حمایت ازمطالبات مردم سیستان و بلوچستان وظیفه ملّی ماست!
در روزهایی که یادآور جنبش سراسری زن، زندگی، آزادی و فاجعه بزرگ جمعه سیاهِ مهرماه و اعتراض خونین مردم رنجدیده و زحمتکش بلوچ است، ضمن تسلیت به خانوادههای قربانیان، حمایت از مطالبات به حق هموطنان، بویژه مردم آزادیخواه سیستان و بلوچستان را وظیفه خود میدانیم. با آنکه در سالگرد جمعه خونین، ماموران با ایجاد جو امنیتی و ارعاب، دهها نفر را بازداشت و عدهای را نیز مجروح ومضروب کردند امّا مردم و تلاشگرانی که پدیدآورنده و ادامهدهندهی اصلیِ جنبشِ عدالتطلبانهی یک سالهی اخیر در آن استان پُرنیاز و محروم هستند، همچنان از پای ننشستهاند.
در اینمیان نقش مولوی عبدالحمید اسماعیلزهی در حمایت از زنان و مردان شجاع بلوچ و اعتراضهای یک سال اخیرِ مردم زاهدان، الگویی برای روحانیان مستقل و منتقد است.
اکنون استمرار این اعتراضات گونهای از یک سنّت سنجیده مبارزاتی را شکل داده که پیوند مطالبات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دینی، مذهبی و قومی با منافع ملی ایران، حمایت بیقید و شرط از حقوق دختران و زنان، تاکید بر حجاب اختیاری و مخالفت با حجاب اجباری، نفی هرگونه خشونتگرایی، اصرار بر حفظ تمامیت ارضی و منافع ملّی ایران و صحهگذاردن بر حقّ اعتراض مردم و حقّ تعیین سرنوشت از مهمترین ارکان آن شمردهمیشود و امیدداریم بنیانهای ایران آینده نیز بر همین مبانی پیریزی شود.
ما ضمن تسلیت مجدد به همه خانوادههای داغدار، برای هموطنان بیدارِ اهل تسنن و بلوچ، ایرانی سرشار از عدالت، انصاف و آزادی آرزو میکنیم تا در آن همه ایرانیان به دور از هرگونه تبعیض، از جمله تبعیضِ دینی، مذهبی و قومی، در صلح، عدالت، توسعه و آزادی زندگی کنند.
جان روحانی ارزشمند و شریف جناب عینالله رضازاده جویباری در خطر جدی است. ایشان در تماس تلفنی دوشنبه دهم مهرماه از اعتصاب غذای حدود دو ماهه خود بخاطر هزاران ظلم و جنایت در این کشور به مردم و زندانیان بیگناه سیاسی گفته و بخاطر وخامت حالش حلالیت طلبیده و در حین تماس از حال رفته و به زمین افتاده و از هوش رفته است. ماموران حفاظت زندان تیرکلای ساری در ادامهی مکالمات تلفنی، گوشی را برداشته و به مخاطب تلفن گفتند، خواهش و التماس میکنیم فکری بحال این مرد بکنید که یا مشکلش حل شود یا اعتصاب غذای خود را بشکند، لازم است بسرعت ایشان درمان بشود، جانش در خطر است…
با عنایت به اینکه رژیم ددمنش گوش شنوایی ندارد و به مرگ همهی این ملت راضی هست تا بتواند منابع و منافع کشور را چپاول کند. ما جمعی از فعالان سیاسی و مدنی و حقوق بشری داخل و خارج کشور و خانوادههای دادخواه، از جناب آقای رضازاده جویباری تقاضا و استدعا داریم، حتما به اعتصاب غذای خود پایان داده، تا در سلامت بیشتر بزودی مرگ رژیم جنایتکار و مزدوران پلیدش را ببیند، به رژیم فاسد و مزدورانش نیز هشدار میدهیم مسئولیت حفظ سلامت ایشان بعهده شما از خدابیخبران است.
ضمنا اعلام میداریم که هر گونه اعتصاب غذا، با اینکه رساندن صدای مظلومیت بیگناهان است، ولی از این پس مذمت شده و باعث صدمه به عزیزان ما و جنبش مردمی است. زندانیان سیاسی گرامی بدانند ما صدای شما بوده و هستیم. از آقای عینالله رضازاده جویباری حمایت کرده و سلامت ایشان را از واجبات دانسته و ادامه اعتصاب را به زیان وی و قیام مردمی ایران میدانیم. بزودی با ریشهکنی رژیم ضدمردمی، در ایرانی آزاد و آباد، باید شما اسطورهها را در وطنمان سالم و سر حال داشته باشیم. مبادا با صدمه بخود موجب شادی دشمنان ایران و حکومت ضد مردمی شوید.
لازم به ذکر است آقای عینالله رضازاده جویباری ۵۳ ساله و از رزمندگان جنگ ایران و عراق و برادر دو شهید گرانقدر آن جنگ و از روحانیونی هستند که خود را خلع لباس کرده و سالها زجر زندان و تبعید را کشیده است.
[جمعی از فعالان سیاسی و مدنی و حقوق بشری داخل و خارج کشور و خانوادههای دادخواه و ایثارگران جنگ هشت ساله]
“روز ۲۵ شهریور سالگرد مهسا امینی چهره شهرهای ایران فوق امنیتی و همچون حکومت نظامی و پادگانی بود.
به دلیل وحشت حکومت از خیزش سراسری نیروهای زیادی از اقصی نقاط ایران به تهران منتقل شده بودند. و دلیل آن وجود مراکز مهم حکومتی و دولتی در پایتخت ایران می باشد که بهمین دلیل از روزهای قبل از ۲۵ شهریور چهره شهر تهران کاملا امنیتی و نظامی شده بود.
