هفتاد سالگی را پشت سرگذاشتم. از ۱۶ سالگی به تعبیر امروزین کنشگریِ سیاسی و فرهنگی و به ویژه ادبی را آغاز کردهام. سال ۱۳۴۹ واقعه سیاهکل من را به چریکها نزدیک کرد و از همان هنگام تا سالهای ۶۸-۶۷ با فدائیان خلق بودم.
دانشجوی پزشکی بودم، داستان مینوشتم، با اهل قلم نشست و برخاست داشتم، گروه کوه و هسته مطالعاتی با هواداران چریکها برپا کردیم و با رفقای اهل هنر و سیاست، محمدعلی بهمنی، ایرج حیدری و محمد جرجانی “انتشارات چکیده” را در خیابان نظام آباد تهران راه انداختیم که پاتوق چپهای اهل قلم و هنر و سیاست شد.
در دوران پهلوی علیه رژیم پهلوی و محمد رضا شاه مبارزه کردم. ۴ بار بازداشت شدم و دو بار در دوره هائی کوتاه زندانی شدم. نخستین بار سال ۱۳۵۰ دستگیر شدم و در زندان قزل قلعه هنگام این بازداشت کوتاه به شدت توسط شکنجه گران ساواک مورد ضرب و شتم قرارگرفتم، کتکها هیچ، توهینها و تحقیرهایشان هنوز با من هستند. جرم این بود که ” کتابهای چپی” در خانه داشتم و رفیقِ عزیزم محمد جرجانی، که ساکن کاناداست و به خاطر هواداری از چریکها دستگیر شده بود، زیر سخت ترین شکنجهها اشارهای به نام من داشت و…
پس از انقلاب بهمن ۵۷ فعالیتهای سیاسیام را در کنار فدائیان خلق و فعالیتهای ادبی و پژوهشیام را ادامه دادم. سال ۶۳ مجبور به ترک دیار شدم. همسرم به جرم اینکه همسر من بود دستگیر شد و به خاطر ایستادگی جانانهاش بیش از ۴ سال در زندان حکومت اسلامی اسیر و گروگان بود.
سال ۶۸ در تبعید، از فدائیان خلق جدا شدم و بیشتر به نوشتن و پژوهش روی آوردم و با برخی محافل فرهنگی و سیاسی رابطه و همکاری هایی داشته و دارم.
در حال حاضر به عنوان یک سوسیال دموکرات جمهوریخواه عضو “جمعیت سوسیال دموکراسی برای ایران” و عضو”شورای ملی تصمیم” هستم. ۳۲ کتاب در قلمروی ادبی، تاریخی، پزشکی و… منتشر کردهام و فعالیتهای مطبوعاتی و رسانهای نیز داشتهام و تعداد زیادی مقاله و سخنرانی و گفت و گوی رسانهای در کارنامه دارم. (۱)
رضا پهلوی از نگاه من
تا چهارپنج سال قبل توجهی به رضا پهلوی و فعالیتهای وی نداشتم و دنبال نمیکردم، چرا که کار و حیات سیاسی او و خانوادهاش را پایان یافته میپنداشتم و آنچه جسته و گریخته در باره وی و کارهایش میشنیدم بیشتر نمایش هایی دل خوشکُنک و نوستالژیک میدیدم. در تبعیدگاهام (آلمان و امریکا) تا همین امروز نقد و نظرم را نسبت به رژیم پهلوی، رژیمی که تجربه کردم، نوشتم و خواهم نوشت. به عنوان یک کنشگر سیاسی و فرهنگی، یک نویسنده و پژوهشگر با بیش از ۵۴ سال فعالیت سیاسی و فرهنگی وظیفه خود میدانم که تجربههای سیاسی و فرهنگی خوب و بدم را به نسل جوان منتقل کنم، و داوری را به آنها بسپارم.
