by سروش آزادی | 10.مه 2023 | مقالات
بازدیدها: 16
پیش گفتار
بررسی نظریه ترس نیاز مبرمی است برای پاسخ به یکی از مهمترین چالشهای امروز ایران. خصوصا در رابطه با « افزایش انگیزه مبارزات مدنی و دستیابی به اتحاد فراگیر» نیاز است تا مورد تحلیل قرار گیرد. زیرا شناخت از علل ترس در شرایط کنونی که سرکوبهای افسارگسیخته همراه با دستگیری، شکنجه و اعدامهای قرون وسطایی در جریان است، کمک می کند تا کنش گران اجتماعی جهت همگرایی و اتحاد در عمل میدانی، بدیل های تازه ای در عبور از وضعیت پلشت سرکوبهای کنونی فراهم سازند.
پس از جنبش انقلابی «زن زندگی آزادی»، دستگیری، زندان، شکنجه و کشتار جوانان ایرانزمین ابعاد گسترده ای پیدا کرده است. طبق آمارهایی که در منابع سازمانهای حقوق بشری منتشر شده:
«تنها از ۲۵ شهریور تا ۱۵ بهمن ۱۴۰۱ دست کم ۵۲۹ نفر کشته شده اند (به گزارش هرانا و طبق بولتن محرمانه سپاه، بسیار بیشتر از این آمار کشته شده اند، حتی پیش بینی می شود که بیش از جنبش آبان ۱۳۹۸ که ۱۵۰۰ نفر قتل عام شده اند). دستیگریها طبق گزارشات متعددی بیش از ۲۰ هزار نفر است! خبرگزاریهای معتبر چون صدای آمریکا از ۶۰ هزار نفر، و قوه قضائیه جمهوری اسلامی از ۲۰ هزارنفر دستیگری نام برده اند.
در تداوم بازداشتها موج اعدامها نیز افزایش چشم گیری داشته است. طبق گزارشات سازمانهای حقوق بشری تنها در سال ۲۰۲۲ بیش از ۵۸۲ مورد اعدام صورت گرفته. که تنها ۷۱ مورد اطلاع رسانی شده و ۸۸ درصد آن ثبت نشده است. این در حالی است که جمهوری اسلامی احکام اعدام را که در رابطه با دیگر جرایم هم انجام می گیرد جهت ایجاد ترس و وحشت عمومی در جامعه افزایش داده است. طی ۱۶ روز گذشته دست کم ۶۶ نفر اعدام شده اند و از ابتدای سال میلادی احکام اعدام بیش از ۲۱۸ مورد صورت گرفته است (به نقل از ایران اینترنشنال ۱۰ می ۲۳).
این مجموعه یورشهای امنیتی و اعدام ها که عمدتا پس از جنبش انقلابی زن زندگی آزادی، به نیروهای مخالف و فضای عمومی جامعه تحمیل می شود، انگیزه ای شد تا مطلب زیر در چنین شرایطی منتشر شود. زیرا تحمیل انواع خشونتهای امنیتی و ایجاد وحشت بی تردید بر کنش گران و نیروهای فعال مخالف حکومت در داخل یا خارج از کشور تاثیر می گذارد و باعث می شود که انواع «ترس اجتماعی» هم گسترش یابد. تداوم و گسترش پیوسته سرکوب ها می تواند با تغییر نسل ها تبدیل به یک باور عمومی در زندگی طبیعی مردم شود. توجه به این نکته ضروری است که تمکین مردم به پذیرش «شر مطلق» در نظامهای استبدادی جدای از تاثیرات و نتایج سیستم سرکوب در آن جامعه قابل فهم نمی باشد! و به باورم ما یکی از مهمترین دلایلی که هرم قشر خاکستری در ایران نقش تاثیرگزاری بر افول و ظهور جنبش سراسری دارد، به همین موارد بستگی می یابد.
طبق گزارشات ثبت شده، شیوه دستگیری، شکنجه و اعدام (خصوصا) نیروهای کنشگر میدانی از نمونه های آشکار گسترش خشونت اجتماعی و به همان میزان باعث گسترش ترس اجتماعی در جامعه می شود. دستگاههای امنیتی در جمهوری اسلامی سالها است که رهبران و کنش گران سیاسی داخل یا خارج از کشور را در تورهای امنیتی اسیر می کنند. آنان را ترور یا به شگردهائی دستگیر می کنند و از طریق مصاحبه های تلویزیونی و اشکال پروگاندا به گسترش ترس در بین اپوزیسیون، ایجاد بی اعتمادی و جلوگیری از بلندی جنبش های اجتماعی و اعتراضات عمومی در میان مردم ایران دست یابند. ترور مخالفین، آدم ربائی، شکنجه و زندان و اعدام از بنیانهای استراتژی رژیم های استبدادی از جمله جمهوری اسلامی در مقابل مخالفین خود بوده است که طی پنج دهه توانسته است عامل بی ثباتی در اپوزیسیون و به جلوگیری از اتحاد و همبستگی مبارزات مردم ایران منتهی شود.
انتخاب مطلب زیر اشاره به چنین فهمی از سرکوبهای سیستمی است که جامعه ایران در آن قرار دارد. با بررسی نتایج رویکردهای امنیتی جمهوری اسلامی و زوایای آن که متبادر بر ایجاد ترس و هراس اجتماعی است، نقش قشر خاکستری و تاثیر آن بر جنبش برجسته می شود. هدف ما در این مسیر آشنایی با شخصیت اجتماعی قشر خاکستری است تا شاید از این روش مهار راهبردهای سرکوب جمهوری اسلامی بر کنشگران جنبش های اجتماعی حاصل گردد. و باعث شود تا ترس از مشارکت عمومی از «علت به معلول» تبدیل یابد و یا حضور اقشار خاکستری جامعه با آگاهی به ریشه های ترس اجتماعی و راهکارهای عبور در مبارزات اجتماعی هموار گردد. چنین باد
چرایی ترس های فردی – اجتماعی
ترس در انسان به چه معنی است و انواع آن کدامند؟ ترس چه تاثیری بر شخصیت انسان می گذارد؟ و چه بازتابی در جامعه دارد؟ چگونه شیوه(های) انسداد سیاسی و سرکوب درجمهوری اسلامی به نهادینه کردن ترس می انجامد؟ کدام راهکار می تواند ترس جمعی را مهار نماید؟
می گویند که انسان از بدو حیات خود با ترس همخوانه بود. حتی گفته می شود که «ترس» با «انسان» هم ذات است. با توجه به واقعیت امروز که جامعه ایران در بحرانهای ساختاری به فروپاشی اجتماعی نزدیک می شود؛ «بی اعتمادی، نارضایتی عمومی از وضعیت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و ناکارآمدی حکمرانی جمهوری اسلامی ایران»، چشم انداز زندگی طبیعی برای مردم ایران را در ابهام فرو برده است. و این وضعیت منجر به «ترس هائی» گردیده که باعث می شود تا برای حکومت مستبد راهکارهای بقاء با افزودن سرکوبهای امنیتی گسترده و هموار شود. و از این طریق ترس را بر انسان ابدی سازند. همانطور که می توانند فقر و جهل را ابدی نمایند. بخشی از ترسهای «انسان در جامعه ایران» به چنین مواردی مربوط است. نتایج درازمدت چنین چالشی باعث می گردد که ما با انسانی مواجه باشیم که ریشه های ترس در او نهادینه شده و شخصیت او با ترس عجین گشته است. و نسلی چنین «ترسو» آیا می تواند برای تغییر حالات زندگی و زیست اجتماعی خود کنش فعالی داشته باشد؟!
گزاره روانشناسی ترس
ترس کم شدت را «فوبیا» میگویند که ترسی اصولاً روانشناختی است و ترسهای نیرومند چیره شونده دیگر را در زمره «ترس وجودی» و «ترس اجتماعی» قرار میدهند. «لارس اسوندسن» در کتابی به اسم «فلسفه ترس» آن را «مفروض گرفتن یک موقعیت بد در آینده که زندگی ما را به خطر میاندازد» دانسته است (لارس انوردسن – فلسفه ترس با ترجمه خشایار دیهیمی چاپ ۱۳ نشر گمان). «ولادیمیر شلاپنتوخ- (۱۹۲۶-۲۰۱۵ میلادی) جامعه شناس روسی الاصل و استاد جامعه شناسی دانشگاه میشیگان آمریکا، کتاب «نقش ترس و کنترل رسمی در ایجاد نظم و امنیت» را در سال ۲۰۰۶ به رشته تحریر درآورده است. او میگوید «ترس یک واکنش منفی و عاطفی نسبت به یک تهدید واقعی یا خیالی و توقع صدمه از آن است».
