شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

و چه قصاب خانه ای ست این دنیای بشریت

و چه قصاب خانه ای ست این دنیای بشریت

پس از رنسانس و عصر روشنگری و حکایت انسان محوری و مدرنیسم ، و حتی حدیثی به نام پست مدرنیسم ، و سخن سرایی ها و فلسفیدن ها در باب آزادی و دموکراسی و حقوق بشر، خوش باورانه خیال پردازی می کردیم که لااقل نقالان و مبلغان و مروجان این مفاهیم و پدیده ها نه تعذیب و شکنجه و قصابی انسان تایید خواهند کرد، و نه دست به چنین شناعت هایی خواهند زد. تصورمان این بود که بشریت از دنیای مثالی و منش و روش اسطوره ای و مذهبی دور شده است و می رود تا خردمندانه جهان را سرشار از عشق به دیگری و توجه به حق حیات دیگری کند. با اینکه واقعیت بارها مهر باطل بر این خوش باوری های خیال پردازانه زده است، هنوز اما به سختی باورمان می شود در جهانی سرشار ازخشونت و کینه ونفرت زندگی می کنیم.

اگر تعذیب و شکنجه و شقه کردن و گردن زدن “مجرمان” را پیش تر در میادین شهرها و مکان های ویژه انجام می دادند ، و فقط تعداد معدوی به تماشای ” بدن محکومان” می ایستادند، و کودکان و نوجوانان اجازه دیدن آن صحنه ها ی شرم آور نداشتند، امروزمیلیون ها کودک و نوجوان وجوان چنین صحنه هایی را نه فقط تما شا که برای هم ” فوروارد” می کنند:

در گوشه ای برای نوجوانان کلاس درس چگونگی سر بریدن انسان راه انداخته اند و سربریدن “مجرمان” توسط این نوجوانان نیز از طریق رسانه ها به تماشای میلیون ها کودک و نو جوان و جوان گذاشته می شود . در این کلاس می آموزانند که بر بنیاد ” عطوفت اسلامی” مبادا به وقت سر بریدن کارد تان مغایر با موازین اسلامی به کار برده شود، وخدای ناخواسته خشونتی از سوی ذبح کننده سر بزند!. در همسایگی این کلاس ها ی توحش، در میهنمان اعدام وسیله ی تفریح و تفنن و نوعی پیک نیک شده است. در ایران اسلامی درحین تماشای اجرای حکم اعدام می توان از جگرکی ای که حلق آویز کردن انسان نوعی ناهار بازارکسب و کارش است، و بوی مشتهی ِخوش گوشت انداخته در آتش اش هم اشتها بیشتر می کند، جگر و دل و قلوه ای خرید و خورد و بعد به سر کار و زندگی رفت.

در این میانه آن چه حکومت اسلامی ایران و حکومت های مشابه اش مرتکب شده و می شوند غیر مترقبه و تعجب آورنیست . این بنده خداها ی بی ادعا کتمان نکرده اند که پوست کندن و قطعه قطعه و شقه کردن، و کارد آجین و شمع آجین کردن و سر بریدن و دار زدن و تیر باران کردن بخش مهمی از مذهب و سیاست شان است. این خلق الله ” صادقانه ” گفته اند و می گویند تقیه و دروغ مصلحت آمیز و تعزیر و تعذیب و قطع عضو و گردن زدن و سنگسارو اعدام، و کشتن و کشته شدن پاره ای ازمذهب و سیاست شان است ، وبا تبختر و افتخار ازمنابر سنتی ومدرن نعره زنان به توحش خویش می بالند. نه، از این موجودات بیش از این انتظار نمی توان داشت. سخن و توقع اما از حکومت ها و کشورهایی ست که خود را نقال ومبلغ ومروج آزادی و دموکراسی وحقوق بشر می پندارند و رفتاروحشیانه ی حکومت ها یی امثال حکومت اسلامی را نفی می کنند، در حالیکه خود از توحش و خشونت فاصله نگرفته اند و به بقا و گسترش کینه و نفرت و ” حیوانیت” انسان یاری رسانده و می رسانند. و اینگونه است که چنین تصویری از کره ی خاکی و اشرف مخلوقات اش رقم زده شده است:

