شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

به مناسبت دومین سالگرد انقلاب ژینا

به مناسبت دومین سالگرد انقلاب ژینا

«زن زندگی آزادی»

جنبش «زن، زندگی، آزادی» که به نام جنبش ژینا یا مهسا نیز شناخته می‌شود، در دوسالگی خود همچنان به عنوان یکی از مهم‌ترین جنبش‌های اجتماعی در ایران شناخته می‌شود. این جنبش که پس از کشته شدن مهسا امینی در سال ۱۴۰۱ آغاز شد، به سرعت به نمادی از مبارزه برای حقوق زنان و آزادی‌های اجتماعی تبدیل شد. در دوسالگی این جنبش، همچنان شاهد فعالیت‌های گسترده‌ای از سوی فعالان حقوق بشر و زنان هستیم. این جنبش توانسته است توجه بین‌المللی را به خود جلب کند و حمایت‌های گسترده‌ای از سوی سازمان‌های حقوق بشری و جوامع بین‌المللی دریافت کند.

با این حال، جنبش با چالش‌ها و فشارهای زیادی نیز مواجه است. حکومت ایران همچنان به سرکوب معترضان و فعالان این جنبش ادامه می‌دهد و بسیاری از خانواده‌های دادخواه تحت فشار قرار دارند. با این وجود، روحیه مقاومت و تلاش برای دستیابی به آزادی و حقوق برابر همچنان در میان اعضای این جنبش قوی است.

در ماه‌های اخیر، جنبش «زن، زندگی، آزادی» همچنان به فعالیت‌های خود ادامه داده و توجه بین‌المللی را به خود جلب کرده است. برخی از جدیدترین خبرها و تحولات عبارتند از:

سالگرد اعتراضات: در آستانه دومین سالگرد مرگ مهسا امینی، تجمعات و اعتراضات جدیدی در ایران و در میان جوامع ایرانیان خارج از کشور برگزار شده است. این تجمعات به منظور یادآوری و گرامیداشت یاد مهسا امینی و دیگر قربانیان سرکوب‌های حکومتی برگزار می‌شوند.

حمایت‌های بین‌المللی: سازمان‌های حقوق بشری و نهادهای بین‌المللی همچنان به حمایت از این جنبش ادامه می‌دهند. اخیراً، چندین سازمان حقوق بشری گزارش‌هایی در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران منتشر کرده‌اند که به وضعیت زنان و معترضان پرداخته‌اند.

فعالیت‌های فرهنگی و هنری: هنرمندان و فعالان فرهنگی نیز به حمایت از جنبش پرداخته‌اند. نمایشگاه‌ها، کنسرت‌ها و برنامه‌های فرهنگی مختلفی در حمایت از حقوق زنان و آزادی‌های اجتماعی برگزار شده است.

چالش‌ها و سرکوب‌ها: حکومت ایران همچنان به سرکوب معترضان و فعالان این جنبش ادامه می‌دهد. بازداشت‌ها و فشارهای حکومتی همچنان از چالش‌های اصلی این جنبش هستند.

این جنبش همچنان به عنوان یکی از مهم‌ترین جنبش‌های اجتماعی در ایران شناخته می‌شود و تلاش‌های فعالان آن برای دستیابی به حقوق و آزادی‌های بیشتر ادامه دارد.

راستی آزمایی کیفیت جنبش زن زندگی آزادی

جنبش نوین اجتماعی «زن، زندگی، آزادی» که به نام جنبش ژینا یا مهسا هم شناخته می‌شود. از لحاظ ذهنی یا فلسفی و تئوریک، این جنبش تبلوری است از یک «لحظه هستی گرایانه» (اگزیستانسیالیستی)، به ویژه در میان نسل جوان زنان و مردان شهری طبقه متوسط و کارگری که زندگی شان تحت تاثیر فرایندهای دهه‌های اخیر جهانی- محلی شکل گرفته است. (نیره توحیدی استاد مطالعات جنسیت و زنان در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا، نورتریج در آمریکا است/ ایران آکادمیا ژورنال آزادی اندیشه شماره ۱۳)

خامنه‌ای جز فرمان به‌کارگیری خشونت هرچه بیشتر، هیچ راه‌حلی برای نجات کشتی شکسته‌ی رژیم سراغ ندارد. جنبش انقلابی «ژن ژیان ئازادی» تمام زیرساخت‌های عقیدتی و ارزشی رژیم را درهم کوبیده است. به همین دلیل سران حکومت از وضعیتی که با آن روبه‌رو شده‌اند به‌شکلی هیستریک عصبانی هستند. رژیم جمهوری اسلامی از ترور، کشتار و توحش به‌کارگرفته‌شده در دیگر رژیم‌های پلیسی و فاشیستی به مراتب فراتر رفته است. سیاستی که رژیم در پی گرفته و آنچه در جای جای ایران انجام می‌دهد، مصداق بارز جنایت علیه انسانیت است.(تریبون رادیو زمانه- ریوار آبدانان عضو شورای ریاست کل کنفدرالیسم دموکراتیک جوامع کوردستان/ دفاع از خود، حق طبیعی و مشروع جنبش انقلابی «ژن ژیان ئازادی» است.  پنجشنبه  ۱۱ خرداد ۱۴۰۲)

در جریان جنبش ژینا کە بە انقلاب ژن، ژیان، آزادی نیز می‌توان آن را تعریف کرد، تغییر دیدگا‌ەها، شکاف بین جامعە سیاسی و جامعە مدنی، گسستن از پیش‌داوری‌ها و فهم و نگرش گذشتە در بطن جامعە ایران اتفاق افتادە است. این جنبش اگرچە تاکنون بنا بە عواملی اساسی بە نتیجە نهایی نرسیدە است و با مشکلات متعددی روبرو است؛ ولی در کردستان بە دلیل یک قرن مبارزە با وجود احزاب سیاسی ترقی خواه، ماهیت حقیقی خود را ابرزا نمود و بە لحاظ کارکرد، شکل‌گیری و خصوصیات یک انقلاب سیاسی، فکری و اجتماعی نتیجە‌بخش بودە است.( ژورنال ایران آکادمیا – شماره ۱۰شاهرخ حسن‌زاده/ مدیر مرکز حقوق‌بشر کردستان ایران)

خیزش زن زندگی آزادی را می توان یکی از گسترده ترین «جنبش های نوین اجتماعی» پساساختارگرا در ایران خواند. این جنبش بیش از آن که ریشه اقتصادی یا طبقاتی داشته باشد یا از ایدئولوژی یا رهبری خاصی الهام گرفته باشد، جنبشی متکثر، افقی، سیال، غیر متمرکز و بدون برنامه اما هدفمند بود که در آن خواسته‌های ساختارشکنانه همچون آزادی حجاب، رفع تبعیض و نفی نظام مطرح شد. آنچه شکل گرفت، در واقع «ابرجنبشی» است که برای نخستین بار بدون تکیه بر نهادهای سنتی موروثی و دینی و پایگاه‌های آن‌ها، همچون بازار و روحانیت و با طرح گفتمان‌های مدرن، دموکراتیک، حامی حقوق زنان و ضد تبعیض، بر سر پای خود ایستاد.(بی بی سی فارسی- آسیب شناسی جنبش «زن، زندگی آزادی» و ظرفیت‌های ناشناخته آن/ ۳۰ تیر ۱۴۰۲-۲۱ ژوئیه ۲۰۲۳)

جنبش «زن، زندگی، آزادی» با چالش‌های متعددی مواجه است که از مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:

سرکوب حکومتی: حکومت ایران به شدت معترضان و فعالان این جنبش را سرکوب می‌کند. بازداشت‌ها، شکنجه‌ها و حتی اعدام‌ها از جمله روش‌هایی هستند که برای خاموش کردن صدای معترضان به کار گرفته می‌شوند.

نبود رهبری متمرکز: این جنبش به صورت افقی و غیرمتمرکز سازماندهی شده است، که از یک سو به آن انعطاف‌پذیری و پویایی می‌بخشد، اما از سوی دیگر، نبود رهبری متمرکز می‌تواند هماهنگی و برنامه‌ریزی را دشوار کند.

فشارهای اقتصادی: بسیاری از معترضان با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کنند. این فشارها می‌تواند توانایی آن‌ها برای شرکت در اعتراضات و فعالیت‌های جنبش را محدود کند.

عدم حمایت گسترده از سوی همه اقشار جامعه: برخی از اقشار جامعه، به ویژه قشر خاکستری (افرادی که به طور فعال در اعتراضات شرکت نمی‌کنند)، به دلایل مختلفی مانند ترس از سرکوب یا نگرانی از آینده، به این جنبش نپیوسته‌اند.

چالش‌های فرهنگی و اجتماعی: تغییرات فرهنگی و اجتماعی نیازمند زمان و تلاش‌های مستمر هستند. مقاومت در برابر تغییرات از سوی بخش‌های محافظه‌کار جامعه نیز یکی از چالش‌های مهم این جنبش است.

با وجود این چالش‌ها، جنبش «زن، زندگی، آزادی» همچنان به عنوان یکی از مهم‌ترین جنبش‌های اجتماعی در ایران شناخته می‌شود و تلاش‌های فعالان آن برای دستیابی به حقوق و آزادی‌های بیشتر ادامه دارد:

نماد مبارزه برای حقوق زنان: این جنبش با تمرکز بر حقوق زنان و مبارزه با حجاب اجباری، توانسته است توجه جهانی را به وضعیت حقوق زنان در ایران جلب کند. شعار «زن، زندگی، آزادی» به نمادی از مقاومت و تلاش برای دستیابی به حقوق برابر تبدیل شده است.

