شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

تحقق دموکراسی در بزنگاه تاریخ نیاز به کنش فعال دارد!

تحقق دموکراسی در بزنگاه تاریخ نیاز به کنش فعال دارد!

ابتدا

با هر انتقادی به حکومت جمهوری اسلامی نمی توانیم مدعی «براندازی» باشیم! تصویر روشن از راه حل های بلندمدت و توسعه محور، فهم گسل های تاریخی- اجتماعی بطور همزمان و نیز؛ سازماندهی، هماهنگی نیروهای هماورد در اجماع بروی استراتژی واحد (یا تدوین تئوری راهبردهای گذارمحور)، تعامل با نیروهای میدانی- ساختاری و وحدت در گفتمان گذار از کلیت حاکمیت جمهوری اسلامی و براندازی آن…، از وظایف ذاتی در اجماع نیروهای برانداز است!

از طرف دیگر مخاطبین در جامعه مدنی نیاز مبرم بر راه حلهایی دارند که بر اجماع عمومی در فهم این شیوه گذار و نیز مناسبات ابداعی پس از آن فراهم کند. که این خود از وظایف بنیادین نیروهای گذارمحور در تبلیغ از کیفیت نیروهای میدانی در مراحل گذار و رابطه با جامعه مدنی دارد.

کیفیت نیروها در مراحل گذار

اگرچه «استحکام، استواری، پایداری، پشتکار و ثبات» در مواضع نیروهای راهبردی از جمله معیارها محسوب می شود. و در روشن سازی درک ما از نیروها در میدان مبارزه شرط لازم است اما کافی نیست! «کنش جمعی» در هر سازمانی می تواند معیار بنیادین و لازم در فهم ما از کیفیت نیروها و استقامت آنان در مرحله عبور از استبداد دینی باشد. در واقع معیار ما در فهم از «کنش فعال و میدانی» در مبارزات اجتماعی ارتباط ارگانیک با تمامی ارزیابی ها و تحلیلهای درخور در این رابطه دارد که خروجی آن به تقویت بسترهای جمعی یاری می رساند. و در عین حال ارزیابی و بررسی انتخابها نیاز به همگامی روشنی از ارزشهای دموکراتیک در رابطه با کیفیت و مواضع نیروهای راهبردی دارد.

صفات آورنده ارزشهای دموکراسی

هر کس (گروه، نهاد، سازمان، یا گروه اجتماعی) که شعار دموکراسی می دهد، حامل ارزشهای دموکراتیک نیست که به آنان «نیروهای دموکرات» بگویند! دموکرات ها معتقدند که مردم حق دارند تا در تصمیم گیری های سیاسی کشور خود شرکت کنند. آنها از انتخابات آزاد و عادلانه، آزادی بیان و رسانه و حقوق بشر حمایت می کنند. آنها در باور به تحقق دموکراسی با نیروهای ارتجاعی و استبدادی مبارزه می کنند. برخی از اقداماتی که دموکرات ها انجام می دهند که مشخصه خصوصیات آنان هم برشمرده می شود، و حوزه های وسیع اجتماعی را دربر می گیرد عبارتند از:

– ترویج ارزشهای دموکراسی و آگاه سازی مردم از طریق آموزش و تبلیغات.

– کوشش در ایجاد فضای سیاسی باز و رقابتی برای خود، رقبا و دیگر گروههای جامعه، از طریق حمایت از آزادی بیان و رسانه و برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه.

– حمایت از حقوق بشر و مبارزه با تبعیض و نابرابری از طریق دفاع از حقوق گروه های اقلیت و حمایت از قوانین و مقرراتی که در تحقق مبانی حقوق بشر میسر است.

– تقویت نهادهای مدنی و ایجاد جامعه مدنی فعال با حمایت و در صورت ممکن همکاری در فعالیت سازمان های مردم نهادها و اتحادیه های کارگری.

همانطور که آمد اپوزیسیون برای تحقق رئوس بالا ویژگی هایی دارد که در رفتار خود او پوشیده است! سنجش این رفتار در موارد زیر قابل تاکید است:

همدلی – اپوزیسیون در ارتباط با مردم کشور خود،  و تلاش در رفع مشکلات آنها از طریق اقداماتی در مواقع بحران، دفاع از حقوق آنها و مبارزه با تبعیض و نابرابری دیده می شود.

شجاعت – اپوزیسیون در مقابله عملی با حکومت استبدادی و تلاش در تحقق اهداف دموکراتیک از طریق اقداماتی چون برگزاری تجمعات و اعتراضات و مبارزه با اشکال سرکوب تعریف می شود.

سازماندهی – اپوزیسیون باید هم خود را به خوبی سازماندهی کند و هم روشهایی برای سازماندهی نیروی اجتماعی داشته باشد. این سازماندهی می تواند از طریق ایجاد ساختارهای مشخص، تقسیم کار و هماهنگی بین اعضای اپوزیسیون و نیروهای اپوزیسیون یا دیگر نهادها و گروههای اجتماعی درگیر در مبارزه صورت گیرد.

شایستگی – اپوزیسیون می تواند از طریق اقداماتی مانند ارائه برنامه های راهبردی برای بهبود وضعیت کشور، مبارزه با اشکال گسل ها و شکافها اجتماعی و دفاع از حقوق مردم بین آنان محبوب شود.

شناسه مرز بین انقلاب دموکراتیک با انقلاب ارتجاعی

جامعه شناسی سیاسی به ما یادآوری می کند که در عبور از رژیم های تمامیت خواه، چون جمهوری اسلامی، نیاز به راه حلهای تازه و متناسب با فهم جدید ساختار قدرت مستقر می باشد. این گزاره به نیروهای ساختاری تاکید می کند که در عبور از حاکمیت های استبدادی «راهبرد- راهکارهای گذار» برمبنای مختصات آن «روزهنگام» تعریف می شود. به این معنا نیاز به واکاوی مداوم از اهرمهای قدرت مستقر در حوزه سیاسی و اجتماعی می باشد. اتاق فکرهای اپوزیسیون مداوما تحلیل هایی بر تقابلها و استراتژی حاکم بر قدرت تعریف می کنند تا: نیروهای سیاسی همگام با نیروهای میدانی بصورت آماده با کنش های برتر اقدامات موثر را سازماندهی نمایند و طرفه آنکه جریانات، سازمانها و احزاب ساختاری در همگامی با یکدیگر تحقق یک استراتژی واحد بر گذار کامل از حاکمیت را سامان دهند.

چنین تعریفی از تحولات اجتماعی رابطه تنگاتنگی با وضعیت تحقق انقلابات و مبانی آن دارد. و در این رابطه دقت به «مرزهای انقلابات اساسی با جنگهای خانمان سوز» بسیار پراهمیت می باشد. که نادیده انگاری آن هزینه های بسیار بر جوامعی که در مرحله گذار از نظام استبدادی به یک رژیم دموکراتیک هستند، فراهم می سازد. در تجربه انقلابات دیده می شود که اگر رویارویی و نزاع در انقلاب با برتری اشکال خشونت پیروز گردد، مدافعان انقلابی حتما «آزادی را فدای مصلحت» کرده و «خشونت بر آزادی» پیش می گیرد. 

در این رابطه هانا آرنت به درستی در کتاب «انقلاب، ترجمهٔ عزت‌الله فولادوند، تهران: خوارزمی، ۱۳۶۹» می آورد که:

«يکی از عللی که جنگها آسان تبديل به انقلاب ميشوند و در انقلابها گرايشی برای افروختن آتش جنگ وجود دارد همين قدر مشترک آنها يعنی «خشونت» است. ۱۹»  «گفتيم که عامل «تازگی» و «نوآوری» در ذات همه انقلابها بوده است.۳۴» مفهوم جديد انقلاب از اين تصور جداشدنی نيست که سير تاريخ ناگهان از نو آغاز ميگردد و داستانی سراسر نو که هيچگاه قبلا گفته يا دانسته نشده است، بزودی شروع خواهد شد.۳۶» فقط جائی که اين احساس نوآوری وجود داشته باشد و نوآوری نيز با مفهوم آزادی پيوند بيابد حق داريم از انقلاب صحبت کنيم.۴۶»

پس «ذات پنداری انقلابات ضد استبدادی» اساسا نادرست است، مگر در نتایج آن شاهد تحقق پایه های دموکراسی و آزادی های اجتماعی باشیم!

بزنگاه تاریخی تحقق دموکراسی

در مرحله ای که رویارویی با جمهوری اسلامی به نقطه آخر رسیده چند ویژگی حادث می شود که می توانیم آنرا «بزنگاه تاریخی تحقق دموکراسی» بنامیم.

نا استواری در حفظ قدرت مستقر –

افزایش نارضایتی عمومی – 

ظهور یک رهبری دموکراتیک – 

وحدت هدف در میان نیروهای دموکراسی خواه –

حمایت بین المللی از نیروهای دموکراتیک –

کنش فعال در نیروهای اپوزیسیون

کنش فعال در بزنگاه تاریخی عبور از رژیم استبدادی، کرداری است که به طور مستقیم یا غیر مستقیم به تقویت نیروهای دموکراتیک و تضعیف رژیم استبدادی کمک می کند. این کنش می تواند در قالب های مختلفی انجام شود، از جمله:

حمایت عملی از اعتراضات مردمی: اعتراضات مردمی، یکی از مهم ترین ابزارهای تغییر در بزنگاه تاریخی است. اعتراضات می تواند رژیم استبدادی را تحت فشار قرار دهد و خواستار تغییر کند.