نوجوانی در حال بریدن سریک مرد در کلاسی که ذبح اسلامی انسان آموزش می دهند، کودکی بر شانه های پدر به تماشای جان کندن جوانی بر دار، نعره ی تکبیر وجمجمه ای له شده از سنگسار، مردمانی در حال دویدن تا از مراسم گردن زدن وانمانند، رژه ی اجساد متلاشی شده ترور بزرگ در نیویورک، نمایش به دار آویختن دیکتاتورعراق و دستیاران اش، پوزخند سرباز امریکایی بر چهره ی خرد شده ی بن لادن، التماس دیکتاتورلیبی

برای زنده ماندن پیش از آنکه جسم و جان اش تحقیر و دریده شوند و…….

به راستی اینجا اگر قصاب خانه نیست، پس چیست؟

و این چنین است تصویری که ” بامداد” شعربه درستی از” قصاب خانه ی بشریت” پیش رویمان گذاشته است:

در زمان سلطان محمود می‌کشتند که شیعه است

زمان شاه سلیمان می‌کشتند که سنی است

زمان ناصرالدین شاه می‌کشتند که بابی است

زمان محمد علی شاه می‌کشتند که مشروطه طلب است

زمان رضا خان می‌کشتند که مخالف سلطنت مشروطه است

زمان پسرش می‌کشتند که خراب‌کار است

امروز توی دهن‌اش می‌زنند که منافق است و

فردا وارونه بر خرش می‌نشانند و شمع‌آجین‌اش می‌کنند که لا مذهب است.

اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمی شود :

تو آلمان هیتلری می کشتند که یهودی است

حالا تو اسرائیل می‌کشند که طرف‌دار فلسطینی‌ها است

عرب‌ها می‌کشند که جاسوس صهیونیست‌ها است

صهیونیست‌ها می‌کشند که فاشیست است

فاشیست‌ها می‌کشند که کمونیست است‌

کمونیست‌ها می‌کشند که آنارشیست است

روس ها می‌کشند که پدر سوخته از چین حمایت می‌کند

چینی‌ها می‌کشند که حرام‌زاده سنگ روسیه را به سینه می‌زند

و می‌کشند و می‌کشند و می‌کشند

و چه قصاب خانه‌یی است این دنیای بشریت!

ساحلِ خاطرات – مسعود نقره کار

ساحلِ خاطرات – مسعود نقره کار

  • دیتونابیچ، از ساحل های اقیانوس آتلانتیک ( اقیانوس اطلس) در ایالت فلوریدای امریکاست.
  • درآپارتمان کوچک ام در فرانکفورت (آلمان) و در خانه ام در اورلندو- فلوریدا (امریکا) سالیانی میزبان تعدادی از دوستان و نادوستانِ اهل قلم و سیاست بودم.
  • آپارتمان فرانکفورت حکایت ها در سینه دارد، حکایت های تراژیک و متفاوت با خانۀ اورلندوی امریکا. بخشی از خاطرات آپارتمان فرانکفورت را در رمان “قبیله من” که به سال ۲۰۰۵ منتشر شد و یادداشت هایم روایت کرده ام.
  • در اورلندو به نام و به همتِ “کانون فرهنگی ایرانیان شهر اورلندو” از اهل قلم و هنر و سیاست دعوت می شد تا در برنامه های متنوع ازجمله سخنرانی، مناسبت ها و برنامه های هنری شرکت کنند. از سال ۱۹۹۶ تا به امروز (سال۲۰۲۳) بیش از ۱۰۰ تن از اهل قلم و هنر و سیاست از داخل و خارج کشور در برنامه های این کانون فرهنگی شرکت داشتند.
  • این روزها در حال نوشتن خاطراتم از ساحل “دیتونا بیچ” و برخی از میهمانان” کانون فرهنگی ایرانیان شهر اورلندو” هستم. خاطرات ساحل اطلس اسطوره ای که با ده ها نویسنده و شاعر و اهل سیاست و فرهنگ و هنر، و عزیزانی دیگر زیرنگاه مرغان دریائی و کفترچاهی هایش(۱) گشت زدیم، حکایت شادی ها و رنج هایی ست که روایت و تقسیم کردیم.

ادامه مطلب

برگرفته از سایت اخبار روز