گستردگی و فراگیری: این جنبش به طور گسترده در سراسر ایران و حتی در میان جوامع ایرانیان خارج از کشور گسترش یافته است. از شهرهای بزرگ تا روستاهای کوچک، مردم از اقشار مختلف جامعه به این جنبش پیوسته‌اند.

حمایت بین‌المللی: این جنبش توانسته است حمایت‌های گسترده‌ای از سوی سازمان‌های حقوق بشری و جوامع بین‌المللی دریافت کند. جوایز حقوق بشری مانند جایزه ساخاروف به مهسا امینی و این جنبش اهدا شده است.

تأثیرات فرهنگی و اجتماعی: این جنبش نه تنها به تغییرات سیاسی بلکه به تغییرات فرهنگی و اجتماعی نیز پرداخته است. زنان ایرانی به طور گسترده‌ای حجاب اجباری را کنار گذاشته‌اند و این تغییرات فرهنگی به نمادی از مقاومت در برابر قوانین سرکوبگر تبدیل شده است.

تداوم و پایداری: با وجود سرکوب‌های شدید، این جنبش همچنان به فعالیت‌های خود ادامه داده و توانسته است به یکی از پایدارترین جنبش‌های اعتراضی در تاریخ معاصر ایران تبدیل شود.

این عوامل باعث شده‌اند که جنبش «زن، زندگی، آزادی» به عنوان یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین جنبش‌های اجتماعی در تاریخ معاصر ایران شناخته شود.

نیروی محرکه و رهبری احتمالی جنبش با عاملیت

نیروی محرکه و رهبری احتمالی جنبش با عاملیت

نقش احزاب و شخصیت های سیاسی، صنفی و مدنی

به باور بسیاری، بزرگترین تهدید علیه جمهوری اسلامی از زمان استقرارش تاکنون، جنبش زن، زندگی، آزادی بوده است. میان جنبش زن، زندگی، آزادی و موج‌های اعتراضی پیشین در ایران تمایزهای بسیاری وجود دارد که از بیشتر آنها می‌توان به عنوان نقاط قوت جنبش یاد کرد: روی آوردن به تاکتیک‌های خشونت‌پرهیز برای در امان ماندن از سرکوب نیروهای حکومتی را می‌توان برجسته‌ترین نقطه قوت جنبش زن، زندگی، آزادی دانست که به وضوح مهم‌ترین عامل در تداوم آن نیز بود. دیگر فاکتور حائز اهمیت در باره این جنبش اشکال رهبری و سازماندهی در آن بود که بر خلاف همیشه نه بدون رهبر بود و نه پیرو الگوی رهبری فردی.

تنوع و تکثر اقشار مشارکت‌کننده در جنبش را نیز می‌توان به‌عنوان یکی دیگر از نقاط قوت این جنبش نام برد که در نهایت به یک همبستگی فراگیر و سراسری شکل داد. بکارگیری تاکتیک‌های مختلف و خلاقانه به جای حضور در خیابان و رویارویی مستقیم با نیروهای سرکوب، شوخ‌طبعی، شکوفایی هنر اعتراضی، دادخواهی، جلب همبستگی جهانی و تمرکز جنبش بر رویکردها به‌جای چهره‌ها همگی از نقاط قوت جنبش زن، زندگی، آزادی هستند.

در انقلاب زن زندگی آزادی، جنبش‌های صنفی، مدنی و سیاسی هر یک نقش مهمی در مبارزات پیش روی داشتند، اما به تنهایی نمی‌توانند رهبری کامل دوره گذار را به عهده بگیرند. هر یک از این جنبش‌ها نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارند و برای موفقیت در دوره گذار نیاز به همکاری و همگرایی دارند.

در یک تعریف کلان جنبش‌های صنفی معمولاً بر مسائل اقتصادی و حقوق کارگران تمرکز دارند، در حالی که جنبش‌های مدنی به مسائل حقوق بشر و آزادی‌های مدنی می‌پردازند. جنبش‌های سیاسی نیز به تغییرات ساختاری و حکومتی توجه دارند. در یک گفتمان معنادار انقلابی معمولا برای رسیدن به یک تغییر پایدار و موفق، این جنبش‌ها باید با یکدیگر همکاری کنند و از توانمندی‌های یکدیگر بهره ببرند، و جایگاه مبارزات خود را در مرحله گذار تعریف کنند. به این معنا اتحاد و همبستگی میان این جنبش‌ها می‌تواند به ایجاد یک نیروی قوی‌تر و مؤثرتر در مقابل چالش‌های موجود در مرحله گذار کمک کند.

همانطور که آمد در جامعه ایران، جنبش‌های صنفی، مدنی و سیاسی هر کدام نقش مهمی در مبارزات اجتماعی دارند. با این حال جایگاه رهبری و شیوه مبارزه این جنبش‌ها در مرحله گذار همچنان ناشناخته و یا دچار ابهام است. این مسئله می‌تواند به دلایل مختلفی باشد:

سرکوب سیستماتیک: حکومت جمهوری اسلامی همواره تلاش کرده است تا هر گونه فعالیت جمعی را به عنوان تهدیدی علیه امنیت ملی تلقی کند و با سرکوب فعالان مدنی و صنفی، آن‌ها را وابسته به بیگانگان جلوه دهد.

عدم هماهنگی و اتحاد: یکی از مشکلات اصلی جنبش‌های کارگری و مدنی در ایران، عدم اتحاد و تمرکز در مبارزه بوده است. با این حال، در شرایط فعلی، تمایل به اتحاد و تمرکز در مبارزه علیه سیستم فاسد و مافیایی حکومت افزایش یافته است.

نبود استراتژی روشن: داشتن یک سیاست و استراتژی روشن در قبال نقش تشکل‌های جامعه مدنی و جنبش‌های اجتماعی اعتراضی از اهمیت کلیدی برخوردار است. این استراتژی باید بتواند نقش هر یک از این جنبش‌ها را در دوره گذار و پسا گذار مشخص کند.

تداخل نقش‌ها: نهادهای مدنی و صنفی به دلیل تلاش برای تامین حقوق و آزادی‌های شهروندی، به نوعی با سیاست تماس می‌گیرند، اما به خاطر این که برای کسب قدرت مبارزه نمی‌کنند، سازمان سیاسی به حساب نمی‌آیند.

قطعنامه‌ی فوق‌العاده درباره‌ی جنبش «زن، زندگی، آزادی» در ایران

به نظر می آید که برای بهبود هماهنگی و اتحاد میان جنبش‌های صنفی، مدنی و سیاسی در میان مردم  ایران، چند راهکار زیر می‌تواند موثر باشد:

ایجاد شبکه‌های ارتباطی قوی: برقراری ارتباطات منظم و موثر بین رهبران و اعضای این جنبش‌ها می‌تواند به تبادل اطلاعات و هماهنگی بهتر کمک کند. استفاده از فناوری‌های ارتباطی مدرن می‌تواند در این زمینه بسیار مفید باشد. تبیین پلتفرمهای جمعی در همگرایی نیروها و بسترهای اینچنینی می تواند بسیار در رفع این چالشها موثر باشد.

تدوین استراتژی مشترک: تدوین یک استراتژی مشترک که اهداف و روش‌های مبارزه را مشخص کند، می‌تواند به همگرایی و هماهنگی بیشتر کمک کند. این استراتژی باید شامل برنامه‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت باشد.

آموزش و توانمندسازی اعضا: برگزاری کارگاه‌ها و دوره‌های آموزشی برای اعضای جنبش‌ها می‌تواند به افزایش دانش و مهارت‌های آن‌ها کمک کند و آن‌ها را برای مواجهه با چالش‌های مختلف آماده کند.

تشکیل ائتلاف‌ها و اتحادها: تشکیل ائتلاف‌ها و اتحادهای موقت یا دائمی بین جنبش‌های مختلف می‌تواند به تقویت قدرت و تاثیرگذاری آن‌ها کمک کند. این ائتلاف‌ها می‌توانند بر اساس اهداف مشترک و نیازهای فوری تشکیل شوند.

افزایش آگاهی عمومی: اطلاع‌رسانی و افزایش آگاهی عمومی درباره اهداف و فعالیت‌های جنبش‌ها می‌تواند به جذب حمایت‌های مردمی و افزایش فشار بر حکومت کمک کند.

استفاده از رسانه‌ها: استفاده از رسانه‌های مستقل و شبکه‌های اجتماعی برای انتشار پیام‌ها و فعالیت‌های جنبش‌ها می‌تواند به افزایش دیده‌شدن و تاثیرگذاری آن‌ها کمک کند.

آشنا کردن همگان با چالش‌های جامعه نیازمند یک رویکرد جامع و چندجانبه است. چند راهکار موثر برای افزایش آگاهی در حوزه عمومی پشنهاد شده که اینجا بازنشر می دهم:

استفاده از رسانه‌ها در تبلیغ فرایند همکاری و همیاری جنبش های چنده گانه صنفی، فرهنگی و سیاسی: رسانه‌های جمعی مانند تلویزیون، رادیو، روزنامه‌ها و به ویژه شبکه‌های اجتماعی می‌توانند نقش مهمی در اطلاع‌رسانی و افزایش آگاهی عمومی ایفا کنند. انتشار مقالات، گزارش‌ها و برنامه‌های مستند می‌تواند به مردم کمک کند تا با چالش‌های مختلف جامعه برای همیاری جنبش های اجتماعی آشنا شوند.

برگزاری کارگاه‌ها و سمینارها: برگزاری کارگاه‌ها، سمینارها و جلسات آموزشی می‌تواند به افراد کمک کند تا به صورت عمیق‌تر و تخصصی‌تر با مسائل و چالش‌های جامعه نسبت به همگرایی جنبش های سه گانه آشنا شوند.