حمایت از فعالیت های مدنی: فعالیت های مدنی، مانند نهادهای حقوق بشری، انجمن ها و سازمانهای مدنی، برگزاری کنفرانس ها و سمینارها، و انتشار مطالب انتقادی، می تواند به افزایش آگاهی عمومی و تقویت نیروهای دموکراتیک کمک کند.

فعالیت های سیاسی: که به مانند تشکیل احزاب سیاسی و گروههای سیاسی تجلی می یابد که نقش محوری در جنبش اجتماعی دارند، می تواند به ایجاد موازنه قدرت در میان جریانات سیاسی دموکراتیک عمل کند.

حمایت بین المللی: حمایت بین المللی از نیروهای دموکراتیک می تواند به آنها کمک کند تا در برابر سرکوب رژیم استبدادی مقاومت کنند، و در مشروعیت سازی میان گروههای اجتماعی پیشی گیرند.

مختصات کنش فعال در بزنگاه تاریخی

اما کنش فعال دارای ویژگی ها و مختصاتی است که عبور از رژیم استبدادی را آسان می سازد:

تمرکز بر اهداف مشخص: کنش فعال باید بر اهداف مشخصی متمرکز باشد که به تقویت نیروهای دموکراتیک و تضعیف رژیم استبدادی کمک دو چندان کند.

وحدت و هماهنگی: کنش فعال باید از وحدت و هماهنگی نیروهای دموکراتیک برخوردار باشد تا موثرتر از حرکتهای پراکنده عمل کند.

پایداری و تداوم: کنش فعال باید پایدار و مداوم باشد تا بتواند با نتایج درخور همراه باشد.

اما برای ماندگاری کنش فعال در سپهر عمومی نیاز است تا نیروهای اپوزیسیون در بزنگاه تاریخی ایران بر روی موارد زیر متمرکز باشد:

تلاش در تداوم و گسترش اعتراضات عمومی: اعتراضات مردمی و فراگیر، مهم ترین ابزار تغییر در ایران است. و به این منظور لازم است تا نیروهای اپوزیسیون در حمایت و سازماندهی گستره اعتراضات فراگیر تلاش کنند.

وحدت و هماهنگی نیروهای دموکراتیک: وحدت و هماهنگی نیروهای دموکراتیک، ضروری است تا آنها بتوانند در برابر سرکوب رژیم استبدادی مقاومت کنند و کنش آنان با فایده بیشتری به نتیجه دلخواه در تحقق انقلاب و افتاده حکومت جمهوری اسلامی یاری برساند.

ایجاد یک جریان سیاسی دموکراتیک: اپوزیسیون ناچار است تا با ایجاد یک جریان سیاسی دموکراتیک، برای گذار مسالمت آمیز به نظام دموکراسی قاطعانه وارد مبارزه شود تا نتایج دلخواه در تحقق اهداف میسر گردد.

یادمان باشد که کنش فعال در بزنگاه تاریخی عبور از رژیم استبدادی، خود یک ضرورت تاریخی است. بدون کنش فعال، نیروهای دموکراتیک نمی توانند رژیم استبدادی را سرنگون کنند و یا به یک نظام دموکراتیک دست یابند. چنین باد

«این مقاله یک سال پیش و در پویش انقلاب ژینا «جنبش زن زندگی آزادی» نگاشته شد. بنا به اهمیت بعضی از گزاره های آن در همسنگی با شرایط عینی، بازنشر آنرا مفید دانستم.»

سروش آزادی

۱۱ اسفند ۱۴۰۲

۱ مارت ۲۰۲۴

تحقق دموکراسی در بزنگاه تاریخ نیاز به کنش فعال دارد!

پس از نه به انتخابات چه باید کرد؟

سروش آزادی

تا روز انتخابات خبرگان رهبری و شورای اسلامی در ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ کمتر از یک هفته باقی مانده است. جناحهای متعدد قدرت در تلاش هستند که مردم را بتوانند به پای صندوق رای بیاورند. در این رابطه خامنه ای همراه با دیگر نهادهای قدرت تلاش می کند که با انواع طرفندهای سیاسی، دینی، فرهنگی و امنیتی مردم ایران را به پای صندوق رای بکشاند. او بارها در این مورد سخنرانی کرد و ترس خود را آشکار نمود. همینطور احزاب انتصابی وابسته به قدرت نیز در این رابطه چون خامنه ای خدعه و نیرنگ بسیاری زدند تا مردم را بتوانند به پای صندوقهای رای بیاورند. شکاف بسیار در نیروهای مطیع و وابسته شکل گرفته که حتی بخشی از آنان را به حلقه براندازن و مخالفین نظام اسلامی پیوست داد. «مطالبه نه به انتخابات» یک رویکرد میدانی،‌ جنبشی و اجتماعی تبدیل شده و هیچ نیرویی در حال حاضر از این که بگوید من در انتصابات پیش روی شرکت نمی کنم، خودداری نمی کند! اپوزیسیون دوباره پس از جنبش نه به انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰، همسو با تمامی جنبش های مدنی و صنفی داخل کشور یکصدا شده و هم اینک همه کنشگران شعار «نه به انتخابات» را سرلوحه مبارزات خود و یک خواست عمومی کرده اند. یادمان هست که پس از انتخابات فرمایش ۱۴۰۰ ریاست جمهوری، جنبش زن زندگی آزادی شکل گرفت!

هم اینک جامعه جنشی ایران در یک پیچ تاریخی دیگری قرار دارد! زمینه های ذهنی اتحاد و همگرایی بالا آمده اما راهبرد روشنی برای پس از این مرحله دیده نمی شود. چه باید کرد؟ آیا پس از جنبش انقلابی زن زندگی آزادی در ۱۴۰۱ که به وسیعترین شکل ممکن سرکوب شد، امکان عبور به مرحله برتر مبارزاتی دیگری وجود دارد! راهکارها کدامند؟ در متن زیر تلاش می کنیم که گوشه هایی از فرایند «نه به انتخابات» را بررسی و راهکارهای احتمالی پیش روی را ارزیابی نماییم.

بستر نه به انتخابات از قبل آماده بود

در مقابل اما اکثر جریانات اپوزیسیون و حتی کنشگران حوزه های جنبش های صنفی و مدنی دست رد به سینه جمهوری اسلامی زده و به عدم حضور خود در انتخابات از پیش تعیین شده حکومت تن نمی دهند! آنان پس از سرکوبهای سلسله واری که طی دهه اخیر به اوج خود رسیده است، و در زمانی که بحران ناکارآمدی حکومت در بالاترین جایگاه تاریخ ایران قرار گرفته و فسادهای سیستمی، فقر فزاینده، بیکاری، تورم افسارگسیخته و دیگر مصایب اجتماعی گریبان همه مردم ایران را گرفته است، دست بر بزرگترین بحران اجتماعی ایرانزمین گذاشته اند! همانا «حکومت دینی- اسلامی روحانیت فاسد، نهادهای قدرت و دستگاه سرکوب آن یعنی سپاه و دیگر نیروهای امنیتی- نظامی- انتظامی» عامل اساسی در وضعیت کنونی هستند. حال اکثر مردم ایران در این مرحله به این نتیجه رسیده اند که این حکومت فاسد و ناکارآمد باید برود. و به نفع آنان خواهد بود که هرچه زودتر این حکومت فرود افتد. و در این رابطه با عدم حضور خود در انتخابات فرمایشی جمهوری اسلامی راهی بسوی آزادی می گشایند.

پیروزی مطالبه حداکثری نفی حضور در انتخابات به نفع مخالفین

طی فرایندی که از چند ماه قبل به واسطه تبلیغات حکومت اسلامی برای دعوت و تشویق مردم به حضور در انتخابات صورت گرفت، اپوزیسیون نیز در داخل و خارج از کشور تبلیغات وسیعی در عدم حضور مردم در انتخابات پیش روی انجام داد. جنگی چند جانبه و در حوزه های تبلیغی- ترویجی فضای رسانه و شبکه های اجتماعی را مملو از اخبار و گزارشاتی کرد که نتیجه آن «نه ی مردم به حضور در انتخابات» بود! طبق نظر سنجی های مستقل در مراکز نظر سنجی، و حتی در نظرسنجی های نهادهای حکومتی نتیجه آن شد که اکثر مردم ایران در انتخابات شرکت نخواهند کرد. حتی پیش بینی های حکومت به حضور مردم در انتخابات ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ کمتر از ۳۰ درصد می رسد.

