاهین، عباس نراقی، مهدی دانشور، حسن حبیبی، آناقلیج خضربابا، رضا ابراهیم‌زاده، خلیل انقلاب آذر، فریدون منو، تقی مکی‌نژاد، سیدجلال حسن نایبی، حکیم الهی، نصرت‌الله جهانشاهلو، خلیل ملکی، انور خامه‌ای، ایرج اسکندری، رضا رادمنش (پسر عمه محمد علی مجتهدی)، مرتضی یزدی، بزرگ علوی.

سیّد احمد کسروی تبریزی (۸ مهر ۱۲۶۹ – ۲۰ اسفند ۱۳۲۴) تاریخ‌نگار، زبان‌شناس، پژوهشگر، حقوقدان و اندیشمند ایرانی؛ وکیل مدافع آنان بود. هرچند خود تقی ارانی، شش ساعت و نیم از گروه ۵۳ نفر دفاع کرد.
2- گوشه هائی از ديدگاه ها ی نظری و سياسی خليل ملکی:
درباره خليل ملکی قضاوت ها ی متفاوت وجود داشتهاست. توده ای ها و جريان های مشابه به او تهمت جاسوسی برای آمريکا و انگليس و همکاری با سازمان امنيت و نوکری شاه زدند: “…ديدارهای ملکی با شاه که نشان از اعتدال سياسی اوداشت را نشانه ای دانستن مبنی بر اينکه او” جنايات پهلوی ها و عمق جنايات در اذربايجان و گوشه گوشه ايران همراه با جنايات امپرياليسم امريکا و انگلستان را به بوته فراموشی سپرده بود.” با واقعيت منطبق نيست. ملکی در ديدارهای اش ذره ای از مواضع خود عدول نکرد و به عنوان يک سوسيال دموکرات آزاد انديش و آزاديخواه با شاه ملاقات کرد…”  و طرفداران رژيم شاه نيز او را به اتهام ” قيام عليه سلطنت مشروطه و اقدام به مسموم کردن ذهن جوانان ” محاکمه نظامی، زندان، و از همه حقوق اجتماعی محروم کردند.”. در دوران محمد رضا شاه پهلوی حتی ممنوع القلم اش کردند. ( کتاب ده شب انتشارات اميرکبير، ۱۳۵۶، سخنرانی شمس آل احمد)

” به اعتقاد ملکی مصلحت این بود که مصدق با شاه مدارا می کرد، ضمن اینکه وی مخالف رویارویی با مصدق بود و تضعیف مصدق را تضعیف نهضت ملی می دانست.”( صمد رحمان زاده  خلیل ملکی و جبهه ملی- گیهان لندن شماره 756 اردیبهشت 1378)

……….
ديدگاه های سياسی و نظری ملکی در برنامه ” نيروی سوم” تجلی يافته بود ، در برنامه ای که بازتاب اين انديشگی است:
“…روشنفکرانی که خود را در خدمت طبقهٔ سوم قرار داده‌اند و راه حل مشکلات خارجی و داخلی را مطابق فرضيه‌های سوسياليستی، تنها راه چاره می‌دانند و با نيروی ملت ايران، رشد و تکامل سوسياليسم را ضروری می‌دانند، نيروی سوم‌اند.”
نيروئی با چنين برنامه‌ ای:” واقع بينی در برخورد با مارکسيسم، ارائه کمونيسم مستقل و سوسياليسم ايرانی؛ تأکيد بر هويت ملی و منافع کشور در برابر کمونيسم بين‌الملل؛ بی طرفی مثبت در سياست‌های جهانی و مواجهه با اردوگاههای قدرت؛ آينده نگری و تحليل‌های نو، استقلال همه جانبه، واقع بينی در برخورد با مذهب؛ طرح و تحليل نقاط ضعف روشنفکران و پيوند دادن آنها با جامعه و مردم؛ تحليل صحيح، کار بردی و واقع‌گرا؛ تحليل تاريخی از مبارزه …”
ملکی نوشته است:”…اينکه امپرياليسم آمريکا، دشمن شمارهء يک ملّت هاست به نظر من شعار پوچ، تهی و خالی از معناست. همين دشمن شمارهء يک ملّت ها در ايران با زور و فشار سعی کرد که جبههء ملّی [دوّم] را جانشين رژيم شاه کند و آنچه در قدرت داشت به شاه فشار آوُرد. اگر جبههء ملّی دوّم موفّق نشد، تقصير آن دشمن شمارهء يک نبود، … آنها مدت ها از شاه مأيوس شدند، در به در می گشتند تا نيروی جانشينی پيدا کنند. تفرقه و تشتّت، مانع اين بود که آلترناتيو پيدا شود و جانشينن رژيم گردد. و”…. من به جلال آل احمد توضيح دادم که روشنفکران رويهمرفته حالت روان شناسی خاص و مشترک دارند امّا ايدئولوژی مشترک ندارند. او در توضيح روشنفکر دچار مشکلات عجيبی شده بود.”. “غرب زدگی آل احمد يک سوءتفاهم عجيبی راه انداخته که گويا غرب، يکپارچه است و جنبهء طبقاتی ندارد و هر چه در غرب می گذرد بيماری مربوط به سرمايه داری و امپرياليسم است و از هر آنچه غربی است بايد احتراز داشت”.(نامه های خليل ملکی).

