و چه قصاب خانه ای ست این دنیای بشریت
پس از رنسانس و عصر روشنگری و حکایت انسان محوری و مدرنیسم ، و حتی حدیثی به نام پست مدرنیسم ، و سخن سرایی ها و فلسفیدن ها در باب آزادی و دموکراسی و حقوق بشر، خوش باورانه خیال پردازی می کردیم که لااقل نقالان و مبلغان و مروجان این مفاهیم و پدیده ها نه تعذیب و شکنجه و قصابی انسان تایید خواهند کرد، و نه دست به چنین شناعت هایی خواهند زد. تصورمان این بود که بشریت از دنیای مثالی و منش و روش اسطوره ای و مذهبی دور شده است و می رود تا خردمندانه جهان را سرشار از عشق به دیگری و توجه به حق حیات دیگری کند. با اینکه واقعیت بارها مهر باطل بر این خوش باوری های خیال پردازانه زده است، هنوز اما به سختی باورمان می شود در جهانی سرشار ازخشونت و کینه ونفرت زندگی می کنیم.
اگر تعذیب و شکنجه و شقه کردن و گردن زدن “مجرمان” را پیش تر در میادین شهرها و مکان های ویژه انجام می دادند ، و فقط تعداد معدوی به تماشای ” بدن محکومان” می ایستادند، و کودکان و نوجوانان اجازه دیدن آن صحنه ها ی شرم آور نداشتند، امروزمیلیون ها کودک و نوجوان وجوان چنین صحنه هایی را نه فقط تما شا که برای هم ” فوروارد” می کنند:
در گوشه ای برای نوجوانان کلاس درس چگونگی سر بریدن انسان راه انداخته اند و سربریدن “مجرمان” توسط این نوجوانان نیز از طریق رسانه ها به تماشای میلیون ها کودک و نو جوان و جوان گذاشته می شود . در این کلاس می آموزانند که بر بنیاد ” عطوفت اسلامی” مبادا به وقت سر بریدن کارد تان مغایر با موازین اسلامی به کار برده شود، وخدای ناخواسته خشونتی از سوی ذبح کننده سر بزند!. در همسایگی این کلاس ها ی توحش، در میهنمان اعدام وسیله ی تفریح و تفنن و نوعی پیک نیک شده است. در ایران اسلامی درحین تماشای اجرای حکم اعدام می توان از جگرکی ای که حلق آویز کردن انسان نوعی ناهار بازارکسب و کارش است، و بوی مشتهی ِخوش گوشت انداخته در آتش اش هم اشتها بیشتر می کند، جگر و دل و قلوه ای خرید و خورد و بعد به سر کار و زندگی رفت.
در این میانه آن چه حکومت اسلامی ایران و حکومت های مشابه اش مرتکب شده و می شوند غیر مترقبه و تعجب آورنیست . این بنده خداها ی بی ادعا کتمان نکرده اند که پوست کندن و قطعه قطعه و شقه کردن، و کارد آجین و شمع آجین کردن و سر بریدن و دار زدن و تیر باران کردن بخش مهمی از مذهب و سیاست شان است. این خلق الله ” صادقانه ” گفته اند و می گویند تقیه و دروغ مصلحت آمیز و تعزیر و تعذیب و قطع عضو و گردن زدن و سنگسارو اعدام، و کشتن و کشته شدن پاره ای ازمذهب و سیاست شان است ، وبا تبختر و افتخار ازمنابر سنتی ومدرن نعره زنان به توحش خویش می بالند. نه، از این موجودات بیش از این انتظار نمی توان داشت. سخن و توقع اما از حکومت ها و کشورهایی ست که خود را نقال ومبلغ ومروج آزادی و دموکراسی وحقوق بشر می پندارند و رفتاروحشیانه ی حکومت ها یی امثال حکومت اسلامی را نفی می کنند، در حالیکه خود از توحش و خشونت فاصله نگرفته اند و به بقا و گسترش کینه و نفرت و ” حیوانیت” انسان یاری رسانده و می رسانند. و اینگونه است که چنین تصویری از کره ی خاکی و اشرف مخلوقات اش رقم زده شده است:
نوجوانی در حال بریدن سریک مرد در کلاسی که ذبح اسلامی انسان آموزش می دهند، کودکی بر شانه های پدر به تماشای جان کندن جوانی بر دار، نعره ی تکبیر وجمجمه ای له شده از سنگسار، مردمانی در حال دویدن تا از مراسم گردن زدن وانمانند، رژه ی اجساد متلاشی شده ترور بزرگ در نیویورک، نمایش به دار آویختن دیکتاتورعراق و دستیاران اش، پوزخند سرباز امریکایی بر چهره ی خرد شده ی بن لادن، التماس دیکتاتورلیبی
برای زنده ماندن پیش از آنکه جسم و جان اش تحقیر و دریده شوند و…….
به راستی اینجا اگر قصاب خانه نیست، پس چیست؟
و این چنین است تصویری که ” بامداد” شعربه درستی از” قصاب خانه ی بشریت” پیش رویمان گذاشته است:
در زمان سلطان محمود میکشتند که شیعه است
زمان شاه سلیمان میکشتند که سنی است
زمان ناصرالدین شاه میکشتند که بابی است
زمان محمد علی شاه میکشتند که مشروطه طلب است
زمان رضا خان میکشتند که مخالف سلطنت مشروطه است
زمان پسرش میکشتند که خرابکار است
امروز توی دهناش میزنند که منافق است و
فردا وارونه بر خرش مینشانند و شمعآجیناش میکنند که لا مذهب است.
اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمی شود :
تو آلمان هیتلری می کشتند که یهودی است
حالا تو اسرائیل میکشند که طرفدار فلسطینیها است
عربها میکشند که جاسوس صهیونیستها است
صهیونیستها میکشند که فاشیست است
فاشیستها میکشند که کمونیست است
کمونیستها میکشند که آنارشیست است
روس ها میکشند که پدر سوخته از چین حمایت میکند
چینیها میکشند که حرامزاده سنگ روسیه را به سینه میزند
و میکشند و میکشند و میکشند
و چه قصاب خانهیی است این دنیای بشریت!