«ترس» پدیده ای غریزی و امری اجتماعی است
ترس در عین حال که بخشی از شخصیت طبیعی انسان بوده، با ورود او به جامعه هم گسترده گشته است. حتی «ترس» را از ویژگی های تاریخی ایرانیان می دانند. محمدرضا جوادی یگانه جامعه شناس و پژوهشگر خصلتهای فرهنگی در مصاحبه ای تحت نام «ترس گرانیگاه فرهنگ ایرانی و عنصر اساسی شخصیت انسان ایرانی» اشاراتی دارد به چنین خصلتی در ایرانیان. او با اشاره به مطالبی از سفرنامه ها نتیجه می گیرد که عنصر ترس در «مردم ایران» دلایل متعددی دارد که باعث می شود حتی تحول تاریخی تمدن در ایران از عمر کمی برخوردار باشد.
در این رابطه محمد علی همایون کاتوزیان درکتاب «جامعه کوتاه مدت و سه مقاله دیگر…» نشان میدهد که: «(چرا در ایران) هیچ تمدن وسیعی نمیتواند شکل بگیرد و چرا رودخانه بزرگی در این سرزمین نیست، او نتیجه می گیرد که (در این سرزمین) آبادیهای کوچک به جای تمدن بزرگ به وجود آمده است. آبادیهای کوچک هم دائماً از حمله یکدیگر «میترسند» و در ذهنشان شکل گرفته که آنچه دارند، میتواند به طرفة العینی از دست برود».
ازعمدهترین دلایل تاریخی ترس ایرانیها؛ نا امنی اجتماعی، استبداد، جهل و تربیت اخلاقی ناکارآمد برشمرده اند. «حمله اقوام بیگانه، تعارض بین یکجانشینی و کوچنشینی، بلایای طبیعی مثل خشکسالی، کمبود منابع طبیعی خصوصا محدودیت آب در فلات ایران و…» باعث گشت تا ترس بخشی از شخصیت تاریخی ایرانیان باشد. اگر نگاهی به ادبیات و شعر ایرانیان هم بیاندازیم، خواهیم دید که ترس چگونه بر مفاهیم و واژگان مسلط است! «چند پهلو بودن واژه ها و اشعاری که با تفاسیر متعددی همراه است»، به یک دلیل ناشی از تسلط ترسی است که بر فرهنگ اجتماعی (شاعر و ادیب و خوانندگان و مخاطبین آن) حاکم بود! اما موارد و علل دیگری هم بطور مصداقی در حکومت جمهوری اسلامی به ترس اجتماعی انجامیده است. در این نوشته تلاش می کنیم که با شناخت عوامل و ریشه های عمدتا اجتماعی ترس به درک راهبرد امنیتی- نظامی سرکوب در جمهوری اسلامی و طرق سرکوبهای فراگیر اجتماعی آشنا شویم.
ترس در جامعه عامل افول تحولات اجتماعی است
ترس در عرصه عمومی عاملی تخریب گر و سد کننده در تحولات جامعه ایران بوده است! خصوصا که جمهوری اسلامی با تکیه بر قوه قهریه توانسته تا ترس در جامعه را نهادینه کند. زیرا «ترس» ریشه ای درونی دارد که درعرصه عمومی به علل سرکوبهای متنوع «فرهنگی- اقتصادی- طبقاتی- اجتماعی- فرهنگی و سیاسی» در حکومت جمهوری اسلامی پیوند می خورد، و بقای آنرا ممکن ساخته است.
در شرایط کنونی که به مرحله گذار می نامیم، عامل ترس در جامعه به درون اکثریت مردم ایران رسوخ دارد و به عللی در چالشهای جدی در عبور از حاکمیت جمهوری اسلامی گره خورده است! ترس و ابعاد ساختاری آن در انسان به چند بخش تقسیم می شود که روانشناسان برای توضیح آن چند پایه قائل هستند؛ آنان ماهیت ترس را مورد بررسی قرار داده اند. ما در اثبات ادعا خود اشاراتی به آن می کنیم.
ترس چیست؟
در یک تعریف عام واکنش ما به ترس در زمانی که احساس می کنیم در خطر هستیم، کمک می کند تا سیستم حفاظتی بدن خودش را برای مواجه با خطر آماده سازد. «به هنگام ترسیدن، تغییرات مختلفی ایجاد می شود که پاسخ ترس را تشکیل می دهند: انتظار آسیب قریب الوقوع، تغییرات ظاهری مانند پریدگی رنگ چهره، گرد شدن چشم، عرق کردن، لرزش، خشک شدن دهان، عوض شدن آهنگ صدا، احساس دلهره، گریه، درجای خود خشک شدن و جنگ یا گریز» مجموعا پاسخهای غریزی ترس را تشکیل می دهند. ترس در آدمی بسیار رایج است. ترسها در تمام رده های سنّی شایع اند. نحوه بروز آنها به سن، تعداد آن ها نسبت به سن و جنسیّت و محتوای آن ها به سن، جنسیّت، قومیّت و فرهنگ و حکومتها (سیاست) بستگی دارد.
آسیب شناسی ترس در قشر خاکستری
در اینجا لازم است تا در رابطه با ابعاد شخصیت قشر خاکستری چند گزاره را مورد توجه قرار دهیم و به دلایل عدم پیوست و کنش جمعی اکثریت خاموش مردم در سپهر عمومی اشاره کنیم. توجه داشته باشیم که بنیان شخصیت قشر خاکستری براساس منافع شخصی قابل توضیح است، اما منافعی که با ترسهای اجتماعی انسان گره می خورد! کسانی که حاضرند تا برای حفظ موقعیت شخصی خود حتی در زیر سلطه رژیم های استبدادی و تمامیت خواه قرار بگیرند، اما برای تغییر در وضع زندگی اجتماعی خطر نکنند! حتی در فواصلی از تاریخ دیده شده که منافع حکومتهای تمامیت خواه با منافع قشر خاکستری گره خورده و آنان برای حفظ منافع شخصی خود به محافظت از حکومت بیدادگر اقدام نموده اند. می شود گفت یک رابطه دیالکتیکی و دوطرفه بین منافع حکومت تمامیت خواه با منافع قشر خاکستری بوجود می آید که زیست یکدیگر را همپوشانی می کنند!
اما همانطور که آمد، تلاش در حفظ وضع موجود یا بی تفاوتی از آنچه در پیرامون انسان می گذرد، پیوند عمیقی با ترس انسانها دارد: نگرانیِ ازدست دادن چیزی یا کسی چون مقام، موقعیت، دارایی، خانواده، دوست و مانند آنها از آن جمله هستند. به همین دلیل ترس از فقر و ترس از دست دادنِ فرصت های اقتصادی و منزلت اجتماعی موجب می شود که اشخاص به حفظ موقعیت موجود بیاندیشند و به سادگی برای تغییر شرایط خود خطر نکنند. پس ماهیت قشرخاکستری در بستر چنین کشاکش روانی قابل توضیح است! ترس «از دست رفتن هرآنچه که دارم»، اجازه کنش فعال فرد در محیط اجتماعی را از او می گیرد.
نقش جهل مرکب در نهادینه شدن ترس در انسان
مبنای دیگر ترس در قشر خاکستری جهل مرکب است (جهل مرکب یعنی اعتقاد داشتن بر ماهیت چیزی بطوری که این اعتقاد خلاف ماهیت آن باشد). اما جهل مرکب در شخصیت قشر خاکستری ندانستن نیست، بلکه «اقدامی آگاهانه در برگزیدن سمت غلط تاریخ است، که با نادیده انگاری عوامل بحران برای حفظ موقعیت و منافع شخصی» صورت می گیرد. هم اکنون در جامعه ایران مشاهده می شود که قشر خاکستری بیشترین نیروی هرم اجتماعی را تشکیل می دهد! آنان در این تصور که ازحل معضلات جامعه خویش ناتوانند، به جای مشارکت اجتماعی و همسازی در برنامه ریزی جهت رفع مشکلات اجتماعی، فرافکنی می کنند و ریشه های عقب ماندگی را به دیگری نسبت می دهند. برابر بحرانهای اجتماعی سکوت می کنند، از کنش فعال پرهیز می کنند، از روابط شخصی در ورود به لایه های بحران زا بهره می گیرند، و به دنبال کسب منافع روزمره تن به فساد، اختلاس، همیاری و همسازی با نهادهای قدرت مستبد می دهند.
انسان در جامعه مستبد هم ذات ترس می شود. انسان ترسو بی نهایت محافظه کار می شود. محافظه کاری کمک می کند که فرد زندگی در دور باطل را تکرار نماید. حفظ وضع موجود تبدیل به یک راهبرد می شود، به این معنا که فرد محافظه کار خطرپذیر نیست و فعالیتهای اجتماعی خود را نمی خواهد با خطر دنبال کند.
