دستگیری محمد صادقی بازیگر تئاتر که در جریان یک لایو اینستاگرامی اتفاق افتاد، چگونگی بازداشت او و میزان خشونت بکار رفته از طرف نیروهای امنیتی در دو روز گذشته موجب شد تا برخی از کاربران در توییتر با استفاده از هشتگ #روایت_بازداشت به شرح چگونگی دستگیریشان بپردازند. روایتهایی که هرکدام از آنها نشانگر این است که اکثر معترضان در لحظه دستگیری و بازداشت به طرق مختلف مورد شکنجه، توهین و آزارهای جنسی و جسمی قرار گرفتهاند.
در جریان اعتراضات مرتبط با کشته شدن مهسا ژینا امینی در بازداشت گشت ارشاد دهها هزارنفر از معترضان دستگیر شدند. براساس اعلام دستگاه قضایی در بهمنماه ۱۴۰۱ و در جریان صدور عفو گسترده و آزادسازی معترضان بازداشتی، ۲۲ هزار نفر از بازداشتشدگان مرتبط با اعتراضات سراسری مورد عفو و بخشودگی قرار گرفتند، این رقم نشان میدهد که میزان دستگیری و بازداشت در طول این اعتراضات، در تاریخ جمهوری اسلامی کمسابقه بوده است.
از ضرب و شتم تا آزار و اذیت جنسی
یکی از کاربران در رشتهتوییتی در مورد لحظه دستگیریاش نوشته که ماموران با شوکر به اندامهای جنسی او میزدند و او را از اندام جنسیاش بلند کردهاند:« به کوچه که رسیدیم من رو عدهای موتور سوار دوره کردن روی زمین خواباندن و با شوکر به اندامهای جنسیام میزدن. عدهای با لگد به سرم میکوبیدن. تمام توانمو گذاشتم تا بایستم جمعیت رو که دیدم شروع کردم به فریاد زدن تا شاید جمعیت ممانعت کنه از بازداشت من به یک باره یکی از نیرو ها که قد و هیکل بزرگی داشت من رو از اندام جنسیام بلند کرد و با سر به زمین کوبید. همچنان فریاد میزدم که همون فرد با لگد به پشت سر من زد و سرم به آسفالت خورد دندانم شکست. دستهایم را از پشت با دستبند سه زمانه بستن سوار موتور شدیم و کلاه کشیده بودن به سرم من هم تلاش میکردم تا صورتم دیده بشه شاید خانوادهام متوجه بازداشت من بشن. تمام دهان و بینیام پر از خون بود … به ون که رسیدیم من رو از موتور به داخل ون پرت کردن، چندین نفر مختلف میامدن و از من سوال میپرسیدن. جواب من مهم نبود هر چه میگفتم با تمام توان میزدن. دستبندی که زده بودن هر لحظه تنگتر میشد کار به جایی رسید که دردش توان رو از من گرفته بود، با داد و فریاد ازشون خواستم که دستبند رو باز کنن، دستم داره میشکنه، اما باز نکردن. دستم را با تمام توان فشار میدادن و میچرخوندن. بعد فردی آمد که شبیه نفرات قبل نبود از من سوال پرسید من هم گفتههای قبلیم را تکرار کردم. با خونسردی ته تفنگ ساچمهای رو نشون داد و گفت با همین میزنمت جون بدی اینجا جواب بده. نفر آخر به من گفت هنوز اطلاعاتی از تو ثبت نشده، کاری باهات میکنیم به صبح نکشی کسی هم نفهمه کی مرده. بعد از این به سراغ ثبت اطلاعاتم رفتن و با هر جواب باز هم من رو میزدن. بلاخره ون تکمیل شد و چند ساعتی نه از تمسخر بلکه از کتک خوردن در امان ماندم بلاخره رسیدیم از گفتهها متوجه شدیم که سولهای هستیم در قم…»
کاربر دیگری به نام منجور نیز از آزار و اذیت جنسیاش در جریان بازداشت روایت کرده است:« بعد از اتمام کار من را درون قسمت بازداشتیهای ون انداختند. دو هیبت سیاه وارد شدند. یکیشان روبروی من نشست. گفت: مامور ما رو میزنی بچه خوشگل؟ با دستش گوشی که پیرس داشتم را محکم کشید طوری که از گوشم خون میآمد. ادامه داد: میدونم باهات چیکار کنم. بذار برسیم پایگاه دستش را روی رانم گذاشت و محکم فشار داد. بعد دستش را جلوتر برد و بیضههایم را محکم گرفت و بعد هم باسن. دو هیبت سیاه با هم خندیدند و از ون خارج شدند.»
یکی دیگر از بازداشتشدگانی که حالا از زندان آزاد است، در یک توییت کوتاه نوشته است که ده نفر در خانه را کشتهاند و با تفنگ به او حمله کرده و بعد دستبند زده و بردهاند.
حسین خانجانی نیز در مورد لحظه دستگیریاش نوشته که چگونه ماموران بازداشتکننده در ساعتی خارج از ساعت اداری به منزل آنها هجوم آورده و پدرش را نیز مورد ضربوشتم قرار دادهاند.
«شنبه ۲۳ مهرماه ۱۴۰۱، اون روزا اینترنتها تا ساعت ۱۲ شب قطع بود برای همین بیدار بودم تا اخبار و دنبال کنم، چند دقیقهای مونده بود که ساعت ۵ بشه، گوشی رو گذاشتم کنار که بخوابم، صدای در آپارتمان رو شنیدم که به آرامی به در میزدن، بابام رفت در و باز کرد، تعداد زیادی از نیروهای امنیتی پشت در بودن، شاید ۲۰ نفر. من رو که دیدن دقیقا مثل بربرها ریختن تو خونه، بابام سعی کرد جلوشونو بگیره. ولی به شدت بابام رو ضرب و شتم کردن و ریختن سر من، من بیاختیار افتادم روی زمین و شروع به تقلا و دادوبیداد کردم. یکیشون روی سینهم نشسته بود و با مشت میزد تو صورتم میگفت حسین آروم باش. همزمان سه نفر من و کتک میزدن، دو نفر بابامو … مامان و داداشم از خواب بیدار شده بودن و هراسان بودن و التماس میکردن، یکیشون دست مامانمو گرفت کشید، اون صحنه رو که دیدم با دو دست که دستبند هم بهش بود اونی که دست مادرمو کشیده بود رو چندتا تو صورتش زدم. این کار من باعث شد اینا قلاده پاره کنن یک کمربند دور گردنم انداختن و روی زمین میکشیدن، ۴ طبقه روی پلهها من رو کشیدن پایین و نه گذاشتن لباس بپوشم نه هیچی، تو صورت خانوادم هم اسپری فلفل زدن و از ساختمون خارج شدن. سوار یک سمند شدیم، من صندلی عقب وسط، دو نفر کنارم. کمربند رو به صورت ضربدری کشید، داشتم خفه میشدم و یک لحظه نفسم رفت و سیاه شد همهجا. دوباره با شل کردن کمربند و زدن مشت تو قفسه سینهم برگشتم، ماشین حرکت کرد، همزمان من رو هم کتک میزدن و بهم توهین میکردن. هی میگفت نه اینوری نه اونوری آره؟ شیشه نوشابه شنیدی دیگه! بعد از چند دقیقه از ماشین پیادم کردن، من با پای برهنه یک شلوارک و یک رکابی که تیکهپاره شده بود پیاده شدم، چشمبند داشتم و جایی رو نمیدیدم، سکوت بود، دوباره کلت رو گذاشت پشت سرم و با لگد زد پشتم و گفت ۱۰ قدم بشمار برو جلو، یکبار دیگه مرگ و دیدم، شروع به حرکت کردم…..»
ایستگاهها و قطارهای مترو در ماههای اعتراضات یکی از مکانهایی بودند که بطور روزانه شاهد اعتراضات، درگیریها و شعارهای ضد حکومتی بودند. ویدیوها و تصاویر مختلفی نیز از دستگیری مردم در قطار و یا ایستگاههای مختلف منتشر شده بود. حالا یکی از زنان بازداشتشده که مدتی را در بند ۲۰۹ زندانی بوده، روایت دستگیریاش را در ایستگاه مترو دروازه دولت تعریف کرده است. روایتی که نشان میدهد در این ایستگاه، اتاقی برای نگهداری افراد بازداشتشده وجود داشته و مسولان ایستگاه نیز با نیروهای امنیتی درهماهنگی بودهاند.
این زن بازداشتشده نوشته است:« روز دانشجو بود که از ایستگاه انقلاب وارد مترو شدیم تا سمت خونه بریم، همون موقع یک دختر چادری وارد واگن شد و شروع کرد داد زدن که چرا یک مرد توی واگن خانمها نشسته. چند نفر با این دختر وارد بحث شدن و یکسری هم شعار میدادن، تا اینکه شنیدم این دختر شروع کرد فحاشی کردن و گفتنِ اینکه: اگه جمهوری اسلامی نبود الان همتون بدبخت بودین و اونجا من هم وارد بحث شدم و همینکه صدامون بالا رفت دو مرد رو در واگن کنار دیدم که از این دختر داشتن دفاع میکردند و سر من داد میکشیدن. به ایستگاه دروازه دولت که رسیدیم همه به سمتش اومدن که از مترو بندازنش بیرون.. و من از سمت در اولین نفر بودم، تا اینکه در باز شد و همون دو مردی که واگن کناری بودن منو از گردنم گرفتن و کشیدن بیرون. حتی موهامو که بافته بودم از زیر کلاهم دراورد و اونارو میکشید، تا اینکه تعدادمون بیشتر شد و شوکر رو از جیبش دراورد …. یک راهرو باریک پشت گیت ورود و خروج بود که اتاق بازداشت در اونجا قرار داشت که من رو اولین نفر فرستادن داخل راهرو و من برگشتم که سراغی از دختر دایی خودم بگیرم. اون مردی که منو بازداشت کرده بود با هم تنها بودیم و همون لحظه با لگد به پشت من زد و من زمین افتادم و گفت:«وحشیبازی در میاری برای من؟» و چندین لگد دیگه. من همونموقع شروع به خونریزی کردم و اصرار کردم که باید برم سرویس (تا هم بتونم با کسی تماس بگیرم) مامور خانم همون لحظه رسید و محکم در رو باز کرد و گفت چیکار میکنی؟و گوشیمو ازم گرفت. همونجا مطمئن شدم که مارو میبرن. رو به دیوار مجبورمون کردن یک ساعتونیم بشینیم تا مترو خلوت شه و بتونن مارو خارج کنن و دوبهدو جلوی در مترو سوار ماشین شدیم با چشمبند و به دفتر پیگیری فرستاده شدیم ….. و ما با چشمای بسته تا ۶ صبح منتظر موندیم و با ون انتقالمون دادن به همون بالا که اسمش اوین بود.»
کمیته پیگیری پیش از این نیز چند روایت از بازداشتشدگان منتشر کرده است. برخی بر این باورند که حرف زدن در مورد شکنجهها، خشونت نیروهای امنیتی و بازداشتگاه ممکن است باعث ایجاد ترس شود. ما اما معتقدیم که حقیقت هرگز نباید پنهان بماند. سکوت در مورد شکنجهها، رفتارهای فراقانونی و روشهای غیرانسانی نیروهای امنیتی، چیزی است که سیستم سرکوب میخواهد. آنها با تهدید و ارعاب تلاش میکنند تا واقعیت را از اذهان مخفی کنند. همه باید بدانند که در زندانها، بازداشتگاهها و خیابان بر مردم معترض چه رفته است. ما به حقیقت وفاداریم و برای آشکار کردن حقیقت میکوشیم.
گزارش کمیته پیگیری وضعیت بازداشتشدگان
0 Comments