آشنایی بیشتر من با نظرات داریوش همایون و دوستانی در حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) تا حدودی سبب شد تا علیرغم تجربههای تلخ دوران محمد رضا شاه بار دیگر به مساله مشروطه خواهی فکر کنم. تا سالهای پایانی عمر داریوش همایون، او را “خائن به ملت ایران ” میپنداشتم و سراغ فکر و رفتار و آثارش نمیرفتم. متاسفم که دیر با افکار و کارهایش آشنا شدم.
پراگماتیسم سیاسیِ” جمعیت سوسیال دموکراسی برای ایران” در عرصه ائتلافها و ضرورت گفت و گو با جریانها و شخصیتهای سیاسی مختلف برای شکل دادن یک ائتلاف گسترده از نیروهای سیاسی و شخصیتهای چپ دموکرات، ملی گرا و راست میانه برای سرنگونی جمهوری اسلامی سبب نزدیکی بیشتر من با طیف مشروطه خواه و سامانۀ پادشاهی در خارج از کشور شد.
سال ۲۰۲۰، دوست عزیزم فواد پاشائی، دبیر کل حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) از من دعوت کرد تا در نشستی با هدف شکل دادن کمپینی علیه حکومت اسلامی (کمپین نه به جمهوری اسلامی) و در تداوم آن برپائی یک کنفرانس ملی با چشم انداز سامان دهی یک “ستاد پشتیبانی از مبارزات و مبارزان داخل کشور” شرکت کنم. گفته شد که در این نشست و نشستهای آتی رضا پهلوی نیز به عنوان حامیِ چنین پروژهای حضور دارد. موضوع دعوت را با رفقای” جمعیت سوسیال دموکراسی برای ایران” مطرح کردم و جمعیت با اتکا به سیاست ائتلافی مورد پذیرشاش، رخصت اینکه من به عنوان ” سخنگوی جمعیت ” در این نشستها شرکت کنم را داد.
جلسه مجازی بود. خوشرویی، ساد گی و صمیمیت رضا پهلوی نتوانست از حسی غریب که در من ریشه دوانده بود، جلوگیری کند. تلخیها و دردهای دوران محمد رضا شاه مثل برق از برابرم گذشتند. به خودم نهیب زدم: ” مسعود، کجا آمدی؟ باز هم اشتباه؟ “. تصمیم گرفتم فقط شنونده باشم اما سخن بر سرِ موضوع مهم تری با عنوان سازماندهی یک کمپین علیه حکومت اسلامی بود، سرانجام نظر دادم.
تا جلسه بعد با خودم کلنجارها رفتم، با دوستان “جمعیت سوسیال دموکراسی برای ایران” مشورت کردم آنها به ادامه کار و شرکت در جلسات ترغیبام کردند.
علیرغم پارهای تناقضها و ضعفها در متنها و سخنرانیها و رفتارهای رضا پهلوی، من دیدگاههای نظری و سیاسی وی در باره حکومت اسلامی و آینده ایران، ائتلاف جریانهای سیاسی از طیفهای گوناگون، و تاکیدشان برهمکاری و همصدائی شخصیتها را مثبت و به سود مردم و میهنمان میدیدم (و میبینم)، اما تا مدتی برایم سخت بود در جلسهای که او و دو سه تن از هواداران متعصباش شرکت داشتند، حضور پیدا کنم.
نشستها ادامه یافت، شرکت در جلسهها و دنبال کردن نظرات و دقت در گفتار و رفتار رضا پهلوی بتدریج تشویشها و دل نگرانیهایم را کاهش میداد.
گفت و گوها و تماسهای دو طرفه مجازی هم در سطحی محدود بر قرار شد. گهگاه بین ما پیامک هایی در رابطه با خبر یا پیشنهادی ویژه رد وبدل میشد. برایم جالب و دلنشین بود که با حسرت جای خالی “محمد علی فروغی”ها را گوشزد میکرد. در نشستها و برخوردهایش سه چیز را تاکید میکرد و میگفت به آنها باور دارد، موردهایی که از نگاه من هم پراهمیت بودهاند: گفت و گو و همکاری وائتلاف و اتحاد، اهمیت و نقش احزاب و تشکلها، جایگاه و نقش تعیین کنندۀ مبارزه و مبارزان داخل کشور.
