شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

ادبیات؛ سکوت صحرا را شکست.

2023-06-08

نوشته ای دیگر از ... the writer

Comments

 

امسال فرصتی دست داد تا برای بار دوم در مراسم سال‌گشت میلاد مختوم‌قلی، شرکت کنم. این جشن‌واره‌ی مردمی را می‌توان از زوایای مختلفی تحلیل کرد. من در این فرصت کوتاه، تنها به برخی از سر‌فصل‌های نظرگیری که توجه‌ی مرا به خود جلب کرد، اشارات مختصری خواهم کرد.
ح.ع.تاجدینی

☑️ قدرت شگرف ادبیات.
اولین چیزی که در این مراسم، گوهر ناب خود را نشان داد، قدرتِ بی بدیل “ادبیات” است. سال‌ها پیش که برای نخستین بار در این جشن‌واره قدم گذاشتم، این پرسش در ذهن‌ام جرقه زد که، به جای ادبیات(در این جا شعر) چه چیز دیگری می‌توانست این طور مردم پراکنده‌ی صحرا را گرد هم آورد و دستان‌ رنج‌دیده‌ی‌شان را به نشانه‌ی برادری در دستان هم بگذارد؟! آیا این جاذبه‌ی مسحور کننده، از رشته‌های دیگری هم چون پزشکی و یا مهندسی ساخته بود؟!
شکی ندارم که چنین نیست. از آن جا که ادبیات از طریق هادیِ نیرومندی، هم چون عواطف، احساسات، تخیل و ناخرسندی از زندگی، به چنان نیروی بارور و عظیمی تبدیل شده، که امروز تمام جان‌های پرشور را در اقلیم‌های متفاوت به خود آورده است.
همین نیروست که ادبیات را قادر می‌سازد تا سکوت صحرا را بشکند و عواطف مردمی را که سالیان دراز در میان خشونت زندگی و این اقلیم وحشی سرکوب شده بود را به تحرک و پویائی وادارد.- حدس می‌زنند که امسال، میزان استقبال از این مراسم، تا به حال نظیر نداشته است؛ حدود شانزده هزار اتوموبیل، با هفتادهزارنفر جمعیت!!

☑️ فرو ریزی موقت طبقات اجتماعی.
دومین طراوتی که این جشن‌واره‌ی مردمی توجه‌ام را جلب کرد، شکستن و فرو ریزی طبقات اجتماعی بود.
صدای این شکستن، در همه جا طنین‌انداز بود. از اتومبیل‌های متنوع جاده، تا مردمی که در اطراف مزار، در حال تکاپو بودند.
اگر تا یک روز جلوتر، هر کدام از این شیفته‌گان در طبقه‌ی اجتماعی خود محبوس بودند و روزگار می‌گذراندند، امروز حصارها شکسته و آدم‌ها از هر جنس و موقعیت اجتماعی، کنار و یاور هم قرار گرفته‌اند.
این فرو ریزی طبقات اجتماعی، مرا به یاد کارناوال‌های مردمی قرون وسطا انداخت. روزگاری که مردم پایگاه طبقاتی خود را نادیده می‌گرفتند، هر کس از هر جنس، طبقه، رنگ و مذهب، دوشادوش هم به شادی و شادخواری می‌پرداختند. حتا شاه را از سریر و شوکت افتخار‌آمیز خود به زیر می‌کشیدند و به شادخواری می‌پرداختند.
کار به جائی می‌رسید که دسته‌ای دلقک روی سکوئی می‌رفتند و شاه و جلال و جبروت او را به تمسخر می‌گرفتند!! – میخائیل باختین، نقاد بلند آوازه‌ی روس، توانست بعدها از این رخ‌داد فرخنده، مفهوم عمیق “چندصدائی” و یا چند‌آوائی را کشف کند و به جهان ادبیات تعمیم دهد. در پرتو همین کشف بزرگ بود که او برای نخستین بار موفق شد چند‌آوائی را در رمان‌های داستایفسکی به نمایش بگذارد.

☑️ ستایش زندگی و نفی مرگ.
شادی، نظرگیرترین تجلی این روز باشکوه است. از درون هر اتوموبیل و چادری که می‌بینی و یا از کنارشان عبور می‌کنی، صدای موسیقی، از هر طنین و آوائی بلندتر است.
وقتی به مردم تکیده و خسته‌ی صحرا که گوش تا گوش و تنگ هم، مجذوب و یا بهتر است بگویم محو موسیقی شده بودند، فکر می‌کنم، چیزی جز اشتیاق به زندگی و ماندن در این شوره‌زار، به خاطر نمی‌ماند.
در زمانه‌ای که غریو شوم مرگ، از هر صدائی رساتر به گوش می‌رسد، خنده، موسیقی و شادی، چه معنائی می‌تواند داشته باشد؟!
در زمانه‌ای که بیماری، خودکشی و مرگ‌های زودهنگام، فضای هر خانه‌ای را تیره و دل هر مادری را خون می‌کند، این چالاکی و به خود آمدن، چه معنائی می‌تواند داشته باشد؟!
در زمانه‌ای که تامین معاش، راه تنفس خیلی‌ها را سد می‌کند، و تقلا برای زنده ماندن، به اصلی‌ترین رکن زندگی تبدیل شده است، پرداختن به شادخواری، خنده و موسیقی، چه معنائی می‌تواند داشته باشد؟!
آیا غیر از این است که این تکاپوی عریان را نوعی ستایش زندگی و نفی مرگ بدانیم؟!

جنب و جوش نخبه‌گان.
ادبیات، نه تنها مردم صحرا را که در زندگیِ کمرشکنِ روزانه‌شان غرفه بودند، فراخواند، بلکه نخبه‌گان این قوم را که در شهرها و پایتخت پراکنده بودند را هم به خود آورد.
در میان تاریک و روشن این شب فراموش نشدنی، و چادرهائی که به بزم و شادکامی سرگرم بودند، چادری بر پا شده بود که تنها به کلام و اندیشه و شعر می‌پرداخت. این چادر که با فرش‌ها و پشتی‌های سنتی آراسته شده بود،(از سه طرف مسدود و یک طرف آن باز بود) مهمان‌هائی را در خود داشت که در واقع ، بخشی ازگل‌های سرسبد روشن‌اندیشی و فرهيخته‌گی این قوم سخت‌کوش را نماینده‌گی می‌کنند.
محور صحبت اینان، بررسی زندگی و دیوان اشعار مختوم‌قلی‌ست.- دیشب آقای رئیس‌دانا، مدیر انتشارت نگاه، که مهمان یکی از دوستان‌ام بود، برای دقایقی به چادر دعوت شد و میکروفون را به دست گرفت. او به حضار نوید داد که امسال قصد داریم دیوان مختوم‌قلی‌فراغی را با برگردان محمد‌توانگری و ویراستاریِ دو تن از شاعران بزرگ معاصر، یعنی سیدعلی صالحی و شمس لنگرودی به چاپ برسانیم.

☑️ رنگ باختن تعلقات قومی.
با برپائی جشن‌واره‌ی مختوم‌قلی، تمام تعلقات قومی این جمعیت پُرشمار، هم‌چون وابسته‌گی به طوایف و تیره‌‌ها، رنگ باخت و به جای آن، شاعر و کتاب شعراَش نشست.
با این که هر شهر ترکمن‌نشین، چادری ویژه‌ را برای خود تدارک می‌بیند، اما مردم عادی، خود را فارغ از این دسته‌بندی‌ها می‌بینند. آنان به جای فکر کردن به طوایف و چادرها، به مختوم‌قلی و اشعار او می‌اندیشند.
برای پی بردن به جایگاه این شاعر و اشعار او در نزد ترکمن‌ها، کافی‌ست با هر سنخ از مردم وارد گفت و شنود شوید، تا به راز و رمز ابهت و بزرگی این شاعر در ذهن و زبان‌شان پی ببرید.
نظاره کردن مردمی یک لاقبا، در میان آفتابِ سوزان و گرد وغبار صحرا، تماشائی‌ست. مردمی چنان پُرشور و سرمست، که نه آفتاب را می‌شناسد و نه گرد و غبار را!! تنها نیروئی که آنان را به این نبرد می‌کشاند، بزرگ‌داشت مردی زمینی‌ست که به عظمت او سخت باور دارند. مردی که از جنس خودشان است و به زبان و فرهنگی سخن می‌گوید که با تمام هستی‌شان عجین شده است.
بخشی‌ها و یا دوتارنوازان، روی دیگر این یگانه‌گی و همبسته شدن به شمار می‌روند. تحریرهای کشیده و پر درد و رنج اینان، سکوت دردناک صحرا را چنان می‌شکند که هر مخاطبی را به وجه می‌آورد.
بخشی‌ها، با دو تار و کمان‌چه و چند پیاله‌ی ساده‌ی چای، تمام مرزهای ساخته‌گی طوایف،تیره‌ها، طبقات و درجات تحصیلی را در هم می‌شکنند و تنها به یک صدا قناعت می‌کنند، و آن هم صدای مردم ترکمن است.

☑️ شکسته شدنِ حصارهای همبستگی مکانیکی.
ترکمن صحرا، هنوز مدرنیسم و دستاورد آن، یعنی مدرنیته را تجربه نکرده است.
اقتصاد کشاورزی و دام‌داری، شهرنشینی بی رمق‌، روستاهای پراکنده و مناسباتی که بر پایه‌ی روابط کهن، یعنی طایفه و تیره حکمفرماست، هر نوع تلاش برای رسیدن به هویت فردی و حقوق شهروندی‌(را که مختص جوامعی‌ با همبستگی اندام‌وار و یا اورگانیک است) دشوار و عقیم می‌گرداند.
ویژه‌گی‌هائی که یاد شد، نشان می‌دهد که همبستگی بین مردم ترکمن صحرا را می‌توان از نوع جوامعی‌ست دانست که به آن همبستگی مکانیکی(ابزارگونه) می‌نامند. در چنین جوامعی، همبستگی و نزدیکی افراد به طور عمده بر پایه‌ی ارزش‌های مشترک، هم چون آموزه‌های دینی، هنجارها، مشاغل و غیره است.
مختوم‌قلی فراغی، نمادی از تمام این ارزش‌های مشترک است. دیوان این شاعر، مملو از گرایشاتِ دینی، عرفانی، طبیعت‌گرائی و ناپایداری زندگی(خیامی) است؛ برای همین نباید تعجب کرد که مردم او را “سرمایه‌ی بزرگ فرهنگی و اجتماعی به حساب آورند و این طور برای زاد روزاَش، به تکاپو و تقلا بیفتند!!
برای پی بردن به این شور و همبستگی، تنها نمی‌توان به این داده‌ها اکتفا کرد. طبقه‌ی دانش‌آموخته و رو به رشد، افزایش آگاهی عمومی(به ویژه همه‌گانی شدن گوشیِ همراه) مهاجرت به شهرهائی با امکانات و مناسباتی نو، اشتیاق به تبار و هویت جمعی، از جمله عواملی هستند که ساخت این جامعه را دگرگون و موجب تشکل‌یابی جمعیت جوان آن شده است. در امتداد این دگرگونی‌هاست، که امروز سرمایه‌ی فرهنگی بزرگی در قامت شاعری هم چون مختوم‌قلی فراغی ظاهر می‌شود و موجب شکسته شدن حصارهای همبستگی مکانیکی(ابزارگونه) می‌شود.

برای انتشار در شبکه های اجتماعی

مقالات بیشتر از این نویسنده را می‌توانید با کلیک روی نام ایشان مشاهده کنید.

تازه ترین

پرویز شهریاری؛ پیشاهنگ آموزش نوین ریاضیات

پرویز شهریاری؛ پیشاهنگ آموزش نوین ریاضیات

پرویز نیک حدود ۲۷ شماره (مجله‌ی آشتی با ریاضیات) را من منتشر کردم که ناگهان یک شماره‌ی مجله را اجازه‌ی چاپ ندادند. وقتی به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مراجعه کردم، به من گفتند: «حتماً باید اسم مجله‌تان را عوض کنید.» گفتم: «آشتی با ریاضیات چه اشکالی دارد؟» گفتند:...

اطلاعیه کانون نویسندگان ایران درباره درگذشت میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی

اطلاعیه کانون نویسندگان ایران درباره درگذشت میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی

میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی، انسانی والا و فروتن، با دانشی استثنایی و توان‌مندی‌های بس گسترده ــ پزشک، فیلسوف، زبان‌شناس، منطق‌دان، نقاش، ریاضی‌دان، نویسنده، مترجم ــ در ۲۰ مهرماه ۱۴۰۲ در تهران درگذشت. او در اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۱۰ در خانواده‌ای اهل شعر و ادب پا به جهان...

در مذمت جنگ، در ستایش صلح

در مذمت جنگ، در ستایش صلح

ملک‌الشعرا بهار در پیروی از  قصیده معروف منوچهری دامغانی، شاهکاری در مذمّت جنگ، در ستایش از صلح‌ سرود. با نکوهش جنگِ جهانی دوم، کبوتر سپید صلح را در آسمان گسترده ادبیات انسانگرای ایران به پرواز درآورد و به زبان خودش "مدیح صلح گفت و ثنای او"!. با بازخوانی ای شعر،...

0 Comments

0 Comments