شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

آیا وقایع فاجعه بار ، تراژدیک و جانگداز در غزه عامل بی اعتباری دموکراسی و حقوق بشر در غرب نمی‌شود.

آیا وقایع فاجعه بار ، تراژدیک و جانگداز در غزه عامل بی اعتباری دموکراسی و حقوق بشر در غرب نمی‌شود.

عمق فاجعه در غزه، همزمان با انزجار از بنیادگرایی و تنفر از رژیم توتالیتر و استبدادی جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتی اش در جای جای دنیا ، منجر به بی اعتمادی و تنفر از جهان مدرن و بی اعتباری مرجعیت اومانیستی و حقوق بشری کشورهای جهان سرمایه داری بخاطر حمایت از آپارتاید و دد منشی های صهیونیزم بین المللی و جنایات نتانیاهو می‌شود.‌

آمریکا و اروپا به خاطر حمایت از اسراییل و سکوت در مقابل نسل کشی ناشی از آپارتاید در فلسطین، مرجعیت دموکراتیک و حقوق بشری خود را در میان شهروندان خود و در دنیا اگر از دست ندهند بسیار تضعیف و بی اعتبار خواهند کرد.

چون بخاطر ارتباطات گسترده جهانی و توسعه سوسیال میدیای مردمی و شهروند خبرنگار در سراسر جهان، مردم دنیا واقعیت‌های تلخ و زهر آگین در غزه را عریان تر از گذشته میبنند و خود قضاوت می‌کنند.
بشریت امروز دیگر کمتر نیازمند رسانه های رسمی کشورهای مدرن و قدرتمند جهان ، جهت درک واقعیت‌هایی است که سانسور شده اش را می‌خواهند به خورد مردم بدهند.

زیرا در جهان امروز مردم عمدتا خود واقعیت‌ها را همان گونه که اتفاق می افتد ، می‌ بینند و قضاوت می‌کنند و تصمیم می‌گیرند.

به راستی در میان بیش از 12 هزار نفر از ساکنان غزه که تقریبا نیمی از آنها از کودکان معصوم هستند، چند نفر از کشته شدگان از نیروهای حماس و جهاد اسلامی و …. هستند.
گروگان‌هایی را که حماس به گروگان گرفته در کجا هستند که هنوز آزاد نشدند.

از 40 هزار عضو حماس چند نفر در جنگ کشته شدند.
عاقبت این جنگ نا برابر و ضد انسانی چه خواهد شد؟
همه این سوالات بیانگر آن هست که آمریکا و اروپا دیگر هیچ استراتژی روشنی جهت برون رفت از اوضاع نا بسامان جهان کنونی ندارند.

اگر طرح و برنامه و یا اتوریته ای داشتند، این گونه در قرن بیست و یکم و در سال 2023 به حمایت همه جانبه از یک فرد فاشیست و آدم کشی بنام نتانیاهو که خودش دارای یکسری پرونده های فساد در اسرائیل هست و شدیدا در پی محدود کردن مناسبات دموکراتیک در اسرائیل بوده و مخالفین چپ و دموکرات خود را تهدید میکتد، نمی‌پرداختند و با طناب پوسیده او به چاه نمی‌رفتند.
از سوی دیگر همزمان با این بی تدبیری، با رژیم جمهوری اسلامی نیز که یکی از عوامل اصلی بحران و جنگ آفرینی ها در منطقه و جهان و عامل اصلی کشتار و اذیت و آزار مردمش در خود ایران هست وارد مماشات نمی‌شدند.