عوامل موثر در نهادینه کردن ترس در قشر خاکستری
اگر جامعه ای زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خود را بر مدار ترس بنیان نهد، با عارضه بی اعتمادی مواجه می گردد. ترس خوره اعتماد عمومی است. بی اعتمادی درجایی به وجود می آید که انسان ها زندگی خود را با ترس و لرز اداره می کنند. از طرف دیگر درجامعه ای چون ایران که آزاد اندیشی و شفاف سازی اطلاعات وجود ندارد، بی اعتمای رشد سریعی می یابد.
طرفه آنکه وابستگی ازمیوه های تلخ ترس است. جامعه اگر نتواند بر روی پای خود بایستد و مستقل تصمیم بگیرد تا مشکلات خود را حل نماید، به سمت وابستگی به قدرت مستقر می رود. برای همین نظامهای استبدادی و تمامیت خواه تلاش می کنند که اکثر مردم به نهادهای قدرت وابسته شوند. بلحاظ فرهنگی- اقتصادی یا سیاسی حوزه های مستقل مسدود می شود. جامعه مدنی که مرجع و منبعی برای تشخیص استقلال ملت از دولت است، بسیار ضعیف و ناتوان می گردد. پس اموری چون وابستگی، بی هویتی و از دست دادن استقلال، دربسترترس، جهل و نفع تحقق پیدا می کند. که یکی ازمشخصه های بارز شخصیت بخش خاکستری مردم ایران است.
اگر درجامعه ترس حاکم باشد، میزان رشد فکری، معرفتی، شخصیتی و اخلاقی آن جامعه کند می شود. ترس و ارعاب تعامل و تعادل جامعه را به هم می ریزد. درجامعه وحشت زده نمی توان به آرامش، معرفت ومعنویت دل بست. زیرا پایه بالا آمدن ترس در جامعه مصادف با ریزش ارزشهای انسانی- اجتماعی در آن جامعه است!
افزایش کین ونفرت ازمشخصه های بارزجوامع گرفتارترس وهراس است. چگونه می توان با وجود حاکمیت رعب وهراس جامعه ای عاری ازکین ودشمنی داشت. ترسیدن و ترساندن تعادل جامعه را ازبین می برد و مردم را بحران زده وبی قید و بند بارمی آورد. درچنین جامعه ای نمی توان درانتظار ارتقاء سطح مسئولیت، اخلاق، دوستی ومهرورزی مردم بود. یکی ازمعیارهای خوب یک جامعه سالم، افزایش مهر ورزی، نوع دوستی و حس مسئولیت مردم نسبت به یکدیگراست. در شرایط کنونی که بیش از ده ها هزار نفر از مردم مخالف جمهوری اسلامی در زندانها بسر می برند و صدها نفر اعدام و کشته شده اند، عدم کنش اکثریت خاموش نمیتواند موجه باشد.
دریک جامعه ایده آل میزان کینه، دشمنی، تفرقه، ترور، نفرت و زورگویی به حداقل خود می رسد. مردم به حقوق یکدیگر احترام می گذارند، کارها با همدلی وهمبستگی حل می شود، ازافراد ناتوان وضعیف گره گشایی می شود و آزادی مردم دربیان نظر و دیدگاه خویش با رعایت نزاکت و اخلاق تامین می گردد.
درجامعه محکومِ و زیر سلطه، ترس وهراس فشارهای روانی مردم بیشتر می شود. درچنین جامعه ای بحران فکری و ناامنی افزایش می یابد، مردم ازیکدیگرمی ترسند وبا آشوب های فکری و خیالی فراوانی مواجه می شوند. جامعه نا امن نمی تواند آرامش داشته باشد، زیرا که رفاه و آسایش بدون امنیت قابل توجیه نیست. ناامنی هزینه های جامعه را به شدت بالا می برد و استفاده ازقفل و زنجیر، حصار و بارو وهزینه های امنیتی دیگرافزایش می یابد. مردم درمحیط ناامن نمی توانند خانه وکاشانه خود را ترک کنند و با خیال راحت به مسافرت بروند. درچنین جامعه ای، دزدی، کیف قاپی، آدم ربایی، هرج ومرج ، کلاه برداری، جعل وتجاوز به جان و مال وحقوق مردم بیشتر وجود دارد.
یکی دیگر از آثار ترس آزمندی است. آنکه از فقر و بدبختی می ترسد، مدام بردارایی خویش می افزاید. جمهوری اسلامی با شگردهای متفاوتی سعی می کند که جامعه را حریص و آزمند نگاه دارد. صف های طولانی خرید مایحتاج عمومی و روزانه، ثبت نامهای ماهانه و سالانه جهت خرید خودرو، وام مسکن یا لوازم خانگی و…. همگی ابزار ننگین و نهفته حکومت برای حفظ احساس آزمندی مردم است.
آدم حریص همیشه نگران ازدست دادن دارایی خویش است و به همین دلیل تلاش می کند با انباشتن ثروت بر ترس اجتماعی خود فائق آید. فرد تصور می کند که با انباشتن ثروت به توانگری می رسد و بر ترس مجهول خود غلبه می کند. خیلی از مردم در خانه های خود انباری از مواد غذائی و مصرفی را انباشته اند. تا از ترس کمبود آن در محدودیت نباشند. دروغ و ریا دو صفت اخلاقی زشت انسانی اند که درمحیط های رعب و ترس رشد می یابند. نفاق درمحیط های نا امن وهراس بیشتر است. آثار زیانبار تملق، چاپلوسی، دروغ و ریا باعث می گردد تا جامعه از رشد و توسعه متوازن عقب بماند. آرامش وامنیت فکری واخلاقی و روانی در جامعه نمی تواند با وجود اینگونه صفات اخلاقی زشت بوجود آید. و راهکار آن رعایت حقوق شهروندی، گسترش آزادی بیان و نشر و گستراندن دموکراسی است. که به کاهش رعب وهراس و دروغ می انجامد.
ترس با زورگویی پیوند عمیقی دارد. بی تردید هرجایی که زورگویی، ظلمت و حق کشی حاکم است، ترس نیز درآنجا حاکم است، چرا که بدون زورگویی ونشان دادن دندانِ قدرت دلیلی بر ترسیدن وجود ندارد. معمولا درمحیط آزاد اندیشی زمینه ای برای زورگویی دیده نمی شود.این درحالی است که درجامعه ای که با زور و قلدری اداره می شود، زندگی مردم با ترس وهراس همراه خواهد بود. نظام تک سالار با زورگویی و ستمکاری ترس را در دل مردم حاکم می کند و مردم هم شجاعت، آزاد منشی و استقلال فکر و نظر خود را از دست می دهند. درواقع اگر ترس وزورگویی نباشد، دوام حکومت غیردموکراتیک و تمامیت خواه ممکن نخواهد بود. ترس محصول عمده مزرعه استبداد و زورگویی است.
قدرت نیز ازعوامل مهم ترس است. عظمت مقام و تاثیرگذاری آن بر زندگی «افرادِ مادون» امری معمول است. برندگی وگیرایی قدرت بسیارقوی است و به شدت زندگی انسان ها را تحت تاثیرخود قرارمی دهد. هرچه قدر مقام افراد بالاتر باشد، به همان نسبت اثرگذاری آن بیشتر می شود. افراد قدرتمند با استخدام نیروی دیگران به میزان اقتدار خویش می افزایند. ترسِ ازدست دادن منبع درآمد، برکناری از کار و ازدست دادن موقعیت اجتماعی به عدم تعادل رابطه قوی وضعیف منجرمی شود. بی توجه و بی تفاوت به قانون در چنین جامعه رشد به مراتب بیشتری دارد. معمولا افراد قوی تر شیفته قدرت خویش می شوند و از ذلت و بندگی دیگران خوشنود می گردند.
کافی است تا برای درک مفاهیم و گزاره های بالا به نوع عملکرد نهادهای قدرت در جمهوری اسلامی و خصوصا با ماهیت ولایت مطلقه فقیه و نقش تاثیرگذار و قدرت مدار آن بر ایجاد ترسهای رایج در جامعه اندیشه کنیم تا میزان عقب ماندگی جامعه و قشر خاکستری در این وادی را محاسبه نماییم.
اگر جامعه ای می خواهد ازرشد کافی، موزون و متعادلی برخوردارشود، چاره ای جز احترام به آزادی بیان ونشر، ایجاد نهاد های مدنی، فکری، معرفتی، برقراری دموکراسی و حقوق شهروندی، رعایت عدالت و حفظ کرامت وشخصیت انسانی ندارد. درمحیط ترس وارعاب نمی توان به رشد متعادل وهمه جانبه اندیشید و از کرامت وعزت نفس انسانی حمایت کرد. اگرچرخ جامعه ای برمداربی اعتمادی حرکت کند، آن جامعه با مشکلات عدیده ای روبرومی گردد. اعتماد از نیازهای بنیادی هرجامعه است. بدون داشتن اعتماد نمی توان جامعه ای سالم و با نشاط داشت. حاکمیت ترس، اعتمادعمومی را کم رنگ تر می سازد. درچنین جامعه ای، مردم ازسایه خویش نیزمی ترسند. جامعه ای که از بی اعتمادی رنج می برد، نمی تواند زندگی آرام و امنی داشته باشد.
