بحران انرژی در ایران به نقطهای بحرانی رسیده و تأثیرات گستردهای بر صنایع کشور گذاشته است. قطع مداوم برق و گاز، همراه با کاهش تولید، زیانهای سنگینی را بر اقتصاد ایران تحمیل کرده است. طبق گزارشهای سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی، زیان ناشی از قطعی برق در سال ۱۴۰۳ به ۴۴.۷ هزار میلیارد تومان رسیده که نسبت به سال ۱۴۰۰، هشت برابر افزایش داشته است. مرکز پژوهشهای اتاق ایران نیز برآورد کرده که خسارت روزانه ناشی از توقف تولید و توزیع برق به ۱۷,۹۷۳ میلیارد تومان میرسد که از این مقدار، ۹,۲۱۸ میلیارد تومان آن مربوط به بخش صنعت است.
این گزارش، که بر اساس اطلاعات ارائهشده توسط علی ایوبی در روزنامه هممیهن (۳۰ بهمن ۱۴۰۳) و دادههای رسمی از مرکز پژوهشهای مجلس، اتاق بازرگانی، و وزارت صمت تدوین شده، به بررسی اثرات گسترده بحران انرژی بر تولید، اشتغال، و صادرات پرداخته است. همچنین، اظهارات فعالان صنعتی و مقامات دولتی از جمله محمدرضا نجفیمنش، رئیس انجمن قطعهسازان، و مسعود بختیاری، رئیس سندیکای صنایع کنسرو، نشان میدهد که این بحران تنها محدود به یک بخش خاص نیست و تهدیدی جدی برای کل زنجیره تولید کشور به شمار میرود.
در سالهای اخیر، ایران با چالشهای متعددی در زمینه تأمین انرژی روبهرو بوده است که این مشکلات بهویژه در فصول سرد و گرم سال نمود بیشتری داشته است. بحران ناترازی برق، که در تابستانهای اخیر به مرز بیسابقهای رسیده، همزمان با کمبارشیهای گسترده و افزایش مصرف انرژی، مشکلات جدی در تأمین برق و گاز برای نیروگاهها ایجاد کرده است. این مسائل نهتنها بر عملکرد صنایع کشور تأثیرگذار بوده بلکه زندگی روزمره مردم را نیز تحتالشعاع قرار داده است. در این میان، تأثیرات اقتصادی و اجتماعی بحران انرژی، از جمله تشدید فقر و افزایش بیکاری، بهطور فزایندهای قابل توجه است.
گزارش پیش رو به تحلیل این چالشها پرداخته و بر اهمیت نقش حاکمیت سیاسی ایران تأکید میکند. این گزارش مدعی است که ناکارآمدی در مدیریت کلان اقتصادی و عدم توانایی در حل ابرچالشهایی که بر زندگی میلیونها ایرانی تأثیر مستقیم دارد، موجب شده است تا جمهوری اسلامی در برنامهریزیهای دقیق و مدیریت منابع انرژی برای حل یا جلوگیری از بحرانهای بیشتر ناتوان باشد.
افزایش زیان صنایع در پی کاهش برق تحویلی
طبق گزارش سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی، قطعی برق در سال ۱۴۰۳ نسبت به سالهای گذشته شدت بیشتری یافته است. میزان خسارت صنایع مستقر در شهرکهای صنعتی از عدمالنفع ناشی از قطعی برق به شرح زیر است:
سال ۱۴۰۰: ۵.۴ هزار میلیارد تومان
سال ۱۴۰۱: ۶ هزار میلیارد تومان
سال ۱۴۰۲: ۸.۴ هزار میلیارد تومان
سال ۱۴۰۳: ۴۴.۷ هزار میلیارد تومان
این زیان در مقایسه با سال قبل ۵ برابر و نسبت به سال ۱۴۰۰، هشت برابر شده است. همچنین، کاهش ارزش تولیدات صنعتی ناشی از قطعی برق در سال ۱۴۰۰ معادل ۴۰ هزار میلیارد تومان، در سال ۱۴۰۱ حدود ۷۱ هزار میلیارد تومان و در سال ۱۴۰۲ حدود ۱۸۳ هزار میلیارد تومان برآورد شده است.
طبق اعلام مؤسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی، میزان کسری برق شهرکها و نواحی صنعتی تا پایان خرداد ۱۴۰۳ معادل ۹۴۷۵ مگاوات بوده و ۲۲ درصد از کل زمان مصرفی صنایع در سال جاری به دلیل اعمال محدودیتهای برق از بین رفته است.
اثرات منفی قطعی برق بر تولید و اقتصاد
مسعود بختیاری، رئیس هیئتمدیره سندیکای صنایع کنسرو ایران، از افزایش هزینههای تولید و کاهش تیراژ محصولات خبر داده و تأکید کرده است که صنایع غذایی به دلیل ماهیت فسادپذیر مواد اولیه و محصولات نهایی بیشترین آسیب را دیدهاند.
برآوردها نشان میدهد که زیان روزانه قطعی برق در بخش صنعت در سال ۱۴۰۲ بیش از ۵۸۴۳ میلیارد تومان بوده و برای سال ۱۴۰۳ با احتساب تورم به ۸ هزار میلیارد تومان رسیده است.
طبق گزارش کمیسیون صنعت، خسارت روزانه برخی صنایع به شرح زیر است:
تولید فلزات پایه: ۹۰۰ میلیارد تومان
مواد شیمیایی: ۶۶۰ میلیارد تومان
فرآوردههای معدنی غیرفلزی: ۶۲۴ میلیارد تومان
همچنین، خسارت روزانه ناشی از قطعی برق در سایر بخشهای اقتصادی شامل:
تولید، انتقال و توزیع برق: ۱۷,۹۷۳ میلیارد تومان
حملونقل، انبارداری و پست: ۱,۷۹۵ میلیارد تومان
کشاورزی: ۱,۳۸۸ میلیارد تومان
زیانهای کلان و ناترازی انرژی
بررسیها نشان میدهد که زیان کل صنایع از قطعی برق تا ۲۵۰ هزار میلیارد تومان برآورد شده است. در صنایع فلزی، کاهش صادرات تا ۸ میلیارد دلار پیشبینی شده و ضرر روزانه بخش معدن نیز ۴۱ هزار میلیارد تومان گزارش شده است.
طبق اظهارات کارشناسان، برای جبران کسری ۲۰ هزار مگاواتی ناترازی برق، به ۱۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری و برای بهروزرسانی شبکه انتقال برق به ۲۵ میلیارد دلار نیاز است. در حال حاضر، ۳۶ درصد برق کشور در بخش صنعت، ۳۱ درصد در بخش خانگی، ۱۴ درصد در کشاورزی و ۹ درصد در مصارف عمومی مصرف میشود.
واکنش دولت و آینده صنایع
محمدرضا نجفیمنش، رئیس انجمن قطعهسازان خودروی ایران، اعلام کرده که قطعی برق باعث کاهش ۲۰ ساعت کاری در ماه شده و فشار زیادی بر واحدهای تولیدی تحمیل کرده است. همچنین، افزایش هزینه تولید و کاهش قدرت رقابتی صنایع در برابر محصولات چینی از دیگر نگرانیهای تولیدکنندگان است.
وزیر صمت نیز با اشاره به بحران انرژی اعلام کرده که سهمیه حداقلی گاز که به تصویب هیئت دولت رسیده بود، به صنایع داده نشده و این مسئله افت شاخص رشد تولید را به دنبال داشته است. در تابستان ۱۴۰۳، رشد بخش صنعت منفی ۲.۲ درصد و رشد بخش معدن منفی ۱۱.۶ درصد گزارش شده است. او هشدار داده که تابآوری صنایع به انتها رسیده و عدم حمایت از تولید، تبعات اجتماعی و اقتصادی جبرانناپذیری خواهد داشت.
بحران انرژی در کشور نهتنها موجب زیانهای سنگین به صنایع شده، بلکه کاهش تولید، افزایش بیکاری و افت صادرات را نیز به همراه داشته است. در شرایط فعلی، ضروری است که دولت راهکارهای فوری برای حل ناترازی انرژی و حمایت از صنایع در نظر بگیرد، در غیر این صورت، اقتصاد کشور با بحرانهای جدیتری مواجه خواهد شد. این تأثیرات را میتوان به شکلهای مختلف توضیح زیر مورد شناسایی قرار داد:
تأثیر بحران انرژی بر افزایش فقر مردم
خاموشیهای صنعتی و خانگی- خاموشیها میتوانند موجب اختلال در فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی شوند. در بخش خانگی، مردم ممکن است با قطعی برقهای مکرر مواجه شوند که به شدت بر راحتی و کیفیت زندگی آنها تأثیر میگذارد. در شرایطی که بسیاری از مردم با مشکلات اقتصادی دستوپنجه نرم میکنند، این خاموشیها میتواند فشار مالی بیشتری به آنها وارد کند.
افزایش هزینههای انرژی- اگر مشکلات تأمین برق ادامه یابد و برای جبران ناترازی به روشهای پرهزینه تکیه شود (مانند استفاده از سوختهای فسیلی به جای انرژیهای تجدیدپذیر)، هزینههای انرژی افزایش می یابد که قطعا فشار مالی بیشتری بر خانوارهای کمدرآمد وارد میکند.
کاهش قدرت خرید- مشکلات مربوط به تأمین انرژی و ناترازی برق توانست به افزایش قیمتها در صنایع مختلف منجر شود. این افزایش قیمتها به ویژه برای اقشار کمدرآمد که سهم زیادی از درآمدشان صرف هزینههای انرژی و مواد اولیه میشود، موجب کاهش قدرت خرید آنها خواهد شد و فقر را تشدید میکند.