در این روز نیروهای نظامی و امنیتی چنان حضوری چشمگیر داشتند که گویی احتمال حمله نیروی خارجی را می دادند و شهر کاملا همچون پادگان نظامی مشاهده می شد.
نیروهای نظامی به چند دسته تقسیم می شدند، نیروهای پیاده امنیتی و بسیج و نیروهای موتور سوار بسیجی، سپاهی و نیروی انتظامی ، همچنین وجود نیروهای گاردویژه بسیار محسوس بود.
ماشینها و موتور سواران پلیس و نیروهای راهنمایی و رانندگی چندین برابر روزهای قبل همراه با باتوم دیده می شدند و ماشینهای سنگین نظامی مشکی رنگ در اکثر تقاطع های اصلی تهران وجود داشت.
تعداد زیادی ون ، مینی بوس و اتوبوس در تمام نقاط تهران بود که بازداشتیها را به داخل آنها هدایت می کردند و همچنین نیروهایشان در آنها مسقر بودند.
همچنین تعداد زیادی نیروهای نظامی دیگر در برخی مدارس ، مساجد و دیگر مکانهای دولتی وجود داشتند که بعنوان نیروی پشتیبانی در حال آماده باش بودند.
کوچکترین تجمعی با شدت برخورد می شد و معترضین بسرعت بازداشت می شدند.
در اکثر نقاط تهران به دلیل حضور چشمگیر ماموران تجمعی صورت نگرفت و این هوشمندی مردم را در مدیریت چنین صحنه هایی نشان می داد.
حضور بانوان بدون حجاب در تمام نقاط شهر تهران محسوس بود که حتی با وجود چنین جو امنیتی، هراسی نداشتند.
مطمعنا با چنین رویکردی از سوی جامعه معترض ایران، این وضعیت هیچگاه به قبل از اعتراضات جنبش مهسا باز نمیگردد.
در نتیجه میتوان گفت که جنبش اعتراضی مهسا زنده تر و پویاتر از قبل ادامه خواهد داشت و زنان و مردان ایرانزمین در کنار یکدیگر، با پیگیری مطالبات خود در کف خیابان، به اعتراضاتشان ادامه خواهند داد.”
«آنچه در زیر می آید بخشی از گزارش ماهانه مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران (هرانا) است. که گروه خبر به دلیل حجم زیاد، اقدام به انتشار بخشهایی از این گزارش می کند.
مردادماه ۱۴۰۲
خلاصه آنچه گذشت:
اخبار نقض حقوق بشر در مردادماه ۱۴۰۲با قریب به ۶۹ مورد اعدام، محکومیتهای متعدد، احضارها، نقض گسترده حقوق زندانیان، نقض پایدار آزادی بیان، تجمعات کارگران بخصوص در زمینه معوقات مزدی و موارد دیگری که در استانهای مختلف رخ داد، همراه بود. این گزارش بر مبنای اطلاعاتی گردآوری شده که صحت آنها به احراز رسیده است.
اعدام
مردادماه با قریب به ۶۹ مورد اعدام همچنان بازگو کننده نقض حق حیات در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران است. بنا بر گزارش نهادهای بینالمللی، ایران به تناسب سرانه جمعیت و میزان اعدام، رتبه نخست اعدام شهروندان خود در دنیا را دارد. از مهمترین رویداد ها در این باره میتوان به اجرای حکم سه زندانی که پیشتر از بابت اتهامات مرتبط با مواد مخدر به اعدام محکوم شده بودند، در زندان پارسیلون خرم آباد اشاره کرد.
در ماه سپری شده، حکم اعدام پنج زندانی در زندان های قزوین، کرمان و کهنوج، یک زندانی در زندان زابل، سه زندانی در شیراز و همدان، دو زندانی در زندان وکیل آباد مشهد، دو زندانی در زندان اراک، یک زندانی در زندان بیرجند، چهار زندانی در زندان زاهدان، دو زندانی در زندان همدان و یک زندانی در زندان کهنوج به اجرا درآمد. در ضمن، دو متهم از بابت اتهام قتل و زنای محصنه در تهران و یک زن از بابت اتهام قتل در تهران به اعدام محکوم شدند. به علاوه، سید محمدجواد وفایی ثانی، زندانی سیاسی توسط شعبه دوم دادگاه انقلاب مشهد به اعدام محکوم شد. حکم اعدام آقای وفایی ثانی، پیشتر در دیوان عالی کشور نقض و پرونده وی به شعبه هم عرض ارجاع شده بود.
بیش از ۷۵ درصد اعدام های صورت گرفته در ایران توسط دولت یا نهاد قضایی اطلاع رسانی نمیشوند که نهادهای حقوق بشری اصطلاحا آن را اعدام “مخفیانه” میخوانند.
آزادی اندیشه و بیان
در مردادماه، شرمین حبیبی، فروغ تقی پور، مرضیه فارسی، دنیا حسینی، علی اصغر حسنی راد، نازیلا معروفیان، نرگس سرداری، مهدی و مجید نیک عهد، مژگان ایلانلو در تهران، سیزده نفر در گیلان، زیبا قلیچ خانی در بیجار، محمد (کوروش) وزیری، آرش و شهناز قنبری، پویا دانا در اصفهان، ده شهروند در دهلران، مهدی شکی مشهدی، خسرو علیکردی در مشهد، رضا ببرنژاد در قوچان، وحید سرخ گل در کرمانشاه، محمد سلطانی در اراک، شاکر بوری در آبادان و حبیب موسوی در گرگان بازداشت شدند.
