شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

روزنامه‌نگاری ایران زنده است

روزنامه‌نگاری ایران زنده است

«گروه خبر رسانه شورای ملی تصمیم نظر به اهمیت گزارش زیر که توسط انجمن صنفی روزنامه‌نگاران استان تهران منتشر شده، به بازنشر آن مبادرت می ورزد. باشد که احزاب رسانه در سالگرد جنبش انقلابی زن زندگی آزادی، از شرایط واقعی روزنامه نگاری در حاکمیت کنونی جمهوری اسلامی بیش از پیش آگاه شوند»

جامعه روزنامه‌نگاری ایران ظرف یک سال گذشته اتفاقات ریز و درشت زیادی را از سر گذرانده است. اتفاقاتی که متاثر از فضای عمومی جامعه بوده و موجب شده تا روزنامه‌نگاران برای انجام وظیفه حرفه‌ای‌شان در رخدادهای حساس با محدودیت‌ها و چالش‌های متعددی روبه‌رو باشند. دو موضوع دارای اهمیت که نظام سیاستگذاری باید به روشنی موضعش را درباره آن روشن کند عبارت است از «تقویت مرجعیت رسانه‌ها» و «آزادی فعالیت رسانه‌ای» که به یکدیگر پیوند ناگسستنی دارند.

لزوم پاسداشت آزادی رسانه

حوادث تلخی که سال گذشته پس از جان‌باختن «مهسا امینی» در کشور رخ داد بار دیگر لزوم خبررسانی آزاد و حرفه‌ای را برای افکار عمومی و سیاستگذاران یادآوری کرد. قریب به یکصد تن از خبرنگاران پاییز و زمستان سال گذشته بازداشت شده یا برای بازجویی فراخوانده شدند. این اتفاق حاکی از سیاست غیرمنسجم و نادقیق درباره وظایف رسانه‌ها و مرجعیت آنها نزد افکار عمومی است. البته که این متن در پی رد هرگونه خطا در جامعه روزنامه‌نگاری نیست بلکه مقصود ما رویه‌هایی است که آزادی فعالیت روزنامه‌نگاران را مخدوش کرده و موجب شده مرز میان کار حرفه‌ای و تخلف چنان باریک باشد که بسیاری از خبرنگاران از بیم پیگردهای بعدی قید عمل به وظایف حرفه‌ای‌شان را بزنند.

در یک سال اخیر و به‌ویژه پس از حوادث شهریور ۱۴۰۱ نهادهای دولتی مسئولیت بخشی از مشکلات به وجود آمده را مطابق یک روش تکراری و بدون زمینه عینی و عقلانی بر دوش رسانه‌های رسمی و منتشرکنندگان اخبار انداختند. احضار، بازداشت، بازجویی مکرر، تفهیم اتهامات تکراری،  ضبط وسایل شخصی از جمله تلفن همراه و رایانه خبرنگاران، خبر رایج پاییز و زمستان گذشته بوده است.

تعدادی از روزنامه‌نگاران کماکان درگیر تبعات قضایی این اعتراضات هستند و خبرنگاران و رسانه‌هایی اخیرا در دور جدیدی از مسایل قضایی گرفتار شده‌اند.

برای نمونه الهه محمدی خبرنگار روزنامه «هم‌ میهن» و نیلوفر حامدی خبرنگار روزنامه «شرق» پس از انتشار گزارش‌هایی درباره جان‌باختن خانم مهسا امینی بازداشت شدند که این بازداشت تاکنون ادامه دارد و این دو روزنامه‌نگار پس از برگزاری دو جلسه دادگاه در انتظار صدور رای دادگاه هستند. سخنگوی محترم قوه‌قضاییه اخیرا اعلام کرده‌اند که این دو خبرنگار به دلیل انتشار این گزارش‌ها بازداشت نشده‌اند و وعده کرده‌اند که به زودی گزارشی از همکاری این دو نفر با دولت آمریکا منتشر می‌کنند. متاسفانه روند و زمان دستگیری این دو خبرنگار و بیان این ‌سخنان پیش از صدور رای قاضی دادگاه بر شائبه‌ها و نگرانی‌های خانواده ها و جامعه روزنامه نگاری افزوده است.

انجمن صنفی روزنامه‌نگاران استان تهران در حد توان خود و از همه راه‌هایی که گمان کرده نتیجه‌ای دارد در پیگیری وضعیت روزنامه‌نگاران بازداشتی کوشیده است. کمک به تشکیل کمیته پیگیری وضعیت خبرنگاران بازداشتی، تماس و دیدار با مسئولان قضایی، نامه‌نگاری با مسئولان ارشد کشور و رایزنی با مسئولان نهادهای مرتبط با موضوع و ارائه مشاوره‌های حقوقی و قانونی بخشی از این فعالیت‌ها بوده است.

لازم است از عفو گسترده پیشنهادی رئیس قوه قضاییه در زمستان سال گذشته که شامل تعداد نسبتاً زیادی از متهمان رسانه‌ای نیز شد به عنوان یک اقدام مثبت یاد کنیم. این اقدام می‌توانست گسترده‌تر صورت گیرد و شامل همه خبرنگارانی که دچار مشکل قضایی شده‌اند، شود. در این مورد می‌توان ردپای اقداماتی را برای بی‌اثر کردن آثار این عفو با انجام شکایت‌های مکرر از سوی اشخاص و نهادها از روزنامه‌ها و روزنامه‌نگاران، دید. چند شکایت جدید در ماه‌های اخیر از روزنامه‌های منتقد را می‌توان به عنوان نمونه‌ای از این اقدامات ذکر کرد.

دیدبان فساد را تضعیف نکنید

وجود بخش بزرگ اقتصاد دولتی و خصولتی زمینه‌های عینی فساد را در کشور ما فراهم کرده است، به طور منطقی برای مقابله با پول‌های بزرگ تنها نهادی که می‌تواند با کمترین هزینه و بیشترین کارایی بر این بخش اقتصاد نظارت کند و مانع فساد شود، نهاد رسانه است. لرزان بودن امنیت شغلی روزنامه‌نگاران، فقیر بودن بنگاه‌های رسانه‌ای و در معرض شکایت و اتهام مکرر بودن روزنامه‌نگاران مانع کارآمدی نهاد رسانه برای مقابله با فساد می‌شود که شده است.

به نظر می‌رسد روزنامه‌نگاری در ایران اسیر نگاهی رسمی است که ایشان را نه رکن اصلی مردم‌سالاری و مبارزه با فساد و نیروی محرکه توسعه و مانع خطاهای بزرگ در برنامه‌ریزی و اجرا، بلکه مخل فضای مطلوب صاحبان قدرت و وابسته به بیگانه یا دارای همدلی با بیگانگان و موجب تنش در فضای جامعه می‌داند. نبود درک تفاوت رسانه رسمی با رسانه دولتی باعث شده تا مبالغ هنگفت بودجه کشور صرف رسانه‌های دولتی‌ای شود که به‌جز ایجاد شکاف اجتماعی و فراهم آوردن زمینه فساد بیشتر و از همه مهمتر ایجاد زمینه خودفریبی دولتمردان نقشی اجرا نمی‌کنند.

از همین رو تا حکومت دیدگاه خود را در مورد لزوم و وجوب حضور رسانه‌های رسمی غیردولتی (که مسئول آنچه منتشر می‌کنند باشند و بابت فعالیت خود وامدار دولت نباشند)، تغییر ندهد، چشم‌انداز روشنی برای تغییر این وضعیت وجود نداشته باشد.

این در حالی‌ست که تحلیل اغلب جامعه‌شناسان و اقتصاددانان و کارشناسان فرهنگی از جناح‌های مختلف سیاسی از زمینه‌های پیدایش شرایط اسفبار پاییز و زمستان ۱۴۰۱، حاکی از خطاهای راهبردی در حکمرانی پیرامون مسائل مربوط به انتخابات، اقتصاد و امور اجتماعی و دینی بوده است. فروکاستن دلایل عمیق اجتماعی و اقتصادی حوادث ناگوار سال گذشته به عملکرد بدنه نحیف رسانه‌های خصوصی، ممکن است در کوتاه‌مدت رسانه‌ها را از پرداختن به مشکلات مانع شود، اما در بلندمدت مشکلی را حل نکرده و بر مشکلات و معضلات می‌افزاید.

تقویت مرجعیت رسانه‌های داخلی؛ تعارف یا سیاست عملی؟

لزوم چاره‌اندیشی درباره تضعیف مرجعیت رسانه‌های رسمی نکته‌ای است که در کوران حوادث پارسال بارها مورد تایید جریان های سیاسی، استادان ارتباطات و روزنامه‌نگاران از طیف‌های مختلف فکری قرار گرفت.

پیش از این انجمن صنفی روزنامه‌نگاران استان تهران در بیانیه‌ها و اسناد متعددی نسبت به موضوع مهم مرجعیت رسانه‌ای و آسیب‌های‌ وارد شده به آن موضع‌گیری کرده است. راهبرد متناقض نهادهای صاحب قدرت در تضعیف رسانه‌های رسمی داخلی از یک سو (که سال‌هاست آغاز شده و اکنون تماشاگر نتایج زیانبار آن هستیم) و اظهار نگرانی از تاثیر رسانه‌های برون‌مرزی که قطعاً منافع ملی ما را دنبال نمی‌کنند تاکنون نتایج وخیمی را به دنبال داشته است.

برای بازگشت و حفظ مرجعیت رسانه‌ای داخلی مطلقاً هیچ راه دیگری به جز حمایت از آزادی تمام و کمال رسانه‌ها در دسترسی به منابع اخبار و انتشار بی‌دغدغه آنها وجود ندارد. ممانعت از دسترسی آزاد به اطلاعات، انتشار و اعلام آمارهای گمراه کننده و متوهمانه که صرفاً اثر تبلیغاتی کوتاه‌مدت داشته و در بلند‌مدت آثار مخرب اجتماعی دارند، با اظهار نگرانی از اثرگذاری رسانه‌های خارج از ایران ‌مباینت تام دارد. دستگاه رادیو و تلویزیون و رسانه‌های دولتی طی دهه‌های گذشته ناکارآمدی خود را در زمینه اقناع عمومی نشان داده‌اند. مسیر بازگشت به توسعه، پیشرفت و رفاه عمومی و تعمیق همبستگی اجتماعی فقط با حمایت از آزادی‌های قانونی و حتی تفسیر قوانین موجود به نفع آزادی رسانه‌ها میسر است. عوارض احتمالی که از تفسیر قوانین به نفع آزادی متصور است قطعاً یک هزارم عوارض مسدود کردن آزادی نخواهد بود.

افزایش فقر، فساد و شکاف‌ اجتماعی از جمله عوارض نادیده گرفتن نقش آزادی بیان و پس از بیان در رسانه‌های کشور است. ضروری است حاکمیت با ارزیابی منصفانه، نقش خود را در تضعیف رسانه‌های داخلی و مرجعیت خبری داخلی بپذیرد و از مسیر خطا بازگردد.

نادیده گرفتن نهاد صنفی روزنامه‌نگاران در تصمیم‌گیری‌های مربوط به رسانه‌ها نیز از جمله سیاست‌های اعلام‌نشده است که در محدود کردن و تضعیف جایگاه روزنامه‌نگاری اجرا می‌شود. از نهاد صنفی روزنامه‌نگاران تقریبا در هیچ نهاد تصمیم‌گیر مرتبط با حوزه کار خود طلب مشورت و مشارکت نمی‌شود.

در چنین بستری می‌توان دلایل عدم وجود بنگاه‌های قدرتمند رسانه‌ای را در ایران درک کرد. با وجود سابقه ده‌ها ساله مطبوعات در ایران، کشور ما فاقد روزنامه‌هایی با قدرت و شمارگان نشریات برخی کشورهای همسایه است.

در همین زمینه انجمن صنفی روزنامه‌نگاران استان تهران توجه مقامات و نهادهای تصمیم‌گیر حوزه رسانه را به متن پیشنهادی سند ملی رسانه که با تلاش دست‌اندرکاران روزنامه‌نگاری کشور تهیه شده و مورد بی‌توجهی مطلق دولت قرار  گرفته، جلب می‌کند. پذیرش این متن به عنوان پیشنهاد نهاد صنفی و ارزیابی دقیق و مجدد آن توسط همه افراد و نهادهای ذی‌ربط می‌تواند گام اولیه‌ای برای ساماندهی حوزه رسانه محسوب شود.