تأثیر چالش انرژی بر بحران بیکاری؛
تأثیر بر صنایع- گفتیم که خاموشیها و ناترازی برق منجر به تعطیلی موقت یا کاهش فعالیتهای تولیدی در کارخانهها و صنایع گشته است. این کاهش فعالیتها، به ویژه در صنایع انرژیبر یا با تکنولوژی قدیمی، در نتیجه منجر به تعدیل نیروی کار و افزایش نرخ بیکاری گشته است.
کاهش رقابتپذیری- صنایع و کسبوکارهایی که به تأمین برق مستمر و پایدار نیاز دارند، با وجود قطعی برق یا کاهش تولید، رقابتپذیری خود را از دست داده اند. این امر نه تنها به کاهش تولید و تعطیلی بخشی از کسبوکارها منجر گشته، در نهایت به بیکاری و فشار بر بازار کار تبدیل گشت.
محدود شدن فرصتهای شغلی- ما مشاهده می کنیم که بحران تأمین انرژی باعث شد تا فرصتهای شغلی در بخشهای انرژی مانند کشاورزی، صنعت و خدمات محدود شود. این موضوع باعث گشت تا افرادی که وابسته به این بخشها هستند، شغل خود را از دست بدهند یا نتوانند به کارهای جدید دست یابند.
چشمانداز بلندمدت؛
نااطمینانی اقتصادی- بحران انرژی به نا اطمینانی اقتصادی منجر گشته است که سرمایهگذاران را از سرمایهگذاری در پروژههای جدید باز داشته. و همانطور که در منابع رسمی اشاره می شود، این کاهش سرمایهگذاری توانست بر بازار کار تأثیر منفی بگذارد و فرصتهای شغلی کمتری ایجاد کند.
ناامنی اجتماعی: مشکلات اقتصادی ناشی از بحران انرژی و تأثیرات آن بر فقر و بیکاری تونست به تشدید نارضایتی عمومی و ناآرامیهای اجتماعی منجر شود. این نارضایتیها عمدتا از شرایط اقتصادی بدتر و فقر و بیکاری ناشی از بحرانهای فوق می باشد.
بحران انرژی در ایران به نقطهای بحرانی رسیده و تأثیرات گستردهای بر صنایع کشور گذاشته است. قطع مداوم برق و گاز، همراه با کاهش تولید، زیانهای سنگینی را بر اقتصاد ایران تحمیل کرده است. طبق گزارشهای سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی، زیان ناشی از قطعی برق در سال ۱۴۰۳ به ۴۴.۷ هزار میلیارد تومان رسیده که نسبت به سال ۱۴۰۰، هشت برابر افزایش داشته است. مرکز پژوهشهای اتاق ایران نیز برآورد کرده که خسارت روزانه ناشی از توقف تولید و توزیع برق به ۱۷,۹۷۳ میلیارد تومان میرسد که از این مقدار، ۹,۲۱۸ میلیارد تومان آن مربوط به بخش صنعت است.
این گزارش، که بر اساس اطلاعات ارائهشده توسط علی ایوبی در روزنامه هممیهن (۳۰ بهمن ۱۴۰۳) و دادههای رسمی از مرکز پژوهشهای مجلس، اتاق بازرگانی، و وزارت صمت تدوین شده، به بررسی اثرات گسترده بحران انرژی بر تولید، اشتغال، و صادرات پرداخته است. همچنین، اظهارات فعالان صنعتی و مقامات دولتی از جمله محمدرضا نجفیمنش، رئیس انجمن قطعهسازان، و مسعود بختیاری، رئیس سندیکای صنایع کنسرو، نشان میدهد که این بحران تنها محدود به یک بخش خاص نیست و تهدیدی جدی برای کل زنجیره تولید کشور به شمار میرود.
در سالهای اخیر، ایران با چالشهای متعددی در زمینه تأمین انرژی روبهرو بوده است که این مشکلات بهویژه در فصول سرد و گرم سال نمود بیشتری داشته است. بحران ناترازی برق، که در تابستانهای اخیر به مرز بیسابقهای رسیده، همزمان با کمبارشیهای گسترده و افزایش مصرف انرژی، مشکلات جدی در تأمین برق و گاز برای نیروگاهها ایجاد کرده است. این مسائل نهتنها بر عملکرد صنایع کشور تأثیرگذار بوده بلکه زندگی روزمره مردم را نیز تحتالشعاع قرار داده است. در این میان، تأثیرات اقتصادی و اجتماعی بحران انرژی، از جمله تشدید فقر و افزایش بیکاری، بهطور فزایندهای قابل توجه است.
گزارش پیش رو به تحلیل این چالشها پرداخته و بر اهمیت نقش حاکمیت سیاسی ایران تأکید میکند. این گزارش مدعی است که ناکارآمدی در مدیریت کلان اقتصادی و عدم توانایی در حل ابرچالشهایی که بر زندگی میلیونها ایرانی تأثیر مستقیم دارد، موجب شده است تا جمهوری اسلامی در برنامهریزیهای دقیق و مدیریت منابع انرژی برای حل یا جلوگیری از بحرانهای بیشتر ناتوان باشد.
افزایش زیان صنایع در پی کاهش برق تحویلی
طبق گزارش سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی، قطعی برق در سال ۱۴۰۳ نسبت به سالهای گذشته شدت بیشتری یافته است. میزان خسارت صنایع مستقر در شهرکهای صنعتی از عدمالنفع ناشی از قطعی برق به شرح زیر است:
سال ۱۴۰۰: ۵.۴ هزار میلیارد تومان
سال ۱۴۰۱: ۶ هزار میلیارد تومان
سال ۱۴۰۲: ۸.۴ هزار میلیارد تومان
سال ۱۴۰۳: ۴۴.۷ هزار میلیارد تومان
این زیان در مقایسه با سال قبل ۵ برابر و نسبت به سال ۱۴۰۰، هشت برابر شده است. همچنین، کاهش ارزش تولیدات صنعتی ناشی از قطعی برق در سال ۱۴۰۰ معادل ۴۰ هزار میلیارد تومان، در سال ۱۴۰۱ حدود ۷۱ هزار میلیارد تومان و در سال ۱۴۰۲ حدود ۱۸۳ هزار میلیارد تومان برآورد شده است.
طبق اعلام مؤسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی، میزان کسری برق شهرکها و نواحی صنعتی تا پایان خرداد ۱۴۰۳ معادل ۹۴۷۵ مگاوات بوده و ۲۲ درصد از کل زمان مصرفی صنایع در سال جاری به دلیل اعمال محدودیتهای برق از بین رفته است.
اثرات منفی قطعی برق بر تولید و اقتصاد
مسعود بختیاری، رئیس هیئتمدیره سندیکای صنایع کنسرو ایران، از افزایش هزینههای تولید و کاهش تیراژ محصولات خبر داده و تأکید کرده است که صنایع غذایی به دلیل ماهیت فسادپذیر مواد اولیه و محصولات نهایی بیشترین آسیب را دیدهاند.
برآوردها نشان میدهد که زیان روزانه قطعی برق در بخش صنعت در سال ۱۴۰۲ بیش از ۵۸۴۳ میلیارد تومان بوده و برای سال ۱۴۰۳ با احتساب تورم به ۸ هزار میلیارد تومان رسیده است.
طبق گزارش کمیسیون صنعت، خسارت روزانه برخی صنایع به شرح زیر است:
تولید فلزات پایه: ۹۰۰ میلیارد تومان
مواد شیمیایی: ۶۶۰ میلیارد تومان
فرآوردههای معدنی غیرفلزی: ۶۲۴ میلیارد تومان
همچنین، خسارت روزانه ناشی از قطعی برق در سایر بخشهای اقتصادی شامل:
تولید، انتقال و توزیع برق: ۱۷,۹۷۳ میلیارد تومان
حملونقل، انبارداری و پست: ۱,۷۹۵ میلیارد تومان
کشاورزی: ۱,۳۸۸ میلیارد تومان
زیانهای کلان و ناترازی انرژی
بررسیها نشان میدهد که زیان کل صنایع از قطعی برق تا ۲۵۰ هزار میلیارد تومان برآورد شده است. در صنایع فلزی، کاهش صادرات تا ۸ میلیارد دلار پیشبینی شده و ضرر روزانه بخش معدن نیز ۴۱ هزار میلیارد تومان گزارش شده است.
طبق اظهارات کارشناسان، برای جبران کسری ۲۰ هزار مگاواتی ناترازی برق، به ۱۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری و برای بهروزرسانی شبکه انتقال برق به ۲۵ میلیارد دلار نیاز است. در حال حاضر، ۳۶ درصد برق کشور در بخش صنعت، ۳۱ درصد در بخش خانگی، ۱۴ درصد در کشاورزی و ۹ درصد در مصارف عمومی مصرف میشود.
واکنش دولت و آینده صنایع
محمدرضا نجفیمنش، رئیس انجمن قطعهسازان خودروی ایران، اعلام کرده که قطعی برق باعث کاهش ۲۰ ساعت کاری در ماه شده و فشار زیادی بر واحدهای تولیدی تحمیل کرده است. همچنین، افزایش هزینه تولید و کاهش قدرت رقابتی صنایع در برابر محصولات چینی از دیگر نگرانیهای تولیدکنندگان است.
وزیر صمت نیز با اشاره به بحران انرژی اعلام کرده که سهمیه حداقلی گاز که به تصویب هیئت دولت رسیده بود، به صنایع داده نشده و این مسئله افت شاخص رشد تولید را به دنبال داشته است. در تابستان ۱۴۰۳، رشد بخش صنعت منفی ۲.۲ درصد و رشد بخش معدن منفی ۱۱.۶ درصد گزارش شده است. او هشدار داده که تابآوری صنایع به انتها رسیده و عدم حمایت از تولید، تبعات اجتماعی و اقتصادی جبرانناپذیری خواهد داشت.