به همین دلایل بیداری، هوشیاری و آگاهی باعث کم شدن ترس انسان می گردد. اگرمنبع ترس آشکارشود، انسان ترس خود را می تواند مدیریت می کند. انسانی که نمی داند پشت دیوار چه چیزی قراردارد، خوف و نگرانیش بیشتر می گردد. اما با آگاهی برمنبع ترس به راحتی می تواند ازعهده آن برآید.
۱۰ می ۲۰۲۳
by سروش آزادی | 6.مه 2023 | مقالات
بازدیدها: 0
سرآغاز
موج همگرایی در میان نیروهای اپوزیسیون همچنان ادامه دارد. گویی که مطالبات برحق انقلاب زن زندگی آزادی، ضرورت بستر این همگرایی و به هم پیوستن است.
راهبردهای فراگروهی جای خود را به استراتژی بسته تشکیلاتی و فعالیتهای فردی می دهد. کنشگران سپهر عمومی در یارگیری از یکدیگر پیشی می گیرند. امواج همگرایی در میان نیروها
حاکی از فهم روشن فلسفی در عمل و تجلی مفهوم «کثرت در وحدت» است که میان ایرانیان در چهار دهه اخیر بی همتا می نماید.
ایرانیان در اعتراضات حضور گسترده دارند. و شکل تازه از دموکراسی به روح همگرایی و پیوستگی نیروهای اجتماعی در کشورهای غربی دمیده است.
بی شک جمهوری اسلامی در تنگنا و محاصره میان اپوزیسیون و مردم ایران قرار دارد. با اوج گیری حرکتهای متحد مردم ایران در خارج از کشور نگرانی از بیم مشروعیت زدایی در میان نهادهای قدرت و ریزش نیروهای میانی بالا می آید! و پس از آن هسته سخت قدرت دست به کار می شود: حملات شیمیایی به مدارس فرزندان ایرانزمین آغاز می شود. گفتگو با رقبای ایدئولوژیک در خاورمیانه شگرد دیگری است که جمهوری اسلامی تلاش می کند بحرانهای داخلی را در رفع تنش با کشورهای هماورد و ستیزه جو به حاشیه راند و از مشروعیت بربادرفته جلوگیری نماید. در کنار این تدابیر دستگیری، زندان و سرکوب کنشگران میدانی در حوزه های صنفی، مدنی و سیاسی در اوج قرار دارد.
اما جنبش انقلابی زن زندگی آزادی امان از ستیزه جویان قدار حکومتی ربوده است! زنان و دختران و پسران ایرانزمین به سویه های موازی پیکار جویانه ادامه می دهند و ده ها نهادی که برای قانون گذاری و اجرای حجاب اجباری، محدودیت کنش و سرکوب شهروندان بسیج شده اند، عاجز از مقابله با «مبارزان راه آزادی و برابری»، بی اعتبار گشته و تنها پاسخ زورمداران با سرکوب است که توانسته حیات بیدوام ننگین جمهوری اسلامی را حفظ کند.
وارسی فرهنگی مبارزه زن زندگی آزادی
بالاترین شکل هر مبارزه فراگیر و شاخص ماندگاری یک حرکت متحد و همبسته، در وجوه فرهنگی آن تجلی می یابد. وتاثیرات شگرف جنبش انقلابی زن زندگی آزادی در عرصه داخلی، منطقه ای و بین المللی نشان می دهد، این تحول چشم گیرکه کمتر از یکسال ادامه یافته، نهادینه شده و اشکال مبارزه از حوزه سیاسی به سیاسی- فرهنگی و سیاسی- طبقاتی- اقتصادی بسط یافته است. به عبارت دیگر کنش فعال نیروهای اجتماعی که راهبری سه جنبش موازی صنفی، مدنی و سیاسی را منعکس می کنند، دریافت درستی از مبارزه پیگیر داشته و توانسته اند با تمام سرکوبهای گسترده ای که در سطوح کشور حاکم است، راهبردهای تازه در شیوه مقابله با جمهوری اسلامی پدید آورد و بطور همزمان در حوزه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی- اجتماعی (جنسیتی، قومی، دینی…) جبهه های متعدد را مدیریت نماید. و در حقیقت همین شیوه توسعه اشکال مبارزه و راهبردها می باشد که جمهوری اسلامی را خسته کرده و می تواند با افتادن آن در آینده نه چندان دور بستر گذار را به مرحله آخر و سرانجام عبور میسر سازد.
گفتمان شناسی صورت بندی نیروهای سیاسی «تبدیل صورتهای گروهی به همبستگی جمعیت ها»
فهم ما از وضعیت اکنون جامعه ایرانیان تاثیر دارد در تعریف ما از نوع دموکراسی. و نیک می دانیم که دموکراسی انواع دارد، نسبت آن با جغرافیای سیاسی- فرهنگی- طبقاتی- قومی و دینی… و نیز تاثیر تجربه تاریخی بر آن می تواند به دموکراسی تفاوت و تنوع دهد. و فلسفه و چرایی دموکراسی یا «دموکراسی از چه؟» و «دموکراسی برای چه؟» از عمده ترین پرسش های دستیابی به جامعه استوار بر دموکراسی خواهد بود. اما برای تحقق حکومت استوار بر دموکراسی نیاز به آرای یکپارچه اکثریت گروه های مرجع در جامعه است. و به این منظور لازم است تا بیشتر نیروهای فعال در حوزه های صنفی، مدنی و سیاسی به چنین خواهشی میل کنند.
همانطور که آمد شاهد رشد امواج همگرایی و همبستگی نیروهای اجتماعی هستیم که در داخل و خارج از کشور بطور پیگیرانه ادامه دارد. ما میدانیم که گفتگو و گفتمان سازی محصول داد و ستد میان افکار و راهبردهای نیروهای اجتماعی است. پس شکل گیری گفتمان های تازه بدون نقد راهبردهای گذشته که بر پراکندگی و پریشانی نیروها استوار بود، امکان پذیر نیست؛ «آنجا که برساخت های فکری گروهی و فردی عناصر اجتماعی در گفتگو و عمل با یکدیگر تبدیل به یک متن مشترک گردد، گفتمان «فرهنگ سیاسی» آفریده می شود.
تعامل نیروها با یکدیگر ضرورت تکوین این پروسه است. یعنی هویت های فردی- گروهی بپذیرند که برساختهای ذهنی- ایدئولوژیک یکدیگر را مورد خوانش قرار دهند و چنین نقدی را تحمل کنند، و در پی مشترکات به یک گفتمان همساز راه یابند. که بستر آن براساس فرهنگ سیاسی مشترک نیروها ممکن گردد. در این مسیر ترکیبی از «ساخت قدرت مستقر، ماهیت ایدئولوژیها، مطالبات پایگاه اجتماعی و تکیه گاه طبقاتی جریانات سیاسی، میزان رواداری، تسامح و تعامل نیروها، و فضای سیاسی منطقه ای و جهانی» بر سرشت گفتمان مشترک تاثیر می گذارد.
پس به این اعتبار همگرایی نیروها در دستیابی به یک گفتمان مشترک چند نتیجه ذاتی به همراه دارد: «پیوستگی فرهنگی به زایش فرهنگ سیاسی تازه می انجامد، شیوه مبارزه مشترک در حوزه عمل و نظر شکل می گیرد، و گفتمان برآمده از آن بر فضای عمومی جامعه چیره می شود».
جامعه در گفتمان تازه مواجه با چند مدل «پارادایم» گشته که بطور همزمان بر یکدیگر تاثیر می گذارند.
-
ادبیات سیاسی دموکراتیک؛ که در گفتگو و گفتمان سازی ما بین نیروها به نوعی فرهنگ سیاسی تبدیل می شود. (گفتمان در اینجا به معنای مجموعه یا دستگاهی بینشی از راه واژگان و گفتارهای نهادینه شده، که بر ذهنیت ها اثر می گذارد و گاه حتی بر آگاهی یک دوران تاریخی نیز سایه می اندازد… گفتمان از نظر لغوی به «حرکت، عمل و بطور کلی به تغییر» اشاره دارد. در این توضیح مراد ما از ماحصل ارتباط زبانی حرکت، عمل و تغییر، خلق و ساخت جهان تازه است…! مفاهیم و اصطلاحات انسانشناسی-حمید عضدانلو، گفتمان و جامعه، نشر نی تهران ۱۳۸۰).
