شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

نگاهی اجمالی به وضعیت حقوق بشر در ماه خرداد ۱۴۰۲

بازدیدها: 0

 

سازمان حقوق بشری هرانا گزارش ماهانه خود را در رابطه با نقض حقوق بشر توسط حکومت جمهوری اسلامی در ایران منتشر ساخت که بخشهایی از آن در زیر می آید. این گزارش در خردادماه ۱۴۰۲ و به همت نهاد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایرا «هرانا» تهیه شده است.

اعدام

خردادماه با قریب به ۷۰ مورد اعدام همچنان بازگو کننده نقض حق حیات در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران است. بنا بر گزارش نهادهای بین‌المللی، ایران به تناسب سرانه جمعیت و میزان اعدام، رتبه نخست اعدام شهروندان خود در دنیا را دارد. از مهمترین رویداد ها در این باره می‌توان به اجرای حکم اعدام در ملاعام دو زندانی در دیلم و مراغه اشاره کرد. زندانی اعدام شده در دیلم در تاریخ نهم فروردین ماه ۱۴۰۱، در جریان یک درگیری در بندر «امام حسن» واقع در شهرستان دیلم، از طریق شلیک با «سلاح کلاشینکف» مرتکب قتل دو مامور نیروی انتظامی به نام های «نوید موسوی» و «جلیل دازه» شد. گفتنی است زندانی اعدام شده در مراغه از بابت اتهام “تجاوز به عنف” توسط مرجع قضایی به اعدام محکوم شده بود. خبرگزاری فارس نام کوچک این زندانی که در سال ۹۵ بازداشت شده را “امیرمهدی” گزارش کرده است.

در ماه سپری شده، حکم اعدام هیمن مصطفایی در زندان سنندج، دو زندانی در زندان بندرعباس و زندان دیزل آباد کرمانشاه، قادربخش دهانی معروف به نادر کلبعلی، عبدالرسول جمشیدی، علی شهریاری و زندانی دیگر (هویت نامشخص)، محمد دارایی (احمد گلبچه) و مهدی سالاری در زندان کرمان و زندان جیرفت، علی پیری در زندان ارومیه، سعید محمدی‌ فرد در زندان سنندج، شش زندانی در زندان های گرمسار، زنجان، خرم آباد، سنندج و مشگین شهر، یک زندانی زن در زندان مشهد و محمود رخشانی در زندان زاهدان به اجرا درآمد.

گفتنی است، وکیل محمد قبادلو، از بازداشت شدگان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱، از تایید حکم اعدام موکلش توسط شعبه یکم دیوان عالی کشور خبر داد. حکم تایید شده توسط دیوان عالی کشور، مربوط به پرونده آقای قبادلو در دادگاه کیفری است و پرونده وی در دادگاه انقلاب با حکم بدوی اعدام، کماکان در حال رسیدگی است. همینطور حکم سه بار اعدام جواد روحی، از بازداشت شدگان اعتراضات سراسری در نوشهر، در شعبه نهم دیوان عالی کشور نقض و پرونده وی جهت رسیدگی مجدد به شعبه هم‌ عرض ارجاع داده شد. دو متهم به قتل در کرج و تهران و سه متهم بابت اتهامات مربوط به مواد مخدر در آذربایجان غربی به اعدام محکوم شدند. به علاوه، دیوان عالی کشور حکم اعدام محمد رامز رشیدی و سید نعیم هاشمی قتالی، دو متهم پرونده موسوم به “واقعه حرم شاهچراغ” را تایید کرد. پیشتر رئیس‌ کل دادگستری استان فارس گفته بود که احکام اعدام این افراد به زودی در ملا عام اجرا خواهد شد.

بیش از ۷۵ درصد اعدام های صورت گرفته در ایران توسط دولت یا نهاد قضایی اطلاع رسانی نمی‌شوند که نهادهای حقوق بشری اصطلاحا آن را اعدام “مخفیانه” می‌خوانند.

 

آزادی اندیشه و بیان

در خردادماه، حجت آل محمدی و سجاد پیرفلک در ایذه، علی آدینه زاده، مرضیه آدینه زاده و رضا آدینه زاده و سه روزنامه نگار و عکاس روزنامه قدس در مشهد، حمیده زراعی در کرج، تایماز افسری، آتنا فرقدانی، یاشار تبریزی و علی زارعان در تهران، پدرام معینی در بانه، ابراهیم میرکازهی، حامد میرکازهی، عبدالباسط کاشان، محمد صادق براهویی و عبدالله بازانزهی در زاهدان، ۱۱ شهروند در تبریز، آباده، هرمزگان، مسجدسلیمان و قزوین و محبوبه رضایی بازداشت شدند.

به علاوه، روز جمعه نوزدهم خردادماه، در پی برگزاری تجمع اعتراضی شماری از خانواده های دادخواه بر سر مزار دانیال پابندی، نوجوان جانباخته در جریان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱، شماری از این افراد بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند.

همچنین، سخنگوی نیروی انتظامی از بازداشت سیصد و یک شهروند در راستای اجرای طرح “عفاف و حجاب” خبر داد. به علاوه، روابط عمومی وزارت اطلاعات با انتشار اطلاعیه‌ ای از بازداشت شماری از شهروندان به اتهام “جاسوسی” خبر داد. همچنین، فارس رسانه نزدیک به نهادهای امنیتی از بازداشت یک شهروند تحت عنوان “عامل برنامه ریزی آشوب در زندان‌های کشور” توسط نیروهای اطلاعات سپاه خبر داد.

در ماه سپری شده محکومیت های متعددی صورت گرفت که از این تعداد می توان به محکومیت عبدالجبار لطفی به هفت ماه و نیم حبس تعزیری، هفتاد و چهار ضربه شلاق و خلع لباس روحانیت، بهروز بهزادی به شش ماه حبس تعزیری و پرداخت پانزده میلیون تومان جزای نقدی، علیرضا رمضانی به یکسال حبس تعزیری و دو سال تبعید به برازجان، محسن سپهری به پنج سال حبس تعزیری، فخرالدین ابراهیمی به سه سال حبس تعلیقی، محمد طالقانی به دو سال حبس تعلیقی، پنج سال ممنوعیت خروج از کشور و پنج سال ممنوعیت استفاده از گوشی هوشمند، شبکه های اجتماعی و عضویت در گروه های سیاسی یا اجتماعی، زرتشت احمدی راغب به پنج سال و هشت ماه حبس تعزیری و منع عضویت در گروه و دسته جات سیاسی و اجتماعی و منع استفاده از تلفن هوشمند و منع خروج ازکشور به مدت ۲ سال، ریبوار طالبی و محمد شریف‌ پور بایندره هر یک به یک سال حبس تعلیقی و سه ماه حبس تعزیری، فریدون نبی به هفت سال و هشت ماه حبس تعزیری و پرداخت دو میلیون و ۵۰۰ هزار تومان جزای نقدی و حسین کاشانی اصل، عادل گرگیج و علی احمد بریچی هر کدام به سیزده سال حبس تعزیری اشاره کرد.

به علاوه، روز چهارشنبه دهم خردادماه، حکم دوازده سال حبس فریاد حمه‌ شور، شهروند اهل اشنویه توسط شعبه بیست و سوم دادگاه تجدیدنظر استان آذربایجان‌ غربی عینا تایید شد. همینطور، روز سه شنبه دوم خرداد، مدیر مسئول پایگاه خبری تیتر برتر و مدیر مسئول پایگاه خبری دیده بان به اتهام “نشر اکاذیب” در دادگاه مطبوعات مجرم شناخته شدند. در ضمن، کیفرخواست پرونده سعیده شفیعی و نسیم سلطان بیگی، دو زن روزنامه نگار ساکن تهران صادر و پرونده آنها به شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران ارجاع شد.

به علاوه، محمد نوریزاد و پرهام پروری در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران، هادی (عباس) میرزایی، نیلوفر حامدی و الهه محمدی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، محمود طراوت روی، مسعود احمدیان و نازنین سالاری در شعبه اول دادگاه انقلاب شیراز، آتنا فرقدانی در شعبه یکم دادسرای اوین، حمیده زراعی در شعبه ۲۲ دادسرای عمومی و انقلاب کرج، حمید رضا نجفی در شعبه چهارم دادسرای عمومی و انقلاب اراک، سمانه نوروز مرادی در شعبه سوم بازپرسی دادسرای اوین، هنگامه شهیدی دردادسرای تهران و محمدحسین همت‌ پور در شعبه پنجم بازپرسی دادسرای اوین محاکمه شدند. به علاوه، میثم خدارحمی، زهرا توحیدی و هدی (زهره) توحیدی، فرعان حسن‌ زاده و مسعود دارسنج جهت تحمل دوران محکومیت خود، راهی زندان های اوین، نقده و بوکان شدند. همینطور، حق عضویت گروهی از اعضای کتابخانه ملی در این مجموعه، به دلیل شرکت در یک تجمع اعتراضی از آنها سلب شد.

از این قرار، در این ماه، ماه منیر مولایی راد به اداره اطلاعات ایذه، وحید کریمی به شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر تهران، زینب خنیاب پور به دادسرای بهبهان، مرضیه محمودی به دادسرای فرهنگ و رسانه، علی آدینه زاده به شعبه یکم دادیاری دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان فاروج، مونا بختیاری به شعبه دهم بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب زنجان، سیدجلال مدبرواحد به شعبه یکم دادیاری دادسرای اوین، هنگامه چوبین به شعبه پنجم دادیاری دادسرای ایذه و مهرنوش زارعی هنزکی به شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران احضار شدند. در ضمن، روح الله نخعی و ساسان چمن آرا جهت اجرای حکم حبس احضار شدند. لازم به ذکر است، در خردادماه، منازل، حمید رضا نجفی در اراک، پدرام معینی در بانه و تایماز افسری در تهران مورد تفتیش ماموران امنیتی قرار گرفت.