وقتی اسرائیل و کشورهای جهان سرمایه داری موازین بین المللی را نادیده می‌گیرند و تصمیمات سازمان ملل را ناچیز و بی ارزش می شمارند ، چگونه می‌توانند از رژیم جمهوری اسلامی بخواهند که به مصوبات سازمان ملل و سازمان های حقوق بشری پایبندی نشان دهد.
با نگاهی ساده و بدون اغماض به روند تحولات در جهان این نتیجه حاصل می‌شود که نئولیبرالیسم بنیادگرایانه حامی آپارتاید در عرصه حقوق بشری و تقسیم انساتها به شمال و جنوب آن روی سکه بنیادگرایی مذهبی خاورمیانه ای متکی بر رژیم جمهوری اسلامی طرفدار آپارتاید جنسی ( نا برابری زنان و مردان در ایران و جهان) ، آپارتاید ملی و مذهبی ( شکاف عظیم مرکز و حاشیه و اقلیت‌های قومی و مذهبی ) و، شکاف عظم طبقاتی ( طبقات دارا و طبقات ندار )؛ و نهایتا گسترش دیوانه وار بنیادگرایی شیعی و افزایش تضادهای مذهبی در منطقه و در جهان هست.

به نظر من ما بین دو تضاد ظاهری، بنیادگرایانه نئولیبرالیسم و صهیونیزم بین المللی با بنیادگرایی مذهبی که در عمل مدام آب به آسیاب همدیگر و خاک در چشم مردم میریزند، بار دیگر جریانات چپ بین المللی، منطقه ای و ایرانی و نیروهای مترقی و دموکرات باید بدور از هر گونه افراط و تفریط به گونه ای دموکراتیک و برابر حقوق در کتار هم قرار گرفته و به تقویت صدای سوم یعنی صدای برابری طلبانه، آزادیخواهانه و اومانیستی و حقوق بشری فرامرزی و محلی بپردازند.
جون در هر دو سمت تضاد ظاهری بنیادگرایی نیولیبرالیتیتی و صهیونیستی با بنیادگرایی مذهبی و بویژه بنیادگرایی اسلامی به سردمداری رژیم جمهوری اسلامی این سه شعار اساسی یعتی آزادی ، برابری و کرامت انسانی کاملا در حال نابودی می‌باشند.
متاسفانه در بسیاری از مخالفین سیاسی رژیم جمهوری اسلامی بخاطر عدم درک عمیق از مناسبات جهانی، منطقه ای و داخلی و هم چنین جایگزین کردن افراطی مسئله ای بنام منافع ملی و ناسیونالیستی فرا آزادی خواهانه، برابری طلبانه و متکی به کرامت انسانی و حقوق بشر بین المللی و ضدیت و یا همسویی یک‌سویه با بنیاد گرایی مذهبی و بنیادگرایی نئولیبرالیسم و صهیونیستی، عملا دچار نوعی سر در گمی شده و در پناه جویی به قطبی از این دو تضاد ظاهری که همواره آب به آسیاب همدیگر و خاک در چشمان مردم می‌ریزند، عملا عمله آماتور این دو بلوک شده و درد و رنج جانگداز مردم را یا در غزه و فلسطین و یا در ایران به فراموشی می‌سپارند.
بخشی از این عمله آماتورها نابودی حماس بدست نتانیاهو فاشیست را یک فضیلت و افتخار می‌بینند و دسته دوم نابودی اسرائیل را توسط حماس و رژیم جمهوری اسلامی یک افتخار و فضیلت می بینند. در حالیکه هر دو نکاه نوعی نگاه رذیلانه در مقایسه با نگاه آنانی است که در سنگر مبارزه برای آزادی، برابری ، کرامت انسانی و حقوق بشر بین المللی و داخلی، جنایت حماس و رژیم جنهوری اسلامی را در کشتن و گروگانگیری اسرائیلی ها و هم جنایات ضد بشری و وو فاشیستی نتانیاهو و دولت اسرائیل و هم چنین حامیان بین‌المللی اش در غزه را محکوم می‌کنند.