-
اندام ساختار دموکراتیک؛ که همزاد مدل تاریخی، اجتماعی و فرهنگ سیاسی است. جامعه در مرحله آغاز گذارپس از رژیم استبدادی، به مدلهای پیشنهادی و متناسب با میل اکثریت جامعه دست می یابد. در این مرحله کنگره و یا دیگر مجامع ملی که شامل اکثریت نمایندگان ملت هستند، چنین ساختارهایی را مورد بررسی و جایگزین ساختار قبلی می نمایند.
توانایی نیروهای اجتماعی برای دستیابی به فرهنگ و ساختار سیاسی دموکراتیک
مراد ما از فرهنگ و ساختار دموکراتیک: خوانش جمعی از مطالبات اکثریت مخالفین وضع موجود جهت راه یابی مشترک به وضع مطلوب است، چنانچه امکان مشروع کنش اکثریت را در عمل ممکن سازد. این گزاره در توصیف خود تلاش می کند که آرای عمومی اپوزیسیون ساختاری (سازمانهای عمودی) و جامعه مدنی (کنش های استوار بر سازمانهای افقی) را که در سه جنبش موازی امروزین «صنفی- مدنی و سیاسی» تجلی دارد، در کادر یک استراتژی فراگیر و کلان توضیح دهد. و راهبردی که قائل به تدوین پذیرش آرای اکثریت گروههای مخالف و هماورد برای عبور از نظام استبدادی به جامعه دموکراتیک است، فراهم سازد. همینطور برای تحقق عبور از استبداد دینی و تاریخی فهم از پروسه و قبول مراحل حرکت در مبارزات اجتماعی و اهمیت هر کنش در مقطع خاص جنبش توسط نیروهای میدانی، در الویت این تئوری قرار دارد. یادمان باشد که دریافت ما از گفتمان امروز جنبش «قبول کثرت در تئوری و نظر و حفظ وحدت در پراتیک و عمل است که مقابله با نظام استبدادی و تمامیت خواه جمهوری اسلامی را ممکن سازد!
صورتبندی نیروها در آغاز حرکت انقلاب زن زندگی آزادی
مرحله ابتدایی تحولات کنونی در انقلاب زن زندگی آزادی، به سطوح «دموکراتیک و فراگرایشی» تعریف می شود. در این منزلگاه نقش شخصیتهای سیاسی و لابی ها و نهادهای مستقل جامعه مدنی در اثر گذاری بر پارلمانهای کشورهای آمریکا و اروپا برجسته می شود. همینطور شخصیتها، نهادهای مستقل و لابی ها می توانند نقش مهمی در ایجاد اتحاد فراگیر ملی میان ایرانیان خارج از کشور داشته باشند. زیرا آنان از پایگاه اجتماعی وسیع برخوردارند، که به مراتب احزاب و گروههای سیاسی (که بدون پایگاه اجتماعی و تکیه گاه طبقاتی ملموس در خارج از کشور هستند)، می توانند افکار کشورهای غربی را به سمت تحولات رو به رشد مردم ایران جلب نمایند.
شخصیت ها و لابی ها درکنار محبوبیت و اعتباری که در میان سطوح مختلف ایرانیان دارند، از روابط گسترده ای هم با ارکان قدرتهای فرهنگی- سیاسی و اقتصادی در جوامع میزبان برخوردار هستند. همانطور که میدانیم در فرهنگ غربی نقش افراد و شخصیتها و گروههای جامعه مدنی که در شمایل لابی های سیاسی- فرهنگی و اقتصادی کنش می کنند، کمتر از احزاب و سازمانهای سیاسی اپوزیسیون نیست. و به این دلیل در جلب افکار عمومی مهاجران ایرانی و بخشیهایی از جامعه مدنی کشور میزبان نقش مهمی دارند. با توجه به این نکته مهم که اکثر شخصیتها و لابی ها در فعالیتهای خود توانسته اند؛ «از منافع مشترک ایرانیان در کشورهای میزبان دفاع کنند، مجامعی برای همگرایی آنان تاسیس نمایند، و هویت نداشته ایرانیان را در کادر روابط اجتماعی مشترک و نهادینه شده به آنان بازپس دهند!»
شکافهای موجود در انقلاب زن زندگی آزادی
اگرچه ما شاهد روندی رو به رشد در تحولات میدانی داخل و خارج و بالا آمدن همگرایی وسیع می باشیم، اما این نکته به معنی نادیده انگاری عوامل شکاف در میان اقشار مردم و افکار عمومی و نیروها و گروههای سیاسی اپوزیسیون نمی باشد. که جمهوری اسلامی تلاش دارد از این شکافها تمام و کمال در ماندگاری و عقب راندن افول و سقوط خود بهره بگیرد!
متاسفانه در مرحله کنونی که شخصیتها و لابی ها توانسته اند فعالیت اجتماعی خود را با انقلاب زن زندگی آزادی همساز نمایند، تعارضاتی هم با فعالیتهای حزبی و سازمانی جریانات سیاسی حادث شده! بخشی از نیروها و جریانات ساختاری که عمدتا پیوندهای عمیقی در مبارزات ده چهل و پنجاه داشته اند، و به دلیل سرکوبهای جمهوری اسلامی از دهه ۶۰ به خارج از کشور آمدند، بین منافع حزبی و ایدئولوژیک خود با فواید فعالیت شخصیت ها و لابی ها تضاد و ناهماهنگی هویتی می بینند. کشاکش و تقابل نیروهای ساختاری و غیر ساختاری که در بدنه اجتماعی تجلی یافته، منجر به شکافهای سیاسی- تبلیغی گردیده است. آنچنان که بخشی از انرژی و شیوه های مبارزه نیروها در سطوح میدانی، به خنثی سازی مبارزات آنان در مقابل جمهوری اسلامی انجامیده است. آنچه که نتیجه می دهد، گسترش بی اعتمادی، جنگ روانی و تبلیغاتی است که باعث شده بیش از مبارزه با دشمن مشترک برای تحقق هدف مشترک که گذار کامل از حکومت جمهوری اسلامی است، نیروها درگیر «هویت طلبی، درست پنداری، فرقه گرایی، انفعال در حرکت مشترک …» گردند.
به نظر می آید که اکثر نیروهای درگیر در دو طرف پیکار ناتوان از بررسی علل درگیریها هستند. که ریشه های آن به سرکوب های گسترده و مهاجرتهای نیروهای مخالف جمهوری اسلامی در فواصل پنج دهه اخیر بر می گردد. بازشناسی چنین رهیافتی لزوما نیاز به تحلیل تاریخی جداگانه دارد که از حوصله این مقاله خارج است و تنها گفته باشیم که علل بنیادین چنین فرقه گرایی ریشه در فرهنگ غیر دموکراتیک سنتهای سیاسی گذشتگان دارد که همچنان بر فضای عمومی سنگینی می کند!
شاید از علل شکاف نسلی که پی در پی میان احزاب و ایرانیان و پایگاه اجتماعی ایشان دیده می شود، ریشه در فهم از گفتمان دموکراسی خواهی دارد. زیرا زیست ایرانیان در کشورهای دموکراتیک که در آمیزش با میل ایرانیان پناهنده به زندگی معمولی تجلی می یابد و در حمایت از شعار انقلاب «زن زندگی آزادی» آشکار گشت، رابطه معنا داری با مفهوم گفتمان دموکراسی و ضرورت اتحاد فراگیر ملی دارد!
آنچه در این گزاره مورد تاکید ما می باشد: «دموکراسی در ذهن اکثریت نیروهای سیاسی همچنان مقوله ای نظری و ایدئولوژیک است، اما در چشم ایرانیان غیرسیاسی امری واقعی و ملموس است که دهها سال با آن زیست کرده اند و براساس آن تربیت یافته اند. کما اینکه پذیرش مخالف و تبدیل دشمن به رقیب و دوست، و باور به این نکته که سرزمین ایران برای همه ایرانیان است که به هر گرایش و گروه ملی تعلق دارند… از جمله مطالبات فراگیر نسلهای ایرانیان دهه هفتاد، هشتاد و نود است که در داخل و هم در خارج از کشور زیست داشته اند و از حامیان واقعی این انقلاب محسوب می شوند. تفکر این نسل ها رابطه مفهومی با مبانی حقوق بشری دارد که مطالبه ای جهان شمول شمرده می شود و شاید به این دلیل است که توانسته اند افکار عمومی در جامعه مدنی کشورهای غربی و پیشرفته را درپشت مطالبات انقلابی خود بسیج نمایند!
