گرامی باد پنجاه و هفت سالگی تأسیس کانون نویسندگان ایران!
پنجاه و هفت سال از تأسیس کانون نویسندگان ایران گذشت اما «ضرورت»ی که به تأسیس کانون انجامید هنوز پابرجاست. همچنان که ارادهی جمعی که پس از قتلهای سیاسی حکومتی، نویسندگان آزادیخواه را برای احیای فعالیت کانون نویسندگان ایران گرد هم آورد، هنوز به قوت خود باقیست و چون مانعی سخت در برابر حاکمیت و شیوههای پیچیدهی سرکوب و سانسور ایستاده است.
مدتی مدید صدای کانون نویسندگان ایران یگانه صدای جمعی بود که به بهای جان و زندان و بازداشت و تهدید اعضایش از ضرورت دفاع از آزادی بیان و مبارزه با سانسور سخن میگفت. امروز اما مقاومتها و تجربهی شکستها و پیروزیها، آزادیخواهان را گرد هم آورده است. دیگر نمیتوان از آزادی سخن گفت اما برای تحقق آزادی بیان گام برنداشت. خواست آزادی بیان در بستر عینی زندگی به خواستی عمومی بدل شده است. آنچه کانون نویسندگان ایران در این پنجاه و هفت سال در موضعگیرها و مکتوبات خود ثبت کرده است سند انکارناپذیر این واقعیت است که سرکوب آزادی بیان و گسترش سانسور تنها دامان نویسندگان و هنرمندان و روزنامهنگاران را نمیگیرد؛ بسیار بودهاند معترضان، دادخواهان، کارگران، معلمان، دانشجویان و زنانی که پاسخ کلامشان را با بازداشت و زندان گرفتهاند. در تمام این سالها بند اول منشور کانون نویسندگان ایران، «آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان»، چراغ راه کانون و کانونیان بوده است تا هر کجا حاکمیت صدای معترضان را خفه کرد، جنبشهای آزادیخواهانه را به خون کشید و عرصه را بر بیصدایان تنگ کرد، به حمایت از سرکوبشدگان برخیزد. هم از این روست که مبارزه در میدان پرحادثه و خونین ایران، هرگز کانون نویسندگان ایران را از آن عرصهی بزرگتر مبارزه غافل نکرده است. نمیتوان از آزادی بیان سخن گفت و در برابر سرکوب آزادی بیان در جهان سکوت کرد یا شیوههای نوظهور سانسور را نادیده گرفت.
در این پنجاه و هفت سال چهرهی ساختگی قدرتها بیش از پیش فرو ریخته و چهرهی عریان ستم و استثمار آشکارتر شده است. فضای مجازی که زمانی گمان میرفت راهی مطمئن برای گسترش آزادی بیان خواهد گشود، از مداخلهی حکومتها و قدرتها در امان نمانده و به همان سرنوشتی دچار شده است که پیشتر رسانههای مستقل در سایهی سیاه رسانههای جریان اصلی به آن دچار شدند. آنچه روزی تجربهای تلخ از زیستن در سایهی استبداد تلقی میشد، اکنون در هر کجای جهان اثری از آثار شوم خود را آشکار کرده است. آن سوی «دیوار حائل» اسرائیل کشتار پزشکان را به فهرست جنایتکارانهی محاصره و نسلکشی و کودککشی افزوده و در افغانستان طالبان بی هیچ مانعی قوانین متحجرش را جاری کرده است. در ینگهی دنیا فهرستهای رسمی سانسور انواع برابریطلبیهای نژادی و جنسیتی را هدف گرفته، در اروپا جریانهای راست افراطی اندک دستاوردهای موجود را به مخاطره افکندهاند و چهرهی حقیقی دموکراسیهای جعلی از پرده بیرون افتاده است. در این زمانهی آشوبناک که جریانهای کوچک و بزرگ مقاومت و ستمستیزی در جای جای جهان سر بلند کردهاند و شبکهای رو به گسترش از فاشیسم و شبهفاشیسم برای سرکوب یا تصاحب دستاوردهای آن خیز برداشته است، جهان بیش از هر زمانهی دیگر به دفاع بیقید و شرط از آزادی بیان و مبارزهی همهجانبه با سانسور نیازمند است. شواهد بسیار گواهی میدهند که اگر در جایی از جهان آزادی بیان نقض میشود، آزادی بیان در همه جای جهان در معرض خطر قرار میگیرد.
