شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

 

زینت پیرزاده، کمدین ایرانی ساک…

زینت پیرزاده، کمدین ایرانی ساک…

بازدیدها: 4

«زینب موسوی» معروف به امپراطور کوزکو و بعدتر «شاکر بویری» مشهور به «شاکر بوری»، طنزپرداز و بلاگر اهل آبادان، جزو آخرین طنزپردازانی هستند که بازداشت و مدتی را در زندان گذرانده‌اند

 

 

 

«زینت پیرزاده»، کمدین مشهور و نویسنده ایرانی ساکن سوئد که نقد سیاست‌های جمهوری اسلامی همواره در آثار او گرداننده اصلی بوده است، در گفت‌وگو با «ایران‌وایر» می‌گوید در کمدی و طنز، حقیقت نهفته است

 

زینت پیرزاده موفق به دریافت جایزه بهترین کمدین زن تلویزیون در سال ۲۰۱۰ شد. فعالیت‌ها حقوق‌بشری او یکی دیگر از ویژگی‌های اصلی این زن ایرانی کمدین است

 

 

«زینب موسوی» معروف به امپراطور کوزکو و بعدتر «شاکر بویری» مشهور به «شاکر بوری»، طنزپرداز و بلاگر اهل آبادان، جزو آخرین طنزپردازانی هستند که بازداشت و مدتی را در زندان گذرانده‌اند

«زینت پیرزاده»، کمدین مشهور و نویسنده ایرانی ساکن سوئد که نقد سیاست‌های جمهوری اسلامی همواره در آثار او گرداننده اصلی بوده است، در گفت‌وگو با «ایران‌وایر» می‌گوید در کمدی و طنز، حقیقت نهفته است

زینت پیرزاده موفق به دریافت جایزه بهترین کمدین زن تلویزیون در سال ۲۰۱۰ شد. فعالیت‌ها حقوق‌بشری او یکی دیگر از ویژگی‌های اصلی این زن ایرانی کمدین است

«زینب موسوی» معروف به امپراطور کوزکو و بعدتر «شاکر بویری» مشهور به «شاکر بوری»، طنزپرداز و بلاگر اهل آبادان، جزو آخرین طنزپردازانی هستند که بازداشت و مدتی را در زندان گذرانده‌اند.

در ماه‌های اخیر با شدت گرفتن اعتراضات مردمی نسبت به شرایط وخیم ایران از وجوه مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، هرگونه نقدی منکوب شده است. در این میان، طنزپردازان و کمدین‌ها نیز در امان نبوده‌اند.

«زینب موسوی» معروف به امپراطور کوزکو و بعدتر «شاکر بویری» مشهور به «شاکر بوری»، طنزپرداز و بلاگر اهل آبادان، جزو آخرین طنزپردازانی هستند که بازداشت و مدتی را در زندان گذرانده‌اند.

در اکثر جوامع، منتقدان با دستمایه طنز و کاریکاتور به نقد حکومت می‌پردازند، ولی در ایران شرایط دیگری حاکم است. «زینت پیرزاده»، کمدین مشهور و نویسنده ایرانی ساکن سوئد که نقد سیاست‌های جمهوری اسلامی همواره در آثار او گرداننده اصلی بوده است، در گفت‌وگو با «ایران‌وایر» می‌گوید در کمدی و طنز، حقیقت نهفته است. خانم پیرزاده بارها توسط نیروهای حکومت ایران مورد تهدید قرار گرفته است.  

در سال ۱۹۹۱ در ۲۱ سالگی با یک فرزند پسر به سوئد پناه برد و نامش شد پناهنده. خیلی زود تحصیل را آغاز کرد و چون امکانات مالی خوبی نداشت بسیار لاغر شده بود، ولی همین محرومیت موجب شد به‌عنوان مدل برای یک کمپانی مد ایتالیایی انتخاب شود.

زینت پیرزاده موفق به دریافت جایزه بهترین کمدین زن تلویزیون در سال ۲۰۱۰ شد. فعالیت‌ها حقوق‌بشری او یکی دیگر از ویژگی‌های اصلی این زن ایرانی کمدین است؛ او سال‌ها علیه ازدواج کودکان مبارزه کرده است تا اینکه از سوی سازمان ملل متحد در سوئد، مورد تقدیر قرار گرفت.

عاشق درست کردن کلاه بوده است، ولی اتفاقی در کلاسی که شرکت‌کنندگان در آن فقط برای حرف زدن ثبت نام می‌کردند، شرکت کرد. استاد دوره به او گفت تو کمدین به دنیا آمده‌ای و فهمید باید کمدین شود. او نویسندگی، بازی در تئاتر و تلویزیون،‌ تدریس در مدرسه و مددکار اجتماعی بودن را تجربه کرده است و سخنران و فعال شناخته شده حقوق‌بشر در سوئد است. زینت پیرزاده تحصیلات خود را در رشته روانشناسی با اخذ فوق لیسانس علوم تربیتی اجتماعی به پایان رساند.

 

طنز سلاحی علیه دیکتاتور و زورگویی است

تحت فشار قرار گرفتن کمدین‌ها در ایران به‌دلیل انتقاد به وضع موجود، از نظر خانم پیرزاده نشان از قدرتمند بودن این افراد دارد. او می‌گوید طنز سلاح مثبتی علیه دیکتاتور و زورگویی است، با زبان طنز می‌توان مشکلات بزرگی را مطرح کرد و به آن‌ها پاسخ داد. مشکلات مردم را می‌توان بازگو کرد. او اضافه می‌کند:‌«مثلا من از طریق کمدی شرایط بسیار سخت پناهندگان را بازگو می‌کنم. هربار که میکروفون به دست می‌گیرم، برای من مهم است که بدانم روی انسان‌ها تاثیر گذاشته‌ام.»

این کمدین ایرانی توضیح می‌دهد که یک بار در یک برنامه طنز با عنوان «حواست‌ باشه پناهنده‌ها آمدند»، برای شهروندان سوئدی که از مهاجران و پناهنده‌ها خوششان نمی‌آید هنرنمایی کرده است. می‌گوید:‌ «تلاش کردم مردم سوئد متوجه دلیل حضور پناهنده‌ها شوند. در این برنامه یک زن مسن پیش من آمد که در حزبی فعالیت می‌کرد که ضد مهاجران و پناهنده‌ها بود  و به من گفت برنامه تو باعث شد من از فعالیت در این حزب استعفا بدهم. این بزرگترین جایزه‌ای بود که می‌توانستم از کارم بگیرم.»

خانم پیرزاده اضافه می‌کند:‌ «برای من بسیار مهم است که کار کمدی من تنها خنداندن مردم نباشد، بلکه تاثیر گذاشتن بر جامعه سیاسی و اجتماعی باشد.»

 

ضحاک پیش رژیم ایران رو سفید است 

خانم پیرزاده در حمایت از اعتراضات سراسری «زن، زندگی، آزادی»، بسیار فعال بوده است و در خلال سال‌های فعالیت خود، سخنرانی‌های بسیاری در نقد سیاست‌های علیه پناهندگان و همچنین شرایط ایران داشته است. می‌گوید اگر تمام عمرم را هم خارج از ایران باشم، ایران از قلب من خارج نیست. او زنان ایرانی را سرشار از درد و رنج توصیف می‌کند: «هر زن ایرانی کتاب قصه‌ای است پر از درد و شادی توامان، سرشار از خاطرات خوب و خاطرات دردآور.» می‌گوید که همه ما ایرانیان داغ‌دیده هستیم و ضحاک پیش رژیم جمهوری اسلامی روسفید است: «جمهوری اسلامی در حال نابود کردن همه جوانان ایران است. اگر سکوت کنیم، خون این جوانان روی دست ما هم هست.»

 

طنزپردازی که نه در وطن امن است نه در غربت

زینت پیرزاده می‌گوید: «در کشور سوئد هم طنز گفتن کار راحتی نیست. برخی شهروندان سوئدی از خارجی‌ها بدشان می‌آید و آن‌ها را تهدید می‌کنند. در کار کمدی تلاش کردم بتوانم از درد و رنج موجود در جامعه ایران و حتی در اروپا و کشور سوئد، کمدی درست کنم.»

همواره تلاش کرده است مردم سوئد را نسبت به مساله موی زنان و حجاب اجباری در ایران آگاه کند. یک خاطره از دوران تحصیل نقش پررنگی در شکل‌گیری مسیر زندگی او داشته است:‌ «در مدرسه یکی از معلمان ما می‌گفت اگر موی خود را نشان دهید و یک مردی احساساتی شود و به جهنم برود، تقصیر شما است؛ شما هم در گناه او شریک هستید. من در همان سن بچگی با خودم فکر کردم ما چه قدرت بزرگی داریم که با یک موی خود می‌توانیم مردان را به جهنم ببریم. در همین مورد هم اینجا یک برنامه کمدی و طنز نوشتم. حتی یک برنامه زنده خیلی بزرگ دارم به نام “بعد مستی زیر حجاب”، که در تمام سوئد اجرا کردم و همیشه هم بلیط‌های فروش آن سریع تمام می‌شود. این برنامه طنز فقط به این می‌پردازد که نگاه  به زن در ایران چگونه است.»

او می‌گوید همه ما ایرانیان زخم‌ها و بحران‌های عمیق روحی داریم که همواره همراه ما است، ولی من همیشه فکر می‌کنم کار من شاد کردن مردم است. این کار بسیار مقدس است، چون همه انسان‌ها به خندیدن و به یکدیگر نیازمند هستند.»