پارادوکس نه به انتخابات در میان اپوزیسیون

اکثر اتاقهای فکر مخالفین بروی این هدف محوری که مردم در انتخابات شرکت نکنند، متمرکز است،‌ اما هیچ کدام از این نیروها و نخبگان سیاسی- اجتماعی به برنامه های پس از «عدم حضور مردم در انتخابات» اشاره ای نمی کنند. در حقیقت گویا برنامه ای پیش روی نیروهای اپوزیسیون وجود ندارد که اگر قرار است مردم در انتخابات شرکت نکنند، پس باید پس از آن چکار کنند؟ آیا مردمی که از هم اکنون می گویند که در صحنه انتخابات نخواهند بود، این سوال برایشان پیش نخواهد آمد که پس از رای ندادن به این حکومت، قرار است چه اتفاقی بیافتد؟ چه برنامه لازم است پس از این مرحله دنبال شود؟ ما بعنوان کارگر، معلم، دانشجو، پرستار، کارمند و بازاری و…پس از مشروعیت زدایی در انتخابات جمهوری اسلامی چه برنامه ای می توانیم پیش روی برای پس از این مرحله داشته باشیم؟

آیا پیدا کردن راهکارهای بدیع امکان پذیر است؟

اگر مردم ایران تصمیم گرفته اند که در انتخابات ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ شرکت نکنند، نشانه ای از آگاهی سیاسی ژرف آنان نسبت به تحولات پیش روی است. بنابراین آنان در منظر جامعه شناسی سیاسی منتظرپیامدهای چنین انتخاباتی هستند! اینکه اکثر اپوزیسیون و اکثر مردم ایران توافقی ضمنی کرده اند که «انتخابات را تحریم یا به انتخابات رای ندهند»، به معنای همگرایی آنان در یک تصمیم نظری و عملی مشترک است. پس در این وسط یک پتانسیل وسیعی برای نافرمانی مدنی شکل گرفته است که البته هنوز تبدیل به گفتمان و برنامه سیاسی جمعی نشده است. به نظر می آید برای شکل دادن به چنین اتفاقی ما نیاز به یکسری راهکار ساده اما فراگیر داریم تا حس همگرایی جمعی بوجود آمده از «نه به انتخابات» را در میان مردم و اپوزیسیون تبدیل به یک پروژه وسیعتر نماییم.  شاید طرح راهکارهای زیر قابل تامل و مفید باشد:

تظاهرات و اعتراضات عمومی: مردم می‌توانند با برگزاری تظاهرات و اعتراضات عمومی نسبت به حکومت اسلامی اعتراض خود را در نه به انتخابات نشان دهند. این تظاهرات می‌تواند به منظور جلب توجه جهانی و فشار بر حکومت تعریف شود.

استفاده از رسانه‌های اجتماعی و رسانه‌های مستقل: تلاش اپوزیسیون برای همرسانی نمودن صدای رقبا در رسانه های مستقل و اجتماعی از دیگر رویکردها در ایجاد تفاهم و همزیستی سیاسی در حوزه عمومی است. با توجه به این مهم که این رسانه‌ها می‌توانند به عنوان یک وسیله‌ی ارتباطی قوی میان مخاطبان داخلی و خارجی عمل کنند و نقدها و انتقادهای مردم را به دنیا منتقل نمایند.

تشکیل گروه‌های فعال در سپهر سیاسی: اپوزیسیون می تواند در راستای پاسخ های درخور به مرحله پس از انتخابات راهکارهایی در راستای «بسیج نیروهای اجتماعی و افزایش سازماندهی آنان و گروه‌های فعالیت‌های مدنی در خارج تشکیل داده، و از فعالیت‌هایی داخل کشور در حوزه سازماندهی و همگرایی به شکل «مدرسه‌های زیرزمینی، شبکه‌های ارتباطی مخفی، یا تشکیل سازمان‌های مبارزه با سانسور» حمایت کند. تا از طریق به اشتراک گذاشتن اطلاعات مبارزات اجتماعی به افزایش آگاهی عمومی کمک شایان نماید.

ترویج روش‌های مبارزه منفی: ترویج چنین روشهای در صورتی تاثیر گزار می باشد که جامعه سیاسی هنوز به تعادل قدرت با حکومت دست نیافته است و برای دستیابی به چنین مرحله ای، مردم می‌توانند از روش‌هایی چون «تحت فشار قرار دادن برنامه های اقتصادی یا مخالفت با فرمان‌ها و دستورات قانونی غیرانسانی حکومت» استفاده نمایند.

جستجوی حمایت بین‌المللی: هیچ انقلابی بدون حمایت جهانی تحقق نیافته است. از این جهت مردم می‌توانند به صورت مشروع دنبال حمایت بین‌المللی برای اهداف خود باشند. این شامل جلب توجه سازمان‌های بین‌المللی مانند سازمان ملل، سازمان‌های حقوق بشر و دولت‌ها و انجمن‌های مدنی دیگر کشورها می‌شود تا فشار بر حکومت اسلامی در مرحله ای که مشروعیت جهانی اش به دلیل عدم حضور و مشارکت مردم در انتخابات به شدت زیر سوال رفته است، تشدید شود.

۹ اسفند ۱۴۰۲

۲۸ فوریه ۲۰۲۴

تحقق دموکراسی در بزنگاه تاریخ نیاز به کنش فعال دارد!

