شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

” سونامی خودکشی” قابلِ پیشگیری ست.

” سونامی خودکشی” قابلِ پیشگیری ست.

مسعود نقره کار

1

بخش بزرگی از خودکشی ها در ایران به علتِ فشارهای حکومتی و دیگر عوامل محیطی و اجتماعی هستند، عواملی که حکومت اسلامی در بروز و گسترش و شیوع آن ها نقش تعیین کننده داشته و دارد. برخوردهای ضد انسانی و خشن با جوانان و ایجاد محدودیت در زمینه های مختلف زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی آن ها، ستیز با آزادی و شادی، ستایش و تقدیس عزاداری و ترویج هرچه بیشتر فرهنگ مرگ پرستی، بیکاری، فقر، گرسنگی، و آماده سازی هرچه گسترده تر بستر پیدائی و رشد اعتیاد و دیگر بزهکاری ها و ناهنجاری های اجتماعی راه به خودکشی برده اند.

گزارش هائی از اقدام به خودکشی درمیان زندانیان سیاسی آزاد شده از زندان ها و شکنجه گاه های حکومت اسلامی داده شده است، بی تردید عواملی همچون شکنجه های روانی( سفید) و شکنجه های بدنی، آزارهای جنسی و تحقیر و توهین در پدید آوردن شرایط اقدام به خودکشی نقش دارند. شواهد وگزارش هایی مبنی برکاربُرد داروهای مخدر و محرک و روانگردان را نیز باید مد نظر داشت. شواهد و گزارش ها هشدار می دهند که زندانیان آزاد شده از زندان های حکومت اسلامی را می باید خانواده ها و نزدیکان تنها نگذارند و تحت مراقبت های ویژه و تخصصی قرار دهند.

در بارۀ شیوه های ” کشتارخاموش” توسط حکومت اسلامی می باید روشنگری کرد و تدابیری در رابطه جلوگیری  از این نوع جنایت ها اندیشید و اقدام کرد.

2

در این یادداشت کوتاه مکث روی عوامل محیطی و اجتماعی بروز خودکشی ست.

انگیزه ها و علت ها:

 انگیزه ها و علت ها ی خودکشی در تئوری ها، تعریف های کلی از چرائیِ خودکشی و نگاه های پدیدارشناسانه  و کند و کاوهای مفهومی از این پدیده نهفته اند. اما واقعیت این است که تا کنون هیچ تعریف، تئوری، نظر پدیدارشناسانه و کند و کاو مفهومی یافت نشده است که مُهر این راز بگشاید تا کس یا کسانی بتوانند با پی بردن به رمز و راز این پدیدۀ منکوب کننده، از پس توضیح جامع و کامل انگیزه ها و علت های وجود و بروزش برآیند.

در رابطه با چرائی و ریشه یابی بروز خودکشی روی دو تعبیر و تفسیر کلی  و متفاوت مکث شده است، یکی روانشناسانه و دیگری جامعه شناسانه، این دو رویکرد هر کدام تحلیل ها و تبیین های گونه گون برای خودکشی ارائه داده اند، اما آنچه مورد توافق بیشترین صاحبنظرها است، ترکیبی از دو عامل، یعنی عامل فردی (روانشناسانه و روانکاوانه) و اجتماعی ( جامعه شناسانه) است.

برخی از روانشناس ها، روانپزشک ها و روانکاوها عوامل روانی و بیماری های روانی را دلائلِ مهم و اساسی بروز خودکشی معرفی کرده اند.

پرسش ها در بارۀ دیدگاه های روان شناسانه و روانکاوانه در بارۀ خودکشی هنوزپا برجاست، به ویژه هنگامی که مفاهیم غریزه، ناخودآگاه و عُقده های روانی مطرح می شود. اکثرمخالفان “روانکاوی” را به طورکلی “نظریات یا دکترین انحرافی” درتحلیل و تبیین مسائل فردی و اجتماعی دانسته اند. 

روانپزشک ها، ضمن بهره مندی از نظریه ها و روش های مختلف روان شناسی و روان کاوی دربارۀ خودکشی، پدیدۀ خودکشی را پیامد و نشانه  بیماری های روانی دانسته و دلائل بروز آن را در انواعی از بیماری های روانی جستجو کرده اند ضمن اینکه بر عوامل محیطی و اجتماعی بروز خودکشی نیز توجه دارند. از این نگاه  درصد بالائی از کسانی که خودکشی می کنند، مبتلا به نوعی اختلال روانی قابل تشخیص و پیشگیری و تا حدودی قابل کنترل و درمان هستند. شایع ترین این اختلال ها و بیماری ها  را هم  افسردگی و اختلال شخصیتی دوقطبی، اختلال شخصیت مرزی، اختلال های سازگاری، اختلال شخصیت اسکیزوئید و اسکیزوفرنی ، و بیماری اعتیاد و پیامدهای روانی ناشی از آن، عوامل ژنتیک، تغییر دربیوشیمیائی مغز و سیستم عصبی و پاره ای عوامل محیطی و اجتماعی می دانند.

در حوزه جامعه شناسی انگیزه ها وعلت های خودکشی  متعدد و مختلف مطرح شده اند. جامعه شناس هاِ نقش عوامل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را انگیزه هائی مهم  در بروز فکر و اقدام به خودکشی دانسته اند. یکی از پیشگامان این عرصه امیل دورکیم( یا دورکهایم) ، جامعه‌شناس فرانسوی است که خودکشی را بیش ازهر چیزدر چگونگی رابطه  فرد و جامعه  و ویژگی ها و شرایط جامعه  قابل توضیح و تفسیریافت ونقش پدیده های اجتماعی، به ویژه بحران ها و فروپاشی‌ اجتماعی در بروز و افزایش خودکشی را مطرح کرده است. سی رایت میلز،جامعه شناس آمریکایی نیز دراثرخود ” پیمان جامعه شناسی”، تعریفی ازخودکشی ارائه داده است. او نوشته است، وقتی مشکلی در بخش وسیعی از مردم تاثیر دارد، باید به ماورای افراد و در نتیجه به ساختارها و الگوهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه نظر افکند وی معتقد بود که ملاک مسئله بودن یک پدیده در جامعه، آزار دهنده بودن آن برای شمار زیادی از مردم است.(سی. رایت میلز، ویکی پدیا، دانشنامه آزاد)

جامعه شناسان از جمله دورکیم با نگاهی جامعه شناسانه، یا جامعه شناسانه – روانشناسانه عوامل متعددی را در بروز خودکشی  همراه با تقسیم بندی های  متعددمطرح کرده است: خودکشی خود خواهانه، خودکشی دگر خواهانه ( ایثارگرایانه)، خودکشی آنومیک( نابهنجارانه)، خودکشی تقدیرگرایانه:( قدری گرایانه)، انواعی ست که مطرح شده اند. امیل دورکیم بر پدیده ” آنومی” و نقش آن در خودکشی تاکید کرده است: ” فقدان هنجار یا بی‌هنجاری، به معنی عدم وابستگی شخص و جامعه و سرانجام  چندپاره شدن جامعه. این اصطلاح  که در کتاب خودکشی (۱۸۹۷) به کار برده شده است را دورکیم از جامعه‌شناس فرانسوی ژان ماری گویو قرض گرفت و آن به صورت “قانونِ بی‌قانونی” و “خواستن سیرناشدنی” تعریف کرد. امیل دورکیم با توجه به تحقیقات “ژوسه و موردوتور” به انواع خودکشی ناشی از بیماری  روانی نیز پرداخته است که  برای نمونه به خودکشی ناشی مالیخولیا ( ملانکولی) یعنی اندوهِ عمیق، که سودازدگی نیزخوانده شده است می توان اشاره کرد.

درتعبیر و تفسیر پدیده خودکشی، و برشمردن انگیزه ها و علت ها، اهل فلسفه، هنر و ادبیات نیزنظرها و گمانه زنی های متعدد و گاه متفاوت داشته اند.

کارل مارکس خودکشی را در نبود جایگزینی بهتر، افراطی‌ترین پناهگاه در مقابل مصیبت زندگی خصوصی می‌داند. در نظرگاه دورکیم خودکشی عبارت است از هر نوع مرگی که نتیجۀ مستقیم یا غیرمستقیم کردار مثبت یا منفی خود قربانی است که می‌دانسته‌ است که می‌بایست چنان نتیجه‌ای به بار آورد. در واقع خودکشی زمانی اتفاق می‌افتد که قربانی در لحظه‌ای که عمل را مرتکب می‌شود تا به زندگی‌اش خاتمه دهد، با تمام وجود می‌داند که به طور طبیعی چه نتیجه‌ای از آن به‌بار خواهد آمد.

3

برخی عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی :

– نابسامانی های اقتصادی: بیکاری، فقر و دیگر نابرابری های اقتصادی،  شرایط  و  ویژگی های ساختاری جامعه، و رکود اقتصادی  و ورشکستگی. 

) این پرسش نیر مطرح است که چرا افرادی که زندگی مرفه ای داشته اند خودکشی کرده اند، و نرخ خودکشی در جوامع با امکان زندگی بهتر برای شهروندان، در قیاس با جوامع در حال پیشرفت و در جدال برای دستیابی به آزادی های فردی و اجتماعی بالاتر است. برخی بر این باورند که “افراد مرفه در برابر ناملایمتی ها شکننده ترند”. آنان که بر این باورند شاید نقش بیماری های روانی دربروز خودکشی، بیماری هائی که فقیر و غنی نمی شناسند را کم بها می دهند. این نیزگفته شده است که زمان رونق اقتصادی میزان خودکشی ثابت می‌ماند.)

– بن بست ها، بحران ها و نا سازگاری های خانوادگی: ازدواج های اجباری، طلاق، سابقه اختلاف های خانوادگی در زمان کودکی. آسیب دیدگان خشونت های خانوادگی، همسران یا کودکان آزار دیده، زنان آسیب دیده اجتماعی، دختران فراری، جنسیت، مجرد بودن، بیوه شدن.

– ستمگری های مرد سالارانه و پدر سالارانه درمحیط خانواده و جامعه.

– سرخوردگی های فرهنگی و سیاسی، نقض حقوق فردی، اجتماعی و رفتارسرکوبگرانه ، ترویج و آموزش خشونت  و نقش آموزشی و فرهنگی رسانه ها.

 – تنهایی، و انزوای اجتماعی و روحیه مردم گریزی، بحران های عاطفی و رخدادهای ناگوار مثل ازدست دادن فرزند، عشق های ناکام، حساسیت های حسی وعاطفی و آستانه ی تحمل پذیری در رابطه با رنج های فردی و اجتماعی، عدم موفقیت در تحصیل.

یأس و ناامیدی نسبت به آینده، هيجان های حسی وعاطفی، توهم، هذيان، هراس، اضطراب،  ناسازگاری و عدم انطباق با مسايل اجتماعی. کمبود اعتماد به نفس و شماتت و سرزنش و مقصر دانستن خود، احساس ناتوانی در مواجهه با مشکلات، احساس بی ارزش بودن، بی کفایتی یا در معرض تحقیر واقع شدن.

– فقدان امکانات شادی آفرين، تفريحی و تفننی برای جوانان، فقدان امکانات ارتباطی و مشارکتی درجامعه.

– ناخوانی ذهنيت و فرديت فرد با باورها و مناسبات غالب در جامعه، پوچ انگاری، درونگرايی

-” تربيت پادگانی درخانواده ها و مدارس”

– زندگی در شهرهای بزرگ، تراکم وتمرکز جمعیت.

– در میان دانشجویان کالج که خانواده هائی با سطح انتظار بیش از حد دارند.

– اضطراب مزمن، افسردگی، تهدید به خودکشی، سابقه اقدام به خودکشی، رفتارهای  افزایش دهنده ی افسردگی کودکی ، کاهش ثبات خانوادگی.

– جابجائی و تغییر محل زندگی ( مهاجرت، تبعید)

 – افزایش دسترسی به سلاح.

– ایده های محرک خودکشی ورفتارهای بحرانی در خرده فرهنگ ها به ویژه در میان جوانان .

– نقش رسانه ها در جهت دادن به رفتار و گفتار، به ویژه در رابطه با جوانان

– فصل ها( زمستان و در برخی فصل های گرم )، زمان هائی طی روز( غروب ها) ، جشن ها و اعیاد به ویژه برای کسانی که تنها و یا افسرده هستند.

( در برخی کشورهای غربی نرخ خودکشی روزهای جمعه کمتر از دوشنبه ها ست. به نظریکی از دلائل بر آورده نشدن  آرزوها و خواست های این دست خودکشی کننده ها در روزهای تعطیل هفته است ، و یا ترس از فشار کار در روزهای بعد از تعطیل.)

سیر و پیشرفت خودکشی:

 سیر و پیشرفت خودکشی می تواند سریع و آشکار( حاد) ویا کُند، بطئی و پنهان( مزمن) باشد. خودکشی سریع  و حاد یا منتهی به مرگ می شود و یا شخص در اقدامی ناموفق نجات خواهد یافت. خودکشی پنهان یا تدریجی و مزمن، به رفتاری اتلاق می شود که بتدریج باعث مرگ خواهد شد مثل اعتیاد به مواد مخدر که بتدریج فرد معتاد را به سوی مرگ می کشاند.

شکل و راه های اقدام به خودکشی متفاوت هستند، معمولا مردان از راه های ” خشن” تری مثل حلق آویز کردن، استفاده از سلاح های گرم وسرد، سقوط از بلندی و تصادف عمدی ، و زنان از داروهای مختلف مثل املاح ارسنیک، داروهای خواب آور، الکل و سم های شیمیائی، و یا گازها ( کربن مونوکسید)  استفاده می کنند. خودسوزی یکی از دردناک ترین راه های خودکشی ست که زنان میهن ما بیش از مردان ازاین طریق اقدام به خودکشی کرده اند.

نشانه ها و تظاهرهای شناختی هشدار دهنده خودکشی:

خودکشی قابل پیشگیری و کنترل است.

 شناخت و آموزش نشانه های بروز خودکشی برای پیشگیری از خودکشی پراهمیت هستند.

 فردی که ایده، فکر و وسوسه خودکشی دارد، فردی که  قصد اقدام به خودکشی دارد نشانه هائی از خود بروزمی دهد، توجه به این نشانه ها می توانند سبب پیشگیری از بروز بسیاری از خودکشی ها شوند، برخی از مهم ترین نشانه ها این ها هستند:

– بازتاب نومیدی و افسردگی درگفتار، نوشتار و سایرکارهائی که انجام می دهد( مثل نقاشی، متن هائی که می نویسد و…)

– دور نگه داشتن خود از خانواده و دوستان یا کاهش فعالیت و از دست دادن انگیزه در رابطه با دیدار افراد خانواده و دوستان.

 – کاهش شور و شادی ، و نوسان در خُلق و خوی، تغییر از حالت شاد و پرتحرک به حالت اندوه و کم حرفی، خجالتی و گوشه گیر شدن، از دست دادن تمرکز.

– بی توجهی به هر آنچه در اطراف می گذرد، بی توجهی به لباس و نظافت و ظاهر شخصی، بخشیدن پول و وسائل شخصی.

– درباره خودکشی و مرگ حرف زدن، و تمایل به مرگ ومُردن نشان دادن

– تهدید به انجام عملِ خودکشی

– شاهد خودکشی و اعدام بودن  

– تغییر درعادت خوردن ( بی اشتهایی یا پُر خوری) و خوابیدن ( کم خوابی و خوابیدن بیش از اندازه ) ،

 -شکایت از احساس بیماری، سردرد ، درد مبهم در نقاط مختلف بدن بدون علت فیزیکی وجسمی، حساس خستگی مفرط

 -احساس و اظهار گناه و تقصیر کردن .

 – افزایش اضطراب، علائم جسمی اضطراب ( تپش قلب، لرزش دست ، سرخی گونه ها و…)

– فرافکنی گفتار و رفتار خود به دیگران، خود را سرزنش کردن،

– رفتارهای خطرناک همچون رانندگی بی ملاحظه و با سرعت ، رفتار مخرب و غیبت های مکرراز مدرسه و….

 – قربانی کودک آزاری روانی، جسمی و جنسی در خانه، محله و مدرسه وجامعه  بودن.

– سریع خشمگین شدن همراه با رفتارهای پرخاشگرانه و خصمانه.

– طلاق، اعتیاد، بیکاری

– خاطرات بد از دوران کودکی

– درفصل ها و مناسبت ها ، جشن ها و اعیاد درمیان افسرده ها ایده و فکر خودکشی را سبب می شوند. غروب ها  وبرخی از زمان های روز.

برخی اقدام های پیشگیرانه در مورد خودکشی:

برای پیشگیری از خودکشی  طرح و شناسایی علمی و عملی راه های پیشگیری  و کنترل ضروری ست.

 آموزش و برنامه ریزهای مبتنی بر تامین بهداشت روانی (1)، تعامل صحیح و کارآمد فردی ، خانوادگی و اجتماعی، و وجود فضای فکری و اجتماعی مناسب برای پیشگیری از خودکشی بسیار پر اهمیت اند. مداخله روانی و اجتماعی در بحران فردی، خانوادگی و اجتماعی افرادی که نشانه های خودکشی در آن ها دیده می شود، دسترسی خدمات اجتماعی و درمانی به موقع ، آموزش  و راهنمائی خانواده و اطرافیان فرد  که چگونه با فرد اقدام کننده رفتار نمایند، وسائل و راهکارهای مناسب با توجه به شرایط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه ضروری و حیاتی هستند. نهادهای آموزشی و پرورشی، و بهداشتی وظیفه دارند راهکارهائی برای شناخت افراد مستعد به خودکشی و کمک به آن ها آموزش دهند، و یا پیشنهاد و در نظر بگیرند.

به این نکات باید توجه شود :

– تلاش در کاهش عوامل تنش زای محیطی، خانوادگی ،تحصیلی وسازمان ها، و آموزش  اقدام های بهداشت روانی ازراه های گوناگون به ویژه  طریق رسانه ها ی گروهی.

– مشاوره، راهنمایی و حمایت فرد و روان درمانی فرد
-همبستگی اجتماعی و کاهش فشار اجتماعی  
 – تقویت احساس هویت اجتماعی، از بین بردن انزوای اجتماعی و غیرهدفمند کردن زندگی فرد.

– اشاعه فرهنگ احترام به حقوق انسانی و اصلاح الگو های ارتباط بین زن ومرد
 – مقابله با آداب و رسوم غلط اجتماعی درباره ی زنان

– آموزش خانواده  و اطرافیان و آشنا سازی آن ها با علایم و دگرگونی های رفتاری فرد قبل از خودکشی
 و سیستم های حمایت اجتماعی .
 – آموزش در سطح وسیع بویژه به پلیس، معلمان و سایر مسئولینی که با افراد زیادی در تماس هستند.
 – توجه و مراقبت  از فردی که در خطر اقدام به خوکشی ست  نمی  باید همراه با محدود سازی آزادی های وی شود می باید کنترل و مراقبت با برنامه و سنجیده باشد.

محیط زندگی بر هر انسانی تاثیرگذاراست، “حتی محیط بیمارستان های روانی شیوع خودکشی دراین بیمارستان ها را افزایش داده است. بدیهی ست  خودکشی در بیمار روانی شایع تر است  و بهمین خاطر تمام بیماران بستری تحت مراقبت هستند تا اقدام به خودکشی نکنند. گزارش شده است که بیشتر موارد اقدام به خودکشی در بیمارستان های روانی ( و همینطور در زندان ها)، در ماه اول بستری شدن رخ می دهد، که دلیل را محدود شدن آزادی بیمار دانسته اند.” 

تشخیص سریع و به موقع، بستری کردن و درمان به موقع و کامل، با دقت در دادن میزان دارو باشد.

– کسی  را به خاطر داشتن وسوسه، ایده و افکار خودکشی  نمی باید سرزنش کرد. علت بروز فکرخودکشی را باید یافت و آن را برطرف کرد.

منزه طلبی و معصوم پنداری در بر خورد با روشنفکران

منزه طلبی و معصوم پنداری در بر خورد با روشنفکران

مسعود نقره کار

سخن از روشنفکران میهنمان که به میان می آید، روشنفکرستیزان نه با پرسش و نقد، که با توهین و تحقیر و تهدید فضای گفت وگو را آلوده می کنند. روشنفکرستیزان هر کدام از زوایه نگاه خود عیب و نقصی از روشنفکرانمان را برجسته می کنند و به جای پرسش و نقد، تلاش ها و دستاوردهای روشنفکر و روشنفکری را نه فقط بی ارزش که زیانبارجلوه می دهند. روشنفکر ستیزان آگاهانه و شاید در مواردی نا آگاهانه بر این واقعیت چشم می بندند که  روشنفکر گُل بی عیب و موجودی لاهوتی و جبروتی و ملکوتی نیست، ناسوتی وزمینی ست، انسانی ست که علیرغم فکر”روشن” و کنش های فردی و اجتماعی انسانی و پیشرو می تواند در مواری مرتکب خطا و لغزش شود و در مقاطعی از فکر روشن اش دور بیفتد، به ویژه در جوامعی که فقر فرهنگی و استبداد و ارتجاع  در آن ریشه دوانده باشند. راه تحقق رشد و تعالی انسان و جامعه در چنین جوامعی با موانع متعدد و متنوع، وکشمکش ها، تناقض ها و ابهام ها ی بسیار مواجه است. روشنفکر به عنوان یکی ازرهروان و سازندگان راه دستیابی به رشد و تعالی انسان و جامعه با این موانع و مسائل مواجه ودرگیراست. نمی توان و نمی باید از روشنفکری ما انتظاری را داشت که از روشنفکری در جوامع “متجدد و مدرن” می باید داشت، در جوامع متجدد و مدرن روشنفکری یک پروسه ی آگاهانه و قانونمند بر بستر فرهنگی غنی و پیشرو پدید آمده است در حالیکه در جوامع عقب مانده بیشتر یک طرح و نقشه و پروژه، آنهم از موضع و سطحی متفاوت بوده است.

روشنفکران و جنبش روشنفکری ایران سالیانی ست زخم های هجمۀ روحانیون و آخوندهای معمم و مکلا، و سرکوب حکومت های مستبد روشنفکرستیز را بر جسم و جان و جهان اش دارند.

در میهنمان آخوندها در بروز و تداوم و گسترش روشنفکر ستیزی و مانع تراشی برای تصحیح آن نقشی مهم داشته و دارند، این جماعت پیشتاز این ستیزه گری بوده اند. تحقیر، تقبیح، اتهام زنی، دفع و نفی و حذف روشنفکران از جوهره های تبلیغات آخوندی ست. برای نمونه در دوران مشروطیت کلام و رفتار شیخ فضل الله نوری و بعد تر فرزند فکری و رفتاری او آیت الله خمینی و حتی ” نواندیشان ” این جماعت همچون مرتضی مطهری وعلی شریعتی و جلال آل احمد و… این ویژگی را نمایندگی کرده اند. بسیاری از روحانیون سخنان روشنفکران را”شرک” خواندند. حتی واژه ومفهوم وطن و میهن، وطن و میهن دوستی را که روشنفکران متداول کردند شریک قائل شدن برای خداوند تعبیر کردند، وکلمه ی آزادی را کلمه ی قبیحه ی منورالفکرانه خواندند و مجلس و پارلمان را« کفر آباد» نامیدند و… دلیل اصلی این کینه ورزی و ستیزه روشن بوده است، تولید کنندگی ایده و فکر و اندیشه، پرسشگری، سنجشگری و جستجوگری حقیقت از سوی روشنفکران ،ویژگی ها و خواست هائی که با احکام و اصول دین اسلام و مذهب تشیع نه فقط همخوانی ندارند که در تقابل و تضاد قرار می گیرند.

از زوایای گونه گون و از جمله  منظر صنفی نیز روحانیون لایه ی اجتماعی روشنفکررا رقیب خود دانسته و نگران حذف روحانیت توسط روشنفکران، و جایگزین کردن دانش وعلم به جای دین بوده اند. رابطه نزدیک صنف روحانیت با مردم به دلایل گوناگون،ازجمله بافت مذهبی جامعه و رواج فرهنگ شنیداری در جامعه به ماندگاری و گسترش نظر ورفتار روشنفکرستیزی کمک کرده اند، واین در شرایطی بوده وهست که روشنفکران محروم از امکانات اشاعه نظرشان بوده و هستند، واگر امکاناتی نیز برایشان مهیا شده بسیار محدود و در سطح و محیط های دانشگاهی و فرهنگی بوده است.

دیکتاتورها و حکومت های تمامیت خواه، به دلیل عدم تحمل نقد و مخالفت، با روشنفکران منتقد قدرت سرستیزداشته و دارند. دیکتاتورها روشنفکران را مخل و برهم زننده نظم موجود و مزاحم خود و نظم فکری و رفتاری جامعه ـ البته نظم از دیدگاه خودشان ـ دانسته و معرفی کرده اند، و به اشکال مختلف به تخریب وترورشخصیتی و فیزیکی آن ها پرداخته اند. اینان گاه بسان روحانیون اما به گونه ی سیاسی اش روشنفکران مخالف خود را جاسوس شرق و غرب معرفی کرده اند. تردیدی نیست قول آنا هارنت در مورد بخشی از روشنفکران ما صادق است که:« شکل گیری نظام های خود کامه بدون روشنفکران کوته بین ممکن نیست»، و بخشی از روشنفکران در شکل گیری و تداوم حیات وتحکیم حکومت اسلامی ایفای نقش کرده اند. این خطا را بخشی از «روشنفکری چپ» به دلیل مخالفت (ودشمنی ) با غرب و درک سطحی و خواست عدالت جویانه اش بیش ازدیگر روشنفکران مرتکب شده است، چرا که چنان تصور ودرک و تفکر این تیپ از روشنفکری را به حکومت غرب ستیز و طرفدار مستضعفان نزدیک تر می کرد. اما بی انصافی و غیر واقعی ست که مخالفان تغییر و تحول، تمامی پیامد های منفی هر تغییر و دگرگونی را به گردن همه ی روشنفکران می اندازند.

ساختار و سلطه مناسبات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی عقب مانده ی ایلی، قبیله ای، فئودالی، مستبدانه ، و نیزبی سوادی و بی علاقه گی اکثریت مردم میهنمان به مطالعه ی روزنامه، نشریه و کتاب، فقدان فرهنگ و مناسبات دموکراتیک و پذیرش تنوع دیدگاه و سلیقه، فرقه گرائی و مطلق اندیشی برفرهنگ بدگمانی به روشنفکرو روشنفکر ستیزی توده ها تاثیری فزاینده داشته است

روشنفکران هرگز با توده های مردم امکان ارتباط نداشته اند، واگر امکان ارتباطی هم بود در سطحی بسیار محدود وجود داشت. بخش اعظم مردم میهنمان آمخته و پذیرنده ی” فرهنگ ” شنیداری اند، و رسانه های سمعی و بصری (رادیو و تلویزیون و…) و آخوند ها، با توجه به امکانات و شیوه تبلیغ و ترویج شان، منابع خبری و تغذیه فکری آنان بوده و هستتند.

ناسازگاری تیپ های روشنفکری با یکدیگر نوعی روشنفکرستیزی بهمراه داشته است. روشنفکران غرب گرا که به دنبال آزادی به سبک غرب، پارلمانتاریسم و توسعه اجتماعی با اولویت کارهای فرهنگی، و آموزشی و تربیتی اند با روشنفکران چپ معتقد به سوسیالیسم که عدالت خواهی جوهره ی اندیشگی شان است هیچگونه سازگاری در حد تحمل یکدیگر نداشته اند و همدیگر را، علیرغم اینکه هردو فرزندان مدرنیته اند، بر نتافته اند. وابستگی و شیفتگی روشنفکران غرب گرا به غرب، ویا چپ ها به بلوک های مختلف شوروی وچین و آلبانی و…. و دفاع و پذیرش یک جانبه سیاسی ، نظری و فلسفی یک طرفه ، و رد و نفی مطلق سیاست و نظرو فلسفه ی طرف مقابل لطمه ی سنگینی به روشنفکر و روشنفکری میهنمان وارد کرده است. برخی از “نواندیشان” نیز نگاهی تخریبی و بدبینانه نسبت به روشنفکران از خود بروز داده اند، برای نمونه علی شریعتی با این دعا ی خود:« خدایا به روشنفکران ما ایمان و به توده ها آگاهی عطا کن» و…

روشنفکر ستیزی واکنش عاطفی و روانی ی بخش هائی از مردم نسبت به نقش بیگانگان در میهنمان نیزهست . ذهنیت و تجربه ی تاریخی مردم ما زخم خورده ی حمله های بیگانگان به سرزمین مان و دخالت های شان به شکل های مختلف است، این حمله ها ودخالت ها درکنار آسیب های زیادی که به همه ی عرصه های حیات اجتماعی زده اند نوعی ترس و هراس از بیگانگان را نیز به پاره ای از روان جامعه بدل کرده اند.

 معنای  فاصله گرفتن از روشنفکرستیزی چشم پوشی بر ضعف ها، لغزش ها، ارزیابی ها و تحلیل های نادرست سیاسی و فرهنگی  روشنفکران نیست. ویژگی های روانی و رفتاری بسیاری ازروشنفکران نیز خالی از اشکال و اختلال نبوده است. برای نمونه بی تعادلی از ویژگی های روشنفکران و روشنفکری ما بوده و هست. تجلی آن را برای نمونه در شیفتگی ها و نفرت های اش، در نفی کردن ها و مطلق کردن ها، و دردخیل بستن های اش به افکار و رفتار دیگران می توان دید. افراط و تفریط، پذیرش و نفی مطلق که ریشه در تفکر اسطوره ای و دینی( مذهبی) و ایدیولوژیک داشته ودارد، و نیز ذهنیتی حماسی و اسطوره ای که خود را قهرمان و پیشگام می پندارد زمینه ساز بروز این بی تعادلی هاست. سیاه وسفید، دیو و فرشته ، اشقیا و اولیا کردن ها و خیر و شر کردن ها، نشانه های این بی تعادلی ست.

حس ممتاز بودن به روشنفکر لطمه زده و اسباب دورکردن مخاطبان اش از او و دامن زدن به روشنفکرستیزی در میان توده های مردم را فراهم آورده است. حس ممتاز بودن سبب می شود درجه ی مدارا و تحمل روشنفکر به ویژه درعمل کاهش یابد . آنچه از عوامل بروزحس نخبه و الیت بودن است توانایی ذهنی روشنفکر و آگاهی او به امور گونه گون در عرصه های مختلف زندگی ست. این حس آنجا که واقعی و زمینی وعقلانی نشود ره آوردش بر خوردی متفرعنانه و از بالا نگاه کردن به دیگران، و اتوکراتیک بر خورد کردن به مردم و گروه های اجتماعی مختلف خواهد بود. این ویژگی حتی سبب آسیب درون لایه ای یا درون گروهی در میان روشنفکران شده است .

با نگاهی واقع بینانه و دور از منزه طلبی و معصوم پنداری های “مذهبی و ایدئولوژیک”، به دور از بغض و تنگ نظری می باید سراغ روشنفکران و روشنفکری رفت، شوره زاری که روشنفکری ما در آن روئید و مُردابی که این نیلوفران آبی بر آن نقش زدند را فراموش نکنیم. تخریب این ارزش ها و گنجینه های فرهنگی و معنوی میهنمان، که امروز در حوزۀ سیاست، “راست افراطی” پرچمدار آن است  زیانبار و به سود حکومت اسلامی تمام خواهد شد.

*****

چند مقاله در بارۀ روشنفکر و روشنفکری:

روشنفکر یعنی … بهمین سادگی! مسعود نقره کار – شورای ملی تصمیم (shora.org)

روشنفکر و قدرت؛ نگاهی به یک تجربه/مسعود نقره‌کار | مجله روشنفکر (roshanfekr.org)

آسیب‌شناسی روشنفکران ایرانی / مسعود نقره‌کار – نقد اقتصاد سیاسی (pecritique.com)

روشنفکری و خشونت، مسعود نقره کار – Gooya News

پنج نکته در بارۀ روشنفکر و روشنفکری، مسعود نقره‌کار – Gooya News

سه دیدگاه درباره پیدائی روشنفکر و روشنفکری در ایران/مسعود نقره‌کار – شهروند (shahrvand.com)

زنان روشنفکر*، مسعود نقره‌کار – Gooya News

“روشنفکرستیزی” به جنبش لطمه می‌زند، مسعود نقره‌کار – Gooya News

روشنفکر: ناسزای سیاسی و فرهنگی / مسعود نقره‌کار – نقد اقتصاد سیاسی (pecritique.com)

روشنفکر سیاسی، حزبی و سازمانی، مسعود نقره کار – Gooya News

“حکومتِ پزشک کُش” مسعود نقره کار

“حکومتِ پزشک کُش” مسعود نقره کار

به یاد آر پزشکان، پرستاران و کادرهای بهداشتی و درمانی ای را  که حکومت اسلامی در جنبش زن، زندگی، آزادی جان شان راگرفت. یاد آر دکتر آیدا رستمی، دکتر آزاد حسین‌پوری، دکترپریسا بهمنی، دکترمائده جوانفر، دکترآیلار حقی، دکترابراهیم ریگی، دکترمسعود احمدزاده را که جان در راهِ آزادی فدا کردند.

پزشک کُشی حکومت اسلامی تازگی ندارد، “گَله های وحوش حاکم” از ۱۸ اردیبهشت سال ۱۳۵۸ با تیرباران دکتر محمدرضا عاملی تهرانی و بعد اعدام جمشید اعلم و بقایی یزدی پزشک کُشی را از پشت بام مدرسه علوی و رفاه آغاز کردند. حاکم شرع خمینی، صادق خلخالی پزشک کُشی اش را با تیرباران دکتر ابوالقاسم رشوند سرداری ادامه داد، دکتر رشوند جراح ۲۷ ساله در تاریخ ۳۰ مرداد سال ۱۳۵۸ در پاوه با حکم خلخالی تیرباران شد.

در انقلاب فرهنگی برای اینکه به گفته عبدالکریم سروش دانشگاه ها “سراپا عطر و بوی اندیشه اسلامی بخود بگیرند و گلستان‌های معطری شوند” پزشک گرانقدر دکتر اسماعیل نریمیسا را به گفتۀ دادستان انقلاب خوزستان “چون دانشجویان مجروح را درمان و پانسمان کرده بود، اعدام کردند.

در کشتارهای سال های ۶۰ و ۶۷ دکتر احمد دانش، نخستین جراح پیوند کلیه در ایران و ده ها پزشک به دار آویخته شدند. قتل پرفسورمنوچهرحکیم (استاد تشریح – اندام شناسی) در22 دی ماه 1359 در مطب اش در تهران و قتل فجیع دکتر کاظم سامی نشان داد که پزشک کُشی حکومت اسلامی فقط به اعدام پزشکان در زندان ها و قتل در شکنجه گاه ها ختم نمی شد. خانه، خیابان، مطب و بیمارستان قتلگاه بسیاری از پزشکان شد. در لیست پزشکان به قتل رسیده توسط آدمکشان اسلامی و نیز پزشکان اعدامی، تعدادی از پزشکان بهائی هستند که به طرز فجیعی به قتل رسیدند. قتل دکتر فیروز نعیمی، رئیس سازمان بهداشت همدان در زیر شکنجه، و زجرکش کردن پزشک خوشنام دکتر ناصر وفائی دو نمونه اند: “جسد دکتر وفائی در حالی تحویل خانواده وی شد که ران ها و پاهای وی رشته رشته پاره شده بود و…”

و کشتند بسیارانی از پزشکان دگراندیش را، دکتر غلامحسین ابراهیم زاده و دکتر رامین پوراندرجانی را، کشتاری که هنوز ادامه دارد. امروز نام های این عزیزان به صدها رسیده است، کشتار صدها پزشک، دندانپزشک، پرستار و متخصصان و کادرهای بخش خدمات بهداشتی و درمانی در طول 4 دهه حیاتِ جهل و جنون و جنایت ونکبت، لیستی که تاریخ بشریت مشابه اش ثبت نکرده است،

*****

پزشکان دگراندیش که در حکومت اسلامی اعدام شدند، مسعود نقره کار

https://news.gooya.com/politics/archives/2016/04/211670.php

پزشکان را تنها نگذاریم!، مسعود نقره کار

پزشکان را تنها نگذاریم! مسعود نقره‌کار – Gooya News

پزشکان و سیاست، مسعود نقره کار

gooya news :: politics : پزشکان و سیاست، مسعود نقره‌کار

نقش پزشکان در “جنبش زن، زندگی، آزادی”، مسعود نقره کار

https://news.gooya.com/2022/10/post-69737.php

کشتارهای حکومت اسلامی و ضعف حافظه جمعیِ ما، مسعود نقره کار

کشتارهای حکومت اسلامی و ضعف حافظه جمعیِ ما، مسعود نقره کار

وقتی میلیون‌ها ایرانی به ابراهیم رئیسی رای دادند که رئیس جمهورشان شود پرسش شد که ریشه‌های این بیگانگی با انسان و کرامت انسانی، و این زشت گرائی و انسان ستیزی کجاست؟ آیا بخشی از مردم میهنمان به نوعی از فراموشی‌ ارادی و خود خواسته مبتلا شده‌اند و اختلال درمراحل مختلف حافظه فردی وجمعی و تاریخی پیدا کرده‌اند؟، آیا درذهن بی حافظه یا با حافظه ازریخت افتاده و دفورمه، شکنجه و کشتارمعنا ونماد و نمودی دیگربه خود گرفته است. چگونه منافع معنوی و مالی، جهت‌گیری ذهنیّت‌ها، شیوه ارزیابی رویدادها وحال نگری‌ها غبارفراموشی بر حافظه جمعی و خاطره‌ها می‌نشانند؟ این حافظه جمعی ِدفورمه هنوزاندوخته‌ای به نام حس و عاطفه و تعقل دارد؟ ناپایداری حافظه جمعی یا خاطره‌ها به دلیل گسست‌های تاریخی و هویتی ست یا توفان بحران هویت فردی و جمعی حافظه‌ها را به تاراج برده است، آن حد که دیگرحافظه یا خاطره‌ای فردی و جمعی در این ذهن‌ها برجای نمانده، یا اگرهست خُردینه هائی دفورمه شده‌اند.؟ این رمز گردانی و ذخیره گذشته مشترکی که گروه یا ملتی را به یکدیگر پیوند می‌دهد و این ” گنجینه یا مخزن واقعی رخدادهائی که جمع درآن سهم داشته است” به “گنجینه ارزش‌ها و آرمان‌های جامعه ” بَدَل نشده است؟.

ساختار حافظه جمع جبریِ حافظه‌های فردیِ یک گروه یا ملت نیست. حافظه جمعی پدیده‌ای اکتسابی ست. برآیند حافظه‌های فردی، محرکه‌های عینی و ذهنی، الگوهای تاریخی و اجتماعی، سلطه اندیشه و افکارنیاکان برذهن، الگوها و یا ایده‌های تجربه نشده، احساس تعلق مشترک، ارزش‌ها‌ی متفاوت و کنش‌ها وواکنش‌های حافظه فردی با عوامل گوناگون، این حافظه را شکل می‌دهند. به همین دلائل حافظه جمعی به کیفیت و روند پیوسته‌ای بَدَل می‌شود که بازیافت آن به سان یک جریان فکری در جمع به سرعت قابل تحقق است.
هر نوع حافظه اجتماعی (جمعی، تاریخی، فرهنگی و…) درپیوند با رخداد‌ها و وقایع نمود می‌یابند و واکنش هائی را سبب می‌شوند، بهره وری ازاین واکنش‌ها نیازمند آموزش ودرایت جمع وبستگی به ویژگی‌های شرایط تاریخی واجتماعی جامعه دارد. درشرایطی مناسب جامعه با درک تاثیر و تاثرهای وارد بر خود ودرروند فراگیری، جایگزینی و یادآوری آن‌ها را به حافظه جمعی بَدَل می‌کند و به یاری حافظه تاریخی و عناصرشکل دهنده هویت تاریخی و حافظه فرهنگی، به آگاهی و ظرفیت عملی (استعداد) بَدَل خواهد کرد. حافظه جمعی راهنمای زندگی‌ای بهتر خواهد بود، اگر تحریف و دستکاری نشده بازآفریده شود و برای دستیابی به شناخت و تغییر مورداستفاده قرارگیرد، حافظه‌ای که این انتظار را می‌باید داشت که در بطن خود تناقض‌ها و تضادها بسیار داشته باشد. قدرت‌های استبدادی ومذهب، حافظه جمعی و تاریخی را دست کاری و دفورمه و قالب گیری می‌کنند، ضمن اینکه نقشی مهم درتقویت فراموشیِ فجایعی که به بارآورده‌اند، دارند. این دو قدرت درحذف و تضعیف محرکه‌های فرایند یاد آوریِ رخدادها و تجاربی که خلاف خواست و میل، و یا به زیان‌شان است، گام برداشته‌اند. اینان حافظه جمعی و تاریخی خود خواسته می‌سازند، هویت سازی می‌کنند، وحافظه سازی‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی- دینی مورد قبول و نیازشان را با بکار گیری اهرم‌های مختلف، از جمله امکان‌های رسانه‌ای و تبلیغی و ترویجی، و نهادهای مختلف کنترل و تقویت می‌کنند. درمیهنمان مذهب تشیع، به ویژه درحکومت حافظه‌ی مذهبی و سیاسی و فرهنگی جامعه را براساس خواست‌‌های ایدئولوژیک وهمسان سازی عقیدتی وهویتی، و هدف‌های‌اش ساخته، کنترل وهدایت کرده است. حافظه جمعی و تاریخی تضعیف شده قابلیت دستکاری دارد، به همین خاطردرتلاش‌اند تا با ساختن حافظه جمعی و تاریخی مورد قبول‌شان به زندگی مردم معنای مورد نظر‌شان را بدهند. حافظه جمعی وتاریخی، پایدار و ناپایدار، از دستکاری و دفورمه کردن اهل حکومت و دین و دیگر نهادهای قدرت درجامعه در امان نبوده‌اند.
دموکراسی و نهادها و شبکه‌های اطلاع رسانی دموکراتیک و واقعی درکیفیت شکل گیری و فرایندهای گوناگون حافظه جمعی و تاریخی نقش دارند. دموکراسی فراهم آورنده شرایطی ست که حافظه جمعی گروه‌های اجتماعی مختلف، زنان، دگراندیشان سیاسی و عقیدتی، واقلیت‌های دینی وقومی ونژادی پای به میدان اثرگذاری اجتماعی و سیاسی بگذارند. زندگی درمحیطی دموکراتیک حافظه جمعی وتاریخی و فرهنگی را درمسیرایفای نقش راهبردی همه گروه‌های اجتماعی درراستای حل مشکلات واعتلای فردی و اجتماعی تقویت می‌کند.
آموزش و آگاهی پیرامون درک اهمیت رخدادها و تجربه‌های تاریخیِ تکراری و چگونگی بدل کردن‌شان به حافظه جمعی و تاریخی در برابر ترفندهائی که حافظه جمعی و تاریخی را درراستای منافع مادی و معنوی‌شان تغییر می‌دهند، پراهمیت هستند. فضیلتِ درس گیری از تجارب گذشته و تاریخی، با بازخوانی، تفسیر و نقد رخدادهای تاریخی، حتی انتخابی و گزینشی‌شان ضروری ست و “دریچه‌های ذهن می‌باید روی این نوع وقایع و فجایع گشوده باشد. ”

۲
فراموشی فقدان حافظه نیست، انتقال ادراک‌های جایگزین شده از حافظه نزدیک و عملی به حافظه دوراست، حافظه‌ای که گفته‌اند ” خاصیت چسبندگی”‌اش قوی ست. فراموشی فرایندی باز دارنده است که با مراحل مختلف حافظه رابطه‌ای تنگاتنگ دارد. نقص وخطا درهریک ازمراحل سه گانه حافظه سبب خواهند شد دریافت‌ها و داده‌های ذخیره وآموخته شده به خوبی بازیابی نشوند. فراموشی اتفاق‌های درد آورو ناگوار، واحساس‌های منفی‌ ونامطبوع امری ارادی ست (فروید، نیچه). گاه آنچه مورد قبول و یا مطلوب نیست نیزبه بوته فراموشی گزینشی سپرده می‌شود. فراموشی خود خواسته و ارادی ببیشتر دررابطه با حافظه فردی عمل می‌کند.
” فراموشی جمعی” می‌تواند به دلیل گذشت زمانی طولانی ازیک رخداد وواقعه و سوژه، و فقدان محرکه‌های یادآوری و بازآفرینی بوجود بیاید. رخدادهائی که نسلی که هنوززنده است تجربه کرده ودرحافظه دارد، می‌توانند قابل دستکاری و تحریف باشند اما به سختی به فراموشی سپرده می‌شوند. رخدادها و جریان‌های اجتماعی از حافظه فردی و جمعی شاهدان و ناظران آن رخدادها و جریان‌ها به سرعت زدوده نخواهد شد حتی اگربه گذشته وبه آن‌ها فکرنشود، وتلاش و وانمود شود شاهد وناظردرزمان حال سیروسیاحت می‌کند. حافظه، به ویژه حافظه جمعی که تبلورکیفیتی ویژه است با خاطره پیوند و میانه نزدیکی دارد. محرکه‌ها می‌توانند کلید بازیافت و دستیابی به حافظه جمعی و خاطره‌ها باشند. فقدان محرکه و فقدان برقراری رابطه حسی وعاطفی با رخداد و سوژه، فراموشی وبیگانگی نسبت به آن حافظه و خاطرۀ ساخته و پرداخته شده درذهن را به وجود می‌آورد
محرکه‌های فرایند یاد آوری، دراشکال وژانرها و انواع گونه گون، علیه فراموشی عمل خواهند کرد وسبب تقویت حافظه فردی و جمعی خواهند شد. رخدادها و تجربه‌های تاریخی گاه فجایعی مصیبت بارو تلخ‌اند که یادآوری و چالش با آن‌ها عذاب آورو دردناک خواهد بود، و می‌باید هوشیارانه از بازیابی‌ها و یاد آوری‌ها استفاده شود تا به بروز و تقویت کینه و نفرت و تکراردامن نزند. بهمین خاطر می‌باید یاد آوری‌ها و بازیابی‌ها را به سوی شناخت چرائی‌ها و اوامر و عوامل اصلی، و راه‌های جلو گیری از تکرار رخدادهای ناگوار و فجایع سوق داد، با این هدف که تامین و اجرای عدالت، همزیستی مسالمت آمیز و دور از خشونت و قرارداد‌های شهروندی و بهسازی انسان و زندگی امروز و فردای‌ او ملکه فکر باشد تا حافظه جمعیِ پویا و خلاق از حافظه سازی‌ها وتاریخ‌نگاری‌های حکومتی و رسمی فاصله بگیرد.
بهسازی و تقویت حافظه به شیوه‌های مختلف می‌تواند بر تمامی مراحل حافظه اثر گذارد و رمزگردانی بهتر، نگهداری طولانی‌ترو بازیابی سریعتررا سبب شود. ماندگاری درحافظه وذهن، به تکراروعامل محرک نیازدارد، به همین خاطرمی توان مانع از بروزفرایند‌های بازدارنده، به ویژه درمورد رخدادهای تاریخی بود. فراموشی زمینه سازِ تکرارشدن رخداد فراموش شده خواهد شد. توانائی مغزو گنجایش حافظه به گونه‌ای ست که اگر دریافت‌ها و اطلاعات مورد استفاده قرار نگیرند نادیده گرفته می‌شوند اما از بین نخواهند رفت. این واکنش مانع می‌شود تا ظرفیت حافظه و ذهن اشباع شود، مغز انسان نیزتوانایی تقویت و ذخیره سازی مسیرهای حافظه، و تحریک و حساس کردن فرایند‌های حافظه منفی و مثبت را داراست
با به کارگیری محرکه‌های متنوع و گونه گون درفرایند یاد آوری، حضورذهنی یادها، خاطره‌ها و رخدادها و تجربه‌های خوب و مطبوع، ویا تلخ و ناگوار تقویت می‌شوند. ستیزبا قراموشی، بدون درک و فهم اهمیت یاد آوردی، و تمرین و تکرارمحرکه‌های فرایند یاد آوری ممکن نخواهد شد. دربازیابی و تقویت فرایند یاد آوری در برابر فراموشی راه برای یافتن چرائی بروزو پیدائی یک رخداد و فاجعه، چگونگی آن، و راه جلوگیری و پیشگیری از تکرارش گشوده خواهد شد. رخدادها وفجایعی که می‌بایست به حافظه جمعی و تاریخی، به بخشی ازافکارو آگاهی عمومی، به نگرش، ارزش و باور، و شعوراجتماعی بدل شوند. حافظه جمعی‌ای که آرمانی انسانی ذخیره کرده است، باید نو و پرورده شود، چرا که عامل خلاقیّت‌های اجتماعی و موجب انسجام جمع می‌‌شود. حفط چنین حافظه‌ای با نبردعلیه فراموشی متحقق خواهد شد
فراموشی‌ای که قدرت‌های سیاسی و دینی به ویژه در رابطه با جنایت‌هایشان همراه با تحریف و وارونه سازیِ تاریخ و قلبِ واقعیت و حقیقت تجویز می‌کنند، روبه سوی تحقق عقلانیت جمعی و تاریخی نخواهد داشت. نمی‌توان و نمی‌باید فراموش کرد که حکومت اسلامی از بهمن سال ۵۷ تا کنون مرتکب ۹ کشتاراز دگراندیشان و مخالفان سیاسی خود شده است. حکومت اسلامی در کنار دستبرد و دستکاری حافظه جمعی و تاریخی، درراستای تقویت فرایند فراموشیِ رخدادها، وقایع و سوژه هائی که یادآوری آن‌ها به زیان‌‌اش است، تلاش و عمل کرده‌است. بی توجهی، انحراف و مشغول سازی اذهان وافکار برای دورشدن از آن رخدادها و وقایع، ایجاد ارعاب و وحشت دررابطه با یاد آوری وقایع، دستکاری ونابودی خاطرات و همه مظاهری که درپیوند با خاطرات و حافظه جمعی و تاریخی و فرهنگی قراردارند، خواست و تلاش حکومت اسلامی برای ایجاد فراموشی ست.

مسعود نقره کار
******
* این مقاله خلاصه شده چند مقاله و سخنرانی‌های من در رابطه با “کشتاردگراندیشان و حافظۀ جمعی و تاریخی ما”ست.