برای همایشی که جمعیت سوسیال دموکراسی برای ایران برگزار میکرد از وی دعوت کردم شرکت کند که با خوشرویی پذیرفت، و همینطور به خواست خودش جلسه دیگری نیز با ” شورای مرکزی جمعیت سوسیال دموکراسی برای ایران” داشت که پاسخگوی پرسشها و نقدهای اعضای “جمعیت” شد.
انتشار بیانیه “پیمان نوین” من را دلگرم تر کرده بود و تردیدهای نزدیک شدن به او و افکارش را کاهش داد.
نشست “جرج تاون” و شکل گیری ” شورای همبستگی – گروه مهسا” امیدوار کننده بود. تاکید وی که گروه شش نفره ” مهسا” با جریانهای شکل دهنده ” پیمان همکاری” (۲) جلسات مشورتی داشته باشد سبب شد چند جلسه مشترک برای گفت و گو و تبادل نظر داشته باشیم. تلاش دوستان و من در” پیمان همکاری”، به عنوان وظیفهای ملی و دموکراتیک این بود که کمکی برای سرو سامان دادن به این گروه باشیم.
برخی نقدها و پیشنهادها
مجموعه دیدارهای مجازی و گفت و گوهای من با رضا پهلوی، و پیگیری سخنرانیها و برنامههایش در همین فاصله دوسه ساله اخیر مسایلی را پیش روی من قرار داده است که وظیفه خود میدانم مطرح کنم:
از نگاه من رضا پهلوی یکی از شخصیتهای سیاسی تاثیر گذار در سپهر سیاسی میهن ماست، شخصیتی که پیش تر اشاره کردم دیدگاههای داریوش همایون، یا به تعبیری راست میانه و تا حدودی لیبرال دموکراسی را نمایندگی میکند. شخصیتی که خود را اخلاق مدار دانسته و تلاش کرده است پایبندی به سرشت دموکراسی، یعنی پراگماتیسم را در گفتار و رفتارش نشان دهد. هر چند تاکید کرده است که “خودش” است و هیچکس نمیتواند او را “محاصره ” فکری و رفتاری بکند اما رد پای افکار داریوش همایون به عنوان الگوی نظری و سیاسی وی دیده میشود.
تحلیل شخصیت رضا پهلوی به عنوان یک شخصیت سیاسی با درک شرایط زیست، رشد و شیوۀ تربیت او امکان پذیر است. با اتکا به رویکردهای روشمندانۀ روانشناسانه و رفتار شناسانه و با بهره مندی از روانشناسی سیاسی میتوان به ویژگیهای گفتاری و رفتاری امروز وی پی برد و به شناخت بهتری از وی، که شخصیتی دُگم و ایستا نیست و تغییر و پویایی فکر و نظر او را میتوان شاهد بود، دست یافت. امیدوارم چنین تحلیل و ارزیابیای را اهل فن و روانشناسان سیاسی انجام دهند.
من به کوتاهی نکات مورد نظرم را از سر علاقه، دلسوزی، نگرانی و احساس مسئولیت بیان میکنم. متاسفم که میگویم، شک ندارم عفونت آفرینان ولُتوت ولُشوشِ عرصه مجازی، و راست و چپ افراطی را خوش نخواهد آمد، اما بی خیال: “ما گر ز سرِ بریده میترسیدیم، در محفل عاشقان نمیرقصیدیم”:
۱- رضا پهلوی یک ” شاهزاده ” است و این مساله مهمی ست برای کسانی که میخواهند با او همکاری سیاسی داشته باشند. منش و روش” شاهزادگی” را من نمیپسندم اما میفهمم که رضا پهلوی را در این عرصه نمیتوان تغییر داد. رضا پهلوی سعی میکند از منش و روش ” شاهزادگی”، که نوعی تکبر، تکروی، برتربینی و ژستهای فاصله گیرانه در آن است، فاصله بگیرد. او دوران کودکی و نوجوانی را به عنوان یک شاهزاده و در محیطی خاص زندگی کرده و پرورش و تربیت یافته است. بدیهی و طبیعی ست بسیاری از ویژگیهای آن نوع زندگی در گفتار و کردار او ریشه دوانده باشد. پس از انقلاب هم علیرغم فشارها و مشکلاتی که وی و خانوادهاش داشتند، همچون تغییر شرایط زندگی، مرگ پدر، خواهر، برادر و… همان سبک زندگی و مناسبات را داشته است، سبکی که در کنار ویژگیهای ” شاهزاده” بودن پندارِ پادشاه بودن هم به آن اضافه کرده است.
