شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

برای دخترم “مهسا” …

برای دخترم “مهسا” …

بازدیدها: 0

نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کِشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا ! به برم می شکند.

………………..(1)

عادی شده است خبر؟ وعادت شده است جنایتِ جهل و تعصب و ذبح اسلامیِ شادی و عشق و آزادی، عادی شده است خونرنگ کردن ماه و به زیر کشیدن خورشید زندگی‌‌ در سرزمینمان؟

مهسا امینی، دختر22 ساله را به خاطر رعایت نکردن حجاب اسلامی کشتند، به همین سادگی !

و به همین سادگی و خونسردی ” نازک آرای تن ساق گُلی ” که گناه اش آزاده گی و زیبائی ماه گونه بود را در هم شکستند و به خاطر ارتکاب به چنین “گناهی” وحوشِ انسان نما پروانه‌های گلگون عشق درون سینۀ پر مهرش گردن زدند.

حکومت نابهنگام، آنجهانی و جنایتکار اسلامی در سایه سکوت و هراس آفرینی به کشتار مهسا ها، به ذبح شرعیِ آزادی و آزاده و زیبایی های زندگی ادامه داده است، ذبح شرعیِ جانمایه های زندگی که مشتاقانه و آرزومندانه، طلوع آزادی را انتظار می کشند.

مردم میهنمان و جهان بارها شاهد فاجعه و سیمای غم آفرین مهساهای سرزمین مان بوده اند، سیمای جان های شیفته ای که ذره ای آزادی طلب کرده بودند. جهان بارها پیکر خونین ساقه‌ی معطر و ترد آزادی در ایران را با چشمانی ناباورانه وحیرت زده، و گاه بی تفاوت و بی خیال تماشا کرده است، ده ها نمونه را، از ندا تا مهسا، که از گردونه‌ی آزادی و مهر و دوستی به مسلخ توحشی بی مانند کشانده شده اند.

چشم‌های جهان خیره‌ی نگاه معصومانه مهسا ست، خیرۀ جهان معصومیت، خیره به رنگین کمانی که لابلای پلک های اش مهربانی و عشق و آزادی نقش می زنند، خیرۀ بارش گلبرگ‌های رنگین وتوفان شکوفه ها، به نرمه بال‌های تُرد پروانه‌ای که هنوز بر سر انگشتان اش است.
و ما، بسانِ چاووشی خوانان قافلۀ رنج و مرگ تا کی می خواهیم شاهد پَرپَر شدن عزیزانمان باشیم، تا کی فریاد جنجره های زخم خورده امید و عشق را بشنویم و فقط ضجه بزنیم و زنجموره کنیم. این فریادها صدا و معنای مرگ نبوده و نیستند، صدای خُرد و له شدن زندگی اند. و ما تا کی می خواهیم سوگوار بمانیم و سوگنامه نویس؟

قاتلان این عزیزان را همگان می شناسند، گله های وحشی با گله داریِ ولی فقیه، خمینی و خامنه ای، نمادهای “حیوانیت” انسان، گرگ انسان، که آمده اند تا شادی و آزادی ذبح کنند و بدَرَند، آمده اند تا مهربانی و انسانیت مثله و خُرد کنند. بی‌قلبانی که پروانه‌های گلگون عشق در درون سینه‌های مهر گردن می زنند، جلادان زیبایی و مهربانی و عشق و شادی و آزادی، و پیامبرانِ شقاوت و نفرت و بی عدالتی.

مهسا را کشتند اما پیام و پرسش او را نتوانستند، در نگاه اش بود، در روشنای مهر و عشق، درلحظه‌های هراس و درد که زندگی درون سینه‌اش پَرپَر می‌زد:

” حرف بس است، به من و ما بگوئید برای زندگی کردن چقدر باید بمیریم؟.”

شاید تا هنگامی که در بگشائیم و آزادی به مهربانی و شفافیت چشم های معصومت طلوع کند.

آن روز فراخواهد رسید دخترم، و تا آن روز “فاجعه ته‌نشین نخواهد شد.” و مویه های ما و قلبِ ماه گونۀ تو:

…هی! برو! ماه، ماه، ماه!
کولی‌ها اگر سر رسند
از دل‌ات
انگشتر و سینه‌ریز می‌سازند.

……… (2)

دخترم، ایرانی به سوگ تو نشسته است، و من مثل هر پدری مرگِ فرزند، مرگ تو را باور نمی‌کنم.