چه راهکاری جهت دست یابی به اتحاد عمل های فراگیر مفید است؟سروش آزادی


اگرچه سایه تبلیغات جنگ و صلح بر رسانه ها و فضای مجازی سنگینی می کند، اما هنوز هستند نیروها و جریاناتی که با اولویت بندی مطالبات جنبش سیاسی، از شکل گیری «آلترناتیو ملی» بعنوان محوری ترین مطالبه در جنبش سیاسی نام ببرند. به نظر این راهکار می باید برای تحقق اهداف واقعی که در مطالبات جنبش های اجتماعی مستتر است، شکل بگیرد. الویت در شعار(های) محوری جنبش های اجتماعی؛ مبتنی بر مبارزه آزادی و عدالت محور است. و در جنبش سیاسی شعار «اتحاد» و دست یابی به آلترناتیو ملی که به تحقق مطالبه آزادی و عدالت محور بیانجامد. زیرا اکثر جریانات و نیروهای سیاسی به ضرورت «گفتمان برای وحدت» اذعان دارند. و کمبود آنرا در رابطه با «دوره گذار» و شیوه عبور از آن قبول دارند. اگر نگوئیم که شکل گیری آلترناتیو ملی (با توجه به تعدد بیشمار تفاوتهای فکری و سیاسی نیروهای درون جنبش سیاسی در داخل یا خارج از کشور)، و روشن کردن مرزبندیهای سیاسی مشترک، امری محال است اما باید اعتراف کرد که مسئله ای زمان براست.
توجه داشته باشیم که سابقه تعامل جنبش سیاسی ایران با جنبش های داخل کشور به کمتر از دو دهه می رسد. جنبش سبز اولین جنبش شهری جامعه ایران بود که پس از انقلاب 57 توانست با جنبش سیاسی در خارج از کشور وارد گفتگو و تعامل شود. این یک واقعیت است که اپوزیسیون جمهوری اسلامی پس از سرکوبهای سال 60 و 67 و… هیچ حضور فکری و عملی مستقیمی در عرصه عمومی جامعه ایران نداشت. و جنبش سبز اولین تجربه پس ازآن گسست است که توانست فرای پیوند عاطفی نیروهای داخل و خارج، به انتخاب «شعارها و مواضع مشترک» بیانجامد. و در آن پروسه مابین جنبش داخل و خارج از کشور، وحدت نظری و عملی ایجاد کند. راهکاری که در شرایط کنونی لازم به گسترش آن است.
تلاشهای زیادی برای اتحاد در جنبش سیاسی در جریان بوده و هست. اما این تلاشها فاقد آن روشی است که منجر به همگرائی جهت ایجاد آلترناتیو ملی شود. در همراهی جریانات سیاسی خارج از کشور با روند تحولات اجتماعی (خصوصا همراهی با جنبش های متاخر)، معمولا سیاست اتحاد عمل مابین گروهها از آخرین وظایف محسوب می گردد. و اولین اولویت بر مدار طرح هویتهای گروهی و منفک و سلولی متمرکز است. در چنین شرایط دیده می شود که جریانات هویت گرا با تاکید بر پروسه تاریخی و مبارزاتی (فکری، سیاسی و تشکیلاتی) عمدتا در پی اثبات خود هستند. آیا در شرایطی که جنبش اجتماعی کیلومترها از جریانات سیاسی فاصله دارد و آنان را به دنبال خود می کشد، چنین روشهائی در بین اپوزیسیون می تواند به همگرائی و اتحادعمل های سیاسی مستمر و درازمدت منجر گردد؟ جریانات سیاسی (در خارج از کشور) یا از وزن تاثیرگذاری خود بر تحولات اجتماعی ایران غافل هستند و یا دچار توهم می باشند که قصد دارند تا هویت تاریخی خود را بر تحولات جاری در کشور تحمیل سازند و تصور کنند که جامعه ایران می خواهد از کانال منویات این گروهها مبارزه کند.
نیروها و جریانات سیاسی در خارج از کشور راهی ندارند مگر هویت و مشی سیاسی خود را متناسب با نیاز جنبش اجتماعی هماهنگ سازند. جامعه ایران نزدیک به دو دهه است که از نظریه های ایدئولوژیک و اراده گرایانه حزبی و تشکیلاتی عبور کرده است. و اگر غیر از این بود شاهد نفوذ حتی یک حزب یا تشکیلات در روند تحولات جاری ایران بودیم. شکل گیری گفتمان چپ نو در جنبش سیاسی ایران و جریانات سکولار پس از فروپاشی شوروی آغاز شد، و موجی بود که خیلی از گرایشات مارکسیستی و ایدئولوژیک و مذهبی را متاثر از خود کرد. اگر شاهد هستیم که نظریه «جنبشی» در بین تحلیل گران داخل یا خارج از کشور باب شده، به این دلیل ساده است که گفتمان «تشکیلات محور و حزبی» از میان آنان رخت بربسته است.
باید سنتهای تاریخی را پذیرفت! که طبق قانون حاکم بر اجتماعات هر نظریه سیاسی طول عمر مشخصی دارد و تا یک دوره معین می تواند بعنوان پاسخی برای حل مشکلات اجتماعی بکار آید. ما نمی خواهیم بپذیریم که روند تحولات اجتماعی سیال است و این تغییر شامل حال جریانات و احزاب و تشکلات سیاسی هم می شود. منظور من تغییر در ماهیت پدیده سیاسی نیست. زیرا تا زمانیکه بحرانهای ساختاری در هرجامعه ای وجود دارند، اگر هویت آن جریان نیز متاثر از وضع اجتماعی است، قطعا آن هویت باقی خواهد ماند و در همزیستی با روند اجتماعی دخالت می کند. شخصا به این وضعیت معترفم که جنبش سیاسی ایران می باید مداوما به غربالگری و اولویت بندی مبانی فکری و سیاسی خود روی آورد تا توان تطبیق فعالیتهای خود با تحولات جاری در جامعه ایران را کسب کند. این بازبینی در استراتژی و هم تاکتیکها لازم است؛
هویت اعتقادی و سیاسی، استراتژی حزبی، ساختار تشکیلاتی، تا فعالیتهای عرصه عمومی، لازما متناسب با نیاز زمان نقد شود تا خروجی آن بر تحولات اجتماعی منطبق گردد. گرچه اپوزیسیون سیاسی ایران حیات دارد اما نباید نادیده بگیریم که در این گستره، بخشی تولید کننده و بخشی مصرف کننده هستند. و البته هستند جریاناتی که در میانه «این و آن» قرار دارند. با کمی دقت در رفتارشناسی جریانات سیاسی مشخص می شود که غالب گرایشاتی که از هویت سنتی و تاریخی خود دفاع کرده و سعی دارند تا سنتهای گذشته را به تکرار بر شرایط عینی انطباق دهند، از گفتمانهای جدید و پیش روی هراس دارند و این ترس بیش از آنکه ناشی از نفی ماهیت آنها باشد، از عدم توان مندی در تحلیل شرایط تغییر ناپذیر اجتماعی ناشی می گردد. کمتر کسی به این مهم توجه دارد که «ابزار سیاست (نوع ساختار، برنامه، شعار، فعالیت …) و نوع مبارزه (سرنگونی، رفراندوم، جنگ، صلح…) تابع وضع اجتماع» و وضعیت بین المللی است، که جریانات سیاسی هیچ نقش مستقیمی بر شکل دهی به ماهیت آن ندارند. بنابراین جریانات سیاسی مداوما بر مدار پاسخ به یک پرسش اساسی قرار دارند؛ ما کیستیم و رسالت ما در شرایطی کنونی چیست؟
هم اینک که اکثر نیروها در حوزه سیاسی حضور دارند و با در نظرگرفتن تحولات جاری در ایران سعی میکنند تا به نوع فعالیت خود سامان دهند؛ «فعالیتی در مشارکت با دیگر جریانات یا نیروهای سیاسی برای تحقق آلترناتیو ملی»، که از مهم ترین نیازهای پیش روی جامعه ایران است. برای عبور از سد جمهوری اسلامی و دست یابی به تحولات درخور و شان مردم ایران نیاز به همگرایی با همه طیفها اما بر اساس اصول مورد توافق اجتماعی که منافع اکثریت مردم ایران را در نظر دارد، امکان پذیر است تا به یک راه کلان دست یافت. تحقق این مشارکت به مواضع ای بستگی می یابد که با اهداف و برنامه های جنبش های اجتماعی هماهنگی بیشتری دارد. و در این راستا نیاز به رواداری بیشتر می رود. تعریف روشنی از «هویت و کیستی ملی، اهداف و وظایف مرحله گذار و نیز تاکید بر اولویتهای اتحاد کلان در بین نیروها» از وظایف امروز همه نیروهای دموکراسی خواه می باشد.

بحران اقتصادی- یک سوم جمعیت کشور زیر خط فقر مطلق؛

بحران اقتصادی- یک سوم جمعیت کشور زیر خط فقر مطلق؛

ناکارآمدی حکومت و وظایف ویژه اپوزیسیون

سرآغاز

از مهمترین معضلات کنونی جامعه ایران «بحران اقتصادی و شکاف طبقاتی» ناشی از آن است که نه تنها زندگی میلیونها ایرانی در طبقات ضعیف و متوسطه جامعه را تحت تاثیر خود قرار داده است، که باعث گسستی انکارناپذیر بر کل جامعه گشته است!

تاکید حکومت جمهوری اسلامی بر مراحل استراتژی تثبیت چهارگانه «انقلاب اسلامی» که هم اینک جایگاه تاریخی خود را در مرحله سوم یعنی تاسیس حکومت اسلامی می داند، باعث گردیده که استراتژی نظامی گری حکومت دینی و تلاش در جهت تثبیت نیروهای نیابتی- اسلامی در کشورهای خاورمیانه و حتی در بعضی از کشورهای آفریقا سرفصل سیاست خارجی آن باشد و باعث گردد تا توسط قدرتهای غربی و کشورهای رقیب در خاورمیانه، تحریمهای چندگانه اقتصادی- سیاسی و اجتماعی فراگیری بر کشور ایران اعمال نماید. که ناچارا منافع ملی مردم ایران در طی بیش از چهاردهه از حکومت دینی به شکاف طبقاتی بیشتر و بحران اقتصاد ملی سمت و سو گرفته است.

ما در بررسی وضع عینی اقشار و طبقات اجتماعی که تحت تاثیر عوامل ناشی از شکاف طبقاتی در بحران زیست می کنند، به نقش کنش فعال اپوزیسیون تاکید می کنیم و اقدامات آنان را در «ارتقای آگاهی عمومی، ایجاد فشار بر حکوت و ارائه راهکارهای جایگزین پس از جمهوری اسلامی…» در جهت بسیج عمومی طبقات اجتماعی برای گذار از حکومت جمهوری اسلامی مورد تاکید قرار می دهیم.

بحران اقتصادی در نظام جمهوری اسلامی چه علائمی دارد؟

بحران اقتصادی در نظام جمهوری اسلامی ایران علائم مختلفی دارد که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:

افزایش تورم: تورم یکی از مهمترین شاخص های اقتصادی است که نشان دهنده کاهش قدرت خرید مردم است. در سال های اخیر، تورم در ایران به شدت افزایش یافته است. در سال ۱۴۰۱، نرخ تورم نقطه به نقطه به ۴۳.۳ درصد رسید که بالاترین رقم در ۱۱ سال گذشته است. این افزایش تورم باعث شده است که مردم برای تامین نیازهای اولیه خود با مشکلات زیادی روبرو شوند.

کاهش درآمد مردم: کاهش درآمد مردم یکی دیگر از علائم بحران اقتصادی است. در سال های اخیر، درآمد مردم ایران به دلیل عواملی مانند تحریم ها، رکود اقتصادی و بیکاری، به شدت کاهش یافته است. این کاهش درآمد باعث شده است که مردم برای تامین نیازهای اولیه خود با مشکلات زیادی روبرو شوند.

افزایش فقر: افزایش فقر یکی از پیامدهای مستقیم بحران اقتصادی است. در سال های اخیر، تعداد افراد زیر خط فقر در ایران به شدت افزایش یافته است. طبق گزارش مرکز آمار ایران، در سال ۱۴۰۱، حدود ۳۰ میلیون نفر در ایران زیر خط فقر مطلق زندگی می کنند. این افزایش فقر باعث شده است که بخش بزرگی از مردم ایران از امکانات اولیه زندگی محروم شوند.

افزایش نارضایتی اجتماعی: افزایش نارضایتی اجتماعی یکی دیگر از علائم بحران اقتصادی است. مردم ایران به دلیل مشکلات اقتصادی و اجتماعی که با آن مواجه هستند، به شدت ناراضی هستند. این نارضایتی اجتماعی منجر به اعتراضات و ناآرامی های بی حدی طی ده سال گذشته گردیده که در ادامه به بررسی آن خواهیم پرداخت.

