شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

گزارش خبری

گزارش خبری

بازدیدها: 0

فهم مردم ایران از دو گزاره فرهنگی ملیت و مذهب که هم اکنون در تضاد هم قرار دارند و مبانی پایه منتسب حاکی از آن است که مردم ایران پس از انقلاب مهسا به این نتیجه رسیده اند که کلا عطای مذهب را به لقای اش ببخشند و تلاش نمایند تا مبانی فرهنگی ملیت را پس از ۴۵ سال دوباره بازسازی نمایند! حضور گسترده مردم در عید نوروز ۱۴۰۳ در تخت جمشید، حافظیه شیراز، اصفهان، کاشان، یزد… و دیگر مراکز فرهنگی تاریخی ایرانزمین حاکی از اثبات چنین ادعایی است.

جمهوری اسلامی در ابتدای سال ۱۴۰۳ تلاش نمود که احکام اسلامی را دوباره بر فرهنگ ملی ایرانیان حاکم نماید. بی خبر از اینکه آب رفته به جوی بر نگردد! اعتراض مردم به ساخت مسجد در پارک قیطریه تهران، بی تفاوتی نسبت به احکام اسلامی و شرکت گسترده در مراسم ملی نوروز که حتی رسانه های حکومتی از آن بعنوان بی نظیرترین حضور گسترده در طی ۴۵ سال اخیر یاد می کنند، ثابت می کند که کنشگری در جامعه ایران در فرایند یک گسست از گذشته دینی و پیوست به یک آینده روشن ملی سیلان می کند، بدون آنکه توجه ویژه ای به ساختار سیاسی چنین گسست ها و پیوستها باشد که محتمل در آینده شکل می گیرد! آنچنانکه این حساسیت در میان نیروهای اپوزیسیون بیش از متن مردم در جریان است. گزارش زیر نشان می دهد که جامعه ایران در یک رویارویی فرهنگی غنی و گسترده با حکومت و ساختار سیاسی دینی جمهوری اسلامی قرار دارد که این تحول را می شود با توجه به نتایج آن، خوشبینانه و برخوردار از یک آینده روشن فرهنگی دانست. «گروه خبر کمیسیون رسان شورای ملی تصمیم»

چه کسی گفت پارک‌ها در ۱۳ فروردین تعطیل است؟

برخلاف ادعای وزارت کشور، پارک‌های کشور تعطیل شدند

ساعت ۲ بامداد وزارت کشور در حالی اطلاعیه تعطیلی بوستان‌ها در روز ۱۳ فروردین را تکذیب کرد که فرماندار قزوین در مصاحبه با صداوسیما می‌گوید این استان براساس «دستورالعمل بالادستی» و همگام با کل استان‌های کشور، پارک‌ها را در روز سیزده فروردین تا یک ساعت قبل از اذان مغرب تعطیل می‌کند.

ساعت ۱۲ روز ۱۱ فروردین شهرداری زنجان اعلام کرد: «بوستان‌های سطح شهر در روز طبیعت (سیزدهم فروردین) با توجه به تقارن با ایام شهادت حضرت علی (علیه‌السلام) طبق دستورالعمل وزارت کشور تا یک ساعت قبل از اذان مغرب تعطیل است.»

استانداری کرمان هم همان ساعت اعلام کرده بود: از تعطیلی مراکز تفریحی و گردشگری استان در ۱۳ فروردین ماه به منظور رعایت حرمت سالروز شهادت حضرت علی (علیه السلام) خبر داد.

 ساعت ۱۳ فرماندار گرگان در ویدئویی گفت: از تعطیلی مراکز تفریحی و گردشگری شهرستان در ۱۳ فروردین ماه خبر داد و افزود: «این تصمیم به منظور رعایت حرمت سالروز شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه‌السلام) اتخاذ شده است.»

ساعت ۱۴ خبرگزاری صداوسیما به نقل از وزارت کشور نوشت: «همه پارکها، بوستان‌ها و تفرجگاه‌های در روز ۱۳ فروردین بسته است و یک ساعت قبل از اذان مغرب بازگشایی خواهد شد.»

ساعت ۱۲ بامداد ۱۲ فروردین خبرگزاری فارس به نقل از مقامات ارشد وزارت کشور نوشت که این وزارتخانه هیچ اطلاعیه‌ای مبنی بر تعطیلیِ بوستان‌ها و تفرجگاه‌ها در روز ۱۳ فروردین صادر نکرده.

ساعت ۱ بامداد معاون امنیتی وزارت کشور در گفتگو با پاد صدور اطلاعیه مبنی بر تعطیلی پارک‌ها و بوستان‌ها در روز طبیعت را تکذیب و اعلام کرد: «اطلاعیه‌ها از طریق پایگاه اطلاع‌رسانی وزارت کشور منتشر و به اطلاع عموم رسانده می‌شود و در این زمینه اطلاعیه‌ای وجود نداشته است.»