نمی دانم آیا کسی هست که در سوگ تو، در سوگ زهرا ها و سحرها و نداها و رومیناها ” چشم هایش لبریز از اشک نشود؟”

” اگر چنین کسی هم هست من از او بیزارم” (3)

1- نیما

2- لورکا

3- آراگون

تعذیب – مسعود نقره کار…

تعذیب – مسعود نقره کار…

بازدیدها: 0

تعذیب – مسعود نقره کار

از این دست خبرها در میهنمان فراوانند، کوتاه اما فاجعه ای به درازنای پدیده “توحش” و ادامۀ حیات پارۀ “حیوانیت” انسان، که از هنگامۀ  پیدایی اش تا کنون، در بسیارانی دست نخورده باقی مانده است.

“….به دلیل اختلافات ملکی بین خانواده قاتل و مقتول و بستگان آن‌ها یک نزاع به وقوع پیوست. در جریان این نزاع یک جوان به قتل رسید. پس از آن فردی با نام مستعار«محسن» به عنوان قاتل شناخته شد و در جریان دادرسی به قصاص محکوم شد…. از آنجا که زندانی که قاتل در آن زندانی بود چوبه‌دار نداشت و تا آن روز هیچ‌اعدامی در آن انجام نشده بود، شب قبل از اجرای حکم یک چوبه‌دار در محوطه باز زندان ساخته شد. چوبه‌دار از آن‌ها بود که با کشیدن اهرم دریچه از زیر پای محکوم باز می‌شد…‌اولیای دم برای اجرای حکم قصاص دسته اهرم را کشیدند؛ اما صدای بلندی از زیر دریچه بلند شد و پس از آن اهرم عمل نکرد. چند‌بار دسته اهرم کشیده شد و هر بار دریچه زیر پای محکوم به قصاص باز نشد. پس از آن محکوم را پایین آوردند تا نقص چوبه‌دار و دریچه بر‌طرف شود. پس از حدود ۱۰ دقیقه محکوم را دوباره برای اجرای حکم قصاص بالای چوبه‌دار بردند … در این هنگام محکوم که در جایگاه اجرای حکم قرار داشت از هوش رفت… ‌با معاینه پزشک حاضر در محل اجرای حکم مشخص شد فشار خون محکوم به قصاص به ۲۰ رسیده بود. با توجه به وخامت حال محکوم او را برای درمان به داخل آمبولانس بردند که به بیمارستان منتقل شود. در این هنگام همسر محکوم که در بیرون زندان در انتظار معجزه و بخشش شوهرش بود با دیدن آمبولانس از حال رفت و او را هم به بیمارستان انتقال دادند و…خدا و چوبه‌دار به کمک محکوم به قصاص آمدند….” (1)

می توان گفت این نمونه به دلیل نقص فنی ابزارآدم کشیِ حکومتی، عذاب آورتر شده است اما از این نوع نمونه ها، و شلاق زدن، چاقو زدن، ضرب و شتم محکومان به اعدام  و رفتارهای وحشیانه دیگر، رخدادهای روزانه در حکومتِ ” وهن” اسلامی ست.

” تعذیب” بی رحمانه و خانمانسوز خانواده ها قربانیان نیز از سخیفانه ترین رفتارهائی ست که حکومت اسلامی مرتکب شده است.:
در میان شاهدان و تماشاگران مراسم اعدام دو گروه درشرایطی متفاوت حضور دارند: خانواده و دوستان وآشنایان مقتول و قاتل. این دو گروه به عنوان قربانیان نظام اندیشگی وعقیدتی و قضائی حکومت اسلامی به صحنه اعدام کشانده می‌شوند تا پروندهٔ قساوت و قصاص حکومتی کامل شود.
خانواده فرد محکوم به اعدام: مجموعه این رنج‌ها و عذاب ها را می‌باید تحمل کند
الف: احساس گناه و تقصیرو حتی مجرم بودن، رنج هائی در پاسخ یابی برای این پرسش که چرا فردی ازخانواده شان‌به عنوان قاتل  چنین عقوبتی می‌بیند.
ب: احساس تحقیر و «بی‌آبروئی» در محله و جامعه، و آسیب دیدن هویت افراد خانواده
ج: تحمل انزوا و گوشه گیری.
د: افسردگی، اضطراب، اختلال در خواب و…
د: حس انتقام گیری و اِعمال خشونت
این مجموعه ازاحساس‌ها و رفتار‌ها هنگامی تشدید می‌شوند که محکوم درمحل زندگی‌اش، ودر برابر چشم خانواده و آشنایان واهالی محل تحقیر و تعزیر و اعدام شود.
خانواده فرد مقتول نیز این رنج ها  و عذاب ها را می باید تحمل کند:
الف: احساس دو گانهٔ گناه یا آرامش و التیام یافتن دررابطه با تائید حکم و تماشای مراسم اعدام.
ب: احساس همکاری در ارتکاب به قتل و انتقام گیری، که اصرارو تضرع خانواده مجرم برای بخشش و عفو چنین حسی را تقویت می‌کند، ( حتی خانواده مقتول اجرای اعدام را به عهده می‌گیرد، که درمواردی نیز نوجوانان مرتکب ‌این عمل شده‌اند )

