by ... the writer | 18.ژوئن 2023 | مقالات
از نخستین سالی که این روز گرامی داشته شد، یعنی ۱۷ ژوئن ۱۹۹۴، تا امروز دستکم ۶۰۰ میلیون هکتار از وسعت رویشگاههای جنگلی جهان کاسته شده و بر قلمروی مناطق متأثر از بیابانزایی، بیش از یک میلیارد هکتار افزوده شده است. در ایران هم به نسبت سال ۱۳۷۳، به نظر میرسد از شرایطی رویایی به جهنمی واقعی قدم نهادهایم.
راست آن است که در نخستین سال گرامیداشت روز جهانی مقابله با بیابانزایی، شرایط دریاچه ارومیه آنقدر خوب بود که در دانشگاه تبریز همایشی را تدارک دیدند با هدف مهار بزرگتر شدن وسعت دریاچه ارومیه! گاوخونی، بختگان، مهارلو، پریشان، کافتر، شادگان، آلماگل، آلاگل، آجیگل، هامون، جازموریان، هورالعظیم و مهارلو هم روزگاری بسیار مطلوب را میگذراندند. درحالیکه امروز جز خاطرهای غبارآلود و نمکی چیزی از اغلب آنها باقی نمانده است. افزون بر آن، در آن زمان، میزان تراز منفی آبخوان در کل کشور کمتر از بیست میلیارد مترمکعب بود، اما امروز از ۱۴۳ میلیارد مترمکعب هم گذشته است؛ یعنی ایرانیان در طول ۲۹ سال که از عمر روز جهانی مقابله با بیابانزایی میگذرد، دستکم ۱۲۳ میلیارد مترمکعب بر وخامت بدهکاری آبی خود افزوده و دو بار رکورد فرونشست زمین را در کل کره زمین بهنام خود جابهجا کردهاند. همچنین، بیش از پنج هزار روستا متروکه و دومیلیون هکتار از وسعت رویشگاههای جنگلی کشور کاسته شده است.
چه اسناد و شواهد دلپذیری که نشان میدهد جهانیان و ایرانیان تا چه اندازه ابعاد خطر بیابانزایی را جدی گرفته و برای مهار این خطر، یعنی کنترل جریانهای کاهندۀ کارایی سرزمین همقسم شدهاند.
اینک پرسش مهم این است که تا چه زمان میتوان به برگزاری این مناسبتهای نمادین و بیاثر ادامه داد و دلخوش به تغییراتی مثبت داشت که ظاهراً در هر خردادماه از آن دورتر هم میشویم؟
کافی است به مقایسۀ این دو نقشه که وضعیت رویشگاههای جنگلی جهان را از آغاز تمدن روم تا سال ۲۰۰۵ با هم سنجیده است، یپردازیم و در مفاهیم برآمده از آن دقت کنیم.
اینکه بیش از ۹۰ درصد از وسعت جنگلهای طبیعی اروپا از دست رفته است و از مجموع یک و نیم میلیارد هکتار، جنگل طبیعی، فقط ۷۰۰ میلیون هکتار باقی مانده است. بهویژه به وضعیت ایران توجه کنید که در روزگارانی نه چندان دور، تمامی اطرافش بهوسیلۀ رویشگاههای جنگلی شاداب احاطه شده بود! خبر هولناکتر آنکه از ۲۰۰۵ تا ۲۰۲۱، متجاوز از ۴۳۷ میلیون هکتار دیگر از وسعت جنگلهای جهان دچار پاکتراشی شده است!
آنهایی که نگارنده را در طول ۳۶ سال حضورش در صحنۀ طبیعت ایران میشناسند، میدانند که او همواره کوشیده مثبت بیندیشد و ضمن زنهار از عقوبت نابخردیها با امید از درایتها و راهکارها سخن گوید. الان هم در تلاشم که از این رویه عدول نکنم، هرچند هر سال که میگذرد، کار دشوارتر میشود!
بههرحال، اگر میخواهیم بیابانزایی را واقعاً مهار کنیم، باید جامعه جهانی به تعهدات خود در توافقنامه پاریس و شرمالشیخ گردن بنهیم و در ایران، برنامۀ اقدام ملی مقابله با بیابانزایی واقعاً اجرایی شود. باید حقابۀ محیط زیست به میزان دستکم ۴۰درصد آب قابل استحصال سالانۀ کشور در اختیار تالابها و رودخانهها قرار گیرد و وسعت رویشگاههای جنگلی ایران دوباره به ۲۰ میلیون هکتار در آغاز قرن گذشته بازگردد. شرط تحقق این اهداف هم رفتن بهسمت اقتصادی است که آبمحور نباشد.
by ... the writer | 15.ژوئن 2023 | اخبار
هر انسان آزاده و با تجربهای به آسانی پی میبرد که شرایط اقتصادی، سیاسی، بینالمللی، بهداشتی، آموزشی و محیط زیستی کشور هر روز بد و بدتر میشود و این بیمار چهل و چند ساله با شتاب بیشتری به سوی مرگ به پیش میرود، سیستم از هم پاشیدهی مرکزی هر روز تسلط خود را بر بخشی از اجزا و بخشهای خویش از دست میدهد و هر روز این سیستم حاکمیتی با نافرمانی بخشی از اجزای خود روبهروست.
