چرا باید بنزین وارداتی را ۱۵۰۰ تومان بفروشیم؟ در حال حاضر تولید روزانۀ بنزین ۱۱۰ میلیون لیتر و مصرف تا ۱۴۰ میلیون لیتر است. در این شرایط ایران ناچار به وارد کردن سوخت است. البته او اطمینان داد که فعلاً دولت «نمیخواهد کاری بکند» و هشدار داد که مبادا بگویند «عارف حرفی زده و دولت دنبال آزادسازی است»(عارف معاون اول دولت پزشکیان- رادیو فرانسه- روز یکشنبه ۱٨ شهریور، ۸ سپتامبر ۲۰۲۴)
تاریخچه کشف نفت در ایران از حدود سال ۱۹۰۱ یعنی اوایل قرن بیستم شروع شد و نمایندگان دارسی توانستند تمامی امتیازات استخراج نفت را از مظفرالدین شاه قاجار گرفته و به خودشان اختصاص دهند. این امتیاز ناخوشایند ۶۰ سال اعتبار داشت و بعد از انحصار آن بود که اولین چاه نفتی در ایران حفر شد. کشف و استخراج نفت توسط شرکتهای خارجی، به ویژه قرارداد دارسی در سال ۱۹۰۱، تأثیرات عمیقی بر اقتصاد و جامعه ایران گذاشت.
اقتصاد ایران پس از کشف نفت در طی این تاریخ به شدت وابسته به مواد خام خصوصا استخراج و فروش نفت شد. تاریخ معاصر ایران رابطه مستقیم با «طلای سیاه» یا نفت دارد. در حافظه تاریخی مردم ایران حک شده که تحولات سیاسی ایران رابطه مستقیمی با نقش نفت و منافعی که برای قدرتها داشت، دارد. « حدود ۱۱۴ سال است که ایران تحت سیطره اقتصاد نفتی قرار دارد، هم اکنون، ماهانه ۲۷۰ هزار میلیارد تومان یارانه انرژی و … داده میشود که ۸۰ درصد آن نصیب یک گروه اقلیت ۱۰ درصدی میشود.« (ریشههای وابستگی اقتصاد ایران به نفت و مشکلات ناشی از آن. ایسنا ۳۰ آبان ۱۴۰۱)
طی دو دهه اخیر که تحریم های نفتی توسط کشورهای غربی بر جمهوری اسلامی اعمال شد، بیشترین تاثیر آن بر زندگی عادی مردم تحمیل گردید. وابستگی روزانه مردم ایران به انرژی سوخت فسیلی موجب شد تا یکی از بزرگترین بحرانهای انسانی و اجتماعی در آبان ۱۳۹۸ توسط حاکمیت جمهوری اسلامی شکل بگیرد. نیروهای انتظامی در این واقعه بیش از ۱۵۰۰ نفر از مردم را کشتند و ده ها هزار نفر را دستگیر و زندان کردند. اعتراضات آبان ۱۳۹۸ ایران که در تاریخ به نام آبان خونین ثبت گردید، از مجموعهٔ اعتراضات مردمی و ضد حکومتی در سراسر ایران بود که در ۲۴ آبان ۱۳۹۸ و پس از انجام مجدد سهمیهبندی بنزین در ایران و افزایش ۲۰۰ درصدی قیمت بنزین آغاز شد. این اعتراضات که عمدتاً در محلات کارگری و فقیرنشین شهری متمرکز و در ابتدا مسالمتآمیز بود، در واکنش به افزایش قیمت بنزین آغاز شد ولی سپس نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبران روحانی آن را هدف گرفت. بر اساس گزارش نهادهای امنیتی ایران، ۲۹ استان و صدها شهر دستخوش ناآرامیهای پس از افزایش قیمت بنزین بودند.
هم اکنون در اخبار رسانه های داخلی مشاهده می شود که ایران که صادرکننده چهارم نفت جهان است، در حال حاضر با کمبود بنزین روبرو است. دلایلی متعددی برای آن برشمرده می شود: از جمله «افزایش مصرف روزانه بنزین در ایران به حدود ۱۱۰ میلیون لیتر رسیده است، در حالی که توان تولید داخلی حدود ۱۰۴ میلیون لیتر در روز است، بیش از یک میلیون خودروی تولید داخلی با بهرهوری پایین و مصرف بالای سوخت به بازار عرضه می شود که باعث افزایش مصرف بنزین شده است، نبود سرمایهگذاری کافی در صنایع نفت و گاز. استهلاک پالایشگاهها و نبود سرمایهگذاری کلان مورد نیاز به دلیل سوءمدیریتهای دولتی، تولید بنزین را محدود کرده است، کاهش ذخایر استراتژیک باعث گردید تا حکومت مجبور شود بخشی از ذخایر استراتژیک بنزین را به بازار عرضه کند تا کمبود را جبران کند اما در شرایط کنونی کفگیر به ته دیگ خورده است!»
دولت پزشکیان هم اکنون قصد دارد تا دوباره قیمت فراورده های نفتی را افزایش دهد. و بیم آن می رود که بحرانی چون آبان ۹۸ تکرار شود. زیرا با افزایش قیمت بنزین و دیگر فراورده های نفتی، به دلیل وابستگی اقتصادی ایران به این کالا، موجب می شود که دیگر اقلام مصرفی روزانه مردم افزایش یابد و تورم امروز ایران که هم اکنون در رنج ۴۴ درصد قرار دارد، افزایش یافته و صعود قیمتها را به همراه آورد. بعضی از کارشناسان معتقد به افزایش قیمت این کالا هستند و بخشی دیگر این سیاست را نکوهش می کنند.