🔺آرش آذرخش
21 نوامبر 2023

گزارش سرکوب نویسندگان در ایران؛

گزارش سرکوب نویسندگان در ایران؛

گزارش سرکوب نویسندگان در ایران؛

۱۵ نوامبر ۲۰۲۳

سال ۱۹۸۱ کمیته‌ی نویسندگان زندانی انجمن جهانی قلم (پن)، ۱۵ نوامبر را روز نویسندگان زندانی اعلام کرد. از آن پس بیش از ۴۰ سال است که تشکل‌های نویسندگان در سراسر جهان در این روز همبستگی خود را با نویسندگان زندانی و خانواده‌های آنان اعلام می‌کنند. 

سرکوب نویسندگان در حاکمیت جمهوری اسلامی حکایت دیروز و امروز نیست. از نخستین سال‌های استقرار این حاکمیت تا به امروز، نویسندگان به شکل‌های گوناگون زیر فشار بوده‌اند، به زندان افکنده شده‌اند و به قتل رسیده‌اند.

اکنون، در نوامبر ۲۰۲۳ نیز سرکوب نویسندگان ادامه یافته و چندین نویسنده، شاعر و مترجم در زندان‌ها عمر به شکنجه می‌گذرانند. همچنین بسیاری دیگر نیز پس از جنبش آزادی‌خواهانه‌ی شهریور ۱۴۰۱ تحت آزار و تعقیب قرار گرفته‌اند و کماکان با پرونده‌های باز ساختگی روبه‌رو هستند.

از جمله نویسندگان در بند می‌توان به این نام‌ها اشاره کرد:

– مهوش ثابت، شاعر و آموزگار

– کیوان مهتدی، مترجم، نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران

– آنیشا اسدالهی، مترجم

– سروناز احمدی، مترجم

– سعید مدنی، نویسنده و پژوهشگر

– مهدی بهمن، نویسنده

 در روزهای اخیر نیز در یورش تازه‌ی ماموران امنیتی به زنان فعال فرهنگی و اجتماعی گیلان، از جمله دو نویسنده به نام‌های رزیتا رجایی و نینا گلستانی بازداشت شده‌اند. این گزارش مختصر از سرکوب شدید نویسندگان نمایانگر بخشی از تلاش حاکمیت برای ایجاد اختناق کامل و نابودی تام و تمام آزادی بیان است.

بیانیه پیمان همکاری به مناسب سالگشتِ آبان خونین 98

بیانیه پیمان همکاری به مناسب سالگشتِ آبان خونین 98

کشتار وحشیانه  معترضان به دست آدم کشان حرفه ای خامنه ای

در تاریخ هر ملتی روزهایی وجود دارند که آغازگر فصل جدیدی در زندگی اجتماعی مردم آن دیارهستند و در حافظه جمعی ثبت و ماندگار میشوند. آبان خونین 98 ، نقطه عطفی است در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران در گذار از حکومت جمهوری اسلامی . مردم در اعتراضات آبان 98 ، کلیت نظام و شخص علی خامنه ای را به چالش کشیدند. این اعتراضات را میتوان مقدمه  و بستر انقلاب بزرگ  زن- زندگی- آزادی در 1401 دانست.

در نیمه شب 24 آبان شرکت ملی نفت ایران بدون اطلاع رسانی قبلی طرح سهمیه بندی جدید و افزایش بهای ینزین تا سه برابر را اعلام کرد. از همان شامگاه 24 ابان اعتراضات در شهرهای مختلفی چون مشهد، اهواز، سنندج، جوانرود، سیرجان ، شیراز و … شروع شد. مردم ماشین ها را در خیابان های این شهر ها متوقف کردند و با شعارهایی چون ” دیکتاتور حیا کن، مملکتو رها کن” و یا “پول نفت گم شده، خرج فلسطین شده”  خشم خود را نسبت به اقزایش قیمت بنزین ابراز کردند. موتور سواران ضد شورش و نیروهای انتظامی حکومت با معترضین درگیر شدند. در روز شنبه 25 آبان اعتراضات در تهران بالا گرفت و مردم اتوبان های پایتخت ، مثل همت، کرج و تهران پارس را بستند و موج اعتراضات به بیش از صد شهر کشور سرایت کرد.