شطرنجبازها به خوبی میدانند که یکی از علتهای برنده شدن یک شطرنج باز حرفهای این است که تعداد بیشتری از حرکتهای آینده حریف را پیشبینی کند، شطرنج سیاست نیز چنین است، هر کدام از طرفین بازی تعداد بیشتری از حرکتهای حریف را پیشبینی کند احتمال پیروزیاش بیشتر خواهد بود، زیرا سرنوشت آینده هر جامعه، تشکل یا گروه بستگی به برنامهریزی امروز او خواهد داشت و یکی از راههای یک برنامهریزی موفق، شناخت حریف است. حرکتهای آینده مردم در برابر حاکمیت چه در طول دوران مبارزه و چه در دوران خلا قدرت و چه پس از پیروزی بستگی به عوامل و شرایط زیر دارد:
۱_ داشتن پایگاه فیزیکی مانند: ساختمان، فضای باز، خیابان، رستوران و…
۲_ داشتن پایگاه اندیشه و بررسی برای تجزیه و تحلیل اوضاع اجتماعی، نقد و بررسی شرایط، گفتگو و برنامهریزی دورهای
۳_ داشتن ارتباط و پیوند میان حلقههای درونسازمانی و برونسازمانی
۴_ داشتن برنامهریزیهای تشکیلاتی برای آینده جامعه در کوتاهمدت (یک ساله)، میانمدت (۵ ساله)، بلندمدت (۱۰ ساله)
بهگمان نگارنده، تشکلهای صنفی فرهنگیان در هر چهار زمینه بالا شرایط دلخواه را دارا میباشند، فرهنگیان با تبدیل مدارس به عنوان پایگاه فیزیکی، پایگاه اندیشهورزی، پایگاه ارتباطی و پایگاه برنامهریزی برای آیندهی جامعه، چه در طول دوران مبارزه و چه در حین کنشهای اجتماعی یا در زمان خلا قدرت و چه پس از پیروزی میتوانند پاسخگوی نیازهای اجتماعی و مدیریتی جامعه در روزهای بحرانی باشند.
از آنجایی که فرهنگیان دارای شرایط ویژهای مانند: گستردگی جغرافیایی و ارتباطات، مرجعیت و اعتماد اجتماعی میباشند و از لحاظ فکری و تحصیلاتی، توانایی تجزیه و تحلیل منطقی اوضاع سیاسی اجتماعی را داشته و دلسوز جامعه نیز میباشند و از طرفی با دانشآموزان، این نیروهای جوان، پرانرژی، آیندهساز، بالقوه، توانمند و باانگیزه ارتباط مستقیمی دارند و رابطان شایستهای میان معلمان و خانوادههای خود نیز میباشند.
معلمان میتوانند هر مدرسه را به یک پایگاه اندیشهورزی و کمکرسانی تبدیل نمایند تا در دوران فشارهای امنیتی یا در هنگام خلا قدرت یا پس از پیروزی، بتوانند دانشآموزان را برای برقراری امنیت شهری راهنمایی کنند و حتی در شرایط خلا قدرت که امکان کمبود یا قطع نیازمندیهای روزمره مردم یا قطع حقوق بازنشستگان و حقوقبگیران نیز هست، مدرسه میتواند پایگاه مهمی برای طراحی، برنامهریزی، جمعآوری و توزیع کمکهای مردمی به نیازمندان باشد.
مردم هر جامعه در دوران دگرگونیهای عمیق از نام های سیاسی تکراری، کهنه و نخنما و بتهای شخصیتی و تشکیلاتی که برای آنان تراشیده شده، خسته و روی گردانند و خواهان شکوفایی و آفرینش روزگاری نو با تشکیلات و سازماندهی و برنامهریزیهای نوینی هستند که خود نقش مهمی در پیدایش و آفرینش آن داشته یا دستکم دسترسی و تماس مستقیم و رودررو با آنان برایشان به آسانی و به طور گسترده و روزانه میسر باشد تا بتوانند رنجها، مشکلات، خواستهها، امیدها و آرزوها، برنامهها و دیدگاههای خود را برای اجرا با آنان در میان گذاشته و پاسخ اندیشمندانه، منطقی، بدون احتمال فریبکاری و بدون آنکه از آنان استفاده ابزاری شود دریافت نمایند. بیگمان همه این ویژگیها در ساختار روابط معلمان و دانشآموزان نهفته است، مدرسه و معلم فرد نیستند، گروه وابسته نیستند، دور از دسترس نیستند، تافته جدا بافته نیستند، طبقه اجتماعی ویژه و برتری نیستند و ادعای اشرافیگری و سهمخواهی نیز ندارند. معلم و مدرسه، خود تکتک سلولها و ویژگیها و بافتهای جامعه هستند که درد جامعه را به دوش میکشند. مدرسه و معلم هماندیشان و همراهان شایستهای برای دانشآموزان و خانوادههای آنان برای هرگونه دگرگونی عمیق اجتماعی هستند. هرگاه معلم در رنج باشد، جامعه در رنج است و هرگاه معلم در رفاه باشد، جامعه در رفاه است، هرگاه معلم خردمند باشد، جامعه خردمند است، زیرا معلم همان تکتک سلولهای پیکرهی جامعه است.
پایان سخن اینکه اصالت و ریشهدار بودن مدرسه و معلم ضامن ثبات اجتماعی و ریسمانی برای جلوگیری از گسستهای اجتماعی و هرج و مرج خواهد بود.
