شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

سواد تصنعی / کارل تارو گرینفلد…

سواد تصنعی / کارل تارو گرینفلد…

بازدیدها: 20

کارل تارو گرینفلد، ژورنالیست ژاپنی، ادعا می‌کند ما به شکلی خطرناک به نوعی تقلید از دانایی نزدیک می‌شویم، دانایی‌ای که در واقع الگوی جدیدی از نادانی است.

هر وقت هر کسی از هر چیزی سخن می‌گوید ما باید تظاهر کنیم دربارۀ آن چیزی می‌دانیم. واقعا دروغ محسوب نمی‌شود اگر در مهمانی، همکارانمان دربارۀ فیلم یا کتابی صحبت می‌کنند سرمان را بالا و پایین ببریم که یعنی من هم دربارۀ آن مطالعه کرده‌ام. این درصورتی است که همکارانمان هم دربارۀ آن فیلم یا کتاب فقط نظرات نیشدار کس دیگری را در شبکۀ اجتماعی تایم‌لاین یا فیدخوانش بازگو می‌کند. کارل تارو گرینفلد، ژورنالیست ژاپنی، ادعا می‌کند ما به شکلی خطرناک به نوعی تقلید از دانایی نزدیک می‌شویم، دانایی‌ای که در واقع الگوی جدیدی از نادانی است.

سواد تصنعی

فرهنگ امروز / کارل تارو گرینفلد [1]، ترجمۀ نجمه رمضانی: کاری از دستم برنمی‌آید. هر چند هفته یک بار همسرم از آخرین کتابی که در انجمن کتابشان می‌خوانند نام می‌برد و هر چه باشد فرقی نمی‌کند، چه آن را خوانده باشم یا نه، نظری دربارۀ آن اثر می‌دهم که کاملاً بر پایۀ… راستی بر چه پایه‌ای است؟ معمولاً حتی یک معرفی یا نوشته هم دربارۀ این کتاب‌ها نخوانده‌ام اما به‌راحتی کلی دربارۀ عظمت چریل استرید [۲] یا احساسات حساب شدۀ‌ ادویگ دانتیکَت [۳] فک می‌زنم. ظاهراً این خرده داده‌ها از این سو و آن سو، از آسمان آمده‌اند، یا واقع‌بینانه‌تر این است که بگویم از رسانه‌های اجتماعی متنوع سرچشمه گرفته‌اند.

ماجرای زد و خورد سولانگ نولز [۴] و جِی-زی [۵] در آسانسور چه بود؟ من فیلم دوربین امنیتی در سایت تی ام زد [۶] را تماشا نکردم- آخر خیلی وقت می‌گرفت- اما آن قدر گفت‌وگوها را مرور کرده‌ام که بدانم سولانگ عکس‌های خواهرش، بیانسه [۷] را در اینستاگرام منتشر کرده است. فصل جدید «بازی تاج و تخت [۸]» چطور؟ آیا پاپ فرانسیس یک کشیش پست‌مدرن است؟ هیچ وقت هیچ کدام از سخنرانی‌هایش را گوش نداده‌ام یا صحبت‌های «۶۰ دقیقه‌ای» اخیرش را ندیده‌ام اما به خیلی از فیلم‌های توئیتر او در @Pontifex نگاهی انداخته‌ام و حالا می‌توانم بگویم که جایگاهش در نابرابری و عدالت اجتماعی به طور چشمگیری رو به پیشرفت است.

هیچ وقت نمی‌توانستم به این راحتی وانمود کنم که خیلی چیز می‌دانم، بدون اینکه واقعاً چیزی بدانم. ما به مطالب موضوعی و مرتبط در فیس‌بوک، توئیتر یا ایمیل‌های خبری نوک می‌زنیم و بعد آن‌ها را نشخوار می‌کنیم. به جای تماشای «مردان دیوانه [۹]» یا مسابقات فوتبال سوپر باول [۱۰] یا مراسم اسکار [۱۱] یا مناظرۀ ریاست‌جمهوری، می‌توانید به‌راحتی توئیت لحظه به لحظۀ دیگران از آن را تماشا کنید یا اصلاً روز بعد خلاصه‌اش را بخوانید. مطالبی که بیشتر رویشان کلیک شود، معیارهای فرهنگی ما را تعیین می‌کنند.

ای. دی. هرش جونیور [۱۲] در کتاب سال ۱۹۸۷ خود «سواد فرهنگی: آنچه هر آمریکایی باید بداند [۱۳]»، فهرست ۵۰۰۰ مفهوم و نام اصلی را آورده است که افراد تحصیل‌کرده باید با آن‌ها آشنا باشند. (یا دست کم این چیزی است که فکر می‌کنم نوشته باشد، چون در واقع خودم این کتاب را نخوانده‌ام.) کتاب آقای هرچ در کنار اثر هم‌عصرش «بستن ذهن آمریکایی [۱۴]» نوشتۀ آلن بلوم [۱۵]، به این نکته اشاره دارند که سواد فرهنگی سنگ بستر ارزش‌های مشترک ماست.

اکنون فشاری دائمی را بر خود احساس می‌کنیم، فشار برای به‌اندازۀ کافی دانستن، آن هم در تمام اوقات، تا مبادا به عنوان بی‌سوادان فرهنگی شناخته شویم. تا بتوانیم از بالا و پایین رفتن در آسانسور، ملاقاتی شغلی، سرک کشیدن در آبدارخانۀ دفتر کار و مهمانی کوکتل به سلامت بگذریم، تا بتوانیم پست بگذاریم، نظر بدهیم و متن بفرستیم طوری که انگار واقعاً دیده‌ایم، خوانده‌ایم، تماشا کرده‌ایم و گوش داده‌ایم. آنچه برای ما که بر امواج پتابایتی داده‌ها شناوریم، اهمیت دارد لزوماً این نیست که واقعاً این مطالب دست اول را مصرف کرده باشیم بلکه تنها این است که بدانیم اصلاً چنین چیزهایی وجود دارند و درباره‌شان یک نظری داشته باشیم و بتوانیم در گفت‌وگوها شرکت کنیم. ما به شکلی خطرناک به نوعی تقلید از دانایی نزدیک می‌شویم، دانایی‌ای که در واقع الگوی جدیدی از نادانی است.

داستان روز احمق‌های آوریل [۱۶] وب‌سایت رادیوی ملی آمریکا [۱۷] «چرا آمریکایی‌ها دیگر نمی‌خوانند؟ [۱۸]» روی فیس‌بوک دست به دست پخش شد، اهالی طنز لینک این مطلب را آنجا گذاشتند و بقیه هم در نظرات، کلی بر سر این لینک بحث کردند و مدعی شدند که اهل مطالعه‌اند و با اوقات تلخی لینک را با توصیه‌هایی مثل «این داستان را بخوانید!» به اشتراک گذاشتند، بدون اینکه اصلاً خودشان روی مطلب کلیک کرده باشند تا نکته‌اش را بفهمند و متوجه شوند همه چیز یک شوخی بوده: «گاهی اوقات حس می‌کنیم بعضی افرادی که دربارۀ داستان‌های ان پی آر نظر می‌گذارند اصلاً آن‌ها را نخوانده‌اند. اگر دارید این مطلب را می‌خوانید لطفا گزینۀ پسندیدم را بزنید و درباره‌اش نظر ندهید. حالا بگذارید ببینیم مردم چه دارند دربارۀ این «داستان» بگویند.»

طبق بررسی اخیر موسسۀ مطبوعات آمریکایی [۱۹]، از هر ۱۰ آمریکایی، تقریباً ۶ نفر تأیید می‌کنند که فقط عنوان خبرها را می‌خوانند- من که باور می‌کنم، چون خودم هم تنها از روی عنوان این مطلب در واشنگتن پست [۲۰] رد شدم. بعد از اینکه نگاهی گذرا می‌اندازیم، به اشتراک می‌گذاریم. معمولاً نظردهنده‌ها، مطلب خود را با این جمله آغاز می‌کنند TL;DR که یعنی «خیلی طولانی بود؛ نخواندمش» و بعد شروع می‌کنند به اظهار نظر دربارۀ موضوع مورد بررسی. آن طور که تونی هیل [۲۱]، مدیر ارشد اجرایی چارتبیت شرکت تحلیل ترافیک وب اخیراً اشاره کرده است: «هیچ رابطۀ دوطرفه‌ای میان اشتراک‌های اجتماعی و مردمی که واقعاً مطالب را می‌خوانند پیدا نکرده‌ایم.» (این را در توئیتر نوشته است.)

این واقعاً دروغ محسوب نمی‌شود که در مهمانی کوکتل یا وقت نوشیدن نوشیدنی که همکارمان از فیلم یا کتابی نام می‌برد و ما آن را اصلاً ندیده و نخوانده و حتی چکیده‌ای از آن را مرور نکرده‌ایم، سرمان را بالا و پایین ببریم. به احتمال خیلی زیاد خود آن شخص هم فقط دارد نظرات نیشدار کس دیگری را در شبکۀ اجتماعی تایم‌لاین یا فیدخوانش بازگو می‌کند. تمام این ارتباطات شخصی در برخی خرده اطلاعاتی ریشه دارند که در جریان مرور روزانۀ اپ‌های آی‌فون به دست آمده‌اند. چه کسی دلش می‌خواهد قانون‌شکنی کند و از سرعت همه چیز بکاهد و بپذیرد که هرگز کتابی از ملکولم گلدول [۲۲] نخوانده و شاید اصلاً نمی‌فهمد «گلدولیین» یعنی چه- با اینکه گاهی خودش هم این واژه را به کار می‌برد؟

هر وقت هر کسی از هر چیزی سخن می‌گوید، ما باید تظاهر کنیم که در آن باره چیزهایی می‌دانیم. داده‌های اطلاعاتی به پول ما بدل شده‌اند. (پول دیجیتال بیتکوین [۲۳] مثال مناسبی است از چیزی که همه‌مان درباره‌اش سخن می‌گوییم اما به نظر نمی‌رسد کسی واقعاً از آن سر در بیاورد، دقیقاً منظورم همین است.)