موضوع تاسفبار دیگر مدیریت رسانه‌ها و مطبوعاتی است که با بودجه عمومی اداره می‌شوند و بعضا با توجه به سابقه خود جزو سرمایه‌های کشور محسوب می‌شوند. این رسانه‌ها در دوره جدید فعالیت خود از نگرش ملی و شهری خود فاصله گرفته‌اند و از آنها برای اهداف کوتاه‌مدت سیاسی استفاده می‌شود. این رویکرد باعث کاهش اعتماد عمومی به رسانه‌هایی است که سال‌ها و به رغم تغییر دولت‌ها مسائل عمومی و ملی و شهری را بازتاب داده‌اند.

معیشت و اقتصاد رسانه

بررسی مستقل انجمن صنفی روزنامه‌نگاران استان تهران نشان می‌دهد میانگین دستمزد اغلب خبرنگاران در بسیاری از رسانه‌ها اندکی از حداقل دستمزد رسمی بالاتر است. امروز دستمزد روزنامه‌نگاران باتجربه بیش از ده سال کار و در سمت‌های دبیر سرویس کمی بیشتر از حداقل دستمزدهای مصوب وزارت کار است. بخش زیادی از خبرنگاران فاقد بیمه تامین اجتماعی هستند و قطع همکاری با روزنامه‌نگاران معمولاً با کمترین هزینه برای کارفرما اتفاق می‌افتد. رسانه‌هایی که به لحاظ ساختاری، مالی و شیوه اداره بنگاه مطبوعاتی وضعیت بهتری دارند اندکند.

برای نمونه طی یک سال گذشته همکاری تعداد قابل‌توجهی از روزنامه‌نگارانی که در روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های عمدتا دولتی به روش عقد قراردادهای کوتاه‌مدت مشغول به کار بودند، علی‌رغم سوابق کار طولانی، قطع شده است.

برخی از این افراد بیش از ۲۰ سال سابقه کار داشته‌اند و عذر آنها احتمالا به دلیل دیدگاه‌های سیاسی مدیران جدید، خواسته شده است. افرادی که با آنها قطع همکاری شده همچنان نگران  بیمه، بازنشستگی و دریافت حقوق مربوط به سنوات خود هستند.

فقیرتر شدن بنگاه‌های رسانه‌ای موجب شده است تا کارفرمایان توسعه خدمات جنبی از جمله خدمات رفاهی و مسکن را به‌طورکلی فراموش کنند و تلاش خود را معطوف حفظ حیات حداقلی بنگاه خود کنند.

تغییر فضای رسانه‌ای غالب از رسانه‌های رسمی به سوی رسانه‌های غیررسمی و شخصی، همچنین، باعث شده سهم روزنامه‌ها و رسانه‌های رسمی از تبلیغات تجاری کاهش یابد و به صفر نزدیک شود. در عین حال سازوکار اجتماعی برای حمایت شفاف بخش خصوصی اقتصاد از رسانه‌های خصوصی شکل نگرفته و زمینه‌های فرهنگی آن مهیا نشده است. آگهی‌های دولتی نیز بیش از آنکه در رفع مشکلات اقتصادی بنگاهها موثر باشد به عنوان عامل کنترل‌کننده عمل می‌کند.

کاهش درآمدهای بنگاه‌های رسانه‌ای علاوه بر آنکه باعث کاهش صفحات و تولیدات روزنامه‌ها و رسانه‌ها شده است همچنین موجب آن شده است که رسانه‌ها نه تنها به آموزش نیروهای انسانی تازه‌نفس نپردازند بلکه برای انجام امور خود از افراد با استانداردهای بالاتر و احتمالا پرهزینه‌تر استفاده نکنند و اساسا به دنبال بهترین محتواها و تولیدات رسانه‌ای نباشند.

در این شرایط بخشی از روزنامه‌نگاران مجبور به کار در دو شیفت و در دو رسانه یا کار مکمل در مشاغلی متباین با توانایی اصلی خود شده‌اند. کار در روابط عمومی‌ها که در بسیاری موارد روزنامه‌نگاران را دچار مشکل تعارض منافع می‌کند یا با رسالت تعریف شده خود آنها در تعارض است، کار در شرکت‌ها به عنوان تولیدکننده محتوا یا سرپرستی صفحات مجازی شرکت‌ها نیز از جمله فعالیت‌هایی است که روزنامه‌نگاران نه با رغبت بلکه به دلیل مشکلات حاد معیشتی بدان مشغول شده‌اند.

نقد از درون 

درکنار عوامل یادشده باید پذیرفت رسانه‌ها در ایران در زمینه آموزش نیروهای جدید و تازه نفس و توانمندسازی نیروهای فعلی موفق ظاهر نشده‌اند. لزوم آشنایی با تغییرات کارکرد رسانه‌ها در جهان، آشنایی با ابزارهای جدید مورد استفاده در روزنامه‌نگاری مدرن و گذار از شیوه‌های سنتی بیش از هر زمان دیگری احساس می‌شود. لزوم توجه خبرنگاران به شیوه‌های روزنامه‌نگاری تحلیلی و تحقیقی، آموختن روزنامه‌نگاری تخصصی و افزایش مهارت‌های خبرنگاری چند رسانه‌ای از جمله این موارد است. ناگفته پیداست که چنین رویکردی نیاز به سرمایه‌گذاری هم دارد اما پیش از آن لازم است عزم و اراده این تغییرات در روزنامه‌نگاران و صاحبان بنگاه‌های مطبوعاتی دیده شود. غفلت از تربیت نظام‌مند نیروی انسانی جدید برای رسانه‌ها، فقدان ساز و کار شفاف از مرحله جذب و استخدام تا قطع همکاری با نیروهای انسانی رسانه‌ها و کمبود آموزش‌های باکیفیت متناسب با نیازهای روز همگی از چالش‌های این حوزه به شمار می‌روند. انجمن صنفی روزنامه‌نگاران به سهم خویش می‌کوشد ظرف ماه‌های آتی با برگزاری رویدادهای رقابتی و آموزشی تا حدودی به بهبود وضع موجود کمک کند. اما اقدامات موثر نیازمند همیاری مدیران رسانه‌ها و تجدیدنظر آنها در سیاست‌های مرتبط با جذب و ارتقای نیروی انسانی است. همچنین لازم است اعضای صنف نیز به اهمیت و لزوم مهارت‌های توسعه فردی  و حرفه‌ای اهتمام ورزند.

چراغهای روشن

جمع‌بندی موارد پیش گفته نشان می‌دهد که روزنامه‌نگاری حرفه‌ای در ایران در وضعیتی بغرنج و وخیم گرفتار است. فشارهای رسمی و غیررسمی، نگاه توام با بدبینی به عملکرد رسانه‌ها در وضعیت‌های بحرانی جامعه، احضار، بازداشت و متهم شدن و ممنوع از کار شدن شماری از خبرنگاران و روزنامه‌نگاران، حیات لرزان اقتصادی رسانه‌ها از پی شکایت‌های مکرر و اغلب غیر‌حرفه‌ای افراد و  نهادهای صاحب قدرت، نبود امنیت شغلی، دستمزدهای اندک در حد پایین‌ترین مشاغل روزانه و فصلی،  ضعف پوشش بیمه‌ای، نهادن بار وظایف رسانه‌ای بر دوش بنگاه‌های کوچک و فقیر، تبعات ناشی از جامعه دوقطبی و توقع اجتماعی برای دخالت در سیاست روز و انتخاب جهت‌گیری سیاسی از یک سو و افزایش نابسامانی‌های اجتماعی به دلیل گسترش فقر و تورم از سوی دیگر روزنامه‌نگاری ایران را به حرفه‌ای بی‌دفاع و بی‌مدافع بدل کرده است. با این‌حال نگاه دقیق به سویه‌های موفقیت‌آمیز روزنامه‌نگاری در ایران می‌تواند چراغ امید را در دل جامعه رسانه‌ای زنده نگاه دارد. در یک سال گذشته شاهد بودیم که روزنامه‌نگاران با تولید انواع آثار رسانه‌ای کوشیدند سویه‌های تاریک اتفاقات سیاسی، اجتماعی، ورزشی و… را برای مخاطبانشان روشن کنند. مصادیق این تلاش‌ها که خوشبختانه اندک هم نبوده برای مخاطبان آگاه رسانه‌ها روشن است. همین تلاش‌های ارزشمند موجب شده تا روزنامه‌نگاری مستقل در ایران زنده بماند و چراغ آن هر چند کم‌سو، اما خاموش نشود.

شجاعت در چارچوب مفهوم شهروندی و حقوق قانونی، تلاش برای آموختن بیشتر مبانی نظری از یک سو و استفاده از تکنیک‌های رسانه‌ای جدید از سوی دیگر، دست زدن به تجربه‌های نو و بعضاً اثرگذار در خلق شیوه‌های ارائه مطلب، تحمل صبورانه فشارهای اجتماعی و سیاسی و در عین حال عدول نکردن از راه و روش حرفه‌ای، نقاط روشن روزنامه‌نگاری ایران امروز است. متعهد بودن به میهن و سعادت ایرانیان بالاتر از هر موضوع دیگری همچنان روزنامه‌نگاری ایران را زنده و اثرگذار نگه داشته است. تعهدی که باعث شده تا روزنامه‌نگاران ایرانی به رغم شرایط سخت پیش‌گفته، در کشور بمانند و چراغ این خانه را روشن نگه دارند.

باز نشر از گروه خبر رسانه شورای ملی تصمیم

انجمن صنفی روزنامه‌نگاران استان تهران

www.tpja.ir

17 مرداد 1402

 

 

امکان و امتناع تحقق دموکراسی در ایران

امکان و امتناع تحقق دموکراسی در ایران

در این نوشته

۱. روش شناسی‌

۲. عوامل هدایت کننده

۳. عوامل بازدارنده

۴. نتیجه‌گیری‌ها

۵ .یادداشت‌ها

این جُستار در ارتباط با درس‌گفتارهای تئوری دموکراسی نگارش شده است.

۱. روش شناسی‌

در این مبحث چند گزاره اصلی‌ درباره دموکراسی و تحقق، پایداری و تعمیق آن آموخته‌ایم:

دموکراسی قدرت نهادینه شده مردم است.

دموکراسی کامل و بی‌ نقص نیست و کیفیت و درجات دارد (۱)

کیفیت دموکراسی رابطه مستقیمی‌ با میزان واقعی‌ نمایندگی حکومت از شهروندان دارد.

نمایندگی قوی و پاسخگو در سطح دولت نیاز به تشکل‌های دموکراتیک و دربرگیرنده بیشترین گروه‌های ذی‌نفع در سطح شهروندان را دارد.

شکل‌گیری تشکل‌های شهروندی خود نیاز به تمرین و توسعه فرهنگ مشارکت عمومی‌ در سطح ملی‌ دارد.

در صورت گذار موفق از یک موقعیت استبدادی کیفیت حکومت جدید نمی‌تواند بهتر از میزان عمق دموکراتیک و شمول جامعه مدنی و تشکل‌های شهروندی که آن را ممکن کرده‌ا‌ند باشد.
دو شاخص اصلی‌ دموکراسی آزادی و برابری هستند. وجود هر گونه روابطی‌ که آزادی یا برابری شهروندان را نقض کنند چه از طرف حکومت چه در بین مردم، چه به طور قهری یا عرفی مانع توسعه فرهنگ دموکراسی است.

برای بررسی‌ عوامل بازدارنده (و روی دیگر آن عوامل هدایت‌کننده) می‌توان نخست پرسید برای حرکت در یک مسیر گذارِ خشونت پرهیزانه چه اتفاقاتی باید روی دهد؟ روشن است که می‌توان پاسخ را به صورت مجموعه‌ای از کنش‌ها و تغییرات فرهنگی‌ و سیاسی مطالعه کرد، ولی‌ اگر کوشش کنیم برایند را در یک پاسخ فراگیر و در عین حال قابل اندازه‌گیری خلاصه کنیم می‌توانیم نتیجه بگیریم که اتفاقی که باید روی دهد پیدایش تشکل‌های دموکراتیک شهروندی از بیشترین گرو‌ه‌های ذی‌نفع است که در ارتباط و تعامل با تشکل‌های (جوابگوی) بالاتر به طور هِرَمی‌ به نهاد‌های دولتی (که خود باید در روند گذار شکل بگیرند) برسند.

لازمه رسیدن به چنین تشکل‌هایی‌ عبارتند از:

آزادی‌های اجتماعی، برای تجمع و گفتگو-  امکانات فنی، مهم‌ترین آنها اینترنت – حداقل امکانات اقتصادی و معیشتی برای شهروندانی که از این امکانات بی‌‌بهره هستند.
عوامل فرهنگی‌ و روانی‌: انگیزه برای طرح و سهیم شدن در چشم انداز‌های مشترک در سطح ملی‌ در بین شهروندانی که ممکن است به خاستگاه‌های مختلفی‌ از لحاظ قومی، طبقاتی یا عقیدتی تعلق داشته باشند، در کنار حس تکثرگرایی و رواداری،  و تا آنجا که مربوط به عوامل خارجی‌ می‌شود، اگر نه تایید و حمایت، دست کم بی‌طرفی قدرت‌های خارجی‌.