برگرفته از کانال شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
۱۴ یونی ۲۰۲۳
by ... the writer | 14.ژوئن 2023 | اخبار
«آبان خونین ۹۸» یکی از گستردهترین و بزرگترین اعتراضات معاصر مردم ایران علیه رژیم جنایتکار جمهوریاسلامی بوده است؛ اعتراضاتی مسالمتآمیز که با هولناکترین سرکوب پاسخ داده شد. در کمتر از سه روز، هزاران انسان بیگناه کشته شدند که ما هنوز نام و نشان اغلب آنها را نمیدانیم.
امروز، ما خانوادههای داغدار، پس از ماهها تلاش و با مشارکت نیروهای همیار، پس از ساعتها گفتگو و کار داوطلبانه، شروع فعالیتهای «انجمن خانوادههای دادخواه آبان» را برای پیگیری اهداف زیر اعلام میکنیم:
۱. مستندسازی، آرشیو اطلاعات و ارائه گزارشات مرتبط با آبان خونین.
۲. یادآوری ابعاد مختلف جنایات رخ داده در آبان خونین.
۳. پوشش اخبار پیرامون فشار و سرکوبی که «خانوادههای دادخواه» از سوی نهادها و نیروهای امنیتی متحمل میشوند.
۴. گرامیداشت یاد جانباختگان آبان خونین.
۵. برگزاری سالگردها، مراسمات و رخدادهای مرتبط با آبان خونین.
۶. تشکیل پروندههای جنایات آبان، ارسال آنها به دادگاههای بینالمللی با کمک وکلای باتجربه در این زمینه و دادخواهی این کشتار بر اساس موازین حقوق بشر.
۷. تلاش برای ثبت کشتار آبان به عنوان جنایت علیه بشریت در اتحادیه اروپا و سازمانهای بینالمللی.
ما «خانوادههای دادخواه آبان» معتقدیم که رژیم جمهوریاسلامی در ذهن مردم ایران با «آبان» نابود شد و این «آبان» با حمایت مردم آزادیخواه ایران، ادامه خواهد داشت.
از شما، مردم شریف ایران، میخواهیم که در این مسیر ما را یاری کنید، همانگونه که تاکنون یاور ما بودهاید. با وجود اینکه ما، خانوادههای دادخواه، آگاهیم که ذات دادخواهی در چارچوب بیدادگاه جمهوریاسلامی، امری سیاسی است، اما این انجمن نه متعلق به حزب و جناح سیاسی است و نه خط مشی سیاسی خاصی را دنبال میکند.
با توجه به جنایات گسترده جمهوری اسلامی در آبان خونین، امکان ارتباط با همه خانوادههای آبان در این ۴۳ ماه ممکن نبود و این انجمن با همکاری تعدادی از خانوادهها شکل گرفته است، اما این نهاد متعلق به تمام دادخواهان آبان و مردم آزادیخواه ایران است.
بعد از اعلام تاسیس تشکل «مادران انقلاب» بر سر مزار ژینا امینی، مظهر “انقلاب ژینا” در روز جمعه ١۹ خردادماه ۱۴۰۲، در شهر سقز اینک «انجمن خانوادههای دادخواه آبان» طی بیانیهای اعلام موجودیت کرده است.
در بیانیه اهداف سیاسی و قضایی انجمن بیان شده است. یکی از موسسین تاکید کرده گرچه انجمن مستقل است، اما از آنجا که “ذات دادخواهی سیاسی” میباشد انجمن خود را متعلق به همه دادخواهان و آزادیخواهان میداند و با تمام نیرو با مردم حقطلب همکاری خواهد کرد. یکی دیگر از اعضای خانواده جانباختگان آبان گفته: «همزمان که دادخواه آبان هستیم، دادخواه دیگر جنایتهای اتفاق افتاده توسط جمهوری اسلامی هستیم». در این شکی نیست که ستون اصلی این انجمن نیز، مثل موارد مشابه، مادران جانباختگان خواهند بود.
جمهوری اسلامی در منگنه مبارزات زنان گیر کرده است. اگر در شروع خیزش انقلابی ژینا، دختران جوان میداندار مبارزهای خونین بودند، اینک مادران، مادر بزرگها و ميليونها زن ضدحجاب در کنار دختران خود قرار گرفتهاند. اینک دستگیری ۴۰ نفره «مادران انقلاب» و نزدیکانشان در کوردستان و یا تلاش برای پروندهسازی برای منیره مولائیراد، مادر شجاع کودک جانباخته کیان پیرفلک، که شهرت جهانی یافته، فقط تقویت اراده مبارزاتی و رسوائی بیشتر را برایشان به ارمغان میآورد. اگر سران وحشت زده اسلامی، بر این تصور بودند با مسموم کردن دختران در مدارس بر خیزش زنان فایق خواهد آمد اینک با میلیونها زن مجربی که طی دههها تمام اقدامات، سیاستها و قوانین ضد زن رژیم را با شکست مواجه کردهاند چه میکند.
رژیم ابتدا مقررات جدید حجاب و عفاف را عملاً در دستور اجرا گذاشت، ولی با مقاومت و مبارزه میلیونی زنان و مردان مترقی مواجه شد. پس آنرا به عنوان لایحه به مجلس برد تا شاید گرهی از کار فروبستهاش بگشاید، اما در آنجا هم بعضی از نمایندگان گفتند: «همانطور که قانون آمران به معروف فقط مورد سوء استفاده عدهای قرار گرفت و عمل نکرد، این یکی هم به همان سرنوشت دچار خواهد شد».
زنان طی سه دهه اخیر در کنار طبقه کارگر بیشترین مشقتها را از دست رژیم جمهوری اسلامی چشیدهاند. اولین هجوم ضد انقلاب برخاسته از انقلاب ۵۷ به صفوف زنان سازماندهی شد. اولین چماق بدستان رژیم اسلامی سراغ زنان معترضی رفتند که شجاعانه در مقابله با خانهنشین کردن زنان و اعمال حجاب اجباری صحنه خیابانها را به میدان مبارزه پُر شور تبدیل کردند. اگر برای ضد انقلاب هجوم به صفوف زنان آغاز یک سیاست ارتجاعی و اعمال سلطه بر زنان و اولین خاکریز جهت تهاجم به کلیه مطالبات مردم، به عقب راندن انقلاب و بالاخره تسلط بر کل جامعه بود، برای اردوی انقلاب و به ویژه برای زنان، دفاع از انقلابی بود که هنوز تازه نفس بود و در همان گامهای نخست با یک ضد انقلاب وحشی و برآمده از اعماق قرون و اعصار مواجه میگردید.
طی ۲ تا ۳ سالی که شعلههای انقلاب هنوز خاموش نشده بودند، مقاومت زنان یکی از ارکان تداوم انقلاب بود. اگر چه جمهوری اسلامی سرانجام توانست انقلاب مردم ایران برای آزادی و زندگی بهتر را سرکوب کند، اما در طول چهار دهه گذشته جنبش کارگران، جنبش زنان، جنبش دانشجویان و جنبش انقلابی مردم کوردستان، با همه افت و خیزهایشان به حرکت خود ادامه دادند. مبارزات زنان برای رهائی همیشه یکی از ارکان مقاومت در برابر حکومت اسلامی و قوانین آن بوده است.
این مبارزات و مقاومتها در کنار عوامل اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک دیگر رژیم را به پرتگاه سقوط نزدیک کرده است مبارزات رو به رشد اخیر نمایانگر این واقعیت است که زنان در تحقق سرنگونی جمهوری سرمایهداری اسلامی همچنان نقش پیشتاز خواهند داشت.
منابع: کانال تلگرامی aban familes و سایت کولبرنیوز
۱۴ یونی ۲۰۲۳
by ... the writer | 14.ژوئن 2023 | اخبار
متن نامه بهاره هدایت که برای انتشار در اختیار «ایرانوایر» قرار گرفته، به شرح زیر است:
نزاعهای اپوزیسیون نفسگیر شده. همه میدانیم. و این منشا سرخوردگی خواهد شد. این هم روشن است. ایدهی براندازی و ضرورت آن در جان مردم جاری است و جراحت وجود جمهوری اسلامی بر پیکر ایران برقرار است. اما روزی نیست که اپوزیسیون خودزنی نکند و پارهای از خودش را نکشد، و همزمان این امیدهایی را که با مرارت روئیده لگدمال تمناهایش نکند. عمدهی این نزاعها بر رانههای شخصی سوارند-که یعنی اگر تداوم پیدا کنند، فرقهساز خواهند شد. نیروهای سیاسیِ حاملِ این نوع نزاعها گویا که اضطرار وضعیت را در نمییابند، به پرسشهای اساسی پاسخ نمیدهند، انجام کارویژههایشان را به دست باد سپردهاند، و در اغتشاشی از ایدههای رنگارنگ سرگردانند و براندازی را رقابت متفننانهای میشمارند که گویا تصادفا در میدان سیاست رقم خورده!
با این حال در پرهیز از نزاع نمیتوان ایدهای همچون ایدهی «مدارا» را آنطور که در گفتمان اصلاحات صرف میشد، برای میدان براندازی تجویز کرد؛ چرا که این میدان جنگ و انقلاب است و به ناچار دوقطبی است، و آن یکی نبود و قرار هم نبود که باشد. اما به ضرورتِ حفظ نیروهای موجود و جذب لایههای کثیرتری از مردم، باید پافشاری کرد. بر این مبنا، میتوان و باید نزاعهای مبتنی بر رانههای شخصی را به سمت نزاع بر سر اندیشیدنِ نظاممند دربارهی پرسشهای اساسی راند؛ پرسشهایی که روی سهگانهی «صورتبندی وضعیت، برنامهی سیاسی، و افق پیشِرو» سوارند.
این پرسشها ممکن است پیرامون این نکات مطرح شوند:
اول: مسالهی بنیادین ما چیست؟ این مساله چه نسبتی برقرار میکند با فضیلت بنیادینی که درصدد تحقق آنیم؟ دایرهی شمول منظومهای که میسازیم تا چه حد است، و اولویتهایش چیست؟ به لحاظ تاریخی ما چرا در این نقطه قرار گرفتهایم؟ و بنابراین باید از کدام خطاهای تاریخی اجتناب کنیم؟
دوم: طیفبندیها و بضاعت نیروهای حامی چقدر است؟ و ظرفیت اقناعسازی و جذب نیرو در میان ما کدامهاست؟ به همین ترتیب میتوان از طیفبندی و بضاعت نیروهای رقیب، و نیز از طیفبندی و بضاعت نیروهای حکومت پرسید. در این میان موتلفین طبیعی ما کدامها هستند و موتلفین استراتژیکمان کدامها؟ و نسبت ما با آنها چیست؟
سوم: شریانهای ثروت و قدرت درون حکومت چگونه جاریاند، و طی چه سازوکاری به هم متصل یا از هم جدا میشوند؟ نقاط شکنندگی، تنش، و بحرانی شدن آنها کدام است و ما از چه طریقی میتوانیم اینها را موثقا شناسایی کنیم؛ و این یکی از استراتژیکترین پرسشهای پیشِ روست چنانچه در نظر داشته باشیم که نزد نیروی سیاسی طراز اول، تسخیر خیابان کافی نیست، و کارویژهی او آن است که به تسخیر قدرت بیندیشد.
چهارم: برنامهی حکومت برای رفع یا تعویق منازعات داخلی خودش، بحرانهای جامعه و سرکوب تنشهای بیرونی (چه در نسبت با اعتراضات مردمی و چه در مواجهه با نظام بینالملل) چیست، و برنامهي ما برای رویایی با آن شامل چه مفادیست و تا چه حدی انعطاف دارد؟ خصوصا با نیروی نظامی حکومت میخواهیم چه کنیم؟
پنجم: حکومت از چه طریقی میتواند به درون نیروهای خودی نفوذ کند، و چارهی انسداد این مسیرها کدام است؟
ششم: واکنش کشورهای منطقه نسبت به براندازی چه خواهد بود و ما با چه رویکردی درصدد مهار آن برخواهیم آمد؟ و در بزنگاه چطور میخواهیم حمایت بینالمللی را تضمین کنیم؟
و هفتم: ما ذیل کدام دستگاه مفهومی میاندیشیم؟ و در ارجاع به کدام الگوی متعین، آینده را ترسیم میکنیم؟ ضرورتهای ما چیست؟ و ظرفیت اجماعسازی ما در ارجاع به کدام نهاد یا فضیلت بنیادین رقم میخورد؟ تبار سیاسی ما کدام است؟ و نسبت ما با نخبگان این تبار و تبارهای ناهمسو از چه قرار است؟ یا به عبارتی دیگر، با توجه به تنوع و تکثر ایدههای موجود، پایداری ایران بعد از براندازی را چطور تضمین کنیم؟
اما بهجای پرداختن به این دست پرسشها، جریانهای سیاسی برانداز دچار معضلاتی دیگرند، که از آن جمله شدت اغتشاش ایدههاست؛ هرکس به مناسبتی و از رهگذری، پارهای از یک ایدهی- عمدتا و گاهی ظاهرا- مشروع را از جا کنده و به میان اتمسفر سیاسی پرتاب میکند، بدون آنکه به الزام سامانیابی آن ذیل یک منظومهی سیاسی معین پایبندی نشان دهد، یا امکانات، منطق و استلزامات تاریخی و اکنونِ ایران را لحاظ کرده باشد. «همهچیزگوییِ هیچچیز نگو»، یا به عبارتی همهچیزگوییِ بیمحتوا گونهی رایجی از این شیوه است؛ گونهای اساسا رهزن که فقط به درد ساختن سلبریتی سیاسی و یا جلب توجه نهادهای بینالمللیِ حقوقبشری میخورد.
نمونهی دیگر، اغتشاش فکریِ برآمده از پیجوییِ یوتوپیاهای نامحقق است، با این رویکرد که گویا ما با براندازی جمهوری اسلامی قرار است به تمام پرسشهای معطلماندهی تاریخ بشریت پاسخ دهیم و بهشتِ-ظاهرا- برینی بسازیم که بشرِ دوپا تاکنون تجربهاش نکرده است. ایدههایی همچون «ادارهی شورایی» و «دموکراسی رادیکال» از این دستاند؛ اینها حاصل یوتوپیایی اندیشی و انقطاع از واقعیتاند و پیامدشان سترونیِ سیاست در روزگار معاصر است. ما قرار نیست مدل حکمرانی را از کره ماه بیاوریم، بلکه بضاعت تاریخیمان حکم میکند بسیار محتاطانه از مدلهای تجربه شده، محقق، پایدار، و موفقِ موجود در جهان امروز الگوبرداری کنیم. ما قرار نیست – و در استطاعت سنت و تمدنمان هم نیست – که مرزهای تاریخ و تمدن کل بشریت را در نوردیم؛ بلکه از آنجایی که در همین جهان موجود زندگی میکنیم نه بیرون از آن، در تلاشیم جامعه و حکومت خود را با موازین حکمرانی نوین و زیست عادیِ همین جهان – نه جهان علیینی که به کمند تجربهی بشری در نیامده- منطبق کنیم. ایران آزمایشگاه تاریخ نیست، و ما به دلایل مفصل، بر صدر تاریخ بشریت نایستادهایم و بنابراین در آستانهی فتح قلههای ناگشوده، و ممکن کردنِ امر ناآزمودهی نشدنی نیستیم.
با این همه، نیروی سیاسی موظف است نسبت خود را با اهم پرابلمهای مطرح شده در این اتمسفر روشن کند؛ به این معنا که نشان دهد ذیل نظام اندیشه و تبار سیاسی او، اهم این پرابلمها چگونه پاسخ داده میشوند؟ به نحوی که منظومهی سیاسی مدنظرش کماکان پایدار بماند و واقعا کار کند و به این ترتیب بتواند افق پیش رو را ترسیم کند.
برنامهی سیاسی خطیرترین و مسئولیتزاترین بخش از سهگانهی پرسشهاست، و پرسش محوری آن این است: چطور میخواهیم فاصلهی میان خیابان و پیروزی را پر کنیم یا صریحتر: چطور میخواهیم براندازی را محقق کنیم؟ از آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای اوکراینی به اینسو، موضوع زنده ماندن و حق زندگی، در خود جامعه پرابلماتیزه شد. از این مجرا که جمهوری اسلامی در قامت دشمن ملت ظاهر شد، یعنی میدان بدل شد به میدان جنگ. به عبارتی، منطق و استلزامات جنگی بر وضعیت حاکم شد، و هنوز هم آن منطق برقرار است. و عطف به این منطق است که نیروهای سیاسی برانداز باید به برنامهی سیاسی بیندیشند، آنرا تدارک ببینند، و مخاطرات و مسئولیتش را بپذیرند. اگر این منطق و استلزامات پیرامون آن را نادیده بگیریم، در واقع هنوز نتوانستهایم به براندازی بیندیشیم، یعنی هنوز با منطق اصلاح طلبی به میدان مینگریم و به ناچار دچار همان بنبستهای پروژهی اصلاحات خواهیم شد؛ اهمیتی هم ندارد که چند مرتبه خودمان را برانداز نامیده باشیم، مهم درک ما از منطق حاکم بر وضعیت است. بدون این ادراک، نهایتا براندازی خواهیم بود که اصلاحطلبانه میاندیشد!
همبستگی یا ائتلاف نیروها و جریانها تنها پس از روشن شدن پاسخ به این پرسشهاست که معنادار میشود. تا پیش از آن همبستگی به معنی رقم خوردنِ رفاقتهای شخصی در میان آشوبناکی ایدههاست- یعنی من با تو اعلام همبستگی میکنم، بدون هیچ مبنای سیاسیِ درونماندگار یا اندیشیده شده- و «ائتلاف» به سطح تشکیل یک گروه همگن تنزل پیدا میکند؛ یعنی خودمان با نیروهایی عین خودمان ائتلاف میکنیم! به عبارت دیگر، تا وقتی که «دیگریِ سیاسی» به مثابه یک ایدهی نظاممند متعین نشده باشد، همبستگی یا ائتلاف معنایی ندارد و کاربستش در زبان صرفا مزینگوییست، بدون آنکه بتواند در واقعیت مازاد سیاسی بیافریند.
نمونهی «جورجتاون» مثال روشنگریست، گرچه این مسئله محدود به جورجتاون نیست. آن ائتلاف و فروپاشی زودهنگامش به وضوح نشان داد که ما در درجهی اول با نوعی هرجومرج در ایدهها مواجهیم. و علیرغم چنین وضعیتی، تصور اعضا این است که با به زبان آوردنِ هرچه صادقانهترِ واژهی «همبستگی»، همبستگی ناگهان در فضا پدیدار میشود! یا اگر همهمان پای میثاقهای حقوقبشری را امضا کنیم، به این معناست که سیاست ورزیدهایم! یا گویا که تصور بر این است که دعوا بر سر نام بردن از «رهبر اپوزیسیون» است. پس اگر اعضا از داعیهی رهبری کنار بکشند، نزاع ها فروکش میکند و همبستگی پدید میآید! در حالی که رهبری به معنای آن است که شخص (یا گروه بسیار کوچکِ بسیار منسجمی) عطف به سهگانهی «صورتبندی، برنامه، افق» پاسخهای نظاممندی را عرضه کرده باشد. و خود، اولا میان پاسخهای طراحیشده و واقعیتهای متحول بیرونی به عنوان عامل انتظامبخش عمل کند، ثانیا حضورش به شخصه بتواند از یک سو نزد مردم حدی از اعتبار و مشروعیت را برای پاسخها فراهم کند، و از دیگرسو با توجه به تفرقهای موجود نزد نیروهای سیاسی، واجد حدی از ظرفیت اجماعسازی باشد. ثالثا در چشمانداز، قابلیت بسیج عمومی را داشته باشد و رابعا نزد محافل بینالمللی و جامعهي جهانی چهرهای بهرسمیتشناختهشده، با تبار سیاسیِ معلوم باشد. این پکیج اگر درست مفصلبندی شده باشد، اساسا قابل انحلال نیست و کنارهگیری از رهبری یا داعیهی رهبریِ شخص(یا گروهی) دیگر تاثیری در آن ندارد. به این اعتبار، اصرار بر کنار گذاشتنِ مدعای رهبری بلاموضوع است؛ چنین تقاضایی همانقدر بیمعناست که ادعای رهبری اپوزیسیون بدون پرداختن به پاسخهای آن سهگانه بیمعناست.
این بیماری اپوزیسیون ماست که به جای آنکه سیاست بورزد میخواهد فعال حقوق بشر باشد که یعنی در سیاست همه چیز بگوید ولی در عین حال هیچ چیز هم نگفته باشد. سیاست و حقوق بشر دو ضرورت جامعهی بشریاند. اما یکی قیدیست بر دیگری. این دو اینهمان نیستند، و اینهمان فرض کردن آنها، حاصل آشوبناکی اندیشه و عدم انسجام فکریست. و ذهن نامنسجم-هرچقدر هم دغدغهمند و واجد خیرخواهی- قادر نیست در بیرون از خود انسجام سیاسی پدید بیاورد.
برعکس، این اندیشیدن نظاممند به پرسشهای اساسی است که میتوان در میانشان امید به همبستگی یا ائتلاف داشت. و در این میان محلِ سکونت نیروهایی که در صدد پاسخگویی به پرسشها هستند، امری لااقتضاست؛ یعنی تفاوتی نمیکند که نیروی داخل کشور باشد یا خارج از کشور. ما برای براندازی به هر دو نیاز داریم و هیچ کدام قابل حذف یا کمانگاری نیستند. حذف کردن نیروی خارج کشور یا تقلیل دادن نقش او به صرفِ حمایت، ناشی از صورتبندیهای غیرواقعی از وضعیت است و مسئولیت حیاتیِ خارجنشینان را تحلیل میبرد. از سوی دیگر، اتکای صرف به نیروهای داخلی، یا تغییرات صرفا درونزا، همان اصلاحات است، مهم نیست که این بار نامش را براندازی بگذاریم یا چیز دیگر. این همان است که بود، و واجد همان انسدادیست که داشت.
وقتی پاسخهای منظومهوار به پرسشهای سهگانه تکمیل نباشد، تصمیمگیری برای پیوستن به یکی از گرایشهای موجود، شکننده میشود، چرا که عناصر تحلیلی برای یک جمعبندیِ تمامکننده و قاطع، کافی نیست، و اینجاست که میبینیم علیرغم تبارهای سیاسی همسو، جمعبندیهای متنوعی ظهور میکند؛ مثلا ممکن است یکی پادشاهیخواه شود و دیگری جمهوریخواه. ولی این جمعبندیها هم متکی به نوعی رانهی عاطفیست و همواره سطحی از تردید عقلانی را با خود حمل میکند، و این تردید حاصل تعللِ رهبران سیاسی یا نیروهای طراز اول در طراحی منظومهای هماهنگ و پاسخگوست. به محض آنکه یکی از جناحها موفق شود واقعا براندازانه بیندیشد و برنامهی پرمخاطرهی گذار را تدارک ببیند، بخش بزرگی از تردیدها و لغزندگیها را میتواند به نفع خود به یقین و استواری بدل کند.
****
این متن را با این انگیزه نوشتم تا توضیحی باشد دربارهي نقاط تنش-آنطور که من میفهمم، شاید که به دست یکی از جوانان یا دانشجویان دلسپرده به براندازی برسد و به روشنتر شدنِ اینکه ما باید از رهبران چه بخواهیم کمک کند. و هم اینکه نقدی باشد بر بیپرواییِ برخی نیروهای سیاسی در دامن زدن به نزاعهای بیهوده بهجای انجام دادنِ کارویژههایشان؛ یادآور اینکه این مسیر دشوار است. پر از مخاطره. پر از صعبالعلاجی. پر از بحران.
و شما در قامتِ رهبریایستادگان، به قدر بزرگی کاری که میخواهید انجام دهید، بزرگ باشید. و چشم از هدف برندارید که تاریخ این سرزمین ما را نخواهد بخشید اگر این میدان را به تمناهای شخصیمان ببازیم، و از این بابت احدی را از آیندهی ایران مایوس کنیم. این سرزمین به تکتک آنان که امروز نظارهگر این میداناند، نیاز دارد تا آینده را از کام تباهی بیرون بکشد؛ به خصوص زنان و دانشجویان و مزد بگیرانی که رنجهایشان در این صعب روزگاری که جانها را به دار میکشند، نادیده میماند. ایران به تکتک ایشان محتاج است. و ما به نفر به نفرشان متعهدیم. این عهد را دریابید.
بهاره هدایت
خرداد ۱۴۰۲
بند زنان زندان اوین
by ... the writer | 13.ژوئن 2023 | اخبار
در تقویمٍ امروزیٍ جنبشٍ «لغو کار کودکان»، ۱۲ ژوئن روز فعلیّت و موجودیت فعالان این عرصه خوانده میشود؛ اگرچه مطالبه لغو کار و بهرهکشی از کودکان، سابقهای به قدمت جنبش لغو کار مزدی داشته و از دیر باز مورد توجه دیگر جنبشهای پیشرو اجتماعی بوده است.
با به میدان آمدن خودِ کودکانِ کار و برپایی راهپیمایی جهانی (گلوبال مارش) و کنفرانس سال ۲۰۰۲، دیگر جایی برای کوتاهی و اهمالکاری دولتها در انجام مسئولیتهایشان در قبال کودکان باقی نمانده است. از آن زمان تا کنون، فعالان صدیق و بیدریغ حوزه کودکان، ضمن جمعبندی و بازنگری شیوهها و راهکارهای خود، همگان را به پیوستن و تلاش در این عرصه دعوت مینمایند. جا دارد «ما» بار دیگر سرخطها و مطالبات این عرصه را در معرض دید جامعه قرار دهیم.
با نگاهی گذرا به تراز اقتصادی جهان همزمان و پس از کرونا، شاهد هستیم که فاصله طبقاتی بسیار عمیقتر شده است. کمااینکه ثروت ۱۰ ثروتمند برتر جهان در طول دوران همه گیری از ۷۰۰ میلیارد دلار به ۱.۵ تریلیون دلار رسیده است (خبرگزاری فرانسه – بنقل از “اکسفام “). این شاخص همزمان با بیکاری بیش از ۱۵۰ میلیون کارگر و نیمه فعال شدن بیش از نیم میلیارد شاغل در مشاغل مختلف جهان بود.
در عین حال اثرات جنگها، مخاصمات قومی، حوادث طبیعی و غیره، آوارگی و مهاجرت را تشدید کرده است. همه این عوامل باعث گسترش فقر و درماندگی اقتصادی خانوادهها شد که نخستین قربانیان آن کودکان هستند. واضح است که در چنین بستری، زمینههای اقتصادی-اجتماعی کار کودکان تشدید میشود. اما اتفاقی که برای کودکان میافتد تنها محرومیت و فقر نیست؛ بلکه منجر به رشد ناموزون فیزیکی و روانی و دورافتادن از شرایطِ زیستِ طبیعی و درنهایت رانده شدن به صف فرودستان، حتی در کشورهای صنعتی و متروپل است.
در ایران و با وجود پذیرش پیماننامه حقوق کودک، کنوانسیون بدترین اشکال کار کودک، ماده ۸۴ قانون کار، قانون حمایت از اطفال و نوجوانان و …، کماکان بهبودی در وضعیت کودکان دیده نمیشود و شاهد تعرض به «حق کودکی» هستیم. فاصله عمیق میان خط فقر و حقوقهای چند برابر زیر خط فقر، گرانی، از دسترس خارج شدن مایحتاج و ضروریات زیستی، هزینههای بالای بهداشت، درمان و مسکن، تورم، آموزش و پرورش طبقاتی که آن هم برای بخش وسیعی از کودکان دور از دسترس شده، بیش از همه به کودکان أسیب میرسانند. در آستانه روز جهانی مبارزه با کار کودک، نه تنها کار کودک لغو نشده، بلکه شرایط همه کودکان خطرناک است.
بخش عمدهای مطالبات این دوره بر سر تامین معیشت در شان انسان امروزی، پایین کشیدن خط فقر از طریق بالا بردن حداقل دریافتی به بالای خط فقر، مقابله با بیحقوقی و تعرض به حیات و حقوق شهروندی بهویژه وضعیت کودکان است. این مسائل فعالان عرصه حقوق کودک را به خود مشغول داشته و از حد نگرانی صرف گذشته و کماکان باقی است.
برای «ما» فعالان حقوق و مطالبات کودکان، مشکلات تنها در حد مصائب و مشکلات اقتصادی، محیطی و آموزشی، نیست. به رسمیت شناختن فعالیت سازمانها از طریق صدور و تجدید مجوز فعالیت از حداقل خواستههای ماست. چرا که حقوق تلاشگران و فعالان حمایت از اقشار ضعیف و محروم، در سراسر جهان به رسمیت شناخته میشود و اگر حمایتی هم صورت نگیرد، کمتر دیده شده که ممانعت بهعمل آید.
کودکان قادر به دفاع از حقوق خود نیستند و این وظیفه جامعه است تا از آنان حمایت کند. ایجاد موانع برای فعالان اجتماعی که به دفاع از حقوق کودکان برخاستهاند، نمیتواند صورت مساله (کار کودک) را پاک کند.
ما سازمانهای فعال در حوزه حقوق و مطالبات کودکان؛ موارد ذکر شده در فوق را از عوامل تعدد و تشدید کار و بهره کشی از کودکان دانسته و خواستههای زیر را به فوریت خواستار و مخالفت و مغایرت با این مطالبات را سیاست ضد کودک و حقوق انسانی و شهروندی تلقی میکنیم:
– به رسمیت شناختن و عمل به حداقل حقوق کودکان بر مبنای مفاد تصریح شده در پیماننامه جهانی حقوق کودکان و دیگر معاهدات و مقاوله نامههای بینالمللی.
– تأمین فوری مالی کودکان تحت عنوان «بیمه کودکی»، حمایت از خانوادهها تحت عنوان «بیمه همگانی» تامین اجتماعی و درمانی (با پوشش مکفی و واقعی نیازهای درمانی) و زیر پوشش قرار گرفتن کودکان، آموزش رایگان و همگانی تحت نظر کارشناسان و سازمانهای مردمی.
– تغییر قوانین و مضامین آموزشی، حذف آموزش تبعیض آمیز(ازعوامل اساسی خروج کودکان از مدارساند)، رایگان و اجباری کردن آموزش زیر نظر کارشناسان و سازمانهای مردمی.
– توجه به هویت قانونی و صدورشناسنامه برای تمامی کودکان.
– افزایش حقوق و مزایای مزدبگیران بهمنزله گام نخست حذف فاصله نجومی طبقاتی و حمایت از خانوادههای کودکان.
– به رسمیتشناختن و پذیرش عملی حقوق اجتماعی و شهروندی سازمانها و فعالان حوزههای اجتماعی از جمله حوزه کودکان.
– جنبشهای اجتماعی در بستر تاریخی و اجتماعی شکل میگیرند و با یکدیگر پیوندهای ناگسستنی دارند. به رسمیت شناختن این پیوند اندامواره(ارگانیک) از پایههای فعالیت اجتماعی است.
ژوئن ۲۰۲۳ (خرداد ۱۴۰۲)
۱_ انجمن پژوهش های آموزشی پویا
۲_ انجمن یاری کودکان در معرض خطر
۳_ درخت کوچک زندگی
۴_ موسسه پیشگیری از اعتیاد و آسیب های اجتماعی انسان دشواری وظیفه
۵_ موسسه رویش نهال جوان
۶_ موسسه یاریگران کودکان کار پویا
۷_ جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان
۸_ گروه تلاشگران یاری همدل
۹_ انجمن کنشگران اجتماعی فرزانه ( زاهدان)
۱۰_ قشم، جزیره ای برای کودکان
۱۱_ موسسه نوید زندگی کوشا
۱۲_ گروه فرهنگی اجتماعی کیانا
۱۳_ تاک سرزمین من
۱۴_ انجمن فرهنگی، پژوهشی پرنده درخت کوچک