تاریخ شاهدِ بی آزرم ِ تعذیب های هراسناک ” مجرمان” و ” گناهکاران” در ملاعام بوده است. درآتش سوزاندن ها، گردن زدن ها و مثله کردن های هولناک، جای زحم هائی ست که بر چهره انسان و جهان دیده می شوند. روش “کیفر” ی آتش زدن ( ژاندارک ، برونو و…) و قطعه قطعه کردن ” مجرم” و ” مخالف” را به شنیع ترین و عذاب آورترین روش  در جای جای جهان داشته ایم . تعذیب ” دامی یَن” یک نمونه است، وی به جرم سوء قصد به جان شاه در دوم مارس 1757  در برابر در اصلی کلیسای پاریس به جرم خود اعتراف و طلب مغفرت کرد، اما” با انبری گداخته و سرخ سینه، بازوها، ران ها و ماهیچه ساق هایش شکافته شد…روی شکاف زخم های ایجاد شده با چاقو سرب مذاب و روغن جوشان و …ریخته شد و بدن اش سپس با چهار اسب کشیده و چهار شقه شد و….” (2). از این نمونه ها در لینچ کردن ها در امریکا و حتی در شهرهای محتلف سرزمینمان، درهمین یکی دو قرن اخیر، همچون قتل های فجیع بابیان و بهائیان در ملا عام در ایران کم نداشته ایم.

در میهنمان، در قرن بیست و یکم ، حکومت اسلامی  تعذیب می کند، یعنی عذاب می دهد مانند تعزیر که ” شارع مقدس” حد” ی برای آن قائل نشده است.  تعذیب” مخالفان و دگر اندیشان” و ” مجرمان و گناهکاران”، و مردم  در حکومت اسلامی به روش قرون وسطایی و به اشکال گوناگون به کار برده شده است، این حکومت در ملا عام از وحشیانه ترین روش هائی که پیامدهای رفتاری و روانی مخرب و اسیب های اجتماعی بسیار بهمراه داشته، استفاده کرده است، نه فقط تعذیب محکومان که خانواده ها و مردم نیز تعذیب شده اند. آین حکومت  اعدام را به عنوان حکم اسلام و نص صریح قران، و امری دینی و قدسی مورد تائید، ترویج و تقدیس قرار داده است  و با سیاستِ جزائیش مرتکب هزاران «اعدام حدی و تعزیری» پنهان و درملاءعام برای جرم‌های «سالبه حیات»، ودگراندیشی و مخالفت سیاسی و عقیدتی شده‌است. حلق آویز کردن، تیرباران کردن، سنگسارکردن (رجم)، گردن زدن، مصلوب کردن، بستن قربانی به ماشین و کشیدن پیکرهای نیمه جان در خیابان‌ها و…. نمونه‌هائی ازروش‌های به کار برده شده دراعدام‌های درملاء عام‌اند.

رایج‌ترین روش اعدام در ملاء عام در حکومت اسلامی حلق آویزکردن است که‌ دراکثرموارد با استفاده ازجرثقیل انجام شده است.