در ماه سپری شده محکومیت های متعددی صورت گرفت که از این تعداد می توان به محکومیت حمید قره حسنلو، رضا آریا، حسین محمدی، مهدی محمدی، محمدامین اخلاقی ساوجبلاغی، امین مهدی شکراللهی، فرزانه قره حسنلو و علی معظمی گودرزی از متهمان پرونده موسوم به «قتل بسیجی روح الله عجمیان» توسط دیوان عالی کشور مجموعا به ۶۵ سال زندان و تبعید، کیوان صمیمی به شش سال حبس، فرید صفرلی به دو سال حبس، محمد مرادی کیاپی به شش سال حبس و مجازات های تکمیلی، پیمان فرهنگیان به یک سال حبس، دو سال اقامت اجباری در شهرستان زابل، دو سال ممنوعیت خروج از کشور و محرومیت اجتماعی، فرشته منصوری به شش ماه و یک روز حبس، معصومه سلیمانی به یک سال حبس، حمزه درویش به چهارده سال حبس در تبعید، هستی امیری و ضیا نبوی هر کدام به یک سال حبس تعزیری، زینب زمان به یکسال حبس تعلیقی و منع معاشرت با دیگران، سیامک ابراهیمی و شاهرخ احمدی به ۹ سال و هشت ماه، نرگس محمدی به یک سال حبس، سعیده شفیعی و نسیم سلطان بیگی هر کدام به تحمل چهار سال و سه ماه حبس تعزیری، جلال فاطمی به یکسال حبس تعزیری اشاره کرد.
به علاوه، حبیب موسوی در شعبه یکم دادگاه انقلاب گرگان، حمید رضا نجفی در شعبه چهارم بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب اراک، عاتکه رجبی در شعبه هفتم دادگاه انقلاب مشهد، اسدالله فخیمی و همسرش حوری خانپور در شعبه یکم بازپرسی دادسرای اوین، سپیده قلیان در شعبه ۱۲۰۷ کیفری دو مجتمع قضایی شهید کچویی تهران، زینب زمان در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران و یاشار تبریزی در دادگاه انقلاب شهرستان شهریار محاکمه شدند. به علاوه، خدیجه مهدی پور، عثمان ارس زاده، سهند نورمحمدزاده و آذر کروندی موسی زاده راهی زندان های ایلام، اشنویه، کهنوج و اوین شدند.
از سوی دیگر، حسن درافتاده و ماردین درافتاده، پدر و برادر کومار درافتاده، از جانباختگان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱، به اداره اطلاعات پیرانشهر احضار و مورد بازجویی قرار گرفتند. لازم به ذکر است، منازل الهه عسکری در تهران، محمد سلطانی در اراک و امید مظلوم در مهاباد مورد تفتیش ماموران امنیتی قرار گرفت.
زندان
در این ماه، حمزه درویش زندانی سنی مذهب محبوس در زندان لاکان رشت، از طریق بلعیدن قرص دست به خودکشی زد. این زندانی پس از اقدام به خودکشی به بیمارستانی در رشت منتقل و بستری شده است. در ضمن، یک زندانی محبوس در زندان تهران بزرگ، از طریق بریدن رگ دست خود اقدام به خودکشی کرد و به بیمارستان خارج از زندان منتقل شد. همچنین، بهروز ایزدی راد محبوس در زندان امیرآباد گرگان در زمان بازجویی مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. همچنین آقای ایزدی راد از بیماری عفونت گوش رنج میبرد. عدم رسیدگی پزشکی به وضعیت این شهروند بازداشتی، وخامت حال وی را در پی داشته است.
در ضمن، سامان صیدی (یاسین)، از بازداشت شدگان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ از بیمارستان رازی به زندان رجایی شهر کرج بازگردانده شد. انتقال آقای صیدی به بیمارستان رازی به دلیل شرایط نامناسب روحی وی در زندان صورت گرفت. سامان در بیمارستان با دستبند و پابند به تخت بسته شد. او در پی خودداری از تزریق آمپولی که نام آن را نمیدانست، توسط نیروهای امنیتی مورد ضرب و شتم قرار گرفت. همینطور، پلیس جزیره کیش از بازداشت یک زن به دلیل ارسال ویدیویی به یک رسانه خارج از کشور، خبر داد. اخیرا ویدیویی از “اعترافات اجباری” این زن توسط رسانه های رسمی منتشر شده است.
از سوی دیگر، جعفر ابراهیمی، رسول بداقی، کامیار فکور، آرش جوهری، سیدجواد سیدی، اردوان فلاحی، نصراله فلاحی، علی یونسی، میریوسف یونسی، امیرحسین مرادی، رضا شهابی، حسن سعیدی، کیوان مهتدی و امیرسالار داودی، زندانیان سیاسی محبوس در بند ۴ زندان اوین، بدون رعایت اصل تفکیک جرائم در این زندان بسر میبرند. به گفته تعدادی از اعضای خانواده های زندانیان این بند، این چهارده زندانی در اعتراض به عدم رعایت اصل تفکیک جرائم و بی تفاوتی رئیس زندان، از دریافت غذا خودداری کرده اند. برخی زندانیان در دوران بازداشت و یا حبس خود در کنار مشکلات هر روزه زندان به ناچار برای شنیده شدن دادخواهیشان دست به اعتصاب غذا میزنند. در مردادماه، نوید محمدنژاد، مهرداد قیصربیگی، ایوب گراوند و یونس گراوند در بازداشتگاه مرکزی ایلام در اعتراض به تداوم بازداشت خود دست به اعتصاب زده اند. در این ماه، سه زندانی در زندان قزلحصار کرج جهت اجرای حکم اعدام، آرش قنبری و شهناز قنبری در زندان دستگرد اصفهان و محمد نوری زاد محبوس در زندان اوین به سلول های انفرادی زندان منتقل شدند.