زندان

در این ماه، روز پنجشنبه چهارم خرداد، میثم دهبان زاده، رضا نوروزی و مجید روشن نژاد، سه زندانی سیاسی محبوس در تیپ پنج زندان تهران بزرگ، توسط مسئولان زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. از میان آنها آقای دهبان زاده، بعد از این رویداد به بند سه زندان تهران بزرگ منتقل و تا ظهر روز جمعه پنجم خردادماه با دستبند به یک میله بسته شده بود. در ضمن، مهران کریمی باولی، زندانی جرائم عمومی محبوس در زندان بهبهان، توسط مسئولان زندان به مدت چند روز با دستبند به میله ای بسته شد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت. گفتنی است، شعیب میربلوچ‌ زهی ریگی، معترض محکوم به اعدام در زندان زاهدان، توسط پرسنل این زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفت. به علاوه، محمد ابوالحسنی، فعال مدنی که دوران محکومیت خود را بدون رعایت اصل تفکیک جرائم در زندان چوبیندر قزوین سپری میکند، روز دوشنبه بیست و دوم خردادماه، در پی اعتراض به شرایط نامناسب موجود، توسط مسئولان زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفت. همینطور، پنجشنبه شب بیست و ششم خرداد، حسن عسگری، زندانی محبوس در زندان قزلحصار کرج از طریق خوردن دارو، دست به خودکشی زد و به بیمارستان خارج از زندان اعزام شد.

همچنین، نرگس محمدی و گلرخ ایرایی در زندان اوین و ایوب آغالیانی در زندان ارومیه ممنوع الملاقات هستند. به علاوه، ناهید شیرپیشه، مادر پویا بختیاری، از جان باختگان اعتراضات آبان ۹۸،‌ دوران محکومیت خود را در زندان زنجان سپری می کند. سلب امکان برقراری تماس تلفنی و ملاقات این زندانی با خانواده خود، به بی خبری از وضعیت وی و افزایش نگرانی های نزدیکانش انجامیده است. گفتنی است، پیام ولی، شهروند بهائی که درحال تحمل دوران محکومیت خود در زندان قزلحصار کرج است، با دستور مسئولان این زندان از تماس تلفنی با خانواده محروم مانده است. جواد لعل محمدی، زندانی سیاسی محبوس در زندان وکیل آباد مشهد، از روز دوشنبه یکم خردادماه، با دستور مسئولان مربوطه از برقراری تماس تلفنی و ملاقات با خانواده محروم شده است. در ضمن، در خردادماه، نایب حاجی زاده ینگجه زندانی سیاسی در زندان ارومیه و زرتشت احمدی راغب فعال مدنی در زندان اوین به سلول های انفرادی زندان منتقل شدند. همبنطور، خانواده فواد چوبین، اعلام کردند که اخیرا زندانبانان فواد چوبین را مورد ضرب و شتم قرار داده و سپس به یکی از سلول های انفرادی این زندان منتقل کردند.

برخی زندانیان در دوران بازداشت و یا حبس خود در کنار مشکلات هر روزه زندان به ناچار برای شنیده شدن دادخواهی‌شان دست به اعتصاب غذا می‌زنند. در خردادماه، مریم جلال حسینی و فاطمه تدریسی در زندان قرچک ورامین، محمد دانیالی و ناصر رضایی در بازداشتگاە مرکزی اداره اطلاعات ایلام و زرتشت احمدی راغب در زندان اوین دست به اعتصاب غذا زدند. در این ماه، دو زندانی در ندامتگاه مرکزی کرج، یک زندانی در زندان امیرآباد گرگان، دو زندانی در زندان کهنوج، یک زندانی در زندان زاهدان، یک زندانی در زندان سنندج، ۹ زندانی در زندان رجایی شهر کرج، سه زندانی در زندان کرمان و زندان جیرفت و یک زندانی در زندان ارومیه، جهت اجرای حکم اعدام به یکی از سلول‌ های انفرادی زندان منتقل شدند.

از طرفی، سارا ناصری و احسان شاددل در زندان وکیل آباد مشهد، ژینا مدرس گرجی در کانون اصلاح و تربیت سنندج، سلمان الفتی در زندان دیزل آباد کرمانشاه، سجاد شهرابی، شادی شهیدزاده، منصور امینی، ولی الله قدمیان و عطاءالله ظفر، مسیب رئیسی یگانه، جواد خضری ‌جوادی، امیر ولایتی و محبوبه رضایی در زندان اوین، سردار شاهمرادیان در زندان سنندج، فاطمه تدریسی و ناتاشا خضری ‌جوادی در زندان قرچک ورامین، محمود مهرابی در زندان دستگرد اصفهان، بهروز ایزدی راد در زندان امیرآباد گرگان، حمیده قدردان در زندان لاکان رشت، سیامک هیاسی و آلان داغدار در یکی از بازداشتگاه‌ های امنیتی ارومیه، نهاله شهیدی یزدی در زندان کرمان، کمال لطفی در زندان کامیاران، بختیار، وحید و سعید محمودزهی در مهرستان و فرهاد نوایی در مهاباد در بازداشت و بلاتکلیفی بسر میبرند.

گفتنی است، توماج صالحی، خواننده رپ اعتراضی علیرغم گذشت بیش از هفت ماه از زمان دستگیری کماکان در یکی از سلولهای امنیتی زندان دستگرد اصفهان در بازداشت و بلاتکلیفی بسر میبرد.

حق درمان و رسیدگی پزشکی همواره از مهم‌ترین موارد نقض حقوق زندانیان در ایران به شمار می‌رود. از این قرار، نسرین جوادی و ناهید تقوی در زندان اوین، عباس واحدیان شاهرودی در زندان وکیل آباد مشهد و شعیب میربلوچ‌ زهی ریگی در زندان زاهدان، منوچهر بختیاری در زندان چوبیندر قزوین و توماج صالحی در زندان دستگرد اصفهان از دریافت خدمات درمانی محروم بودند. با وجود خطرهای موجود، محرومیت زندانیان از اعزام به مرخصی به وفور گزارش شده است که از مهمترین آنها میتوان به نسرین جوادی و ناهید تقوی در زندان اوین، عباس واحدیان شاهرودی در زندان وکیل آباد مشهد، منوچهر بختیاری در زندان چوبیندر قزوین و توماج صالحی در زندان دستگرد اصفهان اشاره کرد.

 

اقلیت های ملی و مذهبی

اتنیک ها در خردادماه نیز زیر فشار فزاینده بازداشت‌ها و احضارها بودند. در این ماه، شیرکو منبری، بشیر نوری، مختار منبری، شورش محمدپور و میلاد نصری در سنندج، ناصر رضایی در اهواز، عبدالباسط شاهوزهی و محمود ریگی‌ فرد در زاهدان، عبدالناصر قنبرزهی گرگیج در مهریز، آرش یونسی در دهلران، جمال رسول‌ زاده و محمد محمود فقه در پیرانشهر، مهرداد قیصربیگی، ایوب گراوند، یونس گراوند، نوید محمدنژاد، محمد طهماسبی و حامد رحمانی در سرابله و عارف ادوایی در سروآباد بازداشت شدند. همچنین، علیرضا فرشی، بهنام شیخی سامانلو و اکبر آزاد، فعالین ترک (آذربایجانی)، جهت اجرای حکم تبعید به ترتیب راهی شهرستان های باغملک، مسجدسلیمان و دره شهر شدند. به علاوه، درخواست اعاده دادرسی اکبر نعیمی، فعال ترک (آذربایجانی) توسط شعبه نهم دیوان عالی کشور رد شد. در ضمن، یک کودک در شهرستان تبریز علیرغم گذشت چهار ماه از زمان تولد به دلیل مخالفت اداره ثبت احوال این شهرستان با نام انتخابی “ولکان”، از داشتن شناسنامه محروم مانده است.

در این ماه، فریبرز شاه ابراهیمی و سید فرهاد ذالنوری، از شهروندان پیرو آئین یارسان در شهر صحنه و شهدخت خانجانی، شهروند بهائی در سمنان بازداشت شدند. در ضمن، نیروهای امنیتی منزل شهدخت خانجانی، را تفتیش کرده و برخی از وسایل شخصی وی را ضبط کردند. گفتنی است، حامی بهادری، شهروند بهائی محبوس در زندان اوین، توسط شعبه پانزدهم دادگاه انقلاب تهران به شش سال حبس، دو سال ممنوعیت خروج از کشور و توقیف اموال محکوم شد. در صورت تایید این حکم در مرحله تجدیدنظر، مجازات اشد یعنی پنج سال زندان در خصوص وی قابل اجرا خواهد بود.