بر اساس این پیشفرض‌ها و با در نظر گرفتن شرایط داخلی‌ و خارجی‌ تلاش خواهیم کرد نیرو‌هایی‌ را که از داخل و خارج در نقش هدایت کننده یا بازدارنده در مقابل گذار خشونت پرهیزانه به سمت یک حکومت دموکراتیک در ایران عمل می‌کنند برشمرده و به تخمین و نتایج کلّی‌ برسیم. در این مقاله بازه زمانی‌ را سال‌ها و نه دهه‌ها یا نسل‌ها می‌گیریم.

۲. عوامل هدایت کننده

– سکولاریسم و انسانگرایی ایرانی و مدرنیزاسیون: نوع تفکر این جهانی‌ و انسانگرایی (humanism)  که از آن برمی‌‌آید در ایران ریشه‌های بلند تاریخی دارد. این نوع نگاه به جهان و انسان در حیطه سیاسی به نوعی دموکراسی می‌رسد. در ترکیب با مشاهده دستاوردهای مدرنیزاسیون غربی این نوع تفکر و آرمان‌ها در دوران معاصر محرک جنبش‌های بزرگ سیاسی و عقیدتی با نتیجه تغییر حکومت بوده‌ا‌ند، مانند جنبش مشروطه، انتخابات واقعی‌ بعد از شهریور ۱۳۲۰ و به قدرت رسیدن دولتی مستقل در جریان ملی‌ کردن صنعت نفت، و حتی انقلاب ۵۷.

مُعارضِ ایدئولوژیکِ اصلی‌ِ دموکراسی‌خواهی ایده‌ی حکومت فقهی‌ بوده است که برای اولین بار در مخالفت با جنبش مشروطه مطرح شد ولی‌ حمایت تعیین کننده‌ای به دست نیاورد. تا پیش از جنبش‌های ۵۶-۵۷ شکل حکومت ولایت فقیه در بین مراجع شیعه تنها به وسیله خمینی مطرح شده بود. با این وصف او تا وقتی‌ که به قدرت کافی‌ سیاسی و سرکوبگری نرسیده بود به مردم وعده‌ی دموکراسی فرانسوی می‌داد. او می‌دانست که حکومت مورد نظرش نمی‌توانست مورد اقبالِ دست‌کم بخش‌های بزرگی‌ از مردم ایران واقع شود، و می‌توان گفت که دلیل اصلی‌ آن عدم وجود برابری و آزادی در چنین رژیمی بود.

امروز با رشد بیشتر فرهنگ سیاسی و ارتباطات بین‌المللی نوه‌های نسل‌های ۵۷ شرایط سانسور و سرکوب، قتل و انواع دیگر خشونت‌های فیزیکی‌ و روانی‌ علیه شهروندان را در این رژیم حتی غیر طبیعی‌تر و غیر قابل قبول‌تر میابند، و تخمین‌ها از حمایت عقیدتی از این رژیم از حدود بیست در صد از جمعیت تجاوز نمی‌کند (۲)

– مشکلات معیشتی و محیط زیستی‌: با اضافه شدن فشار‌های معیشتی و محیط زیستی به شرایط زندگی‌ در سال‌های اخیر خیزش‌های مردمی و نافرمانی مدنی و اعتصابات نیز شدت گرفته است. در صورت تشکل‌یابی‌ گسترده‌تر، اینگونه کنش‌ها این پتانسیل را دارند که حمایت خارجی‌ نیز کسب کنند و بقای رژیم فعلی‌ را تهدید کنند.

– امکان آگاهی‌ رسانی و جلب حمایت افکار عمومی‌ بین‌المللی: توسعه اینترنت، رسانه‌های اجتماعی و امکانات آگاهی‌‌رسانی بین‌المللی در سطح شهروندان عادی این پتانسیل را به وجود آورده است که بتوان رفتار حکومت‌ها را کنترل و آنها را به پاسخگویی بیشتر وا داشت.

– دیاسپورای (آورگی گروهی پناهندگی) بزرگ و بالقوه قوی: جمعیت ایرانیان نسل اول در خارج از کشور که عمدتاً به دلیل نارضایی از وضع موجود مهاجرت کرده‌ا‌ند تا هشت میلیون تخمین زده می‌شود. اکثر این افراد با امکانات قانونی شهروندی در بین طبقات متوسط شهری در دموکراسی‌های غربی زندگی‌ می‌کنند. پیوند‌ها و دانش بومی این افراد از ایران از یک طرف، و امکانات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که آنان در کشور‌های دوم خود از آن بر خوردارند به آنان امکان می‌دهد که به صورت نیروهای موثری در حمایت از دموکراسی‌خواهی در ایران عمل کنند. این مطلب درباره نسل‌های دوم و سوم این مهاجران نیز صادق است.

۳. عوامل بازدارنده

– عدم وجود آزادی بیان و سرکوب حکومتی: تاریخ معاصر نشان می‌دهد ایرانیان میل طبیعی به بیان خود و تشکیل اجتماعات بر محور دغدغه‌های مشترک را دارند، و در غیاب سانسور و سرکوب از بالا بسیار متشکل تر می‌بودند. رژیم فعلی‌ هیچگونه تشکل مستقل مدنی که خود را در چارچوبی قابل قبول آن تعریف و عمل نکند (به درستی‌) تهدید تلقی‌ می‌کند، و با فشار یا دستگیری و تلف کردن وقت و جسم و جان شهروندان پاسخ می‌دهد. بدیهی‌ست که در شرایط امروز ایران این هزینه‌ها بسیار بالاتر از آنست که مشارکت را برای عامه مردم ممکن کنند.

– محدودیت اطلاع رسانی و ارتباطات از راه دور: مهمترین راه برای اطلاع رسانی و ارتباطات غیر حضوری اینترنت است که حکومت آن را محدود می‌کند. علاوه بر این همیشه احتمال شنود ارتباطات اینترنتی و تلفنی وجود دارد.

– کمبود نیرو در نزد فقرا، و انگیزه در نزد اغنیا: بر حسب آمار دولتی در ایران میلیون‌ها نفر در زیر فقر مطلق زندگی‌ می‌کنند. به علاوه‌ی محرومیت‌های مادی این گروه‌های اجتماعی معمولاً فرهنگ کنش مدنی را در پیشینه یا تجربه خود ندارند، و بنابراین از آنها (که مهمترین ذی‌نفعان در رسیدن به دموکراسی هستند) نمی‌توان انتظار پیشاهنگی در یک جنبش گذار را داشت.

از طرف دیگر جمعیت طبقه متوسط شهری در چهار دهه گذشته سه برابر شده است. حکومت زیر شعار سازندگی امنیت نسبی‌ِ مادی و فیزیکی‌ (حتی به قیمت امنیت غیر شهری‌هایی‌ که امروز محروم یا حاشیه‌نشین هستند و به قیمت محیط زیست) برای این قسمت از جمعیت فراهم کرده است، و تا آنجایی که این شهرنشینان با حکومت مقابله‌جویی‌ نکنند به آنان در محدوده شخصی اجازه زندگی‌ به سبک دلخواه را داده است. امکان مهاجرت نیز برای این طبقات وجود داشته و دارد. از لحاظ مادی و فرهنگی‌ زندگی‌ برای اکثریت این شهرنشینان تفاوت عمده‌ای با طبقات مشابه در دنیا ندارد، یا به تعبیر دیگر می‌توان گفت برای آنها دموکراسی در حدودی که احتیاج دارند وجود دارد، و یا اگر وجود ندارد هزینه‌ها حرکت را منع می‌کند. در این شرایط عملاً این اکثریتِ جمعیت که در صورت حرکتِ متحد قدرت نهایی‌ را در دست دارند خاموش مانده‌ا‌ند.

علاوه بر این، اقلیت‌هایی‌ از این گروه‌های اجتماعی که وقت و نیرویی روی گفتگو و چاره‌یابی‌ می‌گذارند اکثراً بر اساس تعلقات قومی یا حزبی یا ایدئولوژیکِ خود در «حُباب‌های» جداگانه زندگی‌ می‌کنند (چه در فضای حقیقی‌ چه مجازی) و بیشتر ارتباطشان با حُباب‌های دیگر روی محور‌های نفی و طرد می‌چرخد. این کمبود حس همزادپنداری و تکثرگرایی علاوه بر کوتاه مدت چشم‌انداز رشد فرهنگ همکاری و دموکراسی را در دراز مدت نیز ناامیدکننده می‌سازد(۳)

– دیاسپورا با امکانات بیشتر ولی‌ معضلات مشابه: دیاسپورای ایرانی می‌تواند به دو طریق به جنبش‌های دمکراسی‌خواهی در داخل کمک کند: کمک‌هایی که احتیاج به همکاری دولتی یا مردمی از خارج ندارند، مانند حفظ ارتباط و اطلاع رسانی، و کمک‌های اقتصادی و سازماندهی؛ و دیگر کمک‌هایی‌ که احتیاج به همکاری از خارج دارند، مانند جلب حمایت‌های مردمی و تغییر سیاست‌های دولت‌ها. در هردوی این حوزه‌ها کار‌های بسیاری با سطح بالاتری از مشارکت نسبت به جمعیت انجام شده است، و نتیجه بخشیِ آنها بخصوص در حوزه دوم از آنچه در پی جنبش‌های سال گذشته (۱۴۰۱) در داخل کشور به دست آمد روشن شده است. اما همانطور که برای مثال در ازهم پاشیدن گروه شورای همبستگی (یا ائتلاف اپوزیسیون) که بین برخی‌ از شخصیت‌های اوپوزیسیون خارج شکل گرفته بود دیدیم، باید گفت که نیرو‌های بالقوهٔ دیاسپورا نیز کلاً از مشکلاتی که درباره طبقه متوسط داخلی‌ گفته شد رنج می‌برند: مشارکت پایین و عدم وجود چشم انداز و سازماندهی مشترک.

نسل‌های دوم و سوم دیاسپورای ایرانی به دلیل امکان بالاتر ارتباطگیری با مخاطبان بین‌المللی به طور بالقوهٔ می‌توانند نیرو‌های بزرگی‌ به این کنش‌ها اضافه کنند، ولی‌ هم به دلایل داخلی‌ که درباره والدینشان ذکر شد و هم به دلایل خارجی‌ (آموزش و پرورش در کشور‌های دوم) نسبت به جمعیت خود عملاً سطح مشارکت بسیار پایین‌تری نشان می‌دهند(۴)

– عوامل بازدارنده خارجی‌: به طور کلی‌ می‌دانیم که در سطح بین المللی دموکراسی‌های واقعی‌ یکدیگر را تشویق و تقویت می‌کنند و حکومت‌های اقتدارگرایانه یا الیگارشیک بر ضد دموکراسی عمل می‌کنند. در مورد ایران شواهد تاریخی نشان می‌دهند که از آغاز جنبش‌های دموکراسی‌خواهانه (انقلاب مشروطه) تاکنون عوامل خارجی‌، عمده آنها منافع اقتصادی و ژئوپلیتیکی ابرقدرت‌های وقت، نقش بالادستی‌ و قطعی در شکست این جنبش‌ها داشته‌ا‌ند، اگر چه هزینه‌های بالای مقاومتِ بیشتر و همدستی داخلی‌ نیز شرط لازم این شکست‌ها بوده‌ا‌ند. امروز می‌بینیم که حتی در پی یک جنبش مردمی بی‌سابقه که جرایم حکومت در سرکوب آن به طور گسترده مستند و اطلاع‌رسانی شده، در کنار ابرقدرت‌ها حکومت‌های مشابه منطقه‌ای نیز (عربستان صعودی) دشمنی‌های سابق را کنار می‌گذارند و به کمک مستبدان می‌‌آیند.

پاسخ به این سوال که کشور‌های مداخله‌گر چگونه اعمال ضددموکراتیک خود را در خارج از مرز‌هایشان به جمعیت‌های خود می‌قبولانند بستگی به نوع حکومت آنها دارد. در کشور‌های بسته و اقتدارگرا چنین احتیاجی عملا وجود ندارد، در حالیکه در کشور‌های دمکراتیک‌تر بخصوص با توسعه اینترنت اطلاع‌رسانی و فشار افکار عمومی‌ می‌تواند موثر باشد. ولی‌ به طور کلی‌ آنچه که درباره رفتار سیاسی طبقه متوسط شهری ایرانی در سطح کلان آن گفته شد در واقع یک جریان جهانی‌ بوده است، و درباره جمعیت‌های کشور‌های مداخله‌گر نیز صدق می‌کند(۵). این واقعیت ارتباطگیری با شهروندان کشور‌های مداخله‌گر و منطقه را به طور خاص ضروری می‌کند.