از طرفی، پویا دانا، پویا طالبیان، آرش قنبری و شهناز قنبری در زندان دستگرد اصفهان، طاهر رئیسی در جاسک، فروغ سمیع نیا در رشت، سوزان عید محمدزادگان و نیوشا بدیعی ثابت در زندان بابل، اسدالله هادی در زندان اوین، امید مظلوم در زندان مهاباد، مهدی تبوراک در زندان میناب، مریم عباسی نیکو در زندان دولت آباد اصفهان، بهروز ایزدی راد در زندان امیرآباد گرگان، کبیر محمدی در بازداشتگاه اداره اطلاعات سنندج، مریم فرهنگ و پویا طالبیان در اصفهان و کیوان جلیل در اصفهان در بازداشت و بلاتکلیفی بسر میبرند.
حق درمان و رسیدگی پزشکی همواره از مهمترین موارد نقض حقوق زندانیان در ایران به شمار میرود. از این قرار، در این ماه، طاهر قدیریان، جعفر ابراهیمی، حامی بهادری در زندان اوین، هاشم خواستار در زندان وکیل آباد مشهد و یونس آزادبر در زندان لاکان رشت از دریافت خدمات درمانی محروم بودند. با وجود خطرهای موجود، محرومیت زندانیان از اعزام به مرخصی به وفور گزارش شده است که از مهمترین آنها میتوان به زهره سرو، آرش جوهری در زندان اوین، سیاوش حیاتی در زندان دیزل آباد کرمانشاه اشاره کرد.
کارگران و اصناف
در ماهی که سپری شد ۱۱۰ کارگر در سایه فقدان ایمنی محیط و شرایط کار در اقصی نقاط کشور دچار حادثه شدند. ایران در زمینه رعایت مسائل ایمنی کار در میان کشورهای جهان رتبه ۱۰۲ را به خود اختصاص داده که رتبه بسیار پایینی است. در مردادماه، عدم رعایت ایمنی کار ۶۹ کارگر را مصدوم و ۴۱ تن دیگر را به کام مرگ کشاند. از اخبار مرتبط در این حوزه می توان به مرگ و مصدومیت چهار در شیروان، اصفهان و تهران، مرگ و مصدومیت دو کارگر در تبریز و رشت، مرگ و مصدومیت سه کارگر در کرج، تهران و سقز، مرگ و مصدومیت ۹ کارگر در نیشابور و اسفراین، مرگ و مصدومیت سه کارگر و تعدادی آتش نشان در شادگان، خواف و کرج، مرگ و مصدومیت چهار کارگر در زاهدان و بوشهر، مرگ و مصدومیت پنج کارگر در شیراز، مرگ و مصدومیت چهار کارگر در شاهرود و گچساران، مرگ و مصدومیت سه کارگر در دورود و مرند، مرگ و مصدومیت ده کارگر تهران، زاهدان، مهاباد و کارون و مرگ و مصدومیت سه کارگر در مشهد اشاره کرد.
در مردادماه، دستکم ۱۷۵ تجمع اعتراضی برگزار شد که از مهمترین آنها میتوان به تجمع اعتراضی دامداران مجتمع دام گستر فشافویه در تهران، کارگران مجتمع نفلین سینیت کلیبر، پرسنل مترو در ایستگاه مترو بهارستان تهران، کارگران پیمانکاری ابنیه فنی رضوان درود در استان کرمان، کارگزاران مخابرات روستایی در خوزستان، لرستان و خراسان رضوی، کارگران تعمیرات اساسی پالایشگاه نفت آبادان، کارگران شرکت کارتن ایران در تهران، کارگران شرکت نفت و گاز کارون، کارگران نساجی بروجرد، کشاورزان شادگان و کارگران پیمانکاری معدن چادرملو در یزد اشاره کرد.
همینطور، بازنشستگان مخابرات در شهرهای مختلف، بازنشستگان صنعت فولاد در اصفهان، بازنشستگان تامین اجتماعی در شهرهای مختلف، بازنشستگان فولاد در منطقه البرز غربی و بازنشستگان کشوری مقابل ساختمان های صندوق بازنشستگی و استانداری شهرهای کرمانشاه، یزد، شیراز، اردبیل، قزوین و سنندج تجمع اعتراضی برگزار کردند.
به علاوه، کارگران پیمانکاری ابنیه فنی رضوان درود در استان کرمان و کارگران معدن چادرملو در یزد دست به اعتصاب زدند. همینطور، کارگران شهرداری خاش، کارگران آبفای اهواز و کارگران مخابرات روستایی در چند استان از معوقات مزدی خود خبر دادند.
به علاوه، روز چهارشنبه بیست و پنجم مرداد، یک کارگر اخراجی روز مزد پالایشگاه نفت آبادان به زندگی خود پایان داد. در ضمن، شامگاه چهارشنبه چهارم مرداد، یکی از کارکنان پتروشیمی چوار ایلام به دلیل اخراج از محل کار به زندگی خود پایان داد. همینطور، ریحانه انصاری نژاد فعال کارگری، توسط دادگاه انقلاب تهران به چهار سال حبس تعزیری و محرومیت های اجتماعی محکوم شد. با اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، مجازات اشد یعنی چهار سال حبس برای وی قابل اجرا خواهد بود.
