بنظر اتخاذ هر راهکار قابل حصولی در جامعه ایران باید حاصل جمع بندی از آشفتگی درهم تنیده حاکم بر موئلفه های «اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی» باشد. تا وضعیت کنونی جامعه و میزان انگیزه مبارزاتی و پتانسیل جامعه را در عبور از حاکمیت تحلیل نماید. و از طرف دیگر امکان تاثیر متناوب تلاطم آن تا بعد از عبور از حاکمیت فراهم شود و هزینه های این فرایند متناسب با «منافع ملی» ایران، و درجهان رقابتها و کشاکشها مورد سنجش قرار گیرد. ضرورت کاوش بر «تاثیرات بلندمدت ابرچالشهای کنونی جامعه ایران» به این دلیل است که هم اکنون غالب نیروهای اجتماعی با تاثیر از فضای مجازی و نرم افزارهای نوشتاری محدود شده اند و در تحلیل از مسائل اجتماعی ناچارند، کوتاه نویسی کنند و نتایج بررسی خود را محدود به وقایع سیاسی- اجتماعی کوچک سازند.
نتیجتا در این وادی عناصر مرجع یا حذف می شوند یا به حاشیه کشانده خواهند شد! که این عمده ترین بحران در مرجعیت برای عبوراز حاکمیت جمهوری اسلامی است. زیرا پاسخ به بحرانهای جاری نمی تواند بدون نیروهای راهبردی و هماهنگ با تغییرات بلندمدت میسرگردد. مثل تغییر حاکمیت سیاسی، امکان بسیج عمومی برای تغییر، همبستگی میان اپوزیسیون، همراهی غرب برای تغییر حاکمیت….. مجموعه عواملی که نیاز به استراتژی و نیروی استراتژیک دارد!
حال آنکه نگاه رئال پلتیک به مسائل اجتماعی محدودیت دارد و فاقد بهره گیری از تفکر فلسفی و قدرت پیش بینی عوامل تغییرات انقلابی در جامعه است.
در شرایطی که اکثریت مردم از چالشهای تواما «طبقاتی، فرهنگی، اجتماعی وسیاسی» در رنج هستند. آنچه که در جامعه تولید (فکر، نقد، تحلیل وعمل) می شود، فاقد راهکاری در حل چالش های برشمرده است. حتی در اولویت بندی ابرچالشها اجماع و مرجع روشنی وجود ندارد.
جامعه در زمانی می تواند به راه حل مناسب دست یابد که:
-
تولید اندیشه برای ریشه یابی علل بحران از جامعیت و فراگیری برخوردار باشد.
-
مراجع آن شناسائی گردد.
-
نیروی اجتماعی برای آن تعریف شود.
-
بصورت نسبتا تخصصی شیوه اقدام به عمل در هر حوزه میدانی روشن باشد.
-
گروه بندیهای اجتماعی آشکار باشد و تقارن آنها با مراجع فکری و شیوه عمل و فاصله هر کدام از آنان با اهداف مورد نظر، از تعریف روشنی برخوردار باشد.
0 Comments