استفاده از امکانات آموزشی در مدارس و دانشگاه‌ها معتبر برای دستیابی به حل چنین چالشهایی: آموزش مسائل اجتماعی و چالش‌های جامعه در مدارس و دانشگاه‌ها می‌تواند به نسل جوان کمک کند تا از سنین پایین با گزاره «تسامح و رواداری و بدیل های لازم در حوزه همکاری های میدانی سه جنبش صنفی، فرهنگی و سیاسی» می تواند در آینده نقش فعالی در حل آن‌ها ایفا کنند.

تشکیل گروه‌های بحث و گفتگو: تشکیل گروه‌های بحث و گفتگو در محله‌ها، انجمن‌ها و سازمان‌های مختلف می‌تواند به تبادل نظر و افزایش آگاهی عمومی کمک کند.

استفاده از هنر و فرهنگ: همانطور که آمد استفاده از هنرهای مختلف مانند تئاتر، سینما، موسیقی و ادبیات می‌تواند به شیوه‌ای جذاب و تاثیرگذار به افزایش آگاهی عمومی برای تبیین ضرورت همگرایی مابین نیروهای اجتماعی و جنبش های سه گانه کمک کند.

کمپین‌های آگاهی‌بخشی: راه‌اندازی کمپین‌های آگاهی‌بخشی در سطح محلی، ملی و حتی بین‌المللی می‌تواند به جلب توجه عمومی و افزایش آگاهی درباره مسائل مختلف کمک کند. این کمپین‌ها می‌توانند از طریق رسانه‌ها، شبکه‌های اجتماعی و فعالیت‌های میدانی اجرا شوند.

دستاوردها و خودویژگی های جنبش زن زندگی آزادی:

رهبری غیرمتمرکز: جنبش  زن، زندگی، آزادی  که در ایران شکل گرفت، نمونه‌ای بارز از رهبری غیرمتمرکز است. این جنبش به جای داشتن یک رهبر واحد، از شبکه‌ای از فعالان، گروه‌ها و سازمان‌های مختلف تشکیل شده است که هر یک به نوبه خود نقش مهمی در پیشبرد اهداف جنبش ایفا می‌کنند.

رهبری غیرمتمرکز در ایران شامل ویژگی‌های زیر است:

تنوع در رهبری: افراد و گروه‌های مختلف با پیشینه‌ها و تخصص‌های گوناگون در این جنبش نقش دارند، که این امر به تنوع و غنای بیشتر جنبش کمک می‌کند.

انعطاف‌پذیری: با توجه به ساختار غیرمتمرکز، جنبش می‌تواند به سرعت به تغییرات و چالش‌های جدید واکنش نشان دهد.

تقویت همبستگی: این نوع رهبری باعث می‌شود که افراد بیشتری احساس کنند که در جنبش نقش دارند و این امر به تقویت همبستگی و انگیزه در میان اعضا کمک می‌کند.

جنبش زن، زندگی، آزادی دارای دستاوردهای مهم دیگری هم بود که برخی از آن‌ها عبارتند از:

نهادینه شدن آزادی پوشش در بخشی از ساختار فرهنگی جامعه شهری: و به این نسبت این جنبش توانسته است توجهات زیادی را به مسئله آزادی پوشش جلب کند و فشارهای اجتماعی و سیاسی برای تغییر قوانین مربوط به حجاب اجباری را افزایش دهد.

تقویت همبستگی اجتماعی: این جنبش توانسته است گروه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی را به هم نزدیک‌تر کند و موانع همکاری و اتحاد را که پیش از این غیرقابل عبور به نظر می‌رسیدند، هموارتر کند.

افزایش آگاهی عمومی: هر تحول پایداری از تاثیرات فرهنگی غنی برخورد است. به این اعتبار این جنبش باعث افزایش آگاهی عمومی نسبت به حقوق زنان و مسائل اجتماعی شده و توانسته است صدای زنان و گروه‌های حاشیه‌نشین را به گوش جهانیان برساند.

تسریع جهت‌گیری‌های سیاسی: یکی از دستاوردهای مهم این جنبش، تسریع جهت‌گیری‌های سیاسی در جامعه و گسست از جمهوری اسلامی بوده است، که نمود خود را در تحریم گسترده انتخابات نشان داده است.

جامعۀ مدنی فرانسه همگان را در پاریس به تظاهرات همبستگی با زنان و جامعۀ ایران فراخواند

جامعۀ مدنی فرانسه همگان را در پاریس به تظاهرات همبستگی با زنان و جامعۀ ایران فراخواند

به مناسبت دومین سالگرد خیزش “زن، زندگی، آزادی” در ایران و در دفاع از مبارزات زنان برای استقرار یک دموکراسی لائیک، اجتماعی و  عادلانه در این کشور، فعالان حقوق بشر، شهروندان و تبعیدیان مقیم فرانسه با انتشار بیانیه‌ای در روزنامۀ لیبراسیون چاپ پاریس عموم شهروندان را در صفی واحد به یک راهپیمایی همبستگی با مردم ایران برای روز یکشنبه ساعت دو بعد از ظهر از میدان باستیل به سمت شهرداری پاریس (Hôtel de ville) فراخوانده‌اند.

امضاءکنندگان این بیانیه هدف از این راهپیمایی را همبستگی با جامعۀ ایران برای استقرار یک دموکراسی لائیک و توقف فوری همۀ احکام اعدام در این کشور اعلام کرده‌اند. آنان خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط کلیه زندانیان سیاسی و گروگان‌های دولتی در ایران (از جمله سه شهروند فرانسوی سسیل کولر، ژاک پاری و اُلیویه) شده‌اند و مخالفت خود را با جنگ که جان غیرنظامیان را به خطر می اندازد اعلام کرده‌اند.

امضاءکنندگان بیانیه از دولت فرانسه نیز خواسته‌اند که در وفاداری به سنت‌های خود همۀ ابزارهای دیپلماتیک را برای واداشتن رژیم ایران به امضاء کلیه معاهدات بین‌المللی جهت لغو مجازات اعدام به کار بگیرد. آنان همچنین از دولت فرانسه خواسته‌اند که ادامۀ مناسبات دیپلماتیک خود را با جمهوری اسلامی به رعایت حقوق بشر به ویژه حقوق زنان در قالب یک دیپلماسی طرفداری از حقوق آنان، مشروط سازد. نویسندگان بیانیه از دولت فرانسه خواسته اند که در صحنۀ بین‌المللی نیز تلاش ضروری را جهت جرم انگاری تبعیض جنسیتی و پیگرد جزایی عاملان آن انجام بدهد و از اعطای روادید بشردوستانه یا پناهندگی به فعالان حقوق بشر ایران و مدافع حقوق زنان در این کشور دریغ نکند.

در این بیانیه بلند قتل مهسا امینی، دختر جوان کُرد ایرانی، به دست پلیس گشت ارشاد در شانزدهم سپتامبر سال ٢٠٢٢ به عنوان سرآغاز و نماد یک جنبش قدرتمند سیاسی و اجتماعی حول مطالبات جهانی “زن، زندگی، آزادی” و استقرار یک دموکراسی لائیک، اجتماعی، عادلانه و مبتنی بر به رسمیت شناختن حق زندگی و حقوق گروه‌های قومی و مذهبی معرفی شده است. بیانیه می افزاید : برغم سرکوب گسترده و همه جانبۀ این جنبش بزرگ توسط رژیم مذهبی-نظامی ایران (سرکوبی که از سوی گزارشگران سازمان ملل به عنوان جنایت علیه بشریت نیز شناخته شده)، زنان ایران بی وقفه به نبرد خود ادامه می‌دهند، هر چند در دو سال گذشته، رژیم اسلامی از هیچ خشونتی علیه آنان فروگذاری نکرده است. به نوشتۀ بیانیه : ماشین مرگ جمهوری اسلامی در این دو سال با بی رحمی همۀ گرایش‌های جامعه را آماج سرکوب خود قرار داده است : دانشجویان سرکوب شده‌اند، دختران دانش آموز با گازهای سمی در مدارس سراسر کشور مسموم شدند. سندیکالیست‌ها و فعالان مدنی و اجتماعی (اعم از حقوقدانان، روزنامه‌نگاران، پزشکان، هنرمندان، ورزشکاران…) دستگیر و زندانی شدند…

بیانیه تصریح می کند که رژیم مذهبی ایران که منفور اکثریت بزرگ مردم این کشور است و فاقد هرگونه حقانیت و مشروعیت تنها به واسطۀ ترور در داخل و در صحنۀ بین‌المللی سر پا مانده است. رژیم اسلامی ایران در داخل از تمام مرزهای خشونت علیه مردم این کشور عبور کرده و در صحنۀ بین‌المللی با برانگیختن آتش جنگ، صلح و آرامش را به خطر انداخته است.

بیانیه جامعۀ مدنی فرانسه می افزاید که جمهوری اسلامی با بهره برداری از توجۀ جامعۀ جهانی به آشوب و جنگ در خاورمیانه به سرکوب نظامی جامعۀ ایران پشت درهای بسته سرگرم است و به نام مبارزه با “دشمنان داخلی”، زنان و جامعۀ مدنی ایران را آماج سیاست‌های سرکوبگرانۀ خود قرار داده است. نویسندگان بیانیه با اشاره به اعدام‌های گسترده و بی سابقه در ایران به ویژه علیه زنان از جمله صدور احکام مرگ علیه پخشان عزیزی، شریفه محمدی، وریشه مرادی، نسیم غلامی سیمیاری و همچنین ضمن اشاره به اعدام مخفیانه غلامرضا رسایی نوشته است که برغم همۀ این خشونت‌ها، نافرمانی مدنی در ایران، در خیابان‌ها و صندوق‌های رأی و در بین زندانیان سیاسی ادامه دارد. بیانیه با اشاره به تحریم گستردۀ شبه انتخابات در ایران افزوده است که مردم ایران تسلیم منطق انتخاب میان بد و بدتر در انتخابات اخیر ریاست جمهوری نشدند و ثمرۀ این شبه انتخابات مسعود پزشکیان، رئیس جمهور مطیع خامنه‌ای و فاقد استقلال نهادی بود.