از میان ما کسانی که در کار تجارت جمع‌آوری، توزیع و در غیر این صورت خرید و فروش اطلاعات هستند شاید از جمله بدترین مجرمان باشند. اخیراً تلفنی با ویراستاری صحبت می‌کردم که از نوشتۀ نویسنده‌ای برجسته نام برد. مدعی شدم که مطلب را خوانده‌ام. بعد در طول مکالمه فهمیدم که مقاله اصلاً هنوز چاپ نشده بود و اصلاً نمی‌توانستم آن را خوانده باشم. آن وقت دیگر موضوع صحبتمان عوض شده بود و دربارۀ مقالۀ احتمالی‌ای که دربارۀ یک سیاست‌مدار کالیفرنیایی چاپ می‌شد حرف می‌زدیم، کسی که در رسوایی پیچیده‌ای گیر افتاده بود. نام کوچکش را هیچ کداممان به خاطر نمی‌آوردیم. آیا این مطلب مانع از این شد که زیرکانه دربارۀ موافقان و مخالفان این داستان بالقوه صحبت کنیم؟ البته که نه.

این مسئله قابل درک است که شاید یک طرف و یا حتی دو طرف گفتگو درک درستی از آنچه درباره‌اش صحبت می‌کنند نداشته باشند. همۀ ما بیش از حد مشغول هستیم، مشغول‌تر از تمام نسل‌های گذشته، کافی است پاسخ‌های عجله‌ای‌ را که به بیشتر ایمیل‌ها داده می‌شود در ذهن بیاوریم (تازه اگر پاسخی دریافت کنیم). و چون وقت زیادی را صرف زل زدن به تلفن و صفحۀ نمایش می‌کنیم و پیام‌های متنی و صوتی می‌گذاریم تا بگوییم که چقدر سرمان شلوغ است، دیگر فرصت مراجعه به هیچ متن دست ‌اولی را پیدا نمی‌کنیم. به جایش به ملاحظات سرسری «دوستان» مان و یا افرادی که «دنبال کنندۀ» آنها هستیم یا، خُب، هر کسی که شد، اتکا می‌کنیم.

چه کسی تعیین می‌کند چه بدانیم، چه نظراتی را ملاحظه کنیم و چه عقایدی را با اندکی تغییر به عنوان ملاحظات خودمان بیان کنیم؟ ظاهراً الگوریتم‌ها، زیرا گوگل، فیس‌بوک، توئیتر و باقی مجموعۀ پساصنعتی رسانه‌های اجتماعی بر این ابزارهای ریاضی پیچیده استوارند تا آنچه را در واقع می‌خوانیم و می‌بینیم و می‌خریم تعیین کنند.

ما نظرات خود را به این حلقۀ داده واگذار کرده‌ایم که امکان می‌دهد در یک مهمانی شام با اطمینان سر جایمان بنشینیم؛ من و شما ظاهراً داریم دربارۀ فیلم «هتل بزرگ بوداپست [۲۴]» صحبت می‌کنیم اما در واقع داریم اطلاعات رسانه‌های اجتماعی را با هم مقایسه می‌کنیم چراکه هیچ کدام آن را ندیده‌ایم.

آیا تا به حال کسی در جایی پذیرفته که در یک مکالمه کاملاً سرگشته است؟ نه. ما سر تکان می‌دهیم و می‌گوییم: «بله اسمش را شنیده‌ام» یا «به گوشم آشناست» که اغلب معنایش این است که با موضوع مورد بحث کاملاً ناآشنا هستیم.

زمانی بود که می‌دانستیم عقایدمان را از کجا بگیریم. در دورۀ هشتم کلاس انگلیسی، تکلیفمان «داستان دو شهر [۲۵]» بود و با این که از رمان لذت هم می‌بردیم، یاد می‌گرفتیم که آثار کلاسیک چارلز دیکنز [۲۶] را با جستجوی نمادگرایی در متن بخوانیم. یک روز عصر که در کتابخانه و مشغول پیدا کردن نمادها بودم، به چند تن از همکلاس‌هایم برخوردم که از جیب‌هایشان جزوه‌های زرد و سیاه تاشده‌ای را بیرون می‌آوردند که رویشان نوشته شده بود «کلیفس نوتس [۲۷]» [مجموعه کتاب‌های راهنمای مطالعه برای دانش‌آموزان] و زیر آن عنوان رمان دیکنز در حروف کتابی بزرگ به چشم می‌خورد. آن «راهنمای مطالعه» یک وحی منزل بود.

طرح داستان، شخصیت‌ها، حتی نمادها، همه در بندها و نکات فوری آمده بودند. من یک شبه کلیفس نوتس را خواندم و مقاله‌ام را با نمرۀ ب نوشتم بدون این که اصلاً خواندن خود رمان را تمام کنم. در آن دوره قرار نبود، در آن سند فرهنگی عینی غوطه‌ور شویم بلکه فقط بنا بود آن را بکاویم تا به مواد معدنی و قیمتی برسیم –داده‌ها، خرده اطلاعات، هر آنچه لازم است بدانیم- و بعد آن‌ها را در بازار آزاد به فروش برسانیم.

با شروع هر کدام از فناوری‌های نو –چاپ سربی، رادیو، تلویزیون، اینترنت- خیلی از افراد تأسف خوردند که پایان کار دست‌نوشته‌های روشن‌فکرانه، کتاب‌ها، مجلات و روزنامه‌ها نزدیک است. آنچه الان تغییر کرده، این است که دیگر فناوری در همه جا حضور دارد و دارد جایگزین تمام رسانه‌های پیشین می‌شود.

اطلاعات همه جا هستند، منابع دائمی همیشه در دستمانند، توی جیبمان، روی صفحۀ نمایشمان، در اتومبیل‌هایمان، حتی بالای ابرها. جریان داده‌ها را نمی‌توان مسدود کرد. این موج فزایندۀ واژه‌ها، حقایق، لطیفه‌ها، عکس‌های اینترنتی، شایعات و نظرات در زندگیمان سرازیر می‌شود و ما را به غرق شدن تهدید می‌کند. شاید همین ترس از غرق‌شدن است که پشت این همه اصرار به اینکه ما دیده‌ایم، خوانده‌ایم و می‌دانیم پنهان شده. خبر نه‌چندان‌متقاعدکننده این است که ما هنوز هم شناوریم. پس به این جا رسیده‌ایم، ناامیدانه دست و پا می‌زنیم و در خصوص الگوهای فرهنگ عمومی بررسی‌هایی انجام می‌دهیم، زیرا پذیرفتن این که عقب افتاده‌ایم، که دربارۀ حرفی که کسی می‌زند چیزی نمی‌دانیم، که دربارۀ تصویری که بر صفحه می‌آید چیزی برای گفتن نداریم، مثل این است که مرده باشیم.

پی‌نوشت‌ها


[1] KARL TARO GREENFELD

کارل تارو گرینفلد، رمان نویس و ژورنالیست مشهور ژاپنی است که تاکنون هشت کتاب از وی به چاپ رسیده است. برخی کتاب‌های او به ۱۲ زبان ترجمه شده است. علاوه بر این گرینفلد سالیان متمادی با نشریاتی همچون تایم، نشنال، واشنگتن پست، وال استریت ژورنال و… همکاری داشته است.


[2] Cheryl Strayed
[3] Edwidge Danticat
[4] Solange Knowles
[5] Jay-Z
[6] TMZ
[7] Beyoncé
[8] Game of Thrones
[9] Mad Men
[10] Super Bowl
[11] Oscars
[12] E. D. Hirsch Jr
[13] Cultural Literacy: What Every American Needs to Know
[14] The Closing of the American Mind
[15] Allan Bloom
[16] April Fools’ Day
[17] NPR
[18] “?Why Doesn’t America Read Anymore”
[19] American Press Institute
[20] Washington Post
[21] Tony Haile
[22] Malcolm Gladwell

[23] Bitcoin نوعی شبکۀ پرداخت نوآورانه و نوعی جدید از پول است

[24] The Grand Budapest Hotel
[25] A Tale of Two Cities
[26] Charles Dickens
[27] Cliffs Notes

منبع: ترجمان

تجمع پرستاران در چند شهر؛ «از …

تجمع پرستاران در چند شهر؛ «از …

بازدیدها: 0

ارسال

 نسخه چاپی

گروه‌هایی از پرستاران و کادر درمان در اعتراض به وضعیت نامناسب شغلی و عدم تحقق وعده‌ها در چند شهر ایران تجمع کردند.

این تجمعات روز شنبه ۲۷ مرداد در چندین شهر، از جمله مشهد، شیراز، بوشهر، یاسوج و اراک، برگزار شد.

بر اساس ویدئوهای منتشر شده از این تجمعات، معترضان شعارهایی از جمله «از شیراز تا مشهد، اعتصاب اعتصاب»، «پرستار داد بزن، حقت را فریاد بزن» و «یک اختلاس کم بشه، حق ما داده می‌شه» سر دادند.

خبرگزاری ایلنا به نقل از پرستاران در این تجمعات نوشته است: «حق ما پرداخت نمی‌شود و نمی‌دانیم پول‌ها به جیب چه کسانی سرازیر می‌شود».

https://www.instagram.com/reel/C-y5MNUqR0B/embed/?cr=1&v=14&wp=540&rd=https%3A%2F%2Fwww.radiofarda.com&rp=%2Fa%2F33082986.html#%7B%22ci%22%3A0%2C%22os%22%3A1195.7999999821186%2C%22ls%22%3A825.1999999880791%2C%22le%22%3A1122.9000000059605%7D

دور جدید اعتراض‌های پرستاران از تجمع پرستاران بیمارستان‌های شیراز در ۱۳ مرداد آغاز شد و به شهرهای دیگر گسترش پیدا کرد.

اعتراض این پرستاران به مواردی از قبیل اضافه‌کار اجباری، اجرا نشدن قوانین، حقوق پایین، کار سخت و فراوان، توهین‌ها و تهدیدها است.

از جمله خواسته‌های معترضان اصلاح تعرفه‌های پرستاری، افزایش کارانه و دستمزد، حذف اضافه‌کاری اجباری بدون دستمزد، و فراهم شدن شرایط انسانی در محیط‌های شغلی عنوان شده است.

پیش از دور جدید اعتراضات نیز پرستاران در سراسر ایران بارها دست به تجمع زده بودند و پس از آن گزارش‌هایی از تهدید و فشار علیه آنها منتشر شد.

محمد شریفی مقدم، دبیرکل خانه پرستار، ۱۷ تیر در گفت‌وگو با ایلنا از شدت گرفتن احضار و تهدید پرستاران معترض در سراسر کشور خبر داد.

او با اشاره به احضار حدود ۶۰ پرستار در کرمان و تعدادی دیگر در کرمانشاه به دلیل شرکت در تجمعات صنفی، این اقدامات را سیاست وزارت بهداشت برای مقابله با مطالبات پرستاران دانست.