ساعت ۱ بامداد وزیر کشور در شبکه فیلترشده توییتر نوشت: «مردم فهمیم ایران همیشه حرمت ماه مبارک رمضان را حفظ کردند. نوروز و سنت اسلامی یک پیوند دیرینه دارد. در وزارت خانه هیچ تصمیمی برای تعطیلی گرفته نشده است. مواظب توطئه دشمنان باشیم.»

ساعت ۲ بامداد وزارت کشور در حالی اطلاعیه تعطیلی بوستان‌ها در روز ۱۳ فروردین را تکذیب کرد که فرماندار قزوین در مصاحبه با صداوسیما می‌گوید این استان براساس «دستورالعمل بالادستی» و همگام با کل استان‌های کشور، پارک‌ها را در روز سیزده فروردین تا یک ساعت قبل از اذان مغرب تعطیل می‌کند.

اقتباس از پایگاه خبری آفتاب

۱۲ فروردین ۱۴۰۳

۱ آپریل ۲۰۲۴

زنی تنها در مقابلِ اخراج/ حتی …

زنی تنها در مقابلِ اخراج/ حتی …

بازدیدها: 0

تا امنیت شغلی، نظارت بر بازار کار، قراردادهای دائم و حق تشکل‌یابی آزادانه نباشد، زنانی مانند زهره در جنگلِ پرآشوبِ اقتصاد غیررسمی، طعمه‌های راحتی هستند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، زنی سرپرست خانوار، مادری تنها و کارگری که به ناگهان بیکار شده است. تمام پل‌های پشت سرش خراب شده یعنی پل‌های پشت سر او را به دستی شکسته‌اند و به امان خدا رهایش کرده‌اند.

روایت زهره، یک کارگر اخراجی

زهره، کارگر یک رستوران کرج با پنج سال سابقه کار، در روزهای پایانی اسفند به بهانه‌ی اینکه دیگر هزینه‌ها زیاد شده و نمی‌توانیم حقوقت را بدهیم، اخراج شد؛ او اینگونه روایت می‌کند: «پنج سال برای کارفرما جان کندم؛ کارم در آشپزخانه بود، هم ظرف شستم هم وردست آشپز بودم؛ دستهایم همیشه تاول داشت و می‌سوخت؛ شب‌ها از درد کمر به ستوه می‌آمدم، وقتی به خانه می‌رسیدم، دیگر جانِ سر پا ایستادن نداشتم؛ صورت بچه‌ام را که در خواب بود، می‌بوسیدم و بیهوش می‌شدم…..».

در سال گذشته، زمانی که حقوق و مزایای مزدی  برای کارگران ساده حداقل ۷ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان بود، زهره برای ده ساعت کارِ سخت و سرپا که به راستی زیان‌آور هم بود، فقط ۶ میلیون تومان حقوق داشت؛ در سال آخرِ کار، بیمه او هم قطع شده بود، کارفرما ادعا کرده بود «بیمه می‌خواهی بسم‌الله، خودت واریز کن، ندارم ماهی دو میلیون تومان برای بیمه‌ات بدهم».

زهره، زنی که پنج سال از عمر و جوانی‌اش را صرف کار در آشپزخانه‌ی نمور و تاریک یک رستوران کرده؛ از رنج‌های آن سال‌ها روایت می‌کند: «جرئت نداشتیم با گوشی موبایل‌مان صحبت کنیم، حتی اگر خانه و زندگی‌مان آتش می‌گرفت نمی‌فهمیدیم؛ ساعات اوج کار که مشتری‌ها می‌آمدند، حتی نمی‌توانستیم سرویس بهداشتی برویم؛ اگر سرکارگر یا صاحب رستوران می‌فهمید فقط یک دقیقه کار را رها کرده‌ایم، از حقوق‌مان کم می‌کرد…. همه چیز شبیه برده‌داری بود؛ ده ساعت باید در آشپزخانه بدون تنفس جان می‌کندیم؛ شغل من مثلاً کمک‌آشپز بود اما مگر اجازه می‌دادند فقط کمک‌آشپز بمانم؛ باید ظرف‌ها را هم می‌شستم، کف آشپزخانه را هم تی می‌کشیدم، اجاق گاز را هم تمیز می‌کردم، حتی نزدیکای عید که می‌شد، مغازه‌تکانی و رستوران‌تکانی را هم گردنِ ما می‌انداختند؛ در واقع شیره جان‌مان را می‌مکیدند، آنهم برای ۶ میلیون تومان!»

حالا بعد از اینهمه خدمتِ رایگان و بیگاریِ اجباری، زهره در سال جدید بیکار شده است؛ می‌گوید: دو نفر را از کادر آشپزخانه بیرون کردند به بهانه اینکه هزینه‌ها بالا رفته و مشتری کم شده….