در جمعها و نشستها میدیدم برخی بدون فهم این ویژگیها تلاش میکردند به نوعی با رفتار و کلامشان همراه با نادیده گرفتن و یا کوچک جلوه دادن او نشان دهند که رضا پهلوی کسی نیست و یا حداقل هم سطح و هم قد و قوارۀ آن هاست. معنای سخن من پذیرش و تمکین به ویژگیهای ” شاهزادگی” و پادشاه پنداری نیست، مهم از نظر من فهم و درک این واقعیت و تنظیم یک رابطه متعادل و سازندۀ دو جانبه است تا در روابط فردی، جمعی و مناسبات سیاسی مشکل ایجاد نشود. در حاشیه نوشته باشم که از ویژگیهای رضا پهلوی، آنگونه که شاهد بودم واکنش منفی در برابر چاپلوسی بود، در جلسهای غیر مستقیم خطاب به چاپلوس گفت: ” منش و روش چاپلوسی آزارم میدهد. “
۲- رضا پهلوی بارها گفته است به عنوان یک شخصیت و چهرۀ سیاسی فقط وفقط میخواهد حامی تشکلها و شخصیتها و مردمی باشد که برای سرنگونی حکومت اسلامی مبارزه میکنند و به دنبال آزادی و آبادی ایران هستند. بارها گفته است مسئولیت اجرائی و گروهی و سازمانی نمیخواهد داشته باشد و قصد ندارد تشکل و حزبی تاسیس کند، اما متاسفانه خلاف گفتهاش عمل کرده و یا وانمود شده است، برای نمونه یکی دو بار وارد جمع و گروه و تشکلی شده اما پس از مدتی جمع را ترک کرده است. ترک کردنی که به آن جمع و شخص خود رضا پهلوی لطمه زده و نومیدی و سرخوردگی ببار آورده است. این واقعیت را او درک کرده و خودش را خوب شناخته است اما اطرافیان او و کسانی که مصرانه میخواهند با او کار کنند هنوز در نیافتهاند که رضا پهلوی علاقهای به انجام کار جمعی و سازمانی ندارد، و به قوائد و ضوابط کار جمعی نمیتواند پایبند باشد. تلاشها برای جذب او به کار اجرائی و جمعی با شکست مواجه شده و آسیبهای فراوان زده و اگر این روند ادامه پیدا کند آسیبهای بیشتری خواهد زد.
۳- کسانی که با رضا پهلوی همکاری کردهاند تغییر سریع نظر و تصمیم را ازضعفهای وی میدانند. میگویند در جمع نظری را میپذیرد اما در مدتی کوتاه نظر عوض میکند، که در این باب نمونهها میآورند. این ویژگی را به حساب تزلزل وی و تاثیر پذیری لحظه ایِ وی از اطرافیان و نزدیکانش میدانند. من البته چنین مواردی را به تجربه خودم به ندرت در ایشان دیدم.
۴- دخالت ناهماهنگ افراد نزدیک به وی در امور سیاسی بدون توجه به موقعیت وجایگاه سیاسی وی مشکل آفرین بوده و هست. منظور من سلب حق اظهار نظر از اطرافیان ایشان نیست اما با توجه به موقعیت و جایگاه رضا پهلوی سنجیدگی زمانی و کلامی این اظهار نظرها پُر اهمیتاند.