به علاوه، حکم چهل سال و هفت ماه حبس و مجازات های تکمیلی عفیف نعیمی، مهسا تیرگر بهنمیری، کامیار حبیبی، رامله تیرگرنژاد، سابین یزدانی، الهام شارقی آرانی، نکیسا صادقی، صدف شیخ زاده، شهرزاد مستوری، نگین رضایی، سامان استوار، بیتا ممتازی و صهبا ادیانی، شهروندان بهائی توسط شعبه ۱۲ دادگاه تجدیدنظر کرج عینا تایید شد. گفتنی است، روز چهارشنبه دهم خرداد، جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات شادی شهیدزاده، منصور امینی، ولی الله قدمیان و عطاءالله ظفر، شهروندان بهائی در شعبه بیست و ششم دادگاه انقلاب تهران برگزار شد. به علاوه، روز جمعه دوازدهم خرداد، از اجتماع و برگزاری مراسم دعاخوانی شماری از شهروندان بهائی در آرامستان بهائیان تهران (گلستان جاوید) ممانعت شد. آنها بر سر مزار یکی از اقوام جان باخته خود که بدون رضایت و اطلاع خانواده دفن شده بود، در این آرامستان حضور پیدا کرده بودند.

در این ماه، ابوالفضل امیرعطایی، معترض ۱۶ ساله ساکن تهران که حدود هشت ماه پیش از فاصله نزدیک از ناحیه سر مورد اصابت گلوله گاز اشک آور قرار گرفته بود، بر اثر شدت صدمات وارده جان خود را از دست داد. این معترض ۱۶ ساله، حدود هشت ماه پیش در جریان اعتراضات سراسری در شهر ری تهران، از ناحیه چپ سر مورد اصابت گلوله گاز اشک آور قرار گرفته بود. همچنین، تیراندازی بی ضابطه نیروهای انتظامی در شوشتر به سمت خودروی یک متهم، به کشته شدن فرزند ۹ ساله این فرد انجامید. در ضمن، یک پسر نوجوان با دلایل ناموسی توسط یک مرد در کرج به قتل رسید. متهم پس از بازداشت، ارتباط دوست دخترش با مقتول را از دلایل این اقدام عنوان کرد.

در ضمن، روز جمعه نوزدهم خردادماه، عرفان کبدانی (۱۷ساله)، نیما کبدانی (۱۶ساله)، شهروندان ساکن زاهدان توسط نیروهای امنیتی در این شهر بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند. همچنین، امیرحسین رحیمی، نوجوان پانزده ساله ای که در ارتباط با اعتراضات سراسری بازداشت شده بود، توسط اداره اطلاعات احضار شد.

زنان

سپیده رشنو، دانشجو و شهروند معترض به حجاب اجباری در شعبه یکم دادیاری دادسرای اوین تفهیم اتهام شده و با تودیع وثیقه آزاد شد. در ضمن، به دلیل عدم رعایت “حجاب اجباری” و با حکم بازپرس دادسرای فرهنگ و رسانه، قرار جلب به دادرسی آزاده صمدی و لیلا بلوکات بازیگران ایرانی صادر شد. به علاوه، شقایق دهقان، بازیگر سینما و تلویزیون، از بابت اتهام “حضور در معابر عمومی بدون حجاب شرعی” توسط دادگاه کیفری دو مجتمع قضایی ارشاد تهران به ده روز حبس محکوم شده است. در ضمن، زهره ادهمی، مدیر مجموعه حافظیه شیراز به دلایلی از جمله “تخلفات متعدد پوششی در مجموعه حافظیه شیراز” و “عدم توجه به نکات آموزشی ارائه شده” بازداشت شد.

شیما قوشه، وکیل دادگستری با دریافت ابلاغیه ای به شعبه ۱۰۸۸ دادگاه کیفری دو مجتمع قضایی ارشاد تهران احضار شد. بر اساس این احضاریه، خانم قوشه باید جهت دفاع از اتهام “حضور زنان در معابر و انظار عمومی بدون حجاب شرعی” در این شعبه حاضر شود. در ضمن، زهرا عزیزمحمدی آهوئی، شهروند ساکن تهران به دلیل عدم رعایت “حجاب اجباری” توسط شعبه ۱۰۹۲ دادگاه کیفری دو مجتمع قضایی ارشاد تهران احضار شد.

لازم به ذکر است، سرپرست میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان کرمانشاه از برکنار شدن مدیر تکیه معاون الملک به دلیل حضور تعدادی از گردشگران بدون حجاب در این مجموعه خبر داد. همینطور، مجموعه عمارت روبرو، مجموعه سینمایی گلشن در مشهد، دو واحد صنفی در سیمرغ، یک دفتر خدمات مسافرتی در یاسوج و یک سالن زیبایی در تهران به دلیل “عدم رعایت حجاب” پلمب شدند. به علاوه، یک غرفه کرایه موتور سیکلت در پارک حقانی تهران، به دلیل اجاره دادن این وسیله نقلیه به زنان پلمب شد. گفتنی است، یک فروشگاه عرضه لبنیات در دهستان ابرده علیا واقع در شهرستان بینالود به دلیل “عدم رعایت شئونات اسلامی و ارائه خدمات به مشتریان فاقد حجاب”، توسط پلیس اماکن پلمب شد. این فروشگاه به دلیل اینکه در درب مغازه خود نوشته بود “با رقص وارد مغازه ما بشوید” به دستور مرجع قضایی و توسط پلیس اماکن پلمب شد.

بهداشت و محیط زیست

روز پنجشنبه چهارم خردادماه، شماری از هواداران محیط زیست در شهرستان علویجه واقع در استان اصفهان، دست به تجمع زدند. تجمع این شهروندان در اعتراض به تخریب محیط زیست این منطقه صورت گرفته است. معترضان شعارهایی از جمله “کوه بدون تخریب حق مسلم ماست” و “کوه های تخریب شده آباد باید گردد” سر دادند. حق بر محیط زیست و مبانی فلسفی آن، از قواعد حقوق بشر و حقوق طبیعی نشأت گرفته شده است. ابتدایی ترین حق طبیعی انسان در این کره خاکی، «حق حیات» است. اما طی دهه های اخیر به دلیل استفاده بی رویه از منابع طبیعی، عدم نظارت و توجه به مباحث زیست محیطی و الگوهای صحیح، محیط زیست طبیعی به شدت مورد صدمه واقع شده است. هرانا در این حوزه گزارشاتی از هفته اول، دوم، سوم و چهارم با هدف آگاهی سازی گردآوری کرده است.

کارگران و اصناف «فقدان ایمنی، تجمع اعتراضی، اعتصاب و..»

در ماهی که سپری شد ۷۴ کارگر در سایه فقدان ایمنی محیط و شرایط کار در اقصی نقاط کشور دچار حادثه شدند. ایران در زمینه رعایت مسائل ایمنی کار در میان کشورهای جهان رتبه ۱۰۲ را به خود اختصاص داده ‌که رتبه بسیار پایینی است. در خرداد ماه، عدم رعایت ایمنی کار ۴۹ کارگر را مصدوم و ۲۵ تن دیگر را به کام مرگ کشاند. از اخبار مرتبط در این حوزه می توان به مرگ و مصدومیت سه آتش نشان و یک کودک کار در دیواندره و گراش، مصدومیت دو آتش نشان در یاسوج، مرگ یک کارگر در تهران، مصدومیت ۹ کارگر در اشتهارد، مصدومیت یک کارگر در اصفهان، مصدومیت یک کارگر در جوانرود، مرگ و مصدومیت دو کارگر در فلاورجان، مرگ یک کارگر ساختمانی در پیرانشهر، مرگ چهار کارگر در اردبیل و بوئین زهرا، مرگ یک کارگر ساختمانی در نظرآباد، مصدومیت پنج کارگر در تهران، مرگ دو کارگر در مشهد و مهاباد و مصدومیت دو کارگر در اهواز اشاره کرد.

در خرداد ماه، دستکم ۱۱۰ تجمع اعتراضی برگزار شد که از مهمترین آنها میتوان به تجمع اعتراضی کارگران ابنیه فنی راه‌ آهن قم، کارگران کارخانه داروگر تهران، کارگران ابنیه فنی راه آهن زنجان، کارگران مجتمع گندله سنگ آهن سازی مادکوش بندرعباس، کارگران مجتمع نفلین سینیت کلیبر و شماری از دامداران شرکت تعاونی تولیدی و توزیعی دام گستر فشافویه، شماری از کارگران اخراجی حراست نفت و گاز گچساران، کارگران فروآلیاژ ازنا، کارگران معدن زغال سنگ هجدک و کارکنان شهرداری یاسوج اشاره کرد.

همینطور، شماری از بازنشستگان مخابرات استان های خوزستان، سیستان و بلوچستان، چهارمحال و بختیاری، کرمانشاه، گیلان، خراسان رضوی، فارس، ایلام و کردستان و جمعی از پرستاران در یاسوج، شماری از بازنشستگان تامین اجتماعی در شوش، اهواز، کرمانشاه، شوشتر و اصفهان و جمعی از بازنشستگان صندوق فولاد البرز غربی، جمعی از پرسنل بیمارستان تامین اجتماعی “نبی اکرم” عسلویه، بازنشستگان مس سرچشمه و دست فروشان در گچساران و گروهی از بازنشستگان شرکت صنایع مس در تبریز و جمعی از مهندسین معمار استان اردبیل تجمع اعتراضی برگزار کردند.

به علاوه، رانندگان کامیون و کامیونداران در پایانه اصفهان، کارکنان شرکت مجتمع فولاد خراسان، کارگران شرکت بناگستر کرانه و کسبه و بازاریان در تهران دست به اعتصاب زدند. همچنین، روز دوشنبه یکم خردادماه ۱۴۰۲، شماری از رانندگان اتوبوس‌های استیجاری واحد حمل و نقل معدن زغال سنگ طزره در دامغان که مسئولیت جابجایی کارگران را برعهده دارند، در اعتراض به پایین بودن دستمزد و مزایای دریافتی خود از جابجایی کارگران خود داری کردند.