همچنین، ابوالفضل خوران، فعال صنفی معلمان استان مرکزی، به هیات رسیدگی به تخلفات اداری کارمندان این استان و سارا سیاه پور، فعال صنفی معلمان، به هیات بدوی رسیدگی به تخلفات اداری کارمندان استان البرز احضار شدند. به علاوه، لیدا اسماعیلی، فعال صنفی فرهنگیان البرز توسط هیات بدوی رسیدگی به تخلفات اداری به بازنشستگی اجباری و علیرضا همتی فعال صنفی فرهنگیان ایلام توسط هیات تجدیدنظر رسیدگی به تخلفات به مدت سه ماه به انفصال موقت از خدمت محکوم شدند. در ضمن، جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات غلامرضا اکبرزاده باغبان، تیمور باقری، حسین مهدی زاده و طهماسب سهرابی، از فعالان صنفی معلمان گیلان در شعبه سوم دادگاه انقلاب رشت برگزار شد.
برای فهم درست از وقایعی که در مناسبت سالگرد انقلاب زن زندگی آزادی و قتل دختر ایران «مهسا (ژینا) امینی» که در بیدادگاه نهادهای نظامی رژیم جمهوری اسلامی صورت گرفت، نیاز به واکافی و مداقعه در سطوح مختلف خبری است. تا جوششی که در زیر پوسته جنبش در حال قلیان است، بالا بیاید و مورد تامل راهبردی قرار گیرد. آتش زیر خاکستری که در حوزه های متعدد اجتماعی، نفی حاکمیت استبداد دینی را فریاد می کند و در پی نظم تازه ای از دموکراسی، آزادی و برابری برای آینده ایرانزمین است.
حداقل طی یکسال گذشته هزاران تحلیل و خبر و گزارش خبری از وضعیت اجتماعی بروی رسانه های داخل و خارج از کشور منتشر شده، که گویای تاثیرات ژرف و شگرفی است که این جنبش بر تمام سطوح مختلف اجتماعی گذاشته و در حال بالا آمدن است. بی تردید آنچه که در این فرایند بعنوان پاسخ اصلی بینندگان و شنوندگان و خوانندگان رویکردهای کنونی به این تحولات تفسیر می شود، تاکید جنبش بر شعارمحوری «عبور کامل از حکومت جمهوری اسلامی» است. اما تحقق این شعار نیاز به ابزار درخور و آزادی سازی پتانسیل مبارزاتی، همراه با همسازی ستونهای مبارزه «نیروهای اجتماعی، سازماندهی، برنامه، هماهنگی و ساختار» دارد.
در این رابطه گروه خبر شورای ملی تصمیم به بازخوانی مجموعه مطالب تحلیلی و خبری که می تواند بر روشن شدن تحولات کنونی موثر باشد، و نقش مهمی بر تحلیل عبور از جمهوری اسلامی ارائه دهد، اقدام می نماید. طبیعتا انتشار این مطالب بصورت گزینشی و بخشی از هر مطلب طولانی است تا امکان بازنشر آن میسر گردد. ما با ذکر منبع خبر و نویسندگان آن شما را دعوت به مطالعه کامل مطالب فوق می کنیم. در آخر این توضیح لازم است که نظرات نویسندگان مطالب، الزاما مورد تائید گروه خبر کمیسیون رسانه نمی باشد.
کارگروه خبر شورای ملی تصمیم
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
۱۳ سپتامبر۲۰۲۳
فرودستی و لحظهی انقلابی ژینا
جنبش ۱۴۰۱ با ویژگیهایی همراه بوده که در ابتدا متناقض به نظر میرسند(۱). یکی از این ویژگیها شکلگیری همزمان جنبش در مرکز و پیرامون است. همزمان با تهران و شهرهای دیگری در مراکز استانها، کردستان و بلوچستان نیز در این اعتراضات نقش جدی ایفا کردند. ممکن است تصور شود که در اعتراضات ۹۶ و ۹۸ نیز اعتراضات بُعد ملی داشتند و همهی شهرها را دربر گرفتند. این پاسخ تا حدودی درست به نظر میرسد، اما نکتهای که جنبش اخیر را از اعتراضات پیشین متمایز میکند این است که اعتراضات پیشین بیشتر اقتصادی بودند و حول و حوش موضوعات اقتصادی مانند گرانی و افزایش قیمت بنزین رخ داده بودند، موضوعاتی که این پتانسیل را داشتند تا گروههای فراوانی را بههم پیوند بزنند. اما اعتراضات اخیر، حداقل در ظاهر، کمتر بُعد اقتصادی داشتند و محور کلیدی که گروهها را بههم پیوند میداد موضوع «زنان» بود. نکتهی مهمتر دیگر این است که در تهران این اعتراضات نه در میدانها یا خیابانهای پایین شهر، که عمدتاً در مناطق بهنسبت مرفهنشین رخ دادند. در جاهایی مانند نارمک، ستارخان، تهرانپارس، ونک و سعادتآباد. چگونه میشود که مناطق بهنسبت مرفهنشین تهران همراه معترضانی در فقیرترین و محرومترین استانها به خیابان بیایند؟ این همراهی در نوع خود ـ و حداقل در تاریخ پس از انقلاب ـ بینظیر است….
۱- نسخه اول این مقاله در نشست انجمن کوی ارم شیراز ارائه شده است.
عقیل دغاقله
العربیه- یکشنه ۱۰ سپتامبر ۲۳
چهگونه جنبش زن، زندگی، آزادی مستندسازی نقض حقوق بشر را متحول کرد
نزدیک به یک سال از شکلگیری جنبش «زن، زندگی، آزادی» که با اعتراضات بیسابقه به کشته شدن «ژینا (مهسا) امینی» در بازداشت پلیس امنیت اخلاقی جمهوری اسلامی آغاز شد، میگذرد. در این مدت، در مطالبات جامعه ایرانی، شیوههای مبارزه، نوع رابطه و برخورد مردم با حکومت تحولاتی اساسی رخ داده است.