رفتار حکومت اسلامی به عنوان یک حکومت توتالیتر مذهبی، به عنوان تجلی جهل و جنایت و جنون، تعجب آور نبوده و نیست. در این میانه دردناک و تاسف بار صحه گذاشتن بخشی ازمردم برجاری کردن این نوع خشونت و جنایت در برابر چشمانشان است. تائید و واکنش مثبت مردمانی که به تماشای صحنه‌های غیرانسانی و شرم آوراعدام به صحنه کشانده می‌شوند، ویا با میل و رضایت خاطر به تماشا می‌روند، درعینِ حال نشانهٔ ابتلای جامعه به بیماری ‌هاو ناهنجاری‌های گوناگون است. دربسیاری ازمراسم اعدام‌ها تماشاگران همراه با اجرای حکم اعدام شادمانه تکبیرمی گویند، صلوات می‌فرستند، هلهله می‌کنند، سوت و کف می‌زنند، و برای بهتر دیدن صحنه اعدام به هُل دادن یکدیگر و نزاع با هم متوسل می‌شوند تا آن حد که ماموران انتظامی را برای برقراری نظم مجبور به مداخله می‌کنند.

تمایل واشتیاق به تماشای‌اعدام نوعی دیگر از ” تعذیب” محکومان است. تبلیغ  و توجیه شرعی  در وانمود کردن اینکه این اقدام عملی بازدارنده وعبرت آموزاست و سبب تنبه دیگران خواهد شد و در نتیجه سبب کاهش یا از میان برداشتن ارتکاب به جرم می‌شود، و نیز به عنوان امری آموزشی و تربیتی، یا به قول حکومتیان امری “تادیبی و ترهیبی وترذیلی” در جامعه از ترفندهای حکومتی برای کشاندن مردم به صحنه اعدام است. تبلیغ می‌کنند که: “مهم‌ترین رکن حقوق کیفری و مجازات در اسلام، اثر تربیتی و منع کننده سایر افراد از ارتکاب جرم و گناه است.”

پیامدهای روانی و رفتاری جنایتِ اعدام درملاء عام در حضور خانواده قربانیان ، ودر سطح جامعه، بویژه کودکانی که شاهد و تماشاگراعدام اند، ” تعذیب” روانی جامعه و کودکان نیز هست. تماشای مراسم اعدام آسیب‌های جبران ناپذیر ذهنی (روانی) به کودکان خواهد زد و روحیه آن‌ها را جریحه دارخواهد کرد. جان کندن بر طناب دار و نوع خشونتی که کودک برای نخستین بار می‌بیند، و نیز شور و اشتیاق تماشای صحنه اعدام توسط بزرگسالان تصاویری ماندگار بر”لوح سفید” ذهن کودک نقش خواهند زد، بیش ازآنچه چرائی جرم و جنایت و عبرت آموزی دیدن صحنه مراسم اعدام نقش بنشانند.

حکومت اسلامی چرا سیاست ” تعذیب”  ملکه فکرش بوده و هست؟
حکومت اسلامی ” تعذیب” را تکلیف اسلامی، و وظیفه دینی وقُدسی می داند، اما هدف‌های دیگر نیز دنبال می‌کند که بهره بردارهای سیاسی و امنیتی، ایجاد رعب و وحشت عمومی توام با قدرت نمائی‌ای وحشیانه و خشونت آمیز درراستای ادامه و تثبیت حیات حکومت، به ویژه در حوزهٔ امنیت اجتماعی یکی ازآن هاست. حکومت اسلامی با تشبث به تعذیب محکومان و مردم تلاش می‌کند با فضای روانی ایجاد شده، ناهنجاری‌ها و بی‌عدالتی‌هائی که منجر به بروز فقرو بیکاری و…. در نتیجه بروز جرم وجنایت می‌شوند، را تحت الشعاع قرار داده   و مردم فریبانه امر و اجرای مجازات را برجسته و پراهمیت نشان دهد و عامدانه به پیشگیری از بروز جرم و جنایت بها ‌ندهد. دراین میانه پوشاندن ناتوانی‌ در تامین نیازهای درمانی بیماران عصبی و روانی، از دیگر مواردی ست که حکومت اسلامی مَد نظرداشته و دارد.
حکومت اسلامی در پاک کردنِ صورت مساله  استاد است. جرم و جنایت بیش ازهرچیزمعلول بی‌عدالتی‌ها و ناهنجاری‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ست. فقروبیکاری همراه با اختناق و سرکوب نقشی مهم در تقویت خشونت طلبی و روحیه ِ نفرت، قساوت، کینه و انتقام دارد. رفاه اقتصادی و اجتماعی، امنیت اجتماعی و خانوادگی و شغلی، گسترش فرهنگ وهنرانسان دوستانه و صلح آمیز، فرصت و امکان سازی‌های برابر درجامعه و… سبب کاهش چشمگیر خشونت طلبی و ارتکاب به جرم و جنایت می‌شوند.
حکومت اسلامی که خود را ‌ام القرای امت اسلام می‌پندارد، علاوه برنالایقی و بی‌کفایتی درتحقق نیازهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مردم، به دلیل ماهیت نابهنگامی و مرتجعانه‌اش، به بزرگ‌ترین عامل جرم آفرینی و جنایت بدل شده است. حکومت اسلامی توحش سیاسی و مذهبی‌اش را با نشان دادنِ دشمنی ماهوی با دگراندیشی و تقسیم بندی امنیتی، حقوقی – قضائی مردمان جامعه به کافر، ملحد، مرتد، ناصبی، منافق، باغی، مسلمان و….. انواع و اقسام خودی و غیرخودی کردن‌ها، نشان داده است، به ویژه آنجا که غیرخودی‌ها را «مجرم» قلمداد می‌کند و تا حد تعذیب و اعدام آن‌ها درملاء عام پیش می‌رود دست به جنایت و جهالتی‌ شنیع و بی‌فرهنگی‌ای می‌برد که بزرگ‌ترین خدشه را متوجه بهداشت روانی جامعه می‌کند.

تجربه 43 سال کاربُرد سیاست ایجاد هراس و وحشت آفرینی  و “النصربالرعب” ی، درحد ” تعزیز و تعذیب” و اعدام در ملا عام   ،علیرغم بر جای گذاشتنِ پیامدهای جبران ناپذیرِ روانی، رفتاری و اجتماعی، تجربه شکست سلطۀ توحش و جهل و جنون و جنایت است. نگاه کنید به سپاهِ عظیمِ آزادیخواهان و عدالت جویان که با وجود زندان و” تعزیر و تعذیب” و کشتار هزاران تن ازآنان هردَم بر شمارشان، و برطنین گام های استوارشان برای سرنگونی حکومت اسلامی و تحقق آزادی و دمکراسی و حقوق بشر افزوده شده است.

*****

معجزه در صحنه اعدام قاتل در خوزستان / اهرم چوبه دار گیر کرد! – Gooya News1-

2- میشل فوکو، مراقبت و تنبیه، تولد زندان ، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، نشر نی، 1378، تهران

برای دخترم “مهسا” …

به یارانِ “شورای ملی تصم…

بازدیدها: 0

به یارانِ “شورای ملی تصمیم” در داخل کشور

ن که می‌اندیشد
به‌ناچار دَم فرو می‌بندد
اما آنگاه که زمانه
زخم‌خورده و معصوم
به شهادتش طلبد
به هزار زبان سخن خواهد گفت.
” شاملو”

می‌نویسم “ما “، چون نه فقط دلنوشتۀ من، که پیام بسیارانی از یاران در “شورای ملی تصمیم” از خارج از کشور نیز هست.
می‌نویسم: برای ” ما” صدای امید و عشق و مبارزه‌اید، صدای آوازِ امید به پیروزی و عشق به مردم و سرزمینی که شایسته آزادی و آبادی ست. و شادا که ما را به همنشینی و همگامی، به همنوایی و همخوانی دعوت کرده‌اید.