اما چرا جریانات و احزاب سیاسی طی این مدت نتوانستند بدیلهای حکومتی و اجتماعی- سیاسی خود را تبدیل به گفتمان نمایند؟ چرا با ارزش ترین مبانی فکری نیروهای سیاسی که در مفاهیمی چون «آزادی- برابری و دموکراسی» تجمیع می شود، به هویت ایرانیان تبدیل نشد تا فرهنگ ایرانیان مهاجر تحت تاثیر آن قرار گیرد، تا به موجب آن حرکتهای ساختاری فراگیر و اعتراضات سراسری نهادینه گردد؟ دقت نماییم که تعاریف جریانات ایدئولوژیک از شعارهایی چون آزادی و برابری و دموکراسی همچنان نقطه اختلافات بسیاری در میان مدعیان آزادی و برابری و نیروهای دموکرات می باشد. براستی چرا طی حکومت ننگین جمهوری اسلامی احزاب و جریانات سیاسی نتوانستند جبهه سیاسی وسیع و مورد باور خود را تشکیل و نهادینه سازند؟
چرا جریانات ساختاری نتوانستند از امکانات موجود در کشورهای میزبان در جهت منافع سیاسی مردم ایران بهره بگیرند و هر نیرو یا جریانی که قصد تعامل با دولتهای غربی را داشتند، مورد سرزنش قرار گرفته و از جامعه آنان نفی گردید!؟
«رویزیونیست و تجدید نظرطلب در باورهای ایدئولوژیک» از جمله اتهاماتی بود که به نیروها و لابی های ایرانی مرتبط با دولتهای غربی زده می شد. این نقد بی پاسخ است که چرا احزاب و جریانات سیاسی نتوانستند از پتانسیل ایرانیان مهاجر بهره درستی بگیرند و باعث اتحاد عمل و نظر آنان در مقابل با جمهوری اسلامی و سیاستهای ضد انسانی او گردند؟! چرا احزاب و سازمانهای سیاسی بیش از آنکه به نقد حکومت مذهبی و مستبدین حاکم بر ایران اقدام نمایند و حرکتهای نظری و عملی خود را در مقابل آن سازمان دهند، بیشتر به نقد مخالفین خود در میان ایرانیان خارج از کشور روی آوردند و «به پای خود تیر می زدند؟».
اگر نگاهی کوتاه به تاریخ تعامل گروههای سیاسی ایرانی در داخل یا خارج از کشور بیاندازیم، مشاهده می شود که اکثر آنان از طریق خشونت، نفی و طرد فیزیکی مخالفین با تکیه بر هویت طلبی هژمونیک شعار«همه با من» تلاش می کردند که صحنه سیاست را از آن خود کنند! اینکه مهاجران ایرانی روی خوشی به احزاب و سازمانهای سیاسی در خارج از کشور نشان ندادند، شاید ربط مستقیمی به ناکارآمدی ایدئولوژیها و سنتها و فرهنگ مبارزاتی بسته و سکتاریستی حاکم بر سپهر سیاسی ایران دارد که بیشتر بر سنتهای تاریخی گذشته گان استوار است و همچنان نتوانسته است به روز شود تا مقبولیت عامه یابد.
کسانی که هم اکنون در جنبش سیاسی خارج از کشور با شعار «همه با من» به میدان آمده اند، یادشان باشد که تبیین وضعیت سیاسی جامعه ایرانیان بدون فهم درست از «جغرافیای سیاسی» بی گمان ناکارآمد خواهد بود. صف بندیهای سیاسی تغییر کرده و بازگشت به گذشته و ارتجاع معنای تازه ای در میان (خصوصا) ایرانیان خارج از کشور یافته است.
احزاب و جریانات سیاسی که بدون توجه به شرایط تاریخی و رسالتهای اجتماعی کنونی جامعه ایران که عمده ترین تضادش نفی سلطه حکومت جمهوری اسلامی و استبداد دینی است، بخواهند ساز ناکوک دیگری بنوازند، خاطرشان آسوده باشد که قطعا کمک به جمهوری اسلامی خواهند کرد! در مرحله کنونی ایجاد صف بندی سیاسی بدون باور به همگرایی و فهم کلان از دموکراسی حداکثری در میان ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی خدمت شایانی است به ماندگاری حکومت جور مذهبی و پیشبرد استراتژی سایبری های جمهوری اسلامی.
احزاب و سازمانهای سیاسی قبل از آنکه بخواهند جریان و فردی را در سطح جنبش نفی کنند، بهتر است با بردباری و آسانگیری بتوانند تمایل خود در ائتلاف یا همبستگی سیاسی را اثبات نمایند!
دهها گروه جمهوری خواه در حال گفتگو با یکدیگر هستند. اما هنوز به آفرینش یک گفتمان وسیع میان خودشان دست نیافته اند تا بعدا حاصل آن به اتحاد فراگیر در جنبش انقلابی زن زندگی آزادی فایده ای برساند!
اگرچه زیست انقلاب در مرحله جنینی بسر می برد، اما فقدان تبیین تازه فلسفی- سیاسی و اجتماعی از شرایط عینی و مرحله فراگیر ملی می تواند دستاوردهای جنبش در همگرایی نیروها را به مخاطره اندازد!
بی تردید احزاب و سازمانهای سیاسی نیاز به تعریف تازه ای از اپوزیسیون جمهوری اسلامی دارند. زیرا صف بندیهای سیاسی تغییر کرده، و در زندانهای جمهوری اسلامی هم حامیان سامانه پادشاهی و مشروطه خواه شکنجه و اعدام می شود و هم مجاهد و هم چپ و هم مذهبیون و ریزشی ها…. و بنابراین نمی شود زندانیان سیاسی را به بد و خوب و مخالف و موافق باورهای ایدئولوژیک تعریف کرد!
پس ازحاکمیت جمهوری اسلامی طرفداران سامانه پادشاهی و سلطنت طلبان و مشروطه خواهان نتوانستند به درستی نقش اپوزیسیون حکومت مذهبی را بازی کنند. و از طرف دیگر اپوزیسیون جمهوری خواه و ساختاری ایران (با همه گرایشاتی که در خودش دارد) هم نتوانست این طیف و جبهه سیاسی را به رسمیت بشناسد و برای عبور از حکومت جمهوری اسلامی با آنان وارد گفتگو و داد و ستد سیاسی گردد. بنظر می آید که «جمهوری اسلامی » تضاد عمده و تحلیلی ایشان بر شمرده نمی شود تا ضرورت تاریخی میل به همکاری به گفتمان های ملی و فراگرایشی در سطح کلان منجر گردد؟! اگرچه بلحاظ ذهنی فضای گفتگو در حال قوام گرفتن است! و فعالیتها میل به همگرایی دارد.
برای برون رفت بحران در اپوزیسیون و گذار کامل از جمهوری اسلامی نیاز به فضای دموکراتیک است و به گمان ما آینده دموکراسی در ایران می تواند دارای پذیرش نحله ها از راست ترین تا چپ ترین نیروهای مخالف جمهوری اسلامی باشد که وجه سیاسی روشن و ملموسی بین اقشار مختلف مردم ایران داشته و خواهان تحقق مطالبات آنان هستند.
جریانات و احزاب سیاسی بپذیریند که ایران متعلق به همه گرایشات و جریاناتی است که در مقابل جمهوری اسلامی باور به گذار کامل از حاکمیت مذهبی واستبداد دینی دارند، اما به حفظ تمامیت ارضی، جدایی کامل دین از سیاست، تمرکززدایی در قدرت سیاسی، حاکمیت مردم بر مردم…. باور دارند. احزاب و جریانات سیاسی بیایند برای یکبار هم که شده بپذیرند که مردم بر اساس مطالباتی که مطرح ساخته اند، در میل به عبور از جمهوری اسلامی مرزی میان خود قائل نیستند. و احزاب باید نماینده این خوانش از دموکراسی باشند و نه گفتمان بسته ای بر مردم تحمیل سازند و دوباره بازگشت به ارتجاع تازه ای را نمایندگی نمایند. چنین باد
زنده باد آزادی- برابری و دموکراسی
سروش آزادی
۳ می ۲۰۲۳
by سروش آزادی | 21.آوریل 2023 | مقالات
بازدیدها: 0
در بخشی از این نظر سنجی آمده که:
موضوع پنجاه و یکمین نظرسنجی زمانه «پیشبینی از روند اتفاقات در سال جدید» بود. این نظرسنجی از تاریخ ۱۵ فروردین (۴ آوریل) تا ۲۳ فروردین (۱۲ آوریل) میان اعضای پنل نظرسنجی زمانه ودیگر مخاطبان زمانه برگزار شد.
۸۲۰ نفر در نظرسنجی زمانه شرکت کردند که از میان آنها ۶۷۴ نفر به تمام سوالات پاسخ دادند.