۵- رضا پهلوی هیچگونه نقد و بررسیای از فعالیتهای سیاسیاش در طی ۴ دهه گذشته ارائه نداده است. شاید ارائه یک جمعبندی از تلاشها و کنشگریهای سیاسیاش بتواند شناخت بیشتری از او به عنوان یک مخالف سرسخت حکومت اسلامی به دست دهد.
۶- رضا پهلوی امروز در جایگاهی قرار دارد که ارائه گزارش و شفافیت وضعیت مالیاش را امری ضروری کرده است.
۷- و نیز اعتماد آفرین خواهد بود اگر دانسته شود مشاوران رضا پهلوی چه کسانی هستند.
۸- رضا پهلوی نسبت به حکومت پهلوی (رضا شاه و محمد رضا شاه) انتقادهائی را مطرح کرده است اما برخورد عاطفی، عدم قاطعیت و به احتمال پارهای ملاحظات سبب شدهاند نقد و نفی خطاها و لغزشهای دوران حکومت پهلوی از سوی او در سطح و محدود بماند. انتظار این است گستره و عمق این نقد و نفی بیشتر شود تا ضمن روشنگری و آموختن، شاهد تکرار آنها نباشیم.
۹- رضا پهلوی برخورد قاطع با طرفداران تندرو و متعصب خود نکرده و در مواردی نیز از آنها حمایت کرده است. وی بارها در حرف تندروی و برخوردهای ناشایست طرفداراناش را محکوم کرده است اما در عمل این نوع افراد در کنارش و در سفرهایش دیده شدهاند. این را نیزشاهدیم که وی تحت فشارهای طاقت فرسایی از سوی راست افراطی و طرفداران تندرو و متعصب خود، و نیز مخالفان بسیارش در میان اپوزیسیون حکومت اسلامی، و خودِ حکومت اسلامی ست. در این میانه به دلیل نزدیکی راست افراطی به وی اگر زیانهای این طیف سیاسی را جدی نگیرد، لطمههای بیشتری خواهد خورد.
……
به باور من رضا پهلوی در حد یک لیبرال دموکرات به آزادی، عدالت و حقوق بشر باور دارد و دموکراسی خواه ست. به عنوان یک جمهوریخواه سوسیال دموکرات باور دارم که مواردی همچون درک و فهم ویژگیهای شخصیتی رضا پهلوی از سوی کسانی که میخواهند با او همکاری کنند، کاهش و زدایش ضعفها و لغزش هائی که برشمردم، تلاش بیشتر رضا پهلوی برای هماهنگی و یگانگی گفتار و کردارش میتواند بر اثر بخشیاش در مبارزه برای سرنگونی حکومت اسلامی و برپائی ایرانی آزاد، آباد، مرفه و همبسته بیافزاید.
مسعود نقرهکار
۲۷ آپریل ۲۰۲۳
اورلندو- فلوریدا
۱- رمان های”بچههای اعماق”، ” قبیلۀ من”، ” پنجرۀ کوچک سلول من” و ” روزی که ایرانی- امریکائی شدم” گزارش و روایت زندگیِ سیاسی و فرهنگی من هستند.
۲- از ائتلاف”پیمان همکاری” نمایندگان سه تشکل شورای مدیریت گذار، حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) و شورای ملی تصمیم به شرکت در نشست های” گروه مهسا” دعوت شدند.
“….که ما همچنان می نویسیم
که ما همچنان اینجا مانده ایم
مثل درخت که مانده است
مثل گرسنگی که این جا مانده است.
ومثل سنگ ها که مانده اند
مثل درد که مانده است
ومثل خاک که مانده است
مثل زخم
مثل شعر
مثل دوست داشتن
مثل پرنده
مثل آرزوی آزادی
ومثل هر چیزی که از ما نشانه ای دارد….(1)
کانون نویسندگان ایران، نماد و نمود بخشی از جنبش روشنفکری ایران 55 ساله شد. این زندگی 55 ساله فراز وفرود ها و ضعف و لغزش ها ی روشنفکری ایران را بازتابانده است. کانون نویسندگان ایران نمونهء درخشانی برای بررسیدن و نقد جنبش روشنفکری ایران است، کانونی که علیرغم لغزش ها و خطاها، از مظاهر آزاداندیشی و آزادیخواهی و شهامت روشن اندیشانه است.
این نهاد دموکراتیک و مدنی 55 سال است علیه زندان، شکنجه، اعدام، سانسور مبارزه کرده است و تهدید، محروم سازی های اجتماعی و فردی، ضرب و شتم، لجن پراکنی و چرک زبانی گورزادهای تاریک اندیش را با اندیشه و بیان و قلم تحقیر کرده است تا آن حد که تاریک اندیشان حکومت اسلامی را حتی سنگ گور کانونیان ترسانده است. نگاه کنید به آنچه با سنگ مزار احمد شاملو و عزیزان دیگری از کانون نویسندگان کرده اند تا سیمای ترس خورده و در هم شکسته ی سیاه اندیشی را بهتر ببینید.
در کتاب ها و مقاله های ام در باره کانون نویسندگان ایران، به ویژه در مجموعه ی ۵ جلدی بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران، دلایلی که با اتکا به آن ها می توان کانون نویسندگان را نهاد و تشکلی روشنفکری دانست، آورده ام . خلاصه شده ی آن را تکرار می کنم تا علل خصومت سیاه اندیشان با این کانون تکرار شده باشد:
ها برنامه ها وهدف های کانون اند که در بیان نامه ها ( منشور) کانون انعکاس یافته است: این
الف- آزادیِ اندیشه و بیان و نشر در همهی عرصههای حیاتِ فردی و اجتماعی بی هیچ حصر و استثناء حقِ همگان است. این حق در انحصارِ هیچ فرد، گروه یا نهادی نیست و هیچکس را نمیتوان از آن محروم کرد.
ب – کانونِ نویسندگانِ ایران با هر گونه سانسورِ اندیشه و بیان مخالف است و خواستارِ امحای همهی شیوههایی است که به صورتِ رسمی یا غیررسمی، مانعِ نشر و چاپ و پخشِ آرا و آثار میشوند.
ج – کانون رشد و شکوفایی زبانهای متنوع کشور را از ارکانِ اعتلای فرهنگی و پیوند و تفاهمِ مردمِ ایران میداند و با هر گونه تبعیض و حذف در عرصه ی چاپ و نشر و پخشِ آثار به همه ی زبانهایِ موجود مخالف است.
د – کانون با تک صدایی بودنِ رسانههایِ دیداری، شنیداری و رایانهیی مخالف است و خواهانِ چندصدایی شدنِ رسانهها در عرصههای فرهنگی است.
و- حق طبیعی و انسانی و مدنیِ نویسنده است که آثارش بی هیچ مانعی به دستِ مخاطبان برسد. بدیهی است نقدِ آزادنه حقِ همگان است.
ر- پاسخ کلام با کلام است، اما در صورت طرح هر گونه دعوایی در موردِ آثار، ارایه ی نظرِ کارشناسی در صحتِ ادعا از وظایفِ کانونِ نویسندگان ایران است.
ز- کانون از حقوقِ مادی و معنوی، حیثیتِ اجتماعی و امنیتِ جانی، حرفهیی، شغلیِ نویسندگانِ ایران دفاع میکند.
س – کانونِ نویسندگانِ ایران مستقل است و به هیچ نهادی (جمعیت، انجمن، حزب،سازمان و …)، دولتی یا غیرِ دولتی، وابسته نیست.
ش- همکاری نویسندگان در کانون با حفظِ استقلالِ فردی آنان بر اساسِ اهدافِ این منشور است.
ص- کانونِ نویسندگانِ ایران با اشخاص و نهادهایی که همکاری با آنها با اصول و مواضعِ کانون مغایر نباشد در
زمینهی حقوق، اهداف و آرمانهای مندرج در این منشور همکاری میکند.
کانون نویسندگان ایران دارای اساسنامه ای دموکراتیک است که با اتکا به خرد جمعی اعضا در ده ها ” ماده و تبصره” مسائلی همچون عضو گیری، حقوق و تکالیف اعضا، ارکان کانون و چگونگی امر انتخابات، منابع مالی و نحوه ی حیات درونی کانون را روشن کرده است. این اساسنامه امکان پرسش اعضاء در باره فعالیت کانون و نیز پاسخ مسئولان و همچنین نقد و بررسی عملکرد کانون را مهیا ساخته است. این مجموعه تلاش کرده اند چه در درون کانون و چه در سطح جامعه دید انتقادی و پرسشگرانه در باره مسایل فرهنگی، هنری، اجتماعی و سیاسی را گسترش دهند. در این اساسنامه هیچ نوع محدودیت ایدئولوژیک ( و دینی و مذهبی) و سیاسی برای عضو گیری مطرح نشده است. در واقع حضور پلورالیسم فکری- فرهنگی و هنری موجود در این تشکل و تنوع چشمگیر اعضا ی کانون در تاریخ جنبش روشنفکری ما کم نظیراست. تلاش این تشکل کار فکری و قلمی برای درک و شناخت مقوله ی آزادی و برداشتن گام های عملی در راه تحقق و نهادی کردن خواست های بر شمرده بوده است. پاره ای از اسناد کانون به ویژه متن “ما نویسنده ایم” به عنوان یکی از متین ترین، سنجیده ترین و جسورانه ترین اسناد تاریخ جنبش روشنفکری ایران دریکی از خفقان آورترین شرایط سیاسی و اجتماعی میهنمان است، متنی که در آن برای نخستین بار بخشی از روشنفکران میهنمان همراه با ارائه تعریف دقیق از خود و مشخص کردن حوزه فعالیت های شان خواست های شان را طلب کردند.
………
حکومت اسلامی هر آنچه می توانست کرد تا به خیال خود این نهاد دموکراتیک و مدنی را نابود کند، نتوانست و نخواهد توانست. اعضای کانون علیرغم خطر اعدام، زندان و شکنجه شجاعانه حق خویش و مردم شان طلب کرده اند، حقی که محمد مختاری، یکی از روشنفکران گرانقدر میهنمان، اینگونه بیان اش کرده است:
“…ما به عنوان یک صنف عمل می کنیم، خب حرفه ما “بیان” است، ما برای بهبود شرایط بیان و دفع موانع سر راه اساس کار و حرفه مان عمل می کنیم. خب اگر موانعی بر سر راه ” بیان” وجود داشته باشد صنف ما نمی تواند کارش را انجام بدهد.اگر آزادی بیان نباشد صنف ما چگونه باید کار و عمل کند؟ما باید دستاورد های کاری مان را تبادل کنیم، می باید امنیت شغلی و معیشتی داشته باشیم ، بنابراین ما نویسندگان اصولی را به عنوان اساس فعالیت صنفی و تشکل صنفی خود مطرح کرده ایم، که من برخی از آن ها را تکرار می کنم:
1- دفاع از آزادی اندیشه و بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان در تمامی عرصه ها
2- مخالفت با هر گونه سانسور و مانعی که بر سر راه نشر و ارائه آثار وجود دارد، یعنی لغو هر گونه سانسور
3- دفاع از حق مولف و
خب اینها اساس کار صنف ماست، اما قدرت ها و حکومت ها، خواست های ما را نادیده می گیرند، برای تحقق شان مانع تراشی می کنند و در معنای مورد نظر خودشان خواست های ما را سیاسی می کنند. انها حقوق ما را سلب می کنند. ما از پایگاه صنفی خودمان خواستار حقوق مان هستیم که سیاسی شده است، البته آزادی یک امر سیاسی است و آزادی بیان هم امری سیاسی است اما اساس کار صنف ما همین است…”(2)
و حکومت اسلامی محمد مختاری را به دلیل بیان شجاعانه خواست های کانون خفه کرد به این خیال که صدای آزاد اندیشی و آزادیخواهی خفه کرده است. امروز اما «صدای آواز»(3) محمد مختاری هم آوا با طنین صدای آزادیخواهی سعید سلطانپور، جلال هاشمی تنگستانی، حمید رضوان، رحمان هاتفی، عطاءالله نوریان، حسین اقدامی ( صدرایی) ،غفار حسینی، محمد جعفر پوینده، بکتاش آبتین و… از حنجره ده ها عضو این نهاد دموکراتیک و مدنی و بسیارانی دیگر از نویسندگان و شاعران شنیده شده و خواهد شد.
