شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

کشتارهای حکومت اسلامی و ضعف حا…

کشتارهای حکومت اسلامی و ضعف حا…

بازدیدها: 0

وقتی میلیون‌ها ایرانی به ابراهیم رئیسی رای دادند که رئیس جمهورشان شود پرسش شد که ریشه‌های این بیگانگی با انسان و کرامت انسانی، و این زشت گرائی و انسان ستیزی کجاست؟ آیا بخشی از مردم میهنمان به نوعی از فراموشی‌ ارادی و خود خواسته مبتلا شده‌اند و اختلال درمراحل مختلف حافظه فردی وجمعی و تاریخی پیدا کرده‌اند؟، آیا درذهن بی حافظه یا با حافظه ازریخت افتاده و دفورمه، شکنجه و کشتارمعنا ونماد و نمودی دیگربه خود گرفته است. چگونه منافع معنوی و مالی، جهت‌گیری ذهنیّت‌ها، شیوه ارزیابی رویدادها وحال نگری‌ها غبارفراموشی بر حافظه جمعی و خاطره‌ها می‌نشانند؟ این حافظه جمعی ِدفورمه هنوزاندوخته‌ای به نام حس و عاطفه و تعقل دارد؟ ناپایداری حافظه جمعی یا خاطره‌ها به دلیل گسست‌های تاریخی و هویتی ست یا توفان بحران هویت فردی و جمعی حافظه‌ها را به تاراج برده است، آن حد که دیگرحافظه یا خاطره‌ای فردی و جمعی در این ذهن‌ها برجای نمانده، یا اگرهست خُردینه هائی دفورمه شده‌اند.؟ این رمز گردانی و ذخیره گذشته مشترکی که گروه یا ملتی را به یکدیگر پیوند می‌دهد و این ” گنجینه یا مخزن واقعی رخدادهائی که جمع درآن سهم داشته است” به “گنجینه ارزش‌ها و آرمان‌های جامعه ” بَدَل نشده است؟.

ساختار حافظه جمع جبریِ حافظه‌های فردیِ یک گروه یا ملت نیست. حافظه جمعی پدیده‌ای اکتسابی ست. برآیند حافظه‌های فردی، محرکه‌های عینی و ذهنی، الگوهای تاریخی و اجتماعی، سلطه اندیشه و افکارنیاکان برذهن، الگوها و یا ایده‌های تجربه نشده، احساس تعلق مشترک، ارزش‌ها‌ی متفاوت و کنش‌ها وواکنش‌های حافظه فردی با عوامل گوناگون، این حافظه را شکل می‌دهند. به همین دلائل حافظه جمعی به کیفیت و روند پیوسته‌ای بَدَل می‌شود که بازیافت آن به سان یک جریان فکری در جمع به سرعت قابل تحقق است.
هر نوع حافظه اجتماعی (جمعی، تاریخی، فرهنگی و…) درپیوند با رخداد‌ها و وقایع نمود می‌یابند و واکنش هائی را سبب می‌شوند، بهره وری ازاین واکنش‌ها نیازمند آموزش ودرایت جمع وبستگی به ویژگی‌های شرایط تاریخی واجتماعی جامعه دارد. درشرایطی مناسب جامعه با درک تاثیر و تاثرهای وارد بر خود ودرروند فراگیری، جایگزینی و یادآوری آن‌ها را به حافظه جمعی بَدَل می‌کند و به یاری حافظه تاریخی و عناصرشکل دهنده هویت تاریخی و حافظه فرهنگی، به آگاهی و ظرفیت عملی (استعداد) بَدَل خواهد کرد. حافظه جمعی راهنمای زندگی‌ای بهتر خواهد بود، اگر تحریف و دستکاری نشده بازآفریده شود و برای دستیابی به شناخت و تغییر مورداستفاده قرارگیرد، حافظه‌ای که این انتظار را می‌باید داشت که در بطن خود تناقض‌ها و تضادها بسیار داشته باشد. قدرت‌های استبدادی ومذهب، حافظه جمعی و تاریخی را دست کاری و دفورمه و قالب گیری می‌کنند، ضمن اینکه نقشی مهم درتقویت فراموشیِ فجایعی که به بارآورده‌اند، دارند. این دو قدرت درحذف و تضعیف محرکه‌های فرایند یاد آوریِ رخدادها و تجاربی که خلاف خواست و میل، و یا به زیان‌شان است، گام برداشته‌اند. اینان حافظه جمعی و تاریخی خود خواسته می‌سازند، هویت سازی می‌کنند، وحافظه سازی‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی- دینی مورد قبول و نیازشان را با بکار گیری اهرم‌های مختلف، از جمله امکان‌های رسانه‌ای و تبلیغی و ترویجی، و نهادهای مختلف کنترل و تقویت می‌کنند. درمیهنمان مذهب تشیع، به ویژه درحکومت حافظه‌ی مذهبی و سیاسی و فرهنگی جامعه را براساس خواست‌‌های ایدئولوژیک وهمسان سازی عقیدتی وهویتی، و هدف‌های‌اش ساخته، کنترل وهدایت کرده است. حافظه جمعی و تاریخی تضعیف شده قابلیت دستکاری دارد، به همین خاطردرتلاش‌اند تا با ساختن حافظه جمعی و تاریخی مورد قبول‌شان به زندگی مردم معنای مورد نظر‌شان را بدهند. حافظه جمعی وتاریخی، پایدار و ناپایدار، از دستکاری و دفورمه کردن اهل حکومت و دین و دیگر نهادهای قدرت درجامعه در امان نبوده‌اند.
دموکراسی و نهادها و شبکه‌های اطلاع رسانی دموکراتیک و واقعی درکیفیت شکل گیری و فرایندهای گوناگون حافظه جمعی و تاریخی نقش دارند. دموکراسی فراهم آورنده شرایطی ست که حافظه جمعی گروه‌های اجتماعی مختلف، زنان، دگراندیشان سیاسی و عقیدتی، واقلیت‌های دینی وقومی ونژادی پای به میدان اثرگذاری اجتماعی و سیاسی بگذارند. زندگی درمحیطی دموکراتیک حافظه جمعی وتاریخی و فرهنگی را درمسیرایفای نقش راهبردی همه گروه‌های اجتماعی درراستای حل مشکلات واعتلای فردی و اجتماعی تقویت می‌کند.
آموزش و آگاهی پیرامون درک اهمیت رخدادها و تجربه‌های تاریخیِ تکراری و چگونگی بدل کردن‌شان به حافظه جمعی و تاریخی در برابر ترفندهائی که حافظه جمعی و تاریخی را درراستای منافع مادی و معنوی‌شان تغییر می‌دهند، پراهمیت هستند. فضیلتِ درس گیری از تجارب گذشته و تاریخی، با بازخوانی، تفسیر و نقد رخدادهای تاریخی، حتی انتخابی و گزینشی‌شان ضروری ست و “دریچه‌های ذهن می‌باید روی این نوع وقایع و فجایع گشوده باشد. ”

۲
فراموشی فقدان حافظه نیست، انتقال ادراک‌های جایگزین شده از حافظه نزدیک و عملی به حافظه دوراست، حافظه‌ای که گفته‌اند ” خاصیت چسبندگی”‌اش قوی ست. فراموشی فرایندی باز دارنده است که با مراحل مختلف حافظه رابطه‌ای تنگاتنگ دارد. نقص وخطا درهریک ازمراحل سه گانه حافظه سبب خواهند شد دریافت‌ها و داده‌های ذخیره وآموخته شده به خوبی بازیابی نشوند. فراموشی اتفاق‌های درد آورو ناگوار، واحساس‌های منفی‌ ونامطبوع امری ارادی ست (فروید، نیچه). گاه آنچه مورد قبول و یا مطلوب نیست نیزبه بوته فراموشی گزینشی سپرده می‌شود. فراموشی خود خواسته و ارادی ببیشتر دررابطه با حافظه فردی عمل می‌کند.
” فراموشی جمعی” می‌تواند به دلیل گذشت زمانی طولانی ازیک رخداد وواقعه و سوژه، و فقدان محرکه‌های یادآوری و بازآفرینی بوجود بیاید. رخدادهائی که نسلی که هنوززنده است تجربه کرده ودرحافظه دارد، می‌توانند قابل دستکاری و تحریف باشند اما به سختی به فراموشی سپرده می‌شوند. رخدادها و جریان‌های اجتماعی از حافظه فردی و جمعی شاهدان و ناظران آن رخدادها و جریان‌ها به سرعت زدوده نخواهد شد حتی اگربه گذشته وبه آن‌ها فکرنشود، وتلاش و وانمود شود شاهد وناظردرزمان حال سیروسیاحت می‌کند. حافظه، به ویژه حافظه جمعی که تبلورکیفیتی ویژه است با خاطره پیوند و میانه نزدیکی دارد. محرکه‌ها می‌توانند کلید بازیافت و دستیابی به حافظه جمعی و خاطره‌ها باشند. فقدان محرکه و فقدان برقراری رابطه حسی وعاطفی با رخداد و سوژه، فراموشی وبیگانگی نسبت به آن حافظه و خاطرۀ ساخته و پرداخته شده درذهن را به وجود می‌آورد
محرکه‌های فرایند یاد آوری، دراشکال وژانرها و انواع گونه گون، علیه فراموشی عمل خواهند کرد وسبب تقویت حافظه فردی و جمعی خواهند شد. رخدادها و تجربه‌های تاریخی گاه فجایعی مصیبت بارو تلخ‌اند که یادآوری و چالش با آن‌ها عذاب آورو دردناک خواهد بود، و می‌باید هوشیارانه از بازیابی‌ها و یاد آوری‌ها استفاده شود تا به بروز و تقویت کینه و نفرت و تکراردامن نزند. بهمین خاطر می‌باید یاد آوری‌ها و بازیابی‌ها را به سوی شناخت چرائی‌ها و اوامر و عوامل اصلی، و راه‌های جلو گیری از تکرار رخدادهای ناگوار و فجایع سوق داد، با این هدف که تامین و اجرای عدالت، همزیستی مسالمت آمیز و دور از خشونت و قرارداد‌های شهروندی و بهسازی انسان و زندگی امروز و فردای‌ او ملکه فکر باشد تا حافظه جمعیِ پویا و خلاق از حافظه سازی‌ها وتاریخ‌نگاری‌های حکومتی و رسمی فاصله بگیرد.
بهسازی و تقویت حافظه به شیوه‌های مختلف می‌تواند بر تمامی مراحل حافظه اثر گذارد و رمزگردانی بهتر، نگهداری طولانی‌ترو بازیابی سریعتررا سبب شود. ماندگاری درحافظه وذهن، به تکراروعامل محرک نیازدارد، به همین خاطرمی توان مانع از بروزفرایند‌های بازدارنده، به ویژه درمورد رخدادهای تاریخی بود. فراموشی زمینه سازِ تکرارشدن رخداد فراموش شده خواهد شد. توانائی مغزو گنجایش حافظه به گونه‌ای ست که اگر دریافت‌ها و اطلاعات مورد استفاده قرار نگیرند نادیده گرفته می‌شوند اما از بین نخواهند رفت. این واکنش مانع می‌شود تا ظرفیت حافظه و ذهن اشباع شود، مغز انسان نیزتوانایی تقویت و ذخیره سازی مسیرهای حافظه، و تحریک و حساس کردن فرایند‌های حافظه منفی و مثبت را داراست
با به کارگیری محرکه‌های متنوع و گونه گون درفرایند یاد آوری، حضورذهنی یادها، خاطره‌ها و رخدادها و تجربه‌های خوب و مطبوع، ویا تلخ و ناگوار تقویت می‌شوند. ستیزبا قراموشی، بدون درک و فهم اهمیت یاد آوردی، و تمرین و تکرارمحرکه‌های فرایند یاد آوری ممکن نخواهد شد. دربازیابی و تقویت فرایند یاد آوری در برابر فراموشی راه برای یافتن چرائی بروزو پیدائی یک رخداد و فاجعه، چگونگی آن، و راه جلوگیری و پیشگیری از تکرارش گشوده خواهد شد. رخدادها وفجایعی که می‌بایست به حافظه جمعی و تاریخی، به بخشی ازافکارو آگاهی عمومی، به نگرش، ارزش و باور، و شعوراجتماعی بدل شوند. حافظه جمعی‌ای که آرمانی انسانی ذخیره کرده است، باید نو و پرورده شود، چرا که عامل خلاقیّت‌های اجتماعی و موجب انسجام جمع می‌‌شود. حفط چنین حافظه‌ای با نبردعلیه فراموشی متحقق خواهد شد
فراموشی‌ای که قدرت‌های سیاسی و دینی به ویژه در رابطه با جنایت‌هایشان همراه با تحریف و وارونه سازیِ تاریخ و قلبِ واقعیت و حقیقت تجویز می‌کنند، روبه سوی تحقق عقلانیت جمعی و تاریخی نخواهد داشت. نمی‌توان و نمی‌باید فراموش کرد که حکومت اسلامی از بهمن سال ۵۷ تا کنون مرتکب ۹ کشتاراز دگراندیشان و مخالفان سیاسی خود شده است. حکومت اسلامی در کنار دستبرد و دستکاری حافظه جمعی و تاریخی، درراستای تقویت فرایند فراموشیِ رخدادها، وقایع و سوژه هائی که یادآوری آن‌ها به زیان‌‌اش است، تلاش و عمل کرده‌است. بی توجهی، انحراف و مشغول سازی اذهان وافکار برای دورشدن از آن رخدادها و وقایع، ایجاد ارعاب و وحشت دررابطه با یاد آوری وقایع، دستکاری ونابودی خاطرات و همه مظاهری که درپیوند با خاطرات و حافظه جمعی و تاریخی و فرهنگی قراردارند، خواست و تلاش حکومت اسلامی برای ایجاد فراموشی ست.

مسعود نقره کار
******
* این مقاله خلاصه شده چند مقاله و سخنرانی‌های من در رابطه با “کشتاردگراندیشان و حافظۀ جمعی و تاریخی ما”ست.

آغازِ ریزشِ مداحان؟ مسعود نقره…

آغازِ ریزشِ مداحان؟ مسعود نقره…

بازدیدها: 0

مداحان “اهل بیت و آل عبا” و” خانواده عصمت وطهارت” هم صدای‌شان در آمده است!. تک و توکی از مداحان پیش تر در درگیری‌های جناح‌ها و نیروهای حکومتی در حمایت از خامنه‌ای انتقادهائی در قالب ” مداحی” و ” ذکرمصیبت خوانی” و ” رجز خوانی” نسبت به رئیس جمهورها و مسئولان حکومت اسلامی کردند اما هرگز با نگاهی اعتراضی و انتقادی به حریم خامنه‌ای و کلیت نظام وارد نمی‌شدند. غلامعلی کویتی پور از مداحان مشهور همراه با دانیال مقدم (خواننده) به تازگی ستمگری‌های حکومت اسلامی را مداحانه افشا و به اعتراض کرده‌اند و خطاب به “رئیس” (خامنه ای) خوانده‌اند:
بُرو آقا ” وقتشه زمونه باطلت کنه / وقتش رسیده که صندلی وِلت کنه”
” حاجی اینجا دارن همه جوونا رو‌ می‌درن، تو صورت ناموسمم بی‌رحمانه میزنن، قسم به خدا و این خاک پاره پاره، اینجا دیگه جایی واسه دلخوشی نداره”
” حالمون بد جوری داغونه رئیس/ جوونیمون رو کشتن، نیازی به ارشاد نداره” (۱)

مداحان، از گونۀ جاهل‌ها و لات‌های متدین و حکومتی‌اند که در کنار سامان دادن تشکل و سازمان‌های تبلیغی و آموزشی، سیاسی، اقتصادی- مافیائی در راستای تحکیم حیات حکومت اسلامی نقش سیاسی – روانی مهمی نیز ایفا کرده‌اند. این موجودات آسیب‌های فراوان به جامعه زده‌اند که تخدیر و تحمیق مخاطبان، به ویژه نوجوانان و جوانان یکی از این نقش آفرینی هاست. استفاده از موسیقی مدرن (پاپ و رپ وراک) و تغییر آواز و لحن و ترانه در مداحی نوعی تفریح و تفننِ درآمیخته با ثواب و اجر دنیوی و اخروی به نوجوانان و جوانان ارائه داده است و به این وسیله نوجوانان و جوانان محروم از تفریح و امکانات تفریحی را جذب و تخدیر کرده‌اند. دراین راه بسیاری از چهره‌های سیاسی و فرهنگی، به ویژه دانشگاهی، ورزشی و هنری نیزیاری رسان مداحان بوده‌اند “… در سال‌های اخیر چهره‌های سرشناسی مثل محمدرضا گلزار، بهرام رادان، حبیب کاشانی، محسن کاوه، علیرضا واحدی نیکبخت و سید علی ضیاء شب‌های محرم را پای روضه رضا هلالی می‌گذرانند. ”
درکنار تبلیغ و تهییج در جنگ و شرایط بحرانی درحکومت و جامعه، ترویج خرافه و خشونت نیز از کارها و دستاوردهای این جماعت بوده است. باز آفرینی و بازخوانی اغراق آمیز و تحریف شده ازچگونگی کشته شدنِ”حماسی” علی و حسین و عباس و دیگر افراد خاندان اهل بیت، با تشریح لحظه به لحظه‌ی سربریدن و قطعه قطعه کردن بدن آنان، علاوه بربساط رایج برای اشک گرفتن و توی سروسینه زدن، و زنجیر و قمه زدن وغش و ریسه رفتن، چیزی جز تبلیغ و ترویج خشونت و آدم کشی در جامعه، به ویژه در میان نوجوانان و جوانان نبوده است. ومداحان اینگونه: ” قلوب جوانان را هدف گرفته‌اند. ”
محرم امسال، تحت تاثیر جنبش زن، زندگی، آزادی شاهد تغییراتی در مداحی ومراسم عزاداری و سینه زنی‌ها هستیم. انتشار و پخش ترانۀ ” رئیس” با خوانندگی مداح معروف غلامعلی کویتی پور این امید می‌آفریند که برخی از مداحان” قلب حکومت را هدف گرفته اند”.
” کویتی‌پور از مداحان معروف در زمان جنگ ایران و عراق است. نوحه «عمّه بابایم کجاست» یکی از پر طرفدارترین کارهای اوست که در شهرت وی نقش بسزایی داشت. همچنین وی به مناسبت آزادسازی خرمشهر نوحه حماسی معروف «ممد نبودی ببینی» را به یاد محمد جهان آرا خواند. او خود را نه مداح بلکه حماسه خوان می‌داند. ”
ریزش امثال کویتی پور، آغاز ریزش در میان مداحان، به عنوان یکی از قوی ترین و تاثیرگذارترین نیروهای تبلیغی- سیاسی و ایدئولوژیک – مذهبی حکومت اسلامی ست، اگرجدی و واقعی باشد، خبر خوبی ست.

مسعود نقره‌کار

****
۱ـ مداح جنگ با آهنگ “رئیس” به سیم آخر زد

طب آخوندی، آمیزۀ پورنو و فضولا…

طب آخوندی، آمیزۀ پورنو و فضولا…

بازدیدها: 3

در حاشیۀ سخنان “پدران ِطب اسلامی”

طب آخوندی سراپا خرافه، بدآموزی و زیانبار است.
بارها نوشته‌ام که طبی به نام ” طب اسلامی” نداریم، دراین معنا که دین اسلام برای بهداشت و درمان سازوکارهائی برآمده
ازآموزش‌ها و روش‌های این دین داشته باشد و طب ویژه‌ای را شکل و سامان داده باشد، واقعی نیست، جعلی ست، خدعه ست. آنچه در کتاب‌های دینی – اسلامی به عنوان “طب” و “پزشکی” جمع آوری شده برگرفته ازطب ایرانی، هندی، یونانی و مصری (عرب) است و ربطی به اسلام و مشتقات‌اش ندارد. آنچه اسلام، به ویژه تشیع و” طب شیعه ” به طب سنتی و ایرانی افزوده خرافه‌ها، موهوم‌ها، ” نسخه‌های زیان آور” و بد آموزی هائی ست که سالیانی ست سرزمین مان را آلوده و غیربهداشتی کرده است.
امروز دینکاران، به ویژه اهل تشیع و آخوندها هر آنچه تحت عنوان طب مذهبی یا طب اسلامی و شیعه و” تعالیم طبی پیامبر و ائمه اطهار” خوانده‌اند و به کار گرفته‌اند ابزاری برای سوء استفاده مالی و تبلیغی ست، و آلوده کردن طب بومی و سنتی با انبوهی خرافه که برای مثال آخوندی به نان “عباس تبریزیان” (همان موجودی که کتاب طب هاریسون را آتش زد) و پزشکی به نام روازاده از سرشارلاتان‌های این باند هستند.
طب آخوندی که طب الصادق و طب الرضا پایه های” علمی”آن معرفی شده‌اند در واقع بساط نوعی پورنوگرافی حیوانی – آخوندی، طب الفریب و طب الپائین تنه است. رابطه جنسی با اجنه و خر و بُز از یک طرف، دیدن زن به عنوان ” چاهکی برای انزال منی” و مشکل اندازه آلت تناسلی مردان و باسن و پستان زنان ایرانی، نوشیدن ادرار و مصرف اسرافی واجبی و استفاده از پشکل و مدفوع حیوانات برای درمان بیماری‌ها و آداب ادرار و مدفوع کردن و حرکات بدنی ویژه در تختخواب و مستراح و… نقُل و نبات گشاد دهانان طب آخوندی در کسب و کاری پُردرآمد و تبلیغات رسانه‌های آخوندی ست.
آخوندهای پورنو”، مرد وزن، به وفورداشته‌ایم که از منابر و رسانه‌ها آموزش پورنوگرافیک ایدئولوژیک و سیاسی- اسلامی داده‌اند، با بحث‌ها و اظهارنظرهائی که به “عقل جن” هم نمی‌رسد. (معروف ترین اینها، آیت الله جنایتکار، معروف به آیت الله پورنو، آیت الله محمد محمدی گیلانی ست.)
آخوند‌ها نشان داده‌اند این مَثَلِ معروف که آخوندهای معمم و مکلا وارونه هستند، در این معنا که اول آلت تناسلی، بعد شکم و در نهایت مغزآنان (اگر داشته باشند) کار می‌کند، دور از واقعیت نیست.

 

۱

حسین روازاده در سخنرانی‌هایش با نگاهی مذهبی، ایدئولوژیک و سیاسی به سراغ آلت تناسلی پسرانه و مردانه رفته است.
روازاده درسخنرانی‌های متعدد گفته است: ” دو سانتی کردنِ آلت تناسلی مردان مسلمان ایرانی” توطئه یهودی‌ها ست و در مبارزه‌ای ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی برای حل مشکل دو سانتی ” روغن زالو”ی تولیدی بساط خودش را به بازارعرضه کرد تا بازار داروئی “صهیونیستی و امپریالیستی” را کساد کند. این مبلغ طب آخوندی یا به قول خودش طب قرانی- اسلامی علت این ” دو سانتی” شدن را خوردن مرغ واکسینه شده، که توسط “انگلیس، صهیونیست و امپریالیست” واکسینه شده‌اند، اعلام کرده است.
به گفته این طبیب طب قرانی- اسلامی واکسن‌ها ئی که “انگلیسی‌ها و یهودی‌ها ” به منظور کاهش اندازه آلت تناسلی مردان مسلمان به کار برده‌اند، عامل کوچک شدن آلت تناسلی مردان مسلمان تا حد نابودی و از بین رفتن آن است.
دکتر روازاده سخنانش درباب اندازه آلت تناسلی را برابر شنوندگانی که اکثرا خواهران محجبه و کودکان‌اند، بیان می‌کند. او گفته است:
“… اینا به مرغ ۱۷ نوع واکسن می‌زنن، هیچکدومم برای مرغ نیس، هدف شمائین و بچه هاتونن… بچه هاتون وقتی سنشون رسید به ۱۸ سالگی همشون بدون استثنا آلت تناسلی شون میشه دو سانت، میشه اینقدر (و جناب دکتر با دست اندازه را نشان می‌دهد که مبادا کسی در میزان اشتباه کند)… انگلیس همه عقده هاشو می‌خواد سر ما خالی کنه… همه شم یهودی‌ها دارن اینکارو می‌کنن، متاسفانه جوانهای ما همه شون اینقدری هستن، دو سانتی هستن… هیچکدومم نمی‌تونن زن بگیرن، روشونم نمیشه به خانواده شون بگن، مشکل پیدا می‌کنن، نسل بعدی که ۲۰ سالش بشه دیگه هیچی نداره… زن و مرد یکی میشن… توطئه می‌کنن علیه ما، هی بگین مرغ نخوریم چی بخوریم… برین سرتونو بزنین به دیوار”
گرمی تهیه و تولید شده است “… آقا این واکسن کزاز توش موادی هست که بچه تورو نازا می‌کنه، به زن و شوهری که قبل از ازدواج میگن واکسن کزاز بگیرین، آقا مگه چند نفرتو کشورمی خوان کزاز بگیرن، اگه ده نفر از بیماری کزاز بمیرن بهتره تا اینکه کل کشور نازا بشود… کتاباشونو که می‌خونین میگن ما در سوئد توانستیم به بهانه کزاز سه دهه واکسن کزاز به سوئدی‌ها بزنیم و نسل شونو منقرض کنیم… واکسن سه گانه زدین جوونای امروز مارو دیدین چه بدبختی دارن با مردونگی شون… الان هم واکسن پنجگانه می‌زنن به این بچه‌ها… وقتی اینا ۱۵ سال یا ۱۷ سال شون بشه، این بچه، آقایون آلت تناسلی جوان ۲۰ ساله ما یک بند انگشت خواهد شد، به فریاد جوونا برسین، برین ببینین نوزاد تازه تولد شده یهودی‌ها آلت تناسلی شون ۸ سانته… ”

۲

ravazadeh.jpgحسین روازاده زمان و نحوه استعمال واجبی را در زمره‌ی شروط و معیارهای مسلمانی اعلام کرده است.
وی دریکی ازسخنرانی‌ها واجبی کشیدن را از” اخلاق پیغمبران” دانسته، دربرابرتعدادی ازمردان و زنان و کودکان سخنرانی می‌کند اما روی سخن‌اش با “آقایان” است، گوئی خانم‌های مسلمان نه لایق مخاطب بودن هستند و نه استعمال کننده‌ی واجبی.
“… آقا امام رضا (ع) می‌فرماید اگر توانستین هرروز نوره بذارین، نوره همون واجبی میشه، نتونستین یک روزدرمیان، نتونستین دو روز درمیان، اگر نتونستین هفتگی، اگر نتونستین دوهفته یکبار، تا بالاخره ماهی یکبار…اینو خوب گوش کنین خیلی با ارزشه چون من تحقیق کردم، اگریک ماه گذشت پول نداشتین قرض کنین واجبی استفاده کنین…اگر چهل روزگذشت و مسلمانی واجبی استفاده نکرد مسلمان نیست…”
“… پیش از شروع جنگ در کربلا امام حسین فرمودند خیمه‌ای به پا کنند آنگاه امام حسین وارد خیمه شد و نوره کشید وچون امام حسین فراغت یافت دیگران رفتند و نوره کشیدند. ”
“… مستحب است موقع نوره کشیدن (واجبی گذاشتن) قدری نوره بر سر بینی خود گذارد و آن را ببوید و این دعا را بخواند: (صل الله علی سلیمان ابن داوودکما امربالنوره) که ذکر این دعا باعث این می‌گردد که نوره شخص را نسوزاند…موی بدن وقتی بلند شود آب پشت را قطع می‌کند و مفاصل را سست می‌نماید و باعث ضعف و تنبلی و سل می‌شود…نوره آب پشت را زیاد می‌کند و بدن را قوی می‌نماید و پیه کلیه‌ها را زیاد میکند و بدن را بانشاط و سرحال و سالم می‌نماید…هرکس حمام رود و نوره بمالد بعد ازسر تا قدم خود حنا استعمال کند این عمل او امان از جنون و جذام و برص و اکله است تا دفعه دیگر که نوره بکشد و فقررا هم ازاو دورمی کند…نوره کشیدن پاک کننده بدن است و دفع دلگیری و پریشانی خاطر می‌کند… ”
روازاده با فروش واجبی در بسته بندی‌ها مخصوص برای درمان برخی بیماری‌ها سالیانی ست به کلاشی مشغول است.

۳

ادراردرمانی، به ویژه با ادرارشتر بخش مهمی از سوداگری‌ها و شارلاتانیسم طب آخوندی – اسلامی شده است. دراین میانه ادرار شتر محبوب ترینِ ادرارها از آب در آمده است، و تا آن حد کارساز و منشاء اثر که ویروس کرونا را نابود و بیماری کرونا را درمانگر شده است البته طبیبان اسلامی ِ متخصص ادرار تراپی برای تجویزادرار شترتجارب و منابع قابل اتکا و موثقی ارائه داده و می‌دهند.
در میان اعراب، اهل تشیع و نیز وهابیون اعتقاد و ارادت بیشتری به ادرار شتر و ارزش پزشکی آن پیدا کرده‌اند. اینان تبلیغ کرده و می‌کنند که: ” ادرار شتر، مانند شیر شتر خاصیت پاک کنندگی دارد و درون را از چربی‌ها و رسوبات می‌شوید” و منابع متعددی برای اثبات قدرت درمانی ادرار شتر نقل کرده‌اند:
” چون ادرار شتر باعث درمان آسم می‌شود، ممکن است برای باز کردن گرفتگی رگ‌های قلب هم مفید باشد زیرا کسانی که گرفتگی رگ قلب دارند، هنگام راه رفتن، نفس کم می‌آورند. مفضّل بن عمر از امام صادق پرسید: من مبتلا به تنگی نفس شدید می‌شوم و زمانی که راه می‌روم، چه بسا از خانه خودمان تا خانه شما چند بار می‌نشینم. امام فرمود: یا مفضّل، برای درمان این بیماری، ادرار شتران ماده را [گرماگرم] بخور. مفضّل می‌گوید: من خوردم و بیماری‌ام درمان شد. ”
” ادرار شتر باید از شتر ماده و بیابانچر باشد. ادرار شتر، باید گرم و تازه استفاده شود و حداقل یک بار صبح و یک بار شب، به مدت سه روز خورده شود. باید مطمئن بود که شتری که ادرارش را می‌نوشید با انسان مجامعت نکرده باشد”
ولی فقیه و نایب امام زمان، خامنه‌ای، برای درمان بیماری‌هایش طب امپریالیستی – صهیونیستی را بر طب آخوندی و قرآنی – اسلامی ترجیح می‌دهد. خامنه‌ای در مورد بیماری پروستات‌اش به تجویز امام صادقی و امام رضائی، یعنی نوشیدن ادرار شتر و خوردن آب گرم حمام با انگور خرس و جوشیده‌ی پیاز و عسل تن نداد. او نپذیرفت با خبث‌الحدید مدبر به وزن ادویه، روغن گاو چهار مثقال، عسل مصفی دو وزن و نیم، ادویه به طریق معهود، معجون بسازد و بعد از شش ماه استعمال کند. وی با جدید ترین داروها و مدرن ترین وسایل و امکانات حبس البول‌اش درمان شد.

۴

امپراطوری” طب آخوندی – ایدئولوژیک اسلامی” در کنار “طبابت مرگبارِاسلامی” با تولید روغن حنظل، روغن زالو، بسته‌های کوچک واجبی، روغن بنفشه و سرگین وپشکل ماچه الاغ (عنبرنسارا) در سرزمین جهل زده، هم جنایت می‌کند و هم پول پارو می‌کند. امروز روغن‌های حنظل ساخت ” لابراتورهای” امثال روازاده و تبریزیان و ضیائی و مشابهین، با اتکا به دستورات طبی و علمیِ امام صادق و امام رضا و امام موسی کاظم و “الاصول من الکافیِ شیخ کلینی” و حلیته المتقین علامه مجلسی و کتاب اصول علم ارمل و اسطرلاب از حضرت دانیال نبی وسّرالجوشن الکبیر از سلطان نبیل الفلکی و… بازار سیاه پیدا کرده‌اند. امپراطوری ” طب قرانی و اسلامی” بیش از گذشته نشان داده است که چیزی که برایش مهم نیست سلامت و جان مردم است.
حنظل یا ” تلخک ” که از” سموم قتاله” خوانده شده، یک گیاه نیمه سمی ست که در طب سنتی و بومی با احتیاط ازآن استفاده شده است. این گیاه تلخ شبیه هندوانه است و بهمین خاطر” هندوانه ابوجهل” (خربزه ابوجهل یا روباه، سیب تلخ و کدوی تلخ) هم نام گرفته است. این گیاه در مناطق جنوبی ایران مانند جزیره قشم، بلوچستان و جهرم و بعضی نقاط دیگر می‌روید و میوه‌اش شبیه هندوانه است. گفته و نوشته‌اند در اسهال‌های عفونی، در کاهش دندان درد، دردرمان برخی بیماری‌های انگلی (مثل کرمک)، وحتی ادعاشده است، در معالجه مالیخولیا و جذام نیز تاثیر درمانی داشته است.
از دهان امثال روازاده با اتکا به همان “منابع” اشاره شده، صادر شده است که ” در بچه هایی که انگل دارند باید آب جوشانده شده این گیاه را به صورت ضماد در داخل ناف آنها مالید، تا انگل‌ها مقتول و دفع شوند. البته توصیه کرده‌اند که دقت داشته باشید نباید این ضماد را از طریق مقعد به کودکان وارد کنید”. به گفته روازاده روغن ” هندوانه ابوجهل” نه فقط در پیشگیری و درمان کرونا، که دردرمان همه بیماری‌های شناخته و نا شناخته موثر است. وی در تبلیغ روغن حنظلی که لابراتوار و کارخانه ایشان تولید می‌کند می‌نویسد، روغن حنظل این کاره است: ” ضد بیماری بلغم، مسهل خیلی قوی، بهبـود کننده کبد، ضد یبوست، آنتی بیوتیک قوی، ضد ویروس، ضد نقرس، بهبـود کننده صدای گوش، ضد سردرد و درد شقیقه، بهبـود کننده سیاتیک، بهبـود بیماری صرع، بهبود بیماری قند، بهبود خارش پوست، بهبـود کننده سفید شدن مو، ممانعـت از سکته مغزی، درمان سرطان حنجره، قاعده آور، ضد کرم معده و کرم کدو، پادزهر سم عقرب و مار، درمان درد و پوسیدگی دندان و… ” و اگر این جانور موذی رُوش می‌شد یکی دوجین بیماری دیگر که با روغن ” هندوانه ابو جهل” قابل پیشگیری و درمان‌اند را هم ردیف می‌کرد!
متخصصان طب سنتی و مدرن در مورد این گیاه نیمه سمی اخطارداده و تاکید کرده‌اند که حنظل نیمه سمی است و می‌تواند خطرناک باشد و بدون تجویز و نظارت پزشک هیچ گاه ازاین گیاه استفاده نکنید، واستفاده بی رویه ازاین گیاه حتی می‌تواند باعث مرگ شود.
معده درد، مدفوع خونی و آبکی و ناراحتی مقعد ازعوارض مصرف حنظل‌اند. برای افرادی که اختلال‌های کلیوی دارند، و یا برای خانم‌های باردارحنظل حکم سمی کشنده را دارد. اختلال‌های قلبی، مغزی، کبدی و کلیوی از عوارض مصرف این گیاه نیمه سمی هستند.

*******
منبع ها و توضیح ها:
آیت الله تبریزیان: اگر در خانه لخت بخوابید، اجنه با شما همبستر می‌شوند – Gooya News
شارعان معاصر طب اسلامی، مثل روازاده و تبریزیان و…. خطرناک ترین ویروس وبیماری مسری در جامعه ما هستند. گوش کنید به حرف‌های یکی از این موجودات در رابطه با ” کرونا”
https://www.youtube.com/watch?v=J1ZPmgrF9ig
دانشنامه ایران باستان، ج ۴، ص ۱۹۱۳ ـ ۱۹۱۴/ دانشنامه ایران باستان، ج ۳، ص ۱۸۴۴ ـ ۱۸۴۷/ به نقل کتاب های دینی زرتشتی، به ویژه وندیداد / هاشم رضی.
طب الرضا، گرد آورنده محسن شکری پينوندی، انتشارات نسل منتظر(قم) ، سال ۱۳۸۹
طب الصادق، محسن شکری پينوندی، انتشارات نسل منتظر(قم) ، سال ۱۳۸۹،
ﻃﺐ اﻟﺮﺿﺎ- ﻃﺐ وﺑﻬﺪاﺷﺖ از اﻣﺎم رﺿﺎﻋﻠﻴﻪ اﻟﺴﻼم، ﻧﺼﻴﺮ اﻟﺪﻳﻦ اﻣﻴﺮ ﺻﺎدﻗﻰ ، اﻧﺘﺸﺎرات ﻣﻌﺮاﺟﻰ
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/ImamReza/Veladat/88/DownloadKetab/tabalreza.pdf
(مکارم الاخلاق، جامع طب الائمه، نسخه های شفا از ائمه هدی، بحارالانوار، اصول الکافی، مفاتيح الصحه، مخاطب النبی و الائمه، وسائل الشيعه، محاسن برقی، طب الکبير، حيوه القلوب،عيون اخبارالرضا، الخرائج والخرائج، مستدرک الوسائل، تهذيب الاحکام،المحاسن، دارالشفاء امام رضا، الفقه المنسوب الامام الرضا، ثواب الاعمال، صحيفه الرضا، حليه المتقين، الدعوات، منتهی الامال، شيخ عباس قمی، عوالی اللالی، سفينه البحار، آثارالصادقين، تفسير نورالثقلين، تفسير برهان و…)
طب الرضا توسط افراد مختلف با عنوان مترجم، نويسنده ، گرد آورنده ومؤلف انتشار يافته است، بيش ار ۱۰ طب الرضا بر الرضا به “نويسندگی” دکتر محمد دريائی ( متخصص علوم زيستی و تعذيه) ، انتشارات زيتون سبز، سال ۱۳۸۹ / طب الرضا به ترجمه جواد فاضل و ويراستاری علی اصغر عبدالهی، دنيای کتاب ، سال ۱۳۸۹ در ۱۰۰ هزار نسخه/ همايش های ” طب الرضا” نيز مبادرت به انتشار اين کتاب کرده است/ و…
طب النبی و طب الصادق : ابوالعباس مستغفری و محمد خليلی
https://www.youtube.com/watch?v=oh3jqxDA1Tg
https://www.youtube.com/watch?v=5Oi7KBUCMWA
حسین روازاده
https://news.gooya.com/2020/03/post-36376.php
سید حسن ضیائی
https://www.facebook.com/608469316273667/videos/2803748966347399/UzpfSTExMzUyMDgyOTA6Mjk2OTExMDA4MzEzNTQzMg/
ادرار درمانی:” ۱۵ فایده اورین تراپی که عجیب ولی واقعی است”
https://bazdeh.org/
https://www.healthline.com/health/drinking-urine#takeaway
http://www.raherasti.ir/2971/
تجویز پشکل ماچه الاغ ( عنبرنسا) توسط دکتر روازاده و شیخ تبریزیان، به ویژه درپیشگیری و درمان کرونا یک نمونه است
و این هم یک خاطره : ” یکی از روحانیون از قول آیت الله میرزا کاظم تبریزی قاروبی (درگذشت: ۱۳۷۴ ش) این خاطره را نقل کرد: در سنین جوانی یا نوجوانی شخصی فضله ی گوسفند در کوچه و خیابان (در آن زمان) جمع می کرد. یک روز دیدم مثل خورشت روی پلو می ریزد و می خورد. از او در مورد علت این کارش پرسیدم. جواب داد: نوعی سردرد دارم که تنها درمان آن خوردن فضله ی گوسفند است و وقتی می خورم آرام می شوم.”
http://www.raherasti.ir/610
http://alamtab.blog.ir/post/102
urine therapy, urophagia, or urotherapy
ادراردوستی هم در میان روش ها و اختلال های فوق به عنوان Urolagnia
“نوعی انحراف جنسی است که در آن فرد هنگام برانگیختگی جنسی مایل به دریافت ادرار شریک جنسی خود است. ادراردوستی عناوین دیگری مانند «دوش طلایی» و آب پاشی» دارد. فرد ادراردوست ممکن است دوست داشته باشد که با ادرار دوش بگیرد یا اینکه روی لباسش ادرار شود. حتی ممکن است علاقه‌مند به نوشیدن ادرار باشد. گاهی بوی ادرار نیز برای فرد ادراردوست می‌تواند
خوشایند باشد.”
تبلیغ درمان کرونا با ادرار شتر توسط “مهدی سبیلی”، مدیر انجمن علمی آموزشی طب‌الصادق
https://www.youtube.com/watch?v=_EDAuktRijM
مفاتیح الجنان، ص ۸۹۹. این مطلب در حاشیه ی مفاتیح (باقیات صالحات)، باب ششم است که در فهرست آن، عنوان دواء تنگی نفس و سرفه به آن داده شده است./ طبّ الأئمّه، ص ۱۰۳؛ بحار الانوار، ج ۶۲، ص ۱۸۲، ح ۵
طب الصادق، محسن شکری پینوندی، برگرفته از طب المعصومین، ص 91
حُر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۲۵، ص ۱۱۵، حدیث ۳۱۳۶۸
وسائل الشیعه، ج ۳ وج 25، ص ۴۱۱، ح ۴۰۰۸
– آسمان و جهان، ترجمه كتاب السماء و العالم/ بحارالانوار، مجلسی، مترجم: محمد باقر كمره‏اى‏، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، جلد6
بحارالأنوار، ج ۵۹، ص ۱۸۲ – بحار الأنوار، جلد 63، ص103
– شیخ کلینی، اصول الکافی، ص57
– طبّ الأئمّة، ص 103 و بحار الأنوار، ج 62، ص 182، ح 5
– سایت انصارالخمینی (ره)
http://fajr57.ir/?id=26532
– نسخه های پیشگیری و درمان آیت الله تبریزیان -جلد دوم
https://eslamdaro.com/
– درمان ایدز و سرطان با ادرار شتر شیوه درمان عباس تبریزیان کسی که کتاب پزشکی علم نوین را به اتش کشید
– ابنا بسطام، عبدالله و حسین، طب الائمه، ص 103، قم، دار الشریف الرضی، چاپ دوم، 1411ق
طب اسلامی و مبارزه ضدامپریالیستی (بخش نخست- واجبی)٬ مسعود نقره کار | خبرگزاری جبهه ملی ایران (jebhe.net)
طب اسلامی و مبارزه ضد امپریالیستی – (بخش دوم: درخت کاج و آدامس) – مسعود نقره کار – ایران شهر (wordpress.com)
gooya news :: politics : “حبس‌البول”، مسعود نقره‌کار
رائفی پور ( جدید) – این سخنرانی دنیای پزشکی را تکان داد (aparat.com)
آمیزش با حیوان – ویکی فقه (wikifeqh.ir)

خلیل ملکی، نماد روشنفکری سیاسی…

خلیل ملکی، نماد روشنفکری سیاسی…

بازدیدها: 5

22 تیرماه  سالگشت در گذشت خلیل ملکی ست (۱۲۸۰ در تبریز – ۲۲ تیر ۱۳۴۸ در تهران). خلیل ملکی انديشمند و نظريه پرداز سياسیِ سوسیال دموکرات از جوانان جمعی بود که به ۵۳ نفر شهرت يافتند، که به اتهام اقدام عليه امنيت کشور زندانی شدند. برخی ازاين افراد پس از آزادی حزب توده ايران را برپا کردند. ازخليل ملکی نيزخواستند به حزب بپيوندد او اما با تجربه ی بدی که از رفتارعده ای از اين افراد در زندان داشت، در آغاز از پيوستن به حزب خودداری کرد. سرانجام اما به حزب پيوست و از رهبران حزب توده ايران شد. وی پس از چندی در رابطه با مشی سياسی حزب و نقش اتحاد جماهير شوروی در اين سياست گذاری ها اعتراض ها و انتقاد هائی را متوجه رهبری اين حزب کرد، و از اين حزب جدا شد.(1).

خليل ملکی پس از انشعاب از حزب توده ايران، در۱۶ آذر ۱۳۲۶ اعلاميه انشعاب “حزب سوسياليست توده ايران” که امضای ۱۲ نفر از همفکران اش را نيز پای خود داشت، منتشر کرد. (2) ” وی از سال ۱۳۲۸ در روزنامه “شاهد” بقايی مطالبی در انتقاد از حزب توده و علت انشعاب خود از آن حزب را نوشت. او دو سال بعد با آغاز نهضت ملی به اتفاق بقايی حزب زحمتکشان ملت ايران را تاسيس کرد. ملکی که انتشارات حزب را به عهده داشت، نشريه ای به نام “نيروی سوم” به عنوان ارگان سازمان جوانان حزب منتشر کرد که اين نام، پس از جدايی از بقايی، به گروه سياسی ملکی اطلاق می شد. در حاليکه دکتر بقايی به تدريج در مقابل مصدق قرار می گرفت، ملکی و هوادارانش با وجود انتقادهايی که از مصدق داشتند از مصدق حمايت کردند و به مخالفت با تغيير مشی بقايی وحزب زحمتکشان پرداختند.” اوّلين مقالات اصلی دربارهء ملّی شدن صنعت نفت ايران به قلم خليل ملکی در روزنامهء شاهد منتشر شد.”…اکثر فعالان از نظرات ملکی طرفداری می کردند…ملکی پس از کودتای ۲۸ مرداد تحت تعقيب قرار گرفت، بازداشت شد و مدتی در قلعه فلک الافلاک به زندان افتاد. در سال ۱۳۳۶ “جامعه سوسياليست های جبهه ملی” را تشکيل داد، و نشريه “علم و زندگی” را تا سال ۱۳۳۹ منتشر کرد.”
او در سال ۱۳۴۴ دوباره بازداشت و محاکمه شد. اتهام او همان اتهام ۲۷ سال پيش، قيام عليه امنيت کشوربود. آل احمد محاکمه ملکی را ” به خاطر خفه کردن جبهه ملی سوم بود در نطفه اش، که ملکی و جامعه سوسياليست ها محرک اصلی انعقادش بودند و اعلاميه وجودی اش با شرکت تمام احزاب وابسته به نهضت ملی در تيرماه ۱۳۴۴ مخفيانه منتشر شد.”، می دانست.
ملکی و سه نفر از يارانش در دادگاه، دفاعی مفصل از خود کردند که به شکلی محدود در نشريات منتشر شد. دادگاه ملکی را مجرم شناخت و به سه سال زندان محکوم کرد. او پس از يک سال ونيم آزاد شد و اندکی بعد درگذشت.

جدائی خلیل ملکی از حزب توده سبب شد رهبری حزب توده ايران و حزب کمونيست اتحاد شوروی با روزنامه ها و نشريه های متعدد مثل راديوپيک ايران، راديو مسکو و…دست به “ترورشخصيت” او بزنند، و فراتر از اين تا آن حد پيش بروند که – به روايت دکتر مهرداد بهار ” رفقای حزبی اش نقشـهء قتل ملکی را در زندان فلک الافلاک” بکشند.
“…ملکی آدمی صديق، صميمی و اصولی بود و تسليم زور يا اشتباه بزرگ نمی‌شد. تا سال ۱۳۲۶ که ملکی در حزب توده بود ايراد اساسی او (به رهبری جناح اصلاح‌طلب حزب) يکی رفتار خودسرانه و بوروکراتيک سران حزب بود، ديگری سرسپردگی آنان به سفارت شوروی، اگرچه همان سران پس از شکست فاحش سياست‌شان در قبال قيام آذربايجان (که ملکی با آن مخالفت کرده بود) برای مدت کوتاهی به ملکی روی آوردند اما پس از انشعاب ملکی و يارانش از حزب توده کار آنها به جايی رسيد که ملکی را جاسوس انگليس، نوکر دربار و مامور سازمان امنيت بنامند. اين بود نمونه اخلاق سياسی “حزب طراز نوین”(3)”
“…از همان ساعات نخستين اين واقعه (انشعاب گروه ملکی از حزب توده) ، انشعابيون به خصوص شخص ملکی شديدا” و بطور بی رحمانه مورد حملات خردکننده حزب توده و راديو مسکو قرار گرفت. آنچه ناسزا و تهمت و افترا در زرادخانه ی برچسب زنی اين دو پيدا می شد نثار دو سه تن از اين گروه خصوصا” ملکی گرديد و او که تا پيش از اين جريان در تمام محافل حزبی و نشرياتش بزرگترين صاحب نظر مسايل سياسی حزب شمرده می شد و القابی نظير: فرزند دلير وطن، ياور خلق ، پرچمدار نهضت توده های وسيع را به يدک می کشيد به يک باره دشمن قسم خورده خلق های محروم، نوکر امپرياليسم، جاسوس انگليس، دستيار بيگانگان و مسافر لندن قلمداد شد…”(4) .” از آن پس حتی نزديک شدن به خليل ملکی ” جرم حزبی” تلقی می شد.”
“…پس از ماجرای فرقه دموکرات آذربايجان و مساله امتياز نفت به شوروی، نطفهٔ شک و ترديد روشنفکران ايرانی به استالين و شوروی بسته شد. خليل ملکی يکی از رهبران حزب توده ايران بود که پرچم استقلال فکر و انديشه را در مقابل سياست‌های شوروی علم کرد. گرچه خليل ملکی توسط حزب توده و راديو مسکو ترور شخصيت شد اما او توانست در دوران نهضت ملی ايران حزب زحمتکشان را تشکيل دهد.”
“… “…دکتر اسحاق اپريم… پيش از سفر به انگلستان با گروه روشنفکران ارانی ارتباط داشت… در انگلستان با حزب کمونيست انگليس رابطه داشت و بعد به ايران آمد. از همان ابتدا که نزد ما آمد، درست مثل جاه طلب های معروف، شلوغ کردن را شروع کرد و يک چه بايد کرد نوشت و مدعی شد که بايد حزب را عوض کنيم و يک گروه آوانگارد تاسيس کنيم که يک توده وسيع دموکرات را رهبری کند… اپريم به گرو ه ملکی نزديک شد… البته او محاکمه و از حزب اخراج شد…”(5)
“…حزب توده ادعا کرد ملکی از حزب “اخراج شده” است …استراتژی آنها اين بود که ملکی را اگر نه آلت دست شاه، دستکم هم پيمان حکومت او و بريتانيايی‌ها نشان دهند. يکی از اولين اقدامات آنها چاپ تلگرافی بود که علی الظاهر امضای ملکی را در پای خود داشت و در روز سوء قصد به جان محمدرضا شاه پهلوی ارسال شده بود. اين تلگراف که در يکی از دو روزنامه پر تيراژ آن روزهای تهران چاپ شد، به “حمله ناجوانمردانه و خائنانه” به شاه اعتراض می‌کرد. اعضای بلند پايه حزب توده گمان می‌کردند با اين کار ملکی را در وضعيتی دو سر باخت قرار داده‌اند. اگر او جرأت می‌کرد ارسال تلگراف را تکذيب کند، دچار خشم حکومت می‌شد. معنی چنين تکذيبی اين بود که او از سوء قصد به جان شاه متأسف نشده‌است. اما اگر همانطور که آنها اميدوار بودند، ارسال تلگراف را انکار نمی‌کرد، می‌توانستند او را خائن جا بزنند. آنها همواره تکرار می‌کردند که دليل بريدن او از حزب اين بوده که با حکومت و بريتانيايی‌ها زد و بند کند. ملکی آنان را با صدور بيانيه‌ای در همان روزنامه غافلگير و ارسال تلگراف کذايی را تکذيب کرد.(6)
“…ملکی بهای سنگينی برای خرد، اعتدال، مدارا و اعتقاد به ديالوگ در جامعه‌ای پرداخت که رژيم آن هر حرف انتقادی را بی‌رحمانه سرکوب می‌کرد و تنها هدف مخالفان آن نيز برانداختن رژيم بود. در نتيجه، رژيم در ادعانامه دادستان نظامی‌اش او را “يک ماجراجوی بالفطره و آنارشيست توصيف کرد که از احساسات رقيق جوانان برای رسيدن به هدف‌های کثيفش سوءاستفاده می‌کند و در اين راه از هيچ وسيله زشتی فروگذار نخواهد کرد.” و درعين حال براندازان در بهترين حال او را “انشعاب‌چی” ولی بيش از آن نوکر شاه، ساواک، انگليس و (پس از آن) امپرياليسم آمريکا خواندند”(7)
“ملکی مرد مبارزِ سياسی و اهلِ انديشه‌ی سياسی بود و از جوانی به رسالتِ روشنفکری و مبارزه‌گری روشنفکرانه در راستای انديشه‌ی چپ باور داشت. پس از جدايی از حزب توده و استالينيسم هم همچنان رسالتِ روشنفکرانه‌ی خود را رها نکرد و به جبهه‌ی مصدقی پيوست. پس از ۲٨ مرداد به زندان و تبعيد افتاد، اما با آزاد شدن از زندان همچنان بر آن بود که نبايد ميدان را خالی کرد و بايد کوشيد تا شرايط فعاليتِ سياسی علنی فراهم شود. ملکی اهل کينه‌توزی و نفرت نبود و پختگی فکری او در آن بود که خود را از ذهنيتِ دوقطبی و سياه و سفيد نگرِ کمونيستی رها کرده بود. اما خط سياسی و فکری ملکی در دوران بعد از کودتا تا انقلاب چندان خريدار نداشت، بلکه دشمنانِ فراوان هم داشت. به‌ويژه از جانب گروه‌های گروه‌های چپ تندرو، و از همه بدتر حزبِ توده، زيرِ ضربِ تهمت و افترای دائمی بود. رژيمِ شاه هم با اعتماد به نفسی که پيدا کرده بود و با پروژه‌ی “انقلابِ شاه و ملت”اش نه تنها جريان‌های انقلابی را با خشونتِ بسيار سرکوب می‌کرد، ميدانی به جريان‌های مصدقی ميانه‌رو هم نمی‌داد، از جمله به ملکی و حزبِ او. چنان که جنبشی از ترکيبِ حزب‌های ملی-مصدقی را که با رهنمودِ دکتر مصدق با نامِ جبهه‌ی ملی سوم در سال ١۳۴۳در حال شکل‌گيری بود، در نطفه خفه کرد. و به دنبالِ آن ملکی و چند تن از رهبرانِ جامعه‌ی سوسياليست‌ها و نيز نهضتِ آزادی که دست اندر کاری آن بودند، به زندان افتادند.(8)
“عبدالحسين نوشين نمايشنامه‌نويس و کارگردان تئا‌تر از دوستان نزديک خليل ملکی بود …نوشين از اعضای حزب بود. فشار رهبری حزب برای محکوم کردن انشعاب ملکی، نوشين را نيز ناگزير کرد تا علی‌رغم ميل خود، با آنان همساز شود و اعلامیۀ شديداللحن و افتراآميز حزب توده عليه ملکی را امضا کند….اوايل سال ۱۳۲۷ ،چند ماه پس از انشعابِ دی ماه ۱۳۲۶ از حزب توده، ملکی نامه ای خطاب به نوشين نوشت:
دوست عزيز آقای نوشين! چند ساعت پس از نصف شب است که اين سطور را برای شما می‌نويسم. خيلی دلم برای شما تنگ شده است، ولی ملاقات با يک نفر خائن و منحرف برای شما خيلی خوشايند نبايد باشد. گاهی خيال می‌کنم شما را در روی صحنۀ تئا‌تر زيارت نمايم، ولی نمی‌توانم خود را راضی کنم. ايراد من نه برای اين است که شما امضايی برای تقبيح عملی نموده‌ايد که مسبّبين حقيقی آن را بيشتر از من می‌شناسيد. برای اين نيست که من نمی‌خواهم و نمی‌توانم حتی در روی صحنۀ شما را ببينم،
بلکه تنفر من از ديدن شما به اين جهت است که در مقابل اين روشِ بی‌شرفانه و ناجوانمردانه، سکوت اختيار نموديد. …شما نقشی را که امروز در صحنۀ سياسی بازی می‌کنيد در صحنۀ تئا‌تر بازی نمائيد و شخصیّت سياسی خودتان را به مردم مجسّم سازيد؛ بی‌شک موفقيت بزرگی خواهيد داشت…در روی صحنه، يک فرد اجتماعی و مبارزی را مجسّم نماييد که تا ديروز عليرغم توجه تمام دوستان خود و عليرغم عقل و منطق، هنر و قريحۀ خود را فدای سياست، يعنی وکيل شدن برای مجلس نموده بود، ولی امروز – به عکس- تمام عقايد سياسی و اجتماعی خود را به تمام معنیِ کلمه، فدای قريحه و هنر، يعنی فدای نتيجۀ حاصل از هنر، يعنی “پول” نموده است، ‌‌‌ همان پولی که شما هنرمندانه بار‌ها آن را در صحنۀ تئا‌تر معرفی نموده‌ايد، که با آن می‌توان وجدان اخلاقی‌ترين مردم را خريد. با پول می‌توان شجاعت اخلاقی انسان را خريد، البته تصديق خواهيد فرمود که اين نوع خريداری لازم نيست هميشه مستقيم باشد، غيرمستقيم هم، از لحاظ اخلاقی‌‌‌ همان اثر و نتيجه را دارد.
اگر يک فردِ مبارزِ هنرمندی برای رواج بازار تجارت هنرمندانۀ خود، و يا از ترس کسادی بازار خود، اجازه دهد که به نام او – و يا بـا سوءاستفاده ضمنی از نام و شخصیّت او – قبيح‌ترين مردم، شريف‌ترين افراد را خيانتکار و منحرف و عامل امپرياليسم و همرديف تروتسکی و غيره جلوه دهند، و او ساکت و آرام بنشيند که اسم او نيز به عنوان عضو هيئت اجراييه در اين اتهامات به عنوان اکثريت تام و تمام [هيئت اجراييه موقت حزب توده] مورد سوءاستفاده قرار بگيرد، اسم اين را چه می‌توان گذارد؟
….اگر من جرأت صراحت لهجۀ گستاخانه را پيدا کرده‌ام، البته تعجب نخواهيد نمود….متوجه هستيد که من امروز با حادثه‌ای روبرو شده‌ام که هر نوع صراحت لهجۀ گستاخانه‌ای را توجيه می‌نمايد. شما خوب متوجه هستيد در اين پيس سياسی که امروز در نهضت توده‌ای ايران به قلم آقای طبری نوشته می‌شود، و به کارگردانی ايشان و شرکت دکتر يزدی‌ها و دکتر کشاورز‌ها و قاسمی‌ها و عمّه مظفر فيروز‌ها و شوهر او و متأسفانه با شرکت خودِ شما بازی می‌شود، نقش خيانتکار به من و خامه‌ای و جواهری و ساير افراد شرافتمند تحميل شده است…
دوست عزيزم آقای نوشين، گويا فراموش نموده‌ايد اين انحرافات خيانتکارانه که به من نسبت داده می‌شود تاريخش، به عکس آنچه ادعا شده، از موقع انتشار کتاب “چه بايد کرد؟” [اثر اپريم اسحق، ارديبهشت ۱۳۲۵] نمی‌باشد. خيلی زود‌تر از آن شروع شده. البته فراموش نکرده‌ايد – و اگر اشتغالات کسبی باعث فراموشی شده باشد، با کمی تأمّل تصديق خواهيد نمود – که طبری و قاسمی و کيانوری و شما بوديد که اين فکر امروزی را که من تعقيب می‌نمايم، در من تزريق نموديد. گويا فراموش نکرده باشيد که من پس از شناختن افراد “اپورتونيست” در گوشۀ خانۀ خود منزوی شده بودم. وقتی شما از طبری تعريف و تمجيد کرديد و مرا به تبعيت از فکر خودتان تشويق نموديد، من ضعف‌ها و خودخواهی‌های او را که در زندان ديده بودم برای شما تعريف کردم. شما خوب می‌دانيد که فکر امروزی من عيناً‌‌‌ همان فکر مشترکی است که من و شما و طبری و قاسمی و کيانوری آن روز تعقيب می‌نموديم و گويا تنها من و خامه‌ای، از آن عده، امروز نسبت به آن افکار شريف و عالی وفادار مانده‌ايم،…حتماً فراموش ننموده‌ايد که علاوه بر اشخاص نامبرده، يک شخص ساکت و آرام نيز در اغلب جلسات ما حضور داشت…خواهش می‌کنم اين سطور را برای صادق هدايت بخوانيد. او فراموشکاری شما را جبران خواهد نمود.
من پس از نوشتن اين مراسله، حس می‌کنم که تمام نفرت من از شما تبديل به محبت و صميميت هميشگی گرديده و حس می‌کنم که در يکی از شب‌های هفته می‌توانم شما را در روی صحنۀ تئا‌تر ببينم … من در عالم دوستی موظّف بودم به تکليف خود عمل کنم، و افکار خود را دربارۀ شما به خودِ شما بنويسم تا بتوانم استراحت نمايم.(9)
“ملکی و جريانی که در سال ۱۳۲۶ از حزب توده انشعاب کردند، ابتدا فکر می‌کردند اشکال از حزب توده و کژروی رهبرانِ آن است. آنان با انگاره‌ی آرمانی‌ای که از اتحادِ شوروی داشتند، فکر می‌کردند که شوروی از آن‌ها حمايت خواهد کرد. ولی وقتی راديو مسکو به انشعابيون حمله کرد جا خوردند. حتا مدتی از صحنه‌ی سياسی بيرون رفتند. ولی با ماجرای جدا شدنِ تيتو، رهبرِ حزبِ کمونيستِ يوگوسلاوی، از کمينفرم، ملکی دريافت که ماجرا جهانی ست و ريشه‌ی فساد در خودِ استالينيسم است. ملکی آدمِ با سوادی بود. به فرانسه و آلمانی کمابيش مسلط بود. به انگليسی هم می‌توانست بخواند‌. مشاهده‌ی صحنه‌ی جهانی و مطالعات او را آرام-آرام به سمتِ سوسيال دموکراسی کشاند. به لحاظِ روشِ سياسی هم رويکردِ او ديگر نه انقلاب با ايده‌های لنينی بلکه روش‌های خشونت‌پرهيز بود. ملکی از جنبشِ گاندی در هند و منشِ سياسی جواهر لعل نهرو هم تاثير پذيرفته بود. خط فکری نهرو و حزبِ کنگره هم سوسيال دموکراسی بود”.(10)
ترور شخصيتِ خليل ملکی يکی از تلخ ترين و شرم آورترين رخداد های سياسی، فرهنگی و اخلاقی تاريخ معاصر ميهنمان است. شدت و ابعاد فشارهای عصبی و روانی ناشی از اين ترور به حدی بود که ملکی را تا آستانه خودکشی پيش برد.
“…زجر و شکنجــهء روحی که همرزمان سابق من بر من تحميل کرده اند، خيلی کُشنده تر از شکنجـه های جسمانی ست که (در زندان) به من داده اند و يا می توانند بدهند.”(11)،” من شخصاً – همواره – عادت کرده ام که از بروتوس ها از پشت خنجر بخورم
“…خليل ملکی بعد از جدائی از حزب توده و اضطراب و نگرانی ناشی از آن، و از آن مهمتر شوک حملات بی رحمانه و ترور شخصيت راديو مسکو و ملازمان ايرانی آن، دچار یأس و سرخوردگی شديد شد. او تصميم گرفت کلاً از عالم سياست کنار بکشد و تا آستانه خودکشی پيش رفت…”
رهبران حزب توده ايران با زمينه سازی های گسترده و با تمامی امکانات سراغ اين يار قديمی شان رفتند، روش و منشی که غيرمترقبه نبود. ريشه دار بودن فرهنگ عدم تحمل دگرانديشی و مخالفت سياسی و حزبی، در ميان رهبران حزب توده، و نيزمطلق گرايی و خود حق پنداری آنان که حتی ترور و ترور شخصيت را به سود ايدئولوژی و تفکر سياسی و حزب خود می دانستند، همراه با اين باور که هدف وسيله را توجيه می کند، ترور شخصيتِ ملکی را برايشان قابل توجيه و پذيرش کرده بود. برای رهبران حزب توده حرمت و کرامت انسان تا هنگامی مورد پذيرش بود که عضو حزب پذيرای ايدئولوژی، تفکر و رفتار حزبی باشد وبه رهبری حزب توده و حزب کمونيست اتحاد شوروی بدون بُرو برگَرد تمکين کند. مخالفت ونقد رهبری مطلق گرا و تماميت خواه، عضو معترض ومنتقد را فاقد حرمت و کرامت انسانی می کرد، تا آن حد که با او با زبان ترور و ترور شخصيت سخن می گفتند. با اين همه از ميان ترورهائی که حزب توده ايران مرتکب شده است ترور ملکی در زمره ی ترورهای نافرجام است:
“ملکی در کوتاه‌ مدت به رغم زندان و محروميت و فحش و فضيحت، کار زيادی از پيش نبرد چون از زمان خود خيلی جلو بود. تاثير او دقيقا در درازمدت، در زندگی‌نامه عبرت‌انگيز او مشاهده می‌شود.(12).
در بيان نافرجامی ترور شخصيت خليل ملکی و امثال او، پلخانف حرف آخر را زده است: ” بزرگی يک شخصيت تاريخی به اين مناسبت است که او دارای ويژگی های لازمی است که اورا يکی از مستعدترين افراد برای خدمت به احتياجات زمان و عصر خويش می نمايد.(13)

ـــــــــــــــــــــــــــــ
منابع و زيرنويس:
گوشه هائی از ديدگاه ها ی نظری و سياسی خليل ملکی: -1
درباره خليل ملکی قضاوت ها ی متفاوت وجود داشته، و دارد: توده ای ها و جريان های مشابه به او تهمت جاسوسی برای آمريکا و انگليس و همکاری با سازمان امنيت و نوکری شاه زدند، و می زنند. “…ديدارهای ملکی با شاه که نشان از اعتدال سياسی اوداشت را نشانه ای دانستن مبنی بر اينکه او” جنايات پهلوی ها و عمق جنايات در اذربايجان و گوشه گوشه ايران همراه با جنايات امپرياليسم امريکا و امپرياليسمک انگلستان را به بوته فراموشی سپرده بود.” با واقعيت منطبق نيست. ملکی در ديدارهای اش ذره ای از مواضع خود عدول نکرد و به عنوان يک سوسيال دموکرات آزاد انديش و آزاديخواه با شاه ملاقات کرد…” ، و طرفداران رژيم شاه نيز او را به اتهام ” قيام عليه سلطنت مشروطه و اقدام به مسموم کردن ذهن جوانان ” محاکمه نظامی، زندان، و از همه حقوق اجتماعی محروم کردند.”. در دوران محمد رضا شاه پهلوی حتی ممنوع القلم اش کردند. ( کتاب ده شب انتشارات اميرکبير، ۱۳۵۶، سخنرانی شمس آل احمد)
ديدگاه های سياسی و نظری ملکی در برنامه ” نيروی سوم” تجلی يافته بود ، در برنامه ای که بازتاب اين انديشگی است:
“…روشنفکرانی که خود را در خدمت طبقهٔ سوم قرار داده‌اند و راه حل مشکلات خارجی و داخلی را مطابق فرضيه‌های سوسياليستی، تنها راه چاره می‌دانند و با نيروی ملت ايران، رشد و تکامل سوسياليسم را ضروری می‌دانند، نيروی سوم‌اند.”
نيروئی با چنين برنامه‌ ای:” واقع بينی در برخورد با مارکسيسم، ارائه کمونيسم مستقل و سوسياليسم ايرانی؛ تأکيد بر هويت ملی و منافع کشور در برابر کمونيسم بين‌الملل؛ بی طرفی مثبت در سياست‌های جهانی و مواجهه با اردوگاههای قدرت؛ آينده نگری و تحليل‌های نو، استقلال همه جانبه، واقع بينی در برخورد با مذهب؛ طرح و تحليل نقاط ضعف روشنفکران و پيوند دادن آنها با جامعه و مردم؛ تحليل صحيح، کار بردی و واقع‌گرا؛ تحليل تاريخی از مبارزه و…”
ملکی دربارهء امپرياليسم آمريکا نوشته است:”…اينکه “امپرياليسم آمريکا، دشمن شمارهء يک ملّت هاست” به نظر من شعار پوچ، تهی و خالی از معناست. همين دشمن شمارهء يک ملّت ها در ايران با زور و فشار سعی کرد که جبههء ملّی [دوّم] را جانشين رژيم شاه کند و آنچه در قدرت داشت به شاه فشار آوُرد. اگر جبههء ملّی دوّم موفّق نشد، تقصير آن دشمن شمارهء يک نبود، … آنها مدت ها از شاه مأيوس شدند، در به در می گشتند تا نيروی جانشينی پيدا کنند. تفرقه و تشتّت، مانع اين بود که آلترناتيو پيدا شود و جانشينن رژيم گردد. و”…. من به جلال آل احمد توضيح دادم که روشنفکران رويهمرفته حالت روان شناسی خاص و مشترک دارند امّا ايدئولوژی مشترک ندارند. او در توضيح روشنفکر دچار مشکلات عجيبی شده بود… “. “… غرب زدگی آل احمد يک سوءتفاهم عجيبی راه انداخته که گويا غرب، يکپارچه است و جنبهء طبقاتی ندارد و هر چه در غرب می گذرد بيماری مربوط به سرمايه داری و امپرياليسم است و از هر آنچه غربی است بايد احتراز داشت”.(نامه های خليل ملکی).

2- ديدگاهی ديگر در باره ” فرهنگ ساز و نظريه پرداز” و انشعاب او از حزب توده : “….جريانی که به همّت خليل ملکی از حزب توده انشعاب کرد – اساساً – يک جريان فرهنگی بود که اعضاء شناخته شدهء آن عبارت بودند از: فريدون تولّلی، رسول پرويزی، جلال آل احمد، محمد علی خنجی، حسين ملک، ناصر وثوقی، هوشنگ ساعدلو، ابراهيم گلستان، نادر نادرپور، احمد آرام، که صادق هدايت نيز – گاه – در مباحثات آنان حضور داشت، اين جريان فرهنگی، ابتداء با انتشار هفته نامهء “نيروی سوم”و سپس با نشر ماهنامهء «علم و زندگی» و بعد: «انديشهء نو» (به سردبيری ناصر وثوقی) به تبليغ و ترويج ديدگاه های خويش پرداخت، هر چند که در طول زمان، تنها خليل ملکی بود که در عرصهء فعاليت های سياسی- تئوريک باقی ماند. می توان گفت که نيروی سوم از نظر تئوريک، مهم ترين حزب و تنها مکتب فکری مستقل چپ در برابر حزب تودهء وابسته به شوروی بود.( منبع شماره ۱۲)
خليل ملکی اثار نوشتاری و ترجمه های ارزشمندی از خود برجای گذاشت . وی به سه زبان انگليسی، آلمانی و فرانسه آشنائی داشت. و بيش از ۱۵ ترجمه و تأليف از او منتشر شده است :نقش شخصیّت در تاريخ ( پلَخانُف)، قهرمان تاريخ (سيدنی هوک)، انقلاب ناتمام (ايزاک دويچر)، فرهنگ اصطلاحات اجتماعی (توماس سوره)، کتاب سياه گرسنگی (حوزه دو کاسترو).”
ملکی با نام مستعار نيز مقاله می نوشت : درمجلهٔ “نبرد زندگی” با امضای “دانشجوی علوم انسانی” قلم ميزد
خاطرات خليل ملکی در گفتگو با هما کاتوزيان
http://fararu.com/fa/news/169729/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA
4- محمد علی حقيقت سمنانی، يادی از زنده ياد خليل ملکی و قضيه انشعاب تاريخی، نگين، شماره ٨، دور جديد- تابستان۱٣۷٨
5- خاطرات نورالدين کيانوری، موسسه تحقيقاتی و انتشاراتی ديدگاه، انتشارات اطلاعات و تهران ۱٣۷۲
6- ويکيپيديا، در باره خليل ملکی
7- اقباس از: وب سايت دکتر کاتوزيان – خليل ملکی و مسأله مدرن‌ شدن ايران؛ گفتگو با همايون کاتوزيان
http://www.nedayeazadi.net/1393/01/8329
8- گفت‌وگوی زندگی‌نامه‌ای با داريوش آشوری – از اميد خليل ملکی تا ياس احمد فرديد- مهرنامه
http://www.mehrnameh.ir/article/2720/%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%
سايت تاريخ ايران، و فيس بوک ” خليل ملکی”9- 10-
11- خليل ملکی: انديشمندی تنها، علی ميرفطروس
http://news.gooya.com/politics/archives/2007/07/061527print.php
* بروتوس سياستمدار رومی و از نـزديکـان قيصـر (ژول سزار) که در توطئهء قتل او شرکت کرد و از پشت به او خنجر زد، وقتی قيصر او را در ميان قاتلان خود ديد از دفاع دست برداشت و فرياد کرد: تو هم، پسرم؟””
12- خاطرات خليل ملکی در گفتگو با هما کاتوزيان
http://fararu.com/fa/news/169729/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA
13- پلخانف، نقش شخصيت درتاريخ، ترجمه خليل ملکی

منابعی ديگر:
-خاطرات سياسی خليل ملکی، به کوشش محمد علی همايون کاتوزيان – انتشارات رواق ۱۳۶۰
-عباس ميلانی: صد چهره قرن بيستم – خليل ملکی
– عباس ميلانی، نگاهی به شاه، نشرپرشين سيرکل، تورنتو- کانادا، سال ۱۳۹۲/۲۰۱۳
-بزرگ علوی: پنجاه و سه نفر – انتشارات نگاه ۱۳۸۹
بی بی سی فارسی- ايران – خليل ملکی، توده‌ای که حزب را ترک کرد
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/01/120131_l44_tudeh_party_maleki_milani.shtml
-حزب نيروی سوم
http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=30795
– نامه های خليل ملکی، به کوشش امير پيشداد و محمدعلی همايون کاتوزيان
– ملکی، از انشعاب تا همراهی مصدق، محمدعلی همايون کاتوزيان
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/01/120111_l44_tudeh_party_maleki.shtml
-در باره خليل ملکی، حزب سوسيال دموکرات ايران
http://www.spiran.com/fa/party/statute/geschichtespi/khalilmaleki.html
– نامه احمد لنکرانی به مريم فيروز عضو کميته مرکزی حزب توده ايران و همسر کيانوری، گاهنامه جمهوری شماره ۵، سال ۱٣۶۰
– خاطرات نورالدين کيانوری، موسسه تحقيقاتی و انتشاراتی ديدگاه، انتشارات اطلاعات و تهران ۱٣۷۲
– مجله آرش ( پاريس) شماره ۷۹ ، آبان ۱٣٨۰
-حسن ماسالی ، سمينار ويسبادن آلمان ۲٨ و ۲۹ سپتامبر سال ۱۹٨۵ “درباره بحران جنبش چپ در ايران”
– ر.ک به نشريات و اسناد منتشر شده از سوی شورای عالی سازمان چريک های فدايی خلق ايران و سازمان چريک های خلق ايران (اقليت) در بهمن ماه ۱٣۶۴، و يا اسناد و کتاب های منتشرشده از سوی اين دو سازمان در رابطه با فاجعه بهمن ماه ۱٣۶۴ در کردستان، برای نمونه: اسناد کميسيون تحقيق و بررسی در مورد ۴ بهمن، از انتشارات سازمان فداييان خلق (اقليت)
– “تقی شهرام تيرباران شد”، ايرانشهر، شماره ۱٨ (دوره دوم) سوم مرداد ماه سال ۱٣۵۹
– سايت ” انديشه و پيکار ”
– محسن نجات حسينی ،” برفراز خليج” ، نشرنی ، تهران
– مازياز بهروز، شورشيان آرمانخواه يا ناکامی چپ درايران، ترجمه مهدی پرتوی ، انتشارات ققنوس( تهران)
– شهرام رفيع زاده و نيما تمدن، ترور در ايران، انتشارات اکنون و گلپونه، بهار ۱٣۷۹
– مسعود نقره کار: ترور شخصيت در جنبش چپ ايران
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=12722
بيژن جزنی، تاريخ سی ساله، انتشارات مازيار ۱۳۵۷
-تخريب و ترورشخصيت: پروژه تبديل قهرمان به ضد قهرمان
http://terrore-shakhsiat.persianblog.ir/
THE SOCIAL PSYCHOLOGY Of CHARACTER ASSASSINATI0N