همینطور، کارگران شهرداری ایرانشهر، کارگران مجتمع تجاری اروند خوزستان، کارگران بخش فروش بلیت مترو تهران و کارگران شهرداری رودبار از معوقات مزدی و یا بیمه ای خود خبر دادند. در ضمن، کارگران بازنشسته شهرداری شوش از عدم پرداخت سنوات پایان خدمت خود خبر دادند. از سوی دیگر، چهل و دو تن از کارگران کارخانه داروگر تهران، از محل کار خود اخراج شدند. اخراج این کارگران در حالی صورت گرفته که معوقات مزدی آنها پرداخت نشده است. به علاوه، یکی از کارگران پروژه مسکن ملی شهر ایلام به دلیل عدم دریافت دستمزد خود، با پریدن از ارتفاع قصد خودکشی داشت که با مداخله نیروهای امدادی و شهروندان حاضر در صحنه، از این اقدام جلوگیری شد.

از سوی دیگر، صد و هشتاد کارگر تعدیلی خدمات شهرداری جیرفت همچنان در انتظار بازگشت به محل کار خود بوده و در بلاتکلیفی بسر میبرند. به علاوه، کارگران کارخانه آجر گنبد گلستان علیرغم گذشت بیش از دو سال از زمان تعطیلی این کارخانه، در بیکاری و بلاتکلیفی بسر میبرد. در ضمن، سجاد خسروی و یک کارگر دیگر با هویت نامشخص از کارگران مناطق نفتی پارس جنوبی توسط نیروهای سازمان اطلاعات سپاه پاسداران تحت عنوان “لیدر اعتصابات کارگران این مجتمع”، بازداشت شدند. همینطور، روز یکشنبه هفتم خرداد ماه، فرهاد شیخی، فعال کارگری توسط نیروهای امنیتی در منزل شخصی خود واقع در هشتگرد کرج بازداشت شد. به علاوه، رضا شهابی، حسن سعیدی و کیوان مهتدی، فعالین کارگری محبوس در زندان اوین، روز دوشنبه هشتم خردادماه، در پی گشایش پرونده جدید به دادسرای اوین احضار شدند.

از سوی دیگر، حمید مجیری، دبیر ریاضی و از اعضای کانون صنفی معلمان خمینی شهر، با حکم هیات رسیدگی به تخلفات اداری به بازنشستگی اجباری محکوم شد. این حکم در حالی صادر شده است که محکومیت پیشین این معلم مبنی بر سه ماه تعلیق از خدمت تاکنون به اتمام نرسیده است. گفتنی است، اسماعیل خدایاری، معلم ساکن خرمدشت قزوین به شعبه‌ پنجم بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب قزوین احضار شد. همینطور، روز شنبه بیست و هفتم خردادماه، حمیده زارع چشمه، احمد چنگیزی، منصور میرزایی، محمد فخرالحسینی و مهدی کلانتری، فعالین صنفی معلمان‌ یزد به دادگاه انقلاب این شهر احضار شدند.

به علاوه، اصغر امیرزادگان، غلامرضا غلامی، مژگان باقری، افشین رزمجویی، ایرج رهنما، محمدعلی زحمتکش، عبدالرزاق امیری و زهرا اسفندیاری، فعالین صنفی معلمان استان فارس توسط دادگاه انقلاب شیراز مجموعا به ۳۴ سال حبس محکوم شدند. در ضمن، روز شنبه بیست و هفتم خرداد، جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات پیروز نامی، کوکب بداغی، سیامک صادقی چهرازی، علی کروشاتی، اقبال تامرادی، صادق ناصری، زهره بختیاری، شهریار شیروانی نیا، معین زرگانی، بهنیا بهمئی‌ نژاد و عماد رفیعی، یازده تن از فعالین صنفی معلمان برگزار شد.

همینطور، مجموعه عمارت روبرو، مجموعه سینمایی گلشن در مشهد، یک آرایشگاه زنانه در گلوگاه و هفت واحد صنفی در محلات، یک باشگاه ورزشی در لنگرود، طبقه بیست و چهارم هتل چمران شیراز، اقامتگاه بومگردی هفشجان، یک رستوران و یک کافی شاپ در رامسر و یک دفتر خدمات مسافرتی در یاسوج پلمب شدند. گفتنی است، یک فروشگاه عرضه لبنیات در دهستان ابرده علیا واقع در شهرستان بینالود به دلیل “عدم رعایت شئونات اسلامی و ارائه خدمات به مشتریان فاقد حجاب”، توسط پلیس اماکن پلمب شد.

به علاوه، سرپرست میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان کرمانشاه از برکنار شدن مدیر تکیه معاون الملک به دلیل حضور تعدادی از گردشگران بدون حجاب در این مجموعه خبر داد. از سوی دیگر، زهره ادهمی، مدیر مجموعه حافظیه شیراز به دلایلی از جمله “تخلفات متعدد پوششی در مجموعه حافظیه شیراز” و “عدم توجه به نکات آموزشی ارائه شده” بازداشت شد.

 

خشونت نظامی و قضایی و امنیت شهروندان

در این ماه، ابوالفضل امیرعطایی، معترض ۱۶ ساله ساکن تهران که حدود هشت ماه پیش از فاصله نزدیک از ناحیه سر مورد اصابت گلوله گاز اشک آور قرار گرفته بود، بر اثر شدت صدمات وارده جان خود را از دست داد. این معترض ۱۶ ساله، حدود هشت ماه پیش در جریان اعتراضات سراسری در شهر ری تهران، از ناحیه چپ سر مورد اصابت گلوله گاز اشک آور قرار گرفته بود. این نوجوان در پی جراحات وارده به طور کامل توانایی حرکت و تکلم خود را از دست داد و طی این مدت بر روی تخت بیمارستان نگهداری شد.

کولبری، شغلی کاذب و مشقت بار است که مردم مناطق مرزی در پی فقدان فرصت های شغلی به آن روی می آورند و سالانه ده ها تن در مواجهه با خطرات طبیعی و یا در پی شلیک نیروهای مرزبانی کشته و‌ یا زخمی می شوند. در ماهی که سپری شد، هفت کولبر از جمله عارف (فامیلی نامشخص)، محمود (فامیلی نامشخص)، جمال (فامیلی نامشخص) و فیصل احمدی، چهار کولبر از جمله یک نوجوان ۱۷ ساله و انصار (نام خانوادگی نامشخص) در مناطق مرزی نوسود و هوشیار حسن‌ پور، کریم هدایت و رحیم فیضی در بانه، در پی تیراندازی نیروهای نظامی کشته و یا زخمی شدند. همچنین، روز پنجشنبه چهارم خرداد ماه، یک کولبر با هویت سلام اسماعیل‌ پور، در حین کولبری در مناطق مرزی نوسود دچار ایست قلبی شده و جان خود را از دست داد.

در خرداد ماه، دو سوختبر در قصرقند و راسک در پی تیراندازی نیروهای نظامی زخمی و کشته شدند. به علاوه، شش شهروند به نام های الهی بخش کلمتی و نواب نوحانی در راسک، عبدالحکیم توتازهی و خدانظر تاتوزهی در نهبندان و عمر مزارزهی و (نام نامشخص) شهمرادزهی در گشت در پی تیراندازی مستقیم نیروهای نظامی کشته و زخمی شدند.

گفتنی است، تیراندازی بی ضابطه نیروهای انتظامی در شوشتر به سمت خودروی یک متهم، به کشته شدن فرزند ۹ ساله این فرد انجامید. فرمانده نیروی انتظامی شوشتر، تیراندازی منجر به فوت این کودک را “اقدامی قانونی” عنوان کرد و گفت که در این رابطه هیچ یک از مامورین بازداشت نشده اند.

گزارشاتی که توجهات زیادی به خود جلب کرد

از مهم‌ترین اخبار که در این ماه بازتاب بسیار گسترده‌ای در کشور داشت، می توان به تایید حکم اعدام محمد قبادلو در دیوان عالی، جان باختن یک شهروند در پی تیراندازی نیروهای انتظامی در مراسم سالگرد تولد کیان پیرفلک، کشته شدن یک کودک ۹ ساله در پی تیراندازی بی ضابطه ماموران انتظامی، جان باختن ابوالفضل امیرعطایی، نوجوان معترض هشت ماه پس از مجروحیت، ممنوع الملاقات شدن نرگس محمدی و گلرخ ایرایی در زندان اوین، محکومیت سیزده شهروند بهائی مجموعا به چهل سال و هفت ماه حبس و مجازات های تکمیلی، سوزاندن دست و پای یک کودک و حبس وی در حمام تاریک در موسسه “زنجیره مهر ماندگار” و پلمب یک فروشگاه عرضه لبنیات در ابرده علیا اشاره کرد.