بحران انرژی در کشور نهتنها موجب زیانهای سنگین به صنایع شده، بلکه کاهش تولید، افزایش بیکاری و افت صادرات را نیز به همراه داشته است. در شرایط فعلی، ضروری است که دولت راهکارهای فوری برای حل ناترازی انرژی و حمایت از صنایع در نظر بگیرد، در غیر این صورت، اقتصاد کشور با بحرانهای جدیتری مواجه خواهد شد. این تأثیرات را میتوان به شکلهای مختلف توضیح زیر مورد شناسایی قرار داد:
تأثیر بحران انرژی بر افزایش فقر مردم
خاموشیهای صنعتی و خانگی- خاموشیها میتوانند موجب اختلال در فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی شوند. در بخش خانگی، مردم ممکن است با قطعی برقهای مکرر مواجه شوند که به شدت بر راحتی و کیفیت زندگی آنها تأثیر میگذارد. در شرایطی که بسیاری از مردم با مشکلات اقتصادی دستوپنجه نرم میکنند، این خاموشیها میتواند فشار مالی بیشتری به آنها وارد کند.
افزایش هزینههای انرژی- اگر مشکلات تأمین برق ادامه یابد و برای جبران ناترازی به روشهای پرهزینه تکیه شود (مانند استفاده از سوختهای فسیلی به جای انرژیهای تجدیدپذیر)، هزینههای انرژی افزایش می یابد که قطعا فشار مالی بیشتری بر خانوارهای کمدرآمد وارد میکند.
کاهش قدرت خرید- مشکلات مربوط به تأمین انرژی و ناترازی برق توانست به افزایش قیمتها در صنایع مختلف منجر شود. این افزایش قیمتها به ویژه برای اقشار کمدرآمد که سهم زیادی از درآمدشان صرف هزینههای انرژی و مواد اولیه میشود، موجب کاهش قدرت خرید آنها خواهد شد و فقر را تشدید میکند.
تأثیر چالش انرژی بر بحران بیکاری؛
تأثیر بر صنایع- گفتیم که خاموشیها و ناترازی برق منجر به تعطیلی موقت یا کاهش فعالیتهای تولیدی در کارخانهها و صنایع گشته است. این کاهش فعالیتها، به ویژه در صنایع انرژیبر یا با تکنولوژی قدیمی، در نتیجه منجر به تعدیل نیروی کار و افزایش نرخ بیکاری گشته است.
کاهش رقابتپذیری- صنایع و کسبوکارهایی که به تأمین برق مستمر و پایدار نیاز دارند، با وجود قطعی برق یا کاهش تولید، رقابتپذیری خود را از دست داده اند. این امر نه تنها به کاهش تولید و تعطیلی بخشی از کسبوکارها منجر گشته، در نهایت به بیکاری و فشار بر بازار کار تبدیل گشت.
محدود شدن فرصتهای شغلی- ما مشاهده می کنیم که بحران تأمین انرژی باعث شد تا فرصتهای شغلی در بخشهای انرژی مانند کشاورزی، صنعت و خدمات محدود شود. این موضوع باعث گشت تا افرادی که وابسته به این بخشها هستند، شغل خود را از دست بدهند یا نتوانند به کارهای جدید دست یابند.
چشمانداز بلندمدت؛
نااطمینانی اقتصادی- بحران انرژی به نا اطمینانی اقتصادی منجر گشته است که سرمایهگذاران را از سرمایهگذاری در پروژههای جدید باز داشته. و همانطور که در منابع رسمی اشاره می شود، این کاهش سرمایهگذاری توانست بر بازار کار تأثیر منفی بگذارد و فرصتهای شغلی کمتری ایجاد کند.
ناامنی اجتماعی: مشکلات اقتصادی ناشی از بحران انرژی و تأثیرات آن بر فقر و بیکاری تونست به تشدید نارضایتی عمومی و ناآرامیهای اجتماعی منجر شود. این نارضایتیها عمدتا از شرایط اقتصادی بدتر و فقر و بیکاری ناشی از بحرانهای فوق می باشد.
جامعه ما “فیلسوفان و روشنفکران” التقاطی، بسیار داشته و دارد، التقاط در معنای نوعی درهم آمیختنِ مفاهیم ناهمگن و گاه متضاد، قرو قاطی کردن و چیدمان ناهمسازها، و تعدیل و تقلیل (Adjustment & Diminution)در مفاهیم کلیدی فلسفی، سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی ست.
این مجموعه از” فیلسوفان و روشنفکران” دستاوردهایی مثبت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی درعرصه های مختلف نظری و رفتاری داشته اند که نمی باید و نمی توان نادیده گرفت همانگونه که زیان بازی های فکری و نظری و کردارشان را.
افراد این مجموعه دو دسته بودند که من فقط از چند نمونه در حد یادآوری نام می آورم تا نسل جوان به تحریک” روشنفکر ستیزان” همۀ کاسه کوزه ها را بر سر یک یا دو گرایش فکری و سیاسی نشکَنَند.
دستهای از این نوع «فیلسوفها و روشنفکرها» در درون و وصل ِ به ساختار حکومتی در رژیم پهلوی و دسته ای مخالف این رژیم بودند. برای نمونه احمد فردید و فخرالدین شادمان و احسان نراقی مورد لطف و توجه دربار بودند و در وزارت خانه ها و رادیو و تلویزیون هم شغل ها و برنامه ها داشتند، اما گروهی از جمله علی شریعتی و جلال آل احمد در زمرۀ مخالفان حکومت پهلوی بودند. این مجموعه علیرغم اختلافهایی در سیاست و فرهنگ، کشکولی از غرب ستیزی، مدرنیته هراسی، خردستیزی و گاه ناسازگار با اومانیسم با نگاهی به سنت و گذشته بودند.
احمد فردید، فخرالدین شادمان، داریوش شایگان، سید حسین نصر، جلال آل احمد، علی شریعتی، چند نمونه اند. برخی از این مجموعه یا به قولی “ارواح ِ سرگردان روشنفکری”، همراه با بسیاری از روحانیون و آخوندهای معمم و مکلا با طرح غرب زدگی و مدرنیته هراسی به عنوان یک نوع بیماری تاریخی و فرهنگی به دنبال بومی گرایی و بازگشت به گذشته و سنت ها و اصالت”خویشتن خویش” بودند.
افکار این مجموعه برای دو نسل فریبنده می نمود، افکاری برگرفته و اقتباس شده از انتقادهای روشنفکران غربیِ منتقد به غرب و مدرنیته، که گاه در زرورقِ ” اسلامی و شرقی” عرضه و تبلیغ و ترویج می شدند.
۱
احمد فردید، استاد فلسفه، “دروس مقدّماتی و زبانِ فرانسه را در یزد خواند. از دارالفنون دیپلم و از دانشسرای عالی تربیت معلم کارشناسی علوم تربیتی گرفت، درس طلبگی خواند و با فلسفه اسلامی آشنا شد. دردوره جنگ جهانی دوم با آلمان همدلی داشت. بعد از جنگ به فرانسه و آلمان رفت تا به تحصیل فلسفهٔ معاصر اروپایی به ویژه اگزیستانسیالیسم و فلسفهٔ مارتین هایدگر بپردازد. او که چهار سال در سوربون درس خواند می پنداشت غرب را می باید “به مثابه نوعی هستیشناسی و شیوه زندگی کنار گذاشت، شرارت و غدهای سرطانی ای که آرامش و امنیت ذهنی جامعه شرق و خاصه ایران را نشانه گرفته است”. او غرب را نوعی بیمار مسری می دانست و دلهره داشت مبادا بیماریش به فرهنگ ایرانی و اسلامی سرایت کند. وی به دموکراسی و حقوق بشر باور نداشت و با دیدۀ تردید به آنها می نگریست.
” فردید در دههٔ پنجاه و شصت به درسگفتارهای خود در رشتهٔ فلسفه در دانشگاه تهران پرداخت.
“در زمانه تک حزبی حزب رستاخیز تلاش ناموفقی برای نمایندگی شهر یزد در مجلس شورای ملی کرد. تا پیش از انقلاب، فردید فردی بود علاقهمند به فراماسونری و ظاهرا” بی میل نسبت به مذهب. او شاه را نماد فره ایزدی و کاریزماتیک روز میدانست.” ” فردید در دهه پنجاه مکرراً در برنامههای رادیو و تلویزیون ملی ایران حضور مییافت. برنامه “مقدمه ای بر فلسفه روحانی” وی در سال ۱۳۵۱ به مدت حدوداً یک سال در ۲۵ قسمت در تلویزیون ملی ایران پخش شد. از فردید سخنرانیهایی در رادیو تلویزیون ملی در خصوص ویژگی روحانی مقدس پادشاه در تاریخ ایران باستان پخش می شد. “فردید پس از انقلاب اسلامی خود را نامزد مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی نمود، ولی در هیچ یک رای لازم بهدست نیاورد.”
۲
فخرالدین شادمان دکترای حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه های پاریس و لندن، نویسنده، استاد دانشگاه، قاضی و دولتمرد دوران پهلوی و نایبالتولیه آستان قدس رضوی بود. وزیر اقتصاد و کشاورزی در دولت هژیر، وزیر اقتصاد و دادگستری در دولت زاهدی، رئیس ایرانی صندوق مشترک ایران و آمریکا، وزیر دادگستری، عضو شورای فرهنگی سلطنتی، عضو هیئت امناء کتابخانهٔ سلطنتی پهلوی، و نویسندۀ کتاب تسخیر تمدن فرنگی بود.