علاوه بر این علائم، بحران اقتصادی در نظام جمهوری اسلامی ایران منجر به پیامدهای دیگری مانند کاهش سرمایه گذاری، کاهش صادرات، افزایش واردات و افزایش بدهی های خارجی گردد. این پیامدها اقتصاد ایران را به شدت آسیب پذیر نموده و از این جهت هم باعث افزایش دوچندان نارضایتی اجتماعی گردید.

خط فقر ۳۰ میلیون تومانی چه نتایجی برای خانواده ها به همراه داشته است؛

در پی رد احتمال بازبینی مصوبه مربوط به حداقل دستمزد کارگران توسط وزیر کار دولت ایران، خانواده‌هایی با دو شاغل نیز همچنان زیر خط فقر هستند. بر اساس مصوبه شورای کار، حداقل حقوق کارگران مجرد و بدون سابقه ۷.۳ میلیون تومان و برای کارگران با دو فرزند ۸.۵ میلیون تومان در نظر گرفته شده که فقط ۲۱ درصد بیشتر از سال گذشته است.

خبرگزاری ایلنا روز یکشنبه ۲۸ خرداد گزارش داد که این ارقام تنها کفاف یک‌سومِ هزینهٔ خانوارها را می‌دهد! با توجه به اینکه سال گذشته وزارت کار در گزارشی اعلام کرد که یک‌سوم جمعیت کشور زیر خط فقر هستند. اخیراً نیز مرکز پژوهش‌های مجلس نیز گزارش داده بود که ۳۰ درصد جمعیت ایران زیر خط فقر قرار دارند. دراین رابطه نرخ رسمی تورم نقطه به نقطه در ایران ۶۳ درصد اعلام شده و محمد باقری بنایی، عضو کمیسیون اقتصادی مجلس، نیز می‌گوید خط فقر در تهران به ۳۰ میلیون تومان رسیده است.

ایلنا هم با اشاره به نرخ فقر ۳۰ میلیون تومانی در تهران می‌نویسد این رقم در شهرستانها نیز با اختلاف ۲۰ درصدی، حدود ۲۴ میلیون تومان است؛ بنابر این یک خانواده با دو شاغل نیز نمی‌تواند از پس هزینه‌های حداقلی زندگی برآید. اخیراً نیز یک عضو شورای عالی کار با انتقاد از دولت ابراهیم رئیسی گفته بود «تورم ملموس» برای کارگران ایرانی و خانواده‌های آن‌ها در بهار ۱۴۰۲ «بین ۷۰ تا ۱۰۰ درصد» بوده است. همینطور صولت مرتضوی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی، ۱۷ خردادماه در واکنش به اظهارات سه نمایندهٔ کارگری دربارهٔ قول دولت برای بازبینی حداقل دستمزدها در صورت عدم کاهش نرخ تورم به ۲۷ درصد گفته بود «من چنین قولی نداده‌ام!». بهرام حسنی‌نژاد، فعال کارگری و دبیر اسبق انجمن صنفی کارگران معدن چادرملوی یزد، به ایلنا گفته است نرخ اجاره یک آپارتمانِ کوچک ۶۰ متری در محلات مرکز تهران کمتر از ماهی ۱۵ میلیون تومان نیست.

در این میان آمارهای جدید سازمان جهانی خواروبار و کشاورزی ملل متحد، فائو، نیز از سقوط سهمگین مصرف داخلی لبنیات و گوشت در ایران خبر داده است. پیشتر هم گزارش‌های زیادی در رسانه‌های داخلی و خارجی از فقر روزافزون و ناتوانی مردم ایران در خرید گوشت، لبنیات و بسیاری از مواد ضروری خوراکی، همچنین تأمین مسکن و نیازهای اولیهٔ زندگی خبر داده‌اند. محمدعلی کمالی، مشاور عالی اتحادیه مرغداران گوشتی ایران، نیز ۱۶ خرداد گفت از زمان «مردمی‌سازی یارانه‌ها» در اردیبهشت ۱۴۰۱، مصرف مرغ کشور به‌ازای هر نفر شش کیلوگرم، معادل ۱۲ درصد، کاهش یافته است.

اواخر اردیبهشت امسال بر اساس برآوردهای صورت‌گرفته، ۱۹.۷ میلیون ایرانی از امکانات اولیهٔ زندگی مانند مسکن، اشتغال، سلامت، خوراک و پوشاک محروم هستند. این در حالی است که بنابر آمارهای رسمی و بین‌المللی، طی دو سال گذشته، با توجه به رکوردشکنی‌های پیاپی تورم و افت ارزش پول ملی، بیکاری و رشد اندک دستمزدها نسبت به تورم وضعیت فقر در کشور بدتر هم شده و بدین ترتیب، آمار فقر مطلق کشور و افرادی که از امکانات اولیه زندگی محروم هستند، تقریباً دو برابر رقمی تخمین زده می‌شود که دولت ادعا میکند. (۲۸ خرداد ۲۰۲۳- رادیو فردا)

نرخ فقر در ایران هر سال بالاوبالاتر می‌رود. طبق آخرین آمار مرکز پژوهش‌های مجلس اعلام کرده که طی یک دهه نرخ فقر در کشور از ۱۹ درصد به بیش از ۳۰ درصد افزایش پیدا کرده.

با در نظر گرفتن جمعیت ۸۶ میلیونی بر اساس گزارش مرکز پژوهش‌ها بیش از ۳۰ میلیون ایرانی زیر خط فقر هستند. در همین فاصله درآمد ملی سرانه ایرانیان نیز بیش از ۳۶ درصد کاهش یافته و فاصله غیرفقرا با خط فقر نیز بسیار کم شده است. در واقع نرخ فقر به این معناست که این افراد در اقلام اساسی زندگی دچار مشکل هستند و از سوءتغذیه رنج می‌برند.

نایب رییس کمیسیون تلفیق مجلس ۴ مرداد جمعیت زیر خط فقر کشور را نزدیک به ۲۸ میلیون نفر اعلام کرده است. علی آقامحمدی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام اما اردیبهشت ماه گفته بود که بر اساس برآورده‌های اولیه دست کم ۱۹ میلیون ۷۰۰ هزار نفر از جمعیت در سراسر ایران از امکانات اولیه زندگی مانند مسکن، اشتغال، تحصیلات تا ۱۲ سال، سلامت، خوراک و پوشاک محروم هستند.

۲۰ تیر هم هادی موسوی، مدیرکل مطالعات رفاه اجتماعی وزارت تعاون اعلام کرد که ۵۷ درصد از جمعیت کشور سوءتغذیه دارند. نکته اینجاست که این افراد ممکن است فقیر مطلق نباشند؛ اما به نحوی سوءتغذیه را تجربه می‌کنند که حدود ۱۴ تا ۱۵میلیون کودک را شامل می‌شوند. بنابراین نه تنها ۳۰ درصد جمعیت کشور زیر خط فقر زندگی می‌کنند بلکه ۲۷ درصد دیگر از جمعیت نیز شرایطی بسیار نزدیک به فقر دارند. حال با توجه به این آمار می‌توان گفت که نزدیک به ۶۰ درصد جمعیت کشور یا فقیر مطلق هستند یا در نزدیکی فقر و با امکانات اولیه حیات زندگی می‌کنند.

محاسبات نشان می دهد که حداقل هزینه زندگی یک خانواده چهار نفره ماهیانه ۳۴ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان در تیر ماه ۱۴۰۲ می باشد. در محاسبات خط فقر، در برخی موارد حداقل هزینه زندگی یک خانواده سه و سه دهم نفره و یا حداقل هزینه زندگی برای هر نفر مورد نظر قرار می گیرد، این میزان به ترتیب ماهیانه ۲۸ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان و ماهیانه ۸ میلیون و ۶۵۰ هزار تومان می باشد. محاسبات انجام شده نشان می دهد که هزینه خوراکی یک خانوار ۴ نفره در تیر ماه ۱۴۰۲ برای ۱۸ قلم کالای اساسی حدود ۹ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان می باشد. به صورت کلی محاسبات صورت گرفته در ۱۲ بخش از خوراکی ها؛ «دخانیات، مسکن، کفش و پوشاک، اثاثیه، بهداشت و درمان، حمل و نقل، ارتباطات، امور فرهنگی و تفریحی، تحصیل، رستوران و هتل و کالاها و خدمات متفرقه» صورت گرفته است. (خط فقر در تیر ۱۴۰۲ برابر ۳۴ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان – رادیو زمانه ۳۰ تیر ۱۴۰۲)

در این رابطه سایت «تجارت نیوز» در گفت‌وگویی با «مرتضی افقه»، عضو هیات‌‌علمی دانشگاه شهید چمران اهواز نوشته است که در «خوشبینانه‌ترین حالت بیش از ۳۰ میلیون ایرانی در فقر مطلق زندگی می‌کنند». این گزارش تایید می‌کند که این تعداد از مردم ایران، «از تامین نیازهای اولیه زندگی مانند غذا و پوشاک و اجاره مسکن ناتوان‌اند».