۴. نتیجه‌گیری‌ها

مقایسه نیرو‌های هدایت کننده و بازدارنده‌ای که برشمرده شدند نشان می‌دهد که دسته اول بیشتر از نوع بالقوه هستند، در حالیکه دسته دوم از نوع بالفعل، و این برآورد با واقعیتِ روی زمین (نبود یک حرکت محسوس گذار) نیز همخوانی دارد. می‌توانیم نتیجه بگیریم که برای پیشبرد جنبش‌های دموکراسی‌خواهانه در ایران احتیاج داریم که عوامل هدایت‌کننده‌ای را که مثبت و در جهت توسعه هستند در حد امکان از بالقوه به بلفعل، و عوامل بازدارنده را که همیشه منفی‌ هستند از بلفعل به بالقوه تبدیل کنیم. سوالی که باقی‌ می‌ماند اینست که کدامیک از این موارد شدنی‌ست و در چه بازه زمانی‌؟

نگاهی‌ دوباره نشان می‌دهد که بعضی‌ از این موارد بسته به تغییر سیاست‌های دولت‌ها هستند (مانند آزادی‌های اجتماعی در داخل و قطع حمایت‌های خارجی‌که در صورت عملی‌ شدن در کوتاه مدت نتیجه می‌دهند)، و بعضی‌ دیگر بسته به مشارکت و فرهنگ‌سازی در بین شهروندان، و باید تاکید کنیم در سطح بین‌المللی هستند (و نتایج آنها در دراز مدت حاصل می‌شوند). در مورد دسته اول در شرایط فعلی‌ چنین تغییر سیاست‌هایی‌ متصور نیست. درباره دسته دوم مسئولیت به تک تک شهروندان باز می‌گردد که در حد توان به کوشش‌های اطلاع‌رسانی و ارتباطگیری و حرکت به سوی تشکل‌های شهروندی با محتوای واقعی‌ دموکراتیک بپیوندند.

در این حیطه به طور خاص در سه جهت کمبود و کَمکاری وجود دارد: اول مشارکت بیشتر کمّی‌ به وسیله شهروندانی که تاکنون بی‌تفاوت بوده‌ا‌ند، و دوم مشارکت بیشتر کیفی‌ به معنای گفتگوی جدّی بین شهروندان از خاستگاه‌های متفاوت اجتماعی، و سوم ایجاد حساسیت و انگیزه در بین نسل‌های دوم و سوم دیاسپورا برای ارتباطگیری بین‌المللی، با این درک که هدف‌ها پرداختن به مشکلات در سطح بین‌المللی است و نه فقط مشکلات ما.

 

۵ .یادداشت‌ها

(۱) Cunnigham, Frank, 2002, Theories of Democracy, A Critical               Introduction , Routledge: Page 144

(۲)  برای نمونه این نظر سنجی در سال گذشته به این نتیجه رسیده است که: ۸۸ درصد پاسخ‌دهندگان گفته‌اند، یک «نظام سیاسی مردم‌سالار و دموکراتیک» را می‌خواهند و ۶۷ درصد هم مخالف ساختار و نظامی هستند که «بر اساس قوانین دینی اداره می‌شود».

(۳) عدم حضور میلیون‌ها شهرنشینان نسبتاً مرفه که به «قشر خاکستری» شناخته شدند در فضای حقیقی‌ِ جنبش‌های سال گذشته به روشنی قابل رؤیت بود. در فضای مجازی نیز شرایط مشابهی‌ قابل تشخیص است. برای مثال در رسانه‌های اجتماعی بزرگ مانند فیسبوک و اینستاگرم شخصیت‌های هنری که محتوای سیاسی به وجود نمی‌‌آورند معمولاً تعداد دنبال‌کنندگانی به مراتب بیشتر از شخصیت‌های سیاسی دارند، و پروفایل‌های کاربرانی که به موضوعات سیاسی می‌پردازند دوستان یا دنبال‌کنندگان زیادی از خارج از گروه خود ندارند.

(۴)  نگارنده در حدود شش ماه است که پروفایل‌های ایرانیان نسل دوم را که در اینستاگرم درباره ایران به انگلیسی محتوا به وجود می‌‌آورند دنبال کرده است، و در این مدت تعداد این افراد را از حدود انگشتان دست بیشتر نیافته است. با در نظر گرفتن اینکه اینستاگرم رسانه معمول برای این نسل است و ارتباط آنها با یکدیگر و هوش مصنوعی اینستاگرم دنبال‌کنندگان این افراد را به پروفایل‌های مشابه هدایت می‌کند، می‌توان این برآورد را از تعداد این افراد یک مشاهده قابل اعتماد آماری دانست. مطمئنا بسیاری دیگر هستند که به اشکال دیگر فعالیت می‌کنند، با این وصف روشن است که این شماره‌ها در مقایسه با جمعیت این نسل که فقط در آمریکای شمالی‌ میلیون‌ها تخمین زده می‌شود بسیار ناچیز است.

(۵)  برای مثال در پی حمله روسیه به اوکراین بی‌تفاوتی سیاسی عامه جامعه روسی مطلبی‌ست که کارشناسان بومی روسی در مصاحبه‌های رسانه‌ای ذکر می‌کنند.

 

رامتین باشی- دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات علوم انسانی‌ و اجتماعی

از سایت: https://iranacademia.com/agora

زینت پیرزاده، کمدین ایرانی ساکن سوئد:  طنز سلاحی علیه دیکتاتور است

زینت پیرزاده، کمدین ایرانی ساکن سوئد: طنز سلاحی علیه دیکتاتور است

«زینب موسوی» معروف به امپراطور کوزکو و بعدتر «شاکر بویری» مشهور به «شاکر بوری»، طنزپرداز و بلاگر اهل آبادان، جزو آخرین طنزپردازانی هستند که بازداشت و مدتی را در زندان گذرانده‌اند

 

 

 

«زینت پیرزاده»، کمدین مشهور و نویسنده ایرانی ساکن سوئد که نقد سیاست‌های جمهوری اسلامی همواره در آثار او گرداننده اصلی بوده است، در گفت‌وگو با «ایران‌وایر» می‌گوید در کمدی و طنز، حقیقت نهفته است

 

زینت پیرزاده موفق به دریافت جایزه بهترین کمدین زن تلویزیون در سال ۲۰۱۰ شد. فعالیت‌ها حقوق‌بشری او یکی دیگر از ویژگی‌های اصلی این زن ایرانی کمدین است

 

 

«زینب موسوی» معروف به امپراطور کوزکو و بعدتر «شاکر بویری» مشهور به «شاکر بوری»، طنزپرداز و بلاگر اهل آبادان، جزو آخرین طنزپردازانی هستند که بازداشت و مدتی را در زندان گذرانده‌اند

«زینت پیرزاده»، کمدین مشهور و نویسنده ایرانی ساکن سوئد که نقد سیاست‌های جمهوری اسلامی همواره در آثار او گرداننده اصلی بوده است، در گفت‌وگو با «ایران‌وایر» می‌گوید در کمدی و طنز، حقیقت نهفته است

زینت پیرزاده موفق به دریافت جایزه بهترین کمدین زن تلویزیون در سال ۲۰۱۰ شد. فعالیت‌ها حقوق‌بشری او یکی دیگر از ویژگی‌های اصلی این زن ایرانی کمدین است

«زینب موسوی» معروف به امپراطور کوزکو و بعدتر «شاکر بویری» مشهور به «شاکر بوری»، طنزپرداز و بلاگر اهل آبادان، جزو آخرین طنزپردازانی هستند که بازداشت و مدتی را در زندان گذرانده‌اند.

در ماه‌های اخیر با شدت گرفتن اعتراضات مردمی نسبت به شرایط وخیم ایران از وجوه مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، هرگونه نقدی منکوب شده است. در این میان، طنزپردازان و کمدین‌ها نیز در امان نبوده‌اند.

«زینب موسوی» معروف به امپراطور کوزکو و بعدتر «شاکر بویری» مشهور به «شاکر بوری»، طنزپرداز و بلاگر اهل آبادان، جزو آخرین طنزپردازانی هستند که بازداشت و مدتی را در زندان گذرانده‌اند.

در اکثر جوامع، منتقدان با دستمایه طنز و کاریکاتور به نقد حکومت می‌پردازند، ولی در ایران شرایط دیگری حاکم است. «زینت پیرزاده»، کمدین مشهور و نویسنده ایرانی ساکن سوئد که نقد سیاست‌های جمهوری اسلامی همواره در آثار او گرداننده اصلی بوده است، در گفت‌وگو با «ایران‌وایر» می‌گوید در کمدی و طنز، حقیقت نهفته است. خانم پیرزاده بارها توسط نیروهای حکومت ایران مورد تهدید قرار گرفته است.  

در سال ۱۹۹۱ در ۲۱ سالگی با یک فرزند پسر به سوئد پناه برد و نامش شد پناهنده. خیلی زود تحصیل را آغاز کرد و چون امکانات مالی خوبی نداشت بسیار لاغر شده بود، ولی همین محرومیت موجب شد به‌عنوان مدل برای یک کمپانی مد ایتالیایی انتخاب شود.

زینت پیرزاده موفق به دریافت جایزه بهترین کمدین زن تلویزیون در سال ۲۰۱۰ شد. فعالیت‌ها حقوق‌بشری او یکی دیگر از ویژگی‌های اصلی این زن ایرانی کمدین است؛ او سال‌ها علیه ازدواج کودکان مبارزه کرده است تا اینکه از سوی سازمان ملل متحد در سوئد، مورد تقدیر قرار گرفت.

عاشق درست کردن کلاه بوده است، ولی اتفاقی در کلاسی که شرکت‌کنندگان در آن فقط برای حرف زدن ثبت نام می‌کردند، شرکت کرد. استاد دوره به او گفت تو کمدین به دنیا آمده‌ای و فهمید باید کمدین شود. او نویسندگی، بازی در تئاتر و تلویزیون،‌ تدریس در مدرسه و مددکار اجتماعی بودن را تجربه کرده است و سخنران و فعال شناخته شده حقوق‌بشر در سوئد است. زینت پیرزاده تحصیلات خود را در رشته روانشناسی با اخذ فوق لیسانس علوم تربیتی اجتماعی به پایان رساند.

 

طنز سلاحی علیه دیکتاتور و زورگویی است

تحت فشار قرار گرفتن کمدین‌ها در ایران به‌دلیل انتقاد به وضع موجود، از نظر خانم پیرزاده نشان از قدرتمند بودن این افراد دارد. او می‌گوید طنز سلاح مثبتی علیه دیکتاتور و زورگویی است، با زبان طنز می‌توان مشکلات بزرگی را مطرح کرد و به آن‌ها پاسخ داد. مشکلات مردم را می‌توان بازگو کرد. او اضافه می‌کند:‌«مثلا من از طریق کمدی شرایط بسیار سخت پناهندگان را بازگو می‌کنم. هربار که میکروفون به دست می‌گیرم، برای من مهم است که بدانم روی انسان‌ها تاثیر گذاشته‌ام.»

این کمدین ایرانی توضیح می‌دهد که یک بار در یک برنامه طنز با عنوان «حواست‌ باشه پناهنده‌ها آمدند»، برای شهروندان سوئدی که از مهاجران و پناهنده‌ها خوششان نمی‌آید هنرنمایی کرده است. می‌گوید:‌ «تلاش کردم مردم سوئد متوجه دلیل حضور پناهنده‌ها شوند. در این برنامه یک زن مسن پیش من آمد که در حزبی فعالیت می‌کرد که ضد مهاجران و پناهنده‌ها بود  و به من گفت برنامه تو باعث شد من از فعالیت در این حزب استعفا بدهم. این بزرگترین جایزه‌ای بود که می‌توانستم از کارم بگیرم.»

خانم پیرزاده اضافه می‌کند:‌ «برای من بسیار مهم است که کار کمدی من تنها خنداندن مردم نباشد، بلکه تاثیر گذاشتن بر جامعه سیاسی و اجتماعی باشد.»

 

ضحاک پیش رژیم ایران رو سفید است 

خانم پیرزاده در حمایت از اعتراضات سراسری «زن، زندگی، آزادی»، بسیار فعال بوده است و در خلال سال‌های فعالیت خود، سخنرانی‌های بسیاری در نقد سیاست‌های علیه پناهندگان و همچنین شرایط ایران داشته است. می‌گوید اگر تمام عمرم را هم خارج از ایران باشم، ایران از قلب من خارج نیست. او زنان ایرانی را سرشار از درد و رنج توصیف می‌کند: «هر زن ایرانی کتاب قصه‌ای است پر از درد و شادی توامان، سرشار از خاطرات خوب و خاطرات دردآور.» می‌گوید که همه ما ایرانیان داغ‌دیده هستیم و ضحاک پیش رژیم جمهوری اسلامی روسفید است: «جمهوری اسلامی در حال نابود کردن همه جوانان ایران است. اگر سکوت کنیم، خون این جوانان روی دست ما هم هست.»