شادمان مسئله اصلی ایران را حمله تمدن فرنگی میدانست که اگر دفع نشود ملت ایران از میان خواهد رفت. او می پنداشت هیولای ” بی شرم و دروغگوی غرب ” “میخواهد ما را بنده و فرمانبردار خود کند”. از نگاه وی ” فکلی ها و قرتی ها “بزرگترین خصم ایران” و ایرانیان نابخردی هستند که “با تضعیف روح ملی به کمک سلطه تمدن فرنگی میروند”. ” فکلی قادر به تمایز دوست از دشمن نیست و نمیداند که فرنگی یی که “از سر کینه و عناد و به واسطه خودبینی و تعصب، اسلام را موجب بدبختی و بیچارگی ايران میخواند”، در حقیقت “دشمن دين ماست نه دوست ايران”.
۳
داریوش شایگان فیلسوف و نویسنده، یکی از مهمترین نظریهپردازانِ تطابقپذیری فرهنگی جهان شرق و غرب، به زمینههای مشترک تاریخی، اجتماعی و فرهنگی میان تمدن ایرانی و تمدن اروپایی می پرداخت. وی شاگرد هانری کربن و متاثر از فردید و هایدگر، اندیشه غرب را “دشمن مرگبار اندیشه شرقی” می پنداشت که با فرهنگ منحط اش ” خدایان در آن غروب کردهاند و معنویت در آن سقوط کرده است و خرد به جای وحی نشسته است و غرب در گمشدگی عمیق گرفتار شده است”
او در آثار خود که بیشترین اش به زبان فرانسه منتشر می شد، از جمله کتاب آسیا در برابر غرب، به تلاشی جدی در برابر چالش فلسفی و فرهنگی به مقابله با غرب پرداخته است. در این اثر وی مفهوم غربزدگی جلال آل احمد را گسترش داد. شایگان غربزدگی را” نه فقط جهل نسبت به غرب و ناآگاهی به تقدیر تاریخی خودمان، بلکه همراه با بیگانگی از خودمان” نیز می دانست.
داریوش شایگان سرانجام از افکار پیشین و غربستیزانه خود ابراز تاسف کرد و در نقد روشنفکری دهههای چهل و پنجاه گفت :”ما روشنفکران آن دوره پرت بودیم و تحلیل درستی از جایگاه خود در جامعه و جامعه خود در جهان نداشتیم. میتوانم اعتراف کنم که ما روشنفکران جایگاه خود را ندانستیم و جامعه را خراب کردیم… ما با اسطورهها زندگی میکنیم… باید اعتراف کنم شرمندهام که نسل ما گند زد”
۴
علی شریعتی، نویسنده و پژوهشگر دینی می پنداشت غرب “غیرمسئول و بیمقصد” با “مادی گرایی و تبدیل کردن انسان به یک شیء”، بشریت را به دل فاجعه هدایت خواهد کرد و باید بر انحطاط و از خودبیگانگی و ابتذالی که نتیجه تمدن غربی است فائق آمد. نقد شریعتی به غرب و مظاهر گوناگون فلسفی، سیاسی، علمی و صنعتی غرب برگرفته از نقد مکاتبی شبیه مکتب فرانکفورت از غرب بود. شریعتی آزادی، دموکراسی و ارزشهای جهانشمول غرب را نفی می کرد.
شریعتی ملغمه مسلمان شدۀ سارتر، فانون، دوبوار و نوعی اسلام سیاسی – ایدئولوژیک اعتقاد به حقوق بشر را موجب رکود و حتی قهقرا و انحراف میدانست و پیشگویانه از بین رفتن سریع الوقوع غرب را اعلام کرده بود، غربی که از نگاه وی” همه سر و ته یک کرباسند و همه را ذلیل و زبون و مقلد ساخته اند”.
شریعتی روشنفکران و تجدد خواهانی نظیر ملکم خان و تقیزاده را افرادی می خواند که “برای غرب عنتری میکنند” در حالیکه بازگشت به تشیع حقیقی و انقلابی را نیرویی برای تحقق عدالت اجتماعی می پنداشت. شریعتی علیرغم مخالفت آشکار با رژیم پهلوی آن چنان دستش باز بود که آزادانه در دانشگاه ها و مجامع مختلف سخنرانی می کرد و در حسینیه ارشاد منبرها داشت.
۵
جلال آلاحمد، نویسنده، منتقد ادبی و مترجم، با انتشار”غربزدگی” در عرصه روشنفکری به شهرت رسید. وی راه استادش فردید را پی گرفت و نوشت “فساد یا غربزدگی مراکز جدید سریعاً رشد یابنده شهری را درمینوردد و باید از آن ترسید و به مقابله آن شتافت” و غربزدگی را نوعی بیماری و” وبا زدگی” خواند. آل احمد با ارزیابی های شتابزده در “خدمت و خیانت روشنفکران” تلویحا روشنفکران مشروطه را قاتل شیخ فضل الله نوری پنداشت و نوشت “من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد”.
آل احمد مخالف دیکتاتوری بود و در مبارزه برای دستیابی به آزادی اندیشه و بیان، و لغو هر گونه سانسور و نیز برپائی محافل اهل قلم و کانون نویسندگان ایران تلاش های ارزشمندی کرد. وی همراه با تعدادی از نویسندگان دردیدار با امیرعباس هویدا، نخست وزیر وقت، خواستار آزادی اندیشه و بیان و لغو سانسور شد. رضا براهنی می نویسد: “… نه من و نه هیچ نویسنده دیگر نسل من نمیتوانیم اثر تلنگری را که غربزدگی جلال به ذهنیت ما زد نادیده بگیرد. جلال معتقد بود که غرب بیمار است و بیماری نیهیلیسم و جنون فنآورانه و ماشینزدگی مانند طاعون جهان را تهدید میکند و نوشت “ماشینیسم کشنده زیباییها و شعر و بشریت و آسمان است”. به گفتۀ رامین جهانبگلو ” آل احمد می خواست ژان پل سارتر ایران باشد” ” شاید اگر بیشتر عمر می کرد خود را مورد نقد قرار می داد”
۶
سید حسین نصر، فیلسوف سنتگرا و استاد علوم اسلامی در دانشگاه جرج واشنگتن آمریکا، تجدد ستیز و هراسناک از مدرنیته و غرب، خیال می کند” زوال تمدن غرب فرا رسیده است”. ” تجدد و مدرنیسم دچار بحران و بنبست است”، و تنها راه نجات سنت ها و فرهنگ و دین و تمدن خودش است. وی وضعیت غرب را مرحله انحلال چهره انسان می پندارد. تمدن غربی را به خروس سربریدهای تشبیه میکند که پیش از آن که بمیرد حرکات سریع و بدون هدف انجام میدهد. نصر یکی از رهبران فرقه ای به نام “مریمیه” است. وی از ارائه دهندگان ایده علم دینی و از صاحبنظران در موضوع نگرشهای اسلامی به علم است که آرا و نظراتش را در کتب و مقالات مختلف، از جمله مجموعه سخنرانیهایی با عنوان معرفت و امر قدسی برگزار کرد.
” “نصر در سال ۱۳۵۳ انجمن شاهنشاهی فلسفه (مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران) را بنیان گذاشت و دورههای بلندمدّت و کوتاهمدّت پژوهشی را در زمینههای فلسفه اسلامی و فلسفه تطبیقی برای علاقهمندان دایر کرد. نصر در سال ۱۳۵۷ مسئولیت دفتر مخصوص شهبانو فرح پهلوی را برعهده گرفت.”
***** برخی منابع: مهرزاد بروجردی، روشنفکران ایرانی و غرب، تهران: انتشارات فرزان روز، ۱۳۸۴ احمد بخشایش اردستانی، هایدگر و اندیشه هایش در رابطه با روشنفکران دینی در ایران، فصلنامه سیاست، دانشگاه تهران. امیر مصدق کاتوزیان، چرا فردید هنوز مهم است؟ رادیو زمان، 4 شهریور 1395 داریوش آشوری، گفتمان غرب زدگی: طغیان روشنفکری جهان سومی برای بازگشت به «خود”، بخارا بهمن و اسفند ۱۳۸۸ شماره ۷۴ عبدالله شهبازی، جایگاه شوان و نصر در فرقه مریمیه، کجاست؟، تارنمای ایبنا داریوش شایگان، آسیا در برابر غرب، ص ۱۶۸ داریوش شایگان، مصاحبه با اندیشه پویا، شماره ۳۶، مرداد ۱۳۹۵ علی شریعتی، مجموعه آثار، بازگشت به خویشتن و بازگشت به کدام خویش، سخنرانی در دانشگاه جندی شاپور سال 1350 ودر حسینیه ارشاد. کمیل بهرامی، مقاله هائی در بارۀ روشنفکری و روشنفکران سید حسن نصر، معرفت جاودان: مجموعه مقالات، نشر مهر نیوشا، 1386 علی قیصری، روشنفکران ایران در قرن بیستم. تهران: انتشارات هرمس ۱۳۸۳ جلال آل احمد، غرب زدگی، انتشارات خرم رامین جهانبگلو، گفت و گو، تارنمای ” میراث خبر” ، شهریور ماه 1384 ویکی پدیای فارسی، دانشنامه آزاد، در بارۀ هر شش “فیلسوف و روشنفکر”
فضا فضای روشنفکر ستیزی ست، ستیزی زیان آور برای اکنون و آیندۀ میهنمان. برای درس گرفتن از خطاها و لغزش های بخشی از روشنفکری ایران در بروز و پیامدهای انقلاب بهمن، نقد، بررسی و بازنگری منصفانه و واقعی می بایست جای “ستیز” و فرافکنی های کین توزانه می نشست، و بنشیند. برای ارائه یک ارزیابی منصفانه و واقعی باید دید و به یادآورد کهدر آستانه انقلاب بهمن ماه سال 57 و متعاقب پیروزی روحانیون بخشی از روشنفکری و روشنفکران ایران جسورانه خطر قدرت گیری روحانیون و پیامدهای فاجعه بارانقلابِ اسلامی شده را با شجاعتی مدنی و عقلانی فریاد کردند.