******
1- محمد مختاری / از واگویه
2- گفت و شنود با محمد مختاری، از کتاب بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران، جلد ۵، مسعود نقره کار، انتشارات باران، سال ۲۰۰۲
3- ” صدای آواز” ویژه نامه ای که کانون در سوگ محمد مختاری و محمد جعفر پوینده منتشر کرد.
اپوزیسیون حکومت اسلامی در داخل و خارج از کشور، علیرغم سن و سالی که دارد به ندرت به فکر غبارروبی در چهاردیواری خانه اش افتاده است. حتی جنجال جغجغه فروش ها را که برای عید مبارکی با سرو صدای بیشتر و جلب توجه، قارقارک هایشان را هم به صدا در آورده بودند را نمی شنید، و شاید هم خودش را به ناشنوایی می زد. امسال اما آواز آزادی دختران و پسران پهتدشت ایران شنواشان کرد و اهالی خانه را مجبور کرد به یک گَرد گیری و خانه تکانی جانانه تن دهند، خانه تکانی ای که با ایام عید سال 1402 مصادف شده است، با سال خرگوش، که تیزپائی هم به رُخ صاحبان خانه می کشد.
وسایل ضرور و مورد نیاز این خانه تکانی و آب و جاروب کردن این خانه گرد وغبار گرفته را جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی فراهم ساخته است. و به نظر می رسد کار خانه تکانی با برنامه و خوب پیش می رود.
هشداردهندگان به اپوزیسیون با روبراه کردن بساط بوته جمع کردن و خُرده آلومینیوم و آتش گردان و ترقه و فشفشه، قاشق زنی ای پُررونق تر از سال های قبل یاد آور شدند ” برای خونه تکونی بجنبید!”
فرش های قدیمیِ زیرِ پا، نخ نماها دورریخته شده و به درد بخورها تکانده شده اند. ماهی های ریز و درشت رنگین زیر آواز آب فوارۀ آب حوض نوشده، رقصی دسته جمعی راه انداخته اند. جنس ها و وسایل همجنس و جور، کهنه و نو، گردگیری شده و کنار هم چیده شده اند ، و ناجورها و اسقاط ها و لب پریده ها نصیب ” کاسه بشقابی” های دوره گرد، یا دور ریخته شده اند یا به سمساری ها سپرده شده اند.
بعد از خانه تکانی هوای خانه کمی عوض شده است، بوی گُل و گُلاب وسنبل ماهی های تُنگ را هم به وجد آورده ، هوای خانه که سهل است انگار آبِ تُنگ ماهی ها هم معطر شده است. هفت سین، هشت سین شده است و “سال”ِ زن، زندگی، آزادی به جمع شان پیوسته اند.
جغجغه فروش ها هم ول کن نیستند. گهگاه صدای گلفروشی که بر تَرک دوچرخه اش جعبه ای بنفشه نشانده و فریاد می زند ” بنفشه” ، صدای جغجغه ها و قارقارک ها را زیر می گیرد.
این خانه تکانی را به فال نیک بگیریم و مبارک و حجسته بدانیم.