خلاصه نویسی و تدوین از سروش آزادی

دوشنبه ۲۶ یونی ۲۰۲۳

روز جهانی مقابله با بیابان و وظایف ما -محمد درویش

روز جهانی مقابله با بیابان و وظایف ما -محمد درویش

بازدیدها: 0

از نخستین سالی که این روز گرامی داشته شد، یعنی ۱۷ ژوئن ۱۹۹۴، تا امروز دست‌کم ۶۰۰ میلیون هکتار از وسعت رویشگاه‌های جنگلی جهان کاسته شده و بر قلمروی مناطق متأثر از بیابان‌زایی، بیش از یک میلیارد هکتار افزوده شده است. در ایران هم به نسبت سال ۱۳۷۳، به نظر می‌رسد از شرایطی رویایی به جهنمی واقعی قدم نهاده‌ایم.
راست آن است که در نخستین سال گرامیداشت روز جهانی مقابله با بیابان‌زایی، شرایط دریاچه ارومیه آنقدر خوب بود که در دانشگاه تبریز همایشی را تدارک دیدند با هدف مهار بزرگتر شدن وسعت دریاچه ارومیه! گاوخونی، بختگان، مهارلو، پریشان، کافتر، شادگان، آلماگل، آلاگل، آجی‌گل، هامون، جازموریان، هورالعظیم و مهارلو هم روزگاری بسیار مطلوب را می‌‌گذراندند. درحالی‌که امروز جز خاطره‌ای غبارآلود و نمکی چیزی از اغلب آنها باقی نمانده است. افزون بر آن، در آن زمان، میزان تراز منفی آبخوان در کل کشور کمتر از بیست میلیارد مترمکعب بود، اما امروز از ۱۴۳ میلیارد مترمکعب هم گذشته است؛ یعنی ایرانیان در طول ۲۹ سال که از عمر روز جهانی مقابله با بیابان‌زایی می‌گذرد، دست‌کم ۱۲۳ میلیارد مترمکعب بر وخامت بدهکاری آبی خود افزوده و دو بار رکورد فرونشست زمین را در کل کره زمین به‌نام خود جابه‌جا کرده‌اند. همچنین، بیش از پنج هزار روستا متروکه و دومیلیون هکتار از وسعت رویشگاه‌های جنگلی کشور کاسته شده است.
چه اسناد و شواهد دلپذیری که نشان می‌دهد جهانیان و ایرانیان تا چه اندازه ابعاد خطر بیابان‌زایی را جدی گرفته و برای مهار این خطر، یعنی کنترل جریان‌های کاهندۀ کارایی سرزمین هم‌قسم شده‌اند.
اینک پرسش مهم این است که تا چه زمان می‌توان به برگزاری این مناسبت‌های نمادین و بی‌اثر ادامه داد و دلخوش به تغییراتی مثبت داشت که ظاهراً در هر خردادماه از آن دورتر هم می‌شویم؟
کافی است به مقایسۀ این دو نقشه که وضعیت رویشگاه‌های جنگلی جهان را از آغاز تمدن روم تا سال ۲۰۰۵ با هم سنجیده است، یپردازیم و در مفاهیم برآمده از آن دقت کنیم.
اینکه بیش از ۹۰ درصد از وسعت جنگل‌های طبیعی اروپا از دست رفته است و از مجموع یک و نیم میلیارد هکتار، جنگل طبیعی، فقط ۷۰۰ میلیون هکتار باقی مانده است. به‌ویژه به وضعیت ایران توجه کنید که در روزگارانی نه چندان دور، تمامی اطرافش به‌وسیلۀ رویشگاه‌های جنگلی شاداب احاطه شده بود! خبر هولناک‌تر آنکه از ۲۰۰۵ تا ۲۰۲۱، متجاوز از ۴۳۷ میلیون هکتار دیگر از وسعت جنگل‌های جهان دچار پاکتراشی شده است!
آنهایی که نگارنده را در طول ۳۶ سال حضورش در صحنۀ طبیعت ایران می‌شناسند، می‌دانند که او همواره کوشیده مثبت بیندیشد و ضمن زنهار از عقوبت نابخردی‌ها با امید از درایت‌ها و راهکارها سخن گوید. الان هم در تلاشم که از این رویه عدول نکنم، هرچند هر سال که می‌گذرد، کار دشوارتر می‌شود!
به‌هرحال، اگر می‌خواهیم بیابان‌زایی را واقعاً مهار کنیم، باید جامعه جهانی به تعهدات خود در توافقنامه پاریس و شرم‌الشیخ گردن بنهیم و در ایران، برنامۀ اقدام ملی مقابله با بیابان‌زایی واقعاً اجرایی شود. باید حقابۀ محیط‌ زیست به میزان دست‌کم ۴۰درصد آب قابل استحصال سالانۀ کشور در اختیار تالاب‌ها و رودخانه‌ها قرار گیرد و وسعت رویشگاه‌های جنگلی ایران دوباره به ۲۰ میلیون هکتار در آغاز قرن گذشته بازگردد. شرط تحقق این اهداف هم رفتن به‌سمت اقتصادی است که آب‌محور نباشد.

مدرسه پایگاه ارتباطی جامعه رسول بداقی- معلم زندانی

بازدیدها: 0

هر انسان آزاده و با تجربه‌ای به آسانی پی می‌برد که شرایط اقتصادی، سیاسی، بین‌المللی، بهداشتی، آموزشی و محیط زیستی کشور هر روز بد و بدتر می‌شود و این بیمار چهل و چند ساله با شتاب بیشتری به سوی مرگ به پیش می‌رود، سیستم از هم پاشیده‌ی مرکزی هر روز تسلط خود را بر بخشی از اجزا و بخش‌های خویش از دست می‌دهد و هر روز این سیستم حاکمیتی با نافرمانی بخشی از اجزای خود روبه‌روست.

شطرنج‌بازها به خوبی می‌دانند که یکی از علت‌های برنده شدن یک شطرنج باز حرفه‌ای این است که تعداد بیشتری از حرکت‌های آینده حریف را پیش‌بینی کند، شطرنج سیاست نیز چنین است، هر کدام از طرفین بازی تعداد بیشتری از حرکت‌های حریف را پیش‌بینی کند احتمال پیروزی‌اش بیشتر خواهد بود، زیرا سرنوشت آینده هر جامعه، تشکل یا گروه بستگی به برنامه‌ریزی امروز او خواهد داشت و یکی از راه‌های یک برنامه‌ریزی موفق، شناخت حریف است. حرکت‌های آینده مردم در برابر حاکمیت چه در طول دوران مبارزه و چه در دوران خلا قدرت و چه پس از پیروزی بستگی به عوامل و شرایط زیر دارد:

 

۱_  داشتن پایگاه فیزیکی مانند: ساختمان، فضای باز، خیابان، رستوران و…

۲_  داشتن پایگاه اندیشه و بررسی برای تجزیه و تحلیل اوضاع اجتماعی، نقد و بررسی شرایط، گفتگو و برنامه‌ریزی دوره‌ای

۳_ داشتن ارتباط و پیوند میان حلقه‌های درون‌سازمانی و برون‌سازمانی

۴_ داشتن برنامه‌ریزی‌های تشکیلاتی برای آینده جامعه در کوتاه‌مدت (یک ساله)، میان‌مدت (۵ ساله)، بلندمدت (۱۰ ساله)

 

به‌گمان نگارنده، تشکل‌های صنفی فرهنگیان در هر چهار زمینه بالا شرایط دلخواه را دارا می‌باشند، فرهنگیان با تبدیل مدارس به عنوان پایگاه فیزیکی، پایگاه اندیشه‌ورزی، پایگاه ارتباطی و پایگاه برنامه‌ریزی برای آینده‌ی جامعه، چه در طول دوران مبارزه و چه در حین کنش‌های اجتماعی یا در زمان خلا قدرت و چه پس از پیروزی می‌توانند پاسخگوی نیازهای اجتماعی و مدیریتی جامعه در روزهای بحرانی باشند.

از آنجایی که فرهنگیان دارای شرایط ویژه‌ای مانند: گستردگی جغرافیایی و ارتباطات، مرجعیت و اعتماد اجتماعی می‌باشند و از لحاظ فکری و تحصیلاتی، توانایی تجزیه و تحلیل منطقی اوضاع سیاسی اجتماعی را داشته و دلسوز جامعه نیز می‌باشند و از طرفی با دانش‌آموزان، این نیروهای جوان، پرانرژی، آینده‌ساز، بالقوه، توانمند و باانگیزه ارتباط مستقیمی دارند و رابطان شایسته‌ای میان معلمان و خانواده‌های خود نیز می‌باشند.

معلمان می‌توانند هر مدرسه را به یک پایگاه اندیشه‌ورزی و کمک‌رسانی تبدیل نمایند تا در دوران فشارهای امنیتی یا در هنگام خلا قدرت یا پس از پیروزی، بتوانند دانش‌آموزان را برای برقراری امنیت شهری راهنمایی کنند و حتی در شرایط خلا قدرت که امکان کمبود یا قطع نیازمندی‌های روزمره مردم یا قطع حقوق بازنشستگان و حقوق‌بگیران نیز هست، مدرسه می‌تواند پایگاه مهمی برای طراحی، برنامه‌ریزی، جمع‌آوری و توزیع کمک‌های مردمی به نیازمندان باشد.