ازمیانِ پُرشمار روشنفکران به سه روشنفکرِ سیاسی و فرهنگی اشاره می کنم، آنهم فقط برای یادآوری کسانی که در اوج لجاجت اراده کرده اند پدیده ها و رخدادهای تاریخی را عاطفی، دلبخواه، یکجانبه نگرانه و فرقه ای ببینند و داوری کنند. 1- مهشید امیرشاهی، از برجسته ترین نویسندگان سرزمینمان، دردفاع از شاپوربختیار، که ازروشنفکران و پیشگامان اعلام خطرهای ناشی ازقدرت گیری آخوندها بود، در روزنامه آیندگان نوشت: “…از بقیه حیرت ها و حسرت ها چه بگویم؟ از كدامش بگویم؟ از اینكه گمركچیانی كه تا دیروز در پناه دولت وقت برای رد كردن هر بسته و چمدان گوش من و شما را می بریدند و امروز ناگهان می خواهند دزد من و شما را بگیرند؟ یا از كارمندان تلویزیون كه در گذشته أوامر دولت های پیش را نه فقط بی چون و چرا بلكه با خوش رقصی اجرا می كردند و حالا برای دولتی كه فرمایش صادر نمی كند لب ورچیده اند و ناز می كنند؟ یا از نمایندگان مجلسی كه به این امید از مسند وكالت استعفا می دهند كه كرسی وكالت آینده شان را گرم نگهدارند؟….. من صدایم را به پشتیبانی از آقای شاپور بختیار با سربلندی هر چه تمامتر بلند می كنم، حتی اگر این صدا در فضا تنها بماند. من از تنها ماندن هرگز هراسی به دل راه نداده ام. ولی این بار می ترسم نه به خاطر خودم، بلكه به خاطر آینده این ملك و سرنوشت همه آنها كه دوستشان دارم.” (1)
2- مصطفی رحیمی، نویسنده و پژوهشگر، در 25 دی ماه سال1357 اعلام کرد به “جمهوری اسلامی رای نخواهد داد، او در نامه ای به خمینی نوشت:
“…جمهوری اسلامی با موازین دموكراسی منافات دارد. دموكراسی به معنای حكومت همه مردم، مطلق است وهرچه این اطلاق را مقید كند به اساس دموكراسی(جمهوری) گزند رسانده است. بدین گونه مفهوم جمهوری اسلامی مانند مفاهیم دیكتاتوری صالح – دموکراسی بورژوائی – آزادی در كادر حزب و… مفهومی است متناقض. اگر كشوری جمهوری باشد، برحسب تعریف، حاكمیت باید در دست جمهور مردم باشد. هرقیدی این خصوصیت را مخدوش می كند. و اگر كشور اسلامی باشد، دیگر جمهوری نیست، زیرا مقررات حكومت از پیش تعیین شده است و كسی را در آن قواعد و ضوابط حق چون و چرا نیست. این امر چنان بدیهی است كه وقتی كمونیستها خواستند فقط اصطلاح دموكراسی را از تابوتی كه خود برایش ساخته بودند بیرون آورند، بخود اجازه ندادند كه عبارت “دموكراسی كمونیستی” را بكار برند، بلكه عبارت دموكراسی توده ای را عام كردند كه بازهم همان عیب را دارد….”(2)
3- احمد شاملو در اول تیرماه ۱۳۵۸ در نشریه ی تهران مصورنوشت: “… از دوستان ما، بودند بسیاری که هیجان زده به رقص در آمدند و گفتند شاه خودکامگی به گور رفت، اکنون می تواند «شادی» باشد. گفتیم اما به گور سپردن خودکامگی بحثی دیگر است. بخشی عمده از این مردم، فردپرست بالفطره اند. پرستندگانی که معشوق قاهر را اگر نیابند به چوب و سنگ می تراشند. نپذیرفتند. گفتند تجربه سال ها و قرن ها اگر نتواند درسی بدهد باید بر آغل گوسفندان گذشته باشد!- سالیان دراز چوب خوشبینی ها و فردپرستی هامان را خورده ایم، چوب اعتماد بی جا و اعتقاد نادرست مان را خورده ایم. این، بدبینی است، به دورش افکنید که اکنون شادی باید باشد….پیدا بود که این دوستان، در اوج غم انگیز هیجانی کورچشم بر خوف انگیزترین حقایق بسته اند. آنان درست به هنگامی که می بایست بیش از هر لحظه دیگری گوش به زنگ باشند. به رقص و پایکوبی برخاستند، و درست به هنگامی که می بایست بیش از هر زمان دیگری هشیار و بیدار بمانند و به هر صدا و حرکت ناچیزی بدگمان باشند و حساسیت نشان دهند به غریو و هلهله پیروزی صدا به صدا در انداختند تا اسب فریب یکبار دیگر از دروازه ی تاریخ گذشت و به “تروا”ی خواب آلود خوش خیال درآمد. گیرم این بار، آنان که در شکم اسب نهان بودند شمشیر به کف نداشتند: آنان زهری با خود آورده بودند که دوست را دشمن و دشمن را دوست جلوه می داد. .. شادی خوش بینان دو روزی بیش نپائید. سرود، در دهن های بازمانده از حیرت به خاموشی کشید. آزادی، بار نیفکنده بازگشت و امید، ناشکفته فرو مرد…..گفتیم این آقایان سه چهارگانه ئی که به عنوان تنها دستاوردهای انقلاب به مردم تحمیل شده اند نه فقط شخصیت چشم گیری ندارند بلکه بیشتر به دهن کجی کودکان می مانند. … راستی راستی که آدم باورش نمی شود. این تحفه های عجیب و غریب یکهو از کجا پیدایشان شده است؟… آخر چطور ممکن است کار انقلابی با آن همه سر و صدا به این بیچارگی بکشد و سرنوشت انقلابی به آن عمق و عظمت به دست چنین نخبگانی بیفتد که حقارت دنیای قوطی کبریتی شان غیر قابل تصور است و بزرگترین مساله ای که فکر و ذکرشان را به خود مشغول کرده توسری خوردگی پست ترین عقده های حیوانی آنهاست…؟ هیچ کس پاسخی به ما نداد. فقط زیر گوش مان گفتند مواظب باشیم که اسم مان را در لیست «ضد انقلاب» و «مفسدین فی الارض» و «محاربین» با خدا وامام زمان می نویسند. گفتیم مهم نیست، پیه همه ی این چیزها را به تن مان مالیده ایم و جز اینها انتظاری نداریم. ولی آخر تکلیف انقلاب چه می شود؟ انقلاب «ملی» بود، مگر نبود؟ انقلاب برای دموکراسی بود، مگر نبود؟ در جواب ما، چماق به دست ها را روانه ی خیابانها کردند تا مافی الضمیر حضرات را در نهایت فضاحت به ما ابلاغ کنند. شعارچماق به دست ها احتیاج به تفسیر و تعبیر نداشت: دموکراتیک و ملی / هر دو دشمن خلقتند! زنان و دختران رزمنده ما، فریادهای شرم آور و موهن «یا روسری یا توسری» را به عنوان نخستین دستاوردهای انقلاب تحویل گرفتند. متعهدترین نویسندگان و روزنامه نگاران ما را که زندانی کشیده و شکنجه دیده اند به رسوائی از روزنامه راندند و مبلغ حرفه ئی «رستاخیز» را بر مسند سردبیری آن نشاندند. یکی دیگر از مبلغان رستاخیر، بی هیچ پرده پوشی، با عنوان «مفسر سیاسی سیمای انقلاب» روی پرده تلویزیون ظاهر می شود ….آپارتمان های چند میلیون تومانی شمال شهر ( و به عنوان نمونه آپارتمان های « آ.اس.پی» در انتهای یوسف آباد) که به نام مستضعفین مصادره گردیده به تصرف کسانی داده شده است که تا نبینید باور نمی کنید. یک روز صبح سرپیچ آن آپارتمان ها بایستید و حضرات مستضعف ها را در بنزهای ششصد آخرین سیستم تماشا کنید و دست کم معنی این لغات انقلابی را یاد بگیرید!- این که دیگر تهمت و افترا نیست: دزد حاضر و بز حاضر. به کتابفروشان «تبریز» که از مزاحمت گروههای فشار به جان آمده، شکایت به کمیته برده بودند پیشنهاد کردند که کتابهای غیر مذهبی را در برابر دریافت دو برابر بهای روی جلد آنها وسط میدان شهر آتش بزنند!… صا لح ترین مرجع علمی و قانونی کشور برای بررسی طرح قانون اساسی، اگر کانون حقوقدانان کشور نباشد کجاست؟ دست کم اتحادیه ی خرج خورهای سر قبرآقا که نیست؟ هنگامی که این کانون اعلام کرد که طرح پیشنهادی قانون اساسی کشور پیش از آن که تقدیم مجلس موسسان بشود باید با دقتی وسواس آمیز عمیقا مورد نقد و بررسی حقوقدانان و صاحبان صلاحیت و اهلیت قرار بگیرد، طبق معمول چند ماهه ی اخیر، چماقداران صاحب سبک جدید با شعار معروف « اعدام باید گردد» گرد محل تجمع حقوقدانان رقص مرگ خود را آغاز کردند، …. بدون اینکه چیزی ( هر چند ناجور تحمیلی) به اسم «قانون اساسی جمهوری» وجود داشته باشد؛ یعنی بدون اینکه هنوز ضابطه ئی برای حکومت و خط و جهتی برای تدوین قوانین کشوری مشخص شده باشد، ناگهان آقایان «دولت موقت» بدو بدو آمدند و «لایجه» ئی آوردند که «قانون مطبوعات» است… ” لایحه» را که زیر دماغت می گیری، از بند بندش بوی الرحمن آزادی قلم و گند و تعفن قدرت طلبی و انحصارجوئی که خود را «برنده ی بازی» می داند بلند است. … هنوز شاهکار همه ی شگردهای انقلابی باقی مانده است. سخنگوی دولت اعلام فرموده است که مردم باید فکر تشکیل مجلسس موسسان را بگذارند در کوزه و آبش را بخورند، چون تصمیم بر این است که همان «هیات مشورتی» چهل نفر کار مجلس موسسان را هم انجام بدهد. یعنی فی الواقع بگذار همان ها که قبا را می برند، خودشان هم بدوزند و خودشان هم بپوشند!- … و تازه، موضوع نهائی، موضوع رفراندوم در مورد قانون اساسی، دیگر چه صیغه یی است؟ آیا منظور از این شعبده بازی اخیر آن است که اکثریتی بی خبر نیز در توطئه ئی که بر ضد تمامی جامعه در کار شکل گرفتن است شرکت داده شود؟… کلاغهای سیاهی در راهند تا سراسر این قلمرو را اشغال کنند . خبرهای بدی در راه است…” (3) شاملو در مقاله ای دیگر تصویری واقعی از آینده انقلاب داد:
“….روزهای سیاهی در پیش است. دوران پر ادباری که، گرچه منطقاً عمری دراز نمیتواند داشت، از هماکنون نهاد تیرهٔ خود را آشکار کرده است و استقرار سلطهٔ خود را بر زمینهئی از نفی دموکراسی، نفی ملّیت، و نفی دستاوردهای مدنّیت و فرهنگ و هنر میجوید. اینچنین دورانی بهناگزیر پایدار نخواهد ماند، و جبر تاریخ، بدون تردید آن را زیر غلتکِ سنگین خویش درهم خواهد کوفت. امّا نسل ما و نسل آینده، در این کشاکش اندوهبار، زیانی متحمل خواهد شد که بیگمان سخت کمرشکن خواهد بود. چرا که قشریون مطلقزده هر اندیشهٔ آزادی را دشمن میدارند و کامگاری خود را جز بهشرط امحاء مطلق فکر و اندیشه غیرممکن میشمارند. پس نخستین هدفِ نظامی که هماکنون میکوشد پایههای قدرت خود را به ضرب چماق و دشنه استحکام بخشد و نخستین گامهای خود را با بهآتش کشیدن کتابخانهها و هجوم علنی بههستههای فعال هنری و تجاوز آشکار بهمراکز فرهنگی کشور برداشته، کشتار همهٔ متفکران و آزاداندیشان جامعه است. اکنون ما در آستانهٔ توفانی روبنده ایستادهایم. بادنماها نالهکنان بهحرکت درآمدهاند و غباری طاعونی از آفاق برخاسته است. میتوان بهدخمههای سکوت پناه برد، زبان در کام و سر در گریبان کشید تا توفان بیامان بگذرد. امّا رسالت تاریخی روشنفکران، پناه امن جستن را تجویز نمیکند. هر فریادی آگاهکننده است، پس از حنجرههای خونین خویش فریاد خواهیم کشید و حدوث توفان را اعلام خواهیم کرد. سپاه کفنپوش روشنفکران متعهد در جنگی نابرابر بهمیدان آمدهاند. بگذار لطمهئی که بر اینان وارد میآید نشانهئی هشداردهنده باشد از هجومی که تمامی دستاوردهای فرهنگی و مدنی خلقهای ساکن این محدودهٔ جغرافیائی در معرض آن قرار گرفته است…” (4)
منابع:
1- مهشید امیر شاهی،”کسی نیست از بختیار حمایت کند؟”، آیندگان 17 دی ماه 1357/ مقاله مهشید امیرشاهی در دفاع از بختیار در روزنامه آیندگان- بی بی سی فارسی ، ۱۱ مرداد ۱۳۹۰ – ۲ اوت ۲۰۱۱
2- مصطفی رحیمی، چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟ آیندگان، 25 دی ماه سال1357
3- احمد شاملو، تهران مصور، اول تیرماه 1358، تهران
4- احمد شاملو، کتاب جمعه، مردادماه سال 1358، تهران
شصت و یکمین کنفرانس امنیتی مونیخ در حالی برگزار میشود که عدم دعوت از شاهزاده رضا پهلوی به عنوان یکی از مهمترین شخصیت های تاثیر گذار اپوزیسیون برای فعالان ایرانی پرسش بر انگیز شده است. مسئولین این کنفرانس امنیتی در رسانه ها به صراحت اعلام کرده اند که در مشورت با دولت آلمان از دعوت آقای پهلوی سر باز زده اند، در حالیکه وزارت امورخارجه المان منکر دخالت در این موضوع شده است! دولت آلمان و برگزارکنندگان این کنفرانس باید به افکار عمومی پاسخ دهند که چگونه یک نشست بینالمللی به نام بررسی تهدیدات جهانی، تحت تأثیر رژیمی قرار میگیرد که خود از بزرگترین تهدیدات علیه حقوق بشر و دموکراسی است. چنین رویکرد غیر دموکراتیکی این شبهه را تقویت می کند که گویا دولت دموکراتیک آلمان هنوز دست از مماشات با حکومت اسلامی بر نداشته است، آنهم بعد ازهزینه های سنگینی که مردم ایران برای رسیدن به دموکراسی و دست یافتن به یک زندگی انسانی پرداخته اند.
این انتظار برحقی است که خانم ” آنالنا بربوک” وزیر خارجه دولت آلمان در رسانه ها به این پرسش مهم پاسخ بدهند که نقش وزارت امور خارجه آلمان در این رفتار غیرقابل قبول و نادرست با شاهزاده رضا پهلوی چه بوده است. این تصمیم که بنظر میرسد تحت فشارهای جمهوری اسلامی اتخاذ شده باشد، تکرارمشروعیت بخشیدن به رژیمی است که تمام خاورمیانه را به آتش کشیده است.
ما سازمانهای عضو پیمان همکاری یادآوری می کنیم که با حذف ایشان از کنفرانس امنیتی مونیخ نمی توان مانع از شنیدن صدای مردم ایران شد. مردم ایران همچنان به مبارزه برای تغییرات بنیادین در کشور خود و برای ساختن ایرانی آزاد و دموکراتیک ادامه داده و پیروز خواهند شد. سئوال مهم برای ما ایرانیان این است که جایگاه دولت المان و دیگر دولت های اروپایی کجاست؟ در کنار مردم ایران و یا در کنار حکومت ترور و جنایت ؟
با احترام.
سازمانهای عضو پیمان همکاری: شورای مدیریت گذار، حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات)، شورای ملی تصمیم، جمعیت سوسیال دموکراسی برای ایران، اتحاد برای آغازی نو، جنبش وحدت ملی ایرانیان، سازمان دموکراتیک یارسان.
اندیشکده آمریکایی «شورای آتلانتیک» نتایج تازهترین نظرسنجی سالانه خود تحت عنوان «پیشبینی جهانی» را روز چهارشنبه ۱۲ فوریه (۲۴ بهمن) منتشر کرد. در این گزارش نقش ایران مورد توجه خاص قرار گرفته است که سایت یورونیوز فارسی تیتری را در رابطه با «ایران سلاح هستهای میسازد و با اسرائیل وارد جنگ میشود؟/ ۱۲ فوریه ۲۰۲۵» در این گزارش برجسته کرده است.
این نظرسنجی از بین ۳۵۷ استراتژیست و کارشناس بینالمللی از ۶۰ کشور جهان انجام شده تا روند تحولات جهانی در ۱۰ سال آینده را پیشبینی کند. پاسخدهندگان شامل افراد شاغل در حوزههای خصوصی، سازمانهای غیرانتفاعی، دانشگاهها، موسسات آموزشی، دولتیها و سازمانهای چندملیتی بوده و نزدیک به ۵۵ درصد از آنها آمریکایی هستند.
۴۷ درصد از پاسخدهندگان پیشبینی کردند که تا سال ۲۰۳۵، جهان عمدتاً به دو بلوک «همسو با چین و همسو با آمریکا» تقسیم خواهد شد. در میان این گروه، نزدیک به ۶۰ درصد انتظار دارند که روسیه، ایران و کره شمالی بهعنوان متحدان رسمی چین در این بلوک قرار گیرند، البته با این مفروض که چین رهبری این ائتلاف را بر عهده خواهد داشت.
بهطور کلی، کمتر از نیمی از شرکتکنندگان در این نظرسنجی (۴۶ درصد) موافق بودند که محور در حال ظهور روسیه، ایران، چین و کره شمالی تا سال ۲۰۳۵ به متحدان رسمی یکدیگر تبدیل خواهند شد. البته بسیاری از پاسخدهندگان این تحولات احتمالی را با خطر وقوع جنگ جهانی مرتبط میدانستند.
در میان افرادی که پیشبینی کردند جهان به دو بلوک همسو با چین و همسو با آمریکا تقسیم خواهد شد و چین، روسیه، ایران و کره شمالی به متحدان رسمی تبدیل خواهند شد، ۶۲ درصد انتظار داشتند که در یک دهه آینده جنگ جهانی دیگری رخ دهد. در مقابل، در میان سایر شرکتکنندگان در این نظرسنجی، این رقم بهمراتب کمتر و در حدود ۳۳ درصد بود.
گزارش شورای آتلانتیک بر احتمال تبدیل ایران به یک قدرت هستهای تا سال ۲۰۳۵ تأکید دارد و ایران را محتملترین نامزد پیوستن به باشگاه دارندگان سلاح هستهای معرفی میکند. این پیشبینی در حالی مطرح شده که چین و روسیه، دو قدرت بزرگ جهانی، بهطور همزمان منافع و ملاحظاتی خاص در قبال ایران دارند. بررسی نقش این دو کشور در تحولات هستهای و ژئوپلیتیک ایران نشان میدهد که هرچند حمایتهای آنها به تقویت موقعیت منطقهای ایران کمک میکند، اما موانع و محدودیتهایی در مورد نقش احتمالی ایران در عرصه جهانی در نظر می گیرند.