 

طنزپردازی که نه در وطن امن است نه در غربت

زینت پیرزاده می‌گوید: «در کشور سوئد هم طنز گفتن کار راحتی نیست. برخی شهروندان سوئدی از خارجی‌ها بدشان می‌آید و آن‌ها را تهدید می‌کنند. در کار کمدی تلاش کردم بتوانم از درد و رنج موجود در جامعه ایران و حتی در اروپا و کشور سوئد، کمدی درست کنم.»

همواره تلاش کرده است مردم سوئد را نسبت به مساله موی زنان و حجاب اجباری در ایران آگاه کند. یک خاطره از دوران تحصیل نقش پررنگی در شکل‌گیری مسیر زندگی او داشته است:‌ «در مدرسه یکی از معلمان ما می‌گفت اگر موی خود را نشان دهید و یک مردی احساساتی شود و به جهنم برود، تقصیر شما است؛ شما هم در گناه او شریک هستید. من در همان سن بچگی با خودم فکر کردم ما چه قدرت بزرگی داریم که با یک موی خود می‌توانیم مردان را به جهنم ببریم. در همین مورد هم اینجا یک برنامه کمدی و طنز نوشتم. حتی یک برنامه زنده خیلی بزرگ دارم به نام “بعد مستی زیر حجاب”، که در تمام سوئد اجرا کردم و همیشه هم بلیط‌های فروش آن سریع تمام می‌شود. این برنامه طنز فقط به این می‌پردازد که نگاه  به زن در ایران چگونه است.»

او می‌گوید همه ما ایرانیان زخم‌ها و بحران‌های عمیق روحی داریم که همواره همراه ما است، ولی من همیشه فکر می‌کنم کار من شاد کردن مردم است. این کار بسیار مقدس است، چون همه انسان‌ها به خندیدن و به یکدیگر نیازمند هستند.»

زینت پیرزاده می‌گوید صرف آزاد کردن هنرمندان و به‌خصوص طنزپردازان در ایران، نمی‌توانیم به قطعیت بگوییم دیگر تحت فشار قرار ندارند.

 

مردم صدای طنز انتقادی را چگونه بشنوند؟

خانم پیرزاده با ابراز نگرانی از سرکوب بیشتر کمدین‌ها و طنزپردازان در ایران می‌گوید: «طنز یک سلاح بسیار قوی است. به طنز بسیار ایمان دارم، جوانان ایرانی می‌توانند از طریق طنز و کمدی به هدف خود برسند و پیام خود را به سایرین برسانند و مبارزه خود را از طریق کار طنز و کمدی ادامه دهند.»

او با عنوان اینکه شرایط دختران طنزپرداز او را بسیار نگران کرده است، تاکید می‌کند: «چون رژیم ایران از هرچه زیبایی بیزار است، دختران جوان و زیبای طنزپرداز، خاری در چشم رژيم هستند. وقتی این بچه‌ها را می‌بینم خیلی افتخار می‌کنم و همزمان چون خودم مادر هستم، نگران آن‌ها هم می‌شوم.»

این کمدین و نویسنده می‌گوید: «کار طنزپردازان جوان ایرانی به‌عنوان منتقدین حکومت بسیار تاثیرگذار است، چون خیلی خلاق هستند. هرکدام مثل یک فیلسوف هستند که حرف تازه دارند.»

 

تهدید شدم، ولی باز هم در تظاهرات شرکت کردم

خانم پیرزاده در اعتراضات اخیر شهروندان ایران علیه جمهوری اسلامی بارها مورد تهدید افراد ناشناس و بعضا از عوامل حکومت قرار گرفته است. به گفته او، جان طنزپردازان همیشه در خطر بوده است.

او می‌گوید: «به من چندباری اطلاع دادند که از طرف سفارت جمهوری اسلامی تحت‌نظر هستم و زیاد در مورد فعالیت‌های من صحبت می‌کنند و باید حواس‌ام جمع باشد. گفتند با همه صفحات [شبکه‌های مجازی] که داری خیلی ترکاندی، حواس‌ات باشد که سفارت جمهوری اسلامی حواس‌شان به تو هست خیلی تظاهرات شرکت می‌کنی و خیلی همه [مردم] را برای شرکت در تظاهرات جمع می‌کنی. من هم این موارد را به‌عنوان چیزی میان تهدید و تذکر تلقی کردم. ولی باز هم در تظاهرات شرکت کردم.»

او به‌دلیل تهدیدهای بسیار، بادیگارد در اختیار دارد. خودش می‌گوید:‌ «طنزهای من همه مبارزه است. زندگی برای ما طنزنویسان هم راحت نیست. برای ما که هم می‌خواهیم مبارز باشیم، هم طنز بگوییم.»

 

قربانی و مبارز علیه کودک همسری 

زینت پیرزاده خود قربانی ازدواج در کودکی است و مجبور شده با فرزند خود از ایران فرار کند و به سوئد پناهنده شود. همین تجربه تلخ زندگی موجب شد او نسبت به زندگی کودکان و به‌ویژه دختربچه‌ها، دقت بیشتری داشته باشد. فعالیت‌های او منجر به تصویب قانون علیه ازدواج کودکان دختر در این کشور شد.

به گفته این کمدین و نویسنده، با اینکه ازدواج در کودکی در سوئد مجاز نیست، ولی دولت سوئد چشم خود را بر معضل ازدواج در کودکی میان پناهنده‌ها بسته است.

خانم پیرزاده می‌گوید: «این مساله برای من سوال‌برانگیز شد و نتوانستم این تبعیض و بی‌عدالتی بسیار بزرگ را بپذیرم، ولی ۱۵ سال طول کشید تا دولت سوئد به حرف من گوش کرد. در مجلس سوئد سخنرانی داشتم، با نمایندگان مجلس دیدار کردم و به دولت سوئد گفتم اگر قانونی علیه ازدواج کودکان غیرسوئدی در سوئد تصویب نکنید، من شما را به دادگاه بین‌المللی می‌کشانم.» به گفته او، برخی روحانیان مساجد کوچک مسلمانان، کشیش‌ها و رهبران مذهبی سایر مذاهب هم که با این وضعیت مخالف بودند، با این بازیگر و کمدین همراه شدند.

 

هرکس میکروفون به دستی، صدا دارد

شاید بسیاری فکر کنند طنز و کمدی نمی‌تواند صدای منتقدان و راهی برای مبارزه باشد، در‌حالی‌که خانم پیرزاده می‌گوید هرکسی که میکروفون به دست دارد، قدرت دارد. او سکوت را معادل خیانت به بشریت عنوان کرده و می‌گوید تمام هنرمندان ایرانی در همه کشورها باید تا جایی که می‌توانند به مردم ایران کمک کنند.

خانم پیرزاده تاکنون دو کتاب با نام‌‌های «پروانه در زنجیر»، «پروانه در زمستان» منتشر کرده است و تازه‌ترین کتاب او با نام «پرنده ققنوس»، در دست انتشار است.

گزارش «ایران وایر» از ثمانه قدرخان

۲۵ مرداد ۱۴۰۲

 

 

آصف بیات در گفت‌وگو با تورج اتابکی طبقه، بهار عربی و جنبش زن، زندگی، آزادی

آصف بیات در گفت‌وگو با تورج اتابکی طبقه، بهار عربی و جنبش زن، زندگی، آزادی

 

نقش طبقه‌ی کارگر در تحولات اخیر ایران چیست و توان مبارزاتی این طبقه نسبت به گذشته کاهش یا افزایش یافته است؟ برای پاسخ به این پرسش، باید بتوان درک مفید و معقولی از مفهوم طبقه و هویت طبقاتی به دست داد. آیا معنای طبقه‌ی کارگر و اساساً بافتار طبقاتی در ایران در چند دهه‌ی گذشته تغییر کرده است؟ دگرگونی در طبقه‌ی کارگر از چه نوعی است؟ آیا طبقه‌ی کارگر همان ثقل و سنگینی گذشته‌ی خود را همچنان در تحولات امروز ایران حفظ کرده است؟ چشم‌انداز جنبش‌های اعتراضی و مطالبه‌گرایانه‌ی کارگران بیکار در ایران چیست؟

 

تورج اتابکی: چهل‌واندی سال پیش در یکی از خیابان‌های مرکزی تهران، منتهی به خانه‌ی کارگر، آصف بیات را دیدم درگیر پژوهشی برای رساله‌ی دکترایش که بعد‌ها با ‌عنوان کارگران، انقلاب ۵۷ ایران منتشر شد. از آن روز چهل‌واندی سال گذشته و جامعه‌ی ما دچار تحولات بسیار عظیمی شده است. اعتراض‌ها پشت اعتراض‌ها تا این که به جنبش اعتراضی-انقلابی «ژینا»، مهسا امینی، «زن، زندگی، آزادی» رسیدیم. حال آصف به این چهل‌واندی سال با نگاه تاریخی می‌نگرد.

بافتار طبقاتی ایران را امروزه چگونه می‌بینی؟ آیا بافتار طبقاتی به همان صورت چهل‌واندی سال پیش است یا دستخوش تغییر شده است؟ اگر بله، این تغییر را چگونه می‌بینی؟

آصف بیات: کارهایی که چندین دهه‌ی قبل به‌ویژه راجع به مفهوم و مسئله‌ی طبقه انجام داده بودیم، به نظر من خیلی اساسی است. به‌خصوص که از ۳۰ــ۴۰ سال پیش برای خیلی از ماها این مفهوم برای سیاست به‌خصوصی مرکزی بوده است. خوشحالم به کتاب اول من اشاره کردی که تز دکترای من بود و بالاخره هم چاپ شد. ولی شاید نگفته باشم که این کتاب در سال ۱۹۸۷ به بازار آمد و با وجود درخواست ترجمه‌ی آن به فارسی در ایران، من تا دوسه دهه مایل نبودم تا این کار صورت گیرد زیرا خیلی تردید داشتم. اولاً از متن راضی نبودم. امروز برای من سبک و قالب نوشته‌های سیاسی به‌ویژه خیلی اهمیت پیدا کرده. کار اول من، یک کار دانشجویی بود و از حیث مفهوم‌سازی پخته نبود. گرچه خیلی خوشحالم که بگویم که [آن رساله] بر اساس تحقیقات خیلی خوب و نسبتاً دامنه‌داری صورت گرفت؛ در چهارده کارخانه و دو بیمارستان کارگران و جاهای مختلف. ولی به‌هرحال تحت‌فشار قرار گرفتم و آن را با تعدیلاتی ترجمه کردم تا برای خواننده به‌ویژه جوان ایرانی قابل‌فهم باشد.

این توضیح به همین سؤال اساسی مربوط می‌شود که آیا طبقات در چند دهه‌ی گذشته در ایران تغییر کرده است؟ من فکر می‌کنم در این چهاردهه نه‌تنها در ایران بلکه شاید در همه‌ی نقاط جهان ساخت طبقاتی تغییر یافته است زیرا یک بازسازی اقتصادی در ساختار سرمایه‌داری کشورهای صنعتی ‌پیشرفته و کشورهای جهان جنوبی و همین‌طور ایران صورت گرفته است. به نظر من یک مقدار تحولاتی نیز در فرموله‌کردن معنای طبقه صورت گرفته است . باید به هر دوی اینها توجه کرد. برای مثال طبقه‌ی کارگران ایران در کتاب اخیر من طبقه، سیاست و نظریه‌ی اجتماعی که چند ماه پیش در ایران چاپ شد، ریشه‌ی دهقانی دارد و آنها مهاجرین روستا هستند. این را چهل سال پیش گفتم ولی حالا باید نشان داده شود که آیا هنوز هم چنین است؟ به نظر می‌رسد که این‌طور نیست. شاید هنوز این مهاجرت صورت می‌گیرد ولی بسیاری از آن کارگرها شاید از بین رفته‌اند و بچه‌هایشان کارگر شده‌اند و یا حرفه‌های دیگری را پیش گرفته‌اند. بنابراین درحال‌حاضر باید تحقیق دیگری صورت گیرد و تا آنجایی که می‌دانم چنین پژوهش‌هایی واقعاً نادر و کم هست. خیلی خوشحال می‌شوم که دوستانی که در ایران کار می‌کنند به من بگویند. ولی من احساس می‌کنم که تغییر فاحشی ایجاد شده است. یکی از مهم‌ترین تغییراتی که من در کتاب Making Islam Democratic که هنوز به فارسی ترجمه نشده، اشاره کردم، مسئله‌ی تجزیه یا fragmentation است. این تجزیه فقط محدود به ایران نمی‌شود. سال ۱۹۸۱ یا ۱۹۸۲ اریک هابسبام (۱) در کتاب معروف خود The Forward March Of Labour Halted شروع به تجزیه‌وتحلیل کرد که چگونه طبقه‌ی کارگری بریتانیا دچار تحول شده است. آن وحدت سوژه (۲) به‌قول لاکلائو و شانتال‌ موف یعنی طبقه‌ی کارگری که متحد هست به‌گونه‌ای که در محل کار، در محل زندگی، در خوردوخوراکش، در پوشاکش، در کلاهی که می‌گذارد و در ورزشش هم‌گرایی دارد، حالا دارد تجزیه می‌شود. به نظر من این وحدت سوژه نقش مهمی در ایجاد آن آگاهی‌ای دارد که مارکس می‌گفت: «طبقه برای خود». مثلاً معدنچی‌ها در زندگی کاری با هم بودند. بعد به روستا می‌آمدند و با هم بودند. در محل کارشان با هم بودند. میخانه می‌رفتند و با هم بودند. به کلاب می‌رفتند و با هم بودند. یک وحدت و همگونی عجیبی داشتند ولی این به ‌هم خورده است.