پیمان بسته‌ایم یار و همراه شما باشیم، شمایی که زخم خوردگان میدان‌های جنگ و شکنجه گاه‌های حکومت اسلامی هستید، شمایانی که همه هستی‌تان را در راه آزادی و آبادی میهن پیشکش کرده‌اید.
صدای شما در گوش و هوش ماست که از عشق به خانواده‌هایتان گفتید و اینکه دوری از آن‌ها چه رنج جانکاهی برای شماست اما این نیز گفتید که این رنج را به بهای از میان برداشتن رنجی که مردم وطنمان می‌کشند، تحمل خواهید کرد.
امروز برخی از شما دراسارت حکومت اسلامی هستید اما صدای شما را از اسارتگاهتان می‌شنویم، می‌شنویم صدای آزادگی و آزادی را، می‌شنویم صدای آواز و سرود شجاعانی را که شجاعت و جسارتی عقلانی و مدنی تبلیغ و ترویج می‌کنند. ما نیز تلاش کرده‌ایم بازتاب صدای شما در جهان باشیم و خواهیم بود، و همانگونه که قول دادیم بر عهد خود وفادار مانده و خواهیم ماند.
امروز برخی از شما درکف خیابان‌ها و میدان‌های شهرهای مختلف، در دانشگاه‌ها و مدارس و کارخانه‌ها شیران شرزه‌ای هستید که غرش و غریو آزادیخواهی و عدالت جوئی‌تان لرزه بر اندام و ساختار فاسد و در هم ریخته حکومت اسلامی انداخته است. رزمندگان و ” نحبه” گانی که با حس‌های انساندوستانه و روشنفکرانه، با تجربه و دانش و فرهیختگی‌ای قابل اتکا در کنار مردم و با مردم بساط ظلم بر خواهید چید و” هرکول ” وار فرمان لایروبی ” طویله اوژیاس” صادر خواهید کرد.
ما، یاران شما در ” شورای ملی تصمیم”در خارج از کشور، خود را همدرد و همدل بسیاری ازشما عزیزانی می‌دانیم که زیر چکمه‌ها و نعلین‌های گله‌های وحشی غنچه‌ها و گل‌های زندگی‌تان پَرپَر کرده‌اند، با باورمندی به اینکه از هر پَرۀ پَرپَر شده هزاران غنچه امید و گُل ِ زندگی خواهد روئید.
ما جای زخم گلوله و شلاق را برسینه و گُردۀ شما دیده‌ایم، شمایی که سال‌های جوانی‌تان را در زندان گذرانده‌اید اما بدون کوچک ترین بیم و هراس از دژخیمان، رو در روی آنان، چشم در چشم‌شان آزادی و عدالت را فریاد می‌کنید.
اگر رژیم جمهوری اسلامی خیال بافانه با حربۀ زندان و شکنجه توانست فاتحه ” بیانیه ۱۴ نفر” و تلاش‌های دیگر مبارزان دلیر و فرهیختۀ راه آزادی و عدالت را بخواند با شورا ملی تصمیم هم می‌تواند چنین کند، اما رژیم می‌باید تجربه کافی کسب کرده باشد که تلاش برای نابود کردن اندیشه و کردار آزاد اندیشانه و آزادیخواهانه فاتحه خوانی برگورخود و گورزادهای حکومتی را تسریع می‌کند و سبب خواهد شد تا یاران و همراهان شورا شانه به شانۀ همه آزادیخواهان و عدالت جویان با اتکا به گفتار و رفتاری دلیرانه و مدنی مُهر خود بر قطعیت و حتمّیت آزادی و آبادی سرزمین مان بکوبند.
ما با شمائیم، ما رفیق نیمه راه و ” فرصت طلب” و عافیت جو نیستیم، ما با آموختن از شما از شیفتگی به نام خود و” من”، ازمنّیت و خودخواهی و خود محوری و فرقه گرائی سعی کرده‌ایم فاصله بگیریم و این فاصله را هر دَم بیشتر کنیم. ما شیفته آزادی و عدالت‌ایم و یار و یاور همه آزادیخواهان و عدالت جویان.
من و ما، بسیارانی از اعضا و حامیان شورای ملی تصمیم، بر این باور بوده و هستیم که فعالیت و مبارزه‌ی سیاسی و مدنی شما درهمراهی و پیوند با مبارزات سیاسی و مدنی و صنفی سایر شخصیت‌ها و نیروها، جنبش سیاسی آزادیخواهانه و عدالت جویانه را عمیق تر و گسترده تر خواهد کرد. اثر بخشی و اعتبار اقدام شما را نه فقط روحیه قدرتمند و همگرایانه شما که اصول و خواست‌های آزاد اندیشانه، آزادیخواهانه و عدالت جویانۀ مندرج دربیانیه اعلام موجودیت شورا، منش و روش شورا، شجاعت و جسارت مدنی و عقلانی شما و خانواده‌های گرانقدرتان، و زنان و مردانی که به حمایت از این شورا، در درون و بیرون شورا برخاسته‌اند، تضمین کرده‌اند.
صدای شما، این شعلۀ حیات بخش آزادگی، آزادی و عدالت، خاموش شدنی نیست.
صدای شما، این صدای ماندگار:
” رسم و ره آزادی یا پیشه نباید کرد
یا آن که ز جانبازی اندیشه نباید کرد
در سایه استبداد پژمرده شد آزادی
این گلبن نورس را بی ریشه نباید کرد. ”
” فرخی یزدی”

مسعود نقره‌کار