چین: بازی محتاطانه میان اقتصاد و سیاست
چین از روابط اقتصادی و راهبردی خود با ایران بهعنوان ابزاری برای تضعیف نفوذ آمریکا در خاورمیانه و گسترش نفوذ خود در منطقه استفاده کرده است. توافق ۲۵ ساله ایران و چین، که شامل سرمایهگذاریهای گسترده در زیرساختها و بخش انرژی ایران است، نمونهای از این همکاری است. با این حال، پکن همواره در برخورد با ایران محتاطانه عمل کرده است، که به عوامل زیر ربط دارد:
حفظ روابط اقتصادی با غرب: چین نمیخواهد درگیر تنشی شود که دسترسیاش به بازارهای غربی و سرمایهگذاریهای کلان خود را به خطر بیندازد.
توازن در منطقه: چین علاوه بر ایران، روابط مهمی با عربستان سعودی و امارات دارد و به دنبال ایفای نقش میانجی بین تهران و ریاض بوده است.
مخالفت با اشاعه هستهای: هرچند چین بهطور غیرمستقیم از ایران در سازمانهای بینالمللی حمایت کرده، اما گسترش تسلیحات هستهای در خاورمیانه را تهدیدی برای ثبات جهانی و منافع اقتصادی خود میداند.
بنابراین، در حالی که چین ممکن است به حمایتهای اقتصادی و سیاسی خود از ایران ادامه دهد، محتمل از تبدیل ایران به یک قدرت هستهای حمایت نخواهد کرد، چراکه این موضوع میتواند تنشهای بینالمللی را افزایش دهد و پکن را در موقعیت دشواری با واشنگتن، متحدان و رقبای استراتژیک قرار دهد.
روسیه: ائتلاف تاکتیکی با محدودیتهای استراتژیک
روسیه برخلاف چین، وابستگی اقتصادی چندانی به غرب ندارد و در چند سال اخیر، بهویژه پس از حمله به اوکراین، وابستگی بیشتری به ایران پیدا کرده است. همکاریهای نظامی، از جمله ارسال پهپادهای ایرانی به روسیه و حمایت مسکو از برنامه هستهای ایران در قالب همکاریهای هستهای غیرنظامی، نشاندهنده روابط نزدیک دو کشور است. اما بااینحال، حمایت روسیه از ایران در زمینه هستهای محدودیتهایی دارد:
رقابت در بازار انرژی: ایران و روسیه هر دو صادرکننده بزرگ نفت و گاز هستند. با رفع تحریمهای ایران، صادرات نفت و گاز این کشور میتواند به رقیبی برای روسیه تبدیل شود.
عدم تمایل به بحران جهانی: مسکو با وجود روابط نزدیک با تهران، نمیخواهد تنشی ایجاد کند که به یک جنگ گسترده در منطقه منجر شود، زیرا این امر میتواند ثبات بازار انرژی را مختل کرده و به ضرر روسیه تمام شود.
عدم تمایل به گسترش باشگاه هستهای: روسیه بهعنوان یکی از اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل و یکی از بازیگران کلیدی در مذاکرات هستهای، بهصورت رسمی مخالف اشاعه تسلیحات هستهای است و ممکن است مانع از دستیابی ایران به سلاح هستهای شود.
موضعگیریهای چین و روسیه علیه منافع ملی ایران
چین و روسیه هر دو در فواصل مختلف در حمایت از کشورهای عرب خاورمیانه بر علیه منافع ملی ایران، از جمله در رابطه با جزایر سهگانه ایران، به نفع آن کشورها موضع گرفتهاند. نمونههایی از این سیاستها عبارتند از:
چین و جزایر سهگانه: پکن در ماههای اخیر در بیانیههای مشترک خود با کشورهای عربی، بهویژه امارات، از ادعاهای این کشورها درباره جزایر سهگانه حمایت کرده است. این سیاست ناشی از:
اهمیت اقتصادی کشورهای عربی: چین روابط تجاری گستردهای با عربستان سعودی، امارات و دیگر کشورهای عربی دارد.
طرح یک کمربند-یک جاده: چین تلاش میکند پروژههای کلیدی خود را در منطقه بدون چالشهای ژئوپلیتیکی پیش ببرد.
تمایل به ایفای نقش میانجی: پکن سعی میکند در تنشهای منطقهای، بیطرف بماند.
روسیه و ملاحظات ژئوپلیتیکی: مسکو در مواردی از مواضع کشورهای عربی علیه ایران حمایت کرده است. دلایل این سیاست عبارتند از:
همکاریهای نفتی در چارچوب اوپک پلاس: روسیه برای تنظیم بازار نفت با عربستان و امارات همکاری نزدیکی دارد.
روابط تسلیحاتی با کشورهای عربی: روسیه به دنبال دسترسی به بازارهای تسلیحاتی عربستان و امارات است.
موازنهسازی در خاورمیانه: مسکو تلاش میکند با بازی در هر دو جبهه (ایران و کشورهای عربی)، منافع خود را حفظ کند.
جمعبندی
چین و روسیه به عنوان دو قدرت جهانی، تأثیر زیادی در آینده هستهای و ژئوپلیتیک ایران خواهند داشت. این دو کشور، بهویژه در زمینه روابط اقتصادی، نظامی و سیاسی با ایران، در موقعیت حساسی قرار دارند که بهطور مستقیم بر آینده ایران تأثیر میگذارد.
چین، به عنوان یکی از بزرگترین شرکای تجاری ایران، رویکردی محتاطانه نسبت به حمایت از ایران در زمینه هستهای دارد. این محتاط بودن ناشی از نیاز چین به حفظ روابط با کشورهای غربی و توازن در منطقه است. در حالی که چین در سطح اقتصادی و زیرساختی با ایران همکاری میکند، نمیخواهد بهطور علنی از برنامه هستهای ایران حمایت کند، چرا که این ممکن است تنشهای بینالمللی را تشدید کند و به ضرر منافع اقتصادی و سیاسی این کشور باشد. خصوصا که بزرگترین شریک تجاری این کشور ایالات متحده آمریکا است که به هیچ وجه حاضر نمی شود روابط خود را با این کشور به دلیل حمایت از برنامه هسته ای جمهوری اسلامی تحت تاثیر قرار دهد.
روسیه نیز با توجه به رقابتهای انرژی در سطح جهانی و وابستگیاش به بازارهای انرژی، از همکاری با ایران در زمینه هستهای بهطور محدود حمایت میکند. این کشور بهرغم روابط نظامی و همکاریهای متقابل در برخی زمینهها، از تبدیل ایران به یک قدرت هستهای جلوگیری خواهد کرد، زیرا این امر میتواند تأثیر منفی بر منافع ژئوپلیتیکی روسیه داشته باشد. با توجه به این نکته اساسی که سیاستهای دولت روسیه طی دویست سال گذشته برعلیه منافع ملی ایران انجام شده و هزینه های زیادی بر این کشور تحمیل کرده است.
علاوه بر این، هر دو کشور چین و روسیه در برخی مسائل ژئوپلیتیکی و بهویژه در ارتباط با ایالات متحد آمریکا و کشورهای عربی خاورمیانه، به نفع منافع خود، گاهی از مواضع این کشورها علیه ایران حمایت کردهاند. به این ترتیب، سیاستهای چین و روسیه در زمینه ایران، بهویژه در مسائل هستهای و منطقهای، نه تنها به منافع ایران محدود نمیشود، بلکه به ملاحظات گستردهتر جهانی و منطقهای این کشورها نیز وابسته است.
بهنظر میرسد که جمهوری اسلامی با توجه به وضعیت کنونی و تحولات بینالمللی، نمیتواند در بلندمدت از قدرت هستهای و موشکی خود بهطور مستقل بهرهبرداری کند، چرا که شرایط جهانی و سیاستهای چین و روسیه بر روی رفتارهای ایران در این زمینه تأثیر خواهد گذاشت.
با توجه به موارد فوق، چین و روسیه هرچند در چارچوب همکاریهای اقتصادی، نظامی و سیاسی روابط نزدیکی با ایران دارند، اما بهعنوان دو قدرت جهانی، رویکردهای خود را بر اساس منافع راهبردی گستردهتری تنظیم میکنند. چین با رویکردی محتاطانه به دنبال حفظ تعادل در روابط خود با ایران و کشورهای آمریکا، اروپایی و عربی است، درحالیکه روسیه نیز با وجود همکاریهای تاکتیکی با ایران، منافع اقتصادی و ژئوپلیتیکی خود را در اولویت قرار داده و از حمایت بیقید و شرط از ایران اجتناب میکند.
در نهایت، جمهوری اسلامی نمی تواند به حمایت چین و روسیه بهعنوان تضمینی برای سیاستهای هستهای و منطقهای خود نگاه کند، چراکه این کشورها بهمحض تغییر معادلات بینالمللی، اولویتهای خود را براساس منافع ملی تغییر خواهند دهند. ازاینرو، جمهوری اسلامی نیازمند سیاست خارجی متوازن وچندجانبهگرایانهای است که بتواند منافع ملی ایران را در میان تحولات ژئوپلیتیکی حفظ کند. که متاسفانه به دلیل ذات ایدئولوژیک خویش بقای خویش را در تقابلهای منطقه ای و جهانی می بیند که آنهم در پس از دست رفتن نیروهای نیابتی و تحریم های اقتصادی وسیع تبدیل به یک کشور وابسته به راهبردهای کلان چین و روسیه گشته است. بنابراین پیش بینی می شود که جمهوری اسلامی نمی تواند در درازمدت از اهرم هسته ای و موشکی خود در تعاملات جهانی بهره بگیرد.
