by مسعود نقره کار | 11.مارس 2024 | مقالات
بازدیدها: 3
داستان کوتاه در تقیسم بندی رایج به دو گروه تقسیم شده است: داستان کوتاه ِ بلند و داستان کوتاه ِ کوتاه.
Long Short Story
به داستان کوتاه ِکوتاه یا داستان “خیلی کوتاه ” نامهای دیگری نیز دادهاند:
Flash Fiction / Sudden Fiction
Micro Fiction
Micro story
Postcard Fiction
Fast Fiction
Skinny Fiction
این عنوانها درحد “نامهای دیگر” (۱) برای داستان خیلی کوتاه باقی نماندهاند و هرکدام میروند تا نوعی از داستان” خیلی کوتاه” را پایه ریزی کنند. در این میان اما “از اواخر دههی هشتاد به این سوی، همچون ناماش ” غیر منتظره و برق آسا ” در میان داستان نویسان و خوانندگان داستان کوتاه -لااقل در امریکا- مورد استقبال قرار گرفته و” سوکسه” پیدا کرده است.
عمرداستان های” خیلی کوتاه” به پیش ازسالهای دههی هشتاد برمی گردد. این نوع داستان در سرتا سرجهان با مضامین و در شکلهای مختلف خلق شده است اما گویی مشغلههای زندگی روزمره و کوتاه شدن اوقات فراغت درکنارکم حوصله ترشدن انسان در دهههای اخیر بیش از پیش خود را برداستان نویسان و خوانندگان داستان تحمیل کرد هاند.
اواخر دههی هشتاد پس ازبحث وجدلهای فراوان و نظرسنجی، سکهی این نام گذاری به نام نویسندهی امریکایی رابرت کلی زده شد و رابرت شپارد و جیم توماس با گرد آوردن و ویرایش مجموعه هایی درمطرح تر شدن این گونهی ادبی نقش ایفا کردند. (۲)
این نوع داستان کوتاه امروزه در دوره آموزشی داستان نویسیی مراکز آموزشی تدریس میشود و مورد بحث و نقد قرار میگیرد.
کارهایی از جان آپداک، ریموند کارور، ران کارلسون، مارگارت اتوود، چارلز باکستر، گابریل گارسیا مارکز، الیس والکر، پم هوستون و…… در زمرهی این نوع داستانهای کوتاه معرفی شدهاند.
همچون بسیاری از گونههای ادبی، تعریفی جامع و مانع از این نوع داستان کوتاه داده نشده است و دربارهی ویژگیهای آن نیزنظرات گونه گون وجود دارد:
محدودیت دراستفاده ازکلمات ویژگیی داستان خیلی کوتاه ست، داستانی با کمترین و برگزیده ترین کلمات، میگویند این محدوده از ۱۰۰ کلمه تا ۱۰۰۰ کلمه است، محدودهای حتی ” به اندازهی زمان کشیدن یک سیگار” و یا ” تعریف داستان بر سر میز غذا”!. وقوع یک حادثه غیر منتظره و ناگهانی، حضور و عمل برق آسای یک یا چند شخصیت داستانی، یک موقعیت یا حالت غیر قابل انتظار در داستان را از دیگر ویژگیهای این گونهی ادبی بیان کردهاند.