یک انقلاب حقوق بشری
اما این جنبش اعتراضی، در کنار خیزش اعتراضی آبان ۱۳۹۸، فرایندهای دیگری، از جمله فرایندهای خبررسانی، ثبت، مستندسازی نقض حقوق بشر و همچنین فرایندهای حمایتگری را نیز عمیقا تحت تاثیر قرار داده و مسیری تازه گشوده است.
انقلابی که در واکنشی خشمگین به کشته شدن مهسا امینی به خاطر حجاب اجباری و در اعتراض به زیر پا گذاشتن حق انتخاب و کرامت انسانی آغاز شد، با شعار مرکزی زن، زندگی، آزادی به یک انقلاب حقوق بشری تمام عیار بدل شد. هر یک از کلیدواژههای این شعار به یکی از وجوه بنیادین نظام حقوق بشر اشاره دارند؛ «زن» به نمایندگی از تمامی گروههایی که به اشکال مختلف مورد تبعیض قرار میگیرند و بزرگترین گروه اجتماعی تحت ستم در ایران. «زندگی» به عنوان بنیادینترین حق بشری که برخورداری از تمامی حقوق دیگر به تضمین و محافظت از این حق بستگی دارد و نهایتا «آزادی» که متضمن کرامت انسانی و ویژگی ذاتی زیستی شرافتمندانه و محترمانه است….
در آستانهی یکسالگی جنبش «زن، زندگی، آزادی» جامعهی ما همچنان در تب و تاب است. یک سال قبل، بعد از قتل مهسا (ژینا) امینی توسط گشت ارشاد، جنبشی در گرفت که سیمای جامعهی ما را دگرگون ساخت. هر چند بعد از ماهها برآمد سراسری در اقصی نقاط کشور از حضور خیابانی آن کاسته شد، اما تاثیرات ماندگار آن هم چنان پابرجاست. ایستادگی مردم در برابر تقلاهای حکومت برای بازگشت به دوران قبل از این جنبش به جائی نرسیده و استواری در دفاع از دستاوردهای تاکنون این جنبش همهگیر شده است. اقتدار رژیم در برابر مردم شکسته شده، گشت ارشاد به گور سپرده شده و تقلاها برای احیای آن در خیابانها در مجامع عمومی، با تمامی ترفندهائی که حکومت به کار میبندد، به جائی نرسیده و این خود به موضوع تقابل عمومی مردم با حکومت تبدیل شده است….
هراس حکومت از برآمد قویتر جنبش قابل رویت است. اقداماتی که حکومت در این عرصه و برای پیشگیری از برآمد مجدد جنبش در پیش گرفته، هیچ کدام کارساز نبوده، تصویب قوانین جدید، تهدید مردم به زندان، پلمپ کسب و کارها، اخراج و محرومیت دانشجویان از تحصیل و غیره، موفقیتی در بر نداشته است. ایستادگی در برابر سرکوب خشن حکومت، ترس زدائی از سرکوب را شتاب بیشتری داده است و زنان ایران توانستهاند در فضای عمومی و بسیاری از مکانها، خواست خود در آزادی پوشش را به رژیم تحمیل کنند….
آیا جنبش «زن، زندگی، آزادی» با جنبش زیستمحیطی درهمتنیده بود؟
آیا جنبش «زن، زندگی، آزادی» به جنبشهای زیستمحیطی در ایران پیوست؟ اهمیت این پیوستن در کجاست؟ آیا انقلابی زیستمحیطی در ایران ممکن است؟ جنبش «زن، زندگی، آزادی» با شعاری آغاز شد که میتوانست این جنبش را با مطالبات و جنبش زیستمحیطی در ایران پیوند زند. «زندگی» دومین واژه شعار این جنبش بود که بارها فریاد شد و هنوز طنین میافکند.
اگر زندگی را صرفا به سبک زندگی و معیشت تقلیل ندهیم، زندگی آن نیرو و کُلّی است که ما جزئی از آن هستیم. زمین و هرآنچه به ما ارزانی شده و هوایی که تنفس میکنیم اگر دچار بحران باشند، ما دچار بحران میشویم. جمهوری اسلامی از آغاز تا کنون نه تنها اکثریت شهروندانش را سرکوب و استثمار کرده است، بلکه زیستبوم و تمام سرمایههای طبیعی خاک این سرزمین را نیز استثمار و آنها سوءاستفاده کرده است.
تخریب محیط زیست با تخریب معیشت بومیان رابطهای مستقیم دارد. حاکمیت با استثمار منابع طبیعی و رشد ناپایدار و غیرمسئولانه در برخی از استانها، نه تنها رودخانهها و تالابها و دریاچهها و جنگلها و مراتع و حیات وحش و هوای پاک آن مناطق را تخریب و نابود کرده، بلکه زندگی روزانه و معیشت بومیان را نیز به خطر انداخته و بسیاری از آنها را وادار کرده است که به خیل عظیم حاشیهنشینان در شهرها و استانهای دیگر افزوده شوند….