بیشتر در این باره:

ادامهٔ اعتصاب گسترده پرستاران در شیراز در عین تهدید احضار و اخراج

در ماه‌های اخیر گزارش‌هایی درباره افزایش پدیده خودکشی در میان پرستاران و کادر درمان در ایران منتشر شده و دلیل آن «فشار فزاینده» در محل کار ذکر شده است.

برخی مسئولان بهداشت و درمان نیز بارها مهاجرت پرستاران و پزشکان را موضوعی خطیر خوانده و در مورد خالی شدن بیمارستان‌ها و دانشگاه‌ها هشدار داده‌اند.

با این حال رمضان شریف، سخنگوی سپاه پاسداران، گزارش‌های منتشر شده در این باره را «هجمه رسانه‌ای علیه نظام» توصیف کرده است.

هزینه چشمگیر برای مراسم اربعین…

هزینه چشمگیر برای مراسم اربعین…

بازدیدها: 3

رئيس‌جمهوری جدید ایران دستور داد برای «فراهم کردن اسباب آسایش زائران» بودجه و امکانات حداکثری تدارک دیده شود

امیرحسین میراسماعیلی 

یک شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ برابر با ۴ اوت ۲۰۲۴ ۱۲:۴۵

 مسعود پزشکیان در هیئت عزاداری متعلق به سعید حدادیان‌، خرداد ۱۴۰۳‌- رسانه‌های اجتماعی

محمدرضا عارف، معاون اول مسعود پزشکیان، با صدور ابلاغیه‌ای اعلام کرد دولت تصمیم دارد برای پیشگیری از حوادث غیرمترقبه، ارائه خدمات درمانی و مقابله با گرمازدگی ۴۰۰ میلیارد تومان از بودجه عمومی کشور را به شرکت‌کنندگان در مراسم «پیاده‌روی اربعین» اختصاص دهد.

این ابلاغیه‌ با اعتراض شمار زیادی از کاربران ایرانی در رسانه‌های اجتماعی روبرو شد و معترضان با اشاره بحران کمبود بودجه وزارتخانه‌ها و سازمان‌های حیاتی مانند آموزش‌ و پرورش، محیط‌ زیست و سازمان بهزیستی، ادامه سیاست صرف هزینه‌های چند هزار میلیارد تومانی برای شرکت‌کنندگان این مراسم در دولت مسعود پزشکیان را به معنای تغییر نکردن سیاست‌های نظام جمهوری اسلامی در حمایت حداکثری از اقشار حداقلی و خاص تعبیر کردند.

مراسم چهلمین روز کشته شدن امام سوم شیعیان ابتدا تنها یک مناسبت مذهبی ساده به شمار می‌رفت اما جمهوری اسلامی در سال‌های اخیر دیگر ابایی ندارد که اصل این مراسم را سیاسی بداند و جنبه‌های دینی و مذهبی اربعین را به حاشیه براند تا در شرایط تحریم حداکثری انتخابات حکومتی از سوی مردم ایران و بحران مشروعیت، مدعی شود که حضور چند میلیون ایرانی در مراسم پیاده‌روی اربعین نیز به معنای هواداری آنان از جمهوری اسلامی است.

منتقدان این سوال را مطرح می‌کنند که چرا علاقه‌مندان به زیارت مزار امام سوم شیعیان در روز اربعین با هزینه شخصی و خرید بلیت هواپیما، اتوبوس یا قطار به عراق سفر نمی‌کنند و چرا باید بابت حضور آن‌ها در مراسمی صرفا سیاسی و ایدئولوژیک به شکل پیاده‌روی از پایتخت و دیگر شهرهای ایران به سمت مرز عراق، از بودجه عمومی کشوری که بیش از ۷۰ درصد جمعیت آن زیر خطر فقر قرار دارند، هزینه شود؟

این در حالی است که علاوه بر هزینه‌کرد هنگفت نهادهای حکومتی و نظامی مانند سازمان تبلیغات اسلامی یا سپاه پاسداران برای مراسم پیاده‌روی اربعین، بر اساس سندی که به‌تازگی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده، وزارت کار دولت ابراهیم رئیسی در روزهای پایانی کارش هم مبلغ ۲۵۰ میلیارد تومان از صندوق بازنشستگی کشوری به مراسم اربعین امسال اختصاص داده است تا در اموری همچون «قرارگاه اربعین وزارت رفاه، حمایت از راهپیمایی ۱۰ کیلومتری غدیر، برگزاری کلاس‌های مبانی اندیشه اسلامی و ستاد جوانی جمعیت راهیان نور» هزینه شود.

صندوق‌ بازنشستگی‌ها در ایران طی سال‌های اخیر با کسری بودجه شدید مواجه بوده‌اند و بازنشستگان ایرانی سال‌ها است که به صورت ثابت و هفتگی، مقابل این صندوق‌ها تجمع‌ اعتراضی بر پا می‌کنند.

بیشتر بخوانید

با این حال اکنون مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری ایران، هم از مدیران دولتی خواسته است «کسب رضایت زائران اربعین» را در اولویت‌هایشان قرار دهند. او روز شنبه ۱۳ مرداد در جمع اعضای ستاد اربعین تلاش برای «فراهم کردن اسباب آسایش زائران» و برگزاری بدون مشکل این مراسم را ضروری دانست و با تاکید بر اینکه در صورت نارضایتی مردم «هیچ توجیهی پذیرفته نیست»، اعلام کرد همه دستگاه‌ها و بخش‌ها موظف‌‌اند تعهداتشان را در مورد اربعین، «به بهترین وجه ممکن» اجرا کنند.

مریم شکرانی، خبرنگار روزنامه شرق، در واکنش به ابلاغیه جدید معاون اول مسعود پزشکیان، در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «با این پول می‌شد حدود ۶۰ هزار تلفن هوشمند ارزان برای دانش‌آموزان مناطق محروم تهیه کرد. بر اساس اعلام آموزش‌ و پرورش سه میلیون دانش‌آموز به گوشی هوشمند دسترسی ندارند.»

مسئولان دولتی و حکومتی در نظام جمهوری اسلامی هرساله از انتشار رقم دقیق بودجه‌های چشمگیر صرف‌شده برای برپایی مراسم اربعین خودداری می‌کنند، اما بر اساس تحقیقاتی که پایگاه‌ داده‌های باز ایران در سال ۱۴۰۱ منتشر کرد، در این سال حداقل هزار و ۴۲۰ میلیارد تومان از بودجه عمومی دولت ایران صرف برگزاری مراسم راهپیمایی اربعین شد. این رقم دو برابر اعتبارات تامین زیرساخت مسکن، پنج برابر اعتبارات اجرای قانون هوای پاک و هفت برابر یارانه و کمک زیان حمل‌ونقل برون‌شهری در سال ۱۴۰۱ بوده است.

به علاوه، نهادهایی مانند شهرداری‌های مختلف در استان‌های ایران نیز هرساله بودجه‌هایی را برای پذیرایی از شرکت‌کنندگان در مراسم اربعین صرف می‌کنند. تنها در یک مورد در سال ۱۴۰۲، شهرداری تهران بیش از ۴۰ میلیارد تومان بودجه برای این امر اختصاص داد.

حکومت ایران نه‌تنها از مسافران ایرانی اربعین که از حضور مسلمانان دیگر کشورها نیز در این مراسم استفاده سیاسی می‌کند و به تلاش برای مصادره کردن این مناسبت و مراسم آن به نفع رویای حکمرانی در جهان اسلام ادامه می‌دهد.

سال گذشته بعد از پایان مراسم اربعین، علی خامنه‌ای از نهادهای زیرمجموعه‌اش در جمهوری اسلامی و شبه‌نظامیان حشدالشعبی در عراق به دلیل «پذیرایی از ۲۲ میلیون زائر اربعین حسینی» قدردانی کرد تا به این وسیله بر ادعای رهبری‌اش بر جهان شیعه پافشاری کند.

محرم و صفر همواره در ادبیات و نگاه حاکمان ایران کارکرد سیاسی داشته است و دارد. روح‌الله خمینی در سال‌های نخست استقرار جمهوری اسلامی گفت که «این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است». علی خامنه‌ای نیز راهپیمایی اربعین را «بزرگ‌ترین گردهمایی عالم» و «نورافکن قوی» خوانده و ادعا کرده است که «در دنیا سعی می‌کنند نگذارند این نورافکن دیده شود».

او سال ۱۳۹۸ هم تاکید کرد که راهپیمایی اربعین «می‌تواند زمینه‌ساز تحقق هدف نهایی امت اسلامی» باشد.

خواب و خیال اصلاح طلبی و وزیر …

خواب و خیال اصلاح طلبی و وزیر …

بازدیدها: 0

دکتر عبدالرحمن دیه جی

شب قبل از آن روزی که پزشکیان وزرای پیشنهادی خود را اعلام کند در کانال یکی از نمایندگان سابق اهل سنت که از مدافعان سرسخت پزشکیان در روزهای انتخابات بود، خبری خواندم مبنی بر این که برای اولین بار وزیری از اهل سنت در لیست پیشنهادی پزشکیان جای گرفته است؛ تعجب انگیز و باورنکردنی بود.
در طول چهل و اندی سال گذشته نه تنها وزیر سنت نداشتیم بلکه استاندار اهل سنت هم جزو خیالات بود. در اصل 12 قانون اساسی هم به صراحت آمده است که رئیس جمهور باید شیعه اثنی عشری باشد. یعنی اهل سنت حتی حق خیال پردازی در مورد کاندیدای ریاست جمهوری شدن را هم ندارد. حالا شما خود قضاوت کنید که اسم این جمهوری، جمهوری اسلامی است یا جمهوری شیعی! جمهوری ای که حدود چهل درصد تابعین آن به خاطر مذهب متفاوت کنار گذاشته می شوند و برادری با آنها فقط به هفته شعاری و تبلیغاتی «وحدت» محدود می شود. کدام وحدت خدا داند. به هر حال آن شب با دیدن آن خبر واقعا دچار شگفت شدم. چون با اطمینان نوشته بودند که وزیر نفت از یک اهل سنت کرد خواهد بود. گفتم آیا واقعا در ایران خبرهایی هست و ما نمی دانیم. آیا واقعا حکومت با توجه به تحولات منطقه می خواهد تغییراتی در سیاست درونی خود بوجود بیاورد. آیا حکومت واقعیات کشور را دیده و برای همین پزشکیان را آورده که اصلاحاتی در آن انجام دهد؟ آیا ته مانده های اصلاح طلب که از ایشان حمایت می کردند راه درستی را رفته بودند و ما بیرون کشور از آن اطلاع نداشتیم؟! چه تفکرات خوش بینانه ای! روز بعد با لیستی که از پزشکیان دیدیم مجبور شدیم که یک بار دیگر خنده تلخی سر دهیم. واقعا گروه بزرگی از اهل سنت و اقوام چقدر ساده لوح و خوش باورند که با این که سالهاست در انتخاباتها فریب می خوردند باز هم درس نگرفته اند. از یک سوراخ نه یک بار نه دو بار که دهها بار گزیده شده اند و باز هم به گزیده شدن ادامه می دهند و آن بالاییها حتما به ریش ما می خندند که یک بار دیگر بدون هیچ هزینه ای از آنها سواری گرفته ایم. البته این ساده لوحان شامل تمام اهل سنت نمی شوند افرادی چون مولوی عبدالحمید این بار نشان دادند که از گذشته درس عبرت گرفته اند، اما متاسفانه چه ساده لوحانی هم هستند که هنوز در خواب و خیالند. به موقع انتخابات تحت تاثیر احساسات و هیجانهای تبلیغاتی قرار می گیرند، جوگیر می شوند، حرف برخی دوستان اصلاح طلب را باور می کنند، فریب فضای مصنوعی نسبتا باز قبل از انتخابات را می خورند به هر حال به طریقی باز هم خطای گذشته را تکرار می کنند. البته بگذریم از این که عده ای هم منافع شخصی و گذرا در انتخابات دارند و وظیفه شان داغ کردن تنور انتخابات است.
نمی دانم افراد فریب خورده چهل و اندی سال گذشته حداقل در آینده اینها را به توشه تجربیات خود خواهند اندوخت یا نه. اما از حالا برای این که باز هم فریب نخورند چند تا توصیه می کنم.