 

تو به‌درستی اشاره می‌کنی که داستان فراتر از مرزهای ایران می‌رود و جهانی است. تقریباً از سال ۱۹۹۰ یا چند سال زودتر به بعد در بسیاری از کشورهای جهان شاهد کاهش شمار کارگران صنعتی هستیم؛ در ایالات متحده امریکا، چین و یا حتی در هند. استثنا هم داریم، اما در مجموع کارگران صنعتی در جهان روبه‌کاهش است و با شکل‌گیری یک ارتش بیکاران روبه‌رو هستیم. در برخی از کشورهای اروپایی بیکارانی داریم که برای ۱۰ تا ۱۵ سال بیکار بوده‌اند و دولت‌های رفاه، بیمه‌ی بیکاری به آنها پرداخت می‌کند به این معنا که می‌دانند کارگران در جستجوی کار هستند ولی فرصت اشتغال موجود نیست. به‌واقع ما با یک ارتش بیکاران روبه‌رو هستیم. همان‌طور که به‌درستی اشاره کردی بخشی از آن به خودکارگرایی (۳) برمی‌گردد. اگر بخواهیم به وضعیت کارگران بیکار در ایران نگاه کنیم، شمار آنها بسیار روبه‌افزایش بوده است. ضمن اینکه شمار ناپایدار‌کاران (۴) نیز در این سال‌ها بسیار روبه‌افزایش بوده است.

اگر بخواهی این تحولات را در بافتار طبقاتی ایران بررسی کنی، آیا طبقه‌ی کارگری را که آصف بیات چهل سال پیش رصد کرد، همچنان همان ثقل و سنگینی خود را از گذشته حفظ کرده است؟

فکر نمی‌کنم ساخت طبقه‌ی کارگر، امروز با چهل سال پیش در زمان انقلاب ۱۳۵۷، یکسان باشد. می‌توان گفت از لحاظ ثقل سیاسی کم‌رنگ‌تر یا ناتوان‌تر شده است. گرچه با افزایش جمعیت، حجم زحمت‌کشان تهی‌دست (۶) یعنی کسانی که کارِ مزدی می‌کنند تا زندگی کنند بالا رفته است، به نظر می‌رسد ثقل سیاسی آن کاهش پیدا کرده است. این کاهش را در جنبش اخیر تا حدودی دیدیم. چنان‌که گفتم یک تغییر مهمی انجام شده است. خودکارگرایی؛ کارهای خدماتی؛ و همین‌طور بازسازی اقتصادی نظیر خصوصی‌سازی و کوچک‌سازی که از دهه‌ی هفتاد شمسی به بعد بیشتر حالت لیبرالی به خود گرفت و شدت یافت، به جایی رسید که خیلی‌ها بیکار شدند. در جوامعی مثل ایران، شما باید به اندازه‌ی کافی پولدار باشی که بتوانی بیکار شوی (۷) یعنی نمی‌توان با بیکاری ادامه داد. در غرب می‌توان ادامه داد، چون بیمه‌ی ماهانه‌ی بیکاری پرداخت می‌شود. اما (در ایران) باید یک کاری کرد. نتیجه‌ی آن، گسترش عجیب‌وغریب اقتصاد موازی و اقتصاد غیررسمی است که هم در ایران و هم در کشورهای شمال آفریقا و هم در خیلی از کشورهای درحالِ‌توسعه وجود دارد. برای همین من درباره‌ی این بخش یعنی زحمت‌کشان تهی‌دست شروع به کار کردم.

زحمت‌کشان فقیر که قبلاً به‌عنوان کارگری می‌توانستند قراردادهای دائمی داشته باشند و حالا باید با کارهایی مثل دست‌فروشی، مسافرکشی، با موتورهایی که بارکشی می‌کنند یا مسافرکشی می‌کنند، امرارِمعاش کنند. اینها از حرفه‌هایی است که در چند دهه‌ی اخیر در ایران خیلی رایج شده است.

این بخش به نظر من بسیار گسترش یافته و همین‌طور آن بخش دیگر که قرار بود به‌طور رسمی و دائمی کار کنند، حالا قانون کار عوض شده و بیشتر قراردادهای پیمانی یا سفید داریم. دوستانی که آنجا کار می‎کنند می‌گویند ۹۰ درصد در چنین وضعیتی هستند.

یکی از مسئولان وزارت کار گفت ۹۵ درصد کارگرانِ شاغلِ ما قرارداد دائم ندارند. این تغییر فاحش بسیار مهم است و وضعیت کارگران را ناامن می‌کند و برای آنها عدم اطمینان به وجود می‌آورد و بر عمل سیاسی آنها تأثیر می‌گذارد.

نکته‌ای دیگر اینکه بازتاب تحولات ناشی از کاهش شمار کارگران صنعتی در غرب، به‌صورت افول اشکال سازمان‌دهی کارگران، تضعیف تعاونی‌ها و بحران اتحادیه‌های کارگری به‌عنوان دومین بدیل سازمانی، و نیز بحران در احزاب سیاسی کارگری در غرب مشاهده می‌شود. بسیاری از احزاب کمونیست در اروپا و آسیا خود را منحل کرده‌اند. این سازمان‌ها پیشتر خانه‌ی کارگران صنعتی‌ای بودند که آنها را پرولتاریا می‌خواندند. حال در بسیاری از جوامع صنعتی شاهد غیرپرولتاریزه‌‌شدن هستیم. این البته به‌معنای نبودِ اعتراض و مبارزه‌ی کارگری نیست. ما شاهد جنبش‌های اعتراضی و مطالبه‌گرایانه‌ی کارگران بیکار هستیم که می‌خواهند کار کنند.

همین جریان در کشورهایی مثل ایران به‌خاطر نبودِ بیمه‌ی بیکاری، عدم اطمینان به آینده و فقدان چشم‌انداز بلندمدت و حتی میان‌مدت، بیشتر خودش را نشان می‌دهد. هرچند ثقل کارگران صنعتی افول کرده است اما در مجموع در تمام اعتراضات بی‌وقفه در سال‌های اخیر در ایران شاهد حضور بیکاران و ناپایدار‌کاران هستیم که اشکال سازمان‌دهی خود را، متفاوت از اشکال پیشین پیدا کرده‌اند.

درست است. در این مورد دو چیز می‌خواهم بگویم. یکی اینکه هسته‌ی اصلی که به‌عنوان پرولتر در بخش رسمی فعال بودند، کاهش پیدا کرده است یعنی بیکار شده‌اند یا به بخش غیررسمی رفته‌اند. حال اگر این کارگران مثلاً با اعتصاب‌کردن مبارزه کنند، باید دید که اینها در کجا اعتصاب کنند تا تأثیر سیاسی داشته باشد. به‌عبارتِ‌دیگر تا چه اندازه آن صنایعْ استراتژیک هستند. مثلاً اعتصاب در صنایع نفتی یا در صنایع نظامی. چون درباره‌ی یک عمل یا اقدام داریم صحبت می‌کنیم، باید به این توجه کنیم که اینها تا چه حد کاهش پیدا کرده و ضعیف شده‌اند. بسیاری از کارگرها و زحمت‌کش‌ها به بخش‌های غیررسمی رفته‌اند و یا بیکارند. سازمان‌دهی هم شده‌اند ولی اگر قرار است فرض کنیم که اینها می‌خواهند به‌عنوان عاملینی برای ایجاد تغییر در ساختار سیاسی و اقتصادی کشور فعالیت کنند، باید دید که سازمان‌دهی اینها و عملی که انجام می‌دهند تا چه حد تأثیرات سیاسی دارد.

به‌درستی به مبارزات کارگران شاغل اشاره می‌کنی. مثلاً در همین خیزش اعتراضی-انقلابی مهسا، ژینا، حداقل دو نمونه می‌توانم اشاره کنم: کارگران کارخانه‌ی قطعه‌سازی اتومبیل کروز که تقریباً ۵۵ تا ۶۰ درصد آنها زن هستند و دوبار، در آبان و آذر ۱۴۰۱، برای افزایش حقوق و بهترشدن شرایط کارشان اعتصاب و اعتراض کردند. همین‌طور کارگران نفت که دست به اعتصاب زدند. اینها کارگران شاغل هستند. اما پرسش درباره‌ی کارگران بیکار و ناپایدارکار است. چشم‌اندازی که تو برای بیکاران و ناپایدار‌کاران در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران می‌بینی چیست؟

اول باید ببینیم که آیا واقعاً ایرانی‌های بیکار در ایران قادر هستند که بیکار بمانند یا نه؟ یا اینکه به‌هرحال به یک کاری، چنان‌که گفتیم در بخش‌های غیررسمی مثل دست‌فروشی و مسافرکشی و…، مشغول می‌شوند. آن وقت باید دید که این نوع کارها چه امکان سازمان‌دهی به اینها می‌دهد. این همان چیزی است که من سعی کردم در کتاب سیاست‌های خیابانی نشان دهم. این نوع زحمت‌کشان و تهی‌دستان شهری که بیشتر در بخش‌های غیررسمی شاغلند، به‌نوعی در زندگی روزمره و فعالیت کاری خود مقاومت می‌کنند و دستاوردهایی هم دارند و گاهی مبارزات و مقاومت‌های روزانه‌شان در زندگیِ کاری به منازعات سیاسی مهمی منجر می‌شود. برای مثال یکی از مسائل مهم امروز در ایران یا خیلی از کشورهای دیگر تعیین سیاست یا نحوه‌ی برخورد با دست‌فروشان است که در سپهر فضای شهری پراکنده‌اند و هر روز به تعدادشان اضافه می‌شود.

مشکلی است که الان در هند داریم.

هند و کشورهای آمریکای لاتین و بسیاری از کشورهای خاورمیانه. در کشورهایی مثل پرو سازمان‌دهی کردند و اتحادیه تشکیل دادند. در هند هم به‌ویژه زن‌ها آمدند… و در مصر بعد از انقلاب می‌خواستند اتحادیه‌ی دست‌فروشان در کل کشور، که به‌قول خودشان پنج میلیون نفرند و این عدد خیلی بزرگی است، به وجود بیاورند ولی دولت مانع شد. به نظر من این امکان وجود دارد.

یعنی در کنار آن نگاه سنتی به خیزش‌های کارگری در میان کارگران صنعتی که پیشگام سازمان‌گرایی و شرکت در تحولات عمیق اجتماعی-سیاسی بودند، رفته‌رفته و هم‌زمان با تحولاتی که در بافتار طبقاتی ایران و دیگر جوامع مشابه پیش می‌رود، اکنون باید جایگاه حضور کارگران بیکار و ناپایدارکار، تهی‌دست که یک روز دست‌فروشی می‌کند و روز بعد یک قرارداد دوهفته‌ای یا دوماهه می‌گیرد و سپس به مسافرکشی روی می‌آورد را در عرصه‌ی تحولات اجتماعی و سیاسی مشاهده کنیم و البته به داوری من ما شاهد حضور چشم‌گیرشان در این خیزش اعتراضی-انقلابی بودیم.