در زبان فارسی نیز برای انواع داستانهای کوتاه ِ کوتاه معادل هایی به کار برده شده است: داستانک، پاره داستان، داستانهای ترکشی، داستانهای برق آسا و…
برخی از داستان نویسان ایرانی نیز در یکی دو دههی اخیر در این عرصه کارهایی منتشر کردهاند. ملیحه تیره گل، منتقد و شاعر، در مقالهای با عنوان ” داستانهای ترکشی” همراه با برشمردن ویژگیهای این گونهی ادبی ازاین نویسندگان همراه با نمونهای از کارهایشان، نام برده است:
” برخی ویژگی ها” در داستانهایی که زیرِ عنوان «داستانهای ترکشی» در این جا میخوانید، قابل ردیابی هستند. این داستان ها، «زانوی غم در بغل» نگرفته اند؛ به روان شناسی مجال بروز نمیدهند، باز، و بالقوه باقی می مانند؛ رفتارها یا غریزی هستند (مثل داستانهای «التهاب» نوشتهی شیریندخت رادی، و «شاعر» نوشتهی مسعود نقره کار؛ یا از سر ناچاری و گریز از موقعیت بروز کرده اند مثل داستانهای «باران پشت پنجره» و «گلها را من باید می خریدم» نوشتهی بیژن کارگر مقدم و «لحظه های خاکستری» نوشتهی قباد مهاجرانی، یا به رؤیایی آیینی پناه برده اند (مثل داستان «بژی» نوشتهی بهروز سیمایی)؛ و یا در حد حیرتِ سئوال باقی مانده اند (مثل داستان «آینه های مادر» نوشته ی الهام قیطانچی)…. ” (۳)
***********
زیرنویس، منابع و کتاب ها و مقاله های پیشنهادی:
1- http://en.wikipedia.org/wiki/Flash_fiction.
2- Sudden Fiction: American Short-Short Stories Edited by Robert Shapard and James Thomas. Layton, Utah: Gibbes M. Smith, Inc., 1986.- Sudden Fiction International: 60 Short-Short Stories Edited by James Thomas and Robert Shapard. New York-London: W. W. Norton & Company, 1989.
– Flash Fiction: 72 Very Short Stories Edited by James Thomas, Denise Thomas, & Tom Hazuka. New York-London: W. W. Norton & Company, 1992.
3- ملیحه تیره گل، معرفی داستان های ترکشی، سایت ملیحه تیره گل (سایت غرفه ی آخر)
– Fast Fiction: Creating Fiction in Five Minutes Roberta Allen. Cincinnati: Story Press, 1997.- MicroFiction: An Anthology of Really Short Stories Edited by Jerome Stern. New York-London: W. W. Norton & Company, 1996.- Short Shorts: An Anthology of the Shortest Stories Edited by Irving Howe and Illana Weiner Howe. Toronto-New York-London-Sydney: Bantam Books, 1983.- Fast Fiction: Creating Fiction in Five Minutes Roberta Allen. Cincinnati: Story Press, 1997.
– The World’s Shortest Stories Edited by Steve Moss. Philadelphia: Running Press, 1998.
-Flashes On The Meridian: Dazzled by Flash Fiction by Pamelyn Casto ——-http://www.heelstone.com/meridian/meansarticle1.html
-The Exercise of Writing Sudden Fiction” K.L.Storer
www.thewritegallery.com/writing/excercise_sudden…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گربه ی خانم کاترین
مسعود نقره کار
زير درختِ “گُل كاغذي” چُرت ميزند. صداي پاي دختركِ جواني كه حاشيهي خيابان ميدود چُرتش را پاره ميكند. همراه با خميازهاي بدنش را ميكشد، و به بلبلي كه روي نوك بالاترين شاخهي درخت ميخواند نگاهي مياندازد. بلند ميشود و سلانه سلانه به طرف خانهاش، خانهي خانم “كاترين” ميرود. خانه آن سوي خيابانِ ” گذر آهو” ست.
وسط خيابان مكث ميكند، برميگردد و باز به بلبل نگاه ميكند. مينشيند، ولو ميشود و آرام غلت ميزند. گرماي آفتاب بهاري را نسیم لابلاي موهايش پخش ميكند. زيرنورِ آفتاب، رنگِ برفگونهاش برق ميزند. گوشِ چپاش را كه به سوي صداي بلبل گرفته تكان ميدهد. گردن ميچرخاند و پشت اش را ميليسد. باز همراه با خميازهاي بدنش را ميكشد.
