شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

روسری های سوزان:  داستان نافرمانی مدنی زنان ایرانی

روسری های سوزان:  داستان نافرمانی مدنی زنان ایرانی

بازدیدها: 2

نیما بهرامی

 ۱۹ آذر ۱۴۰۲ – ۱۰ دسامبر ۲۰۲۳

حجاب به عنوان یک نماد مذهبی برای نشان دادن نجابت از یک سو و از سوی دیگر سمبلی از تعهد یک زن به همسر و یا قیم قانونی اش می باشد. در حقیقت حجاب نشان دهنده وفاداری زنان به قوانین جوامع مرد سالار و همچنین به شریعت اسلام می‌باشد.

تعریف حجاب را نمیتوان صرفا به پوشش زنان محدود کرد. حجاب در حقیقت شامل حفظ فاصله اجتماعی زن با اشخاص ثالث اجتماع، عدم استقلال او در تصمیم گیری های شخصی و همچنین سمبلی از وابستگی حقوقی، خانوادگی، اقتصادی و اجتماعی او به مرد است. حجاب تظاهری ست از تعظیم یک زن به حاکمیت مردان در خانواده و اجتماع.

مخالفان حجاب و فعالین حقوق زنان، حجاب را به مسیری که در نهایت به وابستگی بی حد و حصر زنان منجر می گردد تفسیر می کنند.

اگر چه حجاب به دلیل اثرات مضر بر سلامتی، مانند تأثیر آن در کمبود ویتامین دی با نقدهای پزشکی روبروست، اما در ایران امروز نقد به حجاب بسیار فراتر از کمبود مواد معدنی و ویتامین هاست!

زنان در ایران نمی توانند بدون اذن پدر یا همسر خود پاسپورت تهیه نموده و به سفر بروند. دیه زنان نصف مردان است، ارث زنان نیز به همین رویه بوده و نامساوی ست. دادگاهها در مورد شهادت زنان نیز به همین ترتیب عمل می نمایند. زنان حق در خواست طلاق را ندارند و از آن بدتر در زمان طلاق، حق سرپرستی فرزندان نیز به ایشان اعطا نمی شود. زنان بدون اجازه پدر خود قادر به ازدواج نیستند. اگرچه همه اینها در مواردی خاص و با شرایطی محدود نیز قابل نقض می باشند، اما رویه قانونی و قضائی در ایران به شدت بر علیه بانوان است.

حکومت با جدیت موارد فوق را جاری کرده و با خاطیان و معترضان با قوه قهریه برخورد می نماید. حکومت آیت الله ها حتی دوچرخه سواری و موتور سواری بانوان را بر نمی تابد.  

در حقیقت مخالفین حجاب نه تنها به قوانین پوشش، بلکه به مجموعه ای از قوانین قضائی و اجتماعی که به زنان مربوط است نقد دارند.

▪️حجاب در ایران باستان

در دوران ایران باستان، حجاب ابتدا منحصر به طبقه اعیان ایران بود و به نوعی نشان از اشرافیت طبقاتی داشت.

پس از فتح ایران ساسانی توسط اعراب در حدود چهارده قرن پیش، مسلمانان عرب به دلیل نفوذ شدید فرهنگی ایران، حجاب را پذیرفتند و بدین ترتیب حجاب وارد احکام دین اسلام شد. جامعه مردسالار عربستان در آن زمان به راحتی پذیرای حجاب از فرهنگ ایران بود.

پس از روی کارآمدن صفویان در قرن شانزدهم میلادی، پوشش سر به عنوان پوشش استاندارد برای زنان در مناطق شهری در سراسر امپراتوری ایران تعریف شد. البته استثناهایی نیز وجود داشت. مثلا زنان بدون پوشش سر را در میان روستاییان و عشایر میشد یافت. لازم به ذکر است که زنان عشایر و روستایی هیچگاه از گردونه فعالیت و تولید کنار گذاشته نشده و کماکان و پا به پای مردان در امر تولید و فعالیت های متداول اقتصادی، به فعالیت می پرداختند.

▪️دوران مدرن

در ایران جدید و در سال 1225، زنی به نام طاهره قره العین طی یک واقعه بی سابقه با حاضر شدن در جمع کثیری از مردان، بدون حجاب حاضر گشت و به سخنرانی پرداخت. این رخداد موجب شگفتی روحانیون گردید. چرا که بدعتی خطرناک و بی سابقه در جامعه آنروز ایران محسوب می شد. او همچنین جدائی دین بابی از دین اسلام و احکام و سنن قدیم را اعلام کرد. در نهایت طاهره تاوان این سنت ستیزی را نیز با جان خود پرداخت.

بعدها هدی شعراوی در مصر نیز همین کار را تکرار نمود و با کشف حجاب پیشگام زنان مصر در راه مطالبه حقوق خود گردید. نقل است از او که حجاب مظهر موانع بزرگ بر سر راه زنان برای مشارکت در زندگی اجتماعی است.

در دربار سلسله قاجار در ایران و در قرن نوزدهم، مسافرت‌های شاهان ایران به اروپا و مشاهدات شان از وضعیت پوشش زنان اروپایی، در دربار ایران تأثیر به سزایی به همراه داشت. به تدریج موضوع «کشف حجاب» در قالب تجدد خواهی به محافل روشنفکری و اشعار شعرا نفوذ کرد و در مطبوعات منعکس شد.

در نهایت رویداد مهمی در سال 1313 و در دوران سلطنت رضاه شاه پهلوی رخ داد؛ برای نخستین‌بار در جامعهٔ سنتی ایران، زنان توانستند از خانه خارج شده و به عرصه‌های اجتماعی پا گذارند. همزمان آموزش برای پسران و دختران نیز به صورت همزمان اجباری گردید.

بی گمان اینکه زنان وارد اجتماع شدند و پیشه‌هایی چون آموزگاری، پرستاری، پزشکی و دیگر مشاغل را بر عهده گرفتند، بدون آن که پوشش‌ و عادات سنتی کنار بگذارند، ممکن نبود. تلاش روحانیت شیعه که بصورت تاریخی مخالف این اصلاحات اجتماعی بود و حتی آموزش دختران را بر نمی تابید، جهت جلوگیری از این تغییرات بی ثمر بود.

ظهور بانوان در عرصه های مختلف در این دوران، عرصه را بر کهنه پرستان جامعه تنگ‌تر کرد.

از جمله ظهور زنانی همچون پروین اعتصامی که با مفاهیم اجتماعی در اشعار خود و حضور در جمع روشنفکران، رنگ و بوی دیگری به محافل خردمندان جامعه ایرانی روزگار خود بخشیده بودند.

بعدها و مصادف با سلطنت محمد رضا شاه پهلوی در سال 1340، علی رغم همه مخالفت های روحانیون مذهبی وقت از جمله آیت الله خمینی، اعطای حق رای به زنان نیز صورت پذیرفت. در این دوران نیز ما شاهد ظهور زنانی پیشرو در سطح پست های مدیر کلی و وزارت می باشیم. دکتر فرخ رو پارسا اولین وزیر زن در ایران، در همین دوران ظهور نمود. البته او بعدها و طی انقلاب اسلامی توسط آیت الله خمینی، بدون دادگاهی عادلانه و در حالیکه کاملا بی گناه بود به طرز فجیعی اعدام شد.

▪️انقلاب 1357

در حکومت اسلامی که پی آمد انقلاب سال 1357 در ایران به روی کار آمد، آیت الله خمینی، در بهار 1357، دربارهٔ حجاب زنان در سخنرانی خود تاکید کرد و کم‌کم حجاب اجباری گردید. علی رغم وعده هایی که پیش از انقلاب در مورد حجاب اختیاری داده شده بود، حجاب بصورت کاملا اجباری و با قوه قهریه به اجرا گذاشته شد. در سال 1361 پارلمان جدید ایران تصمیم گرفت که زنان ایرانی که در مکان های همگانی قانون تازه حجاب را رعایت ننمایند را با ۷۴ ضربه شلاق به مجازات برساند. از سال 1373 به بعد نیز چنین امکانی وجود داشته‌است که زنان بی‌حجاب تا ۶۰ روز زندانی شوند. از آن زمان تا کنون جنگی پنهانی بین رژیم و زنان ایرانی بر سر مسئله حجاب و قوانین مربوط به زنان همواره در جریان بوده و گاه این مبارزه به عرصه خیابان کشیده شده است. مطالبه مدنی که از سوی رژیم تنها درخور خونریزی به عنوان پاسخ بوده است.

حجاب برای اسلام گرایان با شعار «برگشت به شریعت» به عنوان یکی از نشانه‌های اسلامی‌بودن جامعه‌های مسلمان، پنداشته میگردد. همچنین نمادی از آموزه‌های تکلیفی و اسلامی برای مردم مسلمان، به ویژه برای زنان می باشد. اگرچه در دید مبارزان حقوق زنان به عنوان یک نماد ستم، عقب‌ماندگی و مانعی برای پیشرفت زنان در نظر گرفته می شود.