به گزارش وبسایت «مرکز آمار ایران»، دوشنبه ۱ شهریور، نرخ تورم نقطهای گروه عمده «خوراکیها، آشامیدنیها و دخانیات» با افزایش ۱.۵ واحد درصدی به ۵۸.۴ درصد رسیده است اما نرخ تورم نقطه به نقطه مرداد سال جاری نسبت به تیر چهار دهم درصد کاهش داشته است. این مرکز پیشتر خبر داده که نرخ تورم در تیر سال جاری به ۴۴.۲ درصد رسیده است. این عدد رکورد جدیدی در تاریخ اقتصادی ایران به ثبت رسانده که بالاترین میزان تورم سالانه در ۲۵ سال گذشته است.(العربیه- ۲۴ آگوست ۲۰۲۱)
مسعود پزشکیان، اخیراً در مورد قیمت بنزین اظهار نظر کرده و گفته است که منطقی نیست دولت بنزین را با دلار آزاد وارد کند و با قیمت سوبسیدی به مردم بفروشد. او تأکید کرده که این کار خلاف نظرات کارشناسی است و دولت نمیتواند بنزین را با دلار ۵۰ تومان بخرد و ۱۰ تومان بفروشد. (بی بی سی فارسی ۶ شهریور ۱۴۰۳ – ۲۷ اوت ۲۰۲۴)
قیمت سوخت و انرژی در ایران طی ماههای اخیر و همزمان با قطع برق و افزایش مصرف بنزین، بارها خبرساز شده است. اما مشکلات حکومت اسلامی تنها به ناترازی خرید بنزین و فروش آن با سوبسید تمام نمی شود، فرضا در حال حاضر بیش از سه روز برق مناطق شهری و صنعتی قطع یا سهمه بندی شده و طبیعتا استفاده از خودروهای برقی در این شرایط که اکثر نیروگاههای برق ایران مستهلک یا امکان پاسخ به نیاز داخلی را ندراند، غیر ممکن می نماید.
«در روایت افزایش قیمت بنزین مغالطهای وجود دارد که کمتر به آن توجه میشود. موضوع مهم در این معادله، مهار تورم است نه افزایش قیمت سوخت. گرامیمقدم با مقایسه تطبیقی وضعیت ایران با سایر کشورهای تولیدکننده نفت میگوید: در ایران به دلیل تورم بالا و کسری بودجه همچنین تحریمها، هرگز نسبت و تناسب معقولی میان نرخ بنزین و واقعیتها شکل نمیگیرد. بنابراین دولت چهاردهم قبل از گرانی بنزین باید برنامهریزیهای عاجلی برای مهار تورم و پایان دادن به تحریمها در دستور کار قرار دهد. (اقتصادی ۲۴- معادله پیچیده افزایش قیمت بنزین پیش روی دولت چهاردهم/ ۱۹ شهریور ۱۴۰۳)
از طرف دیگر« کاهش ارزش پول ملی بر پایین بودن قیمت بنزین در ایران تأثیرگذار است. ارزش پایین پول ایران، هزینه واردات بنزین و دیگر کالاهای ضروری را به شدت افزایش میدهد. این تفاوت بزرگ بین قیمت خرید و فروش بنزین منجر به افزایش هزینههای دولت برای تامین سوخت شده و باعث کاهش منابع مالی دولت میشود.» (خبرفوری-آیا قیمت بنزین در ایران واقعاً ارزان است؟۱۴ شهریور ۱۴۰۳)
طبق آمار شرکت ملی پخش فرآوردههای نفتی، در سال ۱۴۰۲ میزان ناترازی بنزین به ۱۱ میلیون لیتر در روز افزایش یافته و دولت سیزدهم در سال گذشته ۳ میلیارد دلار صرف واردات بنزین کرده است. طبق پیشبینیها و با ادامه همین روند مصرف، میزان ناترازی به مرور فراتر از این عددها هم خواهد رفت.
جامعه ایران منتظر جراحی اقتصادی یا جنبش اجتماعی دیگری است؟
بعضی از کراشناسان معتقدند که «حاکمیت در حال حاضر تصور میکند با توجه به حمایتی که توانسته با کمک نیروهای اصلاحطلب به دست بیاورد و به دلیل اینکه مجموعهای از رسانههای زنجیرهای که به همراه خود دارد، بر خلاف آبان سال ۱۳۹۸ و شهریور ۱۴۰۱ توان مدیریت افکارعمومی و جامعه را هم دارد. بنابراین میتواند اقدامات پرریسکی مانند افزایش قیمت سوخت را انجام دهد.»(دویچه وله- حل بحران مشروعیت؛ پیشنیاز افزایش قیمت سوخت/۱۳ شهریور ۱۴۰۳)
با اینحال پیشن بینی می شود که افزایش قیمت بنزین در دولت مسعود پزشکیان میتواند چندین مخاطره به همراه داشته باشد:
افزایش هزینههای زندگی: با افزایش قیمت بنزین، هزینه حمل و نقل و تولید کالاها نیز افزایش مییابد که میتواند منجر به افزایش قیمتها در بازار شود.
نارضایتی عمومی: افزایش قیمت بنزین ممکن است باعث نارضایتی عمومی و اعتراضات مردمی شود، به ویژه در شرایطی که مردم با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند، دهک های درآمدی ۱ تا ۷ -ازکم درآمدترین گروه جامعه که هزینههای ماهانهشان بسیار پایین است، خانوادههایی با درآمد پایین تا متوسط، طبقه متوسط جامعه که درآمد و هزینههای متعادلی دارند، و اقشار کم درآمد جامعه که بیشتر به یارانههای دولتی وابسته هستند، بیشترین آسیب را از افزایش قیمت بنزین خواهند دید.
تأثیرات اقتصادی گسترده: افزایش قیمت بنزین میتواند تأثیرات منفی بر اقتصاد کشور داشته باشد، از جمله کاهش قدرت خرید مردم و افزایش نرخ تورم از ابتدایی ترین نتایج چنین سیاستگذاری خواهد بود که می تواند حتی بر سیاستهای کلان حاکمیت موثر افتد. و از طرف دیگر نوع رابطه مردم با نهادهای قدرت را وارد چالش تازه کند. و به نظر می آید که افکار عمومی بیشتر منتظر یک جنبش تازه اعتراضی پس از تصمیمات اقتصادی دولت هستند.
جامعه یارسان یکی از گروههای اجتماعی است که بیش از ۱۲۰۰ سال در برابر سلطه سیاسی و ایدئولوژی تبعیضآمیز اسلام سیاسی مقاومت کرده است. ایران، از آغاز شکلگیری بهعنوان یک امپراتوری، همواره از تنوع فرهنگی، اتنیکی و مذهبی برخوردار بوده و این تنوع به غنای تمدن بزرگ ایران در جهان کمک کرده است. جامعه یارسان در جریان انقلاب ۱۳۵۷ بهخوبی متوجه شد که گسترش نفوذ اسلام سیاسی میتواند پیامدهای فاجعهباری برای گروههای اجتماعی با ارزشهای متفاوت از تشیع به همراه داشته باشد. خاطره جمعی از اعدام تیمور بانیارانی در میدان سبزه کرمانشاه در دوره قاجار هنوز در ذهن یارسانیان زنده بود.