علی خامنه ای از تصمیم سران قوا مبنی بر افزایش قیمت بنزین حمایت کرد. او اعتراضات را به ” اشرار و ضد انقلاب” نسبت داد و از مقام های امنیتی خواست تا اعتراضات را هرچه زودتر خاموش کنند. او عملا فرمان قتل عام معترضین را صادر کرد. حکومت برای انجام این کشتار وحشیانه، ابتدا دسترسی به اینترنت را در سراسر کشور  یطور کامل قطع کرد تا در سکوت خبری بتواند نقشه شوم خود را به انجام برساند و در گام بعدی بدون هیچ توجیه قانونی با اعلام ” وضعیت اضطراری ”  تانک ها را در خیابان ها مستقر  و از سلاح گرم برای کشتار شهروندان عادی استفاده کرد. ادم کشان حرفه ای حکومت جنایتکار خامنه ای در نیزارهای ماهشهر ده ها نفر از مردم این شهر را که در آنجا پناه گرفته بودند با رگبار سنگین به گلوله بستند که هنوز از تعداد کشته شدگان و ابعاد این جنابت هولناک اطلاع دقیقی در دست نیست.

تعداد کشته شدگان آبان خونین مطابق گزارش خبرگزاری های بین المللی حداقل 1500 نفر و تعداد یازدداشت شدگان نیز حدود ده هزار تن ارزیابی شده است.حکومت این کشتار سازمان یافته را “پیروزی بر اشرار” نامید و با وقاحت تمام از آن دفاع کرد.

اعتراضات آبان خونین در امتداد جنبش دی ماه 96 اتفاق افتاد، جنبشی که اولین رویارویی مستقیم زنان و جوانان ایران با استبداد دینی را به تمایش گذاشت . ریشه اعتراضات آبان خونین  بطور اخص بر میگردد به مشکلات دولت روحانی در دو سال آخر ریاست جمهوری او و بن بست های اقتصادی- سیاسی حکومت اسلامی. خروج ترامپ در سال 97 از برجام و تحمیل تحریم های کمرشکن بر جمهوری اسلامی، دولت روحانی را مجبور کرد که برای تامین کسری  بودجه ، قیمت بنزین را تا سه برابر افزایش دهد.

اعتراضات آبان 98 ، آغاز مرحله ای است که جامعه ایران از غفلت جمعی خارج میشود و برای اولین بار بعد از انقلاب اسلامی خودش را از شعارهای حاکمیت وجناح های مختلف آن  جدا میکند. لازم به یاداوری است که چند ماه قبل از آبان 98، برای اولین بار موضوع استعفای خامنه ای در بیانیه “گروه 14 نفر” مطرح شده بود.  نتیجه این گسست مردم از حاکمیت را، در شکست حکومت در انتخابات ریاست جمهوری 1400 و از دست دادن پایگاه اجتماعی آن و غلبه گفتمان “نه به جمهوری اسلامی” می بینیم.آبان خونین 98 در واقع  پرده برداری روشن و آشکار از چهره جنایتکار حکومت اسلامی نه تنها در داخل کشور، بلکه در سطح جهان نیزبود.

زنان و جوانان ایران در انقلاب ژینا راهی را که در آبان 98 آغاز شده بود، تکمیل کردند و با تعمیق و انباشت آگاهی ناشی از شناخت حکومت جمهوری اسلامی راه خود را به تمامی از آن جدا کردند. حکومت اسلامی امروز فاقد مشروعیت است و مردم ایران همانطور که در جریان جنگ غزه بخوبی نشان دادند، اولویت هایشان با این حکومت کاملا متفاوت است.حکومت اسلامی اولویتش همچنان گسترش تروریسم اسلامی و برپایی یک حکومت اخرآلزمانی است و مردم ایران خواهان بک دموکراسی سکولار متعارف در قرن بیست و یکم با  تکیه بر حقوق شهروندی و حکومت قانون هستند.