مردم هر جامعه در دوران دگرگونی‌های عمیق از نام های سیاسی تکراری، کهنه و نخ‌نما و بت‌های شخصیتی و تشکیلاتی که برای آنان تراشیده شده، خسته و روی گردانند و خواهان شکوفایی و آفرینش روزگاری نو با تشکیلات و سازماندهی و برنامه‌ریزی‌های نوینی هستند که خود نقش مهمی در پیدایش و آفرینش آن داشته یا دست‌کم دسترسی و تماس مستقیم و رودررو با آنان برایشان به آسانی و به طور گسترده و روزانه میسر باشد تا بتوانند رنج‌ها، مشکلات، خواسته‌ها، امیدها و آرزوها، برنامه‌ها و دیدگاه‌های خود را برای اجرا با آنان در میان گذاشته و پاسخ اندیشمندانه، منطقی، بدون احتمال فریبکاری و بدون آنکه از آنان استفاده ابزاری شود دریافت نمایند. بی‌گمان همه این ویژگی‌ها در ساختار روابط معلمان و دانش‌آموزان نهفته است، مدرسه و معلم فرد نیستند، گروه وابسته نیستند، دور از دسترس نیستند، تافته جدا بافته نیستند، طبقه اجتماعی ویژه و برتری نیستند و ادعای اشرافی‌گری و سهم‌خواهی نیز ندارند. معلم و مدرسه، خود تک‌تک سلول‌ها و ویژگی‌ها و بافت‌های جامعه هستند که درد جامعه را به دوش می‌کشند. مدرسه و معلم هم‌اندیشان و همراهان شایسته‌ای برای دانش‌آموزان و خانواده‌های آنان برای هرگونه دگرگونی عمیق اجتماعی هستند. هرگاه معلم در رنج باشد، جامعه در رنج است و هرگاه معلم در رفاه باشد، جامعه در رفاه است، هرگاه معلم خردمند باشد، جامعه خردمند است، زیرا معلم همان تک‌تک سلول‌های پیکره‌ی جامعه است.

پایان سخن اینکه اصالت و ریشه‌دار بودن مدرسه و معلم ضامن ثبات اجتماعی و ریسمانی برای جلوگیری از گسست‌های اجتماعی و هرج و مرج خواهد بود.

 

برگرفته از کانال شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران

۱۴ یونی ۲۰۲۳

اعلام موجودیت انجمن خانواده‌های دادخواه آبان

اعلام موجودیت انجمن خانواده‌های دادخواه آبان

بازدیدها: 0

«آبان خونین ۹۸» یکی از گسترده‌ترین و بزرگترین اعتراضات معاصر مردم ایران علیه رژیم جنایتکار جمهوری‌اسلامی بوده است؛ اعتراضاتی مسالمت‌آمیز که با هولناک‌ترین سرکوب پاسخ داده شد. در کمتر از سه روز، هزاران انسان بی‌گناه کشته شدند که ما هنوز نام و نشان اغلب آن‌ها را نمی‌دانیم.

امروز، ما خانواده‌های داغدار، پس از ماه‌ها تلاش و با مشارکت نیروهای همیار، پس از ساعت‌ها گفتگو و کار داوطلبانه، شروع فعالیت‌های «انجمن خانواده‌های دادخواه آبان» را برای پیگیری اهداف زیر اعلام می‌کنیم:

 

۱. مستندسازی، آرشیو اطلاعات و ارائه گزارشات مرتبط با آبان خونین.

۲. یادآوری ابعاد مختلف جنایات رخ داده در آبان خونین.

۳. پوشش اخبار پیرامون فشار و سرکوبی که «خانواده‌های دادخواه» از سوی نهادها و نیروهای امنیتی متحمل می‌شوند.

۴. گرامیداشت یاد جانباختگان آبان خونین.

۵. برگزاری سالگردها، مراسمات و رخدادهای مرتبط با آبان خونین.

۶. تشکیل پرونده‌های جنایات آبان، ارسال آن‌ها به دادگاه‌های بین‌المللی با کمک وکلای باتجربه در این زمینه و دادخواهی این کشتار بر اساس موازین حقوق بشر.

۷. تلاش برای ثبت کشتار آبان به عنوان جنایت علیه بشریت در اتحادیه اروپا و سازمان‌های بین‌المللی.

 

ما «خانواده‌های دادخواه آبان» معتقدیم که رژیم جمهوری‌اسلامی در ذهن مردم ایران با «آبان» نابود شد و این «آبان» با حمایت مردم آزادی‌خواه ایران، ادامه خواهد داشت.

از شما، مردم شریف ایران، می‌خواهیم که در این مسیر ما را یاری کنید، همان‌گونه که تاکنون یاور ما بوده‌اید. با وجود این‌که ما، خانواده‌های دادخواه، آگاهیم که ذات دادخواهی در چارچوب بی‌دادگاه جمهوری‌اسلامی، امری سیاسی است، اما این انجمن نه متعلق به حزب و جناح سیاسی است و نه خط مشی سیاسی خاصی را دنبال می‌کند.

با توجه به جنایات گسترده‌ جمهوری اسلامی در آبان خونین، امکان ارتباط با همه‌ خانواده‌های آبان در این ۴۳ ماه ممکن نبود و این انجمن با همکاری تعدادی از خانواده‌ها شکل گرفته است، اما این نهاد متعلق به تمام دادخواهان آبان و مردم آزادی‌خواه ایران است.

 

 

بعد از اعلام تاسیس تشکل «مادران انقلاب» بر سر مزار ژینا امینی، مظهر “انقلاب ژینا” در روز جمعه ١۹ خردادماه ۱۴۰۲، در شهر سقز اینک «انجمن خانواده‌های دادخواه آبان» طی بیانیه‌ای اعلام موجودیت کرده است.

در بیانیه اهداف سیاسی و قضایی انجمن بیان شده است. یکی از موسسین تاکید کرده گرچه انجمن مستقل است، اما از آنجا که “ذات دادخواهی سیاسی” می‌باشد انجمن خود را متعلق به همه دادخواهان و آزادیخواهان می‌داند و با تمام نیرو با مردم حق‌طلب همکاری خواهد کرد. یکی دیگر از اعضای خانواده جانباختگان آبان گفته: «همزمان که دادخواه آبان هستیم، دادخواه دیگر جنایت‌های اتفاق افتاده توسط جمهوری اسلامی هستیم». در این شکی نیست که ستون اصلی این انجمن نیز، مثل موارد مشابه، مادران جانباختگان خواهند بود.

جمهوری اسلامی در منگنه مبارزات زنان گیر کرده است. اگر در شروع خیزش انقلابی ژینا، دختران جوان میدان‌دار مبارزه‌ای خونین بودند، اینک مادران، مادر بزرگ‌ها و ميليون‌ها زن ضدحجاب در کنار دختران خود قرار گرفته‌اند. اینک دستگیری ۴۰ نفره «مادران انقلاب» و نزدیکانشان در کوردستان و یا تلاش برای پرونده‌سازی برای منیره مولائی‌راد، مادر شجاع کودک جانباخته کیان پیرفلک، که شهرت جهانی یافته، فقط تقویت اراده مبارزاتی و رسوائی بیشتر را برایشان به ارمغان می‌آورد. اگر سران وحشت زده اسلامی، بر این تصور بودند با مسموم کردن دختران در مدارس بر خیزش زنان فایق خواهد آمد اینک با میلیون‌ها زن مجربی که طی دهه‌ها تمام اقدامات، سیاست‌ها و قوانین ضد زن رژیم را با شکست مواجه کرده‌اند چه می‌کند.

رژیم ابتدا مقررات جدید حجاب و عفاف را عملاً در دستور اجرا گذاشت، ولی با مقاومت و مبارزه میلیونی زنان و مردان مترقی مواجه شد. پس آن‌را به عنوان لایحه به مجلس برد تا شاید گرهی از کار فروبسته‌اش بگشاید، اما در آن‌جا هم بعضی از نمایندگان گفتند: «همانطور که قانون آمران به معروف فقط مورد سوء استفاده عده‌ای قرار گرفت و عمل نکرد، این یکی هم به همان سرنوشت دچار خواهد شد».

زنان طی سه دهه اخیر در کنار طبقه کارگر بیشترین مشقت‌ها را از دست رژیم جمهوری اسلامی چشیده‌اند. اولین هجوم ضد انقلاب برخاسته از انقلاب ۵۷ به صفوف زنان سازماندهی شد. اولین چماق بدستان رژیم اسلامی سراغ زنان معترضی رفتند که شجاعانه در مقابله با خانه‌نشین کردن زنان و اعمال حجاب اجباری صحنه خیابان‌ها را به میدان مبارزه پُر شور تبدیل کردند. اگر برای ضد انقلاب هجوم به صفوف زنان آغاز یک سیاست ارتجاعی و اعمال سلطه بر زنان و اولین خاکریز جهت تهاجم به کلیه مطالبات مردم، به عقب راندن انقلاب و بالاخره تسلط بر کل جامعه بود، برای اردوی انقلاب و به ویژه برای زنان، دفاع از انقلابی بود که هنوز تازه نفس بود و در همان گام‌های نخست با یک ضد انقلاب وحشی و برآمده از اعماق قرون و اعصار مواجه می‌گردید.

طی ۲ تا ۳ سالی که شعله‌های انقلاب هنوز خاموش نشده بودند، مقاومت زنان یکی از ارکان تداوم انقلاب بود. اگر چه جمهوری اسلامی سرانجام توانست انقلاب مردم ایران برای آزادی و زندگی بهتر را سرکوب کند، اما در طول چهار دهه گذشته جنبش کارگران، جنبش زنان، جنبش دانشجویان و جنبش انقلابی مردم کوردستان، با همه افت و خیزهایشان به حرکت خود ادامه دادند. مبارزات زنان برای رهائی همیشه یکی از ارکان مقاومت در برابر حکومت اسلامی و قوانین آن بوده است.

این مبارزات و مقاومت‌ها در کنار عوامل اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک دیگر رژیم را به پرتگاه سقوط نزدیک کرده است مبارزات رو به رشد اخیر نمایانگر این واقعیت است که زنان در تحقق سرنگونی جمهوری سرمایه‌داری اسلامی هم‌چنان نقش پیشتاز خواهند داشت.