زینت پیرزاده می‌گوید صرف آزاد کردن هنرمندان و به‌خصوص طنزپردازان در ایران، نمی‌توانیم به قطعیت بگوییم دیگر تحت فشار قرار ندارند.

 

مردم صدای طنز انتقادی را چگونه بشنوند؟

خانم پیرزاده با ابراز نگرانی از سرکوب بیشتر کمدین‌ها و طنزپردازان در ایران می‌گوید: «طنز یک سلاح بسیار قوی است. به طنز بسیار ایمان دارم، جوانان ایرانی می‌توانند از طریق طنز و کمدی به هدف خود برسند و پیام خود را به سایرین برسانند و مبارزه خود را از طریق کار طنز و کمدی ادامه دهند.»

او با عنوان اینکه شرایط دختران طنزپرداز او را بسیار نگران کرده است، تاکید می‌کند: «چون رژیم ایران از هرچه زیبایی بیزار است، دختران جوان و زیبای طنزپرداز، خاری در چشم رژيم هستند. وقتی این بچه‌ها را می‌بینم خیلی افتخار می‌کنم و همزمان چون خودم مادر هستم، نگران آن‌ها هم می‌شوم.»

این کمدین و نویسنده می‌گوید: «کار طنزپردازان جوان ایرانی به‌عنوان منتقدین حکومت بسیار تاثیرگذار است، چون خیلی خلاق هستند. هرکدام مثل یک فیلسوف هستند که حرف تازه دارند.»

 

تهدید شدم، ولی باز هم در تظاهرات شرکت کردم

خانم پیرزاده در اعتراضات اخیر شهروندان ایران علیه جمهوری اسلامی بارها مورد تهدید افراد ناشناس و بعضا از عوامل حکومت قرار گرفته است. به گفته او، جان طنزپردازان همیشه در خطر بوده است.

او می‌گوید: «به من چندباری اطلاع دادند که از طرف سفارت جمهوری اسلامی تحت‌نظر هستم و زیاد در مورد فعالیت‌های من صحبت می‌کنند و باید حواس‌ام جمع باشد. گفتند با همه صفحات [شبکه‌های مجازی] که داری خیلی ترکاندی، حواس‌ات باشد که سفارت جمهوری اسلامی حواس‌شان به تو هست خیلی تظاهرات شرکت می‌کنی و خیلی همه [مردم] را برای شرکت در تظاهرات جمع می‌کنی. من هم این موارد را به‌عنوان چیزی میان تهدید و تذکر تلقی کردم. ولی باز هم در تظاهرات شرکت کردم.»

او به‌دلیل تهدیدهای بسیار، بادیگارد در اختیار دارد. خودش می‌گوید:‌ «طنزهای من همه مبارزه است. زندگی برای ما طنزنویسان هم راحت نیست. برای ما که هم می‌خواهیم مبارز باشیم، هم طنز بگوییم.»

 

قربانی و مبارز علیه کودک همسری 

زینت پیرزاده خود قربانی ازدواج در کودکی است و مجبور شده با فرزند خود از ایران فرار کند و به سوئد پناهنده شود. همین تجربه تلخ زندگی موجب شد او نسبت به زندگی کودکان و به‌ویژه دختربچه‌ها، دقت بیشتری داشته باشد. فعالیت‌های او منجر به تصویب قانون علیه ازدواج کودکان دختر در این کشور شد.

به گفته این کمدین و نویسنده، با اینکه ازدواج در کودکی در سوئد مجاز نیست، ولی دولت سوئد چشم خود را بر معضل ازدواج در کودکی میان پناهنده‌ها بسته است.

خانم پیرزاده می‌گوید: «این مساله برای من سوال‌برانگیز شد و نتوانستم این تبعیض و بی‌عدالتی بسیار بزرگ را بپذیرم، ولی ۱۵ سال طول کشید تا دولت سوئد به حرف من گوش کرد. در مجلس سوئد سخنرانی داشتم، با نمایندگان مجلس دیدار کردم و به دولت سوئد گفتم اگر قانونی علیه ازدواج کودکان غیرسوئدی در سوئد تصویب نکنید، من شما را به دادگاه بین‌المللی می‌کشانم.» به گفته او، برخی روحانیان مساجد کوچک مسلمانان، کشیش‌ها و رهبران مذهبی سایر مذاهب هم که با این وضعیت مخالف بودند، با این بازیگر و کمدین همراه شدند.

 

هرکس میکروفون به دستی، صدا دارد

شاید بسیاری فکر کنند طنز و کمدی نمی‌تواند صدای منتقدان و راهی برای مبارزه باشد، در‌حالی‌که خانم پیرزاده می‌گوید هرکسی که میکروفون به دست دارد، قدرت دارد. او سکوت را معادل خیانت به بشریت عنوان کرده و می‌گوید تمام هنرمندان ایرانی در همه کشورها باید تا جایی که می‌توانند به مردم ایران کمک کنند.

خانم پیرزاده تاکنون دو کتاب با نام‌‌های «پروانه در زنجیر»، «پروانه در زمستان» منتشر کرده است و تازه‌ترین کتاب او با نام «پرنده ققنوس»، در دست انتشار است.

گزارش «ایران وایر» از ثمانه قدرخان

۲۵ مرداد ۱۴۰۲

 

 

آصف بیات در گفت‌وگو با تورج ات…

آصف بیات در گفت‌وگو با تورج ات…

بازدیدها: 0

 

نقش طبقه‌ی کارگر در تحولات اخیر ایران چیست و توان مبارزاتی این طبقه نسبت به گذشته کاهش یا افزایش یافته است؟ برای پاسخ به این پرسش، باید بتوان درک مفید و معقولی از مفهوم طبقه و هویت طبقاتی به دست داد. آیا معنای طبقه‌ی کارگر و اساساً بافتار طبقاتی در ایران در چند دهه‌ی گذشته تغییر کرده است؟ دگرگونی در طبقه‌ی کارگر از چه نوعی است؟ آیا طبقه‌ی کارگر همان ثقل و سنگینی گذشته‌ی خود را همچنان در تحولات امروز ایران حفظ کرده است؟ چشم‌انداز جنبش‌های اعتراضی و مطالبه‌گرایانه‌ی کارگران بیکار در ایران چیست؟

 

تورج اتابکی: چهل‌واندی سال پیش در یکی از خیابان‌های مرکزی تهران، منتهی به خانه‌ی کارگر، آصف بیات را دیدم درگیر پژوهشی برای رساله‌ی دکترایش که بعد‌ها با ‌عنوان کارگران، انقلاب ۵۷ ایران منتشر شد. از آن روز چهل‌واندی سال گذشته و جامعه‌ی ما دچار تحولات بسیار عظیمی شده است. اعتراض‌ها پشت اعتراض‌ها تا این که به جنبش اعتراضی-انقلابی «ژینا»، مهسا امینی، «زن، زندگی، آزادی» رسیدیم. حال آصف به این چهل‌واندی سال با نگاه تاریخی می‌نگرد.

بافتار طبقاتی ایران را امروزه چگونه می‌بینی؟ آیا بافتار طبقاتی به همان صورت چهل‌واندی سال پیش است یا دستخوش تغییر شده است؟ اگر بله، این تغییر را چگونه می‌بینی؟

آصف بیات: کارهایی که چندین دهه‌ی قبل به‌ویژه راجع به مفهوم و مسئله‌ی طبقه انجام داده بودیم، به نظر من خیلی اساسی است. به‌خصوص که از ۳۰ــ۴۰ سال پیش برای خیلی از ماها این مفهوم برای سیاست به‌خصوصی مرکزی بوده است. خوشحالم به کتاب اول من اشاره کردی که تز دکترای من بود و بالاخره هم چاپ شد. ولی شاید نگفته باشم که این کتاب در سال ۱۹۸۷ به بازار آمد و با وجود درخواست ترجمه‌ی آن به فارسی در ایران، من تا دوسه دهه مایل نبودم تا این کار صورت گیرد زیرا خیلی تردید داشتم. اولاً از متن راضی نبودم. امروز برای من سبک و قالب نوشته‌های سیاسی به‌ویژه خیلی اهمیت پیدا کرده. کار اول من، یک کار دانشجویی بود و از حیث مفهوم‌سازی پخته نبود. گرچه خیلی خوشحالم که بگویم که [آن رساله] بر اساس تحقیقات خیلی خوب و نسبتاً دامنه‌داری صورت گرفت؛ در چهارده کارخانه و دو بیمارستان کارگران و جاهای مختلف. ولی به‌هرحال تحت‌فشار قرار گرفتم و آن را با تعدیلاتی ترجمه کردم تا برای خواننده به‌ویژه جوان ایرانی قابل‌فهم باشد.

این توضیح به همین سؤال اساسی مربوط می‌شود که آیا طبقات در چند دهه‌ی گذشته در ایران تغییر کرده است؟ من فکر می‌کنم در این چهاردهه نه‌تنها در ایران بلکه شاید در همه‌ی نقاط جهان ساخت طبقاتی تغییر یافته است زیرا یک بازسازی اقتصادی در ساختار سرمایه‌داری کشورهای صنعتی ‌پیشرفته و کشورهای جهان جنوبی و همین‌طور ایران صورت گرفته است. به نظر من یک مقدار تحولاتی نیز در فرموله‌کردن معنای طبقه صورت گرفته است . باید به هر دوی اینها توجه کرد. برای مثال طبقه‌ی کارگران ایران در کتاب اخیر من طبقه، سیاست و نظریه‌ی اجتماعی که چند ماه پیش در ایران چاپ شد، ریشه‌ی دهقانی دارد و آنها مهاجرین روستا هستند. این را چهل سال پیش گفتم ولی حالا باید نشان داده شود که آیا هنوز هم چنین است؟ به نظر می‌رسد که این‌طور نیست. شاید هنوز این مهاجرت صورت می‌گیرد ولی بسیاری از آن کارگرها شاید از بین رفته‌اند و بچه‌هایشان کارگر شده‌اند و یا حرفه‌های دیگری را پیش گرفته‌اند. بنابراین درحال‌حاضر باید تحقیق دیگری صورت گیرد و تا آنجایی که می‌دانم چنین پژوهش‌هایی واقعاً نادر و کم هست. خیلی خوشحال می‌شوم که دوستانی که در ایران کار می‌کنند به من بگویند. ولی من احساس می‌کنم که تغییر فاحشی ایجاد شده است. یکی از مهم‌ترین تغییراتی که من در کتاب Making Islam Democratic که هنوز به فارسی ترجمه نشده، اشاره کردم، مسئله‌ی تجزیه یا fragmentation است. این تجزیه فقط محدود به ایران نمی‌شود. سال ۱۹۸۱ یا ۱۹۸۲ اریک هابسبام (۱) در کتاب معروف خود The Forward March Of Labour Halted شروع به تجزیه‌وتحلیل کرد که چگونه طبقه‌ی کارگری بریتانیا دچار تحول شده است. آن وحدت سوژه (۲) به‌قول لاکلائو و شانتال‌ موف یعنی طبقه‌ی کارگری که متحد هست به‌گونه‌ای که در محل کار، در محل زندگی، در خوردوخوراکش، در پوشاکش، در کلاهی که می‌گذارد و در ورزشش هم‌گرایی دارد، حالا دارد تجزیه می‌شود. به نظر من این وحدت سوژه نقش مهمی در ایجاد آن آگاهی‌ای دارد که مارکس می‌گفت: «طبقه برای خود». مثلاً معدنچی‌ها در زندگی کاری با هم بودند. بعد به روستا می‌آمدند و با هم بودند. در محل کارشان با هم بودند. میخانه می‌رفتند و با هم بودند. به کلاب می‌رفتند و با هم بودند. یک وحدت و همگونی عجیبی داشتند ولی این به ‌هم خورده است.

 

تو به‌درستی اشاره می‌کنی که داستان فراتر از مرزهای ایران می‌رود و جهانی است. تقریباً از سال ۱۹۹۰ یا چند سال زودتر به بعد در بسیاری از کشورهای جهان شاهد کاهش شمار کارگران صنعتی هستیم؛ در ایالات متحده امریکا، چین و یا حتی در هند. استثنا هم داریم، اما در مجموع کارگران صنعتی در جهان روبه‌کاهش است و با شکل‌گیری یک ارتش بیکاران روبه‌رو هستیم. در برخی از کشورهای اروپایی بیکارانی داریم که برای ۱۰ تا ۱۵ سال بیکار بوده‌اند و دولت‌های رفاه، بیمه‌ی بیکاری به آنها پرداخت می‌کند به این معنا که می‌دانند کارگران در جستجوی کار هستند ولی فرصت اشتغال موجود نیست. به‌واقع ما با یک ارتش بیکاران روبه‌رو هستیم. همان‌طور که به‌درستی اشاره کردی بخشی از آن به خودکارگرایی (۳) برمی‌گردد. اگر بخواهیم به وضعیت کارگران بیکار در ایران نگاه کنیم، شمار آنها بسیار روبه‌افزایش بوده است. ضمن اینکه شمار ناپایدار‌کاران (۴) نیز در این سال‌ها بسیار روبه‌افزایش بوده است.

اگر بخواهی این تحولات را در بافتار طبقاتی ایران بررسی کنی، آیا طبقه‌ی کارگری را که آصف بیات چهل سال پیش رصد کرد، همچنان همان ثقل و سنگینی خود را از گذشته حفظ کرده است؟

فکر نمی‌کنم ساخت طبقه‌ی کارگر، امروز با چهل سال پیش در زمان انقلاب ۱۳۵۷، یکسان باشد. می‌توان گفت از لحاظ ثقل سیاسی کم‌رنگ‌تر یا ناتوان‌تر شده است. گرچه با افزایش جمعیت، حجم زحمت‌کشان تهی‌دست (۶) یعنی کسانی که کارِ مزدی می‌کنند تا زندگی کنند بالا رفته است، به نظر می‌رسد ثقل سیاسی آن کاهش پیدا کرده است. این کاهش را در جنبش اخیر تا حدودی دیدیم. چنان‌که گفتم یک تغییر مهمی انجام شده است. خودکارگرایی؛ کارهای خدماتی؛ و همین‌طور بازسازی اقتصادی نظیر خصوصی‌سازی و کوچک‌سازی که از دهه‌ی هفتاد شمسی به بعد بیشتر حالت لیبرالی به خود گرفت و شدت یافت، به جایی رسید که خیلی‌ها بیکار شدند. در جوامعی مثل ایران، شما باید به اندازه‌ی کافی پولدار باشی که بتوانی بیکار شوی (۷) یعنی نمی‌توان با بیکاری ادامه داد. در غرب می‌توان ادامه داد، چون بیمه‌ی ماهانه‌ی بیکاری پرداخت می‌شود. اما (در ایران) باید یک کاری کرد. نتیجه‌ی آن، گسترش عجیب‌وغریب اقتصاد موازی و اقتصاد غیررسمی است که هم در ایران و هم در کشورهای شمال آفریقا و هم در خیلی از کشورهای درحالِ‌توسعه وجود دارد. برای همین من درباره‌ی این بخش یعنی زحمت‌کشان تهی‌دست شروع به کار کردم.

زحمت‌کشان فقیر که قبلاً به‌عنوان کارگری می‌توانستند قراردادهای دائمی داشته باشند و حالا باید با کارهایی مثل دست‌فروشی، مسافرکشی، با موتورهایی که بارکشی می‌کنند یا مسافرکشی می‌کنند، امرارِمعاش کنند. اینها از حرفه‌هایی است که در چند دهه‌ی اخیر در ایران خیلی رایج شده است.

این بخش به نظر من بسیار گسترش یافته و همین‌طور آن بخش دیگر که قرار بود به‌طور رسمی و دائمی کار کنند، حالا قانون کار عوض شده و بیشتر قراردادهای پیمانی یا سفید داریم. دوستانی که آنجا کار می‎کنند می‌گویند ۹۰ درصد در چنین وضعیتی هستند.

یکی از مسئولان وزارت کار گفت ۹۵ درصد کارگرانِ شاغلِ ما قرارداد دائم ندارند. این تغییر فاحش بسیار مهم است و وضعیت کارگران را ناامن می‌کند و برای آنها عدم اطمینان به وجود می‌آورد و بر عمل سیاسی آنها تأثیر می‌گذارد.

نکته‌ای دیگر اینکه بازتاب تحولات ناشی از کاهش شمار کارگران صنعتی در غرب، به‌صورت افول اشکال سازمان‌دهی کارگران، تضعیف تعاونی‌ها و بحران اتحادیه‌های کارگری به‌عنوان دومین بدیل سازمانی، و نیز بحران در احزاب سیاسی کارگری در غرب مشاهده می‌شود. بسیاری از احزاب کمونیست در اروپا و آسیا خود را منحل کرده‌اند. این سازمان‌ها پیشتر خانه‌ی کارگران صنعتی‌ای بودند که آنها را پرولتاریا می‌خواندند. حال در بسیاری از جوامع صنعتی شاهد غیرپرولتاریزه‌‌شدن هستیم. این البته به‌معنای نبودِ اعتراض و مبارزه‌ی کارگری نیست. ما شاهد جنبش‌های اعتراضی و مطالبه‌گرایانه‌ی کارگران بیکار هستیم که می‌خواهند کار کنند.

همین جریان در کشورهایی مثل ایران به‌خاطر نبودِ بیمه‌ی بیکاری، عدم اطمینان به آینده و فقدان چشم‌انداز بلندمدت و حتی میان‌مدت، بیشتر خودش را نشان می‌دهد. هرچند ثقل کارگران صنعتی افول کرده است اما در مجموع در تمام اعتراضات بی‌وقفه در سال‌های اخیر در ایران شاهد حضور بیکاران و ناپایدار‌کاران هستیم که اشکال سازمان‌دهی خود را، متفاوت از اشکال پیشین پیدا کرده‌اند.

درست است. در این مورد دو چیز می‌خواهم بگویم. یکی اینکه هسته‌ی اصلی که به‌عنوان پرولتر در بخش رسمی فعال بودند، کاهش پیدا کرده است یعنی بیکار شده‌اند یا به بخش غیررسمی رفته‌اند. حال اگر این کارگران مثلاً با اعتصاب‌کردن مبارزه کنند، باید دید که اینها در کجا اعتصاب کنند تا تأثیر سیاسی داشته باشد. به‌عبارتِ‌دیگر تا چه اندازه آن صنایعْ استراتژیک هستند. مثلاً اعتصاب در صنایع نفتی یا در صنایع نظامی. چون درباره‌ی یک عمل یا اقدام داریم صحبت می‌کنیم، باید به این توجه کنیم که اینها تا چه حد کاهش پیدا کرده و ضعیف شده‌اند. بسیاری از کارگرها و زحمت‌کش‌ها به بخش‌های غیررسمی رفته‌اند و یا بیکارند. سازمان‌دهی هم شده‌اند ولی اگر قرار است فرض کنیم که اینها می‌خواهند به‌عنوان عاملینی برای ایجاد تغییر در ساختار سیاسی و اقتصادی کشور فعالیت کنند، باید دید که سازمان‌دهی اینها و عملی که انجام می‌دهند تا چه حد تأثیرات سیاسی دارد.

به‌درستی به مبارزات کارگران شاغل اشاره می‌کنی. مثلاً در همین خیزش اعتراضی-انقلابی مهسا، ژینا، حداقل دو نمونه می‌توانم اشاره کنم: کارگران کارخانه‌ی قطعه‌سازی اتومبیل کروز که تقریباً ۵۵ تا ۶۰ درصد آنها زن هستند و دوبار، در آبان و آذر ۱۴۰۱، برای افزایش حقوق و بهترشدن شرایط کارشان اعتصاب و اعتراض کردند. همین‌طور کارگران نفت که دست به اعتصاب زدند. اینها کارگران شاغل هستند. اما پرسش درباره‌ی کارگران بیکار و ناپایدارکار است. چشم‌اندازی که تو برای بیکاران و ناپایدار‌کاران در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران می‌بینی چیست؟

اول باید ببینیم که آیا واقعاً ایرانی‌های بیکار در ایران قادر هستند که بیکار بمانند یا نه؟ یا اینکه به‌هرحال به یک کاری، چنان‌که گفتیم در بخش‌های غیررسمی مثل دست‌فروشی و مسافرکشی و…، مشغول می‌شوند. آن وقت باید دید که این نوع کارها چه امکان سازمان‌دهی به اینها می‌دهد. این همان چیزی است که من سعی کردم در کتاب سیاست‌های خیابانی نشان دهم. این نوع زحمت‌کشان و تهی‌دستان شهری که بیشتر در بخش‌های غیررسمی شاغلند، به‌نوعی در زندگی روزمره و فعالیت کاری خود مقاومت می‌کنند و دستاوردهایی هم دارند و گاهی مبارزات و مقاومت‌های روزانه‌شان در زندگیِ کاری به منازعات سیاسی مهمی منجر می‌شود. برای مثال یکی از مسائل مهم امروز در ایران یا خیلی از کشورهای دیگر تعیین سیاست یا نحوه‌ی برخورد با دست‌فروشان است که در سپهر فضای شهری پراکنده‌اند و هر روز به تعدادشان اضافه می‌شود.

مشکلی است که الان در هند داریم.

هند و کشورهای آمریکای لاتین و بسیاری از کشورهای خاورمیانه. در کشورهایی مثل پرو سازمان‌دهی کردند و اتحادیه تشکیل دادند. در هند هم به‌ویژه زن‌ها آمدند… و در مصر بعد از انقلاب می‌خواستند اتحادیه‌ی دست‌فروشان در کل کشور، که به‌قول خودشان پنج میلیون نفرند و این عدد خیلی بزرگی است، به وجود بیاورند ولی دولت مانع شد. به نظر من این امکان وجود دارد.

یعنی در کنار آن نگاه سنتی به خیزش‌های کارگری در میان کارگران صنعتی که پیشگام سازمان‌گرایی و شرکت در تحولات عمیق اجتماعی-سیاسی بودند، رفته‌رفته و هم‌زمان با تحولاتی که در بافتار طبقاتی ایران و دیگر جوامع مشابه پیش می‌رود، اکنون باید جایگاه حضور کارگران بیکار و ناپایدارکار، تهی‌دست که یک روز دست‌فروشی می‌کند و روز بعد یک قرارداد دوهفته‌ای یا دوماهه می‌گیرد و سپس به مسافرکشی روی می‌آورد را در عرصه‌ی تحولات اجتماعی و سیاسی مشاهده کنیم و البته به داوری من ما شاهد حضور چشم‌گیرشان در این خیزش اعتراضی-انقلابی بودیم.

به نظر من یک دیدگاه تئوریک این است که ما طبقه را به همان صورت وحدت سوژه که به پرولتاریا در بخش‌های صنعتی و تولیدی محدود می‌شود، ببینیم. این دیدگاه دیگر به این صورت کار نمی‌کند و درست هم نیست زیرا خیلی محدود است. به نظرم باید حتی به طبقه‌ی کارگر به‌صورت خیلی وسیع‌تر نگاه کنیم یعنی همه‌ی لایه‌های مختلف و کارهای مختلفی را در نظر بگیریم که وجه مشترک اغلب آنها، کارِ کارمزدی است. به‌عبارتِ‌دیگر می‌توانیم معلم‌ها، پرستارها و بسیاری از بخش‌های خدماتی را نیز جزئی از طبقه‌ی کارگر بزرگ، وسیع و گسترده به حساب بیاوریم که نه‌تنها قابلیت سازمان‌یافتگی دارند بلکه در بخش‌های استراتژیک هم کار می‌کنند. مثلاً رفتگران نقش بسیار اساسی پیدا کردند وقتی یکی دو سال پیش در لبنان اعتصاب کردند و تمام شهر در زیر زباله‌ی (پسماند) شهری و صنعتی ماند. این تأثیر بسیار مهمی دارد. بنابراین می‌توان تعریف جدیدی از بخش استراتژیک کرد.

به لبنان اشاره کردی. اجازه بده جغرافیایمان را کمی عوض کنیم. ده سال بعد از نخستین دیدارمان در تهران، تو را در قاهره دیدم. دیدارمان بعد از ده سال تازه می‌شود. آنجا استاد دانشگاه امریکایی قاهره هستی. کار در قاهره دریچه‌ی تازه‌ای برایت باز می‌کند و فراتر از مرزهای ایران، وارد منطقه می‌شوی. حاصل کار تو این است که به فهم تازه‌ای از بافتار طبقاتی در کشورهای شمال آفریقا، از حرکت‌ها و جنبش‌های اجتماعی، از خیزش‌های انقلابی در آن منطقه می‌رسی. فهم تازه‌ای از اسلام در آن منطقه، اسلام رادیکال و غیررادیکال، بهار عربی، و از این دست… حالا دیگر آصف متعلق به ایران نیست بسیاری از مخاطبانت در جهان عرب هستند و تو را می‌شناسند. آدمی که صاحب فکر هستی و درباره‌ی پاره‌ای از جوامع جهان عرب می‌نویسی. حالا همان پرسشی را که درباره‌ی ایران از تو پرسیدم، درباره‌ی این جوامع بپرسم. در این سی سال که از نزدیک این جوامع را رصد کردی، آیا دگرگونی‌ای در بافتار طبقاتی این جوامع دیدی، و اگر دیدی این دگرگونی از چه دست بود؟

بله به نظر من آن تغییراتی که در بافتار طبقاتی این کشورها صورت گرفته است، به‌خصوص کشور مصر که یک مقداری من با آن آشنایی دارم، نسبت به ایران حتی زودتر شروع شد. گرچه بخش تولیدی به‌ویژه در صنایع نساجی و فولاد قابل‌توجه بود. به‌خصوص که مصر برخلاف ایرانِ سه دهه‌ی قبل، در بازار جهانی ادغام شده بود، این تغییرات بسیار زودتر صورت گرفت. ولی چیزی که من یاد گرفتم و در ایران مشاهده نکرده بودم، مفهوم طبقه‌ی متوسط فقیر بود. من به کار روی مناطق حاشیه‌نشین «عشوائیات» علاقه داشتم. به آن محلات می‌رفتم و متوجه شدم که افرادی با کت‌شلوار و کراوات و کیف در این محله‌ها زندگی می‌کنند و رفت‌وآمد دارند. من در ایران این‌طور ندیده بودم. به‌عبارتِ‌دیگر نوع پوشش افرادی که در طبقات فقیرنشین زندگی می‌کردند فقیرانه بود. درحالی‌که در مصر خیلی از معلم‌ها، از کارمندان دولت، از وکلا و از مهندسین در آن محله‌ها زندگی می‌کنند. این برای من سؤال بود که چرا اینجا زندگی می‌کنند؟ چه درکی از وضعیت خودشان به‌عنوان این طبقه دارند؟ و این درک، چه تأثیری بر ذهنیت اجتماعی و سیاسی آنها دارد؟ اینها برای من خیلی قابل‌توجه بود. بعد از فکرکردن‌های بسیار به این نتیجه یا صورت‌بندی رسیدم که اینها هسته‌ی شکل‌گیری یک طبقه‌ی جدید به‌صورت طبقه‌ی متوسط فقیر هستند. به‌عبارتِ‌دیگر این طبقه‌ای است که از حیث سرمایه، آموزش‌دیده و تحصیل‌کرده است و به وضعیت خودش و آنچه در جهان می‌گذرد آگاهی بسیار دارد. یعنی با دنیای دانشگاه، دنیای بازار، دنیای مصرف و… مرتبط است. ولی در زندگی روزمره‌ی خود، در محلی و با سبکی زندگی می‌کند که فقرای دیگر زندگی می‌کنند. این دوگانگی به نظر من فُرمی از خشم اخلاقی به وجود می‌آورد و اینها را بیش‌ازپیش در وضعیت مخالف قرار می‌دهد. این وضعیت را دیدم که آرام‌آرام در ایران هم به وجود آمده است.

 

پیش از اینکه به طبقه‌ی متوسط برویم اجازه بده بحث طبقه‌‌ی تهی‌دست را در این جوامع ادامه دهیم و این پرسش که جایگاه و شمار تهی‌دستان را در این کشورها، در این سال‌هایی که رصد کردی، چگونه می‌بینی؟ ارتش ناپایدارکاران، ارتش کارگران بیکار (۷) و کارگران نیمه‌کار (۸) یعنی کارگرانی که زیر استانداردهای رایج کار، کار می‌کنند.

چنان‌که گفتم، تغییرات قابل‌توجهی خیلی زودتر از ایران به‌ویژه در مصر صورت گرفت. مهم‌ترین تغییری که صورت گرفت تغییرات اقتصادی بود که با «انفتاح» یعنی باز‌کردن اقتصاد و خصوصی‌کردن در زمان سادات شروع شد و در دهه‌ی نود میلادی در زمان مبارک به اوج خودش رسید و قانون کار تغییر پیدا کرد. تضمین شده بود که همه‌ی فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها شغل داشته باشند. آنها در جاهای مختلفی کار می‌کردند گرچه دست‌مزدشان خیلی پایین بود (۹) ولی به‌هرحال شغلی داشتند و ‌مزدی می‌گرفتند. بعداً این تضمین از بین رفت و هرساله بسیاری از فارغ‌التحصیلان که به نیروی کار اضافه می‌شدند، باید خودشان شغلی برای خود پیدا می‌کردند. خیلی از آنها نمی‌توانستند شغل دلخواه‌شان را بیابند که با تخصصشان در ارتباط باشد. بنابراین جذب بخش غیررسمی و مشاغل ناپایدار می‌شدند. چنان‌که گفتم مبارزات روزانه بخشی از اینها بود که به‎صورت مفهوم ناجنبش یا سازمان‌دهی ناجنبش سعی می‌کردند تا فرصت‌های زندگی‌شان را نگه دارند یا گسترش دهند. ولی در برهه‌هایی که فرصت سیاسی وجود داشت اغلب اینها شروع به مبارزه می‌کردند و بخشی از اپوزیسیون می‌شدند. این را در جنبش‌های انقلابی که به «بهار عربی» معروف شد، دیدیم. می‌دانیم که محله‌های فقیرنشین بخشی از محله‌هایی بودند که در روز ۲۵ ژانویه بسیج شدند و به میدان تحریر ریختند. من در کتاب آخرم Revolutionary life به‌ویژه در داستان بسیج شهری، در مصر و در تونس، به‌طور مفصل پرداخته‌ام و نشان دادم که چگونه نقش بسیار مهمی را در خیزش‌ها ایفا کردند.

راجع به شمال آفریقا صحبت کردیم. همیشه این سیاق تطبیقی تو صحنه‌های تازه‌تری برای پرسش‌های روشنفکرانه یا پژوهشگرانه‌ی مخاطبت باز می‌کند و این یکی از ویژگی‌های کارهایت است که بسیار هم زیباست.

اجازه بده برگردیم به داستان بسیار پیچیده‌ی طبقه‌ی متوسط و جایگاه طبقه‌ی متوسط به‌ویژه در این تحولاتی که ما در این پنج‌شش‌ سال اخیرداشتیم. اگر نگویم بیشتر.

این مفهومِ طبقه یک مفهوم بسیار ناروشنی است. اصلاً طبقه چیست؟ آیا مطابق نگاه مارکسیستی همان رابطه و پیوندش با ابزار تولید است که جایگاهش، جایگاه این هم‌گرایی گروهی و انسانی، را تعیین می‌کند و طبقه را شکل می‌دهد؟ یا مطابق نگاه وبری یا دوتوکویلی، بیشتر آن رفتار اجتماعی و فرهنگ‌ انسان‌ها است که این هم‌گرایی را شکل می‌دهد و یک پیوستگی بین این گروه یا هر گروه اجتماعی ایجاد می‌کند و به‌عبارتِ‌دیگر، طبقه برخاسته از رفتار است؟ و یا ترکیب مفهومی بین این‌دو و معاصرتر؟ با توجه به این دو نگاه و حتی نگاه سوم با علم به اینکه می‌دانم از نگاه ذات‌گرایانه پرهیز می‌کنی و سیاه‌وسفید نمی‌بینی، تعریف تو از طبقه با کدام یک از این خوانش‌ها بیشتر مأنوس و نزدیک است؟

چهل سال پیش وقتی کتاب کارگران و انقلاب را نوشتم، مفهوم طبقه در آن، بیشتر رویکرد مارکسیستی داشت. مارکسیستی به این معنا که مالکیت و یا کنترل ابزار تولید خیلی مهم بود و وضعیت افراد در رابطه‌ی آنها با اقتصاد بسیار اهمیت داشت. حالا فکر می‌کنم این شاید زیاد مفید نباشد یا تقلیل‌گرایانه باشد. به نظر من بهتر است الان درک جدیدی از طبقه داشته باشیم و آن به نگاه بوردیو خیلی نزدیک است. او طبقه را محصول رابطه‌ی افراد با سرمایه‌های مختلف می‌داند که ابزار تولید یا اقتصاد یکی از آنها است. نه اینکه ابزار تولید را نادیده بگیرد ولی آن را یکی از انواع سرمایه‌ها می‌داند. سرمایه‌هایی که افراد نسبت به آنها حساس‌اند و این سرمایه‌ها شکلی از توانایی برای تحقق عاملیت به افراد می‌دهد. مثل سرمایه‌ی اقتصادی (پول)؛ سرمایه‌ی آموزشی؛ سرمایه‌ی مهارت؛ و سرمایه‌ی منزلت و غیره. از این منظر می‌توانیم به اَشکال متفاوتی به فرصت‌های شکل‌گیری همبستگی با میانجی‌گری سرمایه‌ پی بریم. این قضیه به این صورت خیلی پیچیده‌تر و کامل‌تر می‌شود. بخشی از طبقه‌ی متوسط فقیر آن‌طور که من می‌بینم عبارت از فقیر‌شدن یا در فقر زندگی‌کردن است و بخش دیگر آن، طبقه‌ی متوسط‌شدنِ بخشی از فقرا است. بچه‌هایی که از پدر و مادر فقیر بودند ولی از طریق آموزش و دانشگاه‌رفتن و به‌دست‌آوردن آن سرمایه‌ی آموزشی ارتقا پیدا کردند و بینش و آمال‌وآرزوهای طبقه‌ی متوسط را پیدا کردند هرچند در واقعیت زندگی هنوز در فقر هستند چون اغلب آنها نتوانستند شغلی متناسب با تحصیلاتشان را داشته باشند. این دوگانگی شامل زنان و مردان می‌شود. به نظر من اینها در جنبش‌ بهار عربی نقش بسیار مهمی به‌خصوص در تونس ایفا کردند و در جنبش‌های اخیر ایران به‌ویژه در آبان ۹۸ و در جنبش اخیر نقش قابل‌توجهی را ایفا کردند.

کسی که در خانواده‌ی تهی‌دست پرورش پیدا کرده است و به یُمن آموزشی که به هزار زحمت به دست آورده است، انتظار یک جهش طبقاتی دارد و همان‌طور که به‌درستی اشاره کردی، مطمئن نیست که به این جهش طبقاتی برسد. از یک طرف آن کسی که به دلایل گوناگون موقعیت خود را از دست داده و مجبور شده است که روزبه‌روز با جابجایی جغرافیایی از محله‌ای به محله‌ای ارزان‌تر و فقیرنشین‌تر برود. شمار هر دو گروه بسیار زیاد است. در هر دو گروه یک کنش سیاسی-اعتراضی می‌بینیم. این کنش سیاسی-اعتراضی در بهار عربی و خیزش اعتراضی-انقلابی مهسا در ۱۴۰۱ چه ویژگی‌هایی دارد که اینها را از آن اقشار یا گروه‌های سنتی تهی‌دست که برای دهه‌ها با تهی‌دستی خو کردند، متفاوت می‌سازد؟

سؤال خیلی مهمی است و دقت می‌خواهد. درباره‌ی بهار عربی به‌خصوص تونسی‌ها نوشته‌ام که اینها از طبقه‌ای هستند که یک جریان سیاسی آنها را نمایندگی نمی‌کند. در مواقعی اسلام رادیکال در دهه‌ها‌ی قبل تلاش می‌کرد که اینها را نمایندگی کند و آنها را به خود جذب کند. ولی با کاهش و افول اسلام رادیکال، اینها نماینده نداشتند و در فرصت‌هایی به خیزش‌ها می‌پیوستند. ولی در دوره‌های عادی می‌توانم یک مثال از مصر بزنم. درمورد ایران نمی‌دانم و باید تحقیق شود. در مصر به‌ویژه بسیاری از وکلایی که منزلت وکالت دارند در محله‌های فقیرنشین زندگی می‌کنند. در سال‌های اخیر بعد از السیسی (۱۰)، به‌خاطر اعیان‌سازی  (۱۱) در محله‌های فقیرنشین و تغییرات سیاسی که در شهرها اتفاق می‌افتد، قرار گذاشته‌اند که محله‌های فقیرنشین را از بین ببرند. ساکنان این محله‌ها مبارزاتی را شروع کرده‌اند. جالب اینجاست که اغلب همین وکلا در حمایت از فقرا وکالت آنها را بر عهده می‌گیرند و موارد آنها را به دادگاه می‌برند و جالب است که اینها سیاست خیابانی (۱۲) را وصل می‌کنند به سیاست نهادی (۱۳)  یعنی دادگاه و دادخواهی. وکلا بخش مهمی از فعالان در این زمینه هستند. بخش دیگر از این فعالان، خبرنگارانی هستند که موارد این فقرا را که در طبقه‌ی خودشان هستند یا در یک محله زندگی می‌کنند را به جای دیگر می‌برند چون این خبرنگاران هم به دنیای قانون و هم به دنیای فقر و محرومیت مرتبط هستند. اگر مثل گرامشی نگاه کنیم اینها در واقع روشنفکران ارگانیک (۱۴) هستند که دنیای واقعی زندگی در محله‌ی خودشان را به دنیای فکری و دانشگاه و مبارزه و دنیای ذهنی مبارزاتی (۱۵) وصل می‌کنند. از این طریق فعالیت می‌کنند. حالا باید دید این در ایران چه ‌شکلی به خود خواهد گرفت و این احتیاج به کار تحقیقاتی دارد.

درمورد ایران اگر فرض بر این است که جامعه در «مسیر انقلابی»، به مفهومی که من به کار می‌برم، باشد و باز هم پاسخی به درخواست‌های مردم داده نشود، سناریوی‌ای که ممکن است اتفاق بیفتد حکومت‌ناپذیری (۱۶) جامعه است. در این صورت بحران پشت بحران خواهد آمد و… نمی‌دانیم که پایان چه خواهد شد.

ولی در این مسیری که اشاره می‌کنی این نیست که عاملانی که به این حرکت اعتراضی-انقلابی پیوسته‌اند، امکان افزایش یا کاهش توان مبارزاتی ندارند. افزایش این توان همان‌قدر محتمل است که کاهش آن.

برای همین است که ما می‌گوییم انقلاب در یک جامعه محتمل است ولی هرگز حتمی نیست و این بستگی به عوامل مختلف و پیچیده‌ای دارد که غیرقابل‌پیش‌بینی هم می‌توانند باشند.

ولی آنچه که مهم است و در خور تأکید، طبقه است.

طبقه مهم است مشروط بر اینکه ما درک درست و معقولی از طبقه داشته باشیم، یعنی درک مفید و مفهوم کارایی از طبقه داشته باشیم. در این صورت، بله طبقه بسیار مهم است. در کنار هویت‌های گوناگونی که ایرانیان دارند، اشاره به هویت طبقاتی نیز مهم است.

۱۹ مرداد ۱۴۰۲

 

 

گزارشی از وضعیت نابسامان اقتصا…

گزارشی از وضعیت نابسامان اقتصا…

بازدیدها: 3

حقوق بشر در ایران ـ امروز یکشنبه ۲۲ مرداد ماه ۱۴۰۲، جمعیتی بالغ بر ۲۰ هزار کارگر ساختمانی در استان آذربایجان غربی، فاقد بیمه هستند. همچنین، اپراتور پست‌های فشارقوی برق کشور موسوم به کلاه زردهای وزارت نیرو، نسبت به عدم اجرای طرح طبقه بندی مشاغل ابراز ناخرسندی کردند. از سوی دیگر، جمعیتی بالغ بر ۲۵ کارگر شاغل در کارخانه نساجی بروجرد از پرداخت نشدن ۲ ماه حقوق خود خبر داد.

به گزارش حقوق بشر در ایران به نقل از ایلنا، امروز یکشنبه ۲۲ مرداد ماه ۱۴۰۲، امید اشرف، عضو هیئت مدیره کانون کارگران ساختمانی کشور از محرومیت ۲۰ هزار کارگر ساختمانی در استان آذربایجان غربی از دستسی به خدمات بیمه خبر داد و در ادامه نیز تائید کرد این کارگران از جمله آسب پذیرترین قشر جامعه هستند که در عین سختی کار اما هیچگونه پشتیبانی ندارند.

عضو هیئت مدیره کانون کارگران ساختمانی کشور در تشریح این خبر گفت: ”وزارت راه در به نتیجه رسیدنِ بیمه کارگران ساختمانی سنگ اندازی می‌کند. ظاهرا معاون وزیر راه رایزنی‌هایی انجام داده‌اند که مجددا تصویبِ این طرح را به تأخیر بیندازند و ما از مسئولان کشور انتظار داریم به این مسئله ورود کنند و اجازه ندهند کارگران ساختمانی بیش از این از حقوق خود محروم بمانند.”

رئیس کانون کارگران ساختمانی میاندوآب ادامه داد: ”در حال حاضر بیش از نیمی از حوادث کار مربوط به کارگران ساختمانی است و این آمار نسبت به جمعیتِ ما بسیار زیاد است و کارگران ساختمانی تنها ۸ درصد از جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند و بر همین اساس ۲۰ هزار کارگر ساختمانی فاقد بیمه هستند‌.”

در خبری دیگر به نقل از ایلنا، امروز یکشنبه ۲۲ مرداد ماه ۱۴۰۲، شورای اپراتوری پست‌های فشارقوی برق کشور در اطلاعیه‌ای نسبت به اجرا نشدن و تعلیق طرح طبقه‌بندی مشاغل با توجه ب گذشت ۳ سال از تلاشهای صورت گرفته، اعتراض کرده و خواستار اجرای هر چه سریعتر این طرح برای کلاه زردهای وزارت نیرو شد.

در اطلاعیه این کارگران آمده است: ”باتوجه‌به بیش از ۳ سال تلاش شبانه‌روزی جهت بازنگری و تصویب و اجرای طرح طبقه‌بندی مشاغل کارگران تابع قانون کار بخش دولتی وزارت نیرو (انتقال نیرو)، هم‌زمان با بازنگری طرح طبقه‌بندی مشاغل شرکت‌های توزیع و تولید و دوباره در دستور کار قرارگرفتن بازنگری طرح طبقه‌بندی مشاغل کارگران بخش دولتی وزارت نیرو در شورای حقوق و دستمزد کشور و عدم حضور وزیر نیرو در هر دو جلسه و خروج موضوع از دستور کار شورای حقوق و دستمزد، مطابق تبصره ۱ بند ۴ تصویب نامه هیئت وزیران مورخ ۱۴۰۲/۰۱/۱۵ خواستار اقدام در این راستا هستیم.”

در ادامه این اطلاعیه آمده است: ”طرح طبقه‌بندی مشاغل تخصصی کارگران تابع قانون کار دستگاه‌های اجرایی تا پایان خرداد ماه سال جاری در شورای حقوق و دستمزد تصویب شود و تخصصی بودن شغل اپراتور پست برق در وزارت نیرو تایید و بلامانع بودن شغل اپراتور پست برق جهت طرح حقوق و دستمزد ایشان در شورای حقوق و دستمزد توسط سازمان اداری و استخدامی کشور طی نامه شماره ۲۹۴۹۴ مورخ ۱۴۰۲/۰۴/۰۳ به رسمیت شناخته شود. بارها کتباً و شفاهاً طی جلسات مختلف مقرر شده بود که طرح طبقه‌بندی مشاغل مذکور در شورای حقوق و دستمزد قرار گیرد؛ اما تا کنون متأسفانه وزارت نیرو با هماهنگی سازمان اداری و استخدامی کشور تلاش صادقانه‌ای جهت تحقق تبصره ۱ بند ۴ تصویب‌نامه هیئت وزیران مورخ ۱۴۰۲/۰۱/۱۵ انجام نداده و موضوع با ارسال و دریافت نامه‌های متعدد در حال پاس‌کاری اداری است.”

لازم به اشاره است اپراتورهای پستهای فشارقوی (کلاه زردهای وزارت نیرو) نسبت به عدم تطابق عنوان شغلی کنونی با عنوان شغلی درج شده در حکم کارگزینی، عدم تطابق مدرک تحصیلی احراز شغل اپراتور پست برق (کارشناسی و بالاتر) با مدرک تحصیلی احراز شغل مراقب پست (پایان دوره راهنمایی یا سیکل)، عدم تطابق شرح وظایف اپراتوری پست‌های فشارقوی با وظایف مراقب پست مندرج در طرح طبقه‌بندی مشاغل کنونی و به احکام کارگران برق مناطق کشور هنوز باوجود تورم لجام‌گسیخته صادر نشده، معترض هستند.

در خبری دیگر به نقل از ایلنا، امروز یکشنبه ۲۲ مرداد ماه ۱۴۰۲، کارگرارن شاغل در کارخانه نساجی بروجرد از پرداخت نشدن ۲ ماه حقوق و دستمزد آنها خبر داده و در در اعتراض به این شرایط تجمع اعتراضی را برای مدت ۳ روز در این واحد تولیدی صنعتی برای وصول حقوق معوقه خود برگزار کرده بودند.

این کارگران در تشریح آخرین وضعیت خود گفتند:”چندین ماه بود پیگیر به روز شدن مطالبات مزدی خود از شرکت بودیم که انجام نمی‌شد که در نتیجه آن کارگران اعتراض کردند و کارفرما برای جلوگیری از اعتراض کارگران اقدام به اخراج ۲۵ نفر از همکاران کرد.”

به گفته کارگران: ”بعد از چند روز اعتراض صنفی در محل کارخانه، اواسط هفته گذشته کارفرما جلسه‌ای با نمایندگان کارگری برگزار کرد و در آن وعده پرداخت مطالبات و رسیدگی به مشکلات همکاران تعدیلی را داد که در نتیجه آن یک ماه حقوق کارگران پرداخت شد و کارگران تعدیلی نیز با عقد قرار داد (سه ماهه) موقتا تا مشخص شدن وضعیت شغلی‌شان به کارخانه بازگشتند. در ادامه کارگران نیز با کسب اطمینان نسبت به وصول بخشی از خواسته‌های خود، از ادامه اجتماع صنفی منصرف شدند.”

کارگران نساجی بروجرد، در خاتمه تصریح کردند: ”خواسته ما پرداخت به موقع مطالبات مزدی و مشخص شدن وضعیت شغلی همکاران تعدیلی است. بنابراین با اعتماد به وعده‌های داده شده، به اعتراضات صنفی خود تا حصول نتیجه پایان دادیم.”

افزایش فقر، نبود امید به زندگی، نبود بازار اشتغال و فعالیتهای سازنده اجتماعی برای شهروندان، سرکوب های امنیتی و اجتماعی، محرومیتهای گسترده بر اثر سوءمدیریت در کشور، از جمله دلایل افزایش خودکشی در ایران است.

محرومیت از حق امید به زندگی و عدم برخورداری از تامین اجتماعی شهروندان در حالی رو به گسترش است که در ماده ۲۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر، بر حق افراد در برخورداری از تامین اجتماعی مناسب تاکید شده است.

همچنین در اهداف سند ۲۰۳۰ یونسکو، به حق افراد در برخورداری از محیط زندگی سالم و استاندارد، متناسب با مقام انسانی آنها تاکید شده است اما در ایران پس از مخالفت علی خامنه ای با اجرای اهداف سند مذکور برای استاندارد سازی زندگی اجتماعی شهروندان، بطور کامل از دستور کار خارج شد.

گزارش سازمان حقوق بشر در ایران

humanrightsinir.org.www

یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲

 

برعلیه فراموشی: زندان جا ماند،…

برعلیه فراموشی: زندان جا ماند،…

بازدیدها: 1

گزارش زیر توسط یکی از خبرنگاران بخش جامعه، روزنامه هم میهن تهیه شده که گروه خبر رسانه شورای ملی تصمیم، نظر به اهمیت آن به بازپخش قسمتهایی از این گزارش می پردازد.

 

 

روایتی از یک ‌روز در زندان رجایی‌ شهر چند روز پس از تخلیه‌ شدن

 

۱۷ فروردین امسال بود که رئیس قوه قضائیه در سفری که به استان البرز داشت، دستور داد زندان رجایی‌شهر به این دلیل که داخل شهر است، تخلیه شود. سه‌ماه بعد و در 14مرداد بود که قوه‌قضائیه اعلام کرد زندان رجایی‌شهر کرج به صورت کامل تخلیه شده و زندانیان آن به قزل‌حصار منتقل شده‌اند اما سه‌روز بعد، مجتبی عبداللهی، استاندار البرز گفت که پس از تخلیه کامل زندان رجایی‌شهر کرج، زندان قزل‌حصار هم تخلیه می‌شود. به گفته او، انتقال زندان قزل‌حصار نیز مصوب و در دستور کار است و تنها بخشی از زندانیان رجایی‌شهر به قزل‌حصار منتقل شده‌اند. دیروز هم حسین فاضلی‌هریکندی، رئیس دادگستری کل استان البرز در تور بازدیدی که برای بازدید خبرنگاران از زندان رجایی‌شهر ترتیب داده شده بود، گفت که زندانیان زندان رجایی‌شهر به دیگر زندان‌های استان تهران به‌خصوص سه زندان قزل‌حصار، تهران بزرگ و اوین منتقل شده‌اند: «ضمن اینکه این جابه‌جایی به مرور زمان و پس از صدور دستور ازسوی ریاست قوه‌قضائیه انجام شده تا جایابی آنان بدون مشکل انجام شود. همچنین درباره انتقال وسایل مورد نیاز شخصی یا کارگاهی برخی از زندانیان هم گفته می‌شود که تمهیداتی درنظر گرفته شده که این وسایل در اختیار مالکان زندانی آن قرار گیرد.» زندان رجایی‌شهر، با نام قدیمی گوهردشت، پیش از انقلاب ساخته و پس از آن تکمیل شد؛ زمین زندان رجایی‌شهر حدود ۶۰هکتار است و با اینکه دیروز مسئولان قضایی از اعلام تعداد زندانیان آن، شانه خالی کردند اما گفته می‌شود حدود ۸ تا ۱۲هزار زندانی در این زندان، زندانی بوده‌اند.

 

 

قصه «پروانه» و رفقایش

اتوبوس از پوسته اول زندان رجایی‌شهر رد می‌شود. سراشیبی را  بالا می‌رود. کیپ تا کیپ‌اش را خبرنگار و عکاس پرکرده‌اند. یک‌جور شعفی در چشم خبرنگاران است که انگار قرار است به لوناپارک بروند. مسئولان زندان مثل میزبانی که خانه‌اش خیلی هم مرتب نیست اما مهمان‌نواز است، با رویی گشاده به استقبال خبرنگاران می‌آیند. بالای سراشیبی، آنجایی که محل ورود به پوسته دوم است، اتوبوس می‌ایستد. در اول باز می‌شود. در دوم اما هنوز بسته است. ورود به این پوسته دوم اینطور است که در اول باز می‌شود، ماشین داخل می‌رود و روی چالی شبیه چال تعمیرگاه می‌ایستد. سربازی به داخل چال می‌رود و زیر ماشین را بازرسی می‌کند. بعد از مراحل چک و خنثی، در دوم باز می‌شود، اینجا داخل پوسته دوم یا همان ندامتگاه رجایی‌شهر است. جایی محصور میان کوه و بلوار دانشگاه گوهردشت که با ۹ برجک نگهبانی در اطراف زندان حریم‌اش مشخص می‌شود. زندان رجایی‌شهر ۱۰ اندرزگاه دارد که هر اندرزگاه به سه‌سالن تقسیم می‌شود و هر سالن ۳۰ یا ۳۱ اتاق دارد.

وقتی وارد اندرزگاه شوی و قفل و آهن و چفت‌و‌بست‌های پشت به پشت را ببینی، متوجه عجیب بودن کار «علی اشرف پروانه» و دو رفیقش می‌شوی. همان زندانی‌ای که سال‌ها قبل با حفر تونل از زندان فرار کرد. علی اشرف برای این‌کار با یک قاتل و مجرم دیگر همدست شد. سه‌نفری با قاشق در زندان تونلی حفر کردند، رژیم گرفتند و لاغر شدند، لباس‌های یکسره‌ای را که از پلاستیک دوخته بودند به تن کردند و وارد کانالی شدند که یک‌سر آن خارج از زندان بود. قصه علی اشرف اینجا تمام نمی‌شود، او با هویت جعلی به‌عنوان آسفالت‌کار مشغول به‌کار می‌شود و از فردای همان‌روز شروع به سرقت منازل می‌کند. اما سرنوشت، یک کارگر افغان آسفالت‌کار را که او هم زندانی رجایی‌شهر بود و در زندان خاطره بدی از او داشت، سر راهش می‌گذارد و همان کینه باعث می‌شود تا پروانه را به پلیس لو ‌دهد.

ترجیع‌بند انتقال کمتر از ۳ ماه

از لحظه ورود به زندان، مسئولان سازمان ‌زندان‌ها و قوه‌قضائیه جمله‌ای را مثل ترجیع‌بندی تکرار می‌کنند: «بعد از سفر استانی آقای اژه‌ای که ۱۷ فروردین‌ماه به استان البرز آمدند، سازمان زندان‌ها توانست بساط انتقال زندان را کمتر از سه‌ماه جمع کند.» زمان گفتن این ترجیع‌بندی می‌شود شوق را در نگاه آنها دید. دلایل این اتفاق ناراضی‌بودن شهروندان از وجود زندان در داخل شهر، مشکل تردد شهروندان، «جمر»‌هایی که آنتن موبایل را از بین می‌برد، قانونی که مشخص کرده است زندان باید از شهر جدا باشد و  اجرای طرح مولدسازی اعلام می‌شود.

داخل اندرزگاه، اتاق‌های کوچکی شبیه اتاق انفرادی است؛ بالای اتاق پنجره‌ای است که نوری به داخل اتاق می‌اندازد. اتاق‌ها اما در ندارد و در بعضی از آنها هنوز فرش ماشینی یا موکتی کف اتاق است. راهنما می‌گوید اتاق‌ها دونفره بودند و اکثرا با فرش و موکت پوشانده می‌شدند. خبری از تخت نبود و زندانی‌ها برای خواب متکا، تشک و پشتی داشتند. در بیشتر اتاق‌ها بقایای دستبند‌های تزئینی مانده بود که زندانیان بافته بودند و از در، سقف، دیوار و لوله‌ها آویزان بود. بوی نم و ماندگی در فضا پیچیده بود، رد بو را که می‌گرفتی می‌فهمیدی که در بعضی از اتاق‌ها ماست‌های یک‌نفره و غذاهای نیم‌خورده از اسباب‌کشی زندان جا مانده‌اند. در ته هر سالن، سرویس‌های بهداشتی غیربهداشتی بود که رغبت نمی‌کردی حتی برای یک‌لحظه واردش شوی….