پیمان همکاری در کنار مقاومت مدنی ایرانیان ایستاده است
کمپین ضد حصر از مدت ها پبش توسط چند تن از رزمندگان سابق ، رحیم قمیشی ، ناصر دانشفر و … راه اندازی شد.
آنها با شجاعت و با تکیه بر اصل بهره مندی از حق تجمع و اعتراض مندرج در قانون اساسی حکومت اسلامی، امضای خود را پای این فراخوانها گذاشتند و مردم را به گردهمایی در روز 25 بهمن ، درمقابل ورودی دانشگاه تهران دعوت کردند. آنها با تجدیدنظر در همراهی خود با نظام ولایت فقیه، بجای نشستن بر سفره غارت و چپاول انقلاب، با اعتراض یه حصر چهارده ساله رهنورد- موسوی- کروبی موسوی به کنش شهروندی شجاعانه ای دست زدند، که اهدافش فراتراز آزادی رهیران جتیش سبز، یعنی دفاع از آزادی و یرسمیت شناختن شهروند معترض در حیات سیاسی کشور ایران است.
همانطور که انتظار میرفت، سپاهیان حکومت مافیایی اسلامی، در یورش به خانه بانیان این کمپین قبل از شروع آن، بازداشتشان کردند و یا صف آرایی نظامی در اطراف دانشگاه درروز پنجشنبه 25 بهمن، و لشکر کشی علیه رزمنگان جنگ ، دست به بازداشت بیش از 500 نفر ازکسانی زدند که قصد پیوستن به این کارزار را داشتند.
حکومت اسلامی ازهمبستگی ایرانیان هراس دارد. این بذر همبستگی ملی از درون جامعه ایران بر محور دفاع از حقوق مدنی و شهروندی ایرانبان هر روز بیشتر قد می کشد و لایه های مختلف جامعه را با خود همراه می کند. جانبازان جنگ که روزی در جبهه های جنگ تحمیلی سربازان این حکومت بوده اند، امروز در کنار مردم ایران برای دفاع از آزادی و دموکراسی و گذر از حکومت دینی ایستاده اند. مبارک باد!
حکومت اسلامی در شرایطی که محورمقاومتش درهم شکسته، همه پایگاه اجتماعبش را از دست داده و فاقد هرگونه مشروعیت داخلی و بین المللی است ، از ان بیمناک است که هر حرکت اعتراضی آتشی را دامن بزند که هست و نیستش را یسوزاند.
سازمانهای عضو پیمان همکاری از مقاومت مدنی ایرانیان برای یزیر کشیدن حکومت اسلامی پشتیبانی می کند و رزم مشترک همه گروه های اجتماعی ملت ایران برای آزادی و دموکراسی را نشانی از بلوغ جامعه آگاه و بیدار ایران میداند.
آینده ازآن شهروندان ایران است، شهروندانی که با رنج مشترک و همبستگی ملی در کار ساختن ایران آزاد و آباد هستند.
دو روز پس از سخنان رهبر جمهوری اسلامی درباره ممنوعیت مذاکرات با دولت ترامپ، قیمت دلار در ایران به ۹۱ هزار تومان رسید و همزمان به دلیل کمبود برق و گاز، ادارات، کارخانهها، مدارس و دانشگاهها تعطیل شدند. روز یکشنبه ۲۱ بهمن بارش برف و باران در بسیاری از استانهای ایران، ازجمله پایتخت موجب اختلال در رفتوآمد شهروندان شد و بهرغم برودت شدید هوا، مدت زمان قطعی برق روزانه در دهها شهر ایران افزایش یافت. همچنین در استانهای تهران و کرج چندین خط مترو شهری توقفهای طولانی و اختلال داشتند.
از سوی دیگر، به دلیل کمبود چشمگیر در حوزه انرژی، اکثر استانها از روز شنبه با قطعی مجدد مواجه شدند تا دولت بتواند افزایش مصرف به دلیل کاهش دمای هوا را جبران کند. احمد شیرانی، رئیس مرکز اطلاعات و کنترل ترافیک پلیس راهور فراجا، نیز امروز ۲۱ بهمن از انسداد بیش از ۲۰ محور اصلی رفتوآمد ایران خبر داد و تاکید کرد که محور چالوس و آزادراه تهران به شمال در هر دو مسیر رفتوبرگشت تا اطلاع بعدی مسدود است.
در همین حال خبرگزاری تسنیم در گزارشی، با اشاره به گسترش روزافزون مهاجرت شهروندان از ایران، نوشت دو هزار و ۷۰۰ استاد، که عضو هیئتعلمی دانشگاهها بودهاند، به دلیل ناامیدی از بهبود آینده کشور و بحرانهای معیشتی استعفا کرده و خود را بازخرید کردهاند تا مهاجرت کنند.
گرانیها و تورم افسارگسیخته نیز درکنار ریزش پیوسته ارزش ریال موجب خشم بسیاری از گروههای کمدرآمد شده و کار به جایی رسیده است که خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران، از چندبرابر شدن قیمت انواع اقلام خوراکی ازجمله «سیبزمینی کیلویی ۷۵ هزار تومانی» بهشدت انتقاد کرده است.
افزایش سرسامآور قیمت ارز و طلا در ایران بار دیگر نشان داد که اقتصاد کشور بهشدت متأثر از سیاستهای جمهوری اسلامی است؛ سیاستهایی که همچنان بر تقابل با غرب، حمایت از نیروهای نیابتی و اتکا به محور چین و روسیه تأکید دارد.
در ۲۱ بهمن، قیمت سکه به ۷۹ میلیون تومان و نرخ دلار از ۹۱ هزار تومان عبور کرد. این افزایش همزمان با سخنان علی خامنهای درباره «بیفایده بودن مذاکره با آمریکا» رخ داد. آیا این جهش قیمتی تصادفی است یا نتیجه سیاستهای کلان جمهوری اسلامی که به بیثباتی اقتصادی دامن زده است؟
اقتصاد گروگان سیاستهای ایدئولوژیک
جمهوری اسلامی همواره نشان داده که برای بقای خود، سیاست خارجی را بر مبنای ایدئولوژی و نه منافع ملی تنظیم میکند. دشمنی دائمی با آمریکا و اسرائیل، حمایت از گروههای نیابتی در منطقه، و نزدیکی بیش از حد به چین و روسیه، همگی عواملی هستند که اقتصاد کشور را در یک بحران مزمن فرو بردهاند.
کارشناسان اقتصادی بارها تأکید کردهاند که بازار ارز و طلا در ایران بیش از آنکه تابعی از عرضه و تقاضا باشد، تحت تأثیر سیاستهای کلان حکومت است. اعلام مواضع سران جمهوری اسلامی علیه مذاکره با غرب، بلافاصله خود را در جهش قیمتها نشان میدهد. این مسئله نهتنها بیانگر ناتوانی حکومت در کنترل اقتصاد است، بلکه نشانهای از فرسایش اعتماد عمومی به آینده کشور نیز محسوب میشود.
ریال در سقوط آزاد؛ فقر در حال گسترش
کاهش ارزش ریال بهوضوح نشان میدهد که اقتصاد ایران در مسیر ونزوئلایی شدن حرکت میکند. در سال ۱۳۹۰، یک اسکناس یکمیلیون ریالی معادل ۱۰۰ دلار آمریکا ارزش داشت، اما امروز ارزش آن به ۱.۲۵ دلار سقوط کرده است. این روند نه تنها حاصل تحریمها، بلکه نتیجه سیاستهای ناکارآمد داخلی و سوءمدیریتهای گسترده است.
دولت مدعی افزایش صادرات نفت است، اما گزارشهای مستقل، ازجمله رویترز، نشان میدهند که صادرات نفت ایران کاهش یافته است. در همین حال، تورم ۳۲ درصدی، کاهش سرمایهگذاری خارجی و افت تولید ناخالص داخلی، چشمانداز روشنی را برای اقتصاد کشور ترسیم نمیکند.
دوگانه جنگ یا فروپاشی؟
با صحبتهای خامنهای در روزهای اخیر، جمهوری اسلامی ثابت کرد که قصدی بر تغییر سیاستهای خارجی و داخلی خود ندارد. فقر در داخل، تقابل نظامیگری و سیاست تخاصم در منطقه و با کشورهای غربی، از نشانههای شناختهشده حاکمیت دینی است که طی عمر خود بارها تکرار کرده است. بنابراین، جمهوری اسلامی در دوگانهای بین جنگ و فروپاشی قرار گرفته است. جنگ با مردم ایران که در مطالبات خود به آخرین مرزهای سکوت رسیدهاند و جنگ با کشورهای منطقه و جهان برای بقای آنچه استراتژی شیعیگری جمهوری اسلامی را توجیه مینماید. در این رابطه، حتی اگر جنگی صورت نگیرد، به دلیل تشدید تحریمها و ناکارآمدی حاکمیت در مدیریت بحرانها، اجتنابناپذیر مینماید که جمهوری اسلامی به فروپاشی از درون بیانجامد.
آیا تغییر مسیر امکانپذیر است؟
برای توقف این سقوط آزاد، تغییر سیاستهای کلان ضروری است. جمهوری اسلامی باید دست از ماجراجوییهای منطقهای بردارد، سیاست خارجی را بر اساس منافع ملی بازتعریف کند و بهجای اتکا به چین و روسیه، به دنبال بازسازی روابط با اقتصادهای پیشرفته جهان باشد. اما شواهد نشان میدهد که حکومت همچنان بر همان مسیر پیشین پافشاری دارد، مسیری که هزینهاش را مردم ایران با فقر، فساد و بحرانهای معیشتی میپردازند.
در چنین شرایطی، این پرسش باقی میماند که تا چه زمانی مردم ایران باید هزینه سیاستهای ایدئولوژیک حکومتی را بپردازند که بقای خود را بر فروپاشی اقتصادی کشور بنا کرده است.