نویسندگان بیانیه می افزایند که زندانیان سیاسی و در رأس آنان زنان زندانی سیاسی برغم همۀ فشارها و سرکوب‌های زندان در ایران، نظم استبدادی و پدرسالارانۀ رژیم مذهبی این کشور را به چالش کشیده‌اند. بند زنان زندان اوین به سنگر مقاومت و مبارزات دموکراتیک علیه رژیم مذهبی ایران بدل شده و زنان زندانی سیاسی زندان اوین همانند نرگس محمدی عالی ترین نشان‌های صلح و حقوق بشر را دریافت می‌کنند.

آنان نوشته‌اند که کل جامعۀ مدنی بین‌المللی در صفی واحد و حول شعار “زن، زندگی، آزادی” خواستار لغو مجازات اعدام و شکنجه در ایران، احیای حق زندگی و استقرار یک دموکراسی لائیک و اجتماعی در این کشور است.

از جمله امضاءکنندگان این بیانیه مهم عبارتند از : فدراسیون بین‌المللی حقوق بشر، با هم علیه مجازات اعدام، بنیاد زنان، جامعۀ دفاع از حقوق بشر فرانسه، جامعۀ دفاع از حقوق بشر ایران، ائتلاف زنان برای دموکراسی، جامعۀ مبارزه با نژادپرستی و… 

ناصر اعتمادی

رادیو فرانسه ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۴  

چگونه فضیلت‌مندانه بحث و فحص کنیم؟

چگونه فضیلت‌مندانه بحث و فحص کنیم؟

جوزف اشمید

پایه‌ی تفکر انتقادی فضیلت است. فضائل عبارت‌اند از: (۱) ویژگی‌ها یا خصوصیات پایداری که (۲) فرد از رهگذر اعمال، عادات و شخصیت‌پروری با (۳) هدفی ذاتی و ارزشمند در خود پرورش می‌دهد. فردِ دارای فضیلت اخلاقی همواره برای نیل به کمال اخلاقی تلاش می‌کند. او این کار را از رهگذر کنش مدام و عادت کردن به انجام کارهای خوب و اجتناب از بدی انجام می‌دهد. فرد دارای فضیلتِ فکری دائماً برای نیل به حقیقت و درک بهتر تلاش می‌کند. او این کار را از رهگذر عادات مختلف ذهنی ــ مانند فروتنیِ فکری، پایداری فکری و غیره ــ انجام می‌دهد. در ادامه برخی از مهم‌ترین فضائل فکری را به اختصار بررسی می‌کنیم.

فروتنی فکری

فروتنیِ فکری مستلزم شناخت محدودیت‌های معرفتی‌ و توانایی‌های شخصی‌تان است. فروتنیِ فکری همچنین مستلزم تمرکز بر حقیقت به‌جای توجه به شأن این یا آن شخص است. افراد دارای فروتنیِ فکری به‌درستی به ضعف‌های خود توجه می‌کنند، اما نقاط قوتِ خود را نیز نادیده نمی‌گیرند. فروتنی فکری، در بن و بنیاد، عبارت است از تمایل به بیان صادقانه‌ی این الفاظ در شرایط مناسب: «نمی‌دانم»، «در مورد این موضوع به اندازه‌ی کافی و عمیقاً تحقیق نکرده‌ام» و «ممکن است اشتباه کنم».

کنجکاوی فکری

کنجکاویِ فکری اشاره به اشتیاق و علاقه‌ی آتشینی دارد که فرد برای کشف حقایق با گستره و ژرفای بیشتر دارد. افرادِ دارای کنجکاویِ فکری از تنبلیِ فکری بیزارند ــ یعنی ترجیح نمی‌دهند که به آنچه همیشه باور داشته‌اند ادامه دهند، آن هم به این دلیل که باور همیشگی‌شان راحت یا اطمینان‌بخش بوده است. افراد کنجکاو جرئت می‌کنند که مسائل را بیشتر و عمیق‌تر دنبال کنند و در نتیجه درک بهتری از پیچیدگی‌ها و مبانی موضوع مورد نظر پیدا کنند. سؤال پشت سؤال بپرسید. جرئت کشفِ بیشتر داشته باشید.

پایداری فکری

همچون کنجکاوی، پایداریِ فکری نیز رد قاطعانه‌ی تنبلیِ فکری است. کسانی که دارای پایداریِ فکری هستند، موانع، سختی‌ها و مشکلات زندگیِ فکریِ خود را به چشم چالش‌هایی برای غلبه بر آنها و فرصت‌هایی برای رشد می‌بینند. زمانی که اوضاع سخت می‌شود، به جای رها کردن حقیقت‌جویی این عده عمیق‌تر به مسائل می‌پردازند، بیشتر مطالعه و تحقیق می‌کنند و دانش و درک خود را افزایش می‌دهند. مشکلات و کلاف‌های سردرگم فکری فرصت‌های کشف فراهم می‌آورند، نه موانع عبورناپذیر. در مسیر کشف پافشاری کنید، زیرا گنجینه‌ها در انتظار شما است.

مسئولیت فکری

مسئولیت‌پروریِ فکری به معنای به دست گرفتن مهار حقیقت‌جویی است. افراد دارای مسئولیت فکری می‌کوشند تا سرحد امکان سرنوشت اعتقاداتِ خود را به دست چهره‌های مرجع نسپارند؛ بلکه به دنبال تجهیز خویش به توجیه‌ها، استدلال‌ها، شواهد و دلایل هستند.

ذهنِ باز

ذهنِ باز داشتن به معنای این نیست که باور کنیم همه‌ی دیدگاه‌های بدیل به یک اندازه محتمل‌اند. درست بر عکس، گشودگیِ فکری به معنای تمایل به بررسیِ دیدگاه‌های بدیل برای ارزیابی انتقادیِ ارزش منطقی و مستدل دیدگاه‌ها است. ذهن باز داشتن به معنای تمایل به در نظر گرفتن دیدگاه‌های بدیل و پذیرش این نکته است که چه بسا موضع ما اشتباه باشد.

عشق به حقیقت

ما همه در معرض سوگیری تأییدی (Confirmation bias) قرار داریم ــ یعنی مایل به انتخاب منابع، ایده‌ها و شواهدی هستیم که باورهای قبلیِ ما را تأیید یا از آن حمایت می‌کنند و نیز مایل به نادیده گرفتن یا کم‌اهمیت جلوه دادن منابع، ایده‌ها و شواهدی هستیم که در تضاد با باورهای ما هستند. اما عشق راستین به حقیقت ــ و حتی چه بسا بتوان جرئت کرد و گفت حقیقت‌پرستی ــ می‌تواند به ما در مقابله با سوگیری تأییدی کمک کند. دفاع از یک دیدگاه را هدف اصلیِ خود در تلاش‌های فکری قرار ندهید؛ بلکه کشف حقیقت را هدف اصلی قرار دهید.

۲۳ توصیه‌ در باب گفت‌وگوی سازنده

تکرار می‌کنم: فضائل فکری پایه‌ی تفکر انتقادی‌اند. با این حال، فضائل فکری در مورد چگونگی برقراریِ گفت‌وگوهای سازنده، ثمربخش و حقیقت‌محور با هم‌بحثتان (یعنی کسانی که با آن‌ها گفت‌وگو می‌کنید) چندان راهی نمی‌نمایند. فضایل فکری سراسر مربوط به هدایت درون به سوی هدفِ نیل به حقیقت‌اند. اما گفت‌وگو یک قدم از این فرا می‌رود، زیرا دیگران را در حقیقت‌جویی دخیل می‌کند. فضائل فکری ناظر به عمل‌اند؛ گفت‌وگوها ناظر به تعامل. بنابراین منطقی است که کاربرد فضائل فکری در گفت‌وگوها محدودیت‌هایی داشته باشد. به همین دلیل، چند توصیه را گرد آورده‌ام که خودم (همراه با دیگر فیلسوفان، روان‌شناسان اجتماعی و غیره) آن‌ها را در تسهیل تبادل ایده‌های سازنده مفید یافته‌ام. گفتنی است که ترتیب خاصی در مورد این توصیه‌ها وجود ندارد.

توصیه‌ی ۱

به این نکته توجه کنید که همه‌ی ما نسبت به دیدگاه‌های کنونیِ خود سوگیری داریم. زمانِ آن فرا رسیده که از فکر کردن به این موضوع به چشم نقص شخصیتی دست برداریم؛ این اگر نقص است، نقصی در طبیعت انسانی است. داشتن ذهنِ باز واقعاً سخت است و ما باید این را درک کنیم. بله، برای کاهش چنین سوگیری‌هایی تلاش کنید؛ اما به کسانی که از آن رنج می‌برند به دیده‌ی تحقیر ننگرید.

توصیه‌ی ۲

تأکیدتان بر توافق باشد. اغلب اوقات چنان روی اختلافات متمرکز می‌شویم که نمی‌توانیم زمینه‌های مشترک را ببینیم.

توصیه‌ی ۳

این نکته را صریحاً بپذیرید که شما و هم‌بحثتان عضو یک تیم هستید و اهداف مشترکی دارید: دستیابی به درک بهتر مسئله و کشف گنجینه‌های حقیقت. این کار تلاش مشترک می‌‌طلبد. ما در مسیر مشترکی به سوی مقصد مشترکی در حرکت‌ایم. ما کاوشگران سفر واحدیم.