نسیم روشنایی ــ رادیو زمانه
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
انقلاب مهسا؛ پادزهر شرنگ کشنده جمهوری اسلامی
امسال در ايران، روز جهانی زن، هشت مارس، در روند جنبش انقلابی “زن، زندگی، آزادی” فرا رسید؛ جنبشی که در آن واحد بيانگر تداوم و گسست است و اساسا همين کيفيت بدان معنای انقلابی میبخشد، حتی اگر سرنگونی حکومت در چشمانداز نزديک تحقق نيابد. کدام تداوم و کدام گسست و با چه تبعات اجتماعی و سياسی؟ برای پاسخگویی به اين پرسش میبايد خيزش “زن، زندگی، آزادی” را در متن تحولات اجتماعی و تاريخی ايران مشاهده کنيم. با نگاه از اين زاويه چه میبينيم؟
در نمای نزديک، با نگاهی به دو دهه گذشته، از يکسو، ربط و رابطهای کاملا قابل مشاهده ميان اين جنبش انقلابی و مبارزه پيشرونده زنان بر ضد حجاب اجباری میبينيم، و از سوی ديگر میبينيم که در متن اين جنبش انقلابی اعتراضات اجتماعی متنوعی که شاهد بالاگرفتناش بودهايم پيوند میخورند. اتفاقی که پيش از آن رخ نداده بود. به طور مثال، در دیماه ۹۶ دو رويداد مبارزاتی تاثيرگذار اتفاق افتاد: يکی، اعتراض نمايشی ويدا موحد که در خيابان انقلاب تهران بی هيچ حجاب، شال سفيدی را همچون پرچم به اهتزاز درآورد؛ اقدامی که به کمپين “دختران خيابان انقلاب” برای اعتراض عليه حجاب اجباری منجر شد. و ديگری، خيزش مردمی گسترده در دهها شهر ايران که به سرعت شعارهای سياسی بر ضد سيستم حاکم و در راس آن ولی فقيه را طنينانداز کرد.
اما اين مبارزات به هم پيوند نخورد، همچنان که اين امر برای اعتراضات متنوع ديگری هم رخ نداد که در اين سالها بارها و بارها در نقاط مختلف کشور به پا خاستند و سرکوب شدند، به عقب رانده شدند. عاقبت اما “انقلاب مهسا” اين پيوند را حول شعار “زن، زندگی، آزادی” ميسر کرد. چرا و چگونه؟
آيا نمیتوان دليل شاخص را در اين واقعيت يافت که کشته شدن مهسای جوان (ژینا) در بازداشت گشت ارشاد، نمايش تکاندهندهای از گستردگی و عمق سرکوب شهروندان و بیحقوقی مطلق آنان پيش چشم می نهاد؟ آری چنين بود. و در همان حال، اين دريافت، واقعيت ديگری را همچون سيلی به گوش همگان میکوفت؛ اينکه حجاب اجباری پرچم ايدئولوژيک سيستمی است که در آن کنترل زنان و فقدان آزادی آنان پايهريز اختناق و بیحقوقی شهروندان است.
اينچنين، شعار “زن، زندگی، آزادی” بيانگر خواستهای سرکوبشده آحاد جامعه ايران از زن و مرد شد؛ خواستهایی که ترانه “برای” شروین حاجیپور را به سرود اين انقلاب بدل کرد…
شهلا شفیق- دویچه وله
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
آیا انقلاب زن، زندگی، آزادی تمام شده است؟
در ۶ ماه گذشته، ایران شاهد جنبش اجتماعی قدرتمندی بوده که به انقلاب زن، زندگی، آزادی شهرت یافته و هدف آن به چالش کشیدن ساختارهای مردسالارانهای بوده که شالوده حکمرانی در جامعه ایرانی را بنا نهاده است. در حالی که پروفسور یراوند آبراهامیان (در مصاحبه اخیر با یورونیوز فارسی) این بحث را مطرح کرده که این انقلاب که از نظر او بیشتر جنبه سیاسی داشته به پایان رسیده، (از نظر من) این تحلیل یک واقعیت را نادیده میگیرد و آن این است که این یک انقلاب اجتماعی هم بود.
تمایز میان انقلاب اجتماعی و سیاسی بسیار مهم است. یک انقلاب سیاسی به دنبال تغییر قدرت و ساختار حکومت است و اغلب در پی سرنگون کردن رژیم حاکم یا دولت وقت است. این در حالی است که یک انقلاب اجتماعی در پی متحول کردن جامعه، فرهنگ و ساختارهای اقتصادی است که به زندگی افراد شکل میدهند. انقلاب «زن، زندگی، آزادی» یک انقلاب اجتماعی است چرا که در پی به چالش کشیدن هنجارها و ارزشهای به شدت ریشهدار مردسالارانه و متحول کردن اثرات آن در ساختار حکومت در جامعه ایران است.
این ساختارها به شدت در تار و پود جامعه و فرهنگ ایرانی ریشه دارد و بر همه جنبههای زندگی مردم ایران تاثیر دارد. انقلاب مهسا به دنبال به چالشکشیدن این ساختارها است و راهکاری که برای رسیدن به آن برگزیده، توانمندکردن زنان و افراد جامعه است تا نقش فعالتری در اجتماع خود و در جامعه ایرانی ایفا کنند. این جنبش به دنبال ایجاد مساوات و عدالت برای همه ایرانیان بر مبنای آزادی فردی است. البته چنین تغییری آسان نخواهد بود چرا که ساختارهای مردسالارانه در جامعه ایرانی عمیق و از سوی بخش اصولگرا و سنتی جامعه ایران و همچنین حکومت به شدت مورد حمایت است.
کشمکش برای احیای حقوق زنان، آزادیهای فردی و حقوق بشر در ایران، تنها با تغییر رژيم و اصلاح قوانین و سیاستها ممکن نیست بلکه چنین تغییری باید در نحوه تفکر و رفتار افراد جامعه هم پدید آید. انقلابهای اجتماعی برای شکلدادن و تغییر عمیق در باورها و ارزشهای جامعه و ایجاد رفتارهای نو به زمان بیشتری نیاز دارند. به همین علت هم این جنبش با چالشهای جدی روبروست؛ چه سرکوب از سوی حکومت و چه مقاومت از سوی نیروهای محافظهکار و اصولگرای جامعه ایران.