نگاه رژیم به مقوله حجاب و حقوق زنان به گونه ای ست که گویی زن دارندهٔ اختیار نیست و صاحبی دارد و فاقد هرگونه جایگاه مستقل بوده و حتما می بایست همچون طفلی نابالغ تحت تکفل یک فرد دیگر قرار بگیرد. در چنین وضعی، حق و اختیار زنان گرفته شده و آنان اراده و اختیارشان را به عنوان انسانی آزاد، می‌بازند.

با نگاهی به منطقه خاورمیانه و کشورهای اسلامی نیز به خوبی در می یابیم که هر جا اسلامگرایان حاکم شده‌اند حجاب را اجباری ساخته‌اند و نگاه و نگرش شان به قوانین مربوط به زنان، کاملا به شیوه قرون وسطایی ست.

اختیاری کردن حجاب برای اسلامگرایان، یعنی تن دادن آنان به جدایی دین از دولت و آزاد شدن حجاب، این معنا را دارد که دولت در دین‌داری مردمش یا گناه کردن آنان، ورود ندارد. این دخالت حکمرانان تنها در مقوله حجاب نبوده و به دیگر آزادی های فردی و اجتماعی شهروندان نیز بسط می یابد. اعمال خلاف شریعت دیگری همچون نوشیدن الکل، شنیدن موسیقی های غربی و دیدن فیلم های هالیوودی و … نیز در حکومت های اسلامی ممنوع است. اما در مقابسه با حجاب مدارای بیشتری با اینگونه اعمال خلاف شریعت صورت میگیرد. دخالت اسلام گرایان در کلیه شئون زندگی شهروندان شامل خصوصی ترین مسائل فردی نیز می گردد و تنها در این حالت است که قوانین شریعت در جامعه جاری خواهد شد. به نوعی رعایت حجاب نمادی ست از زنده بودن اسلام و اینجاست که زن و اسلام در مقابل یکدیگر صف آرائی می نمایند.

▪️مردان و حجاب

مردان ایرانی در ابتدای امر در مقابل مقوله حجاب زنان حساسیتی از خود نشان نمی دادند. در حقیقت در صف آرایی زنان مقابل قوانین شریعت، مردان در سپاه شریعت قرار داشتند. شاید مردان اجرای حجاب را به زیان خود و جامعه ندانسته، حتی در نهان دل خویش به اجرای آن رضایت نیز داشتند.

اما با گذشت چند دهه از انقلاب اسلامی و مشخص شدن اینکه حکومت اسلامی تنها به اجرای قانون حجاب بسنده ننموده و محدودیت سایر آزادی های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را نیز اجرایی خواهد نمود، کم کم مردان را آگاه ساخت که با سکوت خود در مقابل اجرای این قانون بدوی چه اشتباه تاریخی جبران ناپذیری را مرتکب شده اند. امروزه نسل تازه مردان ایران به خوبی می دانند که آزادی ایشان و شکوفایی جامعه ایران در گرو رعایت حقوق بشر در همه زمینه ها و بدون هیچگونه استثنائی ست. گذشت زمان بر همگان آشکار نموده که فرمول روحانیت شیعه برای اداره جامعه، جز قتل، فقر و به یغما رفتن داشته های مادی و معنوی ملی ایرانیان حاصل دیگری نداشته و سکوت در مقابل آن اشتباهی بزرگ بوده است.

خوشبختانه امروزه مردان ایران در این نبرد، بی طرف نبوده، در کنار زنان ایرانی و در مقابل دیو استبداد اسلام ایستاده اند.

▪️جنبش زن – زندگی – آزادی

در سال 1401 جنبشی دموکراتیک در ایران آغاز شد که خواست اساسی شهروندان در آن آزادی و برابری و با محوریت مقابله با حجاب اسلامی بود. این جنبش پی آمد قتل دختری جوان و بخاطر حجاب، توسط نیروهای امنیتی رژیم اسلامی پدید آمد، به سرعت فراگیر شده و سراسر شهرهای کشور را در بر گرفت. رژیم در پاسخ مطالبات مدنی مردم دست به اسلحه گرم برده و شهروندان بسیاری را کشته، زخمی و یا بازداشت نمود. در ادامه نیز بسیاری از زندانیان را بدون رعایت آیین دادرسی و رعایت حق دسترسی به وکیل اعدام نمود. آیت الله خامنه ای رسما عدم پایبندی به قانون حجاب را حرام دانسته و آن را به نوعی جرم سیاسی اعلام نموده است. در حقیقت منازعه تاریخی زنان و حکام شریعت در حساس ترین برهه تاریخی خود قرار دارد. هیچ‌یک از طرفین قصد عقب نشینی نداشته و خواستار انصراف حریف مقابل از ادعاهای خود است.

در این جنبش شاهد انشقاق اجتماعی گسترده ای در جامعه ایران بوده ایم. بسیاری از چهره های ورزشی، هنری و سینمایی علنا به طرفداری از مطالبات این خیزش انقلابی زنانه برخاسته و هزینه زیادی را از این بابت به رژیم تحمیل نمودند.

خیزش مردمی ایرانیان در این سال بنوعی قیام علیه مناسبات سنتی، عقب مانده، متحجرانه و قوانین مرد سالارانه حاکم بر جامعه ایران است.

اگر چه حکومت این جنبش مدنی مدرن را با بربریت تمام به خاک و خون کشید، اما مطالبات مدرن را نمیتوان با راه حل های غیر مدرن و ماقبل تاریخ پاسخ داد. امروزه حقوق بشر و حقوق زنان جزو صدر مطالبات مردم ایران گشته است.

مردم ایران با نگاهی اجمالی به تاریخ در یافته اند که سایر جنبش های مشابه در جهان، هیچ یک شکست نخورده و همیشه با پیروزی همراه بوده اند.

▪️غرب

سیاستمداران غربی سالهاست که در مقابله با رژیم تمامیت خواه و توتالیتر اسلامی به صدور بیانیه های منفعلانه بسنده کرده و عملا مردم ایران را در مقابل این حکومت خونریز تنها گذاشته اند. این بی توجهی به نقض آشکار حقوق بشر توسط رژیم اسلامی اگر از جانب روسیه و چین که خود متهم به این اعمال اند صورت پذیرد جای تعجب ندارد. تعجب برانگیز آنجاست که حکومتهای دموکراتیک به بهانه ارتباطات اقتصادی و سیاسی علنا به چشم پوشی از جنایات آیت الله پرداخته و بعضا  آنرا مورد تفقد و حمایت خود نیز قرار می دهند.

بعنوان نمونه حضور خانم لیندال ساکس سفیر استرالیا در تهران را در سال 1400 و با محافظه کارترین نوع حجاب، در یکی از مراکز مذهبی چگونه میتوان توجیه نمود؟ و یا انتخاب نماینده رژیم اسلامی در مقر سازمان ملل در ژنو به ریاست مجمع اجتماعی شورای حقوق بشر را چگونه میتوان شرح داد؟!

شهروندان کشورهای متمدن و معتقد به اعلامیه جهانی حقوق بشر می بایست از سیاستمداران خود بپرسند که حکومتی که به گفته منابع حقوق بشری تنها در ماه نوامبر 1402، یکصد و بیست و دو نفر را بصورت علنی و در زندان های خود اعدام نموده است، آیا لایق ارتباطات دیپلماتیک، تجاری و یا بین المللی ست؟

سوال اساسی اینجاست:

رژیمی که زنان مخالف حجاب را با گلوله و از ناحیه صورت و چشم مورد اصابت قرار میدهد، آیا بیش از این مستحق مماشات و سکوت جهان متمدن بشری ست؟

گزارش جلوگیری از برگزاری مراسم بزرگداشت محمد مختاری و محمدجعفر پوینده

گزارش جلوگیری از برگزاری مراسم بزرگداشت محمد مختاری و محمدجعفر پوینده

بازدیدها: 0

جمعه ۱۷ آذر ماموران امنیتی و انتظامی جمعیت گردآمده بر مزار محمد مختاری و محمدجعفر پوینده را پراکنده و از برگزاری مراسم بزرگداشت آن دو جلوگیری کردند.