در زمان انقلاب مشروطه ۱۹۰۵-۱۹۰۶، جامعه یارسان از تلاشهای کوچک به سوی سکولاریسم استقبال کرد، اما متأسفانه این حرکتها به دیکتاتوری منجر شد. با این حال، در همان دوران، سکولاریسم مدنی و ملی اندکی از رنجهای این جامعه کاست. در جریان انقلاب ۱۳۵۷، جامعه یارسان بهصراحت با تأسیس جمهوری اسلامی مخالفت کرد، موضعی که در آن زمان بهویژه در میان نیروهای سیاسی چپ و راست که بهطور ناآگاهانه از خمینی حمایت میکردند، بیسابقه بود.
پس از پیروزی انقلاب، سپاه پاسداران انقلابی به روستاهای یارسان حمله کرد، فعالان سیاسی این جامعه را تحت تعقیب قرار داد و فعالیتهای اقتصادی آنان را در شهرها سرکوب کرد. بسیاری از اعضای جامعه یارسان مجبور به ترک وطن شدند. از آن زمان تاکنون، یارسانیان در دیاسپورا به مبارزه سیاسی علیه رژیم جمهوری اسلامی ادامه دادهاند.
سازمان دموکراتیک یارسان که در سال ۲۰۱۲ تأسیس شد، همواره باور داشته است که هیچ حزب سیاسی، گروه اتنیکی، طبقه یا ایدئولوژی خاصی بهتنهایی قادر به سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نیست. این سازمان معتقد است که بهدلیل اختلافات موجود در میان نیروهای سیاسی مخالف رژیم، راه رسیدن به دموکراسی، سکولاریسم، امنیت اجتماعی و عدالت اقتصادی، راهی طولانی و دشوار است. نیروهای سیاسی باید بر سر اصول اساسی چون دموکراسی، سکولاریسم، عدالت اجتماعی و حقوق شهروندی به توافق برسند و از مواضع سخت ایدئولوژیک که مانع همکاری است، دست بردارند.
سازمان دموکراتیک یارسان با هدف ایجاد همگرایی و وحدت در میان نیروهای سیاسی، به “پیمان همکاری” پیوست. پیمان همکاری کە متشکل از احزاب/سازمان و گروەهای سیاسی ایرانی در دیاسپورا است باور دارد که “پیمان همکاری” میتواند بهعنوان ابزاری برای اتحاد و شمولگرایی سیاسی عمل کند و پیوستن احزاب و سازمانهای مختلف به این پیمان، می تواند اعتماد به مبارزات سیاسی علیه رژیم جمهوری اسلامی را افزایش دهد و جنبشهای اجتماعی را برای سقوط رژیم و برقراری یک نظام دموکراتیک و سکولار در ایران تشویق و تقویت کند.
سازمان دموکراتیک یارسان عضویت خود در “پیمان همکاری” را یک نقطه عطف تاریخی در مبارزات خود برای عدالت و صلح در ایران میداند و از همه احزاب و سازمانهای دموکراتیک و نیروهای پیشرو دعوت میکند تا به این پیمان بپیوندند و با هم برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و پایان دادن به آپارتاید اسلامی و استبداد سیاسی تلاش کنند.
۱۱ شهریور ۱۴۰۳: امروز بعد از ظهر، حسن سعیدی و رضا شهابی، اعضای سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه که در اردیبهشت ۱۴۰۱ بازداشت و تا کنون بدون یک روز مرخصی در زندان اوین محبوس بودند، آزاد شدند. بنا بهگفته وکلای ایشان، بدنبال نقض رای دادگاه در دیوان عالی کشور حکم ۶ سال حبس علیه این کارگران زندانی به سه سال و شش ماه کاهش یافت و با پایان دوران حبس و مختومه شدن پرونده آزاد شدند.
امروز همچنین، آقای کیوان مهتدی، نویسنده، مترجم و فعال کارگری، که از اردیبهشت ۱۴۰۱ در حبس به سر می بردند آزاد شدند، و امیدواریم همسر ایشان، خانم آنیشا اسداللهی، مترجم و فعال کارگری، نیز بزودی آزاد گردد.
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه آزادی همه دوستان زندانی و بخصوص دو عضو زندانی خود را به خانواده های محترم این عزیزان و به کلیه همکاران و کارگران کشور و انسانهای حق طلب و آزادیخواه شادباش میگوید، از وکلای آنها و کلیه تشکل ها و افرادی که برای آزادی آنها تلاش نمودند، کمال قدردانی را دارد و خواهان آزادی فوری دیگر اعضای زندانی سندیکا، آقایان ابراهیم مددی و داود رضوی، و کلیه فعالین کارگری، معلمی و مدنی زندانی می باشد.
خبرهای تکمیلی در اینمورد از سوی سندیکا بزودی منتشر خواهد شد.
چاره کارگران وحدت و تشکیلات است.
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه ۱۱ شهریور ۱۴۰۳
موضوع همبستگی و اتحاد میان نیروهای اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور، از منظر علمی و جامعهشناختی، از چندین زاویه قابل بررسی است. در این تحلیل، به چالشهای موجود و راهکارهای پیشنهادی پرداخته خواهد شد.
۱. چالشهای فرهنگی و اجتماعی
الف) فرهنگ گفتمان: یکی از مشکلات اصلی که نیروهای اپوزیسیون ایرانی با آن مواجه هستند، فقدان فرهنگ گفتمان سازنده است. این امر میتواند ناشی از چندین عامل باشد، از جمله تاریخچه طولانی از سرکوب سیاسی که باعث شده بسیاری از ایرانیان اعتماد خود را به همدیگر از دست بدهند و به انتقادهای تند و بیثمر روی بیاورند.
ب) عدم تجربهی همکاری: تجربهی تاریخی نشان میدهد که ایرانیان در طی چند دهه گذشته فرصت چندانی برای تجربهی همکاری دموکراتیک و مشارکتی نداشتهاند. این کمبود تجربه، در کنار فرهنگ فردگرایانه غالب، میتواند یکی از عوامل عدم توانایی در ایجاد همبستگی میان نیروهای اپوزیسیون باشد.