اکنون که پنجاه و هفت سالگی تأسیس کانون نویسندگان ایران را گرامی میداریم، تلاشهای همهی آزادیخواهان را ارج مینهیم و یک بار دیگر اعلام میکنیم که مبارزهی جمعی و حساسیت به ستم و سرکوب در سراسر جهان یگانه راهیست که میتواند به برچیده شدن سانسور و تحقق آزادی بیان بیانجامد.
کانون نویسندگان ایران
یکم اردیبهشت ۱۴۰۴ به نقل از کانال رسمی کانون نویسندگان ایران https://t.me/kanoon_nevisandegane_iran/1488
این جمله را وزیر آموزش و پرورش گفته علاوه بر اینکه در تضاد با اصول انسانی و تربیتی است، بلکه با مسئولیت ایشان در قبال نسل آینده فرسنگ ها فاصله دارد وظیفه شما به عنوان وزیر آموزش و پرورش این است که در راستای ارتقاء فرهنگ، آموزش و پرورش دانشآموزان گام بردارید نه اینکه خود را به عنوان یک سرباز در صف امنیتی معرفی نمایید
وظیفه شما این است که فضای مدارس را مکانی امن، و پر از شادی برای دانشآموزان بسازید،نه محیطی پر از تشویش و استرس
مدرسه جاییست که رشد فکری و اجتماعی دانش آموز باید شکوفا شود. اما شما با این جمله به طور غیرمستقیم از سرکوب و حضور نظامی در مدارس استقبال میکنید، این پیام را به جامعه می دهید که نگرانیهای امنیتی را بر مسائل آموزشی مقدم تر می دانید
این نوع نگاه فقط باعث ایجاد فضای ترس و اضطراب در میان دانشآموزان میشود و به هیچوجه در راستای منافع و پیشرفت آموزش و پرورش نخواهد بود
حال که شما خود را به عنوان “سرباز” معرفی میکنید، باید بگویم که ما به دنبال “معلم” هستیم، نه یک “سرباز
چون جای سرباز در پادگان است
شما میگویید «من سرباز رادان هستم»اما من معلم به شما هشدار میدهم که در دنیای تعلیم و تربیت هیچسربازی بادستبد،شمشیر و اسلحه نمی تواند قلب ها را تسخیر کند تنها افرادی می توانند که بجای دیوارها نهال عشق ،محبت و عقل را در دل مدارس بکارند
حوزه ی علمیه در سال های گذشته به مانند ابری تیره بر آسمان آبی مدارس سایه افکند معلمان دلسوز و متخصص را اخراج وبجای آنها افرادی را در قالب طرح امین بدون هیچگونه تخصص و شایستگی بصورت فله ای به استخدام آموزش و پرورش در آمدند و تنها دستاوردش ،استرس و اضطرابی بود که به دانش آموز وارد می کردند و ماحصل آن شد تحویل نسل افسرده به جامعه که اگر تلاش های مشاوران و روان شناسان دلسوز نبود به مرز فاجعه می رسید
در این برهه تفاهم نامه حضور پلیس به مدارس اوج بی اعتمادی به سیستم آموزشی و تربیتی می باشد و تنها به تشدید فشاری منجر خواهد شد که پیش از این بر دوش آنها سنگینی می کرد
استرس دوباره مهمان خانه هایشان می شود به راستی با روح و روان این بچهها چه کردید که ترک تحصیل ،خودکشی،بی تفاوتی، ترس از آینده نامعلوم .تا خرخره گلویشان را جویده،
آیا در چنین فضایی میتوان انتظار خلاقیت ،تفکر انتقادی و روحیه ی پرسشگری در دانش آموزان را پرورش داد ؟
آیا می شود در سایه ی این ترس ها به آنها خود باوری و داشتن اعتماد به نفس آموزش داد ؟
کاش بجای آنکه محیط آموزش درگیر سایههای ترس وتنش شود اندیشه ،احساس وارزش های انسانی را سر فصل کتب درسی قرار می دادی
،این نسل شایسته ی آن است که در میدان علم و امید،ورزش وهنر پرچم بزرگ انسانیت را به اهتزاز در آورد
به یاد داشته باشید تاریخ با کلام و وعده های تو خالی نوشته نمی شود بلکه با عمل و فداکاری معلمان بزرگ و دانش آموزان شجاع که همان نسل آگاهی وتحولند نوشته می شود
یادتان نرود دانش آموز و مدارس این سرزمین نه ارث پدر شما هستند و نه جایی برای ترسیم نقشه های ایدئولوژی ،آقای وزیر ،آموزش و پرورش باید اتاقی روشن
درخشان پر از نور امید و ایده های نو باشد ،نه زندانی در تاریکی اندیشه ها که قدرتتان را افزایش دهد
وای بر ما که آموزش و پرورشمان بجای تربیت اندیشمندان و خلاقان ،با کلماتش تیرهای بی هدفی در جنگل تفکر و نو آوری پرتاب می کند و درخت دانایی را با تبر نادانی از بین می برند
به گفته ی خودتان سرباز هستید آیا سرباز می تواند برای اموزش وپرورش نسخه بپیچید؟آقای کاظمی بیانات شما در حقیقت روایت یک داستان است اگر بخواهم ساده تر تعریف کنم
پادشاهی دستور داد برای نگهداری از قلعهاش، در گوشه های قلعه ،نگهبانان زیادی بگذارند
هر کدام از نگهبان ها در جای خود مستقر شدند ، تا دروازهای باز نماند که راهی برای ورود دشمن شود . مدتی گذشت و قلعه به جای اینکه مکان امن و آسایش باشد، تبدیل به مکانی سرد و بیروح شد.شاید هم شبیه زندان ،زندگی کردن در آن بسیار دشوار بود می دانی چرا ؟
چون آنجا اسلحه و دیوارها حکمفرمایی میکردن نه ایده و تفکر
گویا شما هم در فکر تبدیل مدارس به قلعه شدهاید که در آن هیچ چیز جز دیوارها و نگهبانان، در آن رشد نمی کنند این دیدگاه حضرتعالی فکرهای آزاد، ایدههای نو، و بچه هایی که به دنبال امید و آیندهای روشن هستند را در پرده ای از ابهام فرو می برند
اما فراموش نکن این ایده هرگز عملی نخواهد شد چون با نسلی روبرو هستید که نمی توانید آنها را مهار کنید
سرباز آقای رادان لطفا پوتین های خود را محکم گره بزن و به پادگان برو آنجا برای تو فرش قرمز پهن کرده اند و فرهنگیان و دانش آموزان کارت قرمز.
به نقل از کانال شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
جمهوری اسلامی هر گاه در مواجهه با دشمنان خود از کشورهای خارجی یا نیروهای مخالف ایرانی خارج کشور دچار و شاهد لرزه هایی در پایه های خود شده، در پاسخ به آنها دست به اعدام های دسته جمعی در داخل ایران زده است تا بین مخالفان خود ایجاد رعب و وحشت کند.
این بار هم در حالی که سر تنگراه مذاکره خفت بار با آمریکا قرار گرفته، عصبیت آن را سر چندی از زندانیان بی گناه اهل سنت خالی کرده است. صبح روز ۱۹ فروردین ۱۴۰۴، پنج زندانی اهل سنت زندان وکیل آباد مشهد مالک فدایینسب (خراسانی)، تاجمحمد خرمالی (ترکمن)، فرهاد شاکری (ترکمن)، عبدالرحمن گرگیج (بلوچ) و عبدالحکیم عظیم گرگیج (بلوچ) در این زندان اعدام شده اند. حتی قبل از اعدام برای وداع آخر به خانواده های آنها اطلاع داده نشده است. این جوانها را در سال ۱۳۹۶ در مکانهای مختلف دستگیر کرده اند و به همه آنها نیز اتهام عضویت در داعش و گروه فرقان و «بغی» یعنی عملیات مسلحانه علیه رژیم زده اند، در حالی که هیچ اطلاعاتی در مورد محل درگیری آنها و سوء قصدشان به جان دیگران وجود ندارد و بزرگترین جرمشان این بوده که در جمعیتهای مذهبی اهل سنت ایران فعالیتهای مذهبی و فرهنگی داشته اند. دو تن از آن جوانها، تاج محمد خرمالی و فرهاد شاکری اهل ترکمن صحرا هستند و مردم این منطقه می دانند که بین آنها و عملیات مسلحانه فاصله ای به قدر زمین و آسمان است. اما در جمهوری اسلامی حتی عضویت در یک سازمان صلح دوست مدافع حقوق اهل سنت نیز جرم بزرگی محسوب می شود و رژیم که هدفی جز ایجاد جنگهای مذهبی در منطقه ندارد، سعی دارد که کوچکترین حرکت افراد منسوب به مذهبهای دیگر را به بهانه های مختلف سرکوب و در بین آنها ایجاد رعب و وحشت کند. اما این عملیات وحشیانه جمهوری اسلامی نتیجه ای جز نفرت بیشتر در بین اهل سنت نسبت به نظام نخواهد داشت.
به امید ایرانی آزاد با رعایت حقوق تمام اقوام و مذاهب.
۱. جناب آقای خامنهای ادواردو گالیانو، روزنامهنگار شاعر مسلک، در قطعهای به نام “در ستایش صدای آدمی” مینویسد
“صدای آدمی را نمیتوان خاموش کرد. صدا حقیقتی است. صدا زادهی نیاز آدمی به گفتن است. دهان را که ببندند، دستها به سخن در میآیند یا چشمها یا روزنههای پوست یا هر چه. زیرا تک تک ما حرفی برای گفتن داریم، حرفی که سزاست دیگران بستایند یا ببخشایند”.
به همین نحو، پابلو نرودا در وصف شاعری خویش میگوید “من کلماتم را بر در خانهی بسیاری از مردمی نهادم که نمیشناختم شان”.
من در دو نامه قبلی به شما کلماتم را به در خانه شما آوردم، اما گویا شما کلمات را نه به سان کلمه که به سان “کاستن از ارزش ولایت مطلقه” خود دیدهاید که نیروهای قضاییِ تحت امرتان بالفور ابلاغیهی حضور در دادسرا و جلسهی بازپرسی را برایم فرستادهاند.
۲. جناب آقای خامنهای من معلمم و با کلمات زندگی میکنم تا آنجا که کلمات هورمونهای وجود من را بالا و پایین میکنند و گاه با آنها گریه میکنم و گاه میرقصم و گاه با برخورد با واژهای ساعتها در خلوت خود به جایی خیره میشوم. این البته نه تنها حال من که حال کل اهل فرهنگ است. شما گویا با وجود تمامیِ تعاریفی که از شما در خصوص میزان مطالعهتان کردهاند، اصولا با جهان واژهها و معلمی بیگانهاید.
در ابلاغیهتان نوشتهاید دفاع از اتهامات انتسابی.
مگر اندیشیدن اتهامی است که من بخواهم در مقابل آن از خود دفاع کنم؟
اندیشیدن ماهیت انسانی ماست. مگر انسان از ماهیت خود هم دفاع میکند؟ عجیبتر آنکه فرمودهاند برای خود وکیل و وثیقه بیاورید و در جلسه حاضر شوید و گرنه جلب میشوید!!
اندکی از وجود خود خجالت بکشید که از یک استاد دانشگاه پیمانی که فقط سه دانگ خانه در اردبیل به اسم دارد و یک ماشین تیبا درخواست وثیقه میکنید.
شما با حکمرانیتان برای من و امثال من چه زندگی ساختهاید که اکنون مدعی دریافت وثیقه میشوید؟
گفتهاید اگر حضور نیابم دستور به جلب میدهید.
زندانی را از زندان رفتن میترسانید. مگر آنچه امروز ما در آن زندگی میکنیم چیزی جز یک زندان بزرگ به نام ایران است؟
من بارها گفتهام ما در این حکومت تبدیل به انسانهای “نامرده” شدهایم یعنی نه آنقدر زندهایم که زندگی کنیم و نه میمیریم که از درد بودن در ذیل حکومت شما خلاص شویم.
من را از چه می ترسانید؟ از مرگ؟
انسان نامرده تنها منتظر دفن خود است. گفتهاید دستگیر میشوید.
شما با کدام وجدان اخلاقی و با کدام احساس قدرت دینی و پالایش درونی به خود حق میدهید به یک معلم بگویید من تو را به جرم نقد حکمرانیِ خودم دستگیر میکنم؟
من قطعا در دادگاه شما حضور پیدا نمیکنم تا بدانید هیچ ارزشی برای شیوهی حکمرانی شما که به آن از سوی خودم و تمامی مردم ایران نمره مردودی دادم قائل نیستم.
من خطر گفتگو با شما را به جان نخریدم که بعد از آن به قواعد غلط حکمرانی شما تن دهم.
من تمام قواعد حکمرانی شما را منحل اعلام میکنم، چرا که معتقدم قواعد حاکم بر شیوهی حکمرانی شما چیزی جز “قواعد مرگ” نیست.
حالا به هر طریق دوست دارید مرا دستگیر کنید تا نشان دهید در تمام این سالها حتی آداب و مناسک برخورد با اهل فرهنگ را نیاموختهاید.
۳.جناب آقای خامنهای،
به زبان نادژدا ماندلشتایم، همسر شاعر بزرگ روس اوسیپ ماندلشتایم، “فریاد آخرین نشانهی شأن انسانی ست. این شیوهی آدمیست برای آنکه ردی از خود باقی بگذارد، به آدم ها بگوید چگونه زیسته و جان داده است. انسان با فریادهایش مدعی حق زندگیاش میشود، به جهان بیرون پیام میفرستد، کمک میطلبد و از آنها میخواهد مقاومت کنند. آن زمان که چیزی باقی نمانده باشد، باید که فریاد کشید. سکوت به واقع جرمیست علیه انسانیت”.
من در مقابل شما و دستگاه ظلم و جورتان سکوت نمیکنم حتی اگر با مرگ خودم روبرو شوم. ترس متعلق به زمانیست که شما هنوز امیدی دارید به آنکه چیزی یا دارایی یا آنچه به آن تعلق دارید را حفظ کنید. من در این جهان به سان یک درویش زندگی کردهام و هیچ تعلقی به جهان بیرون ندارم و هیچ امیدی هم دیگر در این جهان ندارم. پس بگذارید خیالتان را راحت کنم “امید که از دست برود، هراس هم از بین میرود، دیگر چیزی نیست که بخواهی از آن بترسی”.
من خودم را نه در مقابل دستگاه قضای گوش به فرمان شما، بلکه در مقابل خود شما میبینم:
ایده را باید با ایده پاسخ گفت، صدا را با صدا، سخن را با سخن. اگر ایده را با زور پاسخ میدهید یعنی چیزی برای دفاع ندارید. شما بیدفاع و بیایدهاید و این را به خوبی در رسالهی حکمرانی خود نشان دادهاید.
سال پر ماجرای 1403 رو به پایان است، در این سال حوادث و رخداد های فراوانی بوقوع پیوست، در یک ماجرای پر رمز و راز « ابراهیم رئیسی » رئیس جمهور منتخب ولایت کشته شد و با انتخابات کم رونق « مسعود پزشکیان » جایگزین شد، رئیس جمهور محافظه کار، نهج البلاغه خوان و دلداده ولایت بر اساس گفتار خودش هیچگونه برنامه اقتصادی و سیاسی نداشت و تنها هدفش اجرای بی چون و چرای خواسته های ولایت بود که در چند ماه گذشته آن را نشان داد. تنها دست آورد وی در چند ماه، بازی با واژه ها و گاهی افشای واقعیت های درون رژیم که سال ها در نهان و پنهان مانده بود، مانند ناترازی ( بحران ) که در همه حوزه ها دامن رژیم را گرفته و نجات از آن با این ساختار امکان پذیر نیست. مردم در این سال بویژه تهیدستان با فقر، محرومیت، گرسنگی و… بیشتر از گذشته آشنا شدند، هوای کثیف، کمبود گاز و برق و گرانی روز افزون گاهی مردم فقر زده را به درجه جنون رساند، تا جائیکه « خامنه ای » هم که تا دیروز سخن از رسیدن به قله و رکورد زدن سخن می گفت، مهر سکوت بر لب زد و سخن از مشکلات معیشتی به میان آورد که خود از مسببین اصلی آن است، ولی بازهم از مردم خواست صبر و شکیبایی داشته باشند و به دعا و نیایش متوسل شوند، همان حربه کهنه و فرسوده ای که رژیم ولایت برای سرپوش گذاشتن به ناتوانی و خیانت خود همواره از آن استفاده کرده است.
در این سال رژیم ولایت در درون و برون ضربات سختی خورد و بخش مهمی از پایگاه های خود را که با هزینه های میلیاردی برپا کرده بود از دست داد، البته هنوز هم ارسال پول به شیوه های گوناگون و از راه های پنهان به عناصر نیابتی ادامه دارد که گاهی در مناطق و کشور های پیرامونی کشف و برملا می شود، این در حالی است که مردم در داخل کشور با فقر مطلق دست به گریبان اند و قادر به خرید دارو های لازم و ضروری برای ادامه حیات نیستند. پزشکیان برای دلداری از مردم در پائیز و زمستان سرد و سخت گفت: در همه حوزه ها ناترازی داریم و گاهی برای پرداخت حقوق ها دچار مشکل هستیم و برای آن دست گدایی به طرف خامنه ای دراز می کنیم تا از صندوق توسعه که در خدمت ولایت است کمک بگیریم. جالب این جاست که بخش مهمی از اقتصاد و دارایی های متعلق به مردم زیر عنوان « انفال » در اختیار ولایت است و مردم از آن محروم هستند. اصل 45 از قانون اساسی جمهوری ولایت می گوید: که همه دارایی ها و ثروت کشور انفال محسوب می شود و در کنترل ولی فقیه است ( ثروت های عمومی از قبیل زمین های موات یا رها شده، معادن، دریاها، دریاچه ها، رودخانه ها و سایر آب های عمومی، کوه ها، دره ها، جنگل ها، نیزار ها، بیشه های طبیعی، مراتعی که حریم نیست، ارث بدون وارث، اموال مجهول الملک و اموال عمومی که از غاصبین مسترد می شود در اختیار حکومت اسلامی است… ) در این جا باید یادآور شد که معادن نفت متعلق به ولایت است و ولایت می تواند به خواست خود از آن بهره برداری کند. در سال های نخست انقلاب و بعد از آن همه اموال مصادره شده در بنیاد متعلق به ولایت، حساب 100 امام و بنیاد های دیگر جمع شد، نظارتی بر این بنیاد ها وجود ندارد، مالیات پرداخت نمی کنند و هر روز فربه تر می شوند در حالیکه مردم هر روز بیشتر به فقر کشیده می شوند. این ساختار خود فساد ساز و فساد پرور، اشتغال زدا و بحران زا است. رژیم ولایت با برخورداری از این همه ثروت که در واقع متعلق به مردم است گدا پروری می کند تا اراده مردم را درهم شکند . گروه های فشار را بر آنها مسلط سازد.
در این سال نیز مانند سال های گذشته خامنه ای متوهم از واژه های اقتصادی استفاده کرده، آن را هم مانند سال های گذشته بدون در نظر گرفتن واقعیت های موجود و بحران های درونی و ساختاری، نام گذاری کرد، آن را سال رشد تولید نامید ولی از همان روز های نخستین سال با ناکامی روبرو شد، « ابراهیم رئیسی » با تیم اقتصادی خود که بیشتر آنها از دانشگاه امام صادق بودند تیشه به ریشه بی بنیان اقتصاد زدند، اقتصاد رانتی در دوره کوتاهی رونق فراوان گرفت و زمینه های بحران را برای ماه های آینده فراهم آورد. پزشکیان زمین سوخته تحویل گرفت ولی در چینش وزرا دچار تنش با خامنه ای شد، خامنه ای با باور به واژه انفال خود را صاحب همه امکانات کشور می داند و در همه امور دخالت می کند، کمبود ها و بحران ها از همان روز های نخست سال خود نمایی کرد. بعلت کمبود برق و گاز تعطیلی مراکز تولیدی، اقتصادی و اداری تولیدات صنعتی و خدماتی به شدت کاهش یافت، مدارس و ادارات به دستور دولت و کمبود گرمایش و انرژی دست از کار کشیدند، رکود که از سال ها پیش نمایان شده بود همه حوزه های اقتصادی را فرا گرفت، بیکاری و یاس بر جامعه سایه افکند. رشد نقدینگی از 30 درصد فراتر رفت، تورم رها شد و پزشکیان گفت: نمی دانم به خاطر گرانی یقه چه کسی را بگیرم؟ این رئیس جمهور تصادفی و ناتوان که 20 سال نماینده مجلس، وزیر و رئیس دانشگاه بود گویا با الفبای سیاست و اقتصاد هم آشنا نشده است، یقه سیاست گذاران را در این همه سال باید بگیرند، آنچه با هزینه فراوان سند چشم انداز تهیه کرده و در همه امور اقتصادی و سیاسی تصمیم گیرنده است مسئول همه این بدبختی ها است، اگر از هیچکدام این ها خبر نداری چرا در ان مقام نشستی؟ تو در بالاترین مقام اجرایی کشور قرار گرفتی که مجری منویات رهبری باشی، حالا بعد از چند ماه این پرسش بیهوده را مطرح می کنی؟، به نظر می رسد مردم بویژه تهیدستان و زحمتکشان هیچ امیدی به تو و آینده رژیم ندارند، از ان رو رئیس جمهور در روز های اخیر به شعار دادن مشغول شده و گاهی سخنان متضادی بر زبان می آورد و هر روز که می گذرد بیشتر به منویات رهبری و رژیم ولایت نزدیک تر می شود که در 46 سال گذشته کشور را به ورطه سقوط و نابودی کشانده است، ساال سخت و دشوار 1403رو به پایان است، در این سال راز های پنهان رژیم ولایت بیشتر از گذشته برملا شد و در تاریخ سیاسی کشور عنوان سال بد، زشت، فقر، تنش، و اعدام را بخود گرفت. در این سال ارزش پول ملی به شدت کاهش یافت، دلار به مرز 96 هزار تومان رسید و همچنان رو به افزایش است، این روند که به سرعت در افزایش قیمت ها انعکاس یافت، فاصله طبقاتی را بیشتر از گذشته افزایش داد، دزدی، اختلاس، رانت خواری و فساد ابعاد وسیعتری بخود گرفت و جامعه را با هنجار های پیچیده ای روبرو کرد، دیگر سخن از رشد اقتصادی و اجرای طرح های عمرانی و زیربنا سازی در کار نیست و برخی از اعضای دولت نوید های های سخت و دشوار تری را در آینده بویژه در ماه های تابستانی می دهند، بحران در همه ابعاد و ماشین حکمرانی و بیت ولایت که مردم را رعیت خود می داند قابل روئیت و مشاهده است.
هنوز چند ماهی از دولت چهاردهم ( پزشکیان ) نگذشته است که اولین وزیر اقتصاد آن ( عبدالناصر همتی ) با استیضاح مجلس شورای اسلامی که نمایندگان آن تنها با چند درصد به مجلس راه یافتند برکنار شد، که بیشتر از برکناری یک وزیر اختلاف و گسست در راس هرم قدرت را تداعی می کند. این بحران حکومتی با گسترش بیشتر ادامه خواهد یافت، اغلب اقتصاد دانان، جامعه شناسان و فعالین اجتماعی هشدار می دهند که خیزش بزرگی در راه است و بهار و تابستان داغی در انتظار رژیم ولایت قرار دارد که ممکن است کلیت رژیم را بسوزاند. مهمترین عنصر زندگی بدون تردید آب است، برخی از سد های مهم کشور که آب شرب شهر های بزرگ را تامین می کنند تنها 6 درصد ذخیره آبی دارند که بسیار نگران کننده است، سال های طولانی حاکمیت ارتجاع، زیر عنوان ولایت همه امکانات اقتصادی و مادی کشور را برای گسترش ایدئولوزی ارتجاعی خود هزینه کرده اند و مدیریت کشور را بدست افراد نالایق، نادان و به اصطلاح مکتبی سپرده اند که ذخائر آبی کشور را نابود سازند، آب های زیرزمینی را بدون توجه به عواقب آن مصرف کرده اند که این خود به نشست زمین منتهی شده و این نشست نگران کننده در ابعاد وسیعتری و بیشتری ادامه دارد.
یکی از ویژگی های بارز 1403 زبانگشایی برخی از مقامات پیشین سپاه مانند « رفیقدوست » ( در گفتگو با دیدبان ) که حالا به یکی از سرمایه داران مطرح با شرکت های دارویی، تجاری و تولیدی تبدیل شده و هلدینگ بزرگی تشکیل داده است،« محسن رفیقدوست » مردی که دوستان سابقش به دلیل عمل مغز دیوانه اش می خوانند ولی رفتار و گفتارش آن را نشان نمی دهد، رفیقدوست چرا آب پاکی را روی دست رژیم می پاشد و پرده از جنایت های رژیم در خارج از کشور بر می دارد؟، نباید فراموش کرد این شخص از بنیانگذاران سپاه، مسئول خرید سلاح و رئیس سابق بنیاد مستضعفان بوده است و در تمام طول عمر رزیم ولایت به ریشه های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و ادبی جامعه ضربات سهمگینی وارد کرده است. از دیگر سو « محمود روغنی زنجانی » از مقامات اقتصادی رژیم ولایت زبان به شکوه و گلایه گشوده که قابل تعمل است، روغنی زنجانی می گوید: خامنه ای گفته است: من با رفاه مردم مخالفم زیرا تامین رفاه آنها را بی دین می کند، گویا این بینش در عمل به اجرا در آمده است. جالب است که مردم در سراسر کشور بی رونق ترین، گرانترین، سخت و شکننده ترین نوروز را از سر می گذرانند کسبه از بی رونقی و خریدار از گرانی گله مند اند بر اساس گفته های اتحادیه های گوناگون از جمله آجیل و شیرینی افزایش قیمت در امسال تا 70 درصد بوده است، مردم تهیدست از خرید لباس نومحروم شده به لباس های مانده و بنجل بنگلادشی روی آوردند با الگوی فساد ساز کنونی بحران در سال پیش رو عمیق تر خواهد شد، « روحانی » رئیس جمهور پیشین می گوید: کاسبان تحریم مانع از ورود 100 هزار دلار به کشور شده اند، خامنه ای آن را تکمیل کرده می گوید: شرکت های دولتی هم از آوردن ارز صادراتی خود به کشور خودداری می کنند، صادراتی که با رانت های دولتی از جیب مردم انجام می شود، این خود بیانگر آن است که گفتار خامنه ای شنونده ای ندارد و چپاولگران اقتصادی از ولایت گذر کرده اند. در این گیرودار گرانی و افزایش روز افزون آن « احمد میدری » وزیر تعاون کار و رفاه اجتماعی به خبرنگاران گفت: در جلسه شورای عالی کار حداقل حقوق برای سال 1404 به 10 میلیون و 399 هزار تومان افزایش یافت که با توجه به واقعیت های موجود در جامعه میلیون نفر دیگر به زیر مطلق فقر کشیده خواهند شد، به نظر می رسد طبقه زحمتکش گاهی انکار و گاهی دیگر تحقیر می شود، راه برون رفت گذر از این رژیم ارتجاعی، ولایتی و تاریک اندیش است، از ان رو سال سرنوشت سازی در پیش رو است بی بخش کوچکی از شهر بلند « سهراب سپهری نوشته ام را به پایان می رسانم… چرخ یک گاری در حسرت وا ماندن اسب، اسب در حسرت خوابیدن گاری چی، مرد گاریچی در حسرت مرگ…