او و سایر همکارانش، هیچ وقت قرارداد مکتوب نداشته‌اند؛ اول هر سال، کارفرما شفاهی و زبانی، یک حقوق خیلی کمتر از مصوب قانونی را به این کارگرانِ تمام‌وقت قول می‌داد و دیگر تا پایان سال خبری از افزایش دستمزد یا پرداخت مزایای مزدی نبود؛ آن‌ها در پایان سال، یک مبلغ ناچیز به عنوان عیدی دریافت می‌کردند؛ آخر سال ۱۴۰۲ وقتی کف عیدی قانونی بیشتر از ۱۰ میلیون تومان بود، رستوران‌دار مربوطه به زهره فقط ۳ میلیون تومان عیدی داد، آنهم بعد از اینکه مجبور شد ورقه تسویه حساب و خداحافظِ زوری را امضا کند و انگشت بزند!

«سه میلیون تومان به عنوان عیدی به اضافه‌ی شش میلیون تومان حقوق؛ اول پای برگه‌هایی را که مقابلم گذاشت انگشت زدم، بعد این ۹ میلیون تومان را با گوشی همراهش به حسابم ریخت و گفت خدا نگهدار…..». زهره که با گرفتن ۹ میلیون تومان، شب عیدی از کار بیکار شده، بعد ۵ سال کار سخت و زیان‌آور که حتی حقوق یک کارگر ساده را به او نپرداخته‌اند، نمی‌تواند مقرری بیمه بیکاری بگیرد چون حق بیمه‌اش مرتب واریز نشده و ماه‌هاست که کارفرما برایش بیمه‌ای نپرداخته.

او امروز حتی دفترچه بیمه درمانی هم ندارد؛ و اگر بیمار شود، اینهمه سال کارگری به کارش نمی‌آید….

تبعیض جنسیتی با قدرت برقرار است

دولتی‌ها در سال‌های اخیر بارها و بارها بر طبلِ «برابری و عدالت مزدی» و رفع هر نوع تبعیض جنسیتی در محل کار کوبیده‌اند؛ بارها ادعا کرده اند که حقوق زنان و مردانِ کشور در شرایط کار یکسان، برابر است و تبعیض از بازار کار رخت بربسته است؛ اما در بهترین حالت، این ادعا فقط وقتی با واقعیت‌های موجود تطابق می‌کند که ده میلیون نفر یا بیشتر در بازار کار غیررسمی و خارج از شمول بیمه و قانون کار، مشغول به کار نباشند. در بازار کار غیررسمی، حقوق‌ها دلبخواهی‌ست و کارفرما هرچه بخواهد دستمزد می‌دهد؛ در مشاغلی مانند رستوران‌ها که ویترین رسمی دارند اما حداقل بخشی از کارگران آن‌ها روزمزد یا غیررسمی هستند، برابری مزدی به هیچ وجه رعایت نمی‌شود؛ زنانی که در دخمه‌های بدون نور و دور از ویترین کار می‌کنند، به دلیل آسیب‌پذیری بیشتر، قدرت چانه‌زنی کمتر و البته نیازمندی بیشتر، حقوق بسیار نازل‌تری نسبت به مردان دریافت می‌کنند.

زهره می‌گوید که حقوقش دوسوم مردانِ شاغل در رستوران بوده آنهم در حالیکه او و خانم دیگری که تمام روز در آشپزخانه بودند، دو برابر یک مرد کار می‌کردند: «دست‌هایمان از بس در آب و مواد شوینده بود، ترک برداشت، ترک‌های عمقی که با هیچ پماد و نرم‌کننده‌ای برطرف نمی‌شود، زانوهایمان آب آورد، مهره‌های کمرمان جابجا شد و دردهای آرتروزی، خواب را در جوانی از ما گرفت؛ با این حال، کارفرما ما را جنس دوم می‌دانست، چون زن بودیم حقوق کمتری داشتیم….»

او اضافه می‌کند: نمی‌توانستیم فریاد بزنیم و بگوییم ما زن هستیم اما یک خانواده را می‌گردانیم؛ ما زن هستیم اما چه در کار و چه در خانه، نقش یک مرد را داریم، مردی زبر و زرنگ که با هر دست چندین و چند هندوانه را برمی‌دارد و هیچ کدام را هم زمین نمی‌اندازد، حق ندارد که بیندارد….

زهره، پنج سال به جای دو مرد کار کرده اما هیچ زمان یک حقوق کامل هم نگرفته؛ در زندگی‌اش چند بارِ سنگین را با هم به مقصد رسانده ولی حالا در روزهای آغازین یک سال جدید، زبان‌بسته در مقابل اخراجی ایستاده که از نظر قانون به عنوانِ «اخراج یک کارگر» شناخته نمی‌شود؛ نه رای بازگشت به کار، نه مقرری بیکاری، هیچ کدام نصیب زهره نیست.