«مرتضی افقه»، پیش‌تر، از نیازمند بودن دست‌کم ۶۰ میلیون ایرانی به دریافت کمک‌های معیشتی برای گذران زندگی اشاره کرده و گفته است: «دولت نیروهای قوی را در کابینه به‌کار نگرفت….» این اقتصاددان دولت ابراهیم رئیسی را در حوزه مدیریت اقتصادی «بی‌ثبات» توصیف کرد و گفت کارنامه دولت در عمل به وعده‌های اقتصادی‌اش، «کاملا مردود» است. پیش‌از این نایب‌رییس کمیسون تلفیق برنامه هفتم در مجلس شورای اسلامی، تایید کرده بود که جمعیت زیر خط فقر مطلق در ایران، به بیش از ۲۸ میلیون تن رسیده است.

«فرشاد مومنی»، اقتصاددان و رییس موسسه دین‌ و اقتصاد نیز گفته است که «از هر سه ایرانی، یک تن در فقر مطلق به‌سر می‌برد». بسیاری از اقتصاد‌دان‌ها و کارشناسان اقتصادی اما بر این باورند که وضعیت اقتصادی در ایران از آنچه آمار و رسانه‌های رسمی اعلام می‌کنند، وخیم‌تر است.

روز۲۱‌مهر نیز «خبر آنلاین» در گزارشی میدانی با عنوان «اینجا عمر تحصیل تا پنجم ابتدایی است»، نوشت که برخی پدر و مادرها در نتیجه فشار زیادی که برای گذران زندگی متحمل می‌شوند، فرزند پنج ساله‌شان را وارد «جنگ نان» می‌کنند! (اقتصاد ایران؛ بیکاری ۷۰ درصدی جوانان و فقر مطلق ۳۰ میلیون ایرانی- ایران وایر- ۲۷ مهر ۱۴۰۲)

نتایج حمایت از نیروهای نیابتی و هزینه های اقتصادی آن بر مردم ایران:

در اولین واکنش بازار ایران به حمله گروه حماس به اسرائیل، قیمت دلار پس از سه ماه وارد کانال 50 هزار تومان شده و با رشدی عجیب به 52 هزار تومان رسید. همچنین سایت «تجارت نیوز» از افزایش قیمت سکه بهار آزادی در ایران خبر داد و گزارش کرد که بهای هر قطعه سکه بهار آزادی نیز به بیش از «31 میلیون تومان» در بازار آزاد مبادلات طلا و سکه تهران رسیده است. این در حالی است که پیش از آغاز درگیری‌ها در اسرائیل و غزه، سکه بهار آزادی در محدوده 29 میلیون تومان معامله می‌شد. (واکنش اقتصاد ایران به بحران غزه؛ دلار از 53 هزار تومان عبور کرد- العربیه فارسی- ۱۹ اکتبر ۲۳)

در این رابطه علی رمضانیان تحلیلگر بی بی سی تاکید می کند که «ارزش واردات کشور در نیمه اول سال ۱۴۰۲ حدود شش میلیارد و سیصد میلیون دلار بیشتر از صادرات گمرکی در این مدت بوده و بر این اساس، کسری تراز تجاری کشور در مقایسه با مدت مشابه سال قبل دو برابر شده است. محمد رضوانی‌فر، معاون وزیر اقتصاد و رئیس کل گمرک ایران اخیراً گفت:  در شش ماهه نخست ۱۴۰۲، ایران مبلغ ۲۴ میلیارد و ۱۰۰ میلیون دلار صادرات داشت و در مقابل ۳۰ میلیارد و ۴۰۰ میلیون دلار واردات انجام داد.در حقیقت منفی شدن تراز تجاری ایران، یعنی دولت و بانک مرکزی با تنگنای ارزی مواجه‌اند. و برای تأمین حواله ارزی کسری منابع دارند.» (آیا حمله حماس بر بازارهای ایران اثر گذاشت؟ علی رمضانیان – ۲۰ مهر ۱۴۰۲ بی بی سی) و تداوم این وضعیت یعنی افزایش تورم، کاهش ارزش پول و گرانی محصولات و نیازههای اولیه مردم!

وظایف ویژه اپوزیسیون در تشدید شکاف طبقاتی در جامعه جنبشی ایران:

اگرچه شکاف طبقاتی و بحران اقتصادی در ایران ریشه های عمیقی در ساختار سیاسی و اقتصادی کشور دارد و با حکومت جمهوری اسلامی به اوج رسیده است. اما این شکاف ها در سال های اخیر به شدت افزایش یافته اند و به یکی از مهمترین چالش های پیش روی جمهوری اسلامی تبدیل شده اند.

به نظر می آید که نیروهای اپوزیسیون می توانند نقش مهمی در محکومیت جمهوری اسلامی به دلیل افزایش شکاف طبقاتی و بحران اقتصادی موجود در مرحله عبور از حکومت ایفا کنند! اپوزیسیون می تواند با انجام اقدامات زیر به اهداف براندازی کمک شایانی کند:

ارتقای آگاهی عمومی: اپوزیسیون می تواند با افزایش آگاهی عمومی مردم در مورد ماهیت شکاف طبقاتی و بحران اقتصادی، زمینه را برای بسیج افکار عمومی و سازماندهی اعتراضات فراهم نماید.

ایجاد فشار بر سیاست دولتهای غربی: اپوزیسیون می تواند با ایجاد فشار بر دولتهای غربی، آنان را وادار کند تا سیاست هایی را برای محکومیت بیش از پیش جمهوری اسلامی و حمایت از مردم ایران در کاهش شکاف طبقاتی و بحران اقتصادی اتخاذ کند.

ارائه راهکارهای جایگزین: اپوزیسیون می تواند با ارائه راهکارهای روشن مبارزاتی و جایگزین، نقش بی بدیل خود را در همکاری با جنبش های سه گانه «صنفی- مدنی و سیاسی» اجتماعی مردم ایران و بسیج افکاری عمومی و جلب حمایت جهانی از مبارزات مردم ایران در این مرحله افزایش دهد.

تدوین برنامه اصلاحات اقتصادی پس از عبور از جمهوری اسلامی: اپوزیسیون می تواند در تدوین برنامه ای جامع از اصلاحات اقتصادی در همکاری با اقتصادی جهانی که می تواند به کاهش نابرابری و بهبود وضعیت اقتصادی مردم ایران کمک کند، تلاش نماید.

حمایت از حقوق کارگران و کشاورزان، طبقات متوسط و کارآفرینان در اقتصاد ایران: اپوزیسیون می تواند با تدوین رئوس برنامه اقتصادی پس از حکومت جمهوری اسلامی با حمایت لازم از حقوق کارگران، کشاورزان، طبقات متوسط و کارآفرینان که هم اکنون درتنگنای اقتصادی قرار دارند، به اهمیت نقش آنان در فردای پس از جمهوری اسلامی تاکید کند.

حمایت از حقوق زنان و اقلیت ها: اپوزیسیون می تواند از حقوق زنان و اقلیت ها که هم اکنون از اقشار محروم جامعه و اکثریت آن هستند، حمایت کند و نقش آنان را در اقتصاد پویای آینده تاکید نماید.

ترویج فرهنگ دموکراسی و حقوق بشر: اپوزیسیون می تواند با ترویج فرهنگ دموکراسی و حقوق بشر، زمینه را برای ایجاد یک جامعه عادلانه تر و برمبنای آزادی و برابری در اقتصاد توسعه محور تاکید کند.

با توجه به این مهم که اجرای این راهکارها نیازمند همکاری و مشارکت تمامی گروه های اجتماعی و نهادهای مدنی است. اپوزیسیون باید بتواند با سایر گروه ها و نهادهای مدنی برای ایجاد یک جبهه متحد در برابر شکاف طبقاتی و بحران اقتصادی در مرحله گذار از جمهوری اسلامی همکاری کند.

۲۶ آبان ۱۴۰۲- ۱۷ نوامبر ۲۰۲۳

تحقق دموکراسی در بزنگاه تاریخ نیاز به کنش فعال دارد!

هدف از سرکوب نهادهای صنفی و حرکت ساختاری؛

  کنترل جامعه مدنی توسط حکومت تمامیت خواه جمهوری اسلامی است

سروش آزادی

سرآغاز

حکومت جمهوری اسلامی ذاتا به عنوان یک سیستم سیاسی متمرکز و تمامیت خواه جهت ماندگاری و حفاظت قدرت خود، از شیوه های سرکوب نرم و سخت تواما استفاده می کند! از یک طرف با وضع قوانین اجتماعی بر علیه نهادهای صنفی بعنوان بخشی از جامعه مدنی به استحاله کنش جمعی روی می آورد (شیوه سرکوب نرم). و از طرف دیگر هر حرکت اعتراضی و جمعی را در نطفه خفه می سازد (شیوه سرکوب سخت). همانطور که آمد این شیوه برخورد ذات جمهوری اسلامی به مثابه یک حکومت تمامیت خواه و توتالیتر می باشد. که تلاش می کند در صحنه اجتماعی هیچ نیروی بدیل و تاثیرگذار که بتواند زمانی حوزه قدرت او را محدود سازد، شکل نگیرد و یا به شدیدترین شکل ممکن آن نهادها ضعیف و تابع وضع قدرت مستقر باشند!