راه ميافتد، روبروي خانهي خانم كاترين، زير سايهي درخت سرو می نشیند. چرت می زند , چشم ميبندد، امّا فقط براي لحظهاي. دستهاي بزرگ و زُمختِ “عبدالله گربهكُش” دور گردنش حلقه ميشود، چشمها باِ پسزدن پلكها ميخواهند از حدقه بيرون بيايند. عبدالله “مثلِ شصت تير” حلقهي تسمهاي را كه دور دست ديگرش پيچیده، دور گردنِ گربه مياندازد و آن را سفت ميكند. فشار تسمه فرصتِ نفسكشيدن به گربه نميدهد. دهانش باز ميشود . دست و پا ميزند.
قهقههي بلند عبدالله بلبل را ميترساند، ميگريزد. حلقهي تسمه را سفت تر ميكند، و تسمه و گربه را دور سرش ميچرخاند. خودش هم با چرخش تسمه ميچرخد و قهقهه ميزند. و ناگهان تسمه را رها ميكند. تسمه و گربه زوزهكشان هوا را ميشكافند و به شاخهي درختِ بلوطِ حاشيهي زمين گُلف گير ميكنند. گربه بر شاخه حلقآويز ميشود و پسِ چند تكان و رعشه بيحركت ميشود. عبدالله می خندد و فرياد ميزند:
“حقِته خوارجنده، حقتِه”
آقاي فيشر كه صداي قهقههي عبدالله به خيابان كشاندش، عصباني مي شود و از كوره در ميرود :
“آخه مرد اين چه كاريه تو ميكني؟ اون حيوون به تو چيكار داره؟ چرا اينقدر ظالم و سنگدل هستي مرد ؟”
“واسه اينكه خوار جنده دزده، بيچشم و روئه، فهميدي؟ موهاشم نماز نداره، تازه شانس آورد ه سیم برق نداشتم والا خوار جنده رو زجرکش اش می کردم”
آقاي فيشر سري تكان ميدهد و غرولندكنان به طرف خانه ميرود:
“من كه زبانِ اين مرد را نميفهمم، او هم زبان من را نميفهمد، سروكلهزدن ندارد”
عبداللهِ امّا ولكن نيست:
“برو بابا تو ديگه درکونتو بذارموش توش نره ، تو اگه آدم بودي مار و مارمولك و لاكپشت و خرچنگ جمع نميكردي، حيوون قحطييه مگه اُزگَل…”
هنوز حرفِ عبداللهِ تمام نشده كه صداي جيغِ خانم كاترين تن او و آقاي فيشر را ميلرزاند. خانم كاترين به گربهي حلقآويزشدهاش اشاره ميكند و فریاد می زند:
” قاتل، قاتل “
عبدالله فرارمی کند. صداي پايش گربه سفيد ی را كه پاي درختِ گل كاغذي چُرت ميزند، بيدار ميكند. گربه چشم باز ميكند و همراه با خميازهاي بدنش را ميكشد. به بلبلي كه روي نوك بالاترين شاخهي درخت ميخواند نگاهي مياندازد، بلند ميشود، و سلانه سلانه به طرف خانهاش ميرود.
سال ۱۹۹۷/ اورلاندوـ امريكا
***
برگرفته از [سایت اثر]
by مسعود نقره کار | 21.فوریه 2024 | مقالات
بازدیدها: 2
همه چیزِ مان” نوبرانه” است. یکی از بزرگترین “رخدادهای مهم قرن بيستم” و یکی از” تضادمند ترین و ناهمگون ترین انقلاب ها” را تجربه کردیم اما به جای اینکه به چرائی بروز انقلاب و شکست آن فکر کنیم و از درس های آن برای امروز و فردای میهنمان بهره بگیریم، سناریوهای مقصریابی و فرافکنی و”چماق” سازی بر صحنه آورده ایم. تلاش برای مقصر یابی و فرافکنی با هدف شانه خالی کردن از قبول مسؤلیت خویش در پیدائی و پیامدهای انقلاب نه فقط راه به درس آموزی ای اثر بخش و واقع بینانه از این انقلاب نخواهد برد، بلکه صحه گذاردن به تحریف های گمراه کننده خواهد بود.