  • تا وقتی که اصل 12 قانون اساسی تغییر نیابد و شما به عنوان شهروند درجه یک پذیرفته نشدید و حق کاندید شدن در انتخابات را نداشته باشید نباید به کاندیدای آنها هم رای بدهید.
  • اگر کسی وعده تحقق آنها را بعد از انتخابات داد باور نکنید. چون این سیستم اولا به کسی که بخواهد چنان تحولی ایجاد کند حق کاندیدا شدن نمی دهد، دوما حالا به هر دلیلی کاندید شد و رای هم آورد و واقعا می خواهد به تمام شهروندان ایران نگاه برابر بکند و در همه امور اصلاحات واقعی در کشور ایجاد کند، باز هم سیستم نمی گذارد که به اهدافش برسد، چنان مشکلات و کشمکشهایی برایش ایجاد می کنند که چهار سالش فقط با حوادث غیر منتظره می گذرد. اگر رئیس جمور در ایران واقعا قدرتی داشت حتما خاتمی در دوره اصلاحات که با آرای بی شمار مردم ایران سر کار آمده بود کاری انجام می داد، حداقل یک وزیر اهل سنت هم باید در آن دوره می داشتیم که نگذاشتند.
  • در انتخابات همیشه امیدی کاذب بوجود می آورند که مثلا اگر فلانی بیاید حتما موقعیت بهتر می شود. در حالی که تحولات به شخص بستگی ندارد باید نظام و سیستم را ببینیم که قدرت دست کیست، در ایران قدرت اول شخص رهبری است در واقع بیت ایشان است که انتخابات را مهندسی می کند. اگر هسته مرکزی قدرت در طی سالهای گذشته روزنه ای برای اصلاحات و گشایش دموکراتیک در کشور بوجود نیاورده، مطمئن باشید که بعد از انتخابات نیز خبری نخواهد بود و فقط برای جذب آراء جو کاذب ایجاد می کنند.
    در انتخابات گذشته به احترام برخی دوستان اصلاح طلب بر علیه حرکت آنها در ترکمن صحرا چیزی ننوشتم، فقط به نظرات انتقادی کلی در سطح سیاست عمومی کشور جای دادم و امروز خوشحالم که حداقل جزو فریب خورگان نبودم. بعضی وقتها مسائل را از بیرون بهتر از درونیها می شود دید.
نویسندگان چگونه فاشیسم را از س…

نویسندگان چگونه فاشیسم را از س…

بازدیدها: 0

گوستاو جانسون

caesuramag

نقد و بررسی فوریه‌ی ۱۹۳۳: زمستان ادبیات، نوشته‌ی اووه ویتستوک (۲۰۲۳) و ادبیات و سیاست: آثار برگزیده‌ی روبرت موزیل (۲۰۲۳).

تصور رایج این است که سال‌های منتهی به قدرت گرفتن حزب نازی از منظر فرهنگی سال‌هایی پر از تناقض‌ است. جمهوری وایمار در حالی فرو پاشید که جمهوریِ ادبیات شکوفا بود. کتاب‌های توماس مان و روبرت موزیل زمانی به ناشران سپرده شد که فاشیست‌ها در خیابان با کمونیست‌ها سرگرم مبارزه بودند. اما این صرفاً تناقضی ظاهری بود.

سقوط جمهوری وایمار برای اکثر نویسندگان آلمانی از نظر ادبی الهام‌بخش نبود. سنگینیِ بار تبعید بعضی را از پای درآورد؛ بسیاری کشته شدند؛ اغلب ترجیح دادند که آن را یکسر فراموش کنند. اریش کستنر، کسی که در تمام دوران سلطه‌ی نازی‌ها در آلمان مانده بود تا روایتی داستانی از وقایع فراهم آورد، می‌گوید: «رایشِ هزار ساله مصالح لازم را برای رمانی عالی ندارد.»

اووه ویتستوک، منتقد ادبی و سردبیر ادبی سابق نشریه‌‌ی «فرانکفورتر آلگماینه زایتونگ»، در کتاب اخیر خود با عنوان فوریه‌ی سال ۱۹۳۳: زمستان ادبیات فضای فرهنگی آلمان را در خلال ماهی که هیتلر قدرت را به دست گرفت بررسی می‌کند. پژوهش او قضاوت کستنر را تأیید می‌کند. برآمدن فاشیسم با آگاهی سیاسیِ فزاینده‌ی نویسندگان همراه نبود بلکه آنچه مشهود بود ناتوانیِ آنها در مواجهه با چالش پیش رویشان بود. البته استثناء نیز وجود داشت. بعضی مانند یوزف روت، پیشتر به خطر فاشیسم پی برده بودند. دیگران این احساس خطر را به سمت شعر هدایت کرده بودند. برای مثال، برتولت برشت اثر خود با نام صعود مقاومت‌پذیر آرتورو اویی را با این بند فراموش‌نشدنی به پایان می‌برد:

چیزی نمانده بود که این شیاد بر جهان غلبه بیابد؛

از شکست او شاد نباشید!

هرچند که جهانیان برخاستند و او را متوقف ساختند،

اما لجنزاری که او را پدید آورد هنوز حاصل‌خیز است.

به گفته‌ی ویتستوک، پایان نظام پارلمانی «کمتر از یک تعطیلات سالیانه‌ی مفصل طول کشید.» سرعت وقوع آن چنان زیاد بود که مردم واقعاً نمی‌توانستند تمام ابعاد آن را دریابند. زمانی که در ۲۸ فوریه‌ی ۱۹۳۳، اگون کیش‌ِ روزنامه‌نگار را به دفتر مرکزی پلیس برلین بردند او در آنجا چشمش به آلفرد آپفِل خورد، وکیل مشهوری که در گذشته وکالت بسیاری از چپ‌گرایان را بر عهده گرفته بود. کیش با خودش فکر کرد که چقدر خوش‌شانس است که از قضا وکیلی مطمئن هم در آنجا حضور دارد. او فریاد زد: «دکتر آپفل! من را دستگیر کرده‌اند» اما در جواب شنید: «من را هم.» کیش به زودی دریافت که آنجا پر از نامداران برلین است.

ادوارد سعید می‌گوید: «درست است که ادبیات و تاریخ سرشار از سرگذشت‌هایی قهرمانانه، عاشقانه، شکوهمندانه و حتی پیروزمندانه از زندگیِ تبعیدیان است اما تمام این‌ها چیزی جز کوشش‌هایی برای غلبه بر اندوه ویرانگر غربت نیست.» سعید می‌نویسد که تبعید ممکن است «بینشی خلاقانه» را فراهم آورد اما در همان حال می‌تواند به از دست رفتن «دیدگاه انتقادی، اندوخته‌ی فکری و شجاعت اخلاقی» بینجامد. تبعید برای هنرمندان پیامدهای ناگواری داشته است. به گفته‌ی ویتستوک، کتاب‌های آلفرد دوبلین پس از جنگ جهانی دوم «شکست» محسوب می‌شوند. کلاوس مان، فرزند توماس مان، «نتوانست در عرصه‌ی ادبیات آلمان برای خود جایگاهی بیابد.» گئورگه گروس در ایالات متحده از طبیعت بی‌جان نقاشی‌های کسل‌کننده می‌کشید. ارنست تولر، نمایش‌نامه‌نویس چپ‌گرا، در نیویورک خودکشی کرد.

به گفته‌ی ویتستوک، فرهنگستان هنر پروس «تصویر نمونه‌واری از اندک بودن مقاومت نهادهای آلمانی در آن دوران» به دست می‌دهد. این سخن دقیقی است. در آن زمان ریاست فرهنگستان را به تازگی مکس فون شلینگز، آهنگساز و رهبر ارکستر، بر عهده گرفته بود. او یکی از آن نمونه‌های کلاسیکی بود که منتقدان یهودی را عامل شکست‌های حرفه‌ای خود می‌دانست ــ روت در اثر خود با عنوان «اظهار ندامت ذهن» آنها را به سخره گرفته است. حفظ استقلال فرهنگستان هنر پروس را بر عهده‌ی وی گذاشته بودند اما او در مقابل شروع به تصفیه‌ی آن کرد.

شیلینگز ابتدا هاینریش مان و کته کُلویتس را هدف گرفت، آنها اعلانی عمومی را امضا کرده بودند که از حزب سوسیال دموکرات و حزب کمونیست می‌خواست با همراهیِ یکدیگر در برابر نازی‌ها بایستند. او به هیئت مدیره‌ی فرهنگستان گفت که هرچند این دو نفر قواعد رسمی را زیر پا نگذاشته‌اند اما در آن اعلان نازی‌ها «وحشی» خوانده شده‌ بودند که بالتبع برنهارد روست، وزیر آموزش و پرورش و یکی از اعضای هیئت امنای فرهنگستان، را نیز شامل می‌شد. به گفته‌ی ویتستوک، از نظر شیلینگز این امر «تخطی از مفهوم ضروری نزاکت بود.» ادب و نزاکت به خدمت فاشیسم درآمده بود.