اخیرا شعبه ۳۷ دادگاه تجدید‌نظر دادگستری استان فارس، با صدور حکمی، هشت تن از فعالان صنفی معلمان را به ۳۷ سال زندان و سایر مجازات‌های تکمیلی محکوم کرد. که البته این احکام مسبوق به سابقه می باشد. چراکه رژیم اسلامی از بدون حکومت خود همیشه بر علیه «جمع گرایی و حرکت ساختاری» بوده است. براساس این حکم که برای اعضای هیات‌مدیره انجمن صنفی معلمان فارس صادر شده، این افراد جدا از دریافت احکام زندان، به منع فعالیت در شبکه‌های اجتماعی، ممنوعیت خروج از کشور به‌همراه ابطال گذرنامه محکوم شده‌اند. یک تن از این افراد هم با حکم پنج ساله تبعید، به شهرستان بیرجند واقع در استان خراسان جنوبی محکوم شده است. (ایران وایر- ۳ آبان ۱۴۰۲)

در این رابطه «افشین رزمجویی»، «ایرج رهنما»، «اصغر امیرزادگان»، «محمدعلی زحمت‌کش»، هر‌کدام به پنج سال حبس و منع فعالیت در فضای مجازی و منع خروج از کشور با ابطال گذرنامه به مدت دو سال محکوم شده‌اند. «مژگان باقری»، به دو سال حبس و منع فعالیت در فضای مجازی و منع خروج از کشور با ابطال گذرنامه به مدت دو سال محکوم شده است. «زهرا اسفندیاری» و «عبدالرزاق امیری»، دو عضو دیگر هیات‌مدیره انجمن نیز بر‌اساس حکم صادره، هر‌کدام به «دو سال حبس تحت نظارت سامانه‌های الکترونیکی با پاپند در محدوده یک هزار متری از محل سکونت» و «منع خروج از کشور با ابطال گذرنامه» و «منع فعالیت در فضای مجازی به مدت دو سال» محکوم شده‌اند. همینطور «غلامرضا غلامی کندازی»، براساس حکم صادره برای اتهام «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور از طریق شرکت در فراخوان‌های معاندان نظام جمهوری اسلامی ایران»، به «پنج سال حبس» و «منع فعالیت در فضای مجازی» و «منع خروج از کشور با ابطال گذرنامه به مدت دو سال» و برای اتهام «عضویت در گروه‌های معاند نظام» هم، به «پنج سال حبس» و «دو سال اقامت اجباری در شهرستان بیرجند» و «منع خروج از کشور با ابطال گذرنامه» و «منع فعالیت در فضای مجازی و به مدت دو سال» و به اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام» با یک سال حبس روبه‌رو شده است.(همان- ۳ آبان ۱۴۰۲)

– نظام اجتماعی توتالیتاریسم:

دستگیری های اخیر در کانونهای صنفی معلمان بهانه شد تا ما بتوانیم به ریشه های تمامیت خواهی اشاره کنیم. توتالیتاریسم از دهشتناک ترین نظام های اجتماعی است که به مراتب هولناک تر از استبداد سیاسی و دیکتاتوری می باشد که عنصری مستبد و خودرای است. کنت میناگ، در مقاله ی مهمی که تحت عنوان «توتالیتاریسم، آیا پایان آن را دیده ایم؟» می نویسد: «توتالیتاریسم ارتباط تنگاتنگی با اتوپیاسازی و ناکجاآبادگرایی دارد و اساساً معطوف به ساختن جامعه ای حول محور یک اندیشه ی آرمانی است.» توتالیتاریسم بر مبانی نظریه خاصی استوار است که عبارتند از جهان بینی و ایدئولوژی، توده ها، نخبگان، ناکجاآبادسازی و اتوپیسم، هیجان و غرایز گرایی، شخصیت پرستی افراطی و بیمارگونه،… که محور کانونی آن ایدئولوژی آرمان گرایانه است.

هانا آرنت، در تحلیل های جامعه شناسانه ی خود بین ریشه و منشاء اقتدار که عقلانیت اجتماعی و منشاء و اساس و ریشه ی زور که مبنای طبیعی و زیست شناختی دارد، تفاوت قائل است. به زعم آرنت، بین نظام های اجتماعی مبتنی بر زور و استبداد و دیکتاتوری سیاسی ـ احتماعی با نظام اجتماعی توتالیتاریسم تفاوت های عمیق، اساسی و بنیادین وجود دارد. در نظام مبتنی بر زور و استبداد، انسان به عنوان یک شهروند، کماکان یک موجود انسانی باقی می ماند که قابلیت های انسانی مانند آگاهی، آزادی، اختیار و انتخاب و خلاقیات و عصیان علیه نظم موجود را بالقوه داراست و تحت شرایط مناسب ذهنی با آگاهی می تواند خویشتن را از تحت نظم موجود، رهایی بخشد، زیرا به تعبیر ژان ژاک روسو، هنوز حق اندیشیدن از او سلب نشده است. دیکتاتوری و استبداد به خاطر این مسئله محکوم است که در آن نظام تنها یک نفر می اندیشد و دیگران حق اندیشیدن ندارند.

اما در نظم اجتماعی سیاسی توتالیتاری، انسان به عنوان یک وجود انسانی و به مثابه ی موجودی که امکان کسب آگاهی و معرفت را دارد و می تواند آگاهانه و خلاق با محیط پیرامونی تعامل داشته باشد، به علت مسخ شخصیت و ماهیت انسانی و استحاله درونی و بیرونی این امکان انسانی از وی سلب شده است، لذا امکان اندیشیدن ندارد! بقول آرنت «تبدیل انسان به مجموعه ای از واکنش ها، مانند یک بیمار روانی، او را از هر چیزی که شخصیت یا خصلت اوست، عمیقاً جدا می سازد.» واقعیت آن است که: «پس از کشتن شخصیت اخلاقی و نابودی شخصیت حقوقی در انسان، از بین بردن فردیت او دیگر چندان دشوار نیست.»

به اختصار می توان گفت، بنیادی ترین پایه های نظم توتالیتری عبارت است از ایدئولوژی واحد، نظام پلیس مخفی، تبلیغات، خشونت گرایی، سرکوب، تولید مستمر دشمنان خیالی، سرکوب معترض و منتقد، بمباران فکری و دایمی شهروندان، ترویج شخصیت پرستی مطلق گرایانه ی افراطی و بیمارگونه، اتمیزه کردن اجتماعی، وحدت رای پوشالی و دروغین بر مبنای اتوپیک و آرمان گرایانه، پمپاز و شارژ دایمی جامعه، تسرّی و تعمیم رفتارهای هیجانی و احساسی، پوپولیسم عوام فریبانه، کنترل همه توسط همه، فقدان هرگونه شخصیت حقوقی و مدنی و امنیت سیاسی، اجتماعی، شغلی،… که موجبات هراس دایمی را در انسان ها پدید می آورد. (هانا آرنت، توتالیتاریسم)

رابطه جامعه مدنی با توسعه دموکراسی:

جامعه مدنی به مجموعه نهادها و سازمان‌های خصوصی و غیردولتی گفته می‌شود که در خارج از حوزه حکومت فعالیت می‌کنند. این نهادها و سازمان‌ها می‌توانند شامل انجمن‌ها، کانون های صنفی، اتحادیه‌های کارگری، احزاب سیاسی، رسانه‌های مستقل، باشگاه‌های ورزشی و غیره باشند. جامعه مدنی نقش مهمی در دموکراسی ایفا می‌کند. این جامعه به شهروندان امکان می‌دهد تا در امور عمومی مشارکت کنند و از حقوق خود دفاع کنند. جامعه مدنی همچنین به دولت کمک می‌کند تا پاسخگوی نیازهای مردم باشد.

چرا نظامهای استبدادی خواهان تضعیف آن هستند؟

جامعه مدنی تلاش می کند که بین قدرت مستقر (حکومت) با جامعه توازن قدرت ایجاد کند. نظام‌های تمامیت خواه خواهان تضعیف جامعه مدنی هستند زیرا این جامعه تهدیدی برای قدرت آنها محسوب می‌شود. جامعه مدنی می‌تواند به شهروندان امکان دهد تا از دولت انتقاد کنند و مطالبات خود را مطرح کنند. این امر می‌تواند منجر به کاهش قدرت دولت و افزایش آزادی‌های مدنی شود.

نظام‌های تمامیت خواه از طریق چند اقدام زیر به تضعیف جامعه مدنی می‌پردازند:

سرکوب نهادها و سازمان‌های مدنی

محدود کردن آزادی بیان و تجمع

کنترل رسانه‌های مستقل

حمایت از نهادهای دولتی موازی مستقر با نهادهای مدنی

پس تضعیف جامعه مدنی می‌تواند منجر به پیامدهای زیر شود:

کاهش مشارکت شهروندان در امور عمومی

افزایش قدرت دولت

کاهش آزادی‌های مدنی

افزایش احتمال وقوع فساد و سوء استفاده از قدرت

نظام جمهوری اسلامی سابقه طولانی در سرکوب جامعه مدنی دارد. این نظام طی دهه‌های گذشته تلاش کرده است تا نهادهای مدنی را محدود کند و کنترل خود را بر جامعه افزایش دهد. این اقدامات منجر به کاهش چشمگیر مشارکت شهروندان در امور عمومی و افزایش قدرت دولت شده است.

