شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

بازدیدها: 1

حمایت از فراخوان سه‌شنبه‌های نه به اعدام

نزدیک به یکسال پیش، در بهمن ماه 1402 تعدادی از زندانیان محکوم به اعدام در زندان قزلحصار با انتشار نامه‌ای اعلام کردند که  در اعتراض به لغو مجازات اعدام هر سه‌شنبه دست به اعتصاب می‌زنند.

آنان در نامه خود نوشتند: “برای اینکه کسی صدای ما را بشنود، ما مجبوریم از این هفته، هر سه‌شنبه اعتصاب غذا کنیم. روز سه‌شنبه را برای این انتخاب کردیم، چون اغلب این روز، آخرین روز زندگی همبندی‌های ماست که در روزهای قبل به انفرادی منتقل می‌شوند…”

این حرکت اعتراضی که با عنوان “سه‌شنبه‌های علیه اعدام” آغاز شد، به ‌زودی توسط زندانیان دیگر در بند زنان اوین و سپس در بسیاری از زندان‌های سراسر کشور ادامه یافت. اکنون، یک سال پس از آغاز این جنبش، فراخوان “سه‌شنبه‌های نه به اعدام” به نماد همبستگی علیه سیاست اعدام تبدیل شده است.

در این هفته زندانیان در زندان خورین ورامین اعلام کردند از این هفته روز سه شنبه در اعتصاب غذا و کارزار “سه شنبه های نه به اعدام” شرکت خواهند کرد. به این ترتیب با پیوستن زندان خورین ورامین به زندان اوین (بند زنان، بند ۴و ۸)، زندان قزلحصار(واحد ۳و ۴)، زندان مرکزی کرج، زندان تهران بزرگ، زندان اراک، زندان خرم آباد، زندان اسد آباد اصفهان، زندان دستگرد اصفهان، زندان شیبان اهواز، زندان نظام شیراز، زندان بم، زندان کهنوج، زندان مشهد، زندان قائمشهر، زندان رشت (بند مردان و زنان )، زندان اردبیل، زندان تبریز، زندان ارومیه، زندان سلماس، زندان خوی، زندان نقده، زندان سقز، زندان بانه، زندان مریوان، زندان کامیاران و زندان طبس زندان‌های شرکت کننده در کارزار “سه شنبه های نه به اعدام” اکنون به ۲۷ زندان افزایش یافته است.

خانم نرگس محمدی، برنده جایزه صلح نوبل و از چهره‌های برجسته این حرکت اعتراضی، که خود نیز در بند زنان اوین در حبس به سر می‌برد، از این فراخوان حمایت کرده و آن را نمادی از اتحاد برای زندگی و کرامت انسانی خوانده است.

ما در همبستگی فراگیر برای آزادی و برابری در ایران با اعلام حمایت قاطع از این حرکت و صدای عدالت‌خواهانه زندانیان، از تمامی وجدان‌های بیدار در سراسر کشور و جهان می‌خواهیم تا همراه و همصدا با این فراخوان، به گسترش پیام “نه به اعدام” کمک کنند. روزهای سه‌شنبه را به روز اعتراض و اتحاد علیه اعدام تبدیل کنیم. صدای زندانیانی باشیم که از اعماق سلول‌های تاریک، ندای زندگی و عدالت سر می‌دهند و صدای محکومان به اعدام هستند.

همبستگی فراگیر برای آزادی و برابری در ایران

کنگره ملیتهای ایران فدرال

29 آذر 1403 برابر با 19 دسامبر 2024

یادکانون نویسندگان ایران

یادکانون نویسندگان ایران

بازدیدها: 4

۲۶ سال از قتل سیاسی-حکومتی محمدجعفر پوینده می‌گذرد. ۱۸ آذر سال ۱۳۷۷، مزدوران دستگاه سانسور برآشفته و به تنگ‌آمده از فعالیت مجدد کانون‌ نویسندگان ایران در نیمه‌ی اول دهه‌ی هفتاد و هراسناک از اندیشه‌های پوینده که همواره خواهان تحقق آزادی، تقویت و تحکیم فرهنگ عمومیِ پیشرو و دادگریِ اجتماعی بود، او را در مسیر خانه تا محل کارش ربودند، با طنابی بر گردنش به قتل رساندند و جسدش را در حوالی شهریار رها کردند.