با وجود همه این چالشها، انقلاب «زن، زندگی، آزادی» همین حالا هم دستاوردهای بسیار مهمی داشته است. این روزها زنان در ایران توانستهاند آزادی و فرصتهای بیشتری نسبت به قبل از این انقلاب به دست آورند و حضور آنها در عرصه علنی جامعه ایران هم بسیار نمایانتر شده است. این جنبش توانسته آگاهی را نسبت به ضرورت عدالت اجتماعی و برابری جنسیتی بالا برده و بسیاری از ایرانیان را به مشارکت برای احیای حقوق زنان مشتاق کند.
بر همین اساس، اگرچه انقلاب مهسا برای رسیدن به اهداف خود در مقایسه با یک انقلاب سیاسی به زمان بیشتری نیاز دارد، اما اثرات اجتماعی آن عمیقتر و میراث آن پایدارتر خواهد بود به طوری که نسلهای آینده هم از دستاوردهای آن سود خواهند برد.
کمال آذری، محقق تاریخ، نویسنده کتاب «ایران محور امید»
Pars tv network
خیزش «زن، زندگی، آزادی»: ملاحظاتی راهبردی برای یک جمعبندی
۱۰۰ روز از آغاز جنبش میگذرد. سازماندهی و آرایش مجدد جنبش سراسری و گذر از گرگ و میش سایههای درهم تنیده عدم قطعیت، نیازمند پاسخ به سه مساله استراتژیک است: مساله بازتولید، مساله دیپلماسی، مساله جبهه متحد. اولین این مردان «روبسپیر»، دومی «دانتون» و سومی «مارا» نام داشت. آنها در سالن تنها بودند. در مقابل دانتون یک لیوان و یک بطری شراب پوشیده از گرد و غبار قرار داشت که یادآور لیوان آبجوی لوتر بود، روبروی مارا یک فنجان قهوه، و در مقابل روبسپیر چند کاغذ بود.
این تصویرسازی رمانتیک ویکتور هوگو از همه عناصر ذهنیای است که برای انقلاب لازم است: کاغذ، شراب و قهوه.
تصویرسازی هوگو اگرچه زیادی مردانه است، اما فهرست پیشنهادیاش از مواد لازم برای یک تشکیل کارگروه انقلابی همچنان بهروز است: کاغذ یا ایده و آگاهی، شراب یا شور و شجاعت و قهوه یا هوشیاری و بیداری استراتژیک.
خیزشی که طی ۱۰۰ روز گذشته ایران را در نوردید، جلوههای درخشانی از اتصال ایده و شور، آگاهی و شجاعت را به نمایش گذاشت. همراه با کنار رفتن روسریها، حجاب عمومی ترس نیز فرو ریخت، بند از خودبیگانگی اراده سیاسی گسسته شد و به ویژه نوجوانان و زنان و ملیتهای ستمدیده صحنههای مثالزدنی از شور و شجاعت و زندگی را رقم زدند. به لطف شعار الهامبخش «زن، زندگی، آزادی» نیز، ایدهها برای یک زندگی خوب و شایسته کم نیستند. موضوع یادداشت پیشرو، نه ایده و شجاعت بلکه مساله خرد استراتژیک برای تاب آوردن سایهها و ابهامهای پیش از سپیدهدم در شب بلند مبارزه است.
با گذشت بیش از سه ماه از آغاز خیزش سراسری، و در شرایطی که به نظر اعتراضات وارد فازی از فرود نسبی شده و کاهش نسبی اعتراضهای خیابانی میتواند به افزایش نسبی تردیدها و عقبنشینی در تاریکی بیانجامد، بازاندیشی راهبردی در مورد موانع عینی و ذهنی، درونزا و بیرونزا در پیشبرد و تعمیق جنبش، دستورکاری ضروری و فوری است.
به راه افتادن ماشین اعدام جمهوری اسلامی خود میتواند نشانهای تغییر فاز در خیزش عمومی باشد. برخلاف خشونت و کشتار پلیسی خیابانی که هدفش مهار و پایان بخشیدن به اعتراضات است، اعدام خشونتی برای نمادین ساختن پایان است. جمهوری اسلامی بر خلاف موجهای اعتراضی پیشین نتوانست با برگزاری تجمع هوادارانش (مانند آنچه در ۹ دی ۸۸ اتفاق افتاده) نوعی اختتامیه نمادین برای اعتراضات برپا کند و حالا از طریق چوبههای دار در پی تحمیل تقویم خود به روند خیزش سراسری است.
اگرچه رسانههای تبلیغاتی حکومت اعتراضات را با فعل گذشته صرف میکنند، گمانهزنیهای غیرحکومتی همگی بر تداوم یا بازگشت جنبش تاکید دارند، و عطف به اراده و ذهنیت انقلابی حاکم بر انبوه مخالفان و یا با تکیه بر عنیت اجتماعی (و نظر به بحران فزاینده اقتصادی، کسری بودجه و حقوقهای عقبافتاده) خبر از قریبالوقوع بودن فورانهای سیاسی و اجتماعی در پی خیزش «زن، زندگی، آزادی» میدهند.
در وقفه کنونی، آنچه ضروت دارد ترسیم افق پیشرو در پرتو تجربهها، تضادها و بنبستهای گذشته است. علیرغم شدت و گستردگی بیسابقه اعتراضات، جمهوری اسلامی در برابر اعتراضات یکپارچه باقی مانده است. شکاف درون حاکمیت و در نتیجه عقبشینی نسبی بخشهای از هیات حاکمه نقطه عطفی است که میتواند توازن قوا را به شکل برگشتناپذیری به نفع جنبش تغییر دهد. برای رسیدن به چنین نقطهای سه کلید یا راهحل طلایی در مباحثات و گفتوگوهای عرصه عمومی طی سه ماه گذشته مطرح شده است: