ما دههشصتیها، آخرین به آزمون گذارندگانِ امکان تغییر مسالمتآمیز از راه اصلاحات بودیم. هیچ ناظر منصفی نمیتواند این ملت را به ناشکیبایی و تمایل به خشونت متهم کند، چرا که خرد جمعی ایرانیان طی دهههای گذشته بارها تمام منافذ احتمالی را برای تغییر مسالمتآمیز وضعیت آزمود، ولی همواره و همیشه با در بستهٔ قدرتِ تمامیتخواه حاکم روبرو شد. بهاره هدایت بهاره هدایت- زندان اوین ۲۲ آذر ۱۴۰۱
این فعال سیاسی ۴۳ ساله، اواخر سال گذشته از ابتلا به سرطان رحم خبر داد و آن را «زخمی از زندان بر بدنش» توصیف کرد. او یکی از دهها زندانی عقیدتی و سیاسی است که در دوران حبس به بیماری مبتلا میشوند که در مواردی به از دست رفتن جان آنها منجر شده است. خانم هدایت در پی اعتراض به سرنگونی هواپیمای اوکراینی، دی ماه ۱۳۹۸ در دادگاه انقلاب تهران به ۴ سال و ۸ ماه حبس تعزیری، دو سال محرومیت از عضویت در گروههای سیاسی و اجتماعی و سه ماه ارائه خدمت در آسایشگاه سالمندان محکوم شد. (بی بی سی فارسی- ۲۸ فروردین ۱۴۰۳ – ۱۶ آوریل ۲۰۲۴)
پیشینه
او که زادهٔ ۱۶ فروردین ۱۳۶۰ در تهران است، فعالیت های خود را در حوزه کنشگری حقوق زنان از دانشگاه آغاز کرد. عضو و سخنگوی سابق شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت از سازمانهای دانشجویی کشور بود که بعدها در رابطه با «کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین زن ستیز» به آن پیوست که تاکنون چندین بار به دلایل متفاوت مبارزاتی بازداشت و زندانی شده است. درک بهاره هدایت از فعالیت اجتماعی درکی هدفمند و استراتژیک است. او درباره کمپین یک میلیون امضا در شهریور ۱۳۸۵ گفته است: «توجه به این نکته ضروری است که – جمع آوری یک میلیون امضا- هدف نیست، بلکه یک برنامه است برای مشارکت جمعی، ارتباط متقابل و ارتقاء سطح آگاهی و حساسیت عمومی و نیز تمرین دموکراتیک برای کنشگران زن.»
بهاره هدایت، سخنگوی شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت و فعال حقوق زنان، پس از گذراندن بیش از شش سال و نیم حبس، و پس از «تجمیع برخی حکمهای گذشته» روز یکشنبه ۱۴ شهریور۱۳۹۵ آزاد می شود.
در ۲۱ بهمن ۱۳۹۸ در جریان اعتراضات ۱۳۹۸ دانشجویان، بهاره هدایت بازداشت شد. که از زمان بازداشت دست به اعتصاب غذا میزند. وی یکشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۸ از بازداشتگاه وزرا به زندان زنان قرچک ورامین منتقل شد. وی همینطور در ۴ مرداد ۱۳۹۹ به اتهام اعتراض به شلیک موشک سپاه به هواپیمای مسافری اوکراین و حضور در تجمع دانشگاه پلیتکنیک تهران بازداشت و به ۴ سال و ۸ ماه زندان محکوم می که ۴ سال آن لازم الاجرا است. دوران محکومیت او از ۲۶ شهریور ۱۳۹۹ آغاز می شود.
بهاره هدایت در جریان حنبش مهسا در دوشنبه ۱۱ مهر۱۴۰۱ توسط نیروهای امنیتی در تهران بازداشت شد. وی در تماسی تلفنی به خانواده خود اطلاع داد که در بازداشتگاه وزارت اطلاعات، بند ۲۰۹ اوین است و از دلیل بازداشت و اتهامات خود اطلاعی ندارد.
بهاره هدایت در ۲۲ آذر ۱۴۰۱ با انتشار نامهای مفصل از درون زندان اوین ضمن برشمردن جدایی مسیر جنبش اعتراضی ۱۴۰۱ از جریان اصلاحطلبان گفت: «استدلال کردن در این رابطه که جمهوری اسلامی دشمن این ملک و ملت است، مدتهاست که تبدیل به کار زائدی شده؛ این حکومت سرشت و سرنوشتش تباهی است و باید برود. از بین بردن این حکومت جنایتکار حتماً پرهزینه و پرمخاطره خواهد بود، اما از پرداخت این هزینهها و مواجهه با مخاطراتش گریزی نیست». وی همچنین به بازخوانی انتقادی تجربهٔ سیاسیاش در جنبش اصلاحات و جنبش سبز پرداخته و با مرور کارنامهٔ نسل جوان کنشگر در سالهای اصلاحات گفت: «ما دههشصتیها، آخرین به آزمون گذارندگانِ امکان تغییر مسالمتآمیز از راه اصلاحات بودیم. هیچ ناظر منصفی نمیتواند این ملت را به ناشکیبایی و تمایل به خشونت متهم کند، چرا که خرد جمعی ایرانیان طی دهههای گذشته بارها تمام منافذ احتمالی را برای تغییر مسالمتآمیز وضعیت آزمود، ولی همواره و همیشه با در بستهٔ قدرتِ تمامیتخواه حاکم روبرو شد.»(۲۰ مهر ۱۴۰۱ رادیو زمانه)
وی در این نامه که بشکلی «مانیفست انقلاب» در اندیشه خود را بروز می دهد، به مواردی از این نامه اشاره می کنیم:
انقلاب قطعی است– این حکومت سرشت و سرنوشتش تباهی است و باید برود… چراکه نه هیچ جزئی از مطالبات معترضین در درون ساختار فعلی برآوردنی است، و نه هیچ جزئی از مطالبات نزد اکثریت ملت قابل چشمپوشی است…انقلاب عاری از خشونت نیست اما موظفیم یک چراغ خطر نسبت به خشونت بیمهار در اذهان روشن نگه داریم… انقلاب بنا به طبیعت خود، امری پرمخاطره و خشن است. پس گرچه تجویز منع خشونت تا حد امکان، پذیرفتنی است، اما اصرار به عدم خشونت مطلق، به معنی امتناع انقلاب است؛ یعنی منتفی کردن انقلاب.
سنگر مقاومت جنبش سبز با روایت نادرست اصلاحطلبان از آن فتح شد– تجربه بزرگ سیاسی نسل ما در جنبش سبز هم، علیرغم همه فداکاریها و امید هایمان و به رغم خلق یک هویت سیاسی مبارزاتیِ گران قدر که به هر حال چند گام از نسل قبلیِ آلوده به اسلام سیاسی جلوتر بود، با شکست مواجه شد… تا وقتی خیابان در تسخیر ما بود، این ما بودیم که جنبش و مطالباتش را روایت میکردیم و میرحسین و اصلاحطلبان در پی ما میآمدند. اما وقتی جنبش سرکوب شد و به کنج خانهها رانده شدیم، به مرور و سال به سال بیش از پیش، سنگرهای خالی ماندهمان با روایت اصلاحطلبان فتح شد. میرحسین با «جانِ بیدار» خواندن خمینی، به بدنهی جنبش سبز پشت کرد و شکست اخلاقی خورد. همین چند ماه پیش میرحسین موسوی آخرین میخ را به تابوت آن هویت سیاسی که «ما» بیست وچندسالهها یک دهه پیش با خون و رنجمان ساخته بودیم، کوبید. او، منقطع از واقعیت، در دوگانهي خمینی- شاه، با وضوحی غیر قابل انکار، در برابر جنایتهای سازمانیافته و متداوم رژیم خمینی سینه سپر کرد و فردی را که منطقهای و بلکه حتی جهانی را به آتش و خون کشاند و زنان این سرزمین را محکوم به بردگی حجاب کرد، «جانِ بیدار» نامید.
فهم ما از اصلاحات با فهم اصلاحطلبان متفاوت بود– این تجربهی ما، بخشی از جوانان دهه شصتی بود که برای تغییر وضعیت از بذل جان و عمرمان دریغ نکردیم، اما نهایتاً ممکنات و اقتضائات وضعیت، واقعیت سرکوب، بی برنامگی برای گذار، ائتلافِ تا حدی گریزناپذیر با اصلاحطلبان و خرد عمومی مبتنی بر یافتن روزنهای کم خطرتر برای تغییر وضعیت، کفهی شکستهای آن تجربه را سنگینتر از پیروزیهایش کرد. مشکل اصلاح طلبان این بود، و هست، که میخواهند همزمان با ایجاد یک سری تغییرات کمخطر ضرورتاً نظام را هم حفظ و تقویت کنند. در حالیکه اصلاحات ـ به فهم من ـ آن بود که تغییرات بنیادینی از مسیر مسالمتآمیز حاصل شود آنقدر که از عناصر اساسیِ تمامیت خواهانهی نظام چیزی باقی نماند.
جنبشِ امروز از ترکش اسلام سیاسی عاری است– اما جنبش امیدآفرینِ امروز عاری از ترکشهای اسلام سیاسی است و این از شعارهایش پیداست. این نسلِ معترضین برای توضیح آنچه میخواهد و آنچه نمیخواهد به هیچ مفهومی که تباری دینی یا حتی شبهدینی داشته باشد متوسل نشد، و این دستاورد بزرگی است. این سبک و سلوک کاملاً خودجوش بود و از بطنِ خرد عمومی معترضین برآمد.
اصلاحطلبی نسبتی با این جنبش ندارد و نخواهد داشت- پس اینکه بارها گفتهایم اصلاحطلبان و اساساً پارادایم اصلاح طلبی واجد هیچ نوع تصدی، تسهیلگری و کنشگری در نسبت با جنبشهای اخیر نیست و نخواهد بود،… هویت اصلاحطلبی و تمامی کارگزاران و برساختهای آن، از آنجا که در مدار معناییِ منسوخ پیشین جای دارند، نمیتوانند همان هویت را در مدار معنایی جدید تداوم بخشند، مگر آنکه مرکز ثقل مدار جدید را که براندازی یکپارچه جمهوری اسلامی است بپذیرند که در آن صورت دیگر اصلاحطلب نخواهند بود.
جنبش ۱۴۰۱ در ایران، با آتش زدن روسری، به غرب نشان داد که حجاب یک مقولهی فرهنگی نیست– این جنبش در شرایطی علیه حجاب عصیان کرده که سالهاست جریانی که نمیدانم به چه نامی باید خواندش، در صدد عادی یا فرهنگی نشان دادن حجاب است و تا جایی پیش رفته که نهادهای بینالمللی را متقاعد کرده که روز جهانی حجاب را در تقویم مناسبتهای بین المللی ثبت کنند و نامرئی شدن بدن زن را جشن بگیرند بدون آنکه لحظهای درنگ کنند که این نامرئی شدن دقیقاً متضمن چه پیامدهایی در زیست روزمره و حیات فکری و حتی سرنوشت زن به بار میآورد. جنبش ١۴٠١ با به آتش کشیدن روسریها برکشید و دستاورد مهم دومش این بود که یکباره همه آن نسخههای روشنفکرمابانهی غربی را به دیدن واقعیت فراخواند. اما دستاورد سوم … در این جنبش وزنِ همگرایی در چارچوب یکپارچگی سرزمینی بسیار زیاد بود و این یعنی مخاطرهی واگرایی بین اقوام گوناگونِ ساکن این سرزمین تا حدی تعدیل شد.
نسل من عاصی و از جانگذشته اما به لحاظ تجربهی سیاسی کور بود
در پایان میخواهم به جملهای از کانت، فیلسوف بزرگ آلمانی ارجاع کنم – گرچه ارجاع به او ابداً در بضاعت دانش محدود من نمیگنجد – کانت معتقد است تجربهها (شهودها) بدون مفاهیم کورند. و به این اعتبار، میتوانم بگویم تجربهی سیاسی نسل ما به نوعی کور بود. من خودم را منتسب به بخشی از جریان دانشجویی دههی هشتاد میدانم که بدون در اختیار داشتنِ تمامیت مفاهیمی همچون براندازی و انقلاب، تجربهی سیاسیاش را در منتهاالیه ممکنات آن دوره رقم زد، و گرچه در آن سالها و آن روزگار علیه هر آنچه به میراث برده بود با تمام وجدانِ برانگیختهاش شورید، اما کماکان درون پارادایمی میزیست و میاندیشید که دالِ مرکزیاش تغییر ـ و در دورههایی بهبودِ وضعیت ـ بود… من تنها میتوانم به صداقت، به عصیان، و به از جان گذشتگیِ نسل خودم شهادت دهم؛ مایی که درون محفظهای زاده شدیم که تمام عناصر ایدئولوژیک برایش فراهم آمده بود تا به سربازان جان بر کف ولایت بدل شود، اما علیه هر آنچه به میراث برده بود، با هر آنچه از شرافت و آگاهی به کفاش آمده بود، طغیان کرد.
نسل جوانِ امروز با شعار براندازی، سرنوشت ایران را رقم خواهد زد- تجربهی ما به واسطهی نابسندگیِ زیست جهانمان، نابسنده بود، اما امروز با همان اشتیاق و با همان وجدان، چشم امید به نسل جوان دههی هفتادی و هشتادی دوختهایم و از هیچ حمایت و کمکی به آنها برای برآوردن آرزوی جمعیمان که همانا آزادی، عدالت، برچیدنِ نظام ظلم، و نجات ایران است، دریغ نخواهیم کرد. تجربهی سیاسی ما و جوانان امروز، هر دو، به خیابان گره خورده؛ جوانان ایرانِ امروز خواست سیاسی خود را به خیابان آوردند و آن را حول شعار زن، زندگی، آزادی و مفهوم براندازی تعیّن بخشیدند. این نسل پاکباز پرچم آزادیخواهی را به دست گرفته و هویت سیاسی منحصر به فرد خود را تعیّن بخشیده است و زین پس سرنوشت ایران را رقم خواهد زد.
آنچه از گروهها و جریانهای اپوزیسیون امید میرود آن است که بتوانند حول ایدههای حیاتی همچون دموکراسی، سکولاریسم، عدالت اجتماعی، آزادی، زبان مادری، یکپارچگی سرزمینی و حقوقی همچون حق تشکلیابی مؤتلف شوند تا روند براندازی تباهیِ موجود تا رسیدن به منزلگاه بعدی که تاسیس؛ است تسهیل شود. به امید آزادی/ بهاره هدایت – آذر ماه ١۴٠١- زندان اوین
آغاز یک پایان
امروز به وکیلم خانم زهرا مینوئی اطلاع دادند که با تمدید توقف حکمم مخالفت شده، و مسئولین ذیربط معتقدند که ادامه درمان بیماریام در زندان میسر است، علیرغم اینکه به تصریح آنکولوژیست و پزشکان معالج به دلیل خطرات احتمالی و پیگیری روند درمان و جراحیهای در پیش، باید بیرون از زندان تحت نظر پزشک باشم. به این ترتیب باید فردا، چهارشنبه، خودم را برای ادامهی حکم ۴ سالهام به زندان اوین معرفی کنم. مهم نیست که جسمم کجاست، قلب و جانم در کنار شما مردم شریف و مبارز ایران است، کنار شما خواهران شجاعم در خیابانهای کشورم، و همدوش برادرانم که قلبشان برای آزادی میتپد. کنار ساکنان این سرزمین که دهههاست جنگ را بیخ گوش و گلویشان و پای سفرههایشان زندگی میکنند، بدون آنکه نفیر موشک و قرقر پهپادهای این جنگ روزانه التفات عالیرتبهگان آنسوی آبها را، آنطور که این روزها به خود جلب کرده، به خود جلب کرده باشد. امثال من شجاعت را از شما میآموزیم، شما بینامانِ بیپایانِ متکثرِ هرروزه.
کانال تلگرامی بهاره هدایت سهشنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
0 Comments