موزیل یک بار گفته بود که «جایگاه شجاعت قلب نیست بلکه در اصل کیف پول است.» کلویتس نمونه‌ی بارزی از این امر است. او از طریق آتلیه‌ی فرهنگستان امرار معاش می‌کرد، به او گفتند که تنها در صورتی می‌تواند آتلیه را حفظ کند که «داوطلبانه» استعفا دهد. در همان زمان، اوسکار لورکه‌ی شاعر همکاری با رژیم را به مضیقه‌ی مالی ترجیح داد. لورکه باور داشت که مان و کلویتس با تحریک مردم به مخالفت با هیتلر مرتکب «تروریسم» کلامی شده‌اند. او برای حفظ شغل و حقوق خود جانب شیلینگز را گرفت؛ حتی زمانی که اعضای فرهنگستان را مجبور کردند که به «همکاری صادقانه» با حکومتِ جدید قسم یاد کنند او در فرهنگستان ماند.

با مطالعه‌ی ادبیات و سیاست، که شامل برگزیده‌ای از مقالات، یادداشت‌ها و سخنرانی‌های موزیل است، می‌توان دریافت که چرا موزیل در مواجهه با فاشیسم تعلل می‌کرد. کلاوس اَمان در مقدمه‌ی نسبتاً طولانیِ خود بر این اثر می‌گوید که ارنست رُوُلت، ناشر آثار موزیل، با گفتن این حرف به او که اگر از نازی‌ها علنی انتقاد کند ممکن است انتشار کتابش را ممنوع کنند، «او را در منگنه گذاشته بود». مقایسه‌ی چنین توصیه‌ای با «در منگنه گذاشتن» اغراق‌‌آمیز است اما به هر حال موزیل باید زندگی همسرش، مارتا، را تأمین می‌کرد و نگران بود که اگر مخالفتِ خود را علنی کند به خاطر یهودی‌بودنش آزار و اذیت شود. علاوه بر این، همان‌طور که یکی از دوستان موزیل هم درباره‌اش گفته است، او «بزدل و نگران بود … همواره حس می‌کرد که دلیلی برای ترس وجود دارد.»

نمی‌توان موزیل را شجاع دانست، و در زمانه‌ی او بزدلی بی‌پاداش نمی‌‌ماند. کلاوس مان، که عامل اصلی در سازمان‌دهی مقاومت ادبیِ «دی زاملونگ» (Die Sammlung) بود، به همکاری موزیل با این مجموعه امیدوار بود. اما هنگامی که نخستین شماره‌ی آن در سپتامبر ۱۹۳۳ منتشر شد و آشکارا اعلام کرد که هدفش مخالفت با «آلمان جدید» است، موزیل تقاضا کرد که نام او را از فهرست نویسندگان آتی نشریه حذف کنند. در ماه اکتبر، حکومت نازی ضمن انتشار اعلامیه‌ای از ناشران خواست تا کتاب‌های تمام کسانی را که با «دی زاملونگ» همکاری دارند حذف کنند. این امر باعث شد تا توماس مان، تحت فشار ناشرش، اعلام کند که درباره‌ی سیاست‌های این نشریه او را فریب داده بودند. موزیل که همواره محتاط بود پیش از اعلامیه‌ی نازی‌ها اقدامات لازم را انجام داده بود ــ او علاج واقعه قبل از وقوع کرده بود.

موزیل می‌گوید که احساس تکلیف او را وادار به «نقد» می‌کرد اما احتیاط و دوراندیشی مانع می‌شد. او در دفتر یادداشت‌های خصوصی‌اش، ناپختگی دولت کورت شوشنیگ، صدراعظم اتریش، را ثبت کرده است:

سخنرانیِ اجباری درباره‌ی فلسفه‌ی کلیسایی و سرکوب هر آنچه به آزادی‌خواهی مربوط می‌شود. اخیراً کرسی آناتومی در دانشگاه وین به فرد بسیار جوانی واگذار شده که اثری درباره‌ی جمجمه‌شناسی در آلپ یا چیزی شبیه به آن نوشته است و هیچ اثر دیگری ندارد!

اما موزیل به طور کلی از بیان چنین مطالبی به طور علنی امتناع می‌کرد. در خلال جنگ جهانی اول، او با پیوستن به شور میهن‌دوستیِ آن دوران، بسیج همگانی را به عنوان «رازورزی نیاکانی» ستوده بود. درسی که او از این دوران گرفت این بود که باید شور و هیجانش را به انقیاد عقل درآورد. دیگر هیچ‌وقت، حتی برای مبارزه با فاشیسم، خود را درگیر جنبش‌های سیاسی نکرد. او به این باور رسیده بود که «نویسنده در عرصه‌ی عمومی» نمی‌تواند امید داشته باشد که چیزی بیش از «ناظری ناتوان» باشد. اگر این تأمل محصول مدت‌ها تلاش‌ و مبارزه‌ی بی‌ثمر بود، می‌شد با آن همدلی داشت.

موزیل گفته بود دفاع از فرهنگ به معنای مبارزه با جمع‌گرایی است ــ امری که در بی‌خطرترین شکل خود با ارزش‌های اومانیستی ناسازگار بود و در بدترین حالت منجر به بروز «پرستش بی‌پرده‌ی خشونت» می‌شد. در یکی از سخنرانی‌هایش گفت که «دولت تامه»‌ی بنیتو موسولینی تهدیدی برای «آزادی‌خواهی» است و آلمانی‌ها هم به جای اعتراض به تصرف قدرت توسط هیتلر نشان داده‌اند که از شجاعت مدنی هیچ بهره‌ای نبرده‌اند: «روح به همان نحو رفتار کرده است که بدن در برابر آتش توپخانه عمل می‌کند؛ سرش را دزدیده است.»

اما این مطلب درباره‌ی خود موزیل نیز می‌توانست صادق باشد. هرچند این سخنرانی بسیار ملایم بود اما او اجازه‌ی بازنشرش را نداد. بعدتر، او در سخنرانیِ خود در بازل در سال ۱۹۳۵، ادعا کرد که ترس‌هایش «واقعیت نیافته‌اند» ــ دولت فاشیستی اتریش نشان داده بود که «اهل مدارا» است و مویی از سر «آزادی‌خواهی» کم نشده بود. دست‌کم می‌توان گفت که پیشگویی او درست نبوده است.

موزیل از راه‌پیمایی، شعار و اعتراضات منزجر بود. در یادداشت‌هایش می‌نویسد:

نویسنده سخن می‌گوید: من هیچ‌گاه حزب نبودم. همیشه تنها بوده‌ام. وظایفم را انجام داده‌ام. اما حالا می‌خواهند نگذارند به کارم ادامه دهم. به همین دلیل است که اینجا هستم.

به باور امان، این عبارت‌ها «حال و هوای وصیت‌نامه» دارد زیرا نفرت موزیل از «اسارت سیاسی» و «اطاعت برده‌وار» را به شکلی موجز بیان می‌کند.

اما در همان سال‌ها می‌بینیم که موزیل احتمال پیوستن به «جبهه‌ی وطن‌پرستان»، سازمان سیاسی دولت فاشیستی اتریش، را بررسی می‌کند. این جبهه که با الهام از «حزب ملی فاشیست» موسولینی ایجاد شده بود سویه‌ی کاتولیک قدرتمندی داشت. موزیل به امید تضمین حقوق بازنشستگی ــ که هرگز دریافت نکرد ــ در نوامبر ۱۹۳۶ به عضویت جبهه‌ی وطن‌پرستان درآمد. این اقدام هیچ نسبتی با صداقت اخلاقی نداشت.

 گنیزه گریل، مترجم این کتاب، عضویت موزیل را در جبهه‌ی وطن‌پرستان اینگونه توضیح می‌دهد که این جبهه به «نیروهای ضد ناسیونال سوسیالیست وفادار بود.» اما در واقع این امر صرفاً به آن معنا بود که فاشیست‌ها بین خودشان درگیری داشتند: اقدام صدراعظم انگلبرت دُلفوس برای ممنوع کردن حزب نازی بی‌ثمر از کار درآمد، در حالی که سرکوب جنبش سوسیالیستی باعث شد تا نیروهای ضدنازی با از دست دادن قوی‌ترین جبهه‌ی متحد خود، شکست بخورند. بر خلاف تأکید امان، جبهه‌ی وطن‌پرستان «دیگ در هم جوشِ وفاداران به دولت» نبود و جهت‌گیریِ سیاسی‌اش نیز نامشخص نبود: ارتجاعی بود هرچند نسبت به همتایان ایتالیایی و آلمانی‌‌اش خشونت و ستیزه‌جوییِ کمتری داشت و خصومت با سوسیالیسم از مبانیِ بنیادینش بود.

امان می‌گوید که آسان است که از منظر کنونی و با نگاه به گذشته، پیوستن موزیل به جبهه‌ی وطن‌پرستان را «اقدامی از نظر سیاسی غیرمسئولانه» یا «خودکشی فکری» بدانیم. شاید آسان باشد اما اشتباه نیست.

با این حال، موزیل با سخنرانی در کنگره‌ی بین‌المللی نویسندگانِ مدافع فرهنگ، که در سال ۱۹۳۵ در پاریس برگزار شد، از خود شجاعت نشان داد. تقریباً همه‌ی سخنرانان با سخاوتمندانه‌ترین لحن، اتحاد جماهیر شوروی را ستودند. اما موزیل گفت که با خود جمع‌گرایی ــ خواه راست‌گرایانه باشد خواه چپ‌گرایانه ــ باید مقابله کرد؛ به باور او فرهنگ نباید به خدمت سیاست یا ایدئولوژی درآید. بودو اوزه، نویسنده‌ی آلمانی، با عصبانیت پاسخ داد که سخنرانی موزیل حاوی نشانه‌های مشمئزکننده‌ی «فساد بورژوازی» است، اظهارنظری که به خوبی ذهنیت مردی را نشان می‌داد که از نازیسم به استالینیسم تغییر کیش داده بود.