۲. چالشهای سازمانی
الف) اختلافات ایدئولوژیک: نیروهای اپوزیسیون ایرانی معمولاً دارای طیف وسیعی از ایدئولوژیها و دیدگاههای سیاسی هستند. این اختلافات ایدئولوژیک میتواند به تنشها و درگیریهای داخلی منجر شود و همبستگی را به چالش بکشد.
ب) ساختارهای ناپایدار: بسیاری از گروهها و سازمانهای اپوزیسیون دارای ساختارهای ناپایدار و غیرمنسجم هستند. این امر باعث میشود که نتوانند به طور موثر همکاری کنند و برنامههای مشترکی را به پیش ببرند.
۳. راهکارهای پیشنهادی
الف) قطع اختلافات: به جای تمرکز بر اتحاد، میتوان بر کاهش اختلافات داخلی تأکید کرد. این رویکرد میتواند به معنی پذیرش تفاوتها و تمرکز بر نقاط مشترک باشد. در این راستا، نیروهای اپوزیسیون میتوانند توافق کنند که به جای انتقاد از یکدیگر، بر اهداف مشترک خود تمرکز کنند.
ب) آموزش و توسعه مهارتهای همکاری: برای ایجاد فرهنگ گفتمان و همکاری سازنده، میتوان برنامههای آموزشی و کارگاههای مهارتی برگزار کرد. این برنامهها میتوانند به نیروهای اپوزیسیون کمک کنند تا مهارتهای لازم برای همکاری مؤثر را بیاموزند و از تجارب دیگر کشورها و جنبشهای اجتماعی بهره ببرند.
ج) ایجاد ساختارهای همکاری: ایجاد نهادها و ساختارهای رسمی برای تسهیل همکاری میان نیروهای اپوزیسیون میتواند مفید باشد. این نهادها میتوانند به عنوان بسترهای رسمی برای تبادل نظر و همکاری عمل کنند و از بروز اختلافات جلوگیری کنند.
در نهایت، همبستگی و اتحاد میان نیروهای اپوزیسیون ایرانی نیازمند تغییرات فرهنگی، اجتماعی و سازمانی است. تمرکز بر کاهش اختلافات، توسعه مهارتهای همکاری و ایجاد ساختارهای رسمی میتواند به عنوان گامهای عملی برای دستیابی به این هدف مورد توجه قرار گیرد. مهمتر از همه، پذیرش تفاوتها و تلاش برای ایجاد یک فضای گفتمانی سازنده میتواند به نیروهای اپوزیسیون کمک کند تا به طور مؤثرتر در مسیر اهداف مشترک خود گام بردارند.
برای پیشبرد همبستگی و اتحاد میان نیروهای اپوزیسیون ایرانی، ارائه راهکارهای عملی ضروری است. در ادامه، چند راهکار عملی پیشنهاد میشود:
۱. ایجاد چارچوبهای رسمی برای گفتگو و همکاری
الف) تشکیل کارگروههای مشترک: کارگروههای مشترکی با حضور نمایندگان مختلف نیروهای اپوزیسیون تشکیل شود تا به طور منظم برای بحث و بررسی مسائل مشترک جلسه برگزار کنند. این کارگروهها میتوانند بر موضوعاتی چون حقوق بشر، دموکراسی، و توسعه اقتصادی تمرکز کنند.
ب) ایجاد نهادهای مستقل: ایجاد نهادهای مستقل و بیطرف برای نظارت بر همکاریها و حل اختلافات. این نهادها میتوانند به عنوان داور در مواقع بروز اختلافات عمل کنند و راهحلهای مناسبی ارائه دهند.
۲. توسعه مهارتهای همکاری
الف) برگزاری کارگاههای آموزشی: برگزاری کارگاههای آموزشی در زمینه مهارتهای مذاکره، مدیریت تعارض و کار تیمی میتواند به نیروهای اپوزیسیون کمک کند تا به طور مؤثرتری با یکدیگر همکاری کنند.
ب) استفاده از تجربیات موفق دیگر کشورها: مطالعه و استفاده از تجربیات موفق دیگر کشورها و جنبشهای اجتماعی میتواند به نیروهای اپوزیسیون ایرانی کمک کند تا الگوهای موفق را بشناسند و از آنها بهره ببرند.
۳. تدوین منشور اخلاقی
الف) تدوین منشور اخلاقی مشترک: نیروهای اپوزیسیون میتوانند با تدوین یک منشور اخلاقی مشترک، به اصول و ارزشهای مشترک خود پایبند باشند. این منشور میتواند شامل اصولی چون احترام به نظرات دیگران، پرهیز از تخریب شخصیتی و تمرکز بر اهداف مشترک باشد.
ب) تعهد به احترام و تحمل: اعضای اپوزیسیون میتوانند به صورت رسمی تعهد دهند که به نظرات و ایدههای دیگران احترام بگذارند و از تخریب و تخریبگری پرهیز کنند.
۴. تمرکز بر اهداف مشترک
الف) تعریف اهداف مشترک: نیروهای اپوزیسیون باید بر سر اهداف مشترک توافق کنند و تلاشهای خود را بر دستیابی به این اهداف متمرکز کنند. این اهداف میتوانند شامل حقوق بشر، دموکراسی، و توسعه اقتصادی باشند.
ب) تنظیم برنامههای عملیاتی: پس از توافق بر سر اهداف مشترک، تنظیم برنامههای عملیاتی مشترک و تقسیم وظایف میان نیروهای اپوزیسیون میتواند به اجرای مؤثرتر این برنامهها کمک کند.
۵. ارتباطات و اطلاعرسانی
الف) ایجاد پلتفرمهای مشترک: ایجاد پلتفرمهای مشترک برای ارتباطات و اطلاعرسانی میتواند به نیروهای اپوزیسیون کمک کند تا به طور مؤثرتری با یکدیگر در ارتباط باشند و از فعالیتهای همدیگر مطلع شوند.
ب) استفاده از رسانههای اجتماعی: استفاده از رسانههای اجتماعی برای تبلیغ اهداف مشترک و ترویج همکاری میان نیروهای اپوزیسیون میتواند به افزایش همبستگی و اتحاد کمک کند.
تاوانی که اساتید و نخبگان کشور در حمایت از مطالبات اجتماعی می دهند
در دولت سیزدهم، اخراج اساتید دانشگاه به دلایل مختلفی از جمله عدم همسویی با سیاستهای دولت و حمایت از اعتراضات مردمی و دانشجویی صورت گرفته است. برخی از این اساتید به دلیل انتقاد از سیاستهای دولت یا حمایت از حقوق دانشجویان و اعتراضات مردمی با اخراج، تعلیق از تدریس، یا قطع حقوق مواجه شدهاند. به عنوان مثال، محمد فاضلی، استاد جامعهشناسی دانشگاه شهید بهشتی، به دلیل انتقاد از سیاستهای دولت و حمایت از حقوق دانشجویان از تدریس محروم شد. آرش اباذری، استاد فلسفه علم در دانشگاه صنعتی شریف، نیز به دلیل مواضع انتقادی خود از تدریس منع شد.
این روند با آغاز اعتراضات مردمی و دانشجویی پس از جانباختن مهسا امینی و جنبش زن زندگی آزادی، شدت گرفت و صدها استاد دانشگاه به دلیل حمایت از دانشجویان و اعتراضات مردمی با اخراج، تعلیق از تدریس، و یا قطع حقوق مواجه شدند. با توجه به این نکته مهم که میزان اخراج اساتید دانشگاهها با کنشگری دانشجویان و اساتید در رابطه با تحولات جاری نقش داشته است! فرضا « بیشترین تعداد اخراجات اساتید در دولت سیزدهم در دانشگاههای شهید بهشتی و صنعتی شریف رخ داده است.»
تعدادی از اساتید به دلیل حمایت از حقوق دانشجویان و اعتراضات مردمی، به ویژه پس از جانباختن مهسا امینی، با دولت همسو نبودند. این حمایتها میتواند شامل شرکت در تجمعات، امضای بیانیهها، و بیان نظرات انتقادی در فضای عمومی باشد. برخی اساتید هم به دلیل تفاوتهای ایدئولوژیک و فلسفی با سیاستهای دولت همسو نبودند. این تفاوتها دیدگاههای مختلف در مورد مسائل اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی را شامل می شود. از طرف دیگر برخی اساتید به دلیل فعالیتهای علمی و پژوهشی خود که ممکن است با سیاستهای دولت در تضاد بود خصوصا در رابطه با فعالیتها و پژوهشهای انتقادی در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی که از ناکارآمدی حاکمیت ناشی می گشت اخراج شدند.
در این رابطه روزنامه اعتماد مقاله و لیستی از اسامی اساتید دانشگاهی منتشر کرده. این مقاله تحت نام «اخراج اساتیدی که به دلیل غیرهمسو بودن با دولت سیزدهم از دانشگاه اخراج شدند!» بازنشر می یابد.
روزنامه اعتماد اسامی اساتیدی که در دولت سیزدهم از دانشگاهها اخراج شدند را لیست کرده است.
از شهریور ۱۴۰۰ به دنبال آغاز فعالیت دولت سیزدهم تا روزهای پیش از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم در هفته اول تیر ماه امسال، صدها استاد دانشگاه به دلیل اعتراض یا همسو نبودن با روسای منصوب شده دولت، از تدریس در دانشگاه کنار گذاشته شدند.
بررسی «اعتماد» نشان میدهد که محمدعلی زلفیگل (وزیر علوم دولت سیزدهم) ۲۷ روز بعد از آغاز وزارتش، دست به کار عزل روسای دانشگاهها شد و قرعه اولین عزل هم به نام رییس دانشگاه تهران افتاد. ۳۰ شهریور ۱۴۰۰ محمود نیلی احمدآبادی از ریاست دانشگاه تهران عزل شد و سید محمد مقیمی به جای او نشست. تا ۲۹ آبان همان سال، ۲۶ نفر از روسای دانشگاههای وابسته به وزارت علوم، با حکم وزیر از مسوولیت خود عزل شدند. به عنوان مثال، ۱۶ آبان ۱۴۰۰ و به دنبال عزل خسروعزیزی از ریاست دانشگاه لرستان، علی نظری به ریاست این دانشگاه منصوب شد. رسول جلیلی هم که ۲۶ مهر ۱۴۰۰ به جای محمود فتوحی ریاست دانشگاه صنعتی شریف را برعهده گرفت، عضو حقیقی شورای عالی فضای مجازی بود. ۲۰ مهر ۱۴۰۰ هم عباس کتابی در حالی به جای رییس معزول دانشگاه کاشان نشست که اسفند ۱۳۹۲ با حکم وزیر علوم دولت یازدهم از ریاست دانشگاه کاشان برکنار شده بود.
بررسیهای «اعتماد» نشان میدهد که در دولت سیزدهم، زمانبندی عزل روسای دانشگاههای وابسته به وزارت علوم و جایگزینی چهرههای همسو، به میزان مرجعیت دانشگاهها وابسته بوده است. در مهر ۱۴۰۰ حکم عزل ۷ رییس دانشگاه و در آبان ۱۴۰۰ حکم عزل ۱۸ رییس دانشگاه صادر شد در حالی که عزل روسای دانشگاههای علامه طباطبایی، امیر کبیر، الزهرا، علم و صنعت، خواجه نصیر و صنعتی شریف که دانشگاههای تاثیرگذار در نظام آموزش عالی ایران محسوب میشوند، در مهر ماه ۱۴۰۰ صورت گرفت و این تعجیل در برکناری روسای دانشگاههای پرآوازه کشور، نشان میدهد که دولت سیزدهم از همان ابتدای فعالیت تصمیم به خالصسازی نظام آموزش عالی داشته چنانکه اولین احکام اخراج استادان هم در اولین ماههای فعالیت دولت سیزدهم صادر شد.
محمد فاضلی؛ استاد جامعهشناسی دانشگاه شهید بهشتی، اولین استاد اخراجی دولت سیزدهم بود که حکم اخراجش را ۱۵ شهریور ۱۴۰۰ و حدود ۱۲ روز بعد از آغاز فعالیت وزیر علوم دولت سیزدهم گرفت. آرش اباذری؛ استاد فلسفه علم در دانشگاه صنعتی شریف، دومین استاد اخراجی دولت سیزدهم بود که بهمن ۱۴۰۰ از تدریس در دانشگاه محروم شد.
با آغاز اعتراضات مردمی و جامعه دانشگاهیان به دنبال جانباختن مهسا امینی آمار استادان اخراجی افزایش یافت. البته وزارت علوم در این مورد اظهارنظر آشکاری نداشت و در ظاهر، مسوولیت به روسای دانشگاهها سپرده شده بود. از شهریور ۱۴۰۱ صدها استاد دانشگاه حامی دانشجویان اخراجی و بازداشتی و همراه با اعتراضات مردمی و دانشجویی، با اخراج، ممنوعالتدریسی، تعلیق از تدریس، قطع حقوق، تمدید نشدن قرارداد، حذف کد تدریس، کسر حقوق، بازنشستگی اجباری مواجه شدند که در این میان تعدادی از استادان به دلیل جملاتی که در فضای مجازی در حمایت از اعتراضات مردمی و دانشجویی نوشته بودند، احکام سختتری دریافت کردند و کارشان به احضار و بازداشت موقت و پاسخگویی به نهادهای امنیتی کشید.
تا آخرین روزهای فعالیت دولت سیزدهم، مسوولان وزارت علوم منکر حذف سیاسی استادان بودند و مدعی شدند که کنار گذاشتن برخی استادان به دلیل رکود علمی این اساتید بوده اما دکتر رویا رسولی؛ دانشیار پایه ۱۶ گروه مشاوره دانشگاه الزهرا که از جمله استادان اخراجی دولت سیزدهم است، تصاویری از احکام دریافتی از دانشگاه را برای «اعتماد» فرستاده و متن این احکام نشان میدهد که مسوولان دانشگاه در حذف این استاد تا حدی عجله داشتند که حتی قانون جذب و به کارگیری استادان را هم زیر پا گذاشتهاند. رویا رسولی، روز ۲۶ خرداد امسال اخراج شد. همان روزی که حکم اخراج دکتر زهرا موسوی خامنه؛ فرزند میر حسین موسوی و زهرا رهنورد و عضو هیات علمی دانشکده هنر دانشگاه الزهرا ابلاغ شد.
این استاد دانشگاه به «اعتماد» میگوید که این حکم علاوه بر اینکه نشاندهنده تعجیل مسوولان دانشگاه برای پاکسازی این فضای آموزشی از استادان مستقل و غیر همسوست، مصداق روشنی از تخلفات متعدد است چون نه تنها در این حکم هیچ دلیلی برای قطع همکاری اعلام نشده، بر فرض ممکن نبودن تبدیل وضعیت، استاد میتواند با همان قرارداد قبلی به تدریس خود ادامه دهد علاوه بر اینکه طبق قانون به کارگیری اساتید، موعد قطع همکاری استادان، پایان شهریور ماه و بعد از امتحانات دانشجویان است در حالی که این حکم در فصل امتحانات ابلاغ شده و تداوم همکاری استاد با همان قرارداد قبلی هم رعایت نشده است. تخلف دیگری که البته این استاد دانشگاه به آن اشاره نمیکند، همان نادیده گرفتن بخشنامه ابلاغی محمد مخبر است؛ بخشنامهای که هرگونه جابهجایی و به کارگیری و عزل را تا استقرار دولت جدید ممنوع کرده بود.
به شبنشینی خرچنگهای مردابی چگونه رقص کند ماهی زلالپرست
رسیدهها چه غریب ونچیده میافتند بهپای هرزهعلفهای باغ کال پرست.
محمد علی بهمنی رفت، رفاقت وغزل و ترانه ای که به جانم نشسته اند و خاطره ها ساخته اند.
آشنایی من با بهمنی به سال های 53- 1352بر می گردد. در یک انجمن و محفل شعرخوانی با او آشنا شدم. بهمنی در چاپخانه ای وابسته به نیروی هوایی صحاف بود. از کار بر کنار و بیکارشد. از طریق ترانه سرایی و گهگاه کار در چاپخانۀ برادرش(مهدی) در بندرعباس روزگار می گذراند. بعدها حتی هنگامی که در بندرعباس صاحب چاپخانه شد، بیشتر وقت اش را در تهران می گذراند..
سال 1354 پیشنهاد باز کردن یک انتشاراتی را مطرح کرد. من آنموقع دانشجوی طب بودم اما شب ها در بیمارستان ها به عنوان تکنسین اتاق عمل کارمی کردم و درآمدی داشتم. پیشنهاد را با دوستم، ایرج حیدری که از مدیران فروش دَم و دستگاه ” صنایع خانگیِ” حاج برخوردار بود مطرح کردم. ایرج هم پذیرفت و یک پای انتشارات شد. بهمنی مسئولیت مدیریت انتشارات را به عهده گرفت. بدین ترتیب “انتشارات چکیده” در خیابان نظام آباد تهران، ایستگاه اسلامی پا گرفت، انتشاراتی ای زیبا و نُقلی.
بهمنی با شور و ذوق بسیار و فرزی و چالاکی کار را شروع کرد. انتشارات چکیده به سرعت پاتوق بسیاری از شاعران و نویسندگان و هنرمندان و ورزشکاران سیاسی شد. پس از مدتی آپارتمان بالای انتشارات را هم اجاره کردیم، که محلی برای صحافی کتاب و دفتر کوچکی برای کار و پاتوق مترجمان و اهل قلم شد. “قطاری درمِه” از عمران صلاحی، ” باشاخه های زیتون” ترجمه اشعار شاعران فلسطینی و عرب از علیرضا نوری زاده ، دفتر شعری از هوتن نجات، پژوهشی تاریخی در بارۀ یزد از محمود کویر، “نظریه مونیستی تکامل تاریخ” اثر پلخانف و ده ها اثر دیگر توسط انتشارات چکیده منتشر شد. انتشارات چکیده مرکزانتشارکتاب های “جلد سفید” شد که به همت و پشتکار بهمنی این کار پیش می رفت. بهمنی که تا قبل از شروع کار انتشاراتی دو مجموعه شعر منتشر کرده بود( “باغ لال”۱۳۵۰ و” بیوزنی” 1351)، داستان های کوتاهی نیز با نام مستعار” صدف” منتشرکرد.
انتشارات چکیده پاتوقِ هواداران سازمان چریک های فدائی خلق و اهل قلمِ با گرایش چپ شد. در کنار انتشارات چکیده گروه کوه جوانان “کوی اسلامی” شکل گرفت. دانشجو و دانش آموز و کارگر و کارمند عضو این گروه بودند. بهمنی و ایرج اهل کوه نوردی نبودند. بهمنی اما این جمع را به انجمن ها و برنامه های فرهنگی و ادبی می برد، جمعی که از مُبلغان و شرکت کنندگان در” ده شب شعر” انستیتو گوته و دیگر جلسات و برنامه های اهل قلم و موسیقی بودیم.
پس از انقلاب بهمن، کمیته چی های محله تهدید کردند که یا انتشارات را ببندیم یا آن را آتش خواهند زد. مجبورشدیم انتشارات چکیده را به جلوی دانشگاه تهران منتقل کنیم اما این انتقال هم بیفایده بود. کتابفروشی را سرانجام حزب الله به آتش کشید.
پیش از اینکه انتشارات چکیده چنین سرنوشتی پیدا کند رفیق عاشق پیشه عاشق شد وبه قول خودش “تجدید فراش” کرد و برای تامین مالی زندگی اش کار در چاپخانه بندر عباس را جدی تر گرفت و انتشارات چکیده را ترک کرد. بهمنی از همسر نخست اش دو فرزند داشت ( بهمن و ترانک) و از همسر بعدی نیز دارای چهار فرزند شد. بهمنی علاوه بر بندرعباس در کرج نیز خانه و زندگی ای دست و پا کرده بود.
بهمنی رفیقی دوست داشتنی، با معرفت و سخت کوش بود، سواد دبستانی داشت اما شاعر،غزل سرا و ترانه سرایی کم تا بود. تا انقلاب بهمن و مدتی پس از آن خود را هوادار سازمان چریک های فدایی خلق نشان می داد. پس از جابجایی انتشارات چکیده از سال 60 بهمنی را گم کردم. (من برخی خاطراتم در بارۀ انتشارات چکیده و محمد علی بهمنی را در رمان”قبیله من” آورده ام.)
در تبعید شنیدم با جماعتی از اهل قلم و موسیقی حکومتی همکاری می کند. باور نمی کردم تا در شعرخوانی ای در پیشگاه خلیفه دیدم اش. شنیدم و خواندم و دیدم در ارشاد اسلامی پست ریاست شورای شعر و ترانه دفتر موسیقی وزارت ارشاد اسلامی را به عهده گرفته و….
زخمی ام کردند، به ویژه شعرخوانی اش در بارگاه خامنه ای.
بیست و چند سال قبل، افغانستان از کفتاری به نام طالب فرار کرد و راه افتاد تا مسیری برای نجات ابدیاش جمع و جور کند، اما به مسیر نرسیده دوباره تسلیم و طعمهی همان کفتارهایی شد که از آنها رو به فرار بود. در این مدت من از لابهلای سرکوب و قهر پدرسالارانه موفق شدم که به مکتب بروم. مکتبم که تمام شد خانوادهام تصمیم گرفتند که ازدواج کنم. هر بهانهای را پیش کردم مؤثر واقع نشد. راهی نیافتم جز اینکه اتمام دانشگاه را بهانه کنم، گفتم: «تا دانشگاهم تمام نشده نمیخواهم ازدواج کنم. اگر بالایم فشار آوردید و مجبورم کردید به ولا قسم خود را میکُشم.» مادرم تحت تأثیر این حرفم قرار گرفت و با پدرم صحبت کرد که صبر کند تا پایان دانشگاهم. او هم به سختی پذیرفت و روز بعد در حالی که به سوی وظیفهی نظامیاش میرفت، جلوی راهم در حویلی ایستاد و گفت: «گوش کو او دختر! مادرت زیاد عذر کرد که تا ختم دانشگایت صبر کنم و معاملهی عاروسیته پیش نکَشم. به خدا که تا او وقته پایته پس و پیش بانی و کدام مرداری کنی، خودم زنده دفنت میکنم د همی حویلی! فامیدی چه گفتم؟ فامیدی؟» از «فامیدیِ» آخر که با آواز غُر و خشن مردانهاش بلند کرد، چنان شوک خوردم که همان روز تا شب دلم میلرزید و دستانم از بازو خشک شده بودند، توانایی حرف زدن از دستم رفته بود و شبیه آوارهای که پسماندههایش را زلزله تهدید به فرو ریختن میکند، به هم ریخته بودم و بدون هیچ فکری ساعتها در تاریکی به سقف اتاق خیره شده بودم و غرق هیچ بودم. بعد از آن روز و شب، همیشه به این فکر میکردم که چهارسال بعد از دانشگاه چه بهانهای برای مقاومت در برابر ازدواج اجباری کنم؟ فرار؟ خودکشی؟ یا تسلیم شدن؟
کدام؟
اما هر بار این نگرانی و پرسشها در درونم به هیچ منجر میشد و نمیتوانستم هیچیک از آنها را بپذیرم. سال اول دانشگاه شروع شد و همواره برای پول جیبخرچی دانشگاه ــ کرایهی رفتوآمد، پول خرید کتاب، کتابچه، قلم، چپتر و اندکی هم پول مجبوریِ کافهتریا که از ننگ و اصرار همصنفیهایم پا به آنجا میگذاشتم ــ خودم را شبیه نفرینشدهای میان دعوای حواله کردن پدر به سوی مادر و مادر به سوی پدر درمییافتم تا اینکه اشکهایم را میدیدند و کوفتشان از رنجاندنم خالی میشد و شانس دریافتن چند روپیهی لعنتیِ خیراتی را درمییافتم. یک سال را به هزار بیچارگی و بدبختی سپری کردم؛ با آن هم از تلاش برای نتایج بهتر دریغ نمیکردم، فیصد نمرات یکسالهام ۹۸ بود و خیلی خوشحال بودم اما هیچکسی را در خانواده نداشتم که این خوشی را با او تقسیم کنم. یک ماه رخصتی تمام شد و سال دوم شروع شد. دلم با وجود آن همه روزهای تاریک و دردناک، امیدوار به آینده و فردا بود. سمستر سوم بهاری شروع شد؛ در جریان همین سمستر بود که ولایات افغانستان به سرعت به طالبان تسلیم داده میشد و سرانجام کابل هم تسلیم داده شد.
آن روز کاش از انزال عقدههای مردسالارانهی مردان جامعه مستندی تهیه میشد و فلمبرداری میشد! در میان ترافیک شهر و هرج و مرج، مردانی سر از موترهایشان بیرون میکشیدند و به ما میگفتند: «خوب شد طالب آمد که چوبه د کونتان بزنه! فایشای بیحیا ره»؛ دیگری صدا میزد: «شکر که طالب آمد تا همی فایشای لُندهبازه از سرکا جمع کند.»
ما سراسیمه فرار کردیم و پناه به خانههایمان بردیم و اصلاً توجه نکردیم به شادیهای کثیف آنها.
طالب آمد؛ حاکم شد و چند ماه گذشت، اردوی افغانستان هم که قبل از حاکمیت طالب قصهاش مفت شده بود، بعد حاکمیت طالب که همهی نظامیان تیت و پراکنده، پنهان و بیکار شدند. پدرم هم بیکار شد و هر روز وضعیت اقتصادیِ ما بدتر میشد. از شانس بد، آشنای نزدیک پدرم برای پسر قاری و داکترشان به خواستگاریِ من آمدند و پدرم هم که شدیداً با مشکل مالی مواجه بود و نان هشتسر عیال سرش بود از موقع استفاده کرد و با شرط شیربها و طویانه چند لک افغانی به آنها وعدهی دادن ــ فروختن ــ من را سپرد. خانوادهی داکتر قاری که خیلی پولدار بودند این رقم برایشان بار زیادی حساب نمیشد و پذیرفتند. من هیچ بهانهای برای مقاومت یا قناعت فامیلم نداشتم و مجبور شدم که یکی از همان سه گزینهای را که قبل از شروع دانشگاه در موردش فکر میکردم انجام دهم ــ و آن نبود مگر تسلیم/ حقارت/ بردگی/ بدبختی و بیچارگی.
اکنون سه سال گذشته است و من حیث خدمتکار و برده از یک خانه به خانهی دیگر حواله شدم. شوهرم و فامیلش خیلی تلاش کردهاند که وارثی برایشان بیاورم، اما خوشبختانه آنقدر در این مدت هوشیار و بیدار شدهام که نمیخواهم هیچ انسانِ دیگری را به این دنیای جنسیتزدهی مردسالار بیاورم زیرا شاید جنینام دختر شود.
نه!
من هرگز این جنایت و خیانت را در حق زن دیگری نخواهم کرد؛ نباید او شبیه من قربانیِ این بیعدالتیِ محض شود. من از حساب خودم به این زنجیرهی تولید قربانی برای بدبختی پایان میبخشم.
شاید دیگر هرگز نتوانم به آزادی و استقلال نسبی و نداشتهی قبلیام برسم اما قطعاً از تلاش دست بر نخواهم داشت. من حداقل در وجود خودم علیه این نظام خواهم جنگید و نخواهم گذاشت که من را شبیه بردهی ایدئولوژیک پدرسالارانه و اسلامیِ خودشان تربیت کنند.
این نامه و دلنوشتهی من برای زنانِ همسرنوشتم است تا بخوانند و آگاه شوند که تنها نیستند. ما در هر گوشهای این مبارزه را به شکلهای متنوع ادامه خواهیم داد، حتی اگر هیچ چیزی برایمان باقی نماند. کافیست که انرژی و امید را در درونتان دفن نکنید عزیزانم!
رئیس گروه آموزشی و مرکز تحقیقات سلامت درحوادث و بلایا دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی اعلام کرد: حوادث ترافیکی، سالانه بیش از ۱۷ هزار کشته و بیش از ۴۴ هزار معلول دائمی برجای میگذارد.
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری تسنیم ؛ حمیدرضا خانکه همزمان با هفته سلامت اعلام کرد: حوادث ترافیکی، سالانه بیش از 17 هزار کشته و بیش از 44 هزار معلول دائمی برجای میگذارد و متأسفانه در کنار آن، 53 مخاطره در ایران شناسایی شده است که 13 مخاطره اولویت دارند و همه این حوادث سبب بیش از 750 هزار مراجعه در سال به نظام سلامت میشود.
وی افزود: این درحالی است که سالانه عددی حدود 10 تا 15 درصد تولید ناخالص ملی کشورمان فقط برای حوادث هزینه میشود که حجم زیادی از آن به حوادث ترافیکی اختصاص دارد.
وی تصریح کرد: همواره نظام سلامت، بار ناشی از حوادث را تحمل میکند، در حالی که سازمانهای متعددی در تامین ایمنی و امنیت باید مداخله کرده و مدیریت جامع خطر حوادث و بلایا را تامین کنند، اما بار اصلی بر دوش نظام سلامت است و در اسناد بینالمللی از جمله سند “سندای” نیز وظیفه نظام سلامت بسیار پررنگ دیده شده، به طوری که در این سند، 33 بار بحث “سلامت” مطرح شده است.
رئیس بورد تخصصی رشته سلامت در حوادث و بلایا وزارت بهداشت تاکید کرد: نظام سلامت باید در مقابل حوادث و بلایا، تابآور و آماده باشد و به همین علت، طبق قانون دائمی مدیریت بحران کشور که سال 1398 تدوین شده، نظام سلامت باید سند متناظری برای آمادگی، پاسخ، بازیابی و در نهایت، پیشگیری تدوین کند.
وی افزود: باید این اسناد بهزودی تدوین و ارائه شوند و یکی از مهمترین ارکان این سند میتواند تابآور کردن بیمارستانها به عنوان محور اصلی تامین خدمات سلامتی باشد.
وی لازم دانست که به منظور تامین شعار عدالت که شعار دولت انقلابی است، در وهله اول، به توسعه خدمات بیمارستانی در سطح کشور و توسعه خدمات پیشگیری، تامین خدمات توانبخشی و افزایش ایمنی در سطوح مختلف خصوصا در حمل و نقل عمومی اهتمام داشته باشیم، چرا که هم اکنون به ازای هر هزار نفر، فقط 1.6 تخت در کشور داریم و بیمارستانهای ما اکثرا توزیع نامتقارن و ناعادلانهای دارند و از طرفی، دارای عمر بسیار بالایی هستند.
خانکه افزود: در حال حاضر، متأسفانه بالای 90 درصد حمل و نقل در کشور ما ، جاده محور است، در صورتی که این عدد در دنیا، کمتر از 50 درصد بوده و بیشتر حمل و نقل عمومی در دیگر کشورها، ریل محور است. بنابراین، باید این زیرساختها فراهم شود تا سلامت و ایمنی مردم تامین شده و بتوانیم جامعهای پربار با توسعه پایدار داشته باشیم.