سازمان های عضو پیمان همکاری، ضمن گرامیداشت یاد از دست رفتگان رهرو آزادی در آبان 98، خود را همراه و همدل خانواده های داغدار آنان میدانند و بر این باور هستند که  تنها راه پیروزی و پایین کشیدن این حکومت قرون وسطایی جنایتکار، تکیه بر همبستگی ملی برای  نجات ایران است.

سازمان های عضو پیمان همکاری                25 آبان 1402

از آموزگاران حمایت کنیم

از آموزگاران حمایت کنیم

با توجه به مدیریت فاجعه بار آموزش و پرورش، وضعیت آموزشی کشور در سقوط فرهنگی جدی قرار دارد. یکی از مشکلات اساسی سیستم آموزشی، کمبود معلم در مدارس ایران است. توجه به معیشت وامنیت روانی آموزگاران و استادان که قربانی عدم ارزشیابی صحیح بر اساس دانش وخرد می‌باشد و شاهد این است که ارزشهای علمی واخلاقی در آموزش وپرورش کشور جای خود را به ضد ارزشهائی همچون نگاههای با فیلتر مذهب ورادیکالیست دینی داده، انتظارکمی نیست.
جائی که شریف زیستن هزینه سنگینی دارد وآزادی بیان در آن حلقه مفقوده محسوب میشود، از معلم چه انتظار روشنائی بخشی میرود، در حالیکه گفته می‌شود معلم شمع محفل بشریت است.
اعلام میشود معلمین در ایران تا ریشه سوخته‌اند وسالهاست از سرمایه زندگی خود می‌خورند وحقوق معیشتی آنها ۳۰درصد از مشاغل دیگر کمتر است. این بی توجهی، برای جامعه یعنی خطر سقوط فرهنگی، چرا دولت به خواسته‌های صنفی و مدنی این صنف زحمتکش اعتنایی ندارد وحاکمیت از آنها هراس دارد
مامعلمین آزاده کشور، به پاس رشادتهای همکاران دربندمان که در زندانهای رژیم آخوندی هستند یکصدا انتخابات نمایشی پیش‌رو را چه در مجلس وچه در خبرگان تحریم واعلام می‌کنیم تا آزادی آخرین معلم واستاد دانشگاه از زندان در این موضع باقی خواهیم ماند. جای معلم در زندان نیست.

بهنام بیات 
کمیسیون آموزش وپرورش شورای ملی تصمیم

نگاهی متفاوت به نقش و کارکرد مدرسه – جعفر ابراهیمی

نگاهی متفاوت به نقش و کارکرد مدرسه – جعفر ابراهیمی

توضیح« نقد»: متن پیش رو به عنوان نوشته‌ی کوتاهی از جعفر ابراهیمی، آموزگار مبارز زندانی، به نشانی «نقد» ارسال شده است. هم به لحاظ مضمون و هم شواهد دیگر، به این نتیجه رسیدیم که مولف آن جعفر ابراهیمی عزیز است. به همین دلیل آن را بدون کوچکترین تغییر، حک و اصلاح و ویرایشی با کمال میل  به خوانندگان «نقد» عرضه می‌کنیم.