2
نام ها به این انقلاب داده ایم. برپادارندگان حکومت اسلامی “انقلاب شکوهمند اسلامی” و “یوم الله” صدایش می زنند. مخالفان حکومت اسلامی “انقلاب”، ” قیام”، ” شورش”، “بلوا” و ” فتنه” بر آن نام نهاده اند. بعد از 45 سال بحث و جدل پیرامون این انقلاب، نه در راستای درک و فهم بهترِآن رخداد و پیامدهایش، که بیشتربرای رو کم کردن یکدیگر و دق دلی خالی کردن سینه چاک داده ایم. با ارزیابی ها و تحلیل ها عصبی، هیجانی، یک جانبه و فرافکنانه واقعیت و حقیقت سلاخی کرده ایم. نسل های زمانۀ انقلاب و نسل های بعدی به دنبال توجیه کردارخود و توطئه پنداری رخدادهای اجتماعی، سیاسی و فرافکنی خطاهای خویش و یا ارضای سیاسی خویش اند و به ندرت به راه شناخت، نفی و نقد خطاها و لغزش ها، درس آموزی و فکر آباد کردن خرابی ها بوده اند.
پس از گذشت 45سال با مجموعه ای از صفت ها و نسبت ها ، و بیش از ده ها نظر، تلقی و دیدگاه در باره چرائی و چگونگی، وزمینه ها و مناسبت های متعدد سیاسی، طبقاتی، اقتصادی، مذهبی و فرهنگی در بروز این انقلاب مواجه هستیم.
تحلیل گران و نظریه پردازان پای چهار رخداد مهم و تاثیرگذار انقلاب مشروطه، کودتای 28 مرداد سال 1332، بلوای 15 خرداد 1342 و واقعه سیاهکل در بهمن سال 1349را به عنوان زمینه سازان این انقلاب به میان کشیده شده است. “انقلاب سفید” و نحبگان ناسیونالیست و بیگانه ستیز و نزدیکی به امپریالیسم جهانی و بر باد دادنِ هویت ملی و اسلامی را مقصران بروز این انقلاب دانستنه اند. توطئه “احمد رشیدی مطلق” با توهین به خمینی و طرح جیمی کارتر با هدف تحقق “حقوق بشر” و ” فضای باز سیاسی” و “ده شب شعر و سخن در انستیتو گوته تهران” را عوامل بروز انقلاب معرفی کرده اند.
اصلاحات شبه مدرنیستی، خودکامگی، بوروکراسی، گسترش فساد و رشوه خواری در دستگاه های حکومتی، اقتصاد دلالی و متکی به نفت، مهاجرت از روستا ها به شهرها و شکل گیری نیروهای جدید اجتماعی که به خواست ها و نیازهایشان پاسخ داده نمی شد را هم در بروز انقلاب سهیم دانسته اند. پوپولیسمی به پیشوایی خمینی را سبب ساز انقلابی” بورژوا- دمکراتیک پنداشته اند و …
در این میانه اما چهار نظر، نگاهی جمع و جورتر و واقعی تر در برابر ما می گذارند :
1– تيری دوژاردن”روزنامه نگار فيگارو که زمان انقلاب در ايران بود، عوامل بروز انقلاب را برشمرده است: ۱- توسعه اقتصادی لجام گسيخته و بی برنامه و بروز شکاف بيشتر ميان فقر و ثروت ۲- خودکامگی 3- سرکوب همه ی مخالفان باستثنای مخالفان مسجدی ۴- توهم بر گشت به امپراطوری داريوش و ژاندارمی منطقه تحت حمايت امريکا.
2- شعبان جعفری در بارۀ علت بروز انقلاب گفت:” عقیده منو میخواین؟ یه چیزی به شما میگم عین حقیقته، قبول کن. ببین، این اوستودیوم فرح کجا بود؟ یادتونه کجا بود؟
سرشار:ته فرح آباد ژاله
جعفری: باریکلا. ببین اونجا که اوستودیوم ساخته بودن، بغلش چی بود؟
سرشار: نیروی هوائی؟
جعفری: دیگه بغلش چی بود؟ نمیدونین، هان؟ بغلش حلبی آباد بود. بیست هزارتا.
… الان هیچکدوم از شما نمیدونین. اینا اونجا زندگی میکردن. آخه یکی نباید بود به وضع اینا میرسید؟ وقتی اون اوستودیوم روساختن، استودیومی به اون عظمتو، یکی نبود بپرسه:” اینجا چیه؟ این همه حلبی رو هم؟” همه اونا امروز پاسدار و کمیته چی شدن….آخه شما میری تو اون اوستودیوم، پیاده شو، ببین اینجا چیه، بگو این حلبیا چیه؟ اینا کی ان اینجا زندگی مبکنن؟ اینارو جمع کنین، این ملتتو ببین. بابا، آدم یه حقیقتی رَم باید بگه. میدونین آدم همه اش نباید بشینه تعریف کنه…” این خون من برای شاه تو رگم میگرده، من همیشه به روحش فاتحه میفرستم چون مردی بود استثنائی! دلشم میخواست برای مملکتش کار کنه ولی اینا نذاشتن. به اینام هیچ کاری ندارم، هیچوقت، هیچی. اینه که یه وقت پیش بیاد میگم، چرا نمیگم، همه رو میگم. دونه دونه اینارو میگم که اینا چیکارکردن. اونم اگه بد بختش کردن همینا کردن، همین دورو وریاش کردن و به این روز سیاه نشوندنش و گرفتارش کردن.”(شعبان جعفری در گفت و گو با هما سرشار)
3- داریوش همایون، وزیر اطلاعات و جهانگردی و از معدود “روشنفکران” حکومتی، که در تبعید تلاش کرد نگاهی واقع بینانه به مسائل میهنمان داشته باشد، نوشته است: “…ایران شاهنشاهی با آنهمه قدرت درشش ماه سرنگون شد، نه مانند فرانسه 1789 خزانه اش در جنگ های هفت ساله و استقلال تهی شده بود و نه مانند روسیه 1917 با شکست در جنگ از هم پاشیده بود. در سال 1357 کشوررا در سینی زرین به انقلابیان پیروزمند تقدیم کردند. گنجینهای که به تاراج آنان درآمد چنان شگرف بود که چشمانشان را نمی توانستند باور کنند و….”، ” در آنچه به سهم نظام پادشاهی مربوط می شود بهتر است گفتاوردی از آقای بهروز داودیان بیاورم که به نظرم لُب کلام را در خود دارد: رژیم همه جامعه را دگرگون کرد بود ولی نمی توانست خود را نیز دگرگون کند..”
4- اندیشگی، گفتمان و کردار غرب ستیزانه و هراس از مدرنیته که در میان چپ ها، روحانیون و بخشی از روشنفکران فرهنگی و هنری وجود داشت، از عوامل بروز انقلاب شدند.
3
بسیارانی می پندارند که انقلاب بهمن يک اتفاق ناگهانی و خلق الساعه بود، اما اینگونه نبود، بر انبار این انفجار بزرگ و مهیب سالها باروت ریخته شده بود. این انقلاب يک انقلاب فراگير بود که اکثر گروه ها و اقشار اجتماعی و “گروه های فرا طبقاتی و اجتماعی” ايفای نقش کردند.
فقدان آزادی های سياسی، سیاست سرکوب مخالفان و راه آمدن رژیم پهلوی با روحانیت و آخوندیسم، سانسور و نقض آشکار “حقوق بشر”، خدایگان سازی و خدایگان پنداری(*)، عقب ماندگی سیاسی و فرهنگی دشمنان و مخالفان رژیم پهلوی و جامعه ای تحریک پذیر و هیجانی از پایهای ترین عوامل بروز انقلاب بودند. در این میانه نیروهای ملی و سکولار، چپ ها و بخشی از روشنفکران با درک و فهمی نادرست و درهم برهم از آزادی، دموکراسی، حقوق بشر،سکولاریسم، مدنيت، مدرنيت و توسعه در به قدرت رسیدن خمینیسم نقش ایفا کردند، جماعتی که در میان بخش بزرگی از اینان شور و هیجان بر شعور می چربید. حتی فضای فکری، سياسی و فرهنگیِ جامعه ی روشنفکری ما با تحمل ديگری و دگرانديشی و مخالفت، که نشانه ای از مدرن بودن است بيگانه بود.
افزایش در آمد نفت و رفاه نسبی و تجدد گرایانه ( به ویژه سال های 55-54) تضادها و فاصله و شکاف ثروت و فقر را افزایش داد. اصلاحات اقتصادی و اجتماعی آمرانه مشکل آفرین شدند. مهاجرت از روستاها و شهرهای کوچک به پایتخت و شهرهای بزرگ، حاشيه نشينیی زورآبادی وحلبی آبادی و زاغه نشینی، به ويژه در اطراف پایتخت که به دلایل طبقاتی و فرهنگی و دینی پايگاه اجتماعی روحانیون را در سطح تهران و ساير شهرهای بزرگ تقويت کردند. جامعه به لحاظ اخلاقی و فرهنگی دچار تشدید تنافض شده بود. فساد مالی در دستگاههای حکومتی و اداری رو به افزایش داشت.
. عوامل منطقهای و بین المللی نیز در بروز انقلاب نقش داشتند اما نه در آن حدی که معمولا” با برداشت ” تاریخی مان ” از مفهوم ” توطئه” سراغ اش رفته ایم و کل حرکت ها و جنبش ها را توطئه ی بیگانگان پنداشته ایم.
امريکا و انگليس برخی از اقدام های شاه را “منطقی و درست” نمی دیدند، به ویژه تلاش برای به دست گرفتن رهبری اوپک برای افزایش قیمت نفت، نزديکی به روس ها و کشورهای بلوک شرق و سوريه و… شرايط ايران و همجواری اش با ” اتحاد شوروی ” آن ها را ترسانده بود که مبادا چپ ها به نيروی جايگزين حکومت شاه بدل شوند و کمربند امنيتی ای که دور وبر اتحاد شوروی دست و پا کرده بودند شل تر شود. به همين خاطر تقویت روحانيون و ليبرال های نزديک به روحانيون در دستور کارشان قرار گرفت. کنفرانس گوآدولوپ، که نقش حمایت از روحانیون و خمینی بازی کرد، در پیدائی انقلاب و پیروزی روحانیون نقش تعيين کننده نداشت.
4
فضای عصبی و هیجانی و کینه توزانه و فرافکنانه در میان بخشی از اپوزیسیون نسبت به نیروهای شرکت کننده در انقلاب بهمن و هیستری روشنفکرستیزی، یکی از عوامل تفرقه افکنی و پراکندگی اپوزیسیون حکومت اسلامی در خارج و داخل کشور شده است. در بروز انقلاب بهمن بسیاری از شخصیت های سیاسی و مذهبی، روشنفکران سیاسی و فرهنگی و نیروهای سیاسی و اجتماعی چپ گرا و مذهبی نقش داشته اند. نقش رژیم پهلوی بویژه نقش محمد رضا شاه را نیز در بروز انقلاب بهمن نمی توان نادیده گرفت. داریوش همایون که انقلاب بهمن را ” نالازم ترین و آسانترین انقلاب می دانست، نوشته است:”…همه ی ساخت قدرت بر وجود یک نفر، پادشاه قائم بود و او – چنانکه در عمل نشان داده بود- در برابرهر فشار جدی آماده دادن بیشترین امتیازات تا حد گریز بود”.
بی تردید این انقلاب شکست خورده که نکبت و خرابی و جنایت به بار آورده را اقدامی سنجیده و ضروری دانستن و دفاع ازآن با داده ها و واقعیت ها خوانایی ندارند. بنابراین باید تلاش کرد برخورد ها و نقدها در رابطه با انقلاب بهمن واقعی، متمدنانه و سازنده پیش برود، نه درمسیر تفرقه و پراکندگی ای که حکومت اسلامی می خواهد و به آن دامن می زند.
وقت آن است که بیش از هر چیز روی درس های این انقلاب تمرکز کرد و از تجربه ها و شکست ها آموخت. فروکاهیدن ناتوانی اپوزیسیون دموکراسی خواه در راهِ ایجاد نزدیکی، همکاری و توافق بر سر اصولی که ایران آینده را خواهد ساخت، با آموختن و فهم بیشتر این درس ها امکان پذیر است.
این درس ها کدامند؟
1- خمینی با بهره گیری ماهرانه از شعار وگفتمان دموکراتیک، کارسازو فراگیر”همه با هم” به قدرت رسید. بهره وریِ فریبکارانه خمینی از این پدیده سبب شده است که برخی از مخالفان رژیم اسلامی در برداشتی کلیشهای، با شبیه سازی و شبیه خوانی و تلافی جویانه، و جماعتی نیز فرقه گرایانه درراستای تحقق امیال سیاسی خود و تشکل شان این روش و فکر را نادرست بنمایانند.
تئوری”همه با هم” یک تئوری، گفتمان و شعار دموکراتیک است، و میتوان آن را مترادف و همسنگِ همگرائی، همکاری، همیاری و ائتلاف “همه” نیروهای دموکراسی خواه قلمداد کرد. البته تفاوتهای هم صدایی، همدلی وهمگرائی با ائتلاف، اتحادعمل، اتحاد و وحدت روشن است اما حتی اگر پذیرفته شود که از”همه با هم” انتظار حرکتی وحدت طلبانه است بازمی باید توجه داشت که آغازدستیابی به “وحدت ” عبوراز دروازه گفت و گو، همکاری و ائتلاف سیاسی ست. برای سرنگون کردن حکومت اسلامی و سامان دادن ساختاری دموکراتیک در میهنمان یک راه وجود دارد:”همه” نیروهای سیاسی و اجتماعی، و همه گروه های اجتماعی ی دموکراسی خواه ” با هم” گام بردارند. براندازی حکومت اسلامی و تامین آزادی، رفاه، عدالت و همبستگی در میهنمان کارِ یک شخصیت و یک نیروی سیاسی نیست، این کارستان نیروی سیاسی و اجتماعی قدرتمندی متشکل از” دموکراسی خواهان” را می طلبد. این مسیر بی شک شکل گیری یک “رهبری جمعی، دموکراتیک و با برنامه” را دستاورد خواهد داشت.
2- درشرط و خواست جدایی دین از حکومت کمترین تعلل نمی باید صورت بگیرد. انقلاب بهمن نشان داده است که دین و ایدئولوژی های دینگونه، و هر نوع افراطی گرائی سیاسی در قدرت فقط جهل و نکبت و جنایت دستاورد خواهند داشت، به ویژه اسلام سیاسی.
3- آزادی، رفاه و عدالت از خواست های اساسی ست، در انقلاب بهمن خمینیسم این هرسه را ذبح شرعی کرد.
4- در انقلاب بهمن بخش بزرگی از مردم و نیروهای شرکت کننده در انقلاب می دانستند چه نمی خواهند ودر بارۀ اینکه چه می خواهند فکر و کار نکرده بودند. خیال می کردند هر کس و هر رژیمی به جای شاه و رژیم اش بنشیند بهتر خواهد بود. شخصیت ها و جریان هایی بودند که برنامه هایی دموکراتیک برای اداره و پیشرفت مملکت داشتند که متاسفانه جذب خمینیسم شدند. بدون داشتن برنامه ای مشخص و قابل اجرا و داشتن درک روشنی از آینده دستیابی به دموکراسی، آزادی و حقوق بشر ناممکن خواهد بود. سرنگونی حکومت اسلامی گامی بلند به سوی دموکراسی ست اما تحقق دموکراسی نیست، برای بر پائی ساختاری دموکراتیک و عادلانه می باید نیروئی قدرتمند ودموکراتیک، و برنامه داشت.
*****
منابع:
* در دوران پهلوی نارصایتی ها در مقاطعی خاص اوج می گرفت . نمونه اش در جشن های 2500 سالگی بنیانگذاری شاهنشاهی، نمایش پُرجرجی که بیش از 200 میلیون دلار هزینه برداشت، اقدامی که نه فقط خشم مخالفان و روشنفکران جامعه، حتی صدای امریکائی ها را در آورد. همان هنگام جرج بال، معاون سابق وزارت امور خارجه گفت :” شاه در کشوری که درآمد سرانه مردم ان 250 دلار در سال است ، مانند یک امپراطور جشن برپا گرده و با ادعای رفورم و نوگرائی البسه و پوشاک دوران استبداد باستانی را به نمایش می گذارد.”
و یا برچیده شدن احزاب مردم و ملیون و ایران نوین، و تشکیل حزب واحد رستاخیز و تشکیل نظام تک حزبی و…
– غنینژاد: انقلاب منشا اقتصادی نداشت/ شهرنشینان و روشنفکران منادیان انقلاب شدند، تاریخ ایران، فروردین ۱۳۹۲ 1
2- باقر مومنی، از موج تا توفان، نشریه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نقطه، سال اول، زمستان 1374 و بهار 1375
3- مقاله ای که به انقلاب ایران انجامید- ايران و استعمار سرخ و سياه، متن مقاله احمد رشيدی مطلق در روزنامه اطلاعات، 17 دی 1356
4- مهرداد مشایخی و داریوش همایون، درباره انقلاب بهمن، مجله آرش(پاریس)، شماره 102، دی ماه 1387( ژانویه 2009)
5- داریوش همایون، نالازم ترین و آسانترین انقلاب تاریخ، مجله آرش (پاریس)، شماره 13بهمن 1370(فوریه 1992) صص 17 و 18
6- داریوش همایون، درباره انقلاب بهمن، مجله آرش(پاریس)، شماره 102، دی ماه 1387(ژانویه 2009)
7- داریوش همایون، درس های که از انقلاب اسلامی گرفته ایم، شهروند، شماره608، مارس2003
8- هما سرشار، شعبان جعفری، پرسش و پاسخ، نشر ناب( لس آنجلس) چاپ دوم، بهار سال 1381
9مجله آرش (پاریس)، شماره های 13، 24، 35، 102 ( با بیش از 30 مقاله در باره انقلاب بهمن)
11- ناصر پاکدامن، ده شب شعر1356، بررسی و ارزیابی یک تجربه ، سخنرانی ( پاریس)، 30 دیماه 1367( 20 زانویه سال1989)، از انتشارات کانون نویسندگان در تبعید
12- ایران در قرن بیستم، ژان پیرویگار،برنارد هوکارد، یان ریشار، ترجمه هوشنگ مهدوی
13- مهرداد مشایخی، نوسازی سیاسی، اقتدارگرائی، دموکراسی، کودتا / شهروند ، شماره های 372 و 373 ، شهریور 1374
14- چرا انقلاب شد؟ تفسیری از دکتر شاپور بختیار
http://melliun.org/iran/18531
15- یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمهی کاظم فیروزمند، حسن شمسآوری و محسن مدیر شانهچی، تهران، نشر مرکز، 1381، چاپ پنجم
16- چرا انقلاب 1357 اسلامی شد؟، مشرق ، پنجشنبه ۱۷ بهمن /۱۳۹۲ / 6 فوریه سال 2014
17- مهدی بازرگان، انقلاب ایران در دو حرکت، دفتر نهضت آزادی،1984
******
منبعِ مقاله:
سایت رسمی جمعیتِ سوسیال دموکراسی برای ایران
آزادی و عدالت اجتماعی – آزادی و عدالت اجتماعی (azadivaedalat.com)
FacebookTwitterEmailWhatsAppCopy LinkMessageTelegramWeChatPrintTeilen