سوئیت‌های زندان

خبرنگارها به مسئولان بازدید اصرار می‌کردند که سوئیت‌های زندان و محل اجرای احکام را نشان دهند. مسئولان اما به‌هردلیلی راضی به این‌کار نشدند و در توضیح سوئیت‌ها گفتند، از آنجایی که در این زندان مجرمان خشن نگهداری می‌شدند و بیشتر این زندانی‌ها از روال عادی زندگی خارج شده بودند، خیلی وقت‌ها پرخاشگر می‌شدند: «از آنجایی که ممکن بود به سایر زندانیان آسیب برسانند آنها را به سوئیت‌های زندان منتقل می‌کردند و تفاوت سوئیت با باقی اتاق‌ها این است که داخل هر سوئیت سرویس‌بهداشتی وجود دارد و مدت‌زمانی که یک زندانی در سوئیت می‌مانده، سه یا چهار روز بوده است. ۹۰ درصد افراد با شکایت شهروندان به این زندان فرستاده می‌شدند و جرم‌های‌شان قتل، زورگیری، آدم‌ربایی، موادمخدر، تجاوز و… بود.» از تعداد مددجویان این زندان آمار دقیقی ازسوی مسئولان تور زندان‌گردی به خبرنگاران داده نشد اما گفته شد، زندانی‌های ندامتگاه رجایی‌شهر بعد از اجرای این‌طرح به زندان‌های استان تهران منتقل شدند.

من اسیرم، من اسیرم، من اسیر

هواخوری، فضایی بین دو اندرزگاه بود که تور والیبال و حلقه بسکتبال و وسایل ورزشی در آنها وجود داشت. در بعضی از حیاط‌های هواخوری تلفن‌های کارتی هم دیده می‌شد و گوشی را که بر می‌داشتی، می‌توانستی رد هزاران دست را روی گوشی ببینی و به این فکر کنی که اگر این گوشی‌ها حافظه داشتند، چه دلتنگی‌ها و چه حرف‌هایی برای زدن داشتند. هواخوری تنها جایی در زندان بود که می‌شد تصور کرد زندانی زیر سایه درختی بدون استرس و دل‌آشوب به زندان و زندانی‌بودن فکر کند. به اینکه چطور باید روزها را در پشت دیوار و حصار بگذراند. شاید سیگاری بگیراند، به روزهای رفته و مانده فکر کند، پک آخر را به اعماق وجودش راه دهد، به طرف تلفن برود و حال عزیزی را بپرسد. روی دیوار یکی از هواخوری‌ها با خط خوش نوشته شده بود: «من اسیرم، من اسیرم، من اسیر»؛ شاید دقیق‌ترین حسی که از لحظه ورود به زندان رجایی‌شهر می‌شد فهمید، آمده از همین جمله یک اسیر بود، آوار بر در و دیوار.

اتاق ملاقات

یک در، ابتدای راهروی اندرزگاه بود که بالایش نوشته‌ بودند: «اتاق ملاقات» دو در را که رد می‌کردی، وارد سالن ملاقاتی می‌شدی که گوشی‌ها روی لبه رف، ول شده‌ بودند. بعضی از چراغ‌های این اتاق بعد از اسباب‌کشی سوخته بودند و فضای پشت شیشه بسیار تاریک و کدر بود. این کدر بودن شیشه در کابین‌هایی که چراغ‌شان نسوخته هم به چشم می‌خورد. علاوه بر اینکه جز شیشه دو یا چهار جداره به هر طرف هم به‌شکل اریب، نرده‌هایی نصب شده بودند که دیدن تصویر را در ملاقات به حداقل می‌رساند و حالا دیگر از آن تصاویر حداقلی هم خبری نبود؛ آدم‌ها با صورت‌های‌شان رفته بودند. ملاقات‌کنندگان هم، راه‌شان را کج کرده بودند به سمت زندان دیگری. آنطور که مسئولان قضایی می‌گویند، بیشترشان به سمت زندان تهران بزرگ؛ جایی محصور میان آفتاب و بیابان که خانه جدید «رجایی‌شهری»هاست.

 

 

جامعه

یکشنبه, 22 مرداد 1402

 

 

 

برعلیه فراموشی:  پس از زندان ر…

برعلیه فراموشی: پس از زندان ر…

بازدیدها: 2

گزارش زیر توسط دویچه وله فارسی تهیه شده که گروه خبر رسانه شورای ملی تصمیم، نظر به اهمیت آن به بازپخش قسمتهایی از این گزارش می پردازد.

استاندار البرز از تصویب انتقال زندان قزل‌حصار واقع در کیان مهر کرج خبر داد که بزرگ‌ترین زندان ایران محسوب می‌شود. به تازگی و پس از تخلیه کامل زندان رجایی شهر شماری از زندانیان آن به قزل‌حصار منتقل شدند. طرح مناقشه‌برانگیز انتقال زندان‌های ایران به خارج از شهرها که با تخلیه زندان رجایی شهر کرج آغاز شد با انتقال یکی دیگر از زندان‌های استان البرز ادامه می‌یابد.

خبرگزاری ایسنا روز سه‌شنبه، ۱۷ مرداد به نقل از مجتبی عبداللهی، استاندار البرز از تصویب تخلیه و انتقال زندان قزل‌حصار خبر داد. این زندان حدود شش دهه پیش به عنوان بزرگ‌ترین زندان ایران احداث شد. عبداللهی انتقال قزل‌حصار را به “اراده ملی، عزم و انسجام استانی و خواست مردم” نسبت داد که به گفته او در مورد زندان رجایی شهر (گوهردشت سابق) محقق شد.

انتقال زندان‌ها؛ “محو آثار جنایت”؟

زندان گوهردشت محل وقوع جنایت هولناک کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ است و به همین علت برخی منتقدان انگیزه تخلیه آن را “محو آثار جنایت” عنوان می‌کنند. فرمان کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۶۷ را روح‌الله خمینی، نخستین رهبر جمهوری اسلامی صادر کرد. ابراهیم رئیسی، رئیس دولت سیزدهم یکی از مجریان اصلی این فرمان در قالب کمیته‌ای بود که به عنوان “هیئت مرگ” شناخته می‌شود. بحث انتقال زندان‌های ایران به مناطق خارج از شهر از مدت‌ها پیش مطرح بوده و از زمان آغاز به کار دولت ابراهیم رئیسی به طور جدی‌تری پیگیری شده است.

گمانه‌زنی درباره انگیزه‌های انتقال زندان‌ها

درباره انگیزه تخلیه و انتقال زندان‌های بزرگ ایران از محدوده شهرها گمانه‌زنی‌های زیادی وجود دارد که ادعای مسئولان درباره “خواست مردم” یکی از نامحتمل‌ترین آنها به شمار می‌رود. فعالان حقوق بشری و بسیاری از زندانیان سابق در کنار “محو آثار جنایت” فشار بر زندانیان و خانواده‌های آنها را یکی دیگر از انگیزه‌های انتقال زندان‌ها عنوان می‌کنند. زندان‌های بزرگ محل نگهداری هزاران زندانی از جمله زندانیان اهل شهرستان‌ها هستند که بستگان آنها در شهرها نیز برای ملاقات آنها با مشکلات زیادی روبرو هستند. انتقال زندان‌ها به خارج از شهر این مشکلات را دو چندان می‌کند. یکی دیگر از احتمالاتی که به خصوص فعالان مدنی، زندانیان سیاسی و بستگان آنها مطرح می‌کنند، جلوگیری از برگزاری تجمع‌های اعتراضی در مقابل زندان‌ها و محدود کردن بازتاب رسانه‌ای آنها است.

کسب و کار خرید و فروش زمین زندان‌ها

در این میان عده‌ای نیز سوداگری را یکی از انگیزه‌های انتقال زندان‌هایی عنوان می‌کنند که در محدوده شهرها واقع شده‌اند و قیمت زمین آنها طی دهه‌های اخیر بهای سرسام‌آوری پیدا کرده‌اند. بر پایه تصویب‌نامه‌ای از کمیسیون حقوقی و قضائی دولت که به تائید ابراهیم رئیسی رسیده سازمان زندان‌ها مجاز شده است که “نسبت به فروش عرصه و اعیان زندان قزل‌حصار و زندان رجایی‌شهر واقع در حوزه ثبتی کرج با رعایت قوانین و مقررات مربوط اقدام نماید”.

استاندار البرز در حالی از تصویب تخلیه زندان قزل‌حصار خبر داده که یک هفته پیش شماری از بازداشت‌شدگان جنبش اعتراضی از شهرک اکباتان تهران از رجایی شهر به این زندان منتقل شدند. زندان‌های ایران بدون ده‌ها هزار بازداشتی حرکت‌های اعتراضی ماه‌های گذشته نیز با کمبود جا روبرو بوده‌اند و شرایط نگهداری بازداشت‌شدگان در اغلب موارد متناسب با استانداردهای بین‌المللی نیست. زندان قزل‌حصار که در اصل برای نگهداری حدود پنج هزار نفر طراحی و ساخته شده بود در مواردی بیش از ۲۰ هزار زندانی را در خود جای داده است.

در روزهای گذشته که شماری از زندانیان رجایی شهر به قزل‌حصار منتقل شدند برخی خانواده‌های زندانیان سیاسی از کمبود جا و نگهداری آنها در کنار متهمان ارتکاب جرائمی نظیر سرقت، قتل، و ضرب و شتم ابراز نگرانی کردند. ازدحام در قزل‌حصار در سال‌های گذشته نیز مطرح بوده است. عزیز اکبریان، نماینده وقت کرج در مجلس شورای اسلامی مرداد سال ۹۴ به ایسنا گفته بود بخشی از زندانیان زندان‌های رجایی شهر و قزل‌حصار به زندان فشافویه تهران منتقل شده‌اند.

دویچه وله فارسی

۱۷ مرداد ۱۴۰۲