محمدجعفر پوینده؛ نویسنده، مترجم، جستارنویس و جامعه‌شناس در ۱۷ خرداد ۱۳۳۳ در شهرستان کوچک اشکذر در یزد زاده شد. او کودکی و دوران نوجوانی را در تنگدستی و حرمان سپری کرد اما همواره در سراسر عمر در برابر رنجی که بر زندگی‌اش تحمیل شده بود مقاوم بود و تحملی کنش‌گرانه داشت‌. پوینده در مسیر کسب دانش در رشته‌ی حقوق قضاییِ دانشگاه تهران پذیرفته شد و سپس برای ادامه‌ی تحصیل در رشته‌ی جامعه‌شناسی به فرانسه رفت و در شهریور ۱۳۵۷ به ایران بازگشت.

پوینده از آغاز جوانی انسان را شایسته‌ی آزادی و برابری می‌دانست و شوری روشن‌گرانه در افشای ابعاد گوناگون سانسور داشت و در باورش نبرد با سانسور و جبهه‌گیری در برابر استبداد، واپس‌گرایی و خرافه‌پرستی تعالی‌بخش جایگاه انسان است. او خفقان اجتماعیِ حاکم را تغییرپذیر می‌دانست و معتقد بود رسیدن به آزادی از مسیر آگاهی گذر می‌کند و، با غلبه بر هراس، دوری‌گزینی از انفعال و تسلیم حاصل می‌شود.

«شکوفایی خصوصیات زن جدید و غلبه‌ی زن نو بر زن کهن» یکی دیگر از دغدغه‌های آزادی‌خواهانه‌ی او بود و در همین مسیر، سنت‌های ارتجاعی و خرافات را سدّی حائل میان عشق‌ورزیدن انسان به انسان می‌دانست چراکه در دیدگاه پوینده: «عشق به‌رغم همه‌ی مسائل و مشکلاتش، فی‌نفسه، از زیباترین دست‌آوردهای انسانی است».

پوینده در کنار دکتر امیرحسین آریان‌پور و فیروز شیروانلو از پیشگامان جامعه‌شناسیِ هنر و ادبیات است. او در اشاعه‌ی اندیشه‌های جامعه‌شناختی هیچ ملاکی جز ارزشمند بودن دیدگاه‌ها نمی‌شناخت و اساس کار خود را بر معرفی دیدگاه‌های متفاوت و چه بسا ناهم‌ساز می‌گذاشت.‌ آثار فراوان پوینده در زمینه‌های جامعه‌شناسی، فلسفه، نقد ادبی، تبعیض جنسی و حقوق بشر همه بر نگاه دموکراتیک و اندیشه‌ی عدالت‌جویش گواهی می‌دهند.

او جامعه‌ی مدنی را پیش‌زمینه‌ای برای تحقق دموکراسی و حقوق بشر ارزیابی می‌کرد، ابزاری که می‌تواند راه رهاییِ سیاسی را هموار سازد. در نظر او این هر دو مقدمه‌ای بر رهاییِ اجتماعی انسان است که در اندیشه‌ی پوینده جایگاهی ویژه دارد: «رهایی اجتماعی بشر یعنی رهایی از مناسبات استثمارگرانه، رهایی از انواع بیدادهای اجتماعی، بهره‌کشی و فقر، دست‌یابی به برابریِ حقیقی و ایجاد چنان مناسباتی که شکوفایی همه‌جانبه‌ی استعدادهای همه‌ی افراد را ممکن سازد».

محمدجعفر پوینده، به‌عنوان عضو فعال کانون نويسندگان ایران، بر این باور بود که تحقق دموکراسی و توسعه‌ی فرهنگی تنها در پرتو آزادی بیان و قلم امکان‌پذیر است و می‌نویسد: «آزادی انتقاد، آزادی ابراز عقیده‌ی مخالف در جامعه‌ی مدنیِ دموکراتیک باید به طور مطلق باقی بمانند. مطلقیت و نامحدودی آزادی بیان از الزامات عملی مشارکت مردم در امور اجتماعی و از ضرورت‌های آفرینش و اعتلای فرهنگی سرچشمه می‌گیرد».

پوینده از چهره‌های سخت‌کوش کانون نویسندگان ایران در جمع‌های مشورتی در دهه‌ی هفتاد و از امضاکنندگان نامه‌ی «۱۳۴ نویسنده» در سال ۱۳۷۳ است که در تهیه‌ی آن و گرفتن امضاها لحظه‌ای از پا نمی‌نشست. او به پیروزی نویسندگان آزادی‌خواه بر چنبره‌ی خوف‌آور سانسور از سویدای دل اعتقادی راسخ داشت و چنان‌که خود می‌گفت: «در وجود هر انسان ستم‌بر یا ستم‌ستیز، یک قهرمان راه آزادیِ بشر مشاهده می‌کنم». محمدجعفر پوینده در مقام نویسنده‌ای متعهد به آزادی‌های مندرج در منشور کانون، همواره بر آن بود تا نقاب از چهره‌ی کریه سانسور بردارد و در این راه عزمی از نور و آتش و عصیان داشت که تاریکیِ سانسور را برنمی‌تافت و روحیه‌ی ستیزه‌جویش از او مبارزی دلیر ساخته بود که تا واپسین‌دم در راه «آزادیِ بیانِ بی‌قید و شرط برای همگان» از هیچ کوششی فروگذار نکرد چراکه این آزادی به تعبیر او «شاه‌بیت قانون اساسی جمهوری نویسندگان» است.

پوینده معتقد بود حفظ شرافت هنری در گرو خدمت‌گزاری به حقیقت و آزادی است و خود شرافتمندانه در راه رهاییِ راستین حتی از مرگ هراسی به دل راه نداد. بی‌تردید مرگ تراژیک پوینده بیانگر وجه انسان‌خوار سانسور و ستم و آزادی‌ستیزی است که دیگر از بلعیدنِ کلمات و سطور طَرفی نمی‌بندد و نگران از تکثیر نوگرایی، دگراندیشی و آزادی‌خواهی‌ست. قتل محمدجعفر پوینده، لکه‌ی ننگی به دامان دستگاه سانسور است که تا ابدالاباد زدوده نخواهد شد.

یاد و آثارش جاودان، نامش زمزمه‌ی پرطنین آزادی‌خواهان

گزارش گاردین از «کشتارگاه انسانی» رژیم اسد

گزارش گاردین از «کشتارگاه انسانی» رژیم اسد

بازدیدها: 5

گاردین به زندان صیدنایا دسترسی پیدا کرده است، جایی که شایعه شده زندانیان در زیر زمین گرفتار شده‌اند – و بستگان ناامید منتظر شنیدن خبری هستند.

در حاشیه شهر، دری کشف شده بود. آن‌سوی این در، مجموعه‌ای وسیع زیرزمینی با پنج طبقه عمق وجود داشت که آخرین زندانیان رژیم اسد در آن گرفتار شده بودند و برای نفس کشیدن تقلا می‌کردند.

ماشین‌ها به سمت زندان صیدنایا، که مردم محلی آن را «کشتارگاه انسانی» می‌نامند، به راه افتادند. این زندان بدنام‌ترین مرکز شکنجه در شبکه گسترده بازداشتگاه‌های رژیم اسد در سوریه است. خبرنگار گاردین در حالی که ترافیک متوقف شده بود و شایعات بین افرادی که از پنجره ماشین‌هایشان با هم صحبت می‌کردند رد و بدل می‌شد، این صحنه را دنبال کرد: ۱۵۰۰ زندانی در زیر زمین گرفتار شده بودند و نیاز به نجات داشتند؛ شاید عزیزان شما نیز در میان آن‌ها باشند. ماشین‌ها کنار جاده رها شدند و مردم شروع به پیاده‌روی کردند.

جمعیتی که با نور هزاران چراغ موبایل روشن شده بود، از دروازه‌های مجموعه زندان عبور کردند؛ دروازه‌هایی که تا پیش از تسلط شورشیان بر این مرکز در اوایل روز یکشنبه، تنها ورود به آن‌ها ممکن بود، نه خروج. خانواده‌ها برای گرم شدن، در محوطه زندان دور آتش حلقه زده بودند، در حالی که چشم به درهای زندان دوخته بودند تا شاید چهره‌ای آشنا در میان خارج‌شدگان ببینند.

جنگجویان شورشی سعی کردند مانع ورود مردم به داخل زندان شوند و تیرهای هوایی شلیک کردند – اما جمعیت بی‌توجه به این کار به سمت جلو حرکت کرد.

در داخل، مردم در این مجموعه پرپیچ‌وخم سرگردان بودند، از سلولی به سلول دیگر می‌رفتند و به دنبال هر سرنخی بودند که بتواند آن‌ها را به محل احتمالی بستگان و دوستانشان هدایت کند. آن‌ها در تلاش بودند تا به بخش مخفی زیرزمینی، که آن را «بخش قرمز» می‌نامیدند، برسند، زیرا نگران بودند زندانیان از گرسنگی در حال تلف شدن و از کمبود هوا در حال خفگی باشند.

«سه نفر از خانواده من گم شده‌اند. به ما گفتند که چهار طبقه زیر زمین وجود دارد و مردم در حال خفگی هستند – اما نمی‌دانیم کجا است.» احمد شنین این را در حالی گفت که در راهروهای زندان به جستجو مشغول بود.

«آن‌هایی که از اینجا بیرون آمدند، شبیه اسکلت بودند. پس تصور کنید آن‌هایی که زیر زمین هستند، چه وضعی دارند.» شنین ادامه داد.

این زندان ظاهراً به‌گونه‌ای طراحی شده بود که حس گم‌گشتگی را القا کند. در مرکز آن یک راه‌پله مارپیچ قرار دارد که از طبقه همکف به نظر بی‌پایان می‌رسد. این راه‌پله با نرده‌های فلزی محصور شده و در آن‌سوی نرده‌ها، درهای فلزی بزرگی وجود دارد که هر کدام به یکی از سه بخش این مجموعه منتهی می‌شوند. به گفته جنگجویان شورشی، هر بخش به نوع خاصی از شکنجه اختصاص داشت. هیچ پنجره‌ای به دنیای بیرون وجود ندارد.

روز یکشنبه، مردم دور راه‌پله فلزی سرگردان بودند، از درهای مختلف وارد و خارج می‌شدند، اما همیشه به مرکز بازمی‌گشتند. جنگجویان شورشی نیز اطلاعات بیشتری نداشتند. یکی از آن‌ها بالاخره نقشه‌ای پیدا کرد و جمعیت دور او حلقه زدند، در حالی که او به سند کاغذی نیم‌متری با خط‌و‌نوشته‌های پیچیده و تقریباً ناخوانا خیره شده بود.

سلول‌های تنگ و کوچک پر بودند از پتوها و لباس‌هایی که زندانیان صبح همان روز، زمانی که توسط شورشیان آزاد شدند، رها کرده بودند. در برخی از دیوارها سوراخ‌هایی ایجاد شده بود که نشان می‌داد زندانیان بیشتری در آنجا چپانده شده بودند. ویدئوهایی نشان می‌دهند که شورشیان روز یکشنبه زندانیان زن را آزاد کردند، زنانی که نیاز به تشویق داشتند تا از سلول‌هایشان خارج شوند، زیرا باور نمی‌کردند واقعاً آزاد شده‌اند.

سلول‌های باریک، که عرضشان تنها چند متر بود، بیش از یک دوجین نفر را در خود جای داده بودند، به‌گونه‌ای که حتی فضایی برای دراز کشیدن باقی نمی‌ماند. به گفته گروه‌های حقوق بشری، فریادهای زندانیانی که تحت شکنجه قرار داشتند، در راهروهای زندان طنین‌انداز می‌شد.

طبق گزارش عفو بین‌الملل، تا ۲۰,۰۰۰ زندانی در صیدنایا نگهداری می‌شدند. اکثر آن‌ها پس از محاکمات سری و نمایشی که فقط چند دقیقه طول می‌کشید، زندانی شده بودند. بازماندگان این زندان از ضرب‌وشتم‌های روزانه و شکنجه‌های وحشیانه توسط نگهبانان زندان، از جمله تجاوز جنسی، شوک الکتریکی و دیگر انواع شکنجه، روایت می‌کنند. بسیاری از زندانیان زیر شکنجه جان خود را از دست می‌دادند.

محوطه زندان صیدنایا و گروهی از بازداشت‌شدگان در دوره اعتراض‌های بهار عربی

بازماندگان می‌گویند که نگهبانان قاعده‌ای برای سکوت مطلق در زندان وضع کرده بودند. اگر زندانیان نمی‌توانستند حرف بزنند، دست‌کم می‌توانستند بنویسند. دیوارهای سلول‌ها پر از پیام‌های دست‌نویس و حک‌شده بود. یکی از این پیام‌ها می‌گوید: «بس است، دیگر کافی است. فقط مرا ببر.»

تکه کاغذ دیگری که روی زمین پیدا شده بود، پاره و لگدمال شده، مرگ یک زندانی را با جزئیات شرح می‌داد. به نظر می‌رسید که این یادداشت توسط یک زندانی دیگر نوشته شده باشد که مشتاق ثبت مرگ دوستش بوده است.

این یادداشت که توسط یک زندانی ۶۳ ساله با امضای «محمد عبدالفتاح الجاسم» نوشته شده بود، می‌گفت که او دیده است زندانی دیگری – که نامش خوانا نبود – در حین حمله‌ای عصبی زمین خورد و سرش به جایی برخورد کرد. او در این یادداشت شماره تلفنی گذاشته بود تا کسی که آن را پیدا می‌کند تماس بگیرد. وقتی خبرنگار گاردین به شماره تماس گرفت، کسی پاسخ نداد.

در هرج‌ومرج فرار از زندان، خانواده‌هایی که به دنبال بستگانشان بودند، سوابق زندان را برداشتند. هر دفترچه ثبت که مملو از اسامی و جزئیات دیگر بود، از زندان خارج می‌شد و گروه‌هایی از مردم گرد آن جمع می‌شدند تا ببینند آیا اسمی آشنا در میان آن‌ها هست یا نه. گروه‌های حقوق بشری هشدار دادند که این سوابق باید به شکلی منظم حفظ شوند تا بتوان سرنوشت حدود ۱۳۶,۰۰۰ نفری را که توسط رژیم اسد بازداشت شده‌اند، مستند کرد.

فریادهایی از داخل زندان به گوش رسید و مردم شروع به دویدن کردند. کسی دری را شکسته بود و گفت که صدایی از پایین شنیده است. جنگجویان برای آرام کردن جمعیت فریاد می‌زدند، در حالی که صدها نفر مشتاق بودند ببینند چه کسی ممکن است در پایین باشد. آن‌ها شروع به کار کردند، صدای برخورد بیل با قفل در سراسر این قلعه فلزی طنین‌انداز شد.

دفاع مدنی سوریه روز دوشنبه بیانیه‌ای منتشر کرد و اعلام کرد که با وجود جستجوی فشرده در این مجموعه، هیچ زندانی گرفتار در زیرزمین پیدا نکرده‌اند. آن‌ها هشدار دادند که مردم امید بیهوده نبندند، زیرا شایعات و اطلاعات نادرست در حال انتشار است.

برای بسیاری، صیدنایا آخرین امید برای یافتن عزیزان گمشده‌شان بود. یامن العلای، یک جوان ۱۸ ساله از حومه دمشق که از صیدنایا خارج می‌شد، گفت که از زندانی به زندان دیگر رفته است و به دنبال عمویش می‌گردد که در سال ۲۰۱۷ ناپدید شده بود.

او گفت: «امروز رسیدیم و جستجو کردیم و جستجو کردیم، اما چیزی پیدا نکردیم. آن‌هایی که در بخش قرمز هستند، هنوز پیدا نشده‌اند.» او قول داد که صبح دوباره بازگردد.

وقتی مردم در ساعات پایانی شب صیدنایا را ترک می‌کردند، هزاران نفر دیگر هنوز از دمشق به سمت زندان می‌آمدند. مردی که در حال ورود بود، از مردی که در حال خروج بود، پرسید: «کسی را پیدا کردی؟ کسی جدید بیرون آمد؟» مرد با صدایی آرام پاسخ داد: «نه، اما امیدواریم فردا.»

برگفته ای از سایت ایران امروز، ۱۰ دسامبر ۲۰۲۴