زن‌های بسیاری مثل زهره از  بی‌عدالتی و ناداری رنج می‌برند. شکی نیست تا امنیت شغلی، نظارت بر بازار کار، قراردادهای دائم و حق تشکل‌یابی آزادانه نباشد، زنانی مانند زهره در جنگلِ پرآشوبِ اقتصاد غیررسمی، طعمه‌های راحتی هستند….. حالا زهره به بن‌بست خورده، او مانده است و یک فرزند کوچک و یک خانه‌ی غمبار و یک بیکاری بزرگ….

گزارش: نسرین هزاره مقدم

۹ میلیون بی‌سواد و ۹۳۰ هزار با…

۹ میلیون بی‌سواد و ۹۳۰ هزار با…

بازدیدها: 0

همایون معمار

در یک شب سرد زمستانی حوالی ساعت ده شب در واگن مترو تجریش به سمت کهریزک، پسرک ده ساله‌ای جعبه‌ای مقوایی پر از آدامس و فال در دست گرفته است. یک کلاه بافتنیِ سیاه را طوری بر سرش کشیده که به سختی می‌توان صورتش را دید. مترو خلوت است و پسرک بعد از چندبار تلاش برای ترغیب مسافران به خرید، روی صندلیِ رو‌به‌روی من می‌نشیند. چشم در چشم می‌شویم، چشمانش را به سختی باز نگه می‌دارد.

– مدرسه می‌ری؟

– نه. پدرم مریضه و من و مادرم کار می‌کنیم. اما خواهرم به مدرسه می‌ره و قراره هر چی یاد گرفت به منم یاد بده.

– کلاس چندمه؟

– دوم. منم تا دوم ابتدایی درس خوندم اما بعدش دیگه نتونستم مدرسه برم. الانم بلدم بخونم.

پاکت یکی از فال‌هایش را باز می‌کند و می‌کوشد فالی را که به خط نستعلیق نوشته شده بخواند. کمی مِن مِن می‌کند و می‌گوید: من بلدم بخونم ولی این خطش خوب نیست.

پسرک فالِ بازشده را به طرف من می‌گیرد. می‌گویم پول نقد ندارم اما می‌گوید این مالِ شماست. توی کوله‌ام چندتا هزار تومانی و دوهزار تومانیِ مچاله‌شده پیدا می‌کنم، می‌گویم ببین این‌ها را دارم، نگاهی به اسکناس‌ها می‌اندازد و می‌گوید باشه، بهتر از هیچیه.

در حالی که اسکناس‌ها را ورانداز می‌کند، می‌گوید: ببین من اینجا کار نمی‌کنم‌، اینجا جای خوبی برای فروش نیست. من توی خیابون‌های بالای شهر کلی مشتری دارم اما امروز بیرون خیلی سرد بود و من اومدم اینجا چون گرمه.

مترو به ایستگاه دروازه‌ی دولت می‌رسد و من از پسرک خداحافظی می‌کنم و پیاده می‌شوم.

این تصویر تکراری را می‌توان هر روز در نقاط مختلف تهران دید ــ کودکانی که به‌جای حضور در کلاس درس و مدرسه، در چهارراه‌ها و میدان‌ها و مترو دستفروشی می‌کنند، گل می‌فروشند، شیشه‌ی ماشین‌ها را پاک می‌کنند یا لای سطل‎های بزرگِ زباله به دنبال اشیای پلاستیکی و کاغذی می‌گردند. اکثر این کودکان به علت مشکلات اقتصادیِ خانواده‌ها یا والدینِ آسیب‌دیده و بیمار از مدرسه دور مانده‌اند.

در یکصد سال گذشته هدف نظام آموزشی بر اجباری و رایگان‌بودن سودآموزی متمرکز بوده و قوانین و برنامه‌ها نیز بر همین اساس تنظیم شده است. اما گزارش‌های رسمی ‌نشان می‌دهد که همچنان تعداد بی‌سوادان و بازماندگان از تحصیل در ایران بسیار زیاد است.

بازماندگان از تحصیل

بنا بر جدیدترین گزارش مرکز آمار ایران، تعداد افراد بازمانده از تحصیل با رشدی ۲۶ درصدی از بیش از ۷۷۷ هزار نفر در سال تحصیلیِ ۱۳۹۴-۱۳۹۵ به مرز ۹۳۰ هزار نفر در سال تحصیلیِ ۱۴۰۱-۱۴۰۲ رسیده است. بیش از ۵۵۶ هزار نفر از بازماندگان از تحصیل در مقطع متوسطه‌ی دوم، یعنی در رده‌ی سنی ۱۵ تا ۱۷سال قرار دارند. بیش از ۱۹۷ هزار نفر نیز در مقطع متوسطه‌ی اول، یعنی بین ۱۲ تا ۱۴ سال دارند، و بیش از ۱۷۵ هزار نفر نیز در رده‌ی سنی ۶ تا ۱۱ سال مدرسه را ترک کرده‌اند.

سیستان و بلوچستان با بیشترین تعداد بازمانده از تحصیل، در رتبه‌ی اول قرار دارد و استان‌های خراسان رضوی، تهران، خوزستان و آذربایجان غربی در رتبه‌های بعدی جای گرفته‌اند.

بنا بر آمارهای رسمی، طی پنج سال یعنی از سال ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۰ به‌طور میانگین سالانه ۲۵ هزار نفر از بازماندگان جذب مدرسه شده‌اند. اما افزایش روزافزون تعداد بازماندگان از تحصیل به این معناست که دولت نتوانسته دست‌کم مانع از افزایش دانش‌آموزانی شود که ناچار مدرسه را ترک می‌کنند.

وضعیت استان سیستان و بلوچستان از همه بدتر است، به‌طوری که در سال تحصیلیِ ۱۴۰۰-۱۴۰۱ بیش از ۱۴۵ هزار نفر از جمعیت دانش‌آموزیِ این استان درس و مدرسه را رها کرده‌اند.

آخرین سرشماریِ سراسری و رسمی در ایران مربوط به سال ۱۳۹۵ است؛ در آن زمان، هشت میلیون و ۷۹۵ هزار نفر بی‌سوادِ ۱۰ تا ۴۹ ساله در ایران وجود داشت. بنا بر همین سرشماری، تعداد افراد ۶ تا ۱۹ ساله‌ای که خارج از مدرسه‌اند یعنی یا ‌‌بی‌سوادند یا در حال حاضر تحصیل نمی‌کنند بیش از دو میلیون و ۳۸۶ هزار بوده است.

هرچند در قوانین و مقررات بر آموزش کودکان تأکید شده اما هنوز تعداد دقیق بازماندگان از تحصیل مشخص نیست. کودکان خارج از مدرسه به کودکانِ کار و خیابان، کودکانِ آسیب‌دیده، کودکان خانه‌دار، کودکان ترک‌تحصیل‌کرده، کودکان بدسرپرست یا بی‌سرپرست تقسیم شده‌اند که همگی یک وجه مشترک دارند و آن این است که به مدرسه نمی‌روند.

آمار دقیقی از بازماندگان از تحصیل در دست نیست. وزارت آموزش و پرورش، مرکز آمار ایران و سازمان ثبت احوال هر یک آمار متفاوتی ارائه می‌کنند. آمارهای وزارت آموزش و پرورش عمدتاً کودکانی را در بر می‌گیرد که حداقل یک بار در مدرسه ثبت نام کرده‌اند؛ این آمار کودکان فاقد شناسامه، کودکان معلول و کودکانی که هرگز به مدرسه نرفته‎اند را شامل نمی‌شود. در محاسبات مرکز آمار ایران نیز مبنا خوداظهاریِ افراد است و رفع این عیب و نقص بدون همکاریِ سازمان ثبت احوال که آمار زاد و ولد را در اختیار دارد، ممکن نیست.

قوانین و مقررات آموزشی

نگاهی به قوانین یکصد سال گذشته نشان می‌دهد که از نظر سیاستمداران و قانون‌گذاران همواره امتناع آگاهانه‌ی والدین علت اصلیِ بازماندگی از تحصیل کودکان است. در نتیجه، قوانینِ مصوب والدین را مکلف به فرستادن کودکان به مدرسه کرده و برای متخلفان جریمه‌هایی مثل پیگیریِ قضائی و جریمه‌ی نقدی را در نظر گرفته است.

برخلاف نظر سیاستمداران و قانون‌گذاران، ممانعت والدین سهم ناچیزی در بازماندگی از تحصیل دارد. سهم عمده را باید در «عدم دسترسی به امکانات آموزش و فقر» جست و برای آن چاره‌اندیشی کرد.

از هنگام تصویب «قانون اساسی معارف» در سال ۱۲۹۰ خورشیدی همواره بر آموزش کودکان تأکید شده است. در این قانون می‌خوانیم که «تعلیمات ابتدائیه برای عموم ایرانیان اجباری است و … هرکس باید آن اندازه از معلوماتی را که دولت برای درجه‌ی ابتدایی معین نموده، تحصیل کند.» این قانون هر ایرانیِ دارای فرزند هفت ساله را «مکلف» کرده است که طفل را به «تحصیل معلومات ابتدائیه وادارد.»

این قانون زمانی به تصویب رسید که آمار باسوادان بسیار کم بود؛ به همین دلیل، تحصیل در دوره‌ی ابتدایی اجباری بود هرچند امکانات لازم برای آن در سراسر کشور وجود نداشت. در سال ۱۳۲۲ وقتی «قانون راجع به آموزش و پرورش عمومی اجباری و مجانی» به تصویب رسید دولت مکلف شد «تا در مدت ده سال تعلیمات (آموزش و پرورش) ابتدایی را در تمام کشور به تدریج عمومی و اجباری سازد.»

بر اساس این قانون، «آموزش و پرورش در دبستان‌های دولتی در تمام کشور مجانی است و به هیچ عنوان نباید از دانش‌آموز وجهی مطالبه شود. به دانش‌آموزان بی‌بضاعت کتاب درسی مجانی داده خواهد شد.»

بر اساس این قانون اگر «ولیِ طفل» بدون داشتن عذر موجه «طفلِ خود را برای تحصیل منظم به دبستان نسپارد علاوه بر اینکه مجبور است غفلت خود را جبران کند به پرداخت ده ریال جریمه محکوم می‌گردد.»

در آیین‌نامه‌ی این قانون تأکید شده که متخلفانی که فرزندانشان را به مدرسه نفرستند «برای تعقیب نزد دادستان» فرستاده می‌شوند. بر اساس این آیین‌نامه، دولت والدینی را که «از ثبت نام اطفالِ خود کوتاهی کرده‌اند به وسیله‌ی ادارات شهربانی و یا قائم مقامِ آن‌ها برای اعزام اطفال به دبستان تعقیب می‌کند.»

این آیین‌نامه‌ی سخت‌گیرانه مسئولیت‌هایی را برای دولت، والدین و مدیران مدارس تعیین کرده و برای وزارت فرهنگ، اداره‌ی کل آمار، وزارت دارایی و برنامه و بودجه، ادارات شهربانی، شهرداران و مدیران وظایفی در نظر گرفته است.

این قانون تا سال ۱۳۵۰ اجرا شد. پس از اصلاح قانون آموزش و پرورش عمومیِ اجباری و مجانی در این سال، تعلیمات اجباری از دوره‌ی ابتدایی به دوره‌ی راهنمایی گسترش یافت. سه سال بعد، مجلس در قانون «تأمین وسایل و امکانات تحصیل اطفال و جوانان ایرانی» ضمن تأکید بر مجانی بودن تحصیل تا مقطع متوسطه، مجازات جلوگیری از تحصیل «کودک و نوجوان کمتر از هجده سال» را ده هزار تا دویست هزار ریال در نظر گرفت. در عین حال، در این قانون برای کسانی که قادر به تأمین مالیِ ادامه‌ی تحصیل فرزندانِ خود در دوره‌ی متوسطه نبودند، تمهیداتی در نظر گرفته شد که بر اساس آن «در صورت عدم تمکن مالی، دولت مکلف است امکانات لازم را برای تحصیل این قبیل نوجوانان … فراهم نماید.»

پس از انقلاب ۱۳۵۷، ماده‌ی سی‌ام قانون اساسی دولت را موظف کرد که «وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه‌ی ملت تا پایان دوره‌ی متوسط فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفایی به طور رایگان گسترش دهد.» در کنار این قانون، «نهضت سوادآموزی» جایگزین «سازمان پیکار با بی‌سوادی» شد که در سال ۱۳۴۳ یعنی دو سال بعد از تشکیل «سپاه دانش» با هدف سوادآموزیِ بزرگسالان تشکیل شده بود. نهضت سوادآموزی همان برنامه‌ی سازمان پیکار با بی‌سوادی را دنبال می‌کرد. این سازمان در دهه‌ی نود خورشیدی هدفی سه ساله را تعیین کرد و قرار بود که طی سه سال نود درصد از مردم را باسواد کند اما در دستیابی به این هدف ناکام ماند. علاوه بر این، در دو دهه‌ی گذشته نهضت سوادآموزی چند برنامه را برای ریشه‌کنیِ بی‌سوادی در گروه سنیِ زیر پنجاه سال اجرا کرد، برنامه‌هایی که همانند دیگر طرح‌های این سازمان با شکست مواجه شد.

در اولین برنامه‌ی پنج ساله‌ی توسعه‌ی بعد از انقلاب (۱۳۶۸) نیز بر «ایجاد امکانات آموزشیِ لازم برای تمامی کودکان لازم التعلیم» و ریشه‌کنیِ بی‌سوادی تأکید شده بود و این هدف در برنامه‌های بعدیِ توسعه نیز تکرار شد. یکی از اهداف سند نقشه‌ی جامع علمیِ کشور در سال ۱۳۸۹ نیز پوشش کامل دوره‌ی آموزش عمومی بود. در سال ۱۳۹۳ برنامه‌ی ریشه‌کنیِ بی‌سوادی در جمهوری اسلامی بر طرح پوشش کامل افراد بازمانده از تحصیل ابتدایی متمرکز بود اما این برنامه نیز مثل دیگر طرح‌های آموزشی بیشتر نوعی توصیه بود تا عمل.

وقتی برنامه‌های دولتی یکی پس از دیگری شکست خورد، دولت در لایحه‌ی حمایت از اطفال و نوجوانان که در سال ۱۳۹۷ به مجلس ارائه کرد برای والدینی که از تحصیل کودکانشان جلوگیری کنند جزای نقدیِ درجه‌ی شش قانون مجازات اسلامی را در نظر گرفت؛ بر اساس این لایحه، چنین والدینی باید بین شش تا ۲۴ میلیون تومان جریمه بپردازند.

اما شورای نگهبان این لایحه را خلاف موازین شرع شمرد. با وجود این، گزارش‌ها نشان می‌دهد که در سال ۱۳۹۵ از ۷۰۰ پدر یا مادری که مانع از تحصیل فرزندان‌ِ خود شده بودند، شکایت شد و کارشان به دادگاه کشید اما پرونده‌ی آن‌ها بررسی نشد.

به نظر می‌رسد که در یک قرن گذشته آموزش اجباری، تحصیل رایگان و ریشه‌کنیِ ‌‌بی‌سوادی یکی از دغدغه‌های دائمیِ حکومت‌ها بوده است. پس چرا تعداد بی‌سوادان و کودکانِ بازمانده از تحصیل همچنان زیاد است و هر روز افزایش می‌یابد؟

به باور کارشناسان آموزشی، برخلاف نظر سیاستمداران و قانون‌گذاران، ممانعت والدین سهم ناچیزی در بازماندگی از تحصیل دارد. سهم عمده را باید در «عدم دسترسی به امکانات آموزش و فقر» جست و برای آن چاره‌اندیشی کرد.

در چند دهه‌ی گذشته همواره بحث بر سر این بوده که چگونه می‌توان کودکانِ بازمانده از تحصیل را به کلاس درس و مدرسه بازگرداند، در حالی که باید علت اصلیِ این مشکل رفع شود. دولت باید موظف باشد که آموزش رایگان و دسترسی به امکانات آموزشی را برای همگان فراهم کند. هرچند اصل سی‌ام قانون اساسی بر رایگان بودن آموزش و تأمین وسایل و امکانات آموزشی برای همه‌ی افراد لازم‌التعلیم تأکید می‌کند اما این ماده‌ی قانونی جدی گرفته نشده است و همچنان بسیاری از مناطق کشور از امکانات ضروری برای آموزش کودکان محروم‌اند.

قوانین و مقررات در ایران عمدتاً بر مسئولیت خانواده‌ها در فرستادن کودکان به مدرسه تأکید می‌کنند و نقش چشمگیری برای نظام آموزشی، یعنی وزارت آموزش و پرورش، در نظر نگرفته‌اند.

بر اساس پژوهشی که وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در سال ۱۳۹۴ درباره‌ی کودکانِ بازمانده از تحصیل انجام داد، از حدود ۱۳۴ هزار کودکِ بازمانده از تحصیل تنها والدین ۲۸۹ نفر به عللی مثل اعتیاد باعث محرومیت فرزندانشان از آموزش بودند. این یعنی امتناع آگاهانه‌ی والدین سهم ناچیزی در بازماندگی از تحصیلِ کودکان دارد، و این در حالی است که به گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس، «دسترسی به امکانات آموزشی و محرومیت اقتصادی سهم عمده‌ای در بازماندگیِ کودکان ایفا می‌کند.»

بی‌سوادی بزرگسالان

بی‌سوادی فقط محدود به کودکان نیست و بنا به آمار رسمی، حدود ۹ میلیون نفر از جمعیت ایران یعنی بیش از ده درصد از ایرانیان بی‌سوادند. این امر نشان می‌دهد که نهضت سوادآموزی هم وظیفه‌ی اصلی خود را انجام نداده و بخش زیادی از بودجه را صرف طرح‌های بی‌نتیجه کرده است. این در حالی است که وزارت آموزش و پرورش مسئول آموزش افراد لازم‌التعلیم و نهضت سوادآموزی مسئول سوادآموزیِ بزرگسالانِ جامانده از تحصیل است.

امتناع آگاهانه‌ی والدین سهم ناچیزی در بازماندگی از تحصیلِ کودکان دارد، و این در حالی است که به گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس، «دسترسی به امکانات آموزشی و محرومیت اقتصادی سهم عمده‌ای در بازماندگیِ کودکان ایفا می‌کند.»

همایون صنعتی‌زاده، بنیان‌گذار مؤسسه‌ی فرانکلین که در دهه‌ی چهل خورشیدی اولین برنامه‌ی سازمان پیکار با بی‌سوادی را در قزوین مدیریت می‌کرد، تعریف می‌کند که بعد از انقلاب به دفتر محسن قرائتی، رئیس سازمان نهضت سوادآموزی، رفت. صنعتی‌زاده می‌گوید به این نتیجه رسیده بودم که این روش سوادآموزی برای بزرگسالان کار «بیهوده‌ای» است، چون «من هشتاد هزار نفر را سر کلاس نشانده بودم. سیستمی درست کردیم که خط و نوشتن را آموزش بدهیم. کتاب درست کردیم و خیلی مرتب شد. اما در عمل، سر کلاس‌‌ها که ‌می‌رفتم، ‌می‌نشستم، ‌می‌دیدم چه کار بیهوده‌ای داریم ‌می‌کنیم.»

صنعتی‌زاده می‌گفت یک کشاورز صبح تا شب در مزرعه‌اش کار ‌می‌کند و شب ‌می‌آید سر کلاس، در حالی که بچه‌‌هایش در کوچه بازی ‌می‌کنند و مدرسه نمی‌روند. «خوب این چه کاری است که گنده‌‌ها را بیاوری سر کلاس، ولی بچه‌‌ها بی‌سواد باشند. راه معقول این بود که بچه‌‌ها را ببریم سر کلاس تا بعد از بیست سی سال دیگر بی‌سواد نداشته باشیم.»

صنعتی‌زاده طی یک سال و نیم بیش از هزار معلم تربیت کرده بود و به گفته‌ی خودش «خیلی هم خرج کار شد اما نتیجه صفر.» به همین علت، ساعت‌‌ها پشت اتاق قرائتی منتظر نشست تا او را متقاعد کند که «اگر ‌می‌خواهی آدم‌ها بدل شوند به موجودات شعورمند، این یک تربیت خاصی دارد و این تربیت را هیچ‌کس نمی‌تواند به او بدهد مگر مادرش. بنابراین، انرژی و پول را بی‌خودی مصرف نکنید. تمام انرژی و پول را صرف مادرها بکنید. تازه کدام مادرها، نه آن‌هایی که مادر شده‌اند؛ آن‌هایی که ‌می‌خواهند مادر بشوند.»

اما گوش نهضت سوادآموزی به این حرف‌ها بدهکار نبود و هرگز سخنان منتقدان را جدی نگرفت و حالا هم می‌توان نتیجه‌ی ۴۵ سال صرف بودجه‌های کلان را دید.

رابطه‌ی فقر و بی‌سوادی

شواهد نشان می‌دهد که شعارهایی مثل آموزش اجباری، پوشش کامل تحصیلی و جذب افراد بازمانده از تحصیل و عدالت آموزشی عمدتاً در حد حرف باقی می‌ماند، و گرنه چطور امکان دارد که هم تعداد بازماندگان از تحصیل به مرز یک میلیون نفر برسد و هم تعداد کسانی که ترک تحصیل می‌کنند روز‌به‌روز افزایش یابد.

به گزارش وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در سال ۱۳۹۹، حدود ۷۰ درصد از کودکان بازمانده از تحصیل در دهک یک تا پنج ــ دهک‌های کم‌درآمد ــ قرار دارند. خانوارهای دهک‌های پایین فقیرند و درآمد ثابتی ندارند و این گروه بیشتر در معرض بازماندگی از تحصیل قرار دارند. به تعبیر دقیق‌تر، بازماندگی از تحصیل با وضعیت رفاهیِ خانوار مرتبط است.

به‌رغم برنامه‌های متعدد، دولت نتوانسته بی‌سوادی را ریشه‌کن کند و افراد واجب‌التعلیم را به مدرسه بفرستد. بنا بر آمار سال ۱۳۸۵، جمعیت ۶ تا ۱۷ ساله در ایران ۱۶ میلیون و ۳۰۰ هزار نفر بوده که ۱۳ میلیون و ۱۰۰ هزار نفر از آن‌ها مشغول تحصیل بوده‌اند و بیش از ۲۰ درصد از این جمعیت (سه میلیون و دویست هزار نفر) خارج از مدرسه به سر می‌برده‌اند. از این تعداد، ۶۶۵ هزار کودک بی‌سوادانی بودند که هرگز به مدرسه نرفته‌اند.

ده سال بعد، یعنی در سال ۱۳۹۵، آمار بازماندگان از تحصیل در رده‌ی سنی ۶ تا ۱۹ سال بنا بر سرشماری نفوس و مسکن بیش از دو میلیون و ۳۸۶ هزار نفر بوده است. در همین رده‌ی سنی تعداد ‌‌بی‌سوادان مطلق بیش از ۴۳۱ هزار نفر بوده است.

البته نباید از یاد برد که مرکز آمار ایران، باسواد را فردی می‌داند که به زبان فارسی یا هر زبان دیگری متن ساده‌ای را بخواند یا بنویسد، خواه مدرک رسمی داشته باشد یا نداشته باشد. معیار تشخیص باسوادی نیز خوداظهاریِ فرد است که از زمان آغاز سرشماری در سال ۱۳۳۵ مبنا قرار گرفته است.

بنابر سرشماریِ کودکانِ بازمانده از تحصیل در مقطع ابتدایی در سال ۱۳۹۴، سیستان و بلوچستان بیشترین تعداد کودکان بازمانده از تحصیل در مقطع ابتدایی را به خود اختصاص داده بود و از مجموع ۱۳۴ هزار کودک بازمانده از تحصیل در کشور، ۳۱ هزار نفر در این استان زندگی می‌