۶۲,۵ درصد شرکتکنندگان داخل ایران و ۳۷,۵ درصد ساکن خارج ایران بودند.
۷۸ درصد پاسخدهندگان جنسیت خود را مرد معرفی کردهاند و ۱۹ درصد گفتهاند که زن هستند و ۳ درصد نیز گزینه «جنسیت دیگر» را انتخاب کردهاند.
نتیجه نظرسنجی زمانه: امسال، اعتراضات خیابانی تشدید خواهد شد
۸۷ درصد پاسخدهندگان به نظرسنجی زمانه گفتهاند که در سال ۱۴۰۲ بحرانها و وضعیت شکننده رژیم ادامه خواهد یافت. به نظر ۹۱,۵ درصد، علیرغم تلاش حکومت و حامیانش برای ناامن کردن خیابان، زنان همچنان به مقاومت در برابر حجاب اجباری ادامه خواهند داد. ۹۴ درصد پاسخدهندگان گفتهاند که اوضاع به لحاظ رفاه و کیفیت زندگی در ۱۴۰۲ نسبت به سال گذشته بدتر خواهد بود.
۱۴۰۲ در یک نگاه؟
۸۷ درصد پاسخدهندگان به نظرسنجی زمانه گفتهاند که در سال ۱۴۰۲ بحرانها و وضعیت شکننده رژیم ادامه خواهد یافت. در مقابل ۸,۵ درصد فکر میکنند بحرانها تا حد تثبیت نسبی رژیم مهار خواهد شد.
مقاومت و سیاست در ۱۴۰۲؟
به نظر ۷۲,۵ درصد پاسخدهندگان، اعتراضات خیابانی در سال ۱۴۰۲ افزایش خواهد یافت. پیشبینی ۱۴ درصد اما کاهش اعتراضات خیابانی است.
۷۸,۵ درصد پاسخدهندگان فکر میکنند که در سال پیشرو، مقاومت روزمره مردم در برابر رژیم، علیرغم مهار و سرکوب تظاهرات و حرکتهای جمع ادامه و حتی گسترش خواهد یافت.
در مقابل پیشبینی ۱۶,۵ درصد این است که با مهار و سرکوب تظاهرات و حرکتهای جمعی، ممکن است احساس یأس و رکود بر اراده به ایستادگی غلبه کند و جای آن را بگیرد.
۹۱,۵ درصد پاسخدهندگان گفتهاند که علیرغم تلاش حکومت و حامیانش برای ناامن کردن خیابان برای زنان بیحجاب، آنها همچنان به مقاومت در برابر حجاب اجباری در سال ۱۴۰۲ ادامه خواهند داد (این رقم برای شرکتکنندگان زن داخل ایران ۸۶ درصد است). به باور ۴,۵ درصد از کل پاسخدهندگان اما این مقاومت شکسته خواهد شد.
همبستگی مخالفان جمهوری اسلامی در سال ۱۴۰۲؟
بنا به پیشبینی درصد مخاطبان زمانه، انسجام و همبستگی مخالفان جمهوری اسلامی در داخل کشور بیشتر خواهد شد.
کیفیت زندگی در ۱۴۰۲؟
۹۴ درصد پاسخدهندگان گفتهاند که اوضاع به لحاظ رفاه و کیفیت زندگی در ۱۴۰۲ نسبت به سال گذشته بدتر خواهد بود.۳ درصد نظری مخالف دارند و وضع زندگی امسال را بهتر از پارسال پیشبینی میکنند.
سمت و سوی روابط بینالمللی جمهوری اسلامی در ۱۴۰۲؟
به گمان ۱۸ درصد پاسخدهندگان، در سال ۱۴۰۲ شاهد احیا برجام و عادیسازی نسبی روابط جمهوری اسلامی با غرب خواهیم بود. ۶۹,۵ تیرگی بیشتر روابط با غرب و چرخش بیشتر به سمت چین و روسیه را پیشبینی کردهاند.
by سروش آزادی | 13.آوریل 2023 | مقالات
بازدیدها: 0
روشنترين درس انقلاب فرانسه اين استکه استفاده از ارعاب برای دست يافتن به خوشبختی، هر انقلاب را سرانجام به نابودی ميکشاند…. 320) بزرگترين رويداد در هر انقلاب عمل بنيادگذاری است. 322) «زيرنويس؛ از قديم نظريه ای وجود داشت داير براينکه حکومت مختلط ميتواند دور يا چرخه دگرگونيها را باز ايستاند…328)»…«اگر مردم ما نسبت به امور همگانی بی توجهی کنند، من و شما و کنگره و مجلس و قضات و فرمانداران همه به يک مشت گرگ مبدل خواهيم شد (جفرسن) / صفحه 319». از کتاب انقلاب – هانا آرنت)
درسهایی که باید از نیروهای اجتماعی آموخت
جامعه ایران طی هفت ماه گذشته وارد شرایط خاص انقلابی گشته است. «مرحله گذار» از جمله مراتبی است که پرمخاطره بوده و هر انقلابی را می تواند دچار دگردیسی یا استحاله در مبانی و اهداف برتر نماید. این گزاره به این معنا است که انقلابات برحسب موقعیت های تاریخی و به میزان کنش های زود گذر و یا تاثیرات مداوم و درازمدت که دارند، تحت شرایط خاص زمانی- مکانی می توانند ماهیتا توسعه یا رو به زوال روند.
در تعریف مراحل وقوع یک انقلاب عناصری چون «گفتمانهای انقلابی، سازماندهی و هماهنگی سیاسی، نارضایتی اجتماعی، پیدایش گروههای ساختاری، ناتوانی در قوای سرکوب دولت و کوشش برای ایجاد ساخت جدید قدرت توسط اپوزیسیون…» تاثیرگذار هستند.
همینطور دررابطه با انقلاب زن زندگی آزادی عوامل موثری در پیوستگی اجتماعی نقش آفرینی می کنند. از جمله مهمترین عامل تعیین کنند در انقلاب امروز مردم ایران «کنش فعال نیروهای میدانی و بسیج گرا» است که بر پایه سازوکارهای دموکراتیک و درک فراگروهی از مرحله انقلاب توانسته اند استوار بر تنوع وسیع قومی- فرهنگی- طبقاتی و سیاسی روند کنونی تحولات اجتماعی را متحول سازند.
پیوستگی و اتحاد نیروهای اجتماعی مشروعیت انقلابی را افزایش داده است
در بررسی عناصر فوق میزان کثرتگرایی در تعامل نیروهای اجتماعی بسیار بر روند دموکراتیک جنبش انقلابی زن زندگی آزادی، تاثیر گذاشته و تحولات انقلابی را تسریع کرده است. پیوست اقلیتها و اجزاء اجتماع ایرانیان در حوزه های «قومی، دینی، سیاسی، طبقاتی، فرهنگی- اجتماعی» و همگرایی در کنش میدانی توانسته است نگاه جهانیان به انقلاب امروز ایرانیان را برجسته سازد. گویی در سپهر عمومی فهم از دموکراسی توانسته است بین تئوریهای مرسوم جمع گرا و پراتیک اجتماعی ایرانیان همپوشانی نماید و چهره تازه ای از فرایند دموکراتیک در جهان امروز را به نمایش بگذارد!
بهره گیری از امکانات جهانی کمک به برتری نیروهای انقلاب می کند
شاید به همین دلایل است که جامعه جهانی در وسعت حوزه های فرهنگی- سیاسی و اجتماعی از فرایند انقلاب زن زندگی آزادی نه تنها حمایت کرده و از محتوای آن الگو و نماد می سازد، بلکه تلاش دارد تا بر بنیادهای فرهنگی- سیاسی و بین المللی آن بیافزاید. به گمان ما هم اکنون «جامعه جهانی» در حمایت از جنبش اجتماعی ایران به عناصر تاثیرگذار بر انقلاب ایران تبدیل شده است که نیروهای میدانی به چگونگی آن آگاهی دارند و در راستای ضرورتهای امروز انقلاب بهره می گیرند.
در عصر کنونی تحقق یک انقلاب فراگیر و اجتماعی که دارای ابعاد وسیع «اقتصادی- فرهنگی و سیاسی» است، بدون توجه به نقش جامعه جهانی شانس پیروزی اندکی خواهد داشت! زیرا نقش قدرتهای جهانی درموازات انقلابات از آنجهت آشکار و اهمیت می یابد که حوزه های اقتصادی- سیاسی و فرهنگی در شرایط کنونی بیشتر تحت تاثیر عوامل بیرونی و جهانی نقش آفرینی می کنند و از طرف دیگر جامعه کنشگر ایران به دلیل آنکه در مرحله گذار هنوز نتوانسته به موازنه قدرت با نهادهای حاکمیتی دست یابد، و یا ابزار سرکوب جمهوری اسلامی در مهار حرکتهای اجتماعی برقرار است، و سرکوبهای وسیع و دستگیری چند ده هزارنفر از نیروهای اجتماعی امکان برتری قدرت سیاسی را ضعیف نموده و نیروها پس از چند زمانی در حوزه میدانی و رویارویی با قدرت مستقر ضعیف و استحاله می شوند، بنابراین همگرایی نیروهای گذارمحور با افکار عمومی و استفاده صحیح از امکانات وسیع جهانی برای مهار و ایجاد کاستی در سرکوب و افتادن حاکمیت اجتناب ناپذیر است.