تا پیش از طرح اشکال مقاومت و سویه رهایی‌بخش مدرسه، دو رویکرد غالب و متضاد در مورد کارکرد مدرسه وجود داشت. در یک‌طرف کارکردگرایان و محافظه‌کاران قرار داشتند که معتقد بودند/هستند که «کارکرد و وظیفه اصلی مدارس جامعه‌پذیری کودکان» است. در این نگاه ارزش‌های فرهنگی جامعه باید از طریق مدرسه از نسلی به نسل دیگر منتقل گردد. مدرسه در این رویکرد نقش مهمی در نظم بخشیدن به جامعه دارد. آنان مدعی هستند که مدرسه با الگوهای محافظه‌کارانه ظرفیت مناسبی برای رشد دموکراسی و شایسته‌سالاری است طرفداران آموزش‌وپرورش لیبرالی نیز در این موضع با محافظه‌کاران هم‌عقیده هستند آنان بر وجه خنثی بودن آموزش و مدرسه تأکید می‌کنند و از همین منظر مدرسه را ابزاری برای ارتقای طبقاتی می‌دانند.

در مقابل بخشی از صاحب‌نظران رادیکال و مارکسیست با طرح پرسش‌های بنیادین این دیدگاه را به چالش کشیده‌اند. آن‌ها معتقدند کودکان با توجه به اینکه از کدام طبقه اجتماعی هستند و به چه میزان به امکانات و فرصت‌های آموزشی دسترسی دارند می‌توانند از طریق مدرسه به موقعیت‌های شغلی بهتر دست پیدا نمایند. آن‌ها بر این عقیده هستند که مدارس نه‌تنها خنثی نیستند بلکه به‌شدت تحت تأثیر ایدئولوژی طبقه مسلط قرار دارند. آن‌ها این بحث را مطرح می‌کنند که در ساختار اقتصادی سرمایه‌داری این مناسبات سود و بازار است که به مدرسه جهت می‌دهد. آنان این پرسش کلیدی را مطرح می‌کنند که در مدرسه قرار است دانش کدام طبقه و چگونه تدریس شود و مدرسه قرار است فرهنگ کدام طبقه را حفظ و منتقل نماید؟ آنان معتقدند «کارکرد مدرسه بازتولید نابرابری» است و ازآنجایی‌که زیربنا و اقتصاد را اصل قرار می‌دهند عاملیتی برای عرصه‌های فرهنگی قائل نیستند پس امیدی به تغییر از درون نهادهای فرهنگی ازجمله مدرسه ندارند. لویی آلتوسر نظریه‌پرداز برجسته مارکسیست در این طیف قرار دارد.

اما صاحب‌نظرانی در ادامه سنت رادیکال و مارکسیستی وجود دارند که ضمن پذیرش اینکه «کارکرد مدرسه بازتولید نابرابری است» رویکرد پیشینیان را موردانتقاد قرار داده و وجه «رهایی‌بخش» و «فرم‌های مقاومت» در مدرسه را مورد تأکید قرار می‌دهند. مایکل اپل که در این حوزه به بررسی نقش «ایدئولوژی و برنامه درسی» و رابطه «قدرت و آموزش‌وپرورش» پرداخته است مدرسه را نهاد بازتولید کننده صرف تلقی نمی‌کند در این رویکرد دانش آموزان و معلمان منفعل نیستند و در برابر پیام‌های آشکار و پنهان ایدئولوژیک می‌توانند مقاومت کنند.

پس از جنبش ژینا و به دنبال اعتراضات در پاییز 1401، مدارس نقش کلیدی در گسترش و تداوم جنبش ایفا نمودند. دانش آموزان به‌یک‌باره به یکی از اصلی‌ترین نیروهای اعتراض تبدیل شدند. مدرسه به ظرفی برای هماهنگی، سازمان‌دهی برای اعتراض خیابانی تبدیل شد و نیروهای سرکوبگر درون نظام آموزشی و مدرسه ابتکار عمل را از دست دادند. عاملیت مدرسه و دانش آموزان در تداوم و گسترش یک جنبش سراسری و رادیکال نشان داد که مدرسه قادر است به فرم‌های فرهنگی مقاومت معنا ببخشد. کسانی که از حضور گسترده دانش آموزان و همراهی معلمان پیشرو انگشت تعجب به دهان گرفتند یا کسانی بودند که از مدرسه نقش جامعه‌پذیری داشتند یا مدرسه را صرفاً نهادی بازتولید کننده سلطه تلقی می‌کردند.