توصیه‌ی ۴

تمایل به آموختن از هم‌بحثتان داشته باشید. هر فردی تجربیات، دیدگاه‌ها و جهان‌بینی‌های منحصربه‌فردی دارد که می‌توانیم از آن‌ها الهام بگیریم. با این هدف وارد گفت‌وگو نشوید که فقط بخواهید هم‌بحثتان را متقاعد کنید یا او را هم‌فکر خود سازید.

توصیه‌ی ۵

وقتی که واقعاً چیزی را نمی‌دانید، رک‌وراست بگویید که «نمی‌دانم». زیبایی‌ای در پذیرش این نکته نهفته است که مسیرهای بیشتری برای کشف حقیقت وجود دارد و بدین سان گنجینه‌های بیشتری در انتظار شما است.

توصیه‌ی ۶

قطعیت خود را غلاف کنید. خوب است (هرآینه خوب است!) که در برخی از مواقع آدمی مطمئن باشد، اما این موقعیت‌ها نادرند. قطعیت می‌تواند به جزم‌اندیشی بینجامد و باید از آن پرهیز کرد. بپذیرید که ممکن است اشتباه کنید.

توصیه‌ی ۷

از سوگیری‌ها خلاصی نداریم، اما می‌توان بستر دادوستد فکری را عوض کرد تا سوگیری‌ها کاهش یابند. محیطی خوشایند و محترمانه ایجاد کنید تا حقیقت و عشق در کانون توجه باشند.

توصیه‌ی ۸

از دریچه‌ی دیدِ دیگری به مسائل بنگرید. به تجربیات زندگیِ هم‌بحثِ خود فکر کنید و خود را جای او بگذارید. این کار کمک می‌کند که به چشم انسان به او بنگرید، نه به چشم شیء یا دیو و حیوان.

توصیه‌ی ۹

کلیشه‌ها را کنار بگذارید. ما آدمیان عشق‌ها، علایق، خواسته‌ها و ارزش‌های خود را داریم. هیچ‌کس در کاریکاتور یا کلیشه‌ا‌ی ازپیش‌تعریف‌شده جای نمی‌گیرد. ما ویژگی‌ها، نقص‌ها و مهارت‌های منحصربه‌فرد خود را داریم. سعی کنید که کلیشه‌های پیش‌ساخته از «جنس» آدم‌هایی که با آن‌ها صحبت می‌کنید را آگاهانه بشکنید.

توصیه‌ی ۱۰

غوطه‌ور در دیگری شوید. روزانه خود را در محیط‌هایی خارج از اتاق پژواک غوطه‌ور کنید. با افرادی دوست شوید که پیشینه‌ها، جهان‌بینی‌ها و تجربیات زندگیِ متفاوتی دارند. به مجموعه‌ی متنوعی از پادکست‌ها گوش دهید یا انواع مختلفی از ویدیوها را تماشا کنید، و مواردی از این دست.

توصیه‌ی ۱۱

کاوش کنید نه افشاگری. از ابزارهای منطق، تجربیات جهانشمول و عشق/احترام راستین برای مسئله‌کاوی استفاده کنید، به جای اینکه به دنبال افشای نقص‌ها، شکاف‌ها یا ناسازگاری‌های داخلی در باورهای هم‌بحث خود باشید.

توصیه‌ی ۱۲

از این ذهنیت خود را رها کنید که: بحث فکری از جنس «بازی» است. هیچ کسب «امتیازی» وجود ندارد. هیچ «برد»ی در میان نیست (تنها کسب الهام بیشتر وجود دارد که مبتنی بر همکاری است نه رقابت).

توصیه‌ی ۱۳

ادبیاتِ خود را تغییر دهید. کلماتی که استفاده می‌کنیم بر نحوه‌ی تفکر و احساس ما اثر می‌گذارند. این موضوع ظریف اما بسیار مهمی است. مثلاً، از «بحث» به‌جای «مناظره» استفاده کنید. بگویید «ملاحظه‌ای دارم» به‌جای اینکه بگویید «به این دلیل حرفت اشتباه است».

توصیه‌ی ۱۴

رویکرد فضیلت‌مدار در پیش گیرید. از خود بپرسید: آیا من در حال پرورش فضائل فکری و اخلاقی هستم؟ آیا تواضع فکریِ لازم را نشان می‌دهم؟ هدف اصلی شما باید دوگانه باشد. هدف اول دستیابی به حقیقت است. هدف دوم دوست داشتن دیگری است. فضیلت سراسر چیزی از جنس روان شدن است. فضیلت عقلانی اساساً از جنس روان شدن به سوی حقیقت است. فضیلت اخلاقی اساساً از جنس روان شدن به سوی خیر است.

توصیه‌ی ۱۵

از تنیدنِ جهان‌نگریِ خود به دورِ تاروپود وجودتان پرهیز کنید. ارزش شما به مواضعی نیست که اتخاذ می‌کنید. اگر می‌توانید (دست‌کم به‌ شکل موقت) خود را از دیدگاهی که برگرفته‌اید جدا کنید. آن‌گاه در چنین حالتی استدلال‌ها علیه موضع خود را به چشم حملات شخصی نخواهید نگریست یا احساس حمله‌ی شخصی به شما دست نخواهد داد.

توصیه‌ی ۱۶

سراپا گوش و به‌هوش باشید. حواس‌پرتی‌ را کنار بگذارید. ایده‌های پیش‌ساخته‌ی خود در باب باورهای دیگران را نیز کنار بگذارید. برای درک صحیح موضع آن‌ها باید به خودشان گوش دهید، نه به تصورات پیش‌ساخته‌ی خود از آن‌ها. این مستلزم تعریف اصطلاحات در ابتدای بحث است. بدون تعریف اصطلاحات شما فقط به تصورات پیش‌ساخته‌ی خود گوش می‌دهید، نه به هم‌بحثتان. اگر شرایط مناسب بود، نکته‌ای را که هم‌بحثتان مطرح کرده، بازگو کنید. این نشان می‌دهد که شما واقعاً به او گوش می‌دهید، این از قبیله‌گرایی در بحث می‌کاهد. همچنین مطمئن شوید که با احترام چیزی در این مایه‌ها می‌پرسید: «آیا منظورتان این است که …؟»

توصیه‌ی ۱۷

بهتر است که آهسته و پیوسته جلو رفت. این نه تنها اشکالی ندارد که بهتر است چنین پیش رفت. فلسفه (و حقیقت‌جویی به‌طور کل) بهتر است به آرامی انجام شود. اظهارات «عقلِ کل‌مأب» و از جنس «آها گیرت انداختم» تنها خاصیتش این است که هم‌بحث شما را می‌رماند. بهتر است از چنین عباراتی پرهیز کنید.

توصیه‌ی ۱۸

این توصیه‌ی دشواری است: هم‌بحثتان را در قوی‌ترین نقطه‌اش بخواهید نه اینکه از او پهلوان‌پنبه بسازید. «پهلوان‌پنبه‌سازی» (Straw-manning) به معنای ساختن (و نقد کردن) نسخه‌ای ضعیف از استدلال دیگری است. «تقویت‌سازی» (Steel-manning)، به عکس، به معنای ساختن عمدیِ نسخه‌ای بهبودیافته از استدلال دیگری است. وقتی که در بحث‌ها استدلال هم‌بحث خود را بهبود می‌بخشید شگفت‌زده خواهید شد از درک این نکته که این کار چقدر موجب کاهش تنش و رد قبیله‌گرایی خواهد شد.

توصیه‌ی ۱۹

از اصل حمل بر صحت (principle of charity) استفاده کنید: اگر دو روش برای تفسیر گفته‌ی هم‌بحث خود دارید بر آن تفسیری تمرکز کنید که احتمال یا توجیه بیشتری دارد.

توصیه‌ی ۲۰

وقتی هم‌بحث شما سطح بحث را پایین می‌آورد، شما سطح بحث را بالا ببرید. به سطح تمسخر، توهین و قبیله‌گرایی تنزل نکنید. ادب و احترام را حفظ کنید. وقتی هم‌بحثِ شما مصرّانه سطح بحث را پایین می‌آورد، آن‌گاه، اگر جا داشت، خیلی راحت (و با احترام) گفت‌وگو را پایان دهید یا پی کارِ خویش بروید.

توصیه‌ی ۲۱

از روان‌شناسی‌گرایی پرهیز کنید. بسیاری از اوقات ما ریشه‌های احتمالیِ روان‌شناختیِ باورها و جهان‌بینی دیگران را درمی‌یابیم اما از دریافت ریشه‌های روان‌شناختی باورها و جهان‌بینیِ خود غافل‌ایم. تأثیرات روان‌شناختی بر باورهای ما اجتناب‌ناپذیر است ــ این بخشی از وضع‌وحال انسان است. به جای روان‌شناسی‌گرایی بر دلایل تمرکز کنید، نه بر منشأ روان‌شناختیِ باورها.

توصیه‌ی ۲۲

استدلال‌ها سلاح نیستند و به ندرت قاطع ظاهر می‌شوند. فضای اختلاف نظر عقلانی را بشناسید. از استدلال‌ها به‌عنوان ابزارهایی برای بررسیِ سرشت واقعیت استفاده کنید. استدلال‌ها مانند چراغ‌قوه‌ عمل می‌کنند. آن‌ها توافق را تحمیل یا ایجاب نمی‌کنند، بلکه صرفاً دعوت به کاوش جمعی می‌کنند.

توصیه‌ی ۲۳

از قبیله‌گرایی بپرهیزید. قبیله‌گرایی به معنای پایبندیِ جزم‌اندیشانه به اصول و باورهای گروهی اجتماعی، سیاسی یا ایدئولوژیک است. در نبرد ایده‌ها، قبیله‌گرایی به تقویت ذهنیتِ خودی-غیرخودی می‌انجامد، سوگیری تأییدی را پرورش می‌دهد، جهل مغرورانه را ترویج می‌کند و به کاهش ارزش افراد بیرون از قبیله می‌انجامد. در تفکر قبیله‌گرا، استدلال‌ها چونان سلاح‌هایی برای حمله استفاده می‌شوند نه همچون ابزارهایی برای خدمت به حقیقت؛ طرف‌های بحث از ارزش تهی می‌شوند، به چشم دشمن دیده می‌شوند و غیرمنطقی شمرده می‌شوند. قبیله‌گرایی زیربنای بسیاری از مشکلاتی است که بشر گرفتار آن شده است. بی‌حرمتی و قتل نظام‌مندِ گروه‌های مذهبی، اجتماعی و نژادی در بخش‌هایی از جهان با انسانیت‌زدایی از افرادی تقویت می‌شود که خارج از قبیله‌ی ایدئولوژیک فرد قرار دارند. قبیله‌گرایی مسئله‌‌ای جزئی نیست؛ اثرات زیان‌بار آن در مقیاس‌ وسیع، از ارتباط‌های میان‌فردی گرفته تا نسل‌کشی، مشاهده می‌شود.

برگردان: یاسر میردامادی


جوزف اشمید پژوهشگر دوره‌ی دکترای فلسفه در دانشگاه پرینستون است. حوزه‌های پژوهش او متافیزیک، فلسفه‌ی دین و فرااخلاق است. آنچه خواندید برگردان بخش‌هایی از کتاب زیر است:

Joseph Schmid (2020) The Majesty of Reason: A Short Guide to Critical Thinking in Philosophy.

جوزف اشمید 

فضیلت 

قبیله‌گرایی 

جزم‌اندیشی 

فروتنی فکری 

استدلال 

گفت‌وگو 

سوگیری تأییدی 

یاسر میردامادی


اشپیگل: آیا فاشیسم در حال بازگشت است؟

اشپیگل: آیا فاشیسم در حال بازگشت است؟

اکنون پرسش مربوط به بازگشت احتمالی فاشیسم به موضوعی جدی برای بحث تبدیل شده است: در دالان‌های قدرت سیاسی، در رسانه، در دانشگاه‌ها در اندیشکده‌ها و در میان دانشمندان علوم سیاسی و فیلسوفان. آیا تاریخ تکرار خواهد شد؟ آیا قیاس‌های تاریخی مفید هستند؟ چه مشکلی پیش آمد؟ و آیا ممکن است که دموکراسی خود به ایجاد هیولایی کمک کند که از ان به شیوه مرگبار می‌ترسد؟

بگذارید با یک بازی آغاز کنیم بازی‌ای به نام “هیتلر مخفی” که جای تعجبی ندارد در آلمان به ندرت کسی آن را می‌شناسد. این بازی نسبتا سمی است. در واقع، این یک بازی نسبتا جالب در مورد چگونگی ایجاد بی اعتمادی است. یک بازی در مورد هنر دروغ گفتن در مورد ساده لوحی و حیله گری در مورد این که چگونه جهان می‌تواند در هرج و مرج غوطه ور شود.

به گزارش فرارو به نقل از اشپیگل، داستان بازی در سال ۱۹۳۲ در رایشتاگ (پارلمان) برلین می‌گذرد. بازیکنان به دو گروه تقسیم می‌شوند: فاشیست‌ها علیه دموکرات‌ها، با اکثریت دموکرات‌ها که ممکن است آشنا به نظر برسد. با این وجود، فاشیست‌ها یک مزیت قاطع دارند: آنان می‌دانند که فاشیست‌های دیگر چه کسانی هستند که بازتابی از واقعیت تاریخی است. با این وجود، دموکرات‌ها از چنین دانشی آگاه نیستند. هر یک از بازیکنان دیگر می‌تواند دوست یا دشمن باشد. اگر فاشیست‌ها بتوانند شش قانون را در رایشتاگ تصویب کنند یا هیتلر به عنوان صدراعظم انتخاب شود برنده بازی هستند. دموکرات‌ها برای پیروزی باید پنج قانون را تصویب کنند یا هیتلر را افشا کرده و از بین ببرند.

بازی با این شروع می‌شود که همه بازیکنان به گونه‌ای رفتار می‌کنند که گویی دموکرات هستند. برای پیروزی تنها کاری که دموکرات‌ها باید انجام دهند آن است که به یکدیگر اعتماد کنند، اما این کار چندان آسانی نیست، زیرا دموکرات‌ها به دلیل نداشتن بدیل بهتر گاهی مجبور هستند به یک قانون فاشیستی رای بدهند و در نتیجه ظاهرشان مانند فاشیست‌ها است. این دقیقا همان چیزی است که فاشیست‌ها می‌خواهند.

یک برداشت از بازی آن است که هیچ استراتژی‌ای برای تضمین پیروزی دموکراتیک و شکست فاشیسم وجود ندارد. یک تصمیم اشتباه که ممکن است در لحظه درست به نظر برسد می‌تواند منجر به صدراعظم شدن هیتلر شود. همه چیز تصادفی است همان طور که در سال ۱۹۳۳ میلادی هیچ چیز اجتناب ناپذیری وجود نداشت. برداشت دیگر آن است که فاشیست بودن می‌تواند سرگرم کننده باشد.

“هیتلر مخفی” در سال ۲۰۱۶ میلادی اندکی پیش از انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده، وارد بازار شد. نویسندگان بازی هدف شان آن بود که قدری شک و تردید نسبت به روند سیاسی ایجاد کنند که ظاهرا رخداد‌های هیجان انگیز آن زمان را بازتاب می‌داد: بحران یورو، الحاق کریمه به روسیه، برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) و بحران پناهجویان. بحث عمومی در آن زمان در مورد بحران دموکراسی و تهدید از سوی راست و گرایش‌های خودکامه متمرکز بود. اما فاشیسم؟ آدولف هیتلر؟

وارد کردن اتهام قاشیسم بخشی از کار همیشگی چپ افراطی از زمان جنگ جهانی دوم به این سو بوده است. برای مثال، گروه چپ افراطی “بادر ماینهوف” در آلمان غربی “مبارزه مسلحانه” خود را با این استدلال که جمهوری آلمان پس از جنگ چیزی فراتر از یک دولت پلیسی فاشیست نبود، توجیه کرد. متهم کردن کسی به نازی بودن هم توهین محسوب می‌شد هم روشی برای اهریمن سازی از وجهه رقیب سیاسی بود. بازگشت به فاشیسم ترس عمیقی در جوامع دموکراتیک مدرن بوده است. با این وجود، در حالی که بازگشت فاشیسم مدت‌ها بعید و غیر قابل تصور به نظر می‌رسید اکنون مانند یک تهدید جدی به نظر می‌رسد: جاه طلبی‌های امپراتوری “ولادیمیر پوتین” در روسیه، ناسیونالیسم هندو “نارندرا مودی” در هند، پیروزی “جورجیا ملونی” در انتخابات ایتالیا، استراتژی “مارین لوپن” برای عادی سازی راست افراطی در فرانسه، پیروزی “خاویر میلئی” در آرژانتین، تسلط مستبدانه “ویکتور اوربان” بر مجارستان، بازگشت حزب راست افراطی “آزادی” در اتریش و “گیرت ویلدرز” در هلند و اوج گیری حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان در کنار رژیم خودکامه “نایب بوکله” در السالوادور.

پس از آن، احتمال تشکیل دولت دوم ترامپ وجود دارد. این هراس وجود دارد که او در دوم ریاست جمهوری احتمالی اش از دوره اول خود نیز فراتر برود. در کنار آن حملات به خوابگاه‌های مهاجران در بریتانیا، تظاهرات نئونازی‌ها در  باوتزن، پاندمی کووید، جنگ در اوکراین و افزایش نرخ تورم را نیز قرار دهید.

یقین پس از جنگ سرد مبنی بر آن که دموکراسی تنها شکل قابل دوام حکومت است و برتری خود را در صحنه سیاست جهانی تثبیت می‌کند، شروع به فروپاشی کرده است. با این وجود، اکنون پرسش مربوط به بازگشت احتمالی فاشیسم به موضوعی جدی برای بحث تبدیل شده است: در دالان‌های قدرت سیاسی، در رسانه، در دانشگاه‌ها در اندیشکده‌ها و در میان دانشمندان علوم سیاسی و فیلسوفان؛ آیا تاریخ تکرار خواهد شد؟ آیا قیاس‌های تاریخی مفید هستند؟ چه مشکلی پیش آمد؟ و آیا ممکن است که دموکراسی خود به ایجاد هیولایی کمک کند که از آن به شیوه مرگبار می‌ترسد؟

در صورت پیروزی دوباره ترامپ همه چیز در روز اول فرو خواهد ریخت

“رابرت کاگان” که امروز با اندیشکده “بروکینگز” همکاری می‌کند در مه ۲۰۱۶ میلادی پس از قدرت گیری ترامپ در مقاله‌ای در واشنگتن با عنوان “این گونه است که فاشیسم به امریکا باز می‌گردد” درباره قدرت گیری او هشدار داد. کاگان به “اشپیگل” می‌گوید ظهور لیبرال دموکراسی نتیجه رویداد‌های تاریخی مانند رکود بزرگ بود. منظور کاگان این است که، چون لیبرال دموکراسی هرگز اجتناب ناپذیر نبود او به ایده پایان تاریخ باور ندارد. از دید “کاگان” هیچ قانون طبیعی‌ای وجود ندارد که از دموکراسی در برابر شخصی مانند ترامپ یا در برابر فاشیسم  یا در برابر ناسیونالیست‌های مسیحی که به ترامپ اعتقاد دارند محافظت کند.

او به “اشپیگل” می‌گوید: “آزادی سخت است. آزادی به  افراد فضا می‌دهد، اما آنان را تا حد زیادی به حال خود می‌گذارد. آزادی امنیت را ارائه نمی‌دهد و بسیاری از چیز‌هایی را که مردم به آن نیاز دارند ارائه نمی‌دهد. آزادی جوامع را اتمیزه می‌کند، سلسله مراتب را از بین می‌برد و نهاد‌های مستقر مانند دین را فاقد قدرت می‌سازد. هم چنین، آزادی دشمنان زیادی دارد”. نهمین کتاب “کاگان” به تازگی در امریکا منتشر شده است. این کتاب “شورش: چگونه ضد لیبرالیسم دوباره آمریکا را متلاشی می‌کند” نام دارد و ناسیونالیسم مسیحی و سفیدپوست در آمریکا را به عنوان چالشی برای لیبرال دموکراسی توصیف می‌کند. او می‌گوید هدف ناسیونالیسم مسیحی و سفید پوست تبدیل امریکا به کشوری مسیحی است که در ان انجیل مهم‌تر از اصول بیان شده در اعلامیه استقلال و قانون اساسی قلمداد شود و به ارزش‌های لیبرالیسم و قانون اساسی اهمیت داده نشود دقیقا همان چیزی که در گردهمایی اواخر جولای مسیحیان اونجلیکال (انجیلی) در فلوریدا گفته شد مبنی بر آن که  “دیگر مجبور نخواهید بود رای دهید” دقیقا همان چیزی بود که کاگان نسبت به آن هشدار داده است.

این بار وضعیت می‌تواند حتی بدتر باشد. کاگان معتقد است اگر ترامپ در انتخابات پیروز شود نظم قدیمی از بین خواهد رفت. او می‌گوید گویی همه چیز در روز اول فرو خواهد ریخت. او معتقد است ترامپ  از وزارت دادگستری برای انتقام گرفتن از دشمنان اش و نظامی یا ملیتاریزه کردن سیاست مهاجرتی برای جمع آوری صد‌ها هزار مهاجر غیر قانونی استفاده خواهد کرد و سیستم کنترل و توازن و نظام تقکیک قوای امریکا به تدریج فرسوده شده و مهاجران حقوق خود را از دست داده و به دنبال آن فعالان مخالف بازداشت شده و تحت پیگرد قانونی قرار می‌گیرند.

انتخابات ۲۰۲۴ امریکا انتخاباتی عادی نیست چرا که ترامپ در صورت پیروزی قدرت اش را تثبیت می‌کند

جالب آن که “جیسون استنلی” استاد فلسفه در دانشگاه ییل که یک لیبرال چپگراست نیز با کاگان محافظه کار هم نظر است. استنلی شش سال پیش در کتابی به نام “فاشیسم چگونه کار می‌کند: سیاست ما و آنان” اشاره کرده بود که فاشیسم امروزی در قالب کیش شخصیت است و ماهیتی فرقه گونه دارد  و خواستار آن است که مهاجران، چپ ها، لیبرال ها، اقلیت ها، زنان، رسانه ها، مدارس و موسسات فرهنگی را تحت کنترل خود درآورد. استنلی استدلال می‌کند که رژیم‌های فاشیستی به عنوان جنبش‌ها و احزاب اجتماعی و سیاسی آغاز می‌شوند و به جای سرنگونی دولت‌های موجود تمایل دارند انتخاب شوند.

“استنلی” ده شاخص را برای فاشیسم ذکر می‌کند: نخست آن که هر کشوری اسطوره‌ای از خود را دارد از گذشته‌ای باشکوه که نسخه فاشیستی از لزوم احیای آن عظمت و قدرت نظامی می‌گوید، دوم آن که در تبلیغات فاشیستی مخالفان سیاسی تهدیدی برای موجودیت و سنت‌های کشور قلمداد می‌شوند، سوم وجود رهبری است که تعیین می‌کند چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است، چهارم آن که فاشیسم ماهیتا مبتنی بر دروغ است، پنجم آن که فاشیسم وابسته به سلسله مراتبی است که بزرگترین دروغ آن را نشان می‌دهد، ششم آن که فاشیست‌ها به عنوان کسانی که به سلسله مراتب و برتری خود معتقدند به راحتی عصبی می‌شوند و نسبت به از دست دادن موقعیت خود در آن سلسله مراتب می‌ترسند.

فاشیسم پیروان خود را قربانی برابری می‌داند و این ایده را مطرح می‌کند که برای مثال، مسیحیان آلمان قربانی یهودیان هستند، سفیدپوستان آمریکایی قربانی حقوق برابر سیاه پوستان آمریکایی هستند و مردان قربانی فمینیسم هستند، هفتم آن که فاشیسم مدعی است که قانون و نظم را تضمین و احیا می‌کند، هشتم آن که  فاشیسم از تنوع جنسیتی می‌ترسد، نهم آن که  فاشیسم تمایل دارد از شهر‌ها متنفر باشد و آن‌ها را مکان انحطاط و مرکز تجمع نخبگان، مهاجران و تبهکاران می‌داند و دهم آن که  فاشیسم معتقد است که کار شما را آزاد می‌کند ایده پشت آن این است که اقلیت‌ها و چپ‌ها ذاتا تنبل هستند.

استنلی به “اشپیگل” می‌گوید: “فاشیسم به مردم می‌گوید که با مبارزه وجودی روبرو هستند: خانواده، فرهنگ و سنت‌های تان در معرض خطر قرار دارند  و فاشیست‌ها وعده می‌دهند که آن‌ها را نجات دهند. فاشیسم در ایالات متحده دارای یک سنت طولانی است که به قرن گذشته بازمی گردد. کوکلاکس کلان اولین جنبش فاشیستی در تاریخ بود. اشتباه است که فرض کنیم این سنت فاشیستی به سادگی از بین رفته است. این سنت امروزه هنوز هم دیده می‌شود، زیرا فرهنگ دموکراتیک هرگز نمی‌تواند به طور کامل در جنوب آمریکا توسعه یابد. این امر اکنون منجر به انتصاب مقام‌های انتخاباتی در جورجیا شده که اختمالا تمایلی به ایستادگی مقابل دستکاری انتخاباتی توسط طرفداران ترامپ نخواهند داشت”.

“استنلی” هشدار می‌دهد این بار ترامپ در صورت پیروزی در انتخابات صرفا چهار سال یگر در کاخ سفید نیست و دوباره ناپدید نمی‌شود بلکه می‌تواند قدرت خود را تثبیت کند. او می‌گوید به همین خاطر انتخابات ۲۰۲۴ انتخاباتی عادی نیست.

روایت پوتین از فاشیسم  ویژگی‌های پست مدرن نیز دارد

“تیموتی اسنایدر” مورخ امریکایی در دانشگاه ییل با استنلی هم نظر است. او می‌گوید: “پوتین و ترامپ هر دو فاشیست هستند تفاوت شان در این است که اکنون یکی قدرت را در اختیار دارد و دیگری هنوز قدرتی در اختیار ندارد. فاشیسم مقوله‌ای مهم در درک تاریخ و زمان حال است، زیرا تفاوت‌ها را نمایان می‌کند”. او که یکی از مهم‌ترین روشنفکران امریکا و نویسنده کتاب‌هایی مانند “سرزمین‌های خونی: اروپا بین هیتلر و استالین” است خشونت‌های سیاسی در اوکراین، بلاروس، لهستان و اروپا را بررسی می‌کند. او مداخله نظامی روسیه را تنها چند هفته پیش از الحاق کریمه به آن کشور پیش بینی کرده بود و در سال ۲۰۱۷ میلادی کودتای ترامپ را پیش بینی کرد. زلنسکی در دیدار با اسنایدر در کی یف گفته بود خواننده نوشته‌های اوست.

اسنایدر می‌گوید پوتین پانزده سال است که از متفکران فاشیستی مانند “ایوان ایلین” نقل قول می‌کند. او ادامه می‌دهد که رئیس جمهور روسیه جنگی را به راه انداخته که به وضوح انگیزه‌های فاشیستی دارد. او می‌گوید: “پوتین کشوری را هدف قرار داده که جمعیت آن را پست‌تر قلمداد می‌کند و اصولا حق حاکمیت اوکراین را برسمیت نمی‌شناسد. او از حمایت یک جامعه تقریبا کاملا بسیج شده برخوردار است. اکنون در روسیه کیش شخصیتی پیرامون  کسانی که در نبرد‌های گذشته سقوط کرده اند و اسطوره‌ای از یک امپراتوری طلایی وجود دارد که باید از طریق خشونت و پاکسازی از طریق جنگ دوباره احیا شود. نماد Z، تجمعات، تبلیغات و گور‌های دسته جمعی همگی نشانه‌های فاشیستی بودن رژیم پوتین هستند.

پوتین به اوکراین حمله کرد درست همان طور که هیتلر به عنوان یک قدرت امپریالیستی به اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد، اما روایت پوتین از فاشیسم  ویژگی‌های پست مدرن نیز دارد. پست مدرنیسم فرض می‌کند که چیزی به نام حقیقت وجود ندارد و اگر حقیقت وجود نداشته باشد می‌توان به هر چیزی برچسب حقیقت زد. مانند طرح این ادعا از سوی روسیه به مثابه یک واقعیت که اوکراینی‌ها علاوه بر یهودی و همجنس گرا بودن نازی هستند. تناقض فاشیسم پوتین آن است که او خود ادعا می‌کند ضد فاشیسم عمل می‌کند. رژیم پوتین از گذشته شوروی تغذیه می‌کند: دشمنان روسیه همه فاشیست اعلام شده بودند و دقیقا در ضد فاشیسم فرضی پوتین می‌توان فاشیسم او را دید. کسانی که به دشمنان خود برچسب “فاشیست” و “نازی” می‌زنند توجیهی برای جنگ و جنایت علیه بشریت ارائه می‌کنند. برچسب نازی به معنای دشمن “مادون بشر” است و این مجوزی از سوی پوتین به روس‌ها درباره کشتن دیگران می‌باشد. اگر اوکراین مقاومت نمی‌کرد این وضعیت سیاه و تاریک برای دموکراسی‌های سراسر جهان تکرار می‌شد”.

اسنایدر معتقد است اگر ترامپ در انتخابات پیروز شود، نتیجه آن مقاومت سازمان یافته خواهد بود. آیا ترامپ پس از آن مقاومت پلیس فدرال (اف بی آی) یا حتی ارتش امریکا را برای سرکوب چنین ناآرامی‌هایی به کار خواهد گرفت؟ اسنایدر در این باره می‌گوید: “در آن صورت نهاد‌های دولتی امریکا سقوط خواهند کرد و نهاد‌هایی مانند پلیس فدرال (اف بی آی) و ارتش ممکن است توسط درگیری‌ها از هم بپاشند”.

جنبشی  که می‌خواهد ساعت را به عقب بازگرداند جنبشی بدون اتوپیا

“یان ورنر مولر” نویسنده کتاب “پوپولیسم چیست”؟ می‌گوید: “سیاستمداران پوپولیست دست راستی  قادر به یادگیری هستند: آنان از ارائه تصاویری که مردم را به یاد قرن بیستم می‌اندازند اجتناب می‌ورزند. آنان از اعمال سرکوب‌های گسترده اجتناب می‌کنند. آنان آزادی مطبوعات را محدود می‌کنند، اما چند روزنامه دیگر را حفظ می‌کنند. آنان طوری حکومت می‌کنند که همیشه بتوانند بگویند: “ما دموکرات هستیم. به بوداپست بیایید. آیا فاشیسم این گونه است”؟!

اوربان از دولت خود در مجارستان به عنوان “دموکراسی غیرلیبرال” یاد می‌کند. مجارستان کماکان به برگزاری انتخابات ادامه می‌دهد، اما دیگر خبری از تکثر رسانه‌ها در آن کشور نیست. مولر می‌گوید اوربان می‌خواهد نظام اش به عنوان به یک دموکراسی معرفی شود، زیرا  اگر نشان داده شود که او یک دزدسالار و خودکامه است آن وقت است که اوضاع برای اوربان ناراحت کننده خواهد بود.

مولر در مورد وضعیت آلمان و ظهور حزب راست افراطی “الترناتیو برای آلمان” می‌گوید: “در آلمان ابزار دقیق تری در دسترس است. شما می‌توانید شعبه‌های احزاب را ممنوع کنید و هم چنین شما می‌توانید برخی حقوق را از سیاستمداران سلب نمایید. لازم نیست بلافاصله کل یک حزب را ممنوع کنید  شما می‌توانید به آن دسته از عناصر حزب که کاملا رادیکال نشده اند بگویید: “ما به شما نشان می‌دهیم که حدود دموکراسی کجاست” و شاید این پیام بتواند باعث اعتدال شود. این نیز یک رویکرد آموزشی است، اما دموکراسی در نهایت مجاز است اصول خود را اعلام کند و از آن دفاع کند این که اگر یک حزب راهی افراطی را دنبال کند در نهایت ممکن است ممنوع شود”.

مولر از سال ۲۰۰۵ در دانشگاه پرینستون در نیوجرسی تدریس می‌کند. او یکی از تاثیرگذارترین نظریه‌ها را در مورد “پوپولیسم” ارائه کرده است. او می‌گوید: “فاشیسم تاریخی ریشه در خشونت‌های عظیم جنگ جهانی اول دارد. وعده اولیه آن خلق یک انسان جدید در ملتی از همتایان قومی بود و خشونت را به عنوان منبع معنا و مرگ در میدان جنگ را نه تنها ضروری بلکه به عنوان تحقق انسانیت مورد ستایش و تجلیل قرار می‌داد. این طرحی برای ضدیت با مدرنیته و برای ایجاد جامعه‌ای کاملا بسیج شده و نظامی شده با کیش شخصیت برای مردانگی بود. این جنبشی بود که خود را به عنوان یک انقلاب معرفی کرد جنبشی که نه تنها نوید زایش دوباره ملی بلکه وعده آینده‌ای کاملا متفاوت را می‌داد.

من در جنبش‌های سیاسی راستگرای امروزی چنین چیزی را نمی‌بینم آن چه می‌بینم یک پوپولیست افراطی دست راستی است که همه مسائل سیاسی را به پرسش‌های مربوط به تعلق خاطر تقلیل داده و مخالفان را به عنوان یک تهدید یا حتی به عنوان دشمن نشان می‌دهد. جنبشی  که می‌خواهد ساعت را به عقب بازگرداند جنبشی بدون اتوپیا یا آرمان شهر. پوپولیسم هم چنین می‌تواند مانند مجارستان دموکراسی را از بین ببرد و این ظرفیت بالقوه را دارد که باعث افراط گرایی نژادپرستانه شود.”

شاید بپرسید دموکراسی‌ها چگونه باید با تهدید پوپولیستی مقابله کنند؟ در این زمینه دو افراط وجود دارد که هر دو اشتباه هستند. اولین افراط طرد کامل است یعنی آن که با پوپولیست‌های صحبت نکنید. این اشتباه است، زیرا آنان خواهند گفت: “نگاه کنید نخبگان چگونه با ما رفتار می‌کنند. آنان ما را نادیده می‌گیرند”. نگاه افراطی نادرست دیگر آن است که پوپولیست‌ها حقیقت را در مورد جامعه ما می‌گویند و انحصار “دغدغه‌ها و نیاز‌های مان” به آنان واگذار شود این وضعیت صرفا به مشروعیت بخشیدن آنان و فراتر از آن پیوستن آنان به ائتلاف‌ها منجر می‌شود. مسیر صحیح صحبت کردن با آنان، اما برای جلوگیری از صحبت کردن مانند آنان است. می‌توان در مورد مهاجرت بدون صحبت در مورد نظریه هایی، چون “جایگزینی بزرگ” صحبت کرد. پیام آشکار به پوپولیست‌ها می‌تواند این باشد: “ما آماده ایم اگر رفتار خود را تغییر دهید با شما به عنوان بخشی مشروع از چشم انداز سیاسی رفتار کنیم”.

با این وجود، او استدلال می‌کند که یک چیز وجود دارد که وضعیت را پیچیده‌تر می‌کند. دموکراسی‌ها و رهبران آن مدت‌ها فکر می‌کردند که مزیت سیستماتیک دارند و این که دموکراسی تنها نظام سیاسی است که می‌تواند اشتباهات خود را بیاموزد و اصلاح کند. او می‌گوید امروز که نظام‌های استبدادی در حال ظهور هستند ما تمایل داریم آن‌ها را دست کم بگیریم هنگامی که ویکتور اوربان ظهور کرد و بوداپست را همان طور که مولر توصیف می‌کند به نوعی دیزنی لند برای راست جدید تبدیل کرد، بسیاری برای مدت زمانی طولانی فکر می‌کردند که همه چیز مانند همیشه از خود مراقبت خواهد کرد این در حالیست که همه چیز خوب پیش نمی‌رود.

امروز جهان لحظه‌ای همراه با سرگیجه را تجربه می‌کند

به سراغ “ایوان کراستف” پژوهشگر علوم سیاسی می‌رویم که بسیاری از رهبران جهان با او مشاوره می‌کنند. او می‌گوید: “من فکر می‌کنم ما با چیزی مواجه هستیم که آن را “شورش انقراض” می‌نامم. نظریه جایگزینی بزرگ که از سوی دست راستی‌ها مطرح می‌شود را نمی‌توان بدون نگاه کردن به تحولات جمعیتی و به ویژه ترس‌های ناشی از آن درک کرد. این ترس از ناپدید شدن است. ترس از نابودی زبان و فرهنگ خود. ترس از اینکه مهاجران می‌توانند واقعیت‌های سیاسی را با رای دادن خود تغییر دهند. فانتزی‌های نژاد پرستانه حاصل از ترس‌ها قطعا می‌تواند به عنوان شکل جدیدی از فاشیسم به عنوان فاشیسم قرن بیست و یکم تعبیر شود.

او معتقد است امروز جهان لحظه‌ای همراه با سرگیجه را تجربه می‌کند در اصل شبیه ترس از ارتفاع، سرگیجه در پرتگاه و ترس از فرو رفتن در اعماق. “کراستف” می‌گوید: “میل پوپولیست‌های دست راستی برای پایان دادن به همه چیز وجود دارد. اکثر پوپولیست‌ها حتی باور ندارند که هرگز قدرت را کسب می‌کنند. آنان اغلب به طور تصادفی برنده می‌شوند. فاشیسم در قرن بیستم ریشه در ترس از دیگری شرور داشت از کمونیست ها، یهودیان و دشمنان. فاشیسم در قرن بیست و یکم ریشه در ترس دارد. تفاوت آن دو ترس در چیست؟ در طول پاندمی کووید مردم از ویروس به مثابه یک مهاجم مرگبار می‌ترسیدند. دشمنی وجود داشت که قابل شناسایی بود، اما ترس کمتر مشخص است. هیچ مهاجم مشخصی وجود ندارد این ترس در درون خود است و به یک معنا ترس از خود است”.

کراستف معتقد است که سیاست در حال یادگیری زندگی با مشکلات است و سیاست هیچ پیروزی روشنی نمی‌شناسد، سیاست مدیریت هراس است نبردی با سرگیجه و پوچی بی پایان.