تمام این‌ها، امید بسیار به این که ادبیات «قانون‌گذار نادیده‌گرفته‌شده‌»ی جامعه باشد را تعدیل می‌کند. نویسنده ممکن است «ناظری ناتوان» نباشد اما این جنبش‌های مدنی هستند که تاریخ را می‌سازند و نه شاعران. قهرمانانی مانند تولر وجود داشتند که مقاومتی فکری را در برابر نازیسم سازمان‌دهی کردند. آنها اعلامیه نوشتند، دادخواست امضا کردند و کمیته‌هایی تشکیل دادند. هیچ‌یک از این اقدامات اهمیتی نداشت. ویتستوک می‌گوید که عموم آلمانی‌ها تصور می‌کردند که در فضای دانشگاهی، دپارتمان ادبیات تجلی‌گاه «صدای خردمندانه و روشنفکرانه‌ی ملت» بود اما در واقع جر و بحث‌های داخلی پیش‌پا‌افتاده آن را فلج کرده بود. در همان دوره، برشت به بعضی از همراهانش پیشنهاد کرده بود که باید «برای دفاع از نویسندگان در معرض خطر یک سازمان شوتزاِشتافِل (اس‌اس) درست کرد.» اما هاینریش مان بلافاصله این اعتماد به نفس برشت را از بین برد: یک مشت بزن‌بهادر عاشق شعر چگونه ممکن است به مصاف گارد حمله‌ی نازی (اس‌آ) برود؟

برگردان: هامون نیشابوری

نامه دکتر محسن رنانی به مسعود …

نامه دکتر محسن رنانی به مسعود …

بازدیدها: 7

«آقای پزشکیان آبروی ما را بردی! امید ما را ناامید کردی! هنوز رئیس‌جمهور نشده رفوزه شدی!»

یکم: دکتر پزشکیان سلام

رئیس جمهورِ فقط یک ماه عزیز، انگار تو ایرانی نیستی!؟ تو نمی‌دانی که برای مردم ایران تراز سیاست‌مدار صادق و پاک و قدرتمند، فقط امیرکبیر است و مصدق و موسوی؟؟ پس برای چه نشسته‌ای و دم فروبسته‌ای؟ نکند در پشت صحنه با اصحاب قدرت بسته‌ای؟ آیا با وجود آن که اصلی‌ترین وزیرانت را زدند؛ و مجبورت کردند همان که قبلا تو را برای مجلس و ریاست جمهوری رد صلاحیت کرده بود، اکنون وزیر کنی؛ و رقیبت را که خودشان برای ریاست جمهوری تاییدش کرده بودند حالا برای وزارت دولت تو هم رد صلاحیت کردند؛ و یک نظامی اصول‌گرای حامی حصر و برخورد با حجاب اختیاری را برای وزارت کشور به تو تحمیل کردند؛ و یک بوروکرات چفیه‌انداز را که تازه اکنون دانشجوی دکتری دانشگاه دفاع ملی است، گفته‌اند بگذاری وزیر آموزش؛ تو باز هم مانده‌ای که بمانی؟

مگر تو انصاف نداری که این‌گونه حقوق ناشی از رای مردم را به پای قدرت قربانی کرده‌ای؟ ما داشتیم گزینش پیران فرسوده و خنثایی را که در اطراف خود گماشته ‌بودی و ارتباط تو را با دیگر یارانت قطع کرده‌اند هضم می‌‌کردیم که ناگاه با فهرست وزرایت شوکه شدیم. نه، تو یا باید پای یک وزیر کشور اصلاح‌طلبِ تحول‌خواه می‌ایستادی؛ یا باید پای یک وزیر آموزش‌وپرورش دانشمند و تحول‌خواه که نخواهد مغز بچه‌های مردم را با باورهای خام ایدئولوژیک ایمان سوز پر کند می‌ایستادی؛ یا آن که همان جا عندالمجلس استعفا می‌دادی و با افتخار به خانه می‌رفتی، تا ما دلمان خنک شود! ما سالهاست خون جامعه‌مان به کمبود هورمونهای افتخارآمیز امیرکبیر و مصدق و موسوی دچار شده است! فکر کردیم تو آمده‌ای تا این کمبود را جبران کنی!!

چرا اصرار داری سپهسالار ناصری یا قوام‌السلطنه پهلوی یا خاتمی ولایت باشی؟؟ مگر این قدرت چقدر مزه دارد که رهایش نمی‌کنی؟ پس کو نتیجه آن همه نهج‌البلاغه که خواندی؟ پس کو آن همه قول که دادی؟ چرا جرأت نداری بعد از یک ماه که تو را انتخاب کرده‌ایم بیایی افشاگری کنی و همه چیز را بگویی؟ چرا اینقدر منفعل؟ چرا همین حالا که هنوز وزیر کشورت و وزیر ارتباطاتت همان وزرای دولت قبلی هستند دستور نمی‌دهی که گشت ارشاد را برچینند و فیلترینگ را حذف کنند و اگر نکردند عزلشان کنی؟؟

آقای پزشکیان آبروی ما را بردی! امید ما را ناامید کردی! هنوز رئیس‌جمهور نشده رفوزه شدی! ای کاش می‌دانستی که در ایران رئیس‌الوزرای عاقبت به‌خیر فقط کسی است که یا در حمام رگش را بگشایند یا با تبعید به روستا دق مرگش کنند و یا در حصر، گرد مرگ بر سر و رویش بپاشند.

دوم: رئیس‌جمهورْ مسعود!

امروز سحرگاه دوشنبه که دارم این متن را می‌نویسم خیلی به حال تو گریستم. چند بند بالا (بخش یکم)،‌ ذهنیت اکثریت امروز جامعه ایران (بخش بزرگی از رای‌دهندگانت و بخشی از تحریمی‌ها) است که خیلی خلاصه برایت نوشتم. گریستم چون ما تو را فریب دادیم، ما به تو رای دادیم چون نیاز به قهرمان داشتیم؛ و چون رفتار و گفتار تو جوری بود که ما احساس کردیم این همان قهرمانی است که می‌تواند برود و حق ضایع شده تاریخی ما را «ظرف یک ‌ماه» بستاند؛ پس به صندوق‌ها هجوم بردیم.

مسعود گرامی! می‌دانم که بین دو تیغه قیچی مردمی رنجیده و حکومتی ناسنجیده گرفتار شده‌ای و این آغاز مصیبت است. چهار سال آینده را (اگر دو طرف بگذارند بمانی) مصیبت خواهی داشت. اما بمان و این مصیبت را بر دوش بکش که ایران نیازمند است. تو تنها رئیس‌جمهور ایرانی که باید چوبه‌دار خود را بر دوش بکشی، چون دیری نخواهد گذشت که هر دو طرف به خون تو تشنه خواهند بود. از یک طرف توقعات آرمانی یک نسل ناصبور، و از سوی دیگر تعصبات ایدئولوژیک یک نظام حکمرانی ناتوان اما مغرور. اما تو بمان، که آینده‌ای پرابهام و گذرگاههایی سخت در پیش داریم و وجود یک رئیس‌جمهور متعادل در آن شرایط سخت، از نان شب برای‌ ما واجب‌تر است.

می دانم که حکمتی داشته است که هنوز بعد از یک ماه که از انتخابات گذشته با مردم خودت صحبت نکرده ای! می دانم که حکمتی داشته است که برای انتخاب برخی وزرایت مقاومت نکرده‌ای! من تاکنون شما را از نزدیک ندیده‌ام اما از این همین دور می‌فهمم که برای قربانی شدن آمده‌ای نه قربانی کردن؛ و اگر غیرازاین باشد،‌ همه ما باخته‌ایم! خبر دارم که کاندیداهای تراز اول وزارتخانه‌های تو را فقط به خاطر تحصنی یا امضای بیانیه‌‌ای یا نوشتن نامه‌ای در گذشته‌های دور، رد صلاحیت کرده‌اند؛ اما صبور باش و بمان و چوبه‌دارت را بر دوش بکش و با گام‌های آرام و کوتاه به پیش برو. ما چاره‌ای جز این مسیر نداریم. نه این نسل سیاست را می‌شناسد و نه تاریخ می‌‌داند؛ و نه این حکومت، خلاقیت، استقلال اندیشگی و قدرت کوبنده این نسل را می‌فهمد؛ بنابراین هیچ‌کدام زبان هم را نمی‌دانند و خطر همین‌جاست!

و تو بمان چون به تو نیازمندیم. ما به بازیگران سیاسی صبورِ پوست کلفت که فحش بشنوند ولی عصبانی نشوند و تحقیر شوند اما قهر نکنند شدیداً نیازمندیم. ما با کمبود مفرط صبر و کمبود مفرط آهستگی و کمبود مفرط آدمی روبروئیم که آمده باشد که آبرویش را بگذارد و برود نه اینکه آبرویش را با خود به خانه یا به حصر ببرد.

و در عجبم از حکومت که با امواج بحران‌هایی که در همه حوزه‌ها آفریده است و به تنهایی قادر به حل هیچ کدام نیست، به زبان پزشکیان را حمایت می‌کند اما در عمل کاری می‌کند که اعتماد مردم را به او نابود کند. آیا حکومت می‌داند که ملتی باید قیام و همراهی کند تا شاید دولت بتواند برخی بحران‌های خلق شده در چهل سال گذشته را مدیریت کند؟ بدون این قیام ملی برای حل بحران‌ها، افق دیگری در برابر ما نیست. حکومتی که اکنون در یک مورد بحرانی، بیست هزار مگاوات کمبود برق دارد، در حالی که تمامی فرصت‌های ما را در یک ربع قرن گذشته برای تولید فقط یک هزار مگاوات برق اتمی در نیروگاه بوشهر، سوزانده است، معلوم است که با همان اندیشه، نمی‌تواند از این امواج بحران عبور کند. پس باید متوجه باشد که سرمایه‌‌اجتماعی پزشکیان باید بماند تا بتواند بحرانی را حل کند. تیشه به ریشه خویش زدن تا کی؟

آی حکومت! مسعود را هر روز می توان در میدان شهر به فلک بست! اما این کار را مکنید؛ نه به سود شماست، نه به سود ملت! چرا که مسعود، امروز هم نماد حکومت است هم نماد مردم؛ به این سرمایه بزرگ چوب حراج مزنید!

سوم: آقای رئیس‌جمهور!