در این رابطه معمولا از جمله فاکتورهایی که در برتری و بالا آمدن مطالبات در مراحل انقلابی تعیین کننده می باشند، کمک های خارجی توسط قدرتهای دوست انقلاب یا جوامع همیار در باورهای اعتقادی انقلاب تازه مولود است که در تسریع روند انقلاب کمک نموده و بلحاظ زمانی سرعت انقلاب را در افتادن نهادهای ضد انقلاب بالا می برد. افزون آنکه در رابطه با ایران حمایتها بیش از آنکه ابتدا توسط دولتهای جهان باشد، توسط اقشار و طبقات اجتماعی فراهم گشت.
مطالبات مدنی ایرانیان هم پوشانی زیادی با مطالبات مردم جوامع پیشرو دارد
امروز حمایت های جهانی از انقلاب ایران به آن دلیل که توسط جامعه مدنی و سازمانهای فرهنگی- حقوق بشری و… در کشورهای جهان صورت می گیرد، باعث شد تا حتی دولتهای جهانی مجبور گردند تا محدودیتهای زیادی در تعامل خود با حکومت جمهوری اسلامی فراهم سازند. پیشامدی که حکومت جمهوری اسلامی خواب آنرا هم نمی توانست ببیند. اگر حکومتها به خصلت، ماهیت و منافعی که دارند می توانند دولتهای استبدادی و تمامیت خواه را تحمل نمایند و روابط اقتصادی- سیاسی و فرهنگی خود را حفظ کنند، چنانچه این مناسبات توسط مردم کشورها مورد سوال و سرزنش قرار بگیرد، امکان تداوم آن بسیار سخت و هزینه چنین مناسباتی برای دولتها بسیار بالا خواهد بود، زیرا دولتهای غربی از طریق نمایندگی و رای مردم و شهروندان بطور محدود انتخاب می شوند و اگر مقبولیت اجتماعی خود را از دست بدهند، در دوره بعدی قطعا انتخاب نخواهند شد!
بنابراین اپوزیسیون و نیروهای اجتماعی در داخل و خارج از کشور می توانند با حفظ برتری خود در حرکتهای اعتراضی به درستی از امکانات وسیع جهانی در روند تحقق مطالبات خود و نفی حکومت خودکامه جمهوری اسلامی بهره بگیرند. و پایه اولیه چنین خوانشی ارتباط مستقیم دارد با همگرایی و میزان فعالیت های مشترکی که نیروهای ایرانی در اقصا نقاط دنیا صورت می دهند. چنین باد
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
۱۶ مارت ۲۰۲۳
by سروش آزادی | 29.مارس 2023 | مقالات
بازدیدها: 0
در مواجهه با واقعیت برای از پا درآوردن یک دیکتاتوری با کمترین هزینه، چهار قدم اصلی «باید» برداشته شود:
-
اراده، اعتماد به نفس، و مهارتهای مقاومت در مردم تحت ستم باید تقویت شود.
-
گروههای اجتماعی مستقل و سازمانهای از مردم باید ایجاد شود.
-
نیروی داخلی قدرتمندی ایجاد شود.
-
طرح استراتژیک خردمندانه ای برای کسب آزادی طراحی و با مهارت اجرا شود.
مبارزه برای کسب آزادی زمانی پیش می آید که گروههای درگیر به خویش متکی شوند و قوای مبارزات داخلی خود را تقویت کنند.
انقلاب و آگاهی انقلابی
آگاهی انقلابی مفهومی انتزاعی و صرفا تئوریک نیست و لذا به پروسه عملی گفته می شود که صفوف جنبش های اجتماعی در کشاکش با نهادهای سرکوب توان رویارویی می یابند؛ هیبت و بزرگی اقتدار حکومت می شکند و در مقابل جسارت نیروهای اجتماعی افزون می شود. در فرایند (پروسس) دیالکتیک نزاع نیروهای متخاصم برای عبور از قدرت راهکارها و بدیلهای متنوعی بکار می رود تا نتیجه کشاکش های اجتماعی به قالبیت نیروهای انقلابی بر وضعیت عینی بیانجامد.
پس آگاهی انقلابی تدبیر و توانمندی نیروهای اجتماعی در تحقق استراتژی انقلاب است!
استراتژی که پروسه تحقق آن در صورتبندی چند گزاره به هویت جنبش شکل و معنا می دهد؛
– فهم از ماهیت حاکمیت.
– فهم از قدرت خود جنبش.
– روش های رویارویی با حاکمیت و تلاش ذاتی و درونی جنبش جهت رسیدن به مطالبات در حد فاصل پروسه تحقق استراتژی.
فرجام اعتراضات جنبش های اجتماعی
جنبش های اجتماعی در ایران برای تحقق مطالبات خود راهی طولانی در پیش روی دارند. پروسسی که با تمامی کاستی ها و بازدارنده های حاکمیت به تحقق عباراتی گره می خورد؛
«اهداف جنبش، استراتژی یا برنامه درازمدت و کوتاه مدت برای تحقق اهداف، نیروهای اجتماعی جنبش، شیوه های سازماندهی (عمودی و افقی)، چگونگی تاثیرگذاری بر افول سیاستهای کلان و سرکوبگرانه حاکمیت، تاثیر بر افکار عمومی مردم جهان و اتحاد و همگرایی در میان مخالفین جمهوری اسلامی.
به گمان ما رابطه تحقق تمامی آنچه که در فرایند بالا ذکر شد همبسته با «هویت مستقل فرهنگی و صنفی جنبش و ارتباط ساختاری با گستره جامعه کنشگر میدانی» دارد.
بنابراین مابین فرهنگ انقلاب (روبنا) و وضعیت عینی (زیربنا) که تجلی آن در ساختار طبقاتی جامعه منعکس می باشد، رابطه تنگاتنگی وجود دارد. اما فهم از این وضعیت و تبدیل عناصر منفعل به پتانسیل جنبش انقلابی توسط موارد چندی قابل تحقق است. از جمله:
– وجود نیروی انقلابی و ساختاری و پیوسته.
– ایدئولوژی یا تفکر سیستمی که بتواند مناسبات حاکم بر جامعه جنبشی را تبیین سازد.
– نهادهای مستقل درگیر با حکومت مستقر که توان همگرایی با نیروهای داخلی و خارج از مرزها داشته باشد.
– اتاق فکر نیروهای ساختاری که توان تبدیل مواد خام به تئوری (به راهبرد و راهکارهای عملی)، را داشته باشند.
این مجموعه عناصر منجر به راهبردهایی می گردند که مسیر راه را هموار، نیروهای اجتماعی را بسیج، و امکان رویارویی ملموس با قدرت سیاسی حاکم را برای عبور فراهم می سازند. ما تاکید می کنیم که چنین فرایندی بدون انسجام در نیروهای ساختاری و همگرایی سیاسی- اجتماعی امکانپذیر نخواهد بود.
جمهوری اسلامی تلاش دارد تا پیوندهای عینی شکل نگیرد. چرا که شاهد هستیم تمام تلاش جمهوری اسلامی در این است که نیروهای ساختاری و اتاق فکر نخبگان آنان در فرایند انقلابی به شدت ناتوان گردد.
پس اولین اقدام در این رابطه اتحاد و یکچارچگی مابین نیروهای مخالف برای عبور از وضعیت پلشت کنونی است. هویت طلبی ایدئولوژیک در مرحله انقلاب دموکراتیک و ملی سم مهلکی است که می تواند همیشه نقش بازدارنده در انقلاب را ایفا و روند تحولات اجتماعی را با کاستی و سستی مواجه سازد. پس جا دارد نیروهای میدانی و ساختاری به این مهم توجه ویژه داشته و از اختلافات فکری و نظری پرهیز کرده و فهم از این مرحله انقلابی را در حوزه میدانی و عینی در عبور از حاکمیت جمهوری اسلامی بسط دهند.
به گمان ما عبور از چنین چالشی با صبوری نیروها و بردباری در تحمل یکدیگر و حفظ اصول پایه مبارزه با حاکمیت جمهوری اسلامی که در عمل مشترک اجتماعی نهفته است میسر خواهد بود.
چنین باد