شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

پرستو احمدی، قَمری که می‌درخشد

پرستو احمدی، قَمری که می‌درخشد

مسعود نقره‌کار ـ قمری دیگر بر آسمان فرهنگ و هنر و مبارزه آزادیخواهانه زنان سرزمینمان درخشیدن آغاز کرده است. پرستو احمدی با “کنسرت فرضی” شجاعانه‌اش در یک “کاروانسر” از ظهورِ یک “قُمری خوشخوان طبیعت” و “هزاردستان آواز ایران” از نسل دختران و زنان “جنبش مهسا” خبر داد.

پرستو احمدی در جنبش زن، زندگی، آزادی، “از خون جوانان وطن لاله دمیده” اثر عارف قزوینی را خواند. وی در خرداد ماه ۱۴۰۲ قطعه‌ای به نام “هوای آزادی” را منتشر کرد که پس از انتشار این قطعه، ماموران حکومت اسلامی مهرماه به خانه وی در تهران ریختند و وسایل شخصی او را ضبط کردند. پس از این اتفاق، صفحه اینستاگرام او از دسترس خارج شد و قوه قضائیه نیز پرونده‌ای برای او ساخت تا هُشداری به این بانوی شجاع داده باشد. پاسخ به این “تهدید و هُشدار” این شد:

“من، پرستو؛ دختری که می‌خواهم برای مردمی که دوستشان دارم بخوانم. این حقی است که نمی‌توانستم از آن چشم بپوشم، خواندن برای خاکی که عاشقانه دوستش دارم. اینجا، در این نقطه از ایران عزیزمان، در این تکه‌ای که تاریخ و اسطوره‌های ما به هم پیوند می‌خورند، صدای من را در این کنسرت فرضی بشنوید و خیال کنید، این وطن زیبا را… “

ghamar_parastoo.jpgچه شباهت‌های شگفت انگیزی:
قمرالملوک وزیری هم نخستین زنی بود که علیرغم تهدیدهای “نظمیه” زمانه‌اش بدون حجاب روی صحنه رفت و آواز خواند. قَمر در شرایطی که “مدرسه‌های موسیقی از پذیرفتن بانوان مسلمان برای هنرجویی معذور بودند” و هنر موسیقی هنری مردانه بود نخستین کنسرت‌اش را به سال ۱۳۰۳ در گراند هتل تهران، خیابان لاله زار برگزار کرد، کنسرتی که به عنوان حادثه و رویدای بزرگ و جسورانه ثبت شده است، رخدادی تابو شکنانه که دینکاران و مستبدان را برآشفت.
او تصنیف مرغ سحر از سروده‌های ملک الشعرا بهار را در دستگاه ماهوربه همراه غزلی از ایرج میرزا خواند
… “فقیهِ شهر به رفعِ حجاب مایل نیست، چراکه هرچه کند حیله، در حجاب کند
نقاب بر رخِ زن سد باب معرفت است، کجاست دستِ حقیقت که فتحِ باب کند. “
قمر در پاسخ به پرسش فرهنگ فرهی، که می‌پرسد: ” شما چطور جرات کردید آن طور بی‌پروا روی صحنه بروید؟ ” می‌گوید: «من هیچوقت نمی‌خواستم نمایش شجاعت بدهم. دلم می‌سوخت که این همه بانوی باسواد وجود داشته باشند، اما نتوانند در این نمایش و کنسرت شرکت کنند. من پایم را به جایی گذاشتم که اگر باید کسی را مجازات کرد، من باشم. هنرمندان باید وظیفه‌ای هم در مقابل مردم برای خود قائل گردند و از مردم مایه و شجاعت بگیرند. من قصدم این نبود که چادر از سر بردارم، اما مردم این شجاعت و توانایی را به من دادند. نمی‌دانم چه قدرتی پیدا کردم که نمی‌توانستم جز آن باشم. “

مسعود نقره‌کار

تکرارِ مکررِ خطاها

تکرارِ مکررِ خطاها

کاریش نمی توان کرد، چه خوش داشته باشید چه نه، جلال آل احمد را نمی توان نادیده گرفت و به سادگی از کنارش گذشت، نویسنده و کنشگری که نقش و تاثیر سیاسی و فرهنگی منفی و گاه مثبت داشته است. این روزها که بازارِ داوری های یکجانبه تا حد فحاشی نسبت به بسیاری از نویسندگان، به ویژه جلال آل احمد گرم شده و تب راجعۀ “روشنفکرستیزی” عود کرده است یادآوری سه نکته در بارۀ جلال آل احمد را لازم دانستم.

۱

جلال آل احمد آنجا که به نظریه پردازی سیاسی و فلسفی روی آورد به خطا رفت. در بارۀ نگاه اش به غرب و ماجرای” غرب زدگی” و نگاه و باور مذهبی اش بسیار گفته و نوشته شده است. جلال آل احمد مثل برخی از نظریه پردازان و اهل قلم و کنشگران سیاسی و فرهنگی ای که “روشنفکر” خوانده شده اند روح ِ سرگردان”شبه روشنفکری” بود که همراه و همگام با بسیاری از روحانیون و غرب ستیزان با طرح “غرب زدگی” به عنوان یک نوع بیماری تاریخی و فرهنگی به دنبال بومی گرائی و بازگشت به گذشته و سنت ها و اصالت”خویشتن خویش” و نیز نوعی لیبرالیزه کردن تشیع بود که البته در همان زمانۀ طرح این نظرات روشنفکرانی از جمله داریوش آشوری، به ویژه در رابطه با “غرب زدگی”، دیدگاه های آل احمد و همفکرانش را نقد و نفی کردند.

۲

جلال آل احمد به عنوان یک نویسنده و کنشگر فرهنگی و اجتماعی در عمر کوتاه اش نقشی مثبت و تاثیر گذار داشت. مبارزه جسورانۀ او در راه تحقق آزادی اندیشه و بیان و قلم، مبارزه با سانسور، نقش آفرینی در شکل گیری جمع های ادبی، شکل گیریِ تشکل صنفی و دموکراتیک کانون نویسندگان ایران، خلق آثاری در پهنه ادبیات داستانی و سفرنامه نویسی از تلاش های فکری و کرداری مثبت و دموکراتیک آل احمد بوده است.
۳

جلال آل احمد از مخالفان رژیم پهلوی بود و محمد رضا شاه را دیکتاتور می دانست و به قول خودش می خواست ” پدر رژیم شاه را در آورد”، این مخالفت تا حد نفرت از رژیم پهلوی سبب شدند تا او نیز برای نشان دادن زشتی و پلیدی دیکتاتوری و تضعیف آن شایعه پراکنی کند. اختناق و سانسور، به ویژه سانسور خبری و شایعه پراکنی های ارگان های اطلاعاتی و امنیتی و رسانه های دولتی رژیم پهلوی در رابطه با مخالفان، آل احمد و برخی از کنشگران فرهنگی و هنری و سیاسی را به واکنشی تلافی جویانه سوق داد تا آن حد که برخی از اتفاق ها و حادثه های دردناک و خبرساز را به رژیم پهلوی نسبت دادند، مرگ نویسنده و آموزگار گرانقدر صمد بهرنگی یکی از نمونه های این دست شایعه پراکنی ها بود، شایعاتی که خودکشی غلامرضا تختی، مرگ علی شریعتی و نمونه هایی دیگر از مرگ ها و رخدادها را هم شامل شد. رهروان این طرز تفکر و رفتار سعی کردند حتی مرگِ خودِ آل احمد را به گردن رژیم پهلوی بیاندازند….

متاسفانه امروز نیز بخشی از مخالفان و اپوزیسیون حکومت اسلامی که منتقد شیوۀ به کار گرفته شدۀ شایعه پراکنی در دوران رژیم پهلوی اند با تشبث به روش های دیکتاتورمنشانه، یعنی توجیه و رسیدن به هدف با هر نوع وسیله، حتی اگر آن وسیله دروغ و شایعه و اخبار غیر واقع باشد، در رابطه با حکومت جهل و جنون و جنایت، و حتی بخش هایی از اپوزیسیون حکومت اسلامی شایعه پراکنی می کنند. هنوز درس نگرفته ایم که دروغگوئی، شایعه پراکنی، انتشار اخبار جعلی و نادقیق روشی ست که بیش از آنکه به دیکتاتورها و مستبدان لطمه بزند به آن بخش از مخالفان و اپوزیسیونی که از وسیله دروغ، شایعه، انتشار خبرهای غیر واقع و جعلی به عنوان وسیله ای برای مبارزه با دیکتاتوری استفاده می کنند، آسیب خواهد رساند، که در حال حاضر کمترین اش ایجاد بی اعتمادی نسبت به ارزیابی ها و تحلیل ها، خبررسانی ها و احساس مسئولیت مخالفان و اپوزیسیون حکومت اسلامی ست، خطایی که مکرر تکرار می شود.

حکومت اسلامی را همانگونه که هست نشان دهیم، که خود آشکارترین واقعیتِ جهالت و جنایت و شناعت و پلیدی ست.