آنچه در بخش دوم گفتم، حرفهای یک معلم توسعه بود که مساله امروزش نه دموکراسی است نه ایدئولوژی است، نه اصول‌گرایی است نه اصلاح‌طلبی؛ بلکه مساله‌اش پایداری و امنیت ایران و سپس توسعه آن برای نسل‌های آینده است. اما من یک کنشگر توسعه‌خواه ایرانی‌ام که درباره «سرمایه اجتماعی»‌ مطالعات و مقالات بسیار دارم و با هزاران دانشجو و کنشگر کشور در ارتباطم. همه دلخورند، همه احساس می‌کنند شما معامله کرده‌اید، بویژه آن که آن پزشکیان سخنور، بیش از یک ماه است با مردمش بی‌پرده و مستقیم سخن نگفته است. بیم‌ آن می‌رود که آن امید و سرمایه‌اجتماعی عظیمی که در این دو ماه خلق شد، به یکباره تبخیر شود؛ و خسارت این برای امنیت و آینده کشور دهها برابر خسارت بمباران نیروگاه اتمی بوشهر توسط اسرائیل است.

شما برای تحقق شعارهایی که داده‌اید و آنچه گفته‌اید، در کنار حمایت حکومت، نه تنها به حمایت ۱۶ میلیون رأی دهند خود نیازمندید، بلکه باید بتوانید حمایت بخشی از ایرانیان تحریم‌کننده را هم به‌دست آورید؛ و گرنه آنان که با رانت قدرت فربه شده‌اند و اکنون با رانت ثروت همه را می‌خرند، یک لحظه به شما امان نخواهند داد. چه کسانی امروز با این ترکیب کابینه شما بیش از همه خوشحالند؟ تندروهای داخلی بعلاوه براندازان خارجی؛ و تقریبا بخش اعظم رای‌دهندگان به شما دلخور یا خشمگین‌‌اند؛ و این بسیار نگران کننده است.

پیشنهاد نه چندان دشوار من این است که اولا با مردم و نمایندگان جوانانی که شما را حمایت کردند رو در رو سخن بگویید؛ و دستکم برای پاسخ به بخشی از دغدغه‌ها، نام چند وزیر را از مجلس پس‌بگیرید و برای‌ این وزارت‌‌خانه‌ها سرپرست بگذارید؛ آن‌گاه چند ماه فرصت دارید تا وضعیت دولت خود را ارزیابی کنید و شرایط را بهتر بسنجید و در تعامل با جامعه و حکومت گزینه‌‌هایی پذیرفته‌تری را بیابید.

بی‌گمان خداحافظی احتمالی دکتر ظریف (که گواهی می‌دهم صادق‌ترین در میان اعضای شورای راهبری بود و سرمایه‌ای برای دولت شماست)، می‌تواند به موج خداحافظی‌های تازه‌ای دامن بزند. اگر شما از اختیارات خود برای تغییر گزینه برخی وزارتخانه‌ها استفاده کنید، ارتباط خود را با بدنه دوستداران بویژه جوانان حامی خود مجدداً برقرار و ساختارمند کنید؛ از یاران صادق خود در برابر مجاهدان شنبه و سایر فشارها حمایت کنید؛ همه طرفداران صادق شما، مثل ظریف، در کنار شما می‌مانند و به‌تبع آن مردم نیز امیدوار خواهند ماند. انشاء‌الله.

آقای دکتر پزشکیان: من ۲۲ سال پیش، گرفتن پست و مقام دولتی را در این ساختار سیاسی برای خود حرام کرده‌ام و تاکنون رعایت کرده‌ام. با درخواست شما، بدون هیچ مواجب و منفعتی، سه هفته به تهران آمدم و شبانه‌روزی با شورای راهبری همکاری کردم و به خانه برگشتم. اگر هیچ اثری از عزم شما برای حفظ سرمایه‌اجتماعی خودتان پدیدار نشود، ما نه تنها کمکی نمی‌توانیم بکنیم بلکه ممکن است مجبور شویم بابت همان سه هفته همکاری هم استغفارنامه بنویسیم. همه ما منتظر گفت‌وگوی شما با مردم و تصمیم شما برای حفظ دستاوردهای انتخاب چهاردهم هستیم.

با احترام – محسن رنانی – ۲۲ مرداد ۱۴۰۳

سازمان دمکراتیک یارسان و سازما…

سازمان دمکراتیک یارسان و سازما…

بازدیدها: 0

رضا رسایی شهروند یارسانی در جریان خیزش [آخیز] زن زندگی آزادی در‌ کنار دیگر جوانان مردم ایران علیه نظام استبدادی و مذهبی جمهوری اسلامی ایران دست به مبارزه زد و خواهان سقوط این نظام و استقرار نظامی دمکراتیک و سکولار در ایران بود.

رضا رسایی پس از دستگیری، همچو سایر آزادیخواهان و مبارزین خیزش “زن زندگی آزادی” تحت عناوین ساختگی و واهی به اعدام محکوم شد.

رسایی ۶م اوت ۲۰۲۴، بعد از ۲۲ ماه حبس، اعدام شد.

جمهوری اسلامی ایران با اعدام رضا رسایی باری دیگر تقابل ارزشی و دشمنی تاریخی خود را با جامعە یارسان به نمایش گذاشت.

جامعه یارسان بعنوان بخشی مهم از پیکره مردم ایران برای آزادی، دمکراسی  و سکولاریسم فرزندان زیادی را از دست داده است و تا رسیدن بە این اهداف به مبارزه خود ادامه خواهد داد.

سازمان دمکراتیک یارسان و احزاب پیمان همکاری ضمن محکوم کردن قتل حکومتی رضا رسایی توسط رژیم جور و جنایت از محافل و مجامع بین‌المللی خواستار مقابله جدی و عملی با این رژیم است.

سازمان دمکراتیک یارسان و سازمانهای عضو پیمان همکاری( شورای مدیریت گذار- حزب مشروطه ایران، لیبرال دمکرات – شورای ملی تصمیم- جمعیت سوسیال دموکراسی برای ایران – اتحاد برای آغازی نو – جنبش وحدت ملی ایرانیان)

٨م اوت ۲۰۲۴

زنان روشنفکر(۵)

زنان روشنفکر(۵)

بازدیدها: 4

“از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست”

مسعود نقره کار

پیشگفتار

روشنفکری پدیده‌ای فرا جنسیتی ست و”فکر” مردانه و زنانه، درمعنای فکرِدرجه یک و دو، وجود نداشته و ندارد. زنان بسیاری با فکری”روشن”، تاثیرگذار و پیشگام در جنبش روشنفکری میهنمان حضور فعال داشته اند، زنانی پرسشگر، نقاد و شک کننده، آینده نگر، تولید کننده ایده، گفتمان ساز و آزادیخواه.

زنان روشنفکر با پرسشگری، تفکری نقادانه و شک کننده، گذشته و حال به ويژه سنت‌ها و نهادهاي سنتي و خرافه به زیر تیغ تشریح و ریشه یابی برده اند تا با توان سنجش و تفکیک و به گونه‌ای روشمند راهي به سوي نو شدن و نو کردنِ عرصه های فکري، رفتاري، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي بجویند و بنمایانند. زنانی گزینه‌ساز که آنچه را نقد ونفی کرده اند برایش جایگزینی متفاوت و نو داشته اند و با پرسشگری، نقادی و شکاکی پدیداریِ تغییر و ترویج هنجارشکنی انتظار کشیده اند. آینده ای تجسم کرده اند و امید به تحقق اش بسته اند.”سازنده تاریخ آینده ” شده اند و نشان داده اند جهان روشنفکری میدان جهش به سوی آینده است، آینده ای مدرن و نوگرایانه. خواستار نو کردن اندیشه و کردار، مدرنیته، مدرنیزم و مدرنیزاسیون(تجدد و نوسازی) بوده اند با این درک که مدرنیته امری ذهنی و رفتاری و مدرنیزاسیون عینیتی ست که بدون مدرنیته عملی نیست.

نکته مهم دربررسی و شناخت و تحلیل از روشنفکر و روشنفکری این است که نمی باید به این پدیده انسانی – اجتماعی منزه طلبانه و کمال گرایانه نگریست. روشنفکر انسان است و مثل هر انسانِ دارای کنش اجتماعی از لغزش و خطا و کمبودهای گوناگون مبری نیست. در نگاه به روشنفکر و روشنفکری به ویژه نگاه سنجشگرانه و یا به وقت داوری و قضاوت در بارۀ آنان ویژگی های شرایط ، محیط زیست و زندگی شان را می باید مد نظر داشت.

قمرالملوک وزیری)۵)

“قُمری خوشخوان طبیعت” و”هزاردستان آواز ایران” ۶۶ سال قبل در تنهایی و تنگدستی به خاک سپرده شد، بی آنکه خدشه ای بر ماندگاری و جاودانگی آوازه خوانِ آزاده و نیکوکار وارد شود. ” قُمری خوشخوان”، قمرالملوک وزیری، بانوی روشنفکرِ وهنرمندِ آزاده، نماد مبارزۀ  نوگرایانۀ  زنان در عرصه های فرهنگی، هنری و اجتماعی و شیفتۀ تغییر و نو شدن بود. حضور قمر درعرصه موسیقی ومبارزه زنان بر جامعه روشنفکری فرهنگی و سیاسی آن زمان تاثیر گذارشد. قمر سبب رشد موسیقی، ترانه سرایی وتصنیف سازی شد و برغنای موسیقی ایران افزود.

قمر در شرایطی که “مدرسه های موسیقی از پذیرفتن بانوان مسلمان برای هنرجویی معذور بودند” و هنر موسیقی هنری مردانه بود نخستین کنسرت اش را به سال ۱۳۰۳ در گراند هتل تهران، خیابان لاله زار برگزار کرد، کنسرتی که به عنوان حادثه ورویدای بزرگ و جسورانه ثبت شده است، رخدادی تابو شکنانه که  دینکاران و مستبدان را برآشفت.

او تصنیف مرغ سحر از سروده‌های ملک الشعرا بهار را در دستگاه ماهوربه همراه غزلی از ایرج میرزا خواند.

“… فقیهِ شهر به رفعِ حجاب مایل نیست، چراکه هرچه کند حیله، در حجاب کند

نقاب بر رخِ زن سد باب معرفت است، کجاست دستِ حقیقت که فتحِ باب کند.”

قمر بدون حجاب روی صحنه رفت آنهم به زمانه ای که بی حجابی را بر نمی تابیدند.