منابع: کانال تلگرامی  aban familes و سایت کولبرنیوز

۱۴ یونی ۲۰۲۳

 

هشدار بهاره هدایت به اپوزیسیون: «تاریخ ما را نخواهد بخشید»

بازدیدها: 1

متن نامه‌ بهاره هدایت که برای انتشار در اختیار «ایران‌وایر» قرار گرفته، به شرح زیر است:

نزاع‌های اپوزیسیون نفس‌گیر شده. همه می‌دانیم. و این منشا سرخوردگی خواهد شد. این هم روشن است. ایده‌ی براندازی و ضرورت آن در جان مردم جاری است و جراحت وجود جمهوری اسلامی بر پیکر ایران برقرار است. اما روزی نیست که اپوزیسیون خودزنی نکند و پاره‌ای از خودش را نکشد، و همزمان این امیدهایی را که با مرارت روئیده لگدمال تمناهایش نکند. عمده‌ی این نزاع‌ها بر رانه‌های شخصی سوارند-که یعنی اگر تداوم پیدا کنند، فرقه‌ساز خواهند شد. نیروهای سیاسیِ حاملِ این نوع نزاع‌ها گویا که اضطرار وضعیت را در نمی‌یابند، به پرسش‌های اساسی پاسخ نمی‌دهند، انجام کارویژه‌هایشان را به دست باد سپرده‌اند، و در اغتشاشی از ایده‌های رنگارنگ سرگردانند و براندازی را رقابت متفننانه‌ای می‌شمارند که گویا تصادفا در میدان سیاست رقم خورده!

با این حال در پرهیز از نزاع نمی‌توان ایده‌ای همچون ایده‌ی «مدارا» را آن‌طور که در گفتمان اصلاحات صرف می‌شد، برای میدان براندازی تجویز کرد؛ چرا که این میدان جنگ و انقلاب است و به ناچار دوقطبی است، و آن یکی نبود و قرار هم نبود که باشد. اما به ضرورتِ حفظ نیروهای موجود و جذب لایه‌های کثیرتری از مردم، باید پافشاری کرد. بر این مبنا، می‌توان و باید نزاع‌های مبتنی بر رانه‌های شخصی را به سمت نزاع بر سر اندیشیدنِ نظام‌مند درباره‌ی پرسش‌های اساسی راند؛ پرسش‌هایی که روی سه‌گانه‌ی «صورت‌بندی وضعیت، برنامه‌ی سیاسی، و افق پیش‌ِرو» سوارند.

این پرسش‌ها ممکن است پیرامون این نکات مطرح شوند:

اول: مساله‌ی بنیادین ما چیست؟ این مساله چه نسبتی برقرار می‌کند با فضیلت بنیادینی که درصدد تحقق آنیم؟ دایره‌ی شمول منظومه‌ای که می‌سازیم تا چه حد است، و اولویت‌هایش چیست؟ به لحاظ تاریخی ما چرا در این نقطه قرار گرفته‌ایم؟ و بنابراین باید از کدام خطاهای تاریخی اجتناب کنیم؟

دوم: طیف‌بندی‌ها و بضاعت نیروهای حامی چقدر است؟ و ظرفیت اقناع‌سازی و جذب نیرو در میان ما کدام‌هاست؟ به همین ترتیب می‌توان از طیف‌بندی و بضاعت‌ نیروهای رقیب، و نیز از طیف‌بندی و بضاعت نیروهای حکومت پرسید. در این میان موتلفین طبیعی ما کدام‌ها هستند و موتلفین استراتژیک‌مان کدام‌ها؟ و نسبت ما با آن‌ها چیست؟

سوم: شریان‌های ثروت و قدرت درون حکومت چگونه جاری‌اند، و طی چه سازوکاری به هم متصل یا از هم جدا می‌شوند؟ نقاط شکنندگی، تنش، و بحرانی‌ شدن آن‌ها کدام است و ما از چه طریقی می‌توانیم این‌ها را موثقا شناسایی کنیم؛ و این یکی از استراتژیک‌ترین پرسش‌های پیشِ روست چنانچه در نظر داشته باشیم که نزد نیروی سیاسی طراز اول، تسخیر خیابان کافی نیست، و کارویژه‌ی او آن است که به تسخیر قدرت بیندیشد.

چهارم: برنامه‌ی حکومت برای رفع یا تعویق منازعات داخلی خودش، بحران‌های جامعه و سرکوب تنش‌های بیرونی (چه در نسبت با اعتراضات مردمی و چه در مواجهه با نظام بین‌الملل) چیست، و برنامه‌ي ما برای رویایی با آن شامل چه مفادی‌ست و تا چه حدی انعطاف دارد؟ خصوصا با نیروی نظامی حکومت می‌خواهیم چه کنیم؟

پنجم: حکومت از چه طریقی می‌تواند به درون نیروهای خودی نفوذ کند، و چاره‌ی انسداد این مسیرها کدام است؟

ششم: واکنش کشورهای منطقه نسبت به براندازی چه خواهد بود و ما با چه رویکردی درصدد مهار آن برخواهیم آمد؟ و در بزنگاه چطور می‌خواهیم حمایت بین‌المللی را تضمین کنیم؟

و هفتم: ما ذیل کدام دستگاه مفهومی می‌اندیشیم؟ و در ارجاع به کدام الگوی متعین، آینده را ترسیم می‌کنیم؟ ضرورت‌های ما چیست؟ و ظرفیت اجماع‌سازی ما در ارجاع به کدام نهاد یا فضیلت بنیادین رقم می‌خورد؟ تبار سیاسی ما کدام است؟ و نسبت ما با نخبگان این تبار و تبارهای ناهمسو از چه قرار است؟ یا به عبارتی دیگر، با توجه به تنوع و تکثر ایده‌های موجود، پایداری ایران بعد از براندازی را چطور تضمین کنیم؟

اما به‌جای پرداختن به این دست پرسش‌ها، جریان‌های سیاسی برانداز دچار معضلاتی دیگرند، که از آن جمله شدت اغتشاش ایده‌هاست؛ هرکس به مناسبتی و از رهگذری، پاره‌ای از یک ایده‌ی- عمدتا و گاهی ظاهرا- مشروع را از جا کنده و به میان اتمسفر سیاسی پرتاب می‌کند، بدون آنکه به الزام سامان‌یابی آن ذیل یک منظومه‌ی سیاسی معین پایبندی نشان دهد، یا امکانات، منطق و استلزامات تاریخی و اکنونِ ایران را لحاظ کرده باشد. «همه‌چیزگوییِ هیچ‌چیز نگو»، یا به عبارتی همه‌چیزگوییِ بی‌محتوا گونه‌ی رایجی از این شیوه است؛ گونه‌ای اساسا رهزن که فقط به درد ساختن سلبریتی سیاسی و یا جلب توجه نهادهای بین‌المللیِ حقوق‌بشری می‌خورد.

نمونه‌ی دیگر، اغتشاش فکریِ برآمده از پی‌جوییِ یوتوپیاهای نامحقق است، با این رویکرد که گویا ما با براندازی جمهوری اسلامی قرار است به تمام پرسش‌های معطل‌مانده‌ی تاریخ بشریت پاسخ دهیم و بهشتِ-ظاهرا- برینی بسازیم که بشرِ دوپا تاکنون تجربه‌اش نکرده است. ایده‌هایی همچون «اداره‌ی شورایی» و «دموکراسی رادیکال» از این دست‌اند؛ این‌ها حاصل یوتوپیایی اندیشی و انقطاع از واقعیت‌اند و پیامدشان سترونیِ سیاست در روزگار معاصر است. ما قرار نیست مدل حکمرانی را از کره ماه بیاوریم، بلکه بضاعت تاریخی‌مان حکم می‌کند بسیار محتاطانه از مدل‌های تجربه شده، محقق، پایدار، و موفقِ موجود در جهان امروز الگوبرداری کنیم. ما قرار نیست – و در استطاعت سنت و تمدن‌مان هم نیست – که مرزهای تاریخ و تمدن کل بشریت را در نوردیم؛ بلکه از آنجایی که در همین جهان موجود زندگی می‌کنیم نه بیرون از آن، در تلاشیم جامعه و حکومت خود را با موازین حکمرانی نوین و زیست عادیِ همین جهان – نه جهان علیینی که به کمند تجربه‌ی بشری در نیامده- منطبق کنیم. ایران آزمایشگاه تاریخ نیست، و ما به دلایل مفصل، بر صدر تاریخ بشریت نایستاده‌ایم و بنابراین در آستانه‌ی فتح قله‌های ناگشوده، و ممکن کردنِ امر ناآزموده‌ی نشدنی نیستیم.

با این همه، نیروی سیاسی موظف است نسبت خود را با اهم پرابلم‌های مطرح شده در این اتمسفر روشن کند؛ به این معنا که نشان دهد ذیل نظام اندیشه و تبار سیاسی او، اهم این پرابلم‌ها چگونه پاسخ داده می‌شوند؟ به نحوی که منظومه‌ی سیاسی مدنظرش کماکان پایدار بماند و واقعا کار کند و به این ترتیب بتواند افق پیش‌ رو را ترسیم کند.

برنامه‌ی سیاسی خطیرترین و مسئولیت‌زاترین بخش از سه‌گانه‌ی پرسش‌هاست، و پرسش محوری آن این است: چطور می‌خواهیم فاصله‌ی میان خیابان و پیروزی را پر کنیم یا صریح‌تر: چطور می‌خواهیم براندازی را محقق کنیم؟ از آبان ۹۸ و شلیک به هواپیمای اوکراینی به این‌سو، موضوع زنده ماندن و حق زندگی، در خود جامعه پرابلماتیزه شد. از این مجرا که جمهوری اسلامی در قامت دشمن ملت ظاهر شد، یعنی میدان بدل شد به میدان جنگ. به عبارتی، منطق و استلزامات جنگی بر وضعیت حاکم شد، و هنوز هم آن منطق برقرار است. و عطف به این منطق است که نیروهای سیاسی برانداز باید به برنامه‌ی سیاسی بیندیشند، آن‌را تدارک ببینند، و مخاطرات و مسئولیتش را بپذیرند. اگر این منطق و استلزامات پیرامون آن را نادیده بگیریم، در واقع هنوز نتوانسته‌ایم به براندازی بیندیشیم، یعنی هنوز با منطق اصلاح طلبی به میدان می‌نگریم و به ناچار دچار همان بن‌بست‌های پروژه‌ی اصلاحات خواهیم شد؛ اهمیتی هم ندارد که چند مرتبه خودمان را برانداز نامیده باشیم، مهم درک ما از منطق حاکم بر وضعیت است. بدون این ادراک، نهایتا براندازی خواهیم بود که اصلاح‌طلبانه می‌اندیشد!

همبستگی یا ائتلاف نیروها و جریان‌ها تنها پس از روشن شدن پاسخ به این پرسش‌هاست که معنادار می‌شود. تا پیش از آن همبستگی به معنی رقم خوردنِ رفاقت‌های شخصی در میان آشوبناکی ایده‌هاست- یعنی من با تو اعلام همبستگی می‌کنم، بدون هیچ مبنای سیاسیِ درون‌ماندگار یا اندیشیده‌ شده- و «ائتلاف» به سطح تشکیل یک گروه همگن تنزل پیدا می‌کند؛ یعنی خودمان با نیروهایی عین خودمان ائتلاف می‌کنیم! به عبارت دیگر، تا وقتی که «دیگریِ سیاسی» به مثابه یک ایده‌ی نظام‌مند متعین نشده باشد، همبستگی یا ائتلاف معنایی ندارد و کاربستش در زبان صرفا مزین‌گویی‌ست، بدون آنکه بتواند در واقعیت مازاد سیاسی بیافریند.

نمونه‌ی «جورج‌تاون» مثال روشنگری‌ست، گرچه این مسئله محدود به جورج‌تاون نیست. آن ائتلاف و فروپاشی زودهنگامش به وضوح نشان داد که ما در درجه‌ی اول با نوعی هرج‌ومرج در ایده‌ها مواجهیم. و علیرغم چنین وضعیتی، تصور اعضا این است که با به زبان آوردنِ هرچه صادقانه‌ترِ واژه‌ی «همبستگی»، همبستگی ناگهان در فضا پدیدار می‌شود! یا اگر همه‌مان پای میثاق‌های حقوق‌بشری را امضا کنیم، به این معناست که سیاست ورزیده‌ایم! یا گویا که تصور بر این است که دعوا بر سر نام بردن از «رهبر اپوزیسیون» است. پس اگر اعضا از داعیه‌ی رهبری کنار بکشند، نزاع ها فروکش می‌کند و همبستگی پدید می‌آید! در حالی که رهبری به معنای آن است که شخص (یا گروه بسیار کوچکِ بسیار منسجمی) عطف به سه‌گانه‌ی «صورت‌بندی، برنامه، افق» پاسخ‌های نظام‌مندی را عرضه کرده باشد. و خود، اولا میان پاسخ‌های طراحی‌شده و واقعیت‌های متحول بیرونی به عنوان عامل انتظام‌بخش عمل کند، ثانیا حضورش به شخصه بتواند از یک سو نزد مردم حدی از اعتبار و مشروعیت را برای پاسخ‌ها فراهم کند، و از دیگرسو با توجه به تفرق‌های موجود نزد نیروهای سیاسی، واجد حدی از ظرفیت اجماع‌سازی باشد. ثالثا در چشم‌انداز، قابلیت بسیج عمومی را داشته باشد و رابعا نزد محافل بین‌المللی و جامعه‌ي جهانی چهره‌ای به‌رسمیت‌شناخته‌شده، با تبار سیاسیِ معلوم باشد. این پکیج اگر درست مفصل‌بندی شده باشد، اساسا قابل انحلال نیست و کناره‌گیری از رهبری یا داعیه‌ی رهبریِ شخص(یا گروهی) دیگر تاثیری در آن ندارد. به این اعتبار، اصرار بر کنار گذاشتنِ مدعای رهبری بلاموضوع است؛ چنین تقاضایی همان‌قدر بی‌معناست که ادعای رهبری اپوزیسیون بدون پرداختن به پاسخ‌های آن سه‌گانه بی‌معناست.

این بیماری اپوزیسیون ماست که به جای آنکه سیاست بورزد می‌خواهد فعال حقوق بشر باشد که یعنی در سیاست همه چیز بگوید ولی در عین حال هیچ چیز هم نگفته باشد. سیاست و حقوق بشر دو ضرورت جامعه‌ی بشری‌اند. اما یکی قیدی‌ست بر دیگری. این دو این‌همان نیستند، و این‌همان فرض کردن آن‌ها، حاصل آشوبناکی اندیشه و عدم انسجام فکری‌ست. و ذهن نامنسجم-هرچقدر هم دغدغه‌مند و واجد خیرخواهی- قادر نیست در بیرون از خود انسجام سیاسی پدید بیاورد.

برعکس، این اندیشیدن نظام‌مند به پرسش‌های اساسی است که می‌توان در میانشان امید به همبستگی یا ائتلاف داشت. و در این میان محلِ سکونت نیروهایی که در صدد پاسخگویی به پرسش‌ها هستند، امری لااقتضاست؛ یعنی تفاوتی نمی‌کند که نیروی داخل کشور باشد یا خارج از کشور. ما برای براندازی به هر دو نیاز داریم و هیچ کدام قابل حذف یا کم‌انگاری نیستند. حذف کردن نیروی خارج کشور یا تقلیل دادن نقش او به صرفِ حمایت، ناشی از صورت‌بندی‌های غیرواقعی از وضعیت است و مسئولیت حیاتیِ خارج‌نشینان را تحلیل می‌برد. از سوی دیگر، اتکای صرف به نیروهای داخلی، یا تغییرات صرفا درون‌زا، همان اصلاحات است، مهم نیست که این بار نامش را براندازی بگذاریم یا چیز دیگر. این همان است که بود، و واجد همان انسدادی‌ست که داشت.

وقتی پاسخ‌های منظومه‌وار به پرسش‌های سه‌گانه تکمیل نباشد، تصمیم‌گیری برای پیوستن به یکی از گرایش‌های موجود، شکننده می‌شود، چرا که عناصر تحلیلی برای یک جمع‌بندیِ تمام‌کننده و قاطع، کافی نیست، و اینجاست که می‌بینیم علیرغم تبارهای سیاسی همسو، جمع‌بندی‌های متنوعی ظهور می‌کند؛ مثلا ممکن است یکی پادشاهی‌خواه شود و دیگری جمهوری‌خواه. ولی این جمع‌بندی‌ها هم متکی به نوعی رانه‌ی عاطفی‌ست و همواره سطحی از تردید عقلانی را با خود حمل می‌کند، و این تردید حاصل تعللِ رهبران سیاسی یا نیروهای طراز اول در طراحی منظومه‌ای هماهنگ و پاسخگوست. به محض آنکه یکی از جناح‌ها موفق شود واقعا براندازانه بیندیشد و برنامه‌ی پرمخاطره‌ی گذار را تدارک ببیند، بخش بزرگی از تردیدها و لغزندگی‌ها را می‌تواند به نفع خود به یقین و استواری بدل کند.

****

این متن را با این انگیزه نوشتم تا توضیحی باشد درباره‌ي نقاط تنش-آن‌طور که من می‌فهمم، شاید که به دست یکی از جوانان یا دانشجویان دلسپرده به براندازی برسد و به روشن‌تر شدنِ اینکه ما باید از رهبران چه بخواهیم کمک کند. و هم اینکه نقدی باشد بر بی‌پرواییِ برخی نیروهای سیاسی در دامن زدن به نزاع‌های بیهوده به‌جای انجام دادنِ کارویژه‌هایشان؛ یادآور اینکه این مسیر دشوار است. پر از مخاطره. پر از صعب‌العلاجی. پر از بحران.

و شما در قامتِ رهبری‌ایستادگان، به قدر بزرگی کاری که می‌خواهید انجام دهید، بزرگ باشید. و چشم از هدف برندارید که تاریخ این سرزمین ما را نخواهد بخشید اگر این میدان را به تمناهای شخصی‌مان ببازیم، و از این بابت احدی را از آینده‌ی ایران مایوس کنیم. این سرزمین به تک‌تک آنان که امروز نظاره‌گر این میدان‌اند، نیاز دارد تا آینده را از کام تباهی بیرون بکشد؛ به خصوص زنان و دانشجویان و مزد بگیرانی که رنج‌هایشان در این صعب روزگاری که جان‌ها را به دار می‌کشند، نادیده می‌ماند. ایران به تک‌تک ایشان محتاج است. و ما به نفر به نفرشان متعهدیم. این عهد را دریابید.

بهاره هدایت

خرداد ۱۴۰۲

بند زنان زندان اوین