اتحاد «نخبگان و اوباش» از ویژگی های مهم نظام توتالیتر برای درست انگاری امر سرکوب عمومی است:

وحدت دردناک نخبگان و اوباش و فقدان هویت و کاراکتر انسانی در قالب عدم تشخیص و فردیت روشن فکرانه، تأکید بر عصبه ی اجتماعی، قومی و گروهی و ایدئولوژیک و ایجاد بحران های مداوم اجتماعی و معتادسازی افکار عمومی توده ها به بحران های گوناگون روزانه، هفتگی و ماهانه و عدم آرامش روحی و روانی و ایجاد دغدغه و نگرانی و اضطراب مستمر برای شهروندان از مشخصات یگر اصلی نظامات توتالیتری است. (صادقی بروجنی خسرو- خوب بودن؛ این است مهمترین وظیفه انسان امروز و فردا- وبلاگ«فلسفه، انسان، جامعه شناسی، روانشناسی»– برگفته از سایت آفتاب)

از طرف دیگر هانا آرنت توضیح می دهد که: رهبران جنبش های توتالیتر، صفات مشخص اوباش را دارا هستند که روان شناسی و فلسفه ی سیاسی آن ها به خوبی شناخته ی ما است.» در این رابطه ویلفردو پاره تو، جامعه شناس معروف ایتالیایی، تأکید بر نقش غرایز را در توتالیتاریزم نقشی محوری و بنیادی تلقی می کرد که اساس و بنیان نظام سرکوب را تحکیم می بخشید و بازوی توانای نخبگان بود. در این رابطه آرنت به درستی می گوید که؛ «اتحاد موقتی نخبگان با اوباش، بیشتر مبتنی بر این بود که نخبگان با یک شعف راستین تماشاگر صحنه نابودی تشخص به وسیله اوباش بودند.

در وحدت همسوی اتحاد نخبگان و اوباش، «انسا ن ها تا حد شی و ابزار تنزل یافته و به مثابه عین نظم حاکم اجتماعی، موجوداتی تهی، رام، مطیع و فاقد هر گونه تشخص فردی و انسانی و مقلد و محض و دارای روحیه ای مهاجم، خشن، ویران گر، ازخودبیگانه، و ضد تمام فضای انسانی هستند.» و مهم ترین خصیصه ی جامعه شناختی روان شناسانه ی نظام توتالیتر، تأکید و تکیه ی مصرانه بر «هیجان» احساس و عواطف و به غلیان در آوردن آن می باشد. این مکانیسم، قبلاً به وسیله ی نظریه پردازی اذهان یا ایدئولوژیک اندیشی تقدس مآبانه و نیز تبلیغات دائم از طریق کور ساختن شعور انسانی و قدرت تفکر و منطق و حذف روابط انسان و قدرت قضاوت مستقل با بمباران واسطه های ایدئولوژیک یا به تعبیر دیگر نخبگان حاکم یا در جستجوی کسب قدرت با شست وشوی ذهن صورت می گیرد.

نخبگان با هوشمندی عقلانی و تکیه بر اهداف و استراتژی و برنامه های از پیش برانگیختن احساسات توده ای، و سوء استفاده از جهل آنان، توده های هیجانی را در مسیرهای مورد نظر خود هدایت می کنند. نخبگان هوشمند با ایجاد گروه ها و دسته های سازمان یافته ی پیشرو که نام دیگر آن گروه های فشار سیاسی اجتماعی است و از عناصر کینه توز و ناکام و شکست خورده ی اجتماعی که غالباً محروم بوده و دارای سطح تحصیلات ابتدایی و یا بی سواد هستند و به علت سرخوردگی ها و ناکامی های اجتماعی و زمینه های ترتیبی و خانوادگی شخصیت پرخاش گر و مهاجم دارند، تحت سازمان بندی گروه های «تهاجم» مورد حداکثر بهره برداری قرار می گیرند.

همانطور که اریک فروم روان شناس نومارکسیست مکتب فرانکفورت معتقد است؛ غالباً افراد گروه های فشار و نیز افرادی که اقدام به شکنجه ی جسمانی هم نوعان خود می کنند، از درمانده ترین و واخورده ترین وعقده ای ترین گروه های محروم اجتماعی هستند که ریشه های شهری یا روستایی در تهی دست ترین طبقات و گروه های اجتماعی منشاء آنان است. محرومیت از «فرهنگ» و «نان» در خانواده و جامعه زمینه ی آماده ای را در شخصیت آنان نهادینه می سازد که در شرایط و فرصت های مناسب تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در شکل اپورتونیسم و فرصت طلبی های غیر قابل توصیف رخ می نماید. اقدامات خشونت آمیز گروه های فشار، تبلیغات، کانالیزه کردن رسانه های گروهی و مطبوعات وابسته، مجالس و محافل سخنرانی و شارژکردن احساسی و هیجانی به منظور ساختن «افکار عمومی » برای نیل به اهداف عقلانی و اندیشیده شده توسط نخبگان، جنبش اوباش را پدید می آورند. پس عوامل بحرانهای طبقاتی، فرهنگی و سیاسی باعث می شود که نیروهای حامی رژیم توتالیتر برای حل مشکلات خود در حمایت از حاکمیت و عوامل آن با ثبات باشند.

آنچه که توسط نظام توتالیتر باعث می شود که جامعه دوقطبی و بجای مقابله با قدرت مستقر در مقابل هم قرار گیرند:

نظام توتالیزم خود نوعی نظام ایدئولوژیک نیز هست که با آرمان گرایی های کاذب و دروغین غیر قابل دست یابی در واقعیت عینی، به تهییج توده ها و سوءاستفاده از عواطف فرهنگی نشده ی آنان مبادرت می ورزد. حاکمان و رهبران و نخبگان توتالیتاریست جوهره ی خاص و ویژه ای دارند که آن را تئوریزه می کنند. آنان بدون هیچ گونه احساس مسئولیتی مسلسل وار دروغ می گویند. و دروغ ها و بهتان ها و افترائات و دشنام های خود را به منظور انتقال به ذهن و حس خلایق هیجانی در قالب مقولات و احکام نظری تئوریزه کرده و قداست می بخشند تا از این طریق اهداف قدرت طلبانه و شهوانی خود را خواست تقدیر برتر جا بزنند. در نظام توتالیتر، مازوخیسم (خود آزاری) و سادیسم (دگر آزاری) سکه ی رایج است. همه می آزارند و آزار می شوند. در واقع سیستم اجتماعی توتالیتر نظمی را برقرار و تحمیل می کند که هیچ کس فردیت (Individualism) ندارد و آدمیانی که از هستی انسانی و شعور و فرهنگ ساقط شده اند، از صدای تازیانه لذت می برند.

–  نتیجه:

در نظامهای توتالیتر به شکل جمهوری اسلامی باید با تحقق چند هدف نهایی منجربه تبعیت مردم از حکومت گردد که می تواند با فروپاشی اجتماعی و از جمله تضعیف جامعه مدنی منجر همراه باشد.

کاهش مشارکت شهروندان در امور عمومی: سرکوب نهادهای صنفی و جامعه مدنی، باعث می‌شود که شهروندان احساس کنند که نمی‌توانند در امور عمومی مشارکت کنند و از حقوق خود دفاع کنند. این امر منجر به کاهش مشارکت شهروندان در امور عمومی می‌شود.

افزایش قدرت حکومت: سرکوب نهادهای صنفی و جامعه مدنی، باعث می‌شود که حکومت بتواند بدون هیچ مانعی از سوی جامعه مدنی، به اعمال قدرت خود ادامه دهد. این امر منجر به افزایش قدرت حکومت می‌شود.

تضعیف دموکراسی: سرکوب نهادهای صنفی و جامعه مدنی، یکی از عوامل تضعیف دموکراسی در ایران است. دموکراسی بر پایه مشارکت شهروندان در امور عمومی و آزادی بیان و تجمع استوار است. سرکوب نهادهای صنفی و جامعه مدنی، این دو اصل را نقض می‌کند و منجر به تضعیف دموکراسی می‌شود.

هزینه کنشگری سازمانهای سیاسی- ساختاری در ایران:

جامعه کنشگر ایران باید بپذیرد که سرکوب نهادهای صنفی و جامعه مدنی در ایران، یک واقعیت تلخ است که پیامدهای منفی زیادی به همراه دارد. این سرکوب‌ها نشان‌دهنده عزم حکومت جمهوری اسلامی برای حفظ قدرت خود و جلوگیری از هرگونه اعتراض سازمان یافته علیه نظام است، و نیک می داند که حضور و کنش جریانات ساختاری (صنفی، مدنی و سیاسی)، باعث می شود که جامعه به موازنه قدرت در تصمیم سازی سیاسی دست یابد و به ضعف نهادهای تمامیت خواه قدرت منجر گردد!