او در بارۀ این کنسرت گفته است:

“… پس از خاتمۀ کنسرت ترس مرموزی بر من مستولی شد. حدود چندهزار نفر در خیابان لاله زار جمع شده بودند. در بازگشت بیم آن داشتم که عده ای قصد جان مرا داشته باشند چون اخباری از این قبیل به من رسیده بود و بیشتر مرا به توهم می‌انداخت. سرانجام با مراقبت مأموران انتظامی از بین مردم که برخی قیافه‌های عصبی و ناراحت هم بین آنها دیده می‌شد گذشتم و قضیه به خیر و خوشی گذشت…”

قمر در پاسخ  به پرسش فرهنگ فرهی، که می‌پرسد: ” شما چطور جرات کردید آن طور بی‌پروا روی صحنه بروید؟”  می‌گوید: «من هیچوقت نمی‌خواستم نمایش شجاعت بدهم. دلم می‌سوخت که این همه بانوی باسواد وجود داشته باشند، اما نتوانند در این نمایش و کنسرت شرکت کنند. من پایم را به جایی گذاشتم که اگر باید کسی را مجازات کرد، من باشم. هنرمندان باید وظیفه‌ای هم در مقابل مردم برای خود قائل گردند و از مردم مایه و شجاعت بگیرند. من قصدم این نبود که چادر از سر بردارم، اما مردم شجاعت و توانایی به من دادند. نمی‌دانم چه قدرتی پیدا کردم که نمی‌توانستم جز آن باشم.”

 قمر در مجالس و جمع های مختلف برای زنان و مردان خواند و صدای زن را از اندرونی ها و انحصار مجالس اعیان و اشراف به در آورد. شجاعت وجسارت قمر ترس زنان را از به روی صحنه آمدن ریخت، وی سبب شد تا خوانندگان زن ترغیب شوند و به روی صحنه بروند. (ملوک ضرابی، روح انگیز و…). ملوک ضرابی دربارهٔ وی گفته‌است : ” قمر زیاد من و امثال من را جدی نمی‌گرفت. خود را بالاتر از ما می‌شمرد، البته بالاتر هم بود، میان ما بیشتر رفاقت بود تا رقابت”.

قمر، خوش طنین ترین و صدای جادویی زمانه خود زنی مبارز و آزادیخواه بود اما بخشی از محبوبیت قمر سجایای اخلاقی انسانی و انساندوستانه اش بود، وی بانویی گشاده دست، سفره دار و کمک کننده و نیکو کار بود. قمر حتی درآمد حاصل از کنسرت هایش را به امور خیریه اختصاص می‌داد.

قمر شخصیتی فراگیر داشت: “از دولتمردان فرا دست تا مستمندان فرودست، قمر را دوست می داشتند. شهرت او به جایی رسیده بود که در مورد شرکت در میهمانی ها وجشن و سرورها خود تصمیم می گرفت و غالبا دعوت خانواده های تهی دست را بر پذیرش دعوت بزرگان ترجیح می داد. بارها جواهرات اهدایی بزرگان را پس می فرستاد و یا میان نیازمندان تقسیم می کرد.”

قمرخانم سید حسین‌خان (۱۲۸۴– ۱۴مرداد ۱۳۳۸) مشهور به قمرالملوک وزیری پدر را چهار ماه پیش از تولدش ومادر را در ۱۸  ماهگی از دست داد و تحت سرپرستی مادربزرگش که روضه‌خوان زنانه حرم ناصرالدین‌شاه بود، قرار گرفت.

قمر در سن ۱۴ سالگی توسط استاد مرتضی نی داود کشف شد. نی داوود خطاب به قمر گفته بود: “اگر بر قواعد موسیقی ایران مسلط شوی، خواننده بی رقیب زمانه خواهی شد.” چنین نیز شد. کار پیش‌رفت قمر در مدتی کوتاه به آن‌جا رسید که کمپانی های “هیزمسترزویس” و “پولیفون” به‌خاطر ضبط صدای او دستگاه صفحه‌پُرکُنی به تهران آوردند.

نقل است که ” ایرج میرزا عاشق سینه چاک قمر بود، ملک الشعرای بهار، میرزاده عشقی، امیر جاهد، وحید دستگردی و رهی معیری از متن نویسان تصنیف های او بودند.”  روشن‌فکران و قلم‌به‌دستان بسیاری برای قمرشعر سروده اند و مقاله هایی تحسین‌آمیز در بارۀ کنسرت‌های او نوشته‌اند. او نیز شعر شاعران بنام را در کنسرت‌های خود به کار می‌گرفت و برخی از اجراهای خود را به آنان تقدیم می‌کرد که عارف قزوینی در زمرۀ این افراد بود.

قمر هنرمندی آگاه به مسایل سیاسی بود، مرغ سحر، به عنوان ترانه ای اعتراضی و “ای نوع بشر، نگار بی خبر و بهار دلکش و …”  از کارهای ماندگار قمر است.

” در ماجرای  برپایی جمهوری، صدای رسای خود را در اجرای مارش جمهوری عارف رها کرد و مورد تحسین روشنفکران قرار گرفت. ولی به محض آن که کشتنیان را سیاستی دگر آمد عده زیادی گرفتار تعقیب و زندان شدند. صفحات مارش جمهوری از بازار فروش بیرون ریخته شد. تا مدت ها هر جا صفحه مارش پیدا می شد، برای صاحبش دردسر می آفرید.”

قمر در ۵۴ سالگی جهان را وانهاد و رفت. “متولیان مساجد به خاطر اینکه آواز خوان بود او را نپذیرفتند. پیکر او در حالی که تعداد بسیار کمی در مراسم تشییع او شرکت داشتند، در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.”

گوشه ای از وصیت نامۀ اوست:

” من مرده‌ام اما خاطرهٔ حیات هنری‌ام نمرده‌است. وقتی که تو، این درددل‌های مرا می‌خوانی، من زیر خروارها خاک سرد و سیاه خفته‌ام. دیگر از حنجرهٔ خشکم صوتی برنمی‌خیزد و دنیایم تاریک و خاموش است اما روحم عظمتش را از دست نداده و هنرم را بنده زور و زر و خیانت  نکردم. مطمئنم کسی بعد از مرگم، از من بدگویی نمی‌کند. من هیچ ثروتی ندارم، اما دل‌های یتیمانی را دارم که به خاطر مرگم از غم مالامال می‌شوند. چشم‌هایی را دارم که در فقدانم اشک می‌ریزند. همان‌هایی که با پولم پرورش یافتند، شوهر کردند، داماد شدند وبه جای اینکه جایشان در مراکز فساد و زندان باشد، انسان‌های خوشبختی هستند…”

*****

منابع:

1- الهه خوشنام، یادی از قمر، غزل‌خوان باغ آزادی، دویچه وله، 14 مرداد 1388

– غزل، شهریار”از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست”2-

قمرالملوک وزیری – ایران‌موزیکولوژی (iranmusicology.com)3-

4- قمرالملوک وزیری؛ صدایی که تابوها را شکست، بی‌بی‌سی فارسی، ۱۵ مرداد ۱۳۸۸

، بی بی سی فارسی، 14 مرداد 1391«قمر در محاق؛ یادی از قمرالملوک وزیری در سالمرگش»5-

6- وصیتنامه بانو قمرالملوک وزیری، خبرگزاری برنا، شهریور 1397

7- محمود خوشنام، قمری در آسمان موسيقی ايران، بی بی سی فارسی، سه شنبه 03 اوت 2004

8- قمرالملوک وزیری : اولین خواننده زن ایرانی

قمرالملوک وزیری : اولین خواننده زن ایرانی (youtube.com)

9-  ویکی پدیا – قمرالملوک وزیری

……………………………….

زنان روشنفکر، مسعود نقره کار: تاج السلطنه، بی بی مریم بختیاری، بی بی خانم استر آبادی، فخرعظمی ارغون( فخرعادل) و…

مسعود نقره کار: زنان روشنفکر* (melliun.org)

زنان روشنفکر: تاج السلطنه، روشنفکر درباری مسعود نقره کار – آزادی و عدالت اجتماعی (azadivaedalat.com)

زنان روشنفکر ۴- بی بی مریم بختیاری،”زنی برابر ۱۰۰ مرد”  مسعود نقره کار – آزادی و عدالت اجتماعی (azadivaedalat.com)

زنان روشنفکر – فخرعظمی ارغون ( فخر عادل)، مسعود نقره کار – Gooya News

زنان روشنفکر ـ بی‌بی‌خانم استرآبادی؛ “همه فساد‌ها از شماست!” مسعود نقره‌کار – Gooya News

مردم آزاده ایران، فریاد اعتراض…

مردم آزاده ایران، فریاد اعتراض…

بازدیدها: 0

حکومت اسلامی ایران با سرمایه‌گذاری بر جنگ‌طلبی و شبه‌نظامیان افراطی منطقه اقتصاد کشور را نابود و فقری فراگیر و کمبودی توانفرسا را به مردم ما تحمیل کرده است. رژیم شکست‌های خفت‌بار خود با سرکوب، اعدام، زندان، تبعیض و دستگیری‌های گسترده مردم ما پاسخ می‌دهد.

مردم آزاده ایران!

به حکومت اسلامی خامنه‌ای اجازه ندهید کشور ما را در آتش جنگ فرقه‌ای نابود کند. به حکومت اسلامی خامنه‌ای اجازه ندهید لقمه‌ی دهان و داروی کودکان و حقوق بازنشستگان ما که این کشور را با صرف جوانی خود ساختند، در آتش جنگی بی‌معنی به آتش بکشد.

کارنامه رژیم اسلامی سیاه و جنایت‌بار است: دست‌کم ۳۰۰ نفر در هفت ماه گذشته در ایران اعدام کرده است که آخرین آنها زنده‌یادان کامران شیخه و رضا رسايی بودند. ده‌ها حکم اعدام نیز صادر کرده است.

در ماههای اخیر صدها نفر از مبارزان جنبش «زن، زندگی، آزادی»، زنان مخالف حجاب اجباری، پیروان ادیان دیگر را دستگیر کرده است.

مردم آزاده ایران!

شوراهای تصمیم محلات، شوراهای تصمیم محل کار، شوراهای تصمیم محل تحصیل، شوراهای تصمیم روستا و شوراهای تصمیم شهرهای خود را تشکیل دهید. در این شوراها فعالیت خود علیه گسترش جنگ، علیه اعدام و تبعیض را در هماهنگی با یکدیگر در محل‌های کار و زندگی، سازمان دهید. اگر به حکومت اسلامی فرصت دهید میهن عزیز ما را در پای حزب الله لبنان، حماس و حوثی‌ها به آتش می‌کشد. با فریاد‌های ضد جنگ و همبستگی ملی، خامنه‌ای و همدستان داخلی و خارجی او را لگام بزنید.

نه به جنگ، آری به صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز

نه به اعدام و زندان، آری به زندگی و آزادی

شورای ملی تصمیم

۱۶ مرداد ۱۴۰۳ – ۶ اوت ۲۰۲۴