به نظر من یک دیدگاه تئوریک این است که ما طبقه را به همان صورت وحدت سوژه که به پرولتاریا در بخش‌های صنعتی و تولیدی محدود می‌شود، ببینیم. این دیدگاه دیگر به این صورت کار نمی‌کند و درست هم نیست زیرا خیلی محدود است. به نظرم باید حتی به طبقه‌ی کارگر به‌صورت خیلی وسیع‌تر نگاه کنیم یعنی همه‌ی لایه‌های مختلف و کارهای مختلفی را در نظر بگیریم که وجه مشترک اغلب آنها، کارِ کارمزدی است. به‌عبارتِ‌دیگر می‌توانیم معلم‌ها، پرستارها و بسیاری از بخش‌های خدماتی را نیز جزئی از طبقه‌ی کارگر بزرگ، وسیع و گسترده به حساب بیاوریم که نه‌تنها قابلیت سازمان‌یافتگی دارند بلکه در بخش‌های استراتژیک هم کار می‌کنند. مثلاً رفتگران نقش بسیار اساسی پیدا کردند وقتی یکی دو سال پیش در لبنان اعتصاب کردند و تمام شهر در زیر زباله‌ی (پسماند) شهری و صنعتی ماند. این تأثیر بسیار مهمی دارد. بنابراین می‌توان تعریف جدیدی از بخش استراتژیک کرد.

به لبنان اشاره کردی. اجازه بده جغرافیایمان را کمی عوض کنیم. ده سال بعد از نخستین دیدارمان در تهران، تو را در قاهره دیدم. دیدارمان بعد از ده سال تازه می‌شود. آنجا استاد دانشگاه امریکایی قاهره هستی. کار در قاهره دریچه‌ی تازه‌ای برایت باز می‌کند و فراتر از مرزهای ایران، وارد منطقه می‌شوی. حاصل کار تو این است که به فهم تازه‌ای از بافتار طبقاتی در کشورهای شمال آفریقا، از حرکت‌ها و جنبش‌های اجتماعی، از خیزش‌های انقلابی در آن منطقه می‌رسی. فهم تازه‌ای از اسلام در آن منطقه، اسلام رادیکال و غیررادیکال، بهار عربی، و از این دست… حالا دیگر آصف متعلق به ایران نیست بسیاری از مخاطبانت در جهان عرب هستند و تو را می‌شناسند. آدمی که صاحب فکر هستی و درباره‌ی پاره‌ای از جوامع جهان عرب می‌نویسی. حالا همان پرسشی را که درباره‌ی ایران از تو پرسیدم، درباره‌ی این جوامع بپرسم. در این سی سال که از نزدیک این جوامع را رصد کردی، آیا دگرگونی‌ای در بافتار طبقاتی این جوامع دیدی، و اگر دیدی این دگرگونی از چه دست بود؟

بله به نظر من آن تغییراتی که در بافتار طبقاتی این کشورها صورت گرفته است، به‌خصوص کشور مصر که یک مقداری من با آن آشنایی دارم، نسبت به ایران حتی زودتر شروع شد. گرچه بخش تولیدی به‌ویژه در صنایع نساجی و فولاد قابل‌توجه بود. به‌خصوص که مصر برخلاف ایرانِ سه دهه‌ی قبل، در بازار جهانی ادغام شده بود، این تغییرات بسیار زودتر صورت گرفت. ولی چیزی که من یاد گرفتم و در ایران مشاهده نکرده بودم، مفهوم طبقه‌ی متوسط فقیر بود. من به کار روی مناطق حاشیه‌نشین «عشوائیات» علاقه داشتم. به آن محلات می‌رفتم و متوجه شدم که افرادی با کت‌شلوار و کراوات و کیف در این محله‌ها زندگی می‌کنند و رفت‌وآمد دارند. من در ایران این‌طور ندیده بودم. به‌عبارتِ‌دیگر نوع پوشش افرادی که در طبقات فقیرنشین زندگی می‌کردند فقیرانه بود. درحالی‌که در مصر خیلی از معلم‌ها، از کارمندان دولت، از وکلا و از مهندسین در آن محله‌ها زندگی می‌کنند. این برای من سؤال بود که چرا اینجا زندگی می‌کنند؟ چه درکی از وضعیت خودشان به‌عنوان این طبقه دارند؟ و این درک، چه تأثیری بر ذهنیت اجتماعی و سیاسی آنها دارد؟ اینها برای من خیلی قابل‌توجه بود. بعد از فکرکردن‌های بسیار به این نتیجه یا صورت‌بندی رسیدم که اینها هسته‌ی شکل‌گیری یک طبقه‌ی جدید به‌صورت طبقه‌ی متوسط فقیر هستند. به‌عبارتِ‌دیگر این طبقه‌ای است که از حیث سرمایه، آموزش‌دیده و تحصیل‌کرده است و به وضعیت خودش و آنچه در جهان می‌گذرد آگاهی بسیار دارد. یعنی با دنیای دانشگاه، دنیای بازار، دنیای مصرف و… مرتبط است. ولی در زندگی روزمره‌ی خود، در محلی و با سبکی زندگی می‌کند که فقرای دیگر زندگی می‌کنند. این دوگانگی به نظر من فُرمی از خشم اخلاقی به وجود می‌آورد و اینها را بیش‌ازپیش در وضعیت مخالف قرار می‌دهد. این وضعیت را دیدم که آرام‌آرام در ایران هم به وجود آمده است.

 

پیش از اینکه به طبقه‌ی متوسط برویم اجازه بده بحث طبقه‌‌ی تهی‌دست را در این جوامع ادامه دهیم و این پرسش که جایگاه و شمار تهی‌دستان را در این کشورها، در این سال‌هایی که رصد کردی، چگونه می‌بینی؟ ارتش ناپایدارکاران، ارتش کارگران بیکار (۷) و کارگران نیمه‌کار (۸) یعنی کارگرانی که زیر استانداردهای رایج کار، کار می‌کنند.

چنان‌که گفتم، تغییرات قابل‌توجهی خیلی زودتر از ایران به‌ویژه در مصر صورت گرفت. مهم‌ترین تغییری که صورت گرفت تغییرات اقتصادی بود که با «انفتاح» یعنی باز‌کردن اقتصاد و خصوصی‌کردن در زمان سادات شروع شد و در دهه‌ی نود میلادی در زمان مبارک به اوج خودش رسید و قانون کار تغییر پیدا کرد. تضمین شده بود که همه‌ی فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها شغل داشته باشند. آنها در جاهای مختلفی کار می‌کردند گرچه دست‌مزدشان خیلی پایین بود (۹) ولی به‌هرحال شغلی داشتند و ‌مزدی می‌گرفتند. بعداً این تضمین از بین رفت و هرساله بسیاری از فارغ‌التحصیلان که به نیروی کار اضافه می‌شدند، باید خودشان شغلی برای خود پیدا می‌کردند. خیلی از آنها نمی‌توانستند شغل دلخواه‌شان را بیابند که با تخصصشان در ارتباط باشد. بنابراین جذب بخش غیررسمی و مشاغل ناپایدار می‌شدند. چنان‌که گفتم مبارزات روزانه بخشی از اینها بود که به‎صورت مفهوم ناجنبش یا سازمان‌دهی ناجنبش سعی می‌کردند تا فرصت‌های زندگی‌شان را نگه دارند یا گسترش دهند. ولی در برهه‌هایی که فرصت سیاسی وجود داشت اغلب اینها شروع به مبارزه می‌کردند و بخشی از اپوزیسیون می‌شدند. این را در جنبش‌های انقلابی که به «بهار عربی» معروف شد، دیدیم. می‌دانیم که محله‌های فقیرنشین بخشی از محله‌هایی بودند که در روز ۲۵ ژانویه بسیج شدند و به میدان تحریر ریختند. من در کتاب آخرم Revolutionary life به‌ویژه در داستان بسیج شهری، در مصر و در تونس، به‌طور مفصل پرداخته‌ام و نشان دادم که چگونه نقش بسیار مهمی را در خیزش‌ها ایفا کردند.

راجع به شمال آفریقا صحبت کردیم. همیشه این سیاق تطبیقی تو صحنه‌های تازه‌تری برای پرسش‌های روشنفکرانه یا پژوهشگرانه‌ی مخاطبت باز می‌کند و این یکی از ویژگی‌های کارهایت است که بسیار هم زیباست.

اجازه بده برگردیم به داستان بسیار پیچیده‌ی طبقه‌ی متوسط و جایگاه طبقه‌ی متوسط به‌ویژه در این تحولاتی که ما در این پنج‌شش‌ سال اخیرداشتیم. اگر نگویم بیشتر.

این مفهومِ طبقه یک مفهوم بسیار ناروشنی است. اصلاً طبقه چیست؟ آیا مطابق نگاه مارکسیستی همان رابطه و پیوندش با ابزار تولید است که جایگاهش، جایگاه این هم‌گرایی گروهی و انسانی، را تعیین می‌کند و طبقه را شکل می‌دهد؟ یا مطابق نگاه وبری یا دوتوکویلی، بیشتر آن رفتار اجتماعی و فرهنگ‌ انسان‌ها است که این هم‌گرایی را شکل می‌دهد و یک پیوستگی بین این گروه یا هر گروه اجتماعی ایجاد می‌کند و به‌عبارتِ‌دیگر، طبقه برخاسته از رفتار است؟ و یا ترکیب مفهومی بین این‌دو و معاصرتر؟ با توجه به این دو نگاه و حتی نگاه سوم با علم به اینکه می‌دانم از نگاه ذات‌گرایانه پرهیز می‌کنی و سیاه‌وسفید نمی‌بینی، تعریف تو از طبقه با کدام یک از این خوانش‌ها بیشتر مأنوس و نزدیک است؟

چهل سال پیش وقتی کتاب کارگران و انقلاب را نوشتم، مفهوم طبقه در آن، بیشتر رویکرد مارکسیستی داشت. مارکسیستی به این معنا که مالکیت و یا کنترل ابزار تولید خیلی مهم بود و وضعیت افراد در رابطه‌ی آنها با اقتصاد بسیار اهمیت داشت. حالا فکر می‌کنم این شاید زیاد مفید نباشد یا تقلیل‌گرایانه باشد. به نظر من بهتر است الان درک جدیدی از طبقه داشته باشیم و آن به نگاه بوردیو خیلی نزدیک است. او طبقه را محصول رابطه‌ی افراد با سرمایه‌های مختلف می‌داند که ابزار تولید یا اقتصاد یکی از آنها است. نه اینکه ابزار تولید را نادیده بگیرد ولی آن را یکی از انواع سرمایه‌ها می‌داند. سرمایه‌هایی که افراد نسبت به آنها حساس‌اند و این سرمایه‌ها شکلی از توانایی برای تحقق عاملیت به افراد می‌دهد. مثل سرمایه‌ی اقتصادی (پول)؛ سرمایه‌ی آموزشی؛ سرمایه‌ی مهارت؛ و سرمایه‌ی منزلت و غیره. از این منظر می‌توانیم به اَشکال متفاوتی به فرصت‌های شکل‌گیری همبستگی با میانجی‌گری سرمایه‌ پی بریم. این قضیه به این صورت خیلی پیچیده‌تر و کامل‌تر می‌شود. بخشی از طبقه‌ی متوسط فقیر آن‌طور که من می‌بینم عبارت از فقیر‌شدن یا در فقر زندگی‌کردن است و بخش دیگر آن، طبقه‌ی متوسط‌شدنِ بخشی از فقرا است. بچه‌هایی که از پدر و مادر فقیر بودند ولی از طریق آموزش و دانشگاه‌رفتن و به‌دست‌آوردن آن سرمایه‌ی آموزشی ارتقا پیدا کردند و بینش و آمال‌وآرزوهای طبقه‌ی متوسط را پیدا کردند هرچند در واقعیت زندگی هنوز در فقر هستند چون اغلب آنها نتوانستند شغلی متناسب با تحصیلاتشان را داشته باشند. این دوگانگی شامل زنان و مردان می‌شود. به نظر من اینها در جنبش‌ بهار عربی نقش بسیار مهمی به‌خصوص در تونس ایفا کردند و در جنبش‌های اخیر ایران به‌ویژه در آبان ۹۸ و در جنبش اخیر نقش قابل‌توجهی را ایفا کردند.

کسی که در خانواده‌ی تهی‌دست پرورش پیدا کرده است و به یُمن آموزشی که به هزار زحمت به دست آورده است، انتظار یک جهش طبقاتی دارد و همان‌طور که به‌درستی اشاره کردی، مطمئن نیست که به این جهش طبقاتی برسد. از یک طرف آن کسی که به دلایل گوناگون موقعیت خود را از دست داده و مجبور شده است که روزبه‌روز با جابجایی جغرافیایی از محله‌ای به محله‌ای ارزان‌تر و فقیرنشین‌تر برود. شمار هر دو گروه بسیار زیاد است. در هر دو گروه یک کنش سیاسی-اعتراضی می‌بینیم. این کنش سیاسی-اعتراضی در بهار عربی و خیزش اعتراضی-انقلابی مهسا در ۱۴۰۱ چه ویژگی‌هایی دارد که اینها را از آن اقشار یا گروه‌های سنتی تهی‌دست که برای دهه‌ها با تهی‌دستی خو کردند، متفاوت می‌سازد؟

سؤال خیلی مهمی است و دقت می‌خواهد. درباره‌ی بهار عربی به‌خصوص تونسی‌ها نوشته‌ام که اینها از طبقه‌ای هستند که یک جریان سیاسی آنها را نمایندگی نمی‌کند. در مواقعی اسلام رادیکال در دهه‌ها‌ی قبل تلاش می‌کرد که اینها را نمایندگی کند و آنها را به خود جذب کند. ولی با کاهش و افول اسلام رادیکال، اینها نماینده نداشتند و در فرصت‌هایی به خیزش‌ها می‌پیوستند. ولی در دوره‌های عادی می‌توانم یک مثال از مصر بزنم. درمورد ایران نمی‌دانم و باید تحقیق شود. در مصر به‌ویژه بسیاری از وکلایی که منزلت وکالت دارند در محله‌های فقیرنشین زندگی می‌کنند. در سال‌های اخیر بعد از السیسی (۱۰)، به‌خاطر اعیان‌سازی  (۱۱) در محله‌های فقیرنشین و تغییرات سیاسی که در شهرها اتفاق می‌افتد، قرار گذاشته‌اند که محله‌های فقیرنشین را از بین ببرند. ساکنان این محله‌ها مبارزاتی را شروع کرده‌اند. جالب اینجاست که اغلب همین وکلا در حمایت از فقرا وکالت آنها را بر عهده می‌گیرند و موارد آنها را به دادگاه می‌برند و جالب است که اینها سیاست خیابانی (۱۲) را وصل می‌کنند به سیاست نهادی (۱۳)  یعنی دادگاه و دادخواهی. وکلا بخش مهمی از فعالان در این زمینه هستند. بخش دیگر از این فعالان، خبرنگارانی هستند که موارد این فقرا را که در طبقه‌ی خودشان هستند یا در یک محله زندگی می‌کنند را به جای دیگر می‌برند چون این خبرنگاران هم به دنیای قانون و هم به دنیای فقر و محرومیت مرتبط هستند. اگر مثل گرامشی نگاه کنیم اینها در واقع روشنفکران ارگانیک (۱۴) هستند که دنیای واقعی زندگی در محله‌ی خودشان را به دنیای فکری و دانشگاه و مبارزه و دنیای ذهنی مبارزاتی (۱۵) وصل می‌کنند. از این طریق فعالیت می‌کنند. حالا باید دید این در ایران چه ‌شکلی به خود خواهد گرفت و این احتیاج به کار تحقیقاتی دارد.

درمورد ایران اگر فرض بر این است که جامعه در «مسیر انقلابی»، به مفهومی که من به کار می‌برم، باشد و باز هم پاسخی به درخواست‌های مردم داده نشود، سناریوی‌ای که ممکن است اتفاق بیفتد حکومت‌ناپذیری (۱۶) جامعه است. در این صورت بحران پشت بحران خواهد آمد و… نمی‌دانیم که پایان چه خواهد شد.

ولی در این مسیری که اشاره می‌کنی این نیست که عاملانی که به این حرکت اعتراضی-انقلابی پیوسته‌اند، امکان افزایش یا کاهش توان مبارزاتی ندارند. افزایش این توان همان‌قدر محتمل است که کاهش آن.

برای همین است که ما می‌گوییم انقلاب در یک جامعه محتمل است ولی هرگز حتمی نیست و این بستگی به عوامل مختلف و پیچیده‌ای دارد که غیرقابل‌پیش‌بینی هم می‌توانند باشند.

ولی آنچه که مهم است و در خور تأکید، طبقه است.

طبقه مهم است مشروط بر اینکه ما درک درست و معقولی از طبقه داشته باشیم، یعنی درک مفید و مفهوم کارایی از طبقه داشته باشیم. در این صورت، بله طبقه بسیار مهم است. در کنار هویت‌های گوناگونی که ایرانیان دارند، اشاره به هویت طبقاتی نیز مهم است.

۱۹ مرداد ۱۴۰۲

 

 

گزارشی از وضعیت نابسامان اقتصادی و صنفی کارگران در ۳ واحد صنفی

گزارشی از وضعیت نابسامان اقتصادی و صنفی کارگران در ۳ واحد صنفی

حقوق بشر در ایران ـ امروز یکشنبه ۲۲ مرداد ماه ۱۴۰۲، جمعیتی بالغ بر ۲۰ هزار کارگر ساختمانی در استان آذربایجان غربی، فاقد بیمه هستند. همچنین، اپراتور پست‌های فشارقوی برق کشور موسوم به کلاه زردهای وزارت نیرو، نسبت به عدم اجرای طرح طبقه بندی مشاغل ابراز ناخرسندی کردند. از سوی دیگر، جمعیتی بالغ بر ۲۵ کارگر شاغل در کارخانه نساجی بروجرد از پرداخت نشدن ۲ ماه حقوق خود خبر داد.

به گزارش حقوق بشر در ایران به نقل از ایلنا، امروز یکشنبه ۲۲ مرداد ماه ۱۴۰۲، امید اشرف، عضو هیئت مدیره کانون کارگران ساختمانی کشور از محرومیت ۲۰ هزار کارگر ساختمانی در استان آذربایجان غربی از دستسی به خدمات بیمه خبر داد و در ادامه نیز تائید کرد این کارگران از جمله آسب پذیرترین قشر جامعه هستند که در عین سختی کار اما هیچگونه پشتیبانی ندارند.

عضو هیئت مدیره کانون کارگران ساختمانی کشور در تشریح این خبر گفت: ”وزارت راه در به نتیجه رسیدنِ بیمه کارگران ساختمانی سنگ اندازی می‌کند. ظاهرا معاون وزیر راه رایزنی‌هایی انجام داده‌اند که مجددا تصویبِ این طرح را به تأخیر بیندازند و ما از مسئولان کشور انتظار داریم به این مسئله ورود کنند و اجازه ندهند کارگران ساختمانی بیش از این از حقوق خود محروم بمانند.”

رئیس کانون کارگران ساختمانی میاندوآب ادامه داد: ”در حال حاضر بیش از نیمی از حوادث کار مربوط به کارگران ساختمانی است و این آمار نسبت به جمعیتِ ما بسیار زیاد است و کارگران ساختمانی تنها ۸ درصد از جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند و بر همین اساس ۲۰ هزار کارگر ساختمانی فاقد بیمه هستند‌.”

در خبری دیگر به نقل از ایلنا، امروز یکشنبه ۲۲ مرداد ماه ۱۴۰۲، شورای اپراتوری پست‌های فشارقوی برق کشور در اطلاعیه‌ای نسبت به اجرا نشدن و تعلیق طرح طبقه‌بندی مشاغل با توجه ب گذشت ۳ سال از تلاشهای صورت گرفته، اعتراض کرده و خواستار اجرای هر چه سریعتر این طرح برای کلاه زردهای وزارت نیرو شد.

در اطلاعیه این کارگران آمده است: ”باتوجه‌به بیش از ۳ سال تلاش شبانه‌روزی جهت بازنگری و تصویب و اجرای طرح طبقه‌بندی مشاغل کارگران تابع قانون کار بخش دولتی وزارت نیرو (انتقال نیرو)، هم‌زمان با بازنگری طرح طبقه‌بندی مشاغل شرکت‌های توزیع و تولید و دوباره در دستور کار قرارگرفتن بازنگری طرح طبقه‌بندی مشاغل کارگران بخش دولتی وزارت نیرو در شورای حقوق و دستمزد کشور و عدم حضور وزیر نیرو در هر دو جلسه و خروج موضوع از دستور کار شورای حقوق و دستمزد، مطابق تبصره ۱ بند ۴ تصویب نامه هیئت وزیران مورخ ۱۴۰۲/۰۱/۱۵ خواستار اقدام در این راستا هستیم.”

در ادامه این اطلاعیه آمده است: ”طرح طبقه‌بندی مشاغل تخصصی کارگران تابع قانون کار دستگاه‌های اجرایی تا پایان خرداد ماه سال جاری در شورای حقوق و دستمزد تصویب شود و تخصصی بودن شغل اپراتور پست برق در وزارت نیرو تایید و بلامانع بودن شغل اپراتور پست برق جهت طرح حقوق و دستمزد ایشان در شورای حقوق و دستمزد توسط سازمان اداری و استخدامی کشور طی نامه شماره ۲۹۴۹۴ مورخ ۱۴۰۲/۰۴/۰۳ به رسمیت شناخته شود. بارها کتباً و شفاهاً طی جلسات مختلف مقرر شده بود که طرح طبقه‌بندی مشاغل مذکور در شورای حقوق و دستمزد قرار گیرد؛ اما تا کنون متأسفانه وزارت نیرو با هماهنگی سازمان اداری و استخدامی کشور تلاش صادقانه‌ای جهت تحقق تبصره ۱ بند ۴ تصویب‌نامه هیئت وزیران مورخ ۱۴۰۲/۰۱/۱۵ انجام نداده و موضوع با ارسال و دریافت نامه‌های متعدد در حال پاس‌کاری اداری است.”

لازم به اشاره است اپراتورهای پستهای فشارقوی (کلاه زردهای وزارت نیرو) نسبت به عدم تطابق عنوان شغلی کنونی با عنوان شغلی درج شده در حکم کارگزینی، عدم تطابق مدرک تحصیلی احراز شغل اپراتور پست برق (کارشناسی و بالاتر) با مدرک تحصیلی احراز شغل مراقب پست (پایان دوره راهنمایی یا سیکل)، عدم تطابق شرح وظایف اپراتوری پست‌های فشارقوی با وظایف مراقب پست مندرج در طرح طبقه‌بندی مشاغل کنونی و به احکام کارگران برق مناطق کشور هنوز باوجود تورم لجام‌گسیخته صادر نشده، معترض هستند.

در خبری دیگر به نقل از ایلنا، امروز یکشنبه ۲۲ مرداد ماه ۱۴۰۲، کارگرارن شاغل در کارخانه نساجی بروجرد از پرداخت نشدن ۲ ماه حقوق و دستمزد آنها خبر داده و در در اعتراض به این شرایط تجمع اعتراضی را برای مدت ۳ روز در این واحد تولیدی صنعتی برای وصول حقوق معوقه خود برگزار کرده بودند.

این کارگران در تشریح آخرین وضعیت خود گفتند:”چندین ماه بود پیگیر به روز شدن مطالبات مزدی خود از شرکت بودیم که انجام نمی‌شد که در نتیجه آن کارگران اعتراض کردند و کارفرما برای جلوگیری از اعتراض کارگران اقدام به اخراج ۲۵ نفر از همکاران کرد.”

به گفته کارگران: ”بعد از چند روز اعتراض صنفی در محل کارخانه، اواسط هفته گذشته کارفرما جلسه‌ای با نمایندگان کارگری برگزار کرد و در آن وعده پرداخت مطالبات و رسیدگی به مشکلات همکاران تعدیلی را داد که در نتیجه آن یک ماه حقوق کارگران پرداخت شد و کارگران تعدیلی نیز با عقد قرار داد (سه ماهه) موقتا تا مشخص شدن وضعیت شغلی‌شان به کارخانه بازگشتند. در ادامه کارگران نیز با کسب اطمینان نسبت به وصول بخشی از خواسته‌های خود، از ادامه اجتماع صنفی منصرف شدند.”

کارگران نساجی بروجرد، در خاتمه تصریح کردند: ”خواسته ما پرداخت به موقع مطالبات مزدی و مشخص شدن وضعیت شغلی همکاران تعدیلی است. بنابراین با اعتماد به وعده‌های داده شده، به اعتراضات صنفی خود تا حصول نتیجه پایان دادیم.”

افزایش فقر، نبود امید به زندگی، نبود بازار اشتغال و فعالیتهای سازنده اجتماعی برای شهروندان، سرکوب های امنیتی و اجتماعی، محرومیتهای گسترده بر اثر سوءمدیریت در کشور، از جمله دلایل افزایش خودکشی در ایران است.

محرومیت از حق امید به زندگی و عدم برخورداری از تامین اجتماعی شهروندان در حالی رو به گسترش است که در ماده ۲۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر، بر حق افراد در برخورداری از تامین اجتماعی مناسب تاکید شده است.

همچنین در اهداف سند ۲۰۳۰ یونسکو، به حق افراد در برخورداری از محیط زندگی سالم و استاندارد، متناسب با مقام انسانی آنها تاکید شده است اما در ایران پس از مخالفت علی خامنه ای با اجرای اهداف سند مذکور برای استاندارد سازی زندگی اجتماعی شهروندان، بطور کامل از دستور کار خارج شد.

گزارش سازمان حقوق بشر در ایران

humanrightsinir.org.www

یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