حرفِ آخر را شما خواهید زد – مسعود نقره کار
برای رسیدن به ایرانی آزاد و آباد و مرفه، مبارزان و فعالان سیاسی، مدنی و صنفیِ دموکراسی خواه وعدالت جو در داخل کشور حرف آخر را خواهند زد. مبارزه آزادیخواهانه و عدالت جویانه در داخل کشور رو به ارتقاء و گسترش است، و جنبش های اخیر 96، 98 و جنبش 1401( جنبش زن، زندگی، آزادی) نشان داده است که بی نیاز به مجوز فرد یا جریانی از خارج از کشور، از بطن و متن تلاش ها و برنامه ها و بیانیههای سیاسی و مدنی و صنفی ، جنبشی سیاسی و نیروی اجتماعی ای جایگزین و آلترناتیوی کارساز شکل خواهد گرفت. از میان “گمنام ها و بنام ها”، از میان متفکران و فعالان حرکت ها و تشکل های سیاسی، مدنی و صنفی، رهبرانی لایق و شایسته سرفراز خواهند کرد و با پشتوانه و یاری مردم، دودمان و طومار ننگین وچرکین حکومت اسلامی درهم خواهند پیچید و راه را برای تحقق آزادی، دموکراسی و حقوق بشر هموار خواهند ساخت. زندان ها، کف خیابان ها و میدان های شهرها، دانشگاه ها، مدرسه ها، کارخانه ها و جای جای این سرزمین بلا زده گواهی می دهند که تدارک برچیدن بساط ظلم چیده شده است و دیگرسرکوب و توحش و جنایت برای تداوم ستمگری جواب نخواهد داد.
تردیدی نیست مبارزه در داخل کشور تعیینکنندهترین عامل پیروزی مردم ماست. نقش مردم، به ویژه زنان و جوانان و اپوزیسیون داخل کشور، اپوزیسیونی در کنار مردم در این پیروزی انکار ناپذیراست بی آنکه حضور اپوزیسیون در خارج از کشور را بتوان نادیده انگاشت. به همین دلیل این پرسش، به ویژه در شرایطی که مردم در کف خیابان ها جانفشانانه رویاروی حکومت اسلامی ایستاده اند، هنوز مطرح است:
در این میدان نقش اپوزیسیون خارج از کشور چیست و چه باید بکند؟
پرسشی که سالیانی ست سبب بحث ها و جدل های بسیار بوده و هست. گروهی به دلیل شرایط داخل کشور، به ویژه توان سرکوبگری حکومت اسلامی نقش اپوزیسیون خارج از کشور را در بروز تغییر و تحولات بینادی در داخل میهنمان تعیین کننده پنداشته اند و گروهی دیگر نقش اپوزیسیون در داخل کشور، اپوزیسیونی در کنار مردم را پر اهمیت و تاثیر گذار دانسته اند، و برای اپوزیسیون خارج از کشور جایگاهی در حد نیروئی پشتیبان و حامی قائل اند.
کارنامه اپوزیسیون در خارج از کشور را می توان اینگونه خلاصه کرد.
1- روشنگری درباره ماهیت اندیشگی وکردارارتجاعی و ضد انسانیِ رهبران حکومت اسلامی درایران، درجهان ومحافل مختلف بین
المللی، به ویژه افشای کشتارهای متعددی که این حکومت مرتکب شده است. روشنگری در بارۀ خصلت تروریستی وتروریست پرور این حکومت وافشای تلاشهای جنگ افروزانه و صدور تروریسم اسلامی درسطح منطقه و جهان .
2- پشتیبانی وتقویت اپوزیسیون داخل کشورو انعکاس صدای مبارزان و مردم داخل کشور و بازتاباندن خواستهای هردَم سرکوب شوندۀ جنبش های مدنی و صنفی، و حق طلبی قربانیان ستمگریهای حکومت اسلامی درجهان. حمایت وتقویت فرایندهای مدنی و جنبشهای آزادیخواهانه، دموکراتیک وحقوق بشری درایران از راههای گوناگون، ازتماس وارتباط مستقیم با این فرایندها و حرکت ها تا بهره گیری ازطریق رسانهها و دیگر ابزارهای ارتباطی. این رابطه اگرچه به دلیل ویژگیِ سرکوبگرانه حکومت اسلامی ارگانیک نبوده اما با توجه به امکانهای ارتباطی مجازی تاثیرگذاربوده است.
3- ایده و گفتمان سازی در راستای شکل گیری جایگزینی ملی، دموکراتیک و سکولار در داخل کشور، و تبلیغ و ترویج مفاهیمی همچون آزادی، دموکراسی، سکولاریسم و لائیسیته، حقوق بشر، محیط زیست و… شناخت و شناساندن ارزشی وپذیرش پدیده هائی همچون تحمل دیگری و دگراندیشی، پیشبرد دیالوگ دموکراتیک سیاسی و نظری، که سبب کاهش و زدایشِ کینه ورزی نسبت به دگراندیشی و مخالفت نظری و سیاسی، و جریانهای سیاسی ناهمسو و مخالف دراپوزیسیون شده است. آشنائی با درک و فهم و نگاههای تازه نسبت به مفاهیم و پدیده هائی همچون ایدئولوژی، سیاست، فرهنگ، تحزب وسازمان یابی، و…
این موارد سه گانه کارنامه بدی نیست، با این حال توان و ظرفیت این اپوزیسیون بیش از آنی ست که شاهد بوده و هستیم، به همین دلیل پرسش هنوز پا برجاست:
چرا اپوزیسیون خارج از کشور در طی این 43 سال، به ویژه در شرایط حساس و حیاتی امروز نتوانسته از توان و ظرفیت اش در راستای سرنگونی حکومت اسلامی و تحقق آزادی ، دمکراسی و حقوق بشر در میهنمان استفاده کند ؟
به یکی از عوامل که بیان اش تکرارمکررات اما ضروری ست اشاره می کنم:
اپوزیسیون خارج از کشورپریشان و پراکنده بوده و هست، حتی همین امروز که مردم میهنمان متحد و یکپارچه در برابر حکومت ایستاده اند، همیان امروز که خون جوانان کف خیابان ها میهنمان را خونرنگ کرده، روحیه همکاری و همگرائی و ائتلاف و اتحاد در میان اپوزیسیون خارج از کشور بسیار صعیف و نحیف است. متاسفانه تلاشاش برای غلبه براین ضعف و نقصان و شکل دهی حتی یک تشکل دموکراتیک فراگیر یا ائتلافی از نیروهای متنوع حول خواست هائی مشترک، یک ستاد حمایت و پشتیبانی از مردم میهنمان ناموفق مانده است. اگرپارهای ازعوامل مهم تاریخی، فرهنگی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی را به عنوان دلایل این ضعف اساسی اپوزیسیون خارج از کشور کنار بگذاریم، بیش ازهرچیزمشکلات شخصیتی، روانی و رفتاری بسیاری از رهبران و چهرههای سیاسی و فرهنگی گروههای اپوزیسیون به عنوان عامل مهم این ناتوانی و ضعف باقی می مانند. گیرهای شخصیتیِ خود شیفتگی، خودخواهی، خودمحوری، خود رهبرپنداری و فرقه گرائی و انواع توهمهای ریز و درشت، دورافتادگی طولانی از بستر اصلی مبارزه، عدم تلاش مستمر برای پیوند با مبارزات داخل کشور و خلاصه کردن مبارزه درسالنها، محفلها، کنفرانسها، اتاقک های” کلاب هاوس”، رادیو و تلویزیون ها و شبکه های دیگر و فاصله گرفتن از واقعیت های جامعه و مراکز اصلی مبارزه یعنی کف خیابان ها و میدان ها و کارخانه ها و دانشگاه ها در تداوم ضعف ها و لغزش ها نقش داشته و دارند .
توهم و خودشیفتگی و خودخواهی در برخی شخصیت ها و چهره ها و جریان ها در حدی ست که به جای کمک رساندن به مبارزان میدانی در داخل کشور برای آنان، و حتی ارتش وسپاه و مردم، فقط پیام و فرمان صادر میکنند، و به آنها دستور میدهند که چنین و چنان کنند، و آنان را سرزنش میکنند که چرا به خیابانها نمیریزند…و این درحالی ست که جمعهای سی چهل نفره اپوزیسیون در خارج از کشور، و در فضایی آزاد و دموکراتیک “چهل تکه “اند وبسیاری از ایرانیان مدعی مخالف رژیم اسلامی درهمین خارج کشورجرات، وقت و حوصله به کف خیابان آمدن ندارند. بخشی نیز که از افراد شناخته شده همین اپوزیسیون هستند در همکاری با ارتش سایبری حکومت اسلامی در فضای مجازی بساط لمپنیسم سیاسی و فحاشی و اتهام زنی علیه مبارزان داخل و خارج کشوررا گرم تر کرده اند.
ریزشدن احزاب، سازمانها و گروههای اپوزیسیون درخارج از کشورنیز این تجربه بر جای گذاشته است که جمع های شکل گرفته ازانشعابهای قدیمی تفاوت وتغییر کیفی با جریان هائی که از آنها جدا شده اند، از خود بروز نداده اند. انشعابها و جدائیها در فضائی عصبی و تهی از تامل و اندیشه، دربیشترین موارد رنگ و بوی دعواهای شخصی، حیدری نعمتی، قبیلهای و یا جاه طلبانه داشته و دارند، که سبب گسترش سیاست گریزی و انفعال، واز سوی دیگر تقویت فرقه، سکت و قبیله سازی شده اند.
طی این 4 دهه تلاش برای همکاری، همگرایی، ائتلاف، اتحاد، تشکیل جبهه و…. ازسوی افراد و نیروهای مختلف حول یک برنامه (پلاتفورم) صورت گرفته است، اما بی نتیجه ماندهاست. حتی اتحاد و وحدت ” اردوها یا بُلوک ” هایی به ظاهر همفکر وهم طیف مانندِ مشروطه خواهی، جمهوری خواهی، ملی گرائی، سوسیال دموکراتیک، سوسیالیستی و… بی نتیجه مانده است. تلاش شد ساختارهای دموکراتیک ومدرن به جای شیوه سازماندهی احزاب سنتی، یعنی ساختارمتمرکز و هرمی به کار آید، اما به خاطر فقدان فرهنگ و منش و روش دموکراتیک نتیجه نداده است. تجربه تبدیل همایش ها به نمایش ها، و مخدوش کردن و ضایع کردنِ جمهوری خواهی تا حد تقویت “جمهوریت”حکومتِ ارتجاعی “جمهوری اسلامی”، از تجربههای تلخ بخشی از”اپوزیسیون” است.
با این حال علیرغم پاره ای از ضعف های بر شمرده شده، با گسترش و تعیمق مبارزه آزادیخواهانه و عدالت جویانه در داخل کشور، بارقه های امیدوار کنندۀ و شرایط مناسب برای فاصله گرفتنِ معرفتی و اکتسابی از اخلاق و فرهنگ فرقه گرائی، سکتاریسم و دگماتیسم، حضور جان سخت این ویژگیهای شخصیتی- فرهنگی، و روانی و رفتاری فردی و جمعی در خارج از کشور مهیا شده است.
اپوزیسیونِ واقعیِ حکومت اسلامی درخارج ازکشورمی باید به گونه ای مسئولانه تر و جدی تر در پیوند وهمگام با جنبشهای مدنی وحرکتهای آزادیخواهانه،عدالت جویانه وحقوق بشری یار و یاور کنشگران سیاسی و مدنی و صنفی در داخل کشور باشد. اپوزیسیون خارج از کشور باید بتواند به سرعت یک “ستاد پشتیبانی سیاسی، مالی، خدماتی و سازمانگری” در رابطه با مبارزان داخل شکل بدهد و در عمل نقش خویش نشان دهد. اپوزیسیون خارج از کشور نمی باید به ” جعبه حرف” و مجالس بحث های انتزاعی که به درد خود ارضائی سیاسی و ذهنی می خورد، تبدیل شود.
آنان که در داخل کشور حرف آخر را خواهند زد ضمن بهره مندی از توان و ظرفیت اپوزیسیون خارج از کشور، می توانند در کاهش ضعف های جان سختِ اپوزیسیون خارج کشور ازسوئی، و از سوی دیگر در تقویت توانمندی واثر بخشی آن نقش آفرین باشند، مشروط بر اینکه تلاش شود رابطه ها بیشتر و بیشتر، با برنامه تر و ارگانیگ شوند.
در باره تشکیل ستاد حمایت از مبارزان و مبارزات داخل کشور گفت و گوی کوتاه مسعود نقره کار و علیرضا میبدی – رادیو همراه
برای شنیدن گفتگو، لطفاً روی عکس کلیک کنید
شعار و پیام بس است، کمک کنید، کمک! مسعود نقره کار
دو پیام از تهران: ” ما حتی برای خرید آب و داشتن اولیه ترین امکانات برای رویارویی، برقراری ارتباط و ادامه اعتصاب نیاز به کمک داریم، تو خارج کشور پخش کنین، ما کمک نیاز داریم، دو صد گفته چون نیم کردار نیست”.
” درود دکتر جان
عرض ارادت وسپاس
ما وسط خیابان هستیم و مستقیم رو بروی گلوله
الان آمدم منزل وشب بر میگردم
بطری آب، دارو، باند، چسب زخم و بانداژ نیاز داریم.
بچهها دختر وپسر مثل شیر ایستادن
این صحنه هایی که در رسانهها هست یک صدم اونچه کف خیابان میگذرد رو نشون میده”
…..
و بارها و بارها بسیاری از فعالان سیاسی، مدنی و کارگری نوشتهاند که در کناز نیازهای معیشتی آرزوی خرید یک تلفن دستی، به عنوان ابزاری برای مبارزه و ارتباط بر دلشان مانده است. و این همه در شرایطی ست که ثروتمندان ایرانی در داخل و خارج از کشور، که بسیارند در میان انها میلیونرها و میلیاردرها، و دَم از وطن دوستی و آزادی خواهی نیز میزنند و خود را عشاق سینه چاک وطن و آزادی مینمایانند، برای یاری رساندن نَم پس نمیدهند.
در خارج از کشور فراوانند کسانی که به ظاهر از فقر و گرسنگی مردم و اسارت وطن در چنگال اهریمن مینالند، میسُرایند، میخوانند، چُسناله سر میدهند در حالیکه برنامهها و پارتیهای صدها هزار دلاری و حتی میلیون دلاری به پا میکنند تا پُز- عقده گشایی کنند بی آنکه کوچک ترین کمک مالی و خدماتی به کسانی که رنج و دردشان خمیر مایه کارهای ثروت اندوز همین حضرات است، کرده باشند. کافی ست گشتی میان بساط برخی از سلبریتیها و پولداران ایرانی مدعی ” وطن پرستی” بزنید تا بینید چه حد سوز و گدازها، گُنده گوییها، آوازه گریها و نمایشگریهایشان فقط برای سرکیسه کردن مردم، زینت المجالسی و شعاری و عوامفریبی و خالی بندی ست.
از وطن و آزادیخواهی گفتن در حالیکه حتی جُربزه و گشاده دستیِ کمک مالی و خدماتی به جوانان در میدان مبارزه و خانوادههای زندانیان سیاسی و عادی، کارگران اعتصابی، فعالان جنبش زنان، بازنشستگان، معلمان و… را نداشتن، بیهوده گوئی، نه، یاوه گوئی ست.
در داخل کشور بسیاری از مردم، به ویژه ثروتمندان، شخصیتها و چهرههای فرهنگی و هنری و ورزشی میتوانند مجدانه به این مساله فکر وعمل کنند. نه با نگاهی ” سیاسی” که بسیاری متاسفانه از آن گریزانند و میترسند، حتی با نگاه به وجه انسانی و میهن دوستی این امر مهم را باید گوشزد و پیگیری کرد.
باید از مردم خواست و دعوت کرد که ازخانواده قربانیانی که در راه آزادی و آبادی میهن جان دادهاند، از زندانیان سیاسی و عادی و اعتصاب کنندگان به هر شکلی که میتوانند حمایت کنند. برپائی صندوقهای کمک به مبارزان و خانواده آنان، به ویژه ” صندوق حمایت از اعتصاب کنندکان” بخشی از فعالیتهای مدنی و صنفی ست و میباید از سوی فعالان کارگری و یا هر صنف دیگری شکل بگیرد، برپائی ” صندوق ها”ئی که به عنوان وجهی مهم از مبارزه صنفی و عامل همکاری و اتحاد کارگران یا گروههای اجتماعی دیگر مطرح است، اما میدانیم با توجه به شرایط سرکوب وحشیانه وکنترل حکومتی و نیز سطح رشد مبارزه صنفی و مدنی در میهنمان این کار، به ویژه در گسترهای فراگیر سخت و کار سادهای نیست. با اینحال از تلاش در راه تحقق این خواست نمیباید منصرف و نومید شد.
در خارج از کشورآنقدراین در خواست گفته و فریاد زده شده که دیگر نخ نما مینماید. صندوق حمایت مالی و نهاد حمایت خدماتی از مبارزان داخل کشور و خانواده آنان میباید سالیان پیش ایجاد میشد، که نشد. اما هنوز دیر نیست، این صندوق و نهاد میباید با اتکا به ایرانیان تبعیدی و مهاجر بر پا شود. در حال حاضر به طور پراکنده به برخی از خانوادهها و مبارزان کمک میشود اما این امر میباید با برنامه و به گونهای وسیع تر عملی شود، معنای این سخن این نیست که کمکهای کوچک و پراکنده به امید دستیابی به یک برنامه ریزی و طرح دقیق و کارآ قطع شود، نه، تا هنگامی که این امر برنامه ریزی نشده کمکها به هر شکل و طریق و هر میزان میباید ادامه و افزایش یابد. برای کمک مالی و خدماتی نمیباید منتظر طرحهای بزرگ و کامل باشیم، در این مسیر میباید فکر و کار کرد اما کمکها به هر شکل، حتی کوچک و محدود نمیباید متوقف شوند.
حساسیت رژیم به کمک رسانی به مبارزان و خانوادههای آنان به این خاطر که اهمیت سیاسی، مدنی و روانی این اقدام ارزشمند را درک کرده است بسیار زیاد است، بنابراین رعایت مسایل امنیتی و اطلاعاتی برای پشتیبانی مالی و خدماتی حیاتی ست، اما این به این معنا نیست که ما به آنچه که رژیم میخواهد تن دهیم و چنین کاری انجام نشود، فقط میباید سراغ ساز و کارهای مناسب رفت، سازوکارهائی که وجود دارند و تاکنون، هر چند محدود، عمل کرده و در حد خود مؤثر بودهاند.
کمک مالی و خدماتی به مبارزان در میدان، به خانواده قربانیان، به خانواده زندانیان سیاسی، کارگران و کسبههای اعتصابی و فعالان جنبش سیاسی، مدنی و صنفی یک وظیفه است، اعتماد آنان به اپوزیسیون ومبارزان خارج از کشور و اپوزیسیون داخل کشور و بخشی ازمردم را بیشتر میکند. سخن فقط بر سر رفع نیازهای حیاتیِ معیشتی نیست، که حیاتی و پراهمیت است، اما همین که مبارزان و خانوادههای آنان حس کنند و ببینند که اپوزیسیون خارج از کشور و همه تبعیدیان و مهاجران به آنها فکر میکنند، پشتیبان آناناند و به دنبال حل بخشی ازمشکلات آنها، آنهم نه در حرف که درعمل، دلگرم میشوند و این تاثیر روانی به سزائی در ادامه مبارزه از سوی آنان دارد. مبارزان، زندانیان و اعتصاب کنندگان وقتی دریابند در میان مردم پشتیبانانی دارند که از آنها و خانوادههایشان حمایت میکنند و به فکر آنها هستند با پشت گرمی و امید بیشتر به مبارزه ادامه میدهند و رنج مبارزه، اعتصاب و زندان و شکنجه را با آرزوی رهایی تحمل میکنند.
میزان آزادیخواهی، عدالت جوئی و وطن دوستی مان را در عمل نشان دهیم، در این راه اگر از پول مان نگذریم، مطمئن باشید به وقت انجام کارهای اساسی تر و مهم ترهم بهانه میسازیم و دَبه خواهیم کرد. اگر در شرایطی که جوانان ما جان بر کف در میدان مبارزه میرزمند ما پول و امکاناتمان را در راه آزادی و آبادی میهنمان هزینه نکنیم معنایش این خواهد بود که ادعاهایمان حرف است و بس.
پیام و فرمان صادر کردن و شعار دادن خوب است اما اگر همراه با یاری رساندن مالی و خدماتی نباشد تداوماش بی ارزش، و به وراجی و حرف مفت بَدَل خواهد شد.
برای دخترم “مهسا” – آیا چشمی هست که از اشک لبریز نشود؟ مسعود نقره کار
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کِشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا ! به برم می شکند.
………………..(1)
عادی شده است خبر؟ وعادت شده است جنایتِ جهل و تعصب و ذبح اسلامیِ شادی و عشق و آزادی، عادی شده است خونرنگ کردن ماه و به زیر کشیدن خورشید زندگی در سرزمینمان؟
مهسا امینی، دختر22 ساله را به خاطر رعایت نکردن حجاب اسلامی کشتند، به همین سادگی !
و به همین سادگی و خونسردی ” نازک آرای تن ساق گُلی ” که گناه اش آزاده گی و زیبائی ماه گونه بود را در هم شکستند و به خاطر ارتکاب به چنین “گناهی” وحوشِ انسان نما پروانههای گلگون عشق درون سینۀ پر مهرش گردن زدند.
حکومت نابهنگام، آنجهانی و جنایتکار اسلامی در سایه سکوت و هراس آفرینی به کشتار مهسا ها، به ذبح شرعیِ آزادی و آزاده و زیبایی های زندگی ادامه داده است، ذبح شرعیِ جانمایه های زندگی که مشتاقانه و آرزومندانه، طلوع آزادی را انتظار می کشند.
مردم میهنمان و جهان بارها شاهد فاجعه و سیمای غم آفرین مهساهای سرزمین مان بوده اند، سیمای جان های شیفته ای که ذره ای آزادی طلب کرده بودند. جهان بارها پیکر خونین ساقهی معطر و ترد آزادی در ایران را با چشمانی ناباورانه وحیرت زده، و گاه بی تفاوت و بی خیال تماشا کرده است، ده ها نمونه را، از ندا تا مهسا، که از گردونهی آزادی و مهر و دوستی به مسلخ توحشی بی مانند کشانده شده اند.
چشمهای جهان خیرهی نگاه معصومانه مهسا ست، خیرۀ جهان معصومیت، خیره به رنگین کمانی که لابلای پلک های اش مهربانی و عشق و آزادی نقش می زنند، خیرۀ بارش گلبرگهای رنگین وتوفان شکوفه ها، به نرمه بالهای تُرد پروانهای که هنوز بر سر انگشتان اش است.
و ما، بسانِ چاووشی خوانان قافلۀ رنج و مرگ تا کی می خواهیم شاهد پَرپَر شدن عزیزانمان باشیم، تا کی فریاد جنجره های زخم خورده امید و عشق را بشنویم و فقط ضجه بزنیم و زنجموره کنیم. این فریادها صدا و معنای مرگ نبوده و نیستند، صدای خُرد و له شدن زندگی اند. و ما تا کی می خواهیم سوگوار بمانیم و سوگنامه نویس؟
قاتلان این عزیزان را همگان می شناسند، گله های وحشی با گله داریِ ولی فقیه، خمینی و خامنه ای، نمادهای “حیوانیت” انسان، گرگ انسان، که آمده اند تا شادی و آزادی ذبح کنند و بدَرَند، آمده اند تا مهربانی و انسانیت مثله و خُرد کنند. بیقلبانی که پروانههای گلگون عشق در درون سینههای مهر گردن می زنند، جلادان زیبایی و مهربانی و عشق و شادی و آزادی، و پیامبرانِ شقاوت و نفرت و بی عدالتی.
مهسا را کشتند اما پیام و پرسش او را نتوانستند، در نگاه اش بود، در روشنای مهر و عشق، درلحظههای هراس و درد که زندگی درون سینهاش پَرپَر میزد:
” حرف بس است، به من و ما بگوئید برای زندگی کردن چقدر باید بمیریم؟.”
شاید تا هنگامی که در بگشائیم و آزادی به مهربانی و شفافیت چشم های معصومت طلوع کند.
آن روز فراخواهد رسید دخترم، و تا آن روز “فاجعه تهنشین نخواهد شد.” و مویه های ما و قلبِ ماه گونۀ تو:
…هی! برو! ماه، ماه، ماه!
کولیها اگر سر رسند
از دلات
انگشتر و سینهریز میسازند.
……… (2)
دخترم، ایرانی به سوگ تو نشسته است، و من مثل هر پدری مرگِ فرزند، مرگ تو را باور نمیکنم.
نمی دانم آیا کسی هست که در سوگ تو، در سوگ زهرا ها و سحرها و نداها و رومیناها ” چشم هایش لبریز از اشک نشود؟”
” اگر چنین کسی هم هست من از او بیزارم” (3)
1- نیما
2- لورکا
3- آراگون