نکته مهم در این مورد آن است که آنچه در پاییز 1401 در مدارس رخ داد این است که دانش آموزان در یک‌لحظه دچار تحول آنی نشدند هرچند اعتراضات رادیکال جنبش که به قول آصف بیات وارد اپیزود انقلابی شده بود کنشگری آنان را تسریع و ظرفیت اعتراضی را بالفعل نمود. باید ریشه‌های این کنشگری را در فرم‌های به‌ظاهر ساده و پیش‌پاافتاده مقاومت در درون مدرسه درگذشته جستجو نمود.

بعد از انقلاب 57  همواره مسئله حجاب اجباری یک مسئله مهم بوده است و پوشش و آرایش در مدارس دخترانه همواره یک چالش جدی برای مدیران مدارس بوده که می‌کوشیدند آیین‌نامه‌های انضباطی را با دقت به‌صورت سرکوبگرانه اعمال نمایند. به همان میزان که سرکوب گسترش می‌یافت شاهد رشد اعتراضات -به‌خصوص در دهه 90 – دانش آموزان دختر و معلمان زن به حجاب اجباری بودیم.

بخشی از تنبیه و اخطار به دختران و احضار والدین آنان در طی هرسال تحصیلی مربوط  به مقاومت فردی و جمعی دختران به حجاب اجباری بوده است. نمره انضباط پایین، تحقیر و جابه‌جایی و حتی اخراج، بخشی از سیاست سرکوب دختران در مدارس بود و دفاتر انضباطی هر مدرسه دخترانه سند گویایی در مورد سرکوب و مقاومت دختران است. معلمان زنی که همسو با آیین‌نامه‌های انضباطی حجاب را رعایت نمی‌کردند بارها به حراست‌ها و هیئت‌های تخلف احضار می‌شدند و چه‌بسا در سکوت و بی‌خبری اخراج، تبعید یا دچار کاهش حقوق  و دستمزد می‌شدند.

به‌عنوان نمونه طرح این مسئله که در مدارس دخترانه چرا حجاب باید اجباری شود ازآنجا ناشی می‌شد که بسیاری از دختران حاضر به رعایت حجاب با الگوی مطلوب نبودند. یکدست‌سازی از طریق لباس فرم یک ابزار سرکوبگرانه بود که دختران به آن تن نمی‌دادند و اگر موفق نمی‌شدند آن را کامل حذف کنند، روپوش و مقنعه را آن‌گونه که دلشان می‌خواست می‌پوشیدند. آرایش می‌کردند و پیام‌های اخلاقی و پرورشی حاملان گفتمان پرورشی را با بی‌توجهی، تیکه پراکنی یا متلک پاسخ می‌دادند. این‌ها فقط گوشه کوچکی از فرم‌های به‌ظاهر ساده اما مهم مقاومت در مدارس دخترانه است که جای تحقیق و پژوهش دارد.

در مدارس پسرانه نیز گفتمان پرورشی و تربیتی که به دنبال رام کردن کودکان است با چالش جدی روبرو شده و شکست‌خورده است. پسران آن‌گونه لباس می‌پوشند که دوست دارند و موهای خود را طوری آرایش می‌کنند که اغلب مورد تأیید مربیان پرورشی و مدیران نیست. آنان تنبیه می‌شوند اما دست به مقاومت می‌زنند اگر دهه 60 قیچی کردن موی ما در مدارس امری عادی بود امروز اگر ناظمی دست به این کار بزند رسوا می‌شود حتماً آن ویدئوی سال 1400 را به یاد دارید جایی که یک ناظم برای توجیه عمل زشت قیچی کردن موهای دانش آموزان مجبور شد در مقابل همه موهای خود را قیچی کند.

برگرفته از سایت naghd.com