……..

“….جريانی که به همّت خليل ملکی از حزب توده انشعاب کرد – اساساً – يک جريان فرهنگی بود که اعضاء شناخته شدهء آن عبارت بودند از: فريدون تولّلی، رسول پرويزی، جلال آل احمد، محمد علی خنجی، حسين ملک، ناصر وثوقی، هوشنگ ساعدلو، ابراهيم گلستان، نادر نادرپور، احمد آرام، که صادق هدايت نيز – گاه – در مباحثات آنان حضور داشت، اين جريان فرهنگی، ابتداء با انتشار هفته نامهء “نيروی سوم”و سپس با نشر ماهنامهء علم و زندگی و بعد انديشهء نو (به سردبيری ناصر وثوقی) به تبليغ و ترويج ديدگاه های خويش پرداخت، هر چند که در طول زمان، تنها خليل ملکی بود که در عرصهء فعاليت های سياسی- تئوريک باقی ماند. می توان گفت که نيروی سوم از نظر تئوريک، مهم ترين حزب و تنها مکتب فکری مستقل چپ در برابر حزب تودهء وابسته به شوروی بود.( منبع شماره ۱۲)
خليل ملکی اثار نوشتاری و ترجمه های ارزشمندی از خود برجای گذاشت . وی به سه زبان انگليسی، آلمانی و فرانسه آشنائی داشت. و بيش از ۱۵ ترجمه و تأليف از او منتشر شده است :نقش شخصیّت در تاريخ ( پلَخانُف)، قهرمان تاريخ (سيدنی هوک)، انقلاب ناتمام (ايزاک دويچر)، فرهنگ اصطلاحات اجتماعی (توماس سوره)، کتاب سياه گرسنگی (حوزه دو کاسترو).”
ملکی با نام مستعار نيز مقاله می نوشت : درمجلهٔ “نبرد زندگی” با امضای “دانشجوی علوم انسانی” قلم ميزد.”

3- آبراهامیان، یرواند (۱۳۷۸)، ایران بین دو انقلاب: از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ترجمهٔ کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری، محسن مدیر شانه‌چی، نشر مرکز

4- حمید شوکت، میعاد در دوزخ، زندگی سیاسی خلیل ملکی، انتشارات فروغ، پائیز 1399
5- خاطرات خليل ملکی در گفتگو با هما کاتوزيان، فرارو
6- محمد علی حقيقت سمنانی، يادی از زنده ياد خليل ملکی و قضيه انشعاب تاريخی، نگين، شماره ٨، دور جديد- تابستان۱٣۷٨

/   7- خاطرات نورالدين کيانوری، موسسه تحقيقاتی و انتشاراتی ديدگاه، انتشارات اطلاعات و تهران ۱٣۷۲

و احسان طبری ، کژراهه، در بارۀ اتحادیه کارگران و حزب توده ایران.
/ خاطرات خليل ملکی  8- همایون کاتوزیان : سايت؛ خليل ملکی و مسأله مدرن‌ شدن ايران؛ گفتگو  با همايون کاتوزيان
9-داريوش آشوری – گفت و گو، از اميد خليل ملکی تا ياس احمد فرديد- مهرنامه
10- سايت تاريخ ايران، و فيس بوک ” خليل ملکی”

، سایت گویا، 2007 11- خليل ملکی: انديشمندی تنها، علی ميرفطروس

12- پلخانف، نقش شخصيت درتاريخ، ترجمه خليل ملکی

13- خاطرات سياسی خليل ملکی، به کوشش محمد علی همايون کاتوزيان – انتشارات رواق ۱۳۶۰
14- عباس ميلانی: صد چهره قرن بيستم – خليل ملکی / عباس ميلانی، نگاهی به شاه، نشرپرشين سيرکل، تورنتو- کانادا، سال ۱۳۹۲/۱۳

15- بزرگ علوی: پنجاه و سه نفر – انتشارات نگاه ۱۳۸1
16- نامه های خليل ملکی، به کوشش امير پيشداد و محمدعلی همايون کاتوزيان

بی بی سی، فارسی، 2012- 17- ملکی، از انشعاب تا همراهی مصدق، محمدعلی همايون کاتوزيان

نام نویسندگان و شاعران اعدام ش…

نام نویسندگان و شاعران اعدام ش…

بازدیدها: 3

از راست: محمدجعفر پوینده، فریدون فرخزاد، علی‌اصغر امیرانی، رحمان هاتفی و سعیدی سیرجانی

یاد آوری به حسن روحانی: “اخلاق، مقدسات و ارزش ها، وامنیت ملی” سه اصلی هستند که حسن روحانی برای اهل قلم خط قرمز اعلام کرده است. لیست نویسندگان و شاعرانی که به اتهام رعایت نکردن خط قرمز امثال حسن روحانی توسط حکومت اسلامی اعدام شدند، جهت یاد آوری و اطلاع ایشان و مردم ایران منتشرمی شود.

آیت الله خمینی، بینانگذار حکومت اسلامی مواضعی سخیف وگستاخانه در برابراهل قلمی که درراه تحقق آزادی اندیشه و بیان و قلم در میهنمان تلاش می کردند، داشت. خمینی مواضعِ اش را بارها در سخنرانی ها ی اش بیان کرد و به آن ها عمل شد. خط قرمز خمینی برای شکستن قلم و سانسور، وتبعید، زندان، شکنجه و اعدام اهل قلم “اخلاق اسلامی ، مقدسات و ارزش ها ی اسلامی ” و”امنیت ملی” یعنی حفظ حکومت اسلامی بود. تعفن متصاعد ازدهانی که توبه کرد از اینکه چرا زودتر برای اعدام اهل قلم دارها بر پا نکرد، و” بشکنید این قلم ها ” را نعره زد، نه فقط فضای میهنمان که جهانی را آلوده و آزرده کرد.

راه و روش خمینی را رهبران حکومت اسلامی ادامه داده اند .درباره خباثت ها وجنایت هائی که آخوندیسم و خمینیسم در قبال اهل قلم آزاداندیش و آزادیخواه روا داشته اند به وفور و فراوان نوشته شده و اسناد و مدارک و شواهد برای اثبات جنایت علیه بشریت، حتی در همین محدوده کافی ست.

سالیانی ست باورمندان به بقای حکومت اسلامی، خوشباوران، سیاست بازان و مزدوران تبلیغ و تلاش می کنند میان خمینی و “دوران طلائی” اش با دوران خامنه ای تفاوتی بسازند و جا بیاندازند، و مهم تر اینکه ثابت کننداصلاح طلبان حکومتی مثل خاتمی و روحانی ازجنس و جنم خامنه ای نیستند. سخنرانی اخیر حسن روحانی در باره کتاب و ممیزی در مراسم ” جایزه کتاب سال” و “نمایشگاه کتاب” از مواردی هستند که نادرست بودن این نوع تبلیغ ها و تلاش ها را نشان می دهند. حسن روحانی لابلای مشتی کلی گوئی وشعارهای فریبنده همان حرف های خمینی و خامنه ای را تحویل ناشران واهل قلم و مردم داد. وی پوشیده در زرورق رنگین ” اصلاح طلبانه” گفت: ” من نمی‌گویم ممیزی باشد یا نباشد، می‌گویم نمی‌شود برای ممیزی صد اصل درست کنیم. اخلاق به عنوان یک اصل باشد و مقدسات و امنیت ملی هم به عنوان اصول دیگر”.

چه تفاوتی میان سه اصلی که از نظر حسن روحانی خط قرمز است با خط قرمزی که طی عمر حکومت اسلامی مرعی شده است، وجود دارد؟. این خط قرمز هم سانسور اندیشه، بیان و قلم را توجیه کرده و هم حذف فیزیکی اهل قلمی که تلاش شان برای تحقق آزادی اندیشه و بیان و قلم ” بی اخلاقی، توهین به مقدسات و ارزش ها و به خطر انداختن امنیت ملی “خوانده شده است. “جرم “های برشمرده برای اذن ممیزی اثر و صاحب اثر، اعدام کردن و به قتل رساندن اهل قلم از همین کشکول ” اخلاق، مقدسات و ارزش ها، وامنیت ملی” بیرون آورده شده اند. سعیدی سیرجانی به گناه نوشتن زندانی و شکنجه شد، و در زندان به قتل رسید. اتهام های دروغین به وی عبور از همین خط قرمز بود: “انجام عمل لواط،، اعتیاد به تریاک، تهیه و فروش مشروبات الکلی، ارتباط با ساواک در رژیم سابق، ارتباط با نظامیان ضد انقلاب، شرکت در کودتای نوژه، ارتباط با عوامل ضد انقلاب در خارج از ایران و دریافت مقادیر متنابهی پول از آنان …”. محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را هم ناصبی خواندند که به “مقدسات و ارزش ها” توهین کرده اند، و ستار بهشتی ، وبلاگ نویس را به اتهام اقدام علیه امنیت کشور از طریق شبکه اجتماعی و فیس بوک، در زندان به قتل رساندند. و راستی،اتهام و جرم کودک ۱۰ ساله حمید حاجی زاده شاعر تخطی از کدام یک از این سه اصل بود که قلب اش را دریدند.؟

***

این لیست، نام تعدادی از نویسندگان، شاعران، مترجمان و روزنامه نگارانی ست که توسط حکومت اسلامی اعدام شدند و یا به روش های مختلف به قتل رسیدند. لیستی جهت یاد آوری به حسن روحانی و مردم. ( این لیست کامل نیست و می تواند اشتباه هائی داشته باشد. لیست را کامل کنید و اشتباه ها را تصحیح نمائید).

۱- سیمون فرزامی، روزنامه نگار، مفسر خبرگزاری پارس و سردبیر روزنامه فرانسوی زبان ” ژورنال دو تهران” ، در سن ۷۰ سالگی در آذرماه سال ۱۳۵۹ به اتهام رابطه با امریکا و جاسوسی برای اسرائیل تیرباران شد.
۲- حمید رضوان، نویسنده، سال ۱۳۵۹ ( قتل در بیمارستان)
۳- علی اصغر امیرانی، روزنامه نگار، سردبیر مجله خواندنی ها، در خرداد( اول تیرماه) سال ۶۰ در سن ۶۵ سالگی به اتهام همکاری با اسرائیل و ساواک تیرباران شد.
۴- سعید سلطانپور، شاعر، نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر، عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران و فعال سیاسی، در خرداد سال ۶۰ تیرباران شد.
۵- جلال هاشمی تنگستانی، نویسنده ، سال ۱۳۶۰- نحوه مرگ ناروشن.
۶- عطاءالله نوریان، مترجم و نویسنده، و فعال سیاسی سال ۱۳۶۰ تیرباران شد.
۷- رحمان هاتفی، روزنامه نگار و نویسنده، و فعال سیاسی تیرماه ۱۳۶۲، قتل زیرشکنجه – یا خودکشی در زندان.
۸- فریدون فرخزاد، شاعر و شومن در شهر بُن آلمان با ضربات متعدد کارد در ۱۶ مرداد ۱۳۷۱ به قتل رسید.
۹- حسین صدرائی( اقدامی) ، شاعر، نویسنده و پژوهشگر، و فعال سیاسی سال ۱۳۶۷ در زندان به قتل رسید. (زیر شکنجه یا اعدام)
۱۰- کورش آریامنش (رضا مظلومان) روزنامه نگار، نویسنده و فعال سیاسی به ضرب گلوله در ۷ خرداد ۱۳۷۵در پاریس کشته شد.
۱۱- علی اکبر سعیدی سیرجانی، نویسنده و پژوهشگر، قتل در زندان ۴ آذرماه ۱۳۷۳
۱۲- غفار حسینی، مترجم و نویسنده ، و عضو کانون نویسندگان ایران ۲۰ آبانماه ۱۳۷۵در تهران به قتل رسید.
۱۳- احمد تفضلی، مترجم و زبان شناس ، ۲۴ دیماه ۱۳۷۵ در تهران به قتل رسید.
۱۴- ابراهیم زال زاده، روزنامه نگارو ناشر، فروردین ۱۳۷۶ در تهران به قتل رسید.
۱۵- احمد میرعلائی، مترجم و نویسنده در سال ۱۳۷۷ در اصفهان به قتل رسید.
۱۶- حمید حاجی زاده ، شاعر و نویسنده همراه با کودک ۱۰ ساله اش با ضربات متعدد کارد در شهریور ۱۳۷۷ درکرمان به قتل رسیدند
۱۷- پیروز دوانی، نویسنده، مترجم و پژوهشگر در سال ۱۳۷۷ به قتل رسید.
۱۸- مجید شریف، مترجم و نویسنده ، آذرماه ۱۳۷۷ در تهران به قتل رسید.
۱۹- محمد مختاری، شاعر، نویسنده و پژوهشگر، و عضو کانون نویسندگان ایران در آذرماه ۱۳۷۷ تهران به قتل رسید
۲۰- محمد جعفر پوینده، مترجم و نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران در آذرماه ۱۳۷۷ در تهران به قتل رسید.
۲۱- عزت الله ابراهیم نژاد، شاعر، ۱۸ تیر ۱۳۷۸ به قتل رسید
۲۲- زهرا کاظمی، روزنامه نگار و عکاس، سال ۱۳۸۲ در زندان به قتل رسید.
۲۳- آیفرسرچه، خبرنگار کرد اهل ترکیه در سال ۱۳۸۴ در ایران به قتل رسید.
۲۴- امید رضا میر صبافی، وبلاگ نویس، ۲۸ ساله ، مرگ در زندان سال ۱۳۸۷
۲۵- یعقوب میرنهاد، روزنامه نگار و و بلاگ نویس- ۱۴ مرداد ۱۳۸۷ اعدام در زاهدان
۲۶- علیرضا افتخاری ، وبلاگ نویس، سال ۱۳۸۸
۲۷- ستار بهشتی ، وبلاگ نویس، به اتهام اقدام علیه امنیت کشور از طریق شبکه اجتماعی و فیس بوک، قتل در زیر شکنجه، آبانماه ۱۳۹۱

***

بسیاری از کوشندگان سیاسی در کنار فعالیت سیاسی-تشکیلاتی به عنوان حوزۀ اصلی کار و فعالیت شان، آثار قلمی نیز در عرصه ادبیات، رمان و داستان، نقد، ترجمه و پژوهش های فرهنگی و هنری خلق کردند، و یا به حرفه روزنامه نگاری پرداختند. حکومت اسلامی تعدادی از این فعالان سیاسی و اهل قلم را نیز اعدام کرد و یا به قتل رساند. تعداد این نوع اهل قلم بسیارانند، من از میان ده ها نام به نام سه مورد بسنده می کنم
۱- مهدی میراشرافی، روزنامه نگارو ناشر روزنامه آتش، آذرماه ۱۳۵۸ در اصفهان اعدام شد.
۲- ابوتراب باقرزاده، نویسنده و مترجم ، اعدام، به احتمال در سال ۱۳۶۷
۳- پروانه فروهر، شاعر و فعال سیاسی همراه با همسرش ( داریوش فروهر) در آذرماه سال ۱۳۷۷ در تهران با ضربات متعدد کارد به قتل رسیدند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زیرنویس:
۱- مرتضی فیروزی، روزنامه نگار، دربهمن سال ۱۳۷۶ به اتهام جاسوسی به اعدام محکوم شد. وی سردبیر روزنامه ” ایران نیوز” بود. (از سرنوشت وی اطلاعی ندارم- م.ن)
۲- ناشرو اهل قلمی به نام ” محمدی” روزهای آغازین انقلاب اسلامی توسط گروه های فشار و کشتاراسلامی به قتل رسید.( نیازمند منبع)
۳- نصرالله آرمان، روزنامه نگار سال ۱۳۶۰( نیازمند منبع)

از: گویا