دو روز پیش از این تاریخ کانون نویسندگان ایران با انتشار بیانیه اعلام کرده بود:«… اعضای کانون ساعت ۱۵ روز جمعه ۱۷ آذر در گورستان امامزاده طاهر کرج مزار این دو عزیز را گلباران می کنند» و در ساعت و تاریخ یادشده گروهی از اعضای کانون، با شاخه گلی در دست، وارد گورستان شدند. در بدو ورود ماشین نیروی انتظامی نشان از قُرق گورستان می‌داد. در قطعه‌ای که مزار دو عزیز قرار دارد همسر و خواهرزاده‌ی محمد مختاری و نیز جمعی از دوستداران و دادخواهان حضور داشتند. با ورود اعضای کانون جمعیت انبوه شد، جمعیتی که مأموران لباس شخصی و انتظامی نیز به‌وفور در آن حضور داشتند. برخی فیلم و عکس می‌گرفتند و برخی به تماشا ایستاده یا پرسه می‌زدند. 

ماموران امنیتی به جمعیت دادخواه یک دقیقه فرصت حضور دادند. قامت‌ها خمید و دست‌ها پیش رفت. اعضای کانون یک به یک گل‌ها را روی مزار پوینده و مختاری قرار دادند. نام محمد و محمدجعفر با رُزهای سرخ گلباران شد. پس از هفت سال بار دیگر دادخواهان سنگ مزار آن‌ها را می‌دیدند. از سال ۱۳۹۵ که ماموران درهای گورستان را بستند دادخواهان، جز یک سال، دیگر نتوانسته بودند بر مزار یاران خود گرد آیند. در همه‌ی این سالیان، اما، کانون نویسندگان ایران عزم خود را برای برگزاری مراسم بزرگداشت دو عضو برجسته خود اعلام کرد و فقط در سال ۹۸، در پی تماس از وزارت اطلاعات و تهدید به خون‌ریزی، برگزاری مراسم لغو شده بود. 

مأموران دست‌پاچه جمعیت را از گورستان بیرون راندند و همه‌ی لحظات را در دوربین‌های متعدد خود ثبت کردند. جمعیت از گورستان بیرون رفت اما امنیتی‌ها هم‌چنان در تعقیب‌ بودند و بر پراکنده‌شدن آن‌ها تاکید داشتند. اعضای کانون حتی اجازه نیافتند عکسی بگیرند. مأمورانِ سرکوب شماره‌ی اتومبیل‌های حاضران را یادداشت می‌کردند، و برای برخی از آنان بی‌درنگ پیامک توقیف خودرو فرستاده شد. سرکوب دادخواهان و دادخواهی شکل‌های گوناگون دارد. 

ساعتی بعد، یارانی که دیرتر بر مزار پوینده و مختاری حاضر شده بودند خبر دادند که مأموران رُزهای سرخ را زیر پا له و پراکنده کرده بودند اما رنگ قرمز گلبرگ‌ها بر سنگ مزارها نشسته بود.

ایران –  تجاوز جنسی و سایر اشکال خشونت جنسی؛ سلاحی در دست نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی برای سرکوب خیزش «زن، زندگی، آزادی»

ایران –  تجاوز جنسی و سایر اشکال خشونت جنسی؛ سلاحی در دست نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی برای سرکوب خیزش «زن، زندگی، آزادی»

بازدیدها: 0

عفو بین‌الملل
بیانیه مطبوعاتی


۱۵ آذر ۱۴۰۲ـ ۶ دسامبر ۲۰۲۳

عفو بین‌الملل در گزارش جدیدی که امروز منتشر شد، اعلام کرد نیروهای امنیتی در ایران از تجاوز جنسی و سایر اشکال خشونت جنسی، معادل شکنجه و سایر رفتارهای بی‌رحمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز، برای ارعاب و مجازات معترضان صلح‌جو در جریان خیزش سال ۱۴۰۱ «زن، زندگی، آزادی» استفاده کردند.

گزارش ۱۵۵ صفحه‌ای «به من وحشیانه تجاوز کردند»: خشونت جنسی، سلاحی در دست جمهوری ‌اسلامی ایران  برای سرکوب خیزش «زن، زندگی، آزادی»، روایات دردناک ۴۵ نفر از معترضان آسیب‌دیده، شامل ۲۶ مرد، ۱۲ زن و ۷ کودک، را که در پی بازداشت خودسرانه آن‌ها به دلیل به چالش‌کشیدن دهه‌ها ظلم و تبعیض جنسیتی نهادینه‌شده، مورد تجاوز جنسی از سوی یک مامور یا گروهی از ماموران و/یا سایر اشکال خشونت جنسی قرار گرفته‌اند، به تفصیل مستند‌سازی کرده است. تا به امروز، مقامات جمهوری ‌اسلامی، هیچ مقامی را به خاطر مصادیق تجاوز جنسی و سایر اشکال خشونت‌ جنسی مستندسازی شده در این گزارش، تحت تعقیب قضایی یا محاکمه قرار نداده‌اند.

انییس کالامار، دبیرکل عفو بین‌الملل، می‌گوید: «تحقیقات ما نشان می‌دهد چگونه ماموران اطلاعاتی و امنیتی در ایران از تجاوز جنسی و سایر اشکال خشونت‌ جنسی برای شکنجه، مجازات و وارد کردن آسیب‌های جسمی و روانی پایدار به معترضان، از جمله کودکان با تنها ۱۲ سال سن استفاده کرده‌اند. شهادت‌های هولناکی که جمع‌آوری کردیم به الگوی گسترده‌تری از کاربرد خشونت جنسی به‌عنوان یک سلاح کلیدی در زرادخانه سلاح‌های مقامات جمهوری ‌اسلامی برای پایان ‌دادن به اعتراضات و سرکوب مخالفان برای حفظ قدرت به هر قیمتی، اشاره دارد. دادستان‌ها و قضات در ایران نه تنها با نادیده گرفتن یا سرپوش گذاشتن بر شکایات تجاوز جنسی آسیب‌دیدگان، شریک جرم بودند، بلکه از «اعترافات» آلوده به شکنجه برای طرح اتهامات ساختگی علیه آن‌ها و محکوم کردن‌شان به زندان یا اعدام هم استفاده کردند. آسیب‌دیدگان از دسترسی به التیام و مرجع دادخواهی محروم مانده‌اند و تنها زخم‌های متعدد جسمی و روانی، عمیق‌تر و ریشه‌دارتر شده‌، صداها خفه شده‌اند و مصونیت از مجازات نهادینه شده است.»

 این گزارش فاش می‌کند که مرتکبان تجاوز جنسی و سایر اشکال خشونت جنسی، ماموران سپاه پاسداران، نیروی شبه‌نظامی بسیج، وزارت اطلاعات و همچنین شاخه‌های مختلف نیروی انتظامی از جمله پلیس امنیت عمومی، پلیس آگاهی و یگان ویژه نیروی انتظامی بوده‌اند. آسیب‌دیدگان هم شامل زنان و کودکان دختری بودند که با جسارت روسری‌های خود را از سر برداشته بودند و همچنین مردان و کودکان پسری که به خیابان‌ها آمدند تا خشم خود را نسبت به دهه‌ها تبعیض مبتنی بر جنسیت و ظلم و ستم ابراز کنند.

 برآورد میزان گستردگی خشونت جنسی در جریان سرکوب خیزش «زن، زندگی، آزادی»، دشوار است، زیرا تابوهای اجتماعی پیرامون آن و ترس از انتقام‌جویی حکومت در صورت اطلاع‌رسانی، معمولا منجر به گزارش‌دهی کمتر این موارد می‌شود. با این وجود، مستندات دقیق عفو بین‌الملل از پرونده ۴۵ معترض آسیب‌دیده در بیش از نیمی از استان‌های ایران، همراه با گزارش‌های آسیب‌دیدگان و سایر بازداشت‌شدگان سابق درباره موارد دیگر تجاوز جنسی و سایر اشکال خشونت جنسی علیه ده‌ها تن از معترضان بازداشت شده، نشان می‌دهد که موارد مستندسازی شده، بخشی از یک الگوی گسترده‌تر هستند.

 عفو بین‌الملل یافته‌های خود را ۳ آذر سال جاری با مقامات جمهوری ‌اسلامی ایران در میان گذاشت اما تاکنون هیچ پاسخی دریافت نکرده است.

«مگر هدف‌تان از آزادی همین نیست؟»‏

 ۱۶ نفر از ۴۵ معترض آسیب‌دیده‌ای که پرونده آن‌ها در این گزارش مستندسازی شده است مورد تجاوز جنسی قرار گرفته‌اند. این‌ها شامل ۶ زن، ۷ مرد، یک کودک دختر ۱۴ ساله و دو کودک پسر ۱۶ و ۱۷ ساله هستند. به ۶ نفر از آن‌ها (۴ زن و ۲ مرد)، ماموران مرد به صورت گروهی تجاوز کرده‌اند. ‏

 ماموران حکومتی، به زنان و کودکان دختر به صورت واژینال، مقعدی و دهانی تجاوز کرده‌اند، در حالی‌که به مردان و کودکان پسر به صورت مقعدی تجاوز شده است. آسیب‌دیدگان با باتوم‌های چوبی و فلزی، بطری‌های شیشه‌ای، شلنگ و/یا اندام‌های جنسی و انگشتان ماموران مرد، مورد تجاوز قرار گرفته‌اند. تجاوز جنسی در بازداشتگاه‌ها، ون‌های نیروی انتظامی ‌و امنیتی و همچنین مدارس یا ساختمان‌های مسکونی که به صورت غیرقانونی به عنوان محل بازداشت، تغییر کاربری داده شده‌ بودند، رُخ داده است.

 فرزاد، که در یک ون متعلق به نیروهای یگان ویژه پلیس مورد تجاوز گروهی قرار گرفت به عفو بین‌الملل گفت:

«ماموران لباس شخصی ما را مجبور کردند رو به دیوارهای داخلی خودرو بایستیم و به پاهایمان شوکر برقی زدند … با ضرب‌وشتم من را شکنجه کردند که منجر به شکستن بینی و دندان‌هایم شد … آن‌ها شلوارم را پائین کشیدند و به من تجاوز کردند … خیلی زیاد بالا آوردم و از مقعدم خونریزی داشتم.»

مریم که در بازداشتگاه سپاه پاسداران مورد تجاوز گروهی قرار گرفت، روایت کرد که متجاوزان به او گفته‌اند: «شما همه معتاد‎ ‎آلت مرد ‏‎هستید. ما هم به شما حال دادیم. مگر هدف‌تان از آزادی همین نیست؟»‏

 عفو بین‌الملل همچنین پرونده‌های ۲۹ معترض آسیب‌دیده را که در معرض سایر اشکال خشونت جنسی غیر از تجاوز جنسی قرار گرفته‌اند، مستندسازی کرده است. این موارد به طور معمول شامل در مشت گرفتن، دست زدن، ضرب‌وشتم و مشت و لگد زدن به سینه، اندام تناسلی و باسن آسیب‌دیدگان از سوی ماموران حکومتی؛ برهنه کردن آن‌ها گاهی اوقات در مقابل دوربین‌های فیلمبرداری؛ دادن شوک الکتریکی و/یا وارد کردن سوزن به آلت تناسلی مردان و/یا یخ گذاشتن روی بیضه مردان؛ کوتاه کردن اجباری موهای زنان و/یا کشیدن خشونت‌آمیز آن‌ها از موهایشان و تهدید تجاوز جنسی به آسیب‌دیدگان و یا بستگان آن‌ها است.

تجاوز جنسی و سایر اشکال خشونت جنسی، اغلب با اشکال دیگر شکنجه و رفتارهای بیرحمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز، از جمله ضرب‌و‌شتم، شلاق زدن، وارد کردن شوک الکتریکی، تجویز قرص‌ها یا تزریقات ناشناس، محرومیت از غذا و آب، و شرایط ظالمانه وغیرانسانی بازداشت همراه بود. نیروهای امنیتی همچنین به طور معمول از ارائه مراقبت‌های پزشکی و درمانی به آسیب‌دیدگان، از جمله برای درمان جراحات ناشی از تجاوز جنسی، خودداری می‌کردند.

 نبود مجرایی برای عدالت در داخل کشور

 اکثریت قریب به اتفاق آسیب‌دیدگان به عفو بین‌الملل گفته‌اند که پس از آزادی، طرح شکایت نکرده‌اند، زیرا از آسیب بیشتر می‌ترسند و معتقدند که قوه قضائیه نه برای جبران خسات که ابزاری برای سرکوب است.

 ۶ نفر از آسیب‌دیدگان، هنگامی که هنوز در بازداشت به سر می‌بردند و برای بازپرسی یا تفهیم اتهام نزد مقامات دادستانی برده شدند آثار شکنجه خود را به آن‌ها نشان داده‌اند یا از بدرفتاری آن‌ها شکایت کردند، اما نادیده گرفته شدند.

۳ آسیب‌دیده‌ پس از آزادی، شکایات رسمی خود را مطرح کردند، اما پس از تهدید‌های مکرر نیروهای امنیتی به ربودن یا کشتن آن‌ها، یا ‏ماه‌ها بی‌عملی مقامات دادستانی، شکایات‌شان را پس گرفتند یا از پیگیری‌شان دست کشیدند. ‏یک مقام عالی‌رتبه به یکی از آسیب‌دیدگان گفت که او بازرسی بدنی را با خشونت جنسی «اشتباه گرفته است.»

 عفو بین‌الملل همچنین یک سند رسمی فاش شده به تاریخ ۲۱ مهر ۱۴۰۱ را که یک رسانه خارج از ایران در بهمن ۱۴۰۱ منتشر کرد، بررسی کرده است. این سند نشان می‌دهد مقامات شکایات تجاوز جنسی دو زن جوان علیه دو مامور سپاه پاسداران را در جریان سرکوب اعتراضات پنهان کرده‌اند. معاون دادستان تهران در این سند توصیه کرده است که این پرونده در طبقه‌بندی «به کلی سری» قرار گیرد و پرونده «با مرور زمان مختوم گردد.»

 سرشار از رنج و آسیب و با این‌حال جویای عدالت

 زنان، مردان و کودکان آسیب‌دیده‌ به عفو بین‌الملل گفتند که زندگی‌شان همچنان تحت تاثیر آسیب‌های عمیق جسمی و روانی ناشی از تجاوز جنسی و سایر اشکال خشونت جنسی است.

 مادر یک پسر دانش‌آموز که در بازداشتگاه مورد تجاوز جنسی قرار گرفت به عفو بین‌الملل گفت که پسرش در بازداشتگاه و زندان دو بار اقدام به خودکشی کرده است.

 یک زن معترض، سحر که ماموران امنیتی او را در زمان بازداشت برهنه کرده، به سینه‌ها و اندام‌های جنسی‌اش دست‌ زده و در حال مسخره کردن، او را به تجاوز تهدید کردند، درباره تاثیرات آسیب‌زای خشونت جنسی از سوی نیروهای امنیتی به عفو بین‌الملل گفت:

 «من قبلا در زندگی‌ام یک آدم مبارز بودم. ‏‎حتی زمانی که جمهوری اسلامی تلاش کرد من را در هم بکوبد، ادامه ‏دادم. با این حال، اخیرا زیاد به خودکشی فکر می‌کنم … مثل کسی هستم که تمام روز منتظر شب ‏‎هستم تا بتوانم بخوابم.»‏‎

زهرا، معترضی که مامور پلیس یگان ویژه به او تجاوز کرد، از عوارض بلندمدت روانی این واقعه به عفو بین‌الملل گفت:

«فکر نمی‌کنم هرگز دوباره همان آدم قبلی شوم. هیچ چیزی پیدا نمی‌شود که من را به خودم بازگرداند، روحم را به من بازگرداند … امیدوارم شهادت من، منجر به عدالت شود، و البته نه فقط برای من.»

انییس کالامار می‌گوید: «بدون اراده سیاسی و اصلاحات اساسی در قانون اساسی و ساختار قانونی، موانع ساختاری همچنان گریبانگیر نظام قضایی آفت‌زده جمهوری اسلامی ایران خواهد بود که بارها و بارها ناکارآمدی و عدم تمایل شرم‌آور خود را برای انجام تحقیقات موثر درباره جنایات بین‌المللی، نمایش داده است. در فقدان چشم‌اندازی برای عدالت در داخل کشور، جامعه جهانی وظیفه دارد در کنار آسیب‌دیدگان بایستد و دنبال اجرای عدالت باشد. جامعه جهانی باید از تمدید ماموریت هیات حقیقت‌یاب سازمان ملل متحد در مورد ایران حمایت کند تا اطمینان حاصل شود که سازوکار مستقلی برای گردآوری، حفظ و تجزیه و تحلیل شواهد جنایات بین‌المللی و سایر موارد نقض فاحش حقوق بشر در ایران ادامه می‌یابد. ما همچنین از دولت‌ها می‌خواهیم که بر اساس اصل صلاحیت قضایی جهانی و با هدف صدور حکم‌های بازداشت بین‌المللی، تحقیقات کیفری را در کشورهای خود علیه افراد مظنون به ارتکاب جرم آغاز کنند.»

پرویز شهریاری؛ پیشاهنگ آموزش نوین ریاضیات

پرویز شهریاری؛ پیشاهنگ آموزش نوین ریاضیات

بازدیدها: 4

پرویز نیک

حدود ۲۷ شماره (مجله‌ی آشتی با ریاضیات) را من منتشر کردم که ناگهان یک شماره‌ی مجله را اجازه‌ی چاپ ندادند. وقتی به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مراجعه کردم، به من گفتند: «حتماً باید اسم مجله‌تان را عوض کنید.» گفتم: «آشتی با ریاضیات چه اشکالی دارد؟» گفتند: «آشتی در زمان جنگ مفهوم ندارد.» گفتم: «آخر این آشتی با ریاضیات است، نه چیزی دیگر.» دیدم به نتیجه‌ای نمی‌رسم. تصمیم گرفتم که اسمش را به «آشنایی با ریاضیات» تغییر بدهم.

مجله‌ی آشتی با ریاضیات جزو معدود نشریات ریاضی در یک سده‌ی اخیر است. پیش‌ازاین، دکتر غلامحسین مصاحب، صاحب دانشنامه‌ی مصاحب که استاد ریاضی بود، مجله‌ای به نام ریاضیات در سال‌های ۱۳۱۲ و ۱۳۱۳ منتشر می‌کرد و بعد از شهریور ۱۳۲۰ نیز مجله‌ی یکان جزو معدود مجلات ریاضی به حساب می‌آمد. انتشار مجله‌ی آشتی با ریاضیات نیز در سال ۱۳۵۶ آغاز شد و در دوره‌ی جنگ ایران و عراق نیز با نام آشنایی با ریاضیات ۷۱ شماره منتشر شد و در سال ۱۳۷۰، چون پرویز شهریاری به‌لحاظ مالی قادر به ادامه‌ی تأمین هزینه‌هایش نبود، انتشارش متوقف شد.

پرویز شهریاری عاشق ریاضیات بود و اکثر کسانی که در چند دهه‌ی گذشته دبیرستان را پشت‌سر گذاشته‌اند با نوشته‌ها و کتاب‌های شهریاری در زمینه‌ی ریاضیات آشنا هستند. دکتر غلامحسین صدری‌افشار که دوستی دیرینه‌ای با پرویز شهریاری داشت در مراسم بزرگداشت او می‌گوید: «شهریاری آن‌قدر ریاضی می‌دانست و به آن عشق و احاطه داشت که بیش از هرکسی در ایران در ترویج ریاضیات نقش داشت. او از زبان روسی ترجمه می‌کرد. شاید به‌تنهایی بیش از بیست مؤلفْ کتاب ریاضیِ مفید ترجمه و تألیف کرده است.»

به گفته‌ی دکتر صدری‌افشار، فرهنگ‌نویس و پژوهشگر:

او ساده، درست و روان می‌نوشت. معلم بی‌نظیری بود و اغلب شاگردانش عاشق او بودند. شهریاری کوشید از راه تدریسْ دانش و آگاهی را در جامعه‌ی ایران گسترش دهد که نشانه‌ی آن بیش از نیم قرن معلمی او بود. متانت و نرم‌خویی و گفتار ملایم و نکته‌سنجی او معمولاً مخاطب را جلب می‌کرد و حس اعتماد و تحسین پدید می‌آورد. همیشه خود را مدیون او می‌دانم. از او بسیار آموختم و همکاری با او راه زندگی مرا نشانم داد، راه ترویج دانش و آگاهی را.

دکتر صدری‌افشار در سال ۱۳۴۵ همکاری‌اش را با شهریاری آغاز کرد و خودش می‌گوید شهریاری او را به بنیاد فرهنگ ایران برد که دکتر پرویز ناتل خانلری برای گسترش و توسعه‌ی زبان فارسی راه‌اندازی کرده بود. «در آنجا در حال تهیه و تألیف فرهنگ اصطلاحات علمی و فنی بودند. من به برگه‌نویسی از کتاب‌های داروپزشکی مشغول شدم.»

چند نسل از دانش‌آموزان در چند دهه‌ی گذشته از کتاب‌های ریاضی شهریاری بهره برده‌اند و شهریاری ازطریق آموزش در مدرسه، تألیف و ترجمه‌ی کتاب و ایجاد مؤسسات انتشاراتی مثل خوارزمی، توکا، شرکت نشر اندیشه و انتشار مجلاتی مانند مجله‌ی علمی و فنی سخن، آشنایی با دانش، آشتی با ریاضیات، دانش و مردم، چیستا، وهومن و نشریه‌ی شورای نویسندگان و هنرمندان کوشید تا آگاهی در جامعه‌ی ایران را افزایش دهد.

دکتر جلیل مستشاری‌، شیمی‌دان و از دوستان شهریاری، در توصیف او می‌گوید که او برعکس حکیم‌نمایان دوره‌ی ما می‌گفت: «زندگی یعنی تلاش برای بهترشدن روابط اجتماعی و انسانی. زندگی یعنی مبارزه در راه زدودن رنج و اندوه هزاران‌ساله‌ی آدمی. زندگی یعنی ازبین‌بردن آنچه که شایسته‌ی نام انسان نیست و رهاندن انسان از قید بردگی و اسارت.»

به گفته‌ی مستشاری، پرویز شهریاری به دانش اهمیت می‌داد و می‌گفت:

ریاضیات از‌این‌سبب که از طبیعت الهام می‌گیرد به دانش‌های تجربی نزدیک است و از‌این‌سبب که با احساسات ذهنی و درونی سروکار دارد به هنر نزدیک می‌شود و شاید بتوان گفت ریاضیات پلی است که هنر را به دانش مربوط می‌کند. ریاضیات در جلوه‌ی واقعی خود همچون هنرْ زیبا و شوق‌انگیز و شخصی است و همچون دانش‌های تجربی زندگی‌ساز و آموزنده و تکامل‌دهنده است.

شهریاری باآنکه جبر، مثلثات، مشتق و انتگرال آموزش می‌داد، به شکل‌دادن تفکر انتقادی در دانش‌آموزان نیز اهمیت می‌داد؛ برای همین هم از آدم‌های تک‌بعدی گریزان بود و می‌گفت:

آدم‌های تک‌بعدی نه خودشان زندگی شایسته‌ای دارند و نه می‌توانند معلم زندگی دیگران باشند… ریاضی‌دان نه‌تنها باید با هنر و ادبیات آشنا باشد، بلکه باید به این آفریده‌های زیبای روح انسانی عشق بورزد. نه‌تنها هنر و ادبیات، ریاضی‌دان باید به تاریخ، فلسفه، علوم اجتماعی و… علاقه‌مند باشد، موسیقی را دوست داشته باشد و از شعر خوب هم لذت ببرد.

شهریاری که عاشق ریاضی بود بهترین تعریف ریاضیات را از آنِ گالیله می‌دانست که گفته بود ریاضیات زبان طبیعت است. برای همین هم معتقد بود: «برای‌اینکه ریاضیات را بفهمیم باید زبان طبیعت را بدانیم. آن زبان عبارت است از مجموعه‌ی آنچه در اطراف ما در طبیعت می‌گذرد. این را اگر بدانیم، می‌توانیم با ریاضیات سروکار داشته باشیم. بدون ریاضیات نمی‌توان طبیعت را شناخت.»

درباره‌ی نقش خود در آموزش ریاضیات ایران می‌گفت: «من مقداری کتاب منتشر کرده‌ام و آن در این حد است که جوانان ما بتوانند با ریاضیات آشنا شوند و ریاضیات را بشناسند و با ریاضیات خو بگیرند و نه بیشتر.»

با این دیدگاه معتقد بود: «کسی که ریاضیات را در کشور خود توسعه داده، چه با ترجمه و چه با تألیف، به نظر من خیلی بیشتر اهمیت دارد از کسی که ریاضیات عالی را خوانده، ولی هیچ نقشی در توسعه‌ی ریاضی نداشته است. یک گوشه‌ای ‌نشستن و ریاضیات‌نوشتن عملاً هیچ فایده‌ای برای جامعه ندارد.»

پرویز شهریاری علاوه بر تألیف و ترجمه‌ی کتاب‌های ریاضی، در تألیف و ترجمه‌ی کتاب‌های درسی و کمک‌درسی در زمینه‌ی آموزش، تاریخ و سرگرمی‌های ریاضی تبحر داشت.

دکتر عرفان صلواتی، استاد ریاضی در دانشگاه صنعتی امیرکبیر، در مراسم بزرگداشت شهریاری می‌گوید که نظام آموزش ما در دبیرستان و دانشگاه بی‌ارتباط به هم هستند و شهریاری پلی بود که می‌توانست دانش‌آموزان را به ریاضیات دانشگاه وصل کند.

عرفان صلواتی با اشاره به خدمات شهریاری می‌گوید:

یک خدمت مهم ایشان آشناکردن جامعه‌ی ریاضی ما با مسابقات بین‌المللی بود. اولین المپیاد ریاضی که کشور ما به‌طور جدی در آن شرکت کرد المپیادی بود که سال ۱۳۶۶ برای اولین‌‌بار کشور ایران یک تیم اعزام کرد، ولی می‌بینیم که ایشان سال‌ها پیش‌ازاین در یکی از شماره‌های مجله‌ی آشتی با ریاضیات مقاله‌ی مفصلی درمورد المپیاد می‌نویسد.

باآنکه شهریاری سال‌ها پیش، از مشوقان ایران برای شرکت در المپیاد بین‌المللی ریاضی بود، می‌گفت:

[گرفتن مدال طلا و نقره و برنز المپیاد] کمترین فایده‌ای ندارد. ما باید بدانیم که دوره دروه‌ی ابوریحان بیرونی نیست تا یک نفر تک‌وتنها قادر باشد توی خانه بنشیند و قلم به دست بگیرد و هرچه فکر می‌کند بنویسد. امروز کار باید به‌صورت جمعی انجام شود. ما گروه‌گروه ریاضی‌دان و فیزیک‌دان و شیمی‌دان می‌خواهیم. تنها با چهار نفری که برای المپیاد‌ها انتخاب می‌شوند مشکل حل نمی‌شود.

زندگی پرفرازونشیب

پرویز شهریاری در سال ۱۳۰۵ در خانواده‌ای زرتشتی و در محله‌ی دولت‌خانه که یکی از محلات فقیرنشین کرمان بود متولد شد.

خود او در توصیف محل تولدش می‌گوید:

دولت‌خانه‌ی کرمان محله‌ی بسیار عجیبی بود. در آنجا خانواده‌های مسلمان، زرتشتی و یهودی دیواربه‌دیوار هم در اوج مسالمت زندگی می‌کردند، به‌طوری‌که در محله هیچ نزاعی دیده نشد… یکی از نشانه‌های بارز محله این بود که اگر یک نفر از اهالی فوت می‌شد ــ هیچ تفاوتی نداشت آن شخص یهودی باشد، زرتشتی یا مسلمان ــ سه نفر بودند که همیشه بالای سر جنازه‌ها حاضر می‌شدند و مراسم کفن‌ودفن را بر عهده می‌گرفتند. این سه نفر یکی‌شان یهودی، دیگری زرتشتی و سومی مسلمان بود… وقتی پدرم مرد، بعد از چند ساعت آن سه نفر به خانه‌ی ما آمدند. واقعاً وضع بسیار فقیرانه‌ای داشتیم. هیچ پولی در بساط نبود. آنها آمدند و نشستند. با همدیگر صحبت کردند و رفتند. و بعد همه‌ی مقدمات مراسم به حساب زرتشتی‌ها آماده شد و هرچه از برنج و روغن و چای و چیزهای دیگر لازم بود به خانه‌ی ما فرستاده شد و مراسم را (که به سنت زرتشتی‌ها روز دهم بود) به انجام رساندند. اگر خانواده‌ای یهودی کسی را از دست می‌داد، مراسم را طبق سنت یهود اجرا می‌کردند و همین‌طور اگر یک مسلمان فوت می‌شد، او را برطبق سنت و شریعت اسلام به خاک می‌سپردند و همه‌ی این کارها با وفاق و همدلی زائدالوصفی بین معتقدان این سه مذهب انجام می‌شد.

پدرش دهقان‌زاده‌ای بود که در زمین‌های اربابی کارگری می‌کرد و به‌سختی از پس تأمین نیازهای زندگی خانواده‌اش برمی‌آمد. شهریاری می‌گوید:

وقتی نه‌ساله بودم، یک بار به خانه‌ی ارباب رفتیم. وقتی پدرم در اتاق به ارباب گزارش می‌داد، همسرش یک نصف هندوانه‌ی خراب و گندیده جلو من گذاشت و گفت بخور، هندوانه‌ی خراب خاصیت دارد. همین موقع پدرم سر رسید و با عصبانیت هندوانه را از جلو من برداشت و به همسر ارباب گفت خاصیت آن برای خودتان. و بعد دست مرا گرفت و از منزل اربابی بیرون آمدیم.

ارباب که از ماجرا باخبر شد، به پدرش پیغام فرستاد که دیگر نیازی به او ندارد. با اخراج پدرش زندگی خانواده‌ی هفت‌نفره‌ی شهریاری با مشکل رو‌به‌رو شد و پدرش بالاخره توانست در کارخانه‌ی نساجی خورشید در بخش پشم‌ریسی استخدام شود، اما به‌دلیل آلودگی هوای کارخانه دچار بیماری شد و در ۴۶سالگی در تنگدستی درگذشت. بعد از درگذشت پدرش، مسئولیت خانواده را گلستان شهریاری، مادرش، بر عهده گرفت. مادرش بی‌سواد بود، اما به گفته‌ی شهریاری مصمم بود که «فرزندانش تحصیلات خود را ادامه دهند». مادر شهریاری در کارخانه‌ی نخ‌ریسی کار می‌کرد و پرویز که دوازده سال بیشتر نداشت به‌عنوان برادر بزرگ‌تر سعی می‌کرد با «بنایی، خشت‌مالی،کوزه‌گری، چاه‌خویی (تعمیر و بازسازی چاه)» به مادرش در تأمین مخارج زندگی کمک کند.

هنگامی که ششم دبستان را تمام کرد، به گفته‌ی خودش، در کرمان یک دبیرستان وجود داشت به نام دبیرستان پهلوی که انگلیسی‌ها اداره می‌کردند و یک دانش‌سرای مقدماتی که معلم برای دبستان‌ها تربیت می‌کرد. چون دانش‌سرای مقدماتی ماهی هشت تومان به دانش‌آموزان به‌عنوان کمک‌خرج می‌داد و بعد از پایان دانش‌سرا نیز شغل معلمی تضمین شده بود، شهریاری دانش‌سرا را انتخاب کرد تا زودتر صاحب شغلی شود و بتواند به کمک خانواده بیاید.

به گفته‌ی شهریاری، «در اواخر سال دوم دانش‌سرای مقدماتی بخش‌نامه‌ای از تهران آمد دال بر اینکه شاگرد اول و دوم دانش‌سرای مقدماتی می‌توانند با خرج دولت به تهران بیایند و ادامه‌تحصیل بدهند».

بعد از فارغ‌التحصیلی در خرداد ۱۳۲۳، این فرصت را پیدا کرد که بدون امتحان وارد دانش‌سرای عالی شود. او ابتدا می‌خواست در دانشکده‌ی ادبیات ثبت‌نام کند، اما خودش می‌گوید دانشکده‌ی ادبیات تعداد زیادی متقاضی داشت و او رفت به دانشکده‌ی علوم و رشته‌ی ریاضی را انتخاب کرد که تنها شش نفر متقاضی آن بودند.

مدتی به دانشکده نرفت، چون امکان تأمین زندگی را نداشت و خودش می‌گوید که به جنوب تهران رفت و مدتی در راه‌آهن کار کرد. بعد دوباره به دانشکده برگشت و سعی کرد با تدریس در کلاس‌های شبانه بخشی از هزینه‌های خود را تأمین کند.

فعالیت‌های سیاسی

دشواری‌های زندگی و دردهای اجتماعی از همان جوانی باعث شد تا شهریاری به فعالیت‌های اجتماعی روی بیاورد. در سال ۱۳۲۴ در نوزده‌سالگی به حزب توده پیوست، اما سه سال بعد، پس از سوءقصد به جان شاه، در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ تحت‌تعقیب قرار گرفت و در فروردین سال ۱۳۲۸، بعد از غیرقانونی اعلام ‌شدن حزب توده، برای اولین‌بار بازداشت و زندانی شد. در آن زمان او زبان فرانسه می‌دانست و تاریخ حساب رنه تاتون، نویسنده‌ی فرانسوی، را در زندان ترجمه کرد که در سال ۱۳۳۱ انتشارات امیرکبیر آن را منتشر کرد.

وقتی برای بار دوم به زندان رفت، تصمیم گرفت زبان روسی یاد بگیرد.

در آنجا (زندان) بیکار بودم. به برادرم سپردم اگر کتاب روسی به دستش رسید، برای من بیاورد… برادرم یک کتاب روسی برایم آورد که برای فرانسوی‌زبان‌هایی که می‌خواستند روسی یاد بگیرند نوشته شده بود، به نام «لو روس»، یعنی زبان روسی. این کتاب ۷۵ فصل بود، در هشتصد صفحه. من این هشتصد صفحه را ظرف نُه ماه تمام کردم. گاه در روز شانزده الی هفده ساعت کار می‌کردم، چون کار دیگری نداشتم… از آن به بعد، کتاب‌هایی که ترجمه کردم همه از زبان روسی بود و من به‌مرور متخصص ترجمه‌ی زبان روسی شدم.

او این بار سه سال در زندان بود و با یادگیری زبان روسی کتاب‌های ریاضی روسی را ترجمه کرد تا کمبودهای دانش ریاضی در کشور را ازاین‌طریق پر کند.

او به ریاضیات عشق می‌ورزید و جهان ریاضی را ترکیبی از فلسفه، هنر و ادبیات می‌دانست. او معتقد بود: «انسان برای‌اینکه گذشته و حال را بشناسد باید به همه‌ی جنبه‌های گوناگون زندگی توجه کند. باید با هنر و ادبیات آشنا باشد. به آفریده‌های زیبای روح انسانی عشق ورزد. به تاریخ، فلسفه و علوم اجتماعی علاقه‌مند باشد. موسیقی را دوست داشته باشد و از شعر خوب لذت ببرد.»

ایرج پارسی‌نژاد، که با شهریاری در مؤسسه‌ی مرجان همکار بود، درباره‌اش می‌گوید: «]او[ ریاضی را وسیله‌ای برای رشد و پرورش فکر تحلیلی و استدلالی و منطقی می‌دانست. استاد شهریاری آفت عقب‌ماندگی جامعه‌ی ایرانی را جهالت و نادانی می‌دانست. چنین است که او همه‌ی زندگی خود را بر سر دانش و دانایی و بیداری فرزندان ایران گذاشت.»

خودش همواره تأکید داشت که «دغدغه‌ی من زندگی آدم‌ها بوده و هست و هر کاری که می‌کنم حول‌وحوش آن می‌چرخد.»

پرویز شهریاری در سال‌های پیش‌از انقلاب مدت‌ها تحت‌تعقیب بود و بارها به زندان افتاد. او باآنکه از عضویت در حزب توده کناره گرفته بود، همچنان ازنظر حکومت شاه و جمهوری اسلامی در مظان اتهام بود. برای همین هم در سال ۱۳۶۲ دوباره یک سال و نیم به زندان افتاد.

بعد از آن، او به فعالیت‌هایش ادامه داد. در مدرسه درس می‌داد، مجله و کتاب منتشر می‌کرد. در سال ۱۳۸۱ ازسوی دانشگاه باهنر کرمان، شهر زادگاهش، به او دکترای افتخاری داده شد و در سال ۱۳۸۴ به‌عنوان چهره‌ی ماندگار آموزش ریاضی معرفی شد.

تولید کالاهای فرهنگی

شهریاری کتاب‌های بسیاری تألیف و ترجمه کرده و مقالات زیادی نوشته است. عمده‌ی کتاب‌هایش در زمینه‌ی ریاضیات است، ولی کتاب‌هایی نیز در حوزه‌ی ادبیات ترجمه و چاپ کرده است.

بخشی از کتاب‌هایش مثل کتاب روش‌های جبر بعد از انتشار ازسوی انتشارات امیرکبیر در سال ۱۳۴۸ با استقبال بی‌سابقه‌ای روبه‌رو شد و تا ۱۳۵۴ بیش از پانزده بار چاپ و در هر چاپ با تیراژ بالا منتشر ‌شد. برای نمونه، یک چاپ آن در ۲۲هزار و دویست نسخه چاپ شد.

شهریاری با یادآوردی خاطرات گذشته می‌گوید:

با کمال تأسف، از زمانی که کنکور تستی رواج یافت، دانش‌آموزان بسیار کمتر به درک موضوع‌های ریاضی می‌پردازند و اکنون که آغاز سال ۱۳۸۵ است مدت‌هاست که این کتاب چاپ نمی‌شود و باوجودی‌که قرارداد من با آقای «عبدالرحیم جعفری» و نه امیرکبیر بوده است، حتی کتاب را آزاد هم نمی‌کنند تا نشر دیگری بتواند آن را چاپ کند.

انتشارات امیرکبیر بعد از انقلاب مصادره شد و عبدالرحیم جعفری سال‌ها برای بازپس‌گیری این مؤسسه تلاش کرد، اما موفق نشد. شهریاری که ۲۴ عنوان کتاب در انتشارات امیرکبیر داشت، می‌گوید:

سرنوشت دیگرْ کتاب‌های من هم که در اختیار مؤسسه‌ی نشر امیرکبیر است، پس از آنکه مؤسسه را از آقای جعفری گرفتند، دچار همین وضع است. ناگوارتر اینکه اگر گاهی هم کتابی از من را چاپ می‌کنند، به من اطلاع نمی‌دهند و حتی یک نسخه کتاب را هم برای من نمی‌فرستند و من مانده‌ام به چه کسی متوسل شوم که کتاب‌های مرا نجات دهد.

بخشی از کتاب‌های شهریاری که در اختیار نشر خوارزمی ‌بود نیز سرنوشت مشابهی داشت. خودش می‌گوید:

بیش از ده یا دوازده کتاب من هم در اختیار نشر خوارزمی است. آنها هم به همین ترتیب با من رفتار می‌کنند و، برای نمونه، کتاب سرگرمی‌های هندسه‌‌ی من که نوشته‌ای از «پرلمان» است و خواستاران فراوانی دارد بیش از بیست سال از آخرین چاپ آن می‌گذرد و هنوز ناشر به اندیشه‌ی چاپ آن نیفتاده است.

پرویز شهریاری وقتی سردبیر مجله‌ی سخن علمی و فنی شد که فقط دو شماره از آن منتشر شده بود و انتشار آن هشت سال ادامه پیدا کرد. صاحب‌امتیاز این نشریه دکتر پرویز ناتل خانلری بود که مجله‌ی سخن را از سال ۱۳۲۲ تا زمان انقلاب منتشر می‌کرد. به گفته‌ی شهریاری، «مجله‌ی سخن علمی و فنی اولین مجله‌ی علمی به‌معنای عام بود که در ایران منتشر شد».

دکتر خانلری در اولین شماره‌ی مجله‌ی علمی سخن در بهمن ۱۳۴۰ نوشت:

باآنکه از چندین سال باز بعضی از مؤسسات فنی مجله‌ها و نشریه‌هایی در رشته‌های مختلف علم و فن منتشر کرده‌اند و چند مجله‌ی پزشکی و داروسازی نیز ازجانب دانشکده‌ها یا اشخاص انتشار می‌یابد، می‌توان گفت که هنوز در زبان فارسی نشریه‌ی مرتبی که تنها به مسائل و امور علمی و فنی بپردازد و حاصل پیشرفت‌ها و اکتشافات و اختراعات امروزین را به زبانی ساده و دریافتنی در دسترس خوانندگان بگذارد وجود ندارد… مجله‌ی سخن عزم کرده است نشریه‌ی جداگانه و مستقلی علاوه بر ماهنامه‌ی کنونی منتشر کند.

مجله‌ی علمی و فنی سخن هشت سال بدون وقفه در ۹۰ شماره و نزدیک به ۵۵۰۰ صفحه منتشر شد. سردبیری دو شماره‌ی اول را رضا سیدحسینی و بقیه را، تا پایان کار مجله، پرویز شهریاری بر عهده داشت.

شهریاری با تأسیس دبیرستان‌های خوارزمی (۱۳۳۹)، مرجان (۱۳۴۰) و مدرسه‌ی عالی اراک به همراه دکتر عبدالکریم قریب و حسین گل‌گلاب در سال ۱۳۵۳ سعی کرد تا محیط مناسبی برای رشد جوانان فراهم کند.

شهریاری انتشارات خوارزمی را در سال ۱۳۴۲ با همراهی ۱۷۰ معلم راه‌اندازی کرد که در هیئت‌مدیره‌ی آن نجف دریابندری، منوچهر بزرگمهر، دکتر مهدی سمسار و جهانگیر شمس‌آوری عضو بودند.

دکتر ایرج پارسی‌نژاد می‌گوید:

من ۴۵ سال پیش (سال ۱۳۵۰) به دعوت او به گروه فرهنگی مرجان پیوستم. او برنامه‌ی «شهر آفتاب» مرا در تلویزیون دیده بود. در محل کارم به‌سراغم آمد. من در «شهر آفتاب» کتاب‌های تازه را بررسی می‌کردم. گفت که دیگر رغبتی به همکاری با گروه فرهنگی خوارزمی، که خود از بنیان‌گذارانش بود، ندارد. او که در پی دانش و دانایی هرچه بیشتر جوانان ایران بود و اغراض سودجویانه‌ی همکاران خود را برنمی‌تابید می‌خواست گروهی بسازد که معلمان همکارش در سود حاصل از کار خود سهیم باشند. می‌دیدم که او به‌راستی به حقوق معلمان باور دارد. می‌خواست که در این راه من همکارش باشم. او باور داشت که معلمان از زحمت‌کش‌ترین طبقات جامعه‌ی ایرانی هستند. آدمیزادگانی رنجبر و ساده‌دل هستند که جماعتی شیاد از ایشان بهره‌کشی می‌کنند. کار را معلمان می‌کنند و سود آن را بیگانگان می‌برند.

گروه فرهنگی مرجان را شهریاری به یاد دخترش، مرجان که در تصادف از دست داده بود، در سال ۱۳۵۰ بنیان گذاشت. دکتر پارسی‌نژاد می‌گوید:

به او (شهریاری) گفتم چرا در این شرکت سهامی مرجان جز معلمان دوستان دانشمند را فرانخوانی؟ پذیرفت. چنین بود که من از استاد پرویز خانلری، دکتر محمدجعفر محجوب، دکتر حمید عنایت، دکتر حسن مرندی، نجف دریابندری، جهانگیر افکاری و بسیاری دیگر درخواست کردم که به گروه مرجان بپیوندند. و اما در گروه زبان و ادبیات فارسی من خوش‌فکرترین معلمان نواندیش را، که همه خود اهل شعر و سخن بودند، به همکاری فراخواندم. از میان ایشان می‌توانم از محمد زهری، محمد حقوقی، حمید مصدق، منوچهر نیستانی و اصغر واقدی یاد کنم.

مخالف مدرسه‌ی غیرانتفاعی و تیزهوشان

شهریاری از مخالفان مدارس غیرانتفاعی و تیزهوشان بود و می‌گفت:

وقتی یک شاگرد ضعیف کنار شاگرد قوی باشد، آن شاگرد ضعیف شاگرد قوی را وامی‌دارد تا نقاط ضعفش را بفهمد. اما امروز با جداکردن شاگردها از یکدیگر انواع مدارس درست کرده‌اند، مِن‌جمله مدارس غیرانتفاعی که به‌اندازه‌ی کافی انتفاعی است و مدارس تیزهوشان. در مدرسه‌ی تیزهوشان شاگرد فکر می‌کند از همه بالاتر است و تنها کاری که معلم با آنها انجام می‌دهد این است که اگر شاگرد کلاس چهارم است مطالب کلاس پنجم را به او درس می‌دهد. این جهش‌ها اصلاً لزومی‌ ندارد، چون شاگرد به وقتش این دروس را خواهد خواند. شاگردان همه باید توی مدارس دولتی باشند، چون شاگرد حتماً باید در کلاس چند نفر بهتر و چند نفر ضعیف‌تر از خودش را ببیند، از کسی که از خودش بهتر است چیزی یاد بگیرد و به آن کسی که ضعیف‌تر است چیزی یاد بدهد. یک مشارکت و همکاری عمومی بینشان وجود داشته باشد.

به گفته‌ی شهریاری: «مدارسی مثل مدرسه‌ی تیزهوشان اصلاً یعنی چه؟ این به‌معنای این است که شاگردی که نیامده آنجا کُندهوش است؟»

باآنکه برخی دولتی‌بودن مدارس و سیستم آموزشی یکسان را نوعی متحدالشکل‌شدن می‌دانند، شهریاری معتقد بود: «نه، صرفاً متحدالشکل‌شدن نیست، تقویت مشارکت و همکاری است. الان هیچ دانش‌آموزی حاضر نیست به دیگری کمک کند، چون همه‌چیز را برای خودش می‌خواهد.»

باآنکه خودش در سال ۱۳۳۹ اولین کلاس‌های آموزشی کنکور خوارزمی را با همکاری گروهی از معلمان به نام گروه فرهنگی خوارزمی در ایران راه‌اندازی کرده بود، با کنکور مخالف بود و می‌گفت دانش‌آموزان از دوره‌ی راهنمایی نگران کنکور هستند و تنها کتاب‌هایی که می‌خرند کتاب تست است، درحالی‌که «تست نمی‌تواند بهترین‌ها را انتخاب کند».

شهریاری می‌گفت:

کنکور موجب سرگردانی شاگردان می‌شود، چون دانش‌آموزان به‌هیچ‌وجه به فکر دوستانشان نیستند. اگر نکته‌ای را یاد می‌گیرند، آن را برای خودشان نگه می‌دارند تا در امتحان جواب بدهند. در واقع، کنکور دانش مملکت را ویران کرده است. تا وقتی کنکور اجرا می‌شود، هیچ امیدی به آینده‌ی علم در ایران نیست.

شهریاری با اشاره به رساله‌ی دکارت، گفتار در روش بهکاربردن عقل، می‌گفت:

در کشور ما رنسانس هنوز اتفاق نیفتاده است. رنسانس یعنی اینکه افراد بتوانند مستقلاً فکر بکنند و حاکمیت در مسائل خصوصی زندگی افراد وارد نشود و نپرسد کجا هستید، چه مذهبی دارید و به چه‌چیزی می‌اندیشید. شاید برخی نکته‌های مطرح‌شده در رنسانس در اینجا نیز مطرح شده باشد، اما کلیت رنسانس در مملکت ما صورت تحقق به خود نیافته است. منتها من فکر می‌کنم رنسانس در اینجا در حال بروز و ظهور است و بعد از آن است که ایران می‌تواند رشد و نمو داشته باشد.

او از پانزده‌سالگی معلمی را شروع کرده بود و تا پایان عمرش معلم باقی ماند و سعی کرد به پرورش نسل جوانی بپردازد که تشنه‌ی دانستن بودند.

شهریاری هفت بار در عمرش به زندان رفت که کمترین آن سه ماه و بیشترین آن سه سال بود. شاید برای همین بود که می‌گفت: «همیشه در زندگی خودم در بیم و امید به سر می‌بردم. همیشه حتی حالا نمی‌توانم خودم را آزاد به‌معنی واقعی احساس کنم. احساس می‌کنم همیشه یک کسی، یک چیزی دارد مرا می‌پاید.»

باآنکه بیش از پنجاه سال معلم بود، هیچ‌گاه بازنشسته نشد و حقوقی از بازنشستگی نگرفت. خودش می‌گفت: «خبر ندارم که بازنشستگی‌ام چی شده، من هم دنبالش نرفتم. من زندگی‌‌ام را با حق‌التألیف کتاب‌هایم می‌گذرانم.»

شهریاری در بیست‌ودوم اردیبهشت ۱۳۹۱ در ۸۵سالگی در تهران درگذشت و در آرامستان «قصر فیروزه»ی تهران (ویژه‌ی زرتشتیان) به خاک سپرده شد.


منابع

امید قنبری (۱۳۸۱) زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد پرویز شهریاری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.

میلاد درویش (۱۳۸۴) مستند «فانوس گلستان».

محمدعلی فارسی، مستند «سرزمین نخبگان؛ پرویز شهریاری».

پریسا احدیان، «شب پرویز شهریاری» در مجموعه‌ی «شب‌های مجله‌ی بخارا»، با همراهی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه‌ی پژوهشی ایرج افشار، مرکز دایرةالمعارف اسلامی، ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۵.

«وبسایت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی»

مجله‌ی چیستا، شماره‌ی ۲۶۸، دی و بهمن ۱۳۸۸.

منصور رستگار فسایی (۱۳۷۹) احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری. تهران: طرح نو.

نام

یاد عزیزِ محمّد مختاری را گرامی می‌داریم

یاد عزیزِ محمّد مختاری را گرامی می‌داریم

بازدیدها: 2

محمّد مختاری (۱ اردیبهشت ۱۳۲۱ – ۱۲ آذر ۱۳۷۷) شاعر، نویسنده، پژوهشگر، مترجم، نظریه‌پرداز ادبی، منتقد ادبی، فرهنگی، سیاسی و از فعالان کانون نویسندگان ایران بود.

محمد مختاری در روز پنج‌شنبه ۱۲ آذر ۱۳۷۷ پیش از غروب برای خرید از منزلش خارج شد و دیگر باز نگشت. تیمی از اعضای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران او را ربودند و به قتل رساندند. قتل او، محمدجعفر پوینده، داریوش فروهر و پروانه اسکندری، بخشی از ترورهای سیاسی بود که بعدها به قتل‌های زنجیره‌ای معروف شد و مقامات وقت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در بیانیه‌ای اعتراف کردند که این قتل‌ها به دست عوامل این وزارتخانه صورت گرفته‌است.

محمد خاتمی، رئیس‌جمهور وقت، کمیته‌ای برای تحقیق درباره عاملان قتل‌ها تشکیل داد و زمستان همان سال وزارت اطلاعات در بیانیه‌ای اعلام کرد عده‌ای از “کارمندان کج‌اندیش و خودسر” این وزارتخانه مسئول قتل‌ها بوده‌اند. علی خامنه‌ای که دروغگویی بی‌شرم است، در یک سخنرانی عمومی گفت که فروهرها چهره‌های سیاسی موثری نبوده‌اند و محمد مختاری و محمدجعفر پوینده نیز نویسندگانی شناخته‌شده نبودند که جمهوری اسلامی بخواهد برخوردی با آنها بکند.

با گرامی داشت یاد عزیزش، آثار ارزشمندش را بازخوانی و گفت و شنودش را با دکتر مسعود نقره‌کار باز نشر می‌کنیم.

هیئت تحریریه شورای ملی تصمیم

۱۱ آذر ۱۴۰۲ – ۲ دسامبر ۲۰۲۳

گفت و شنود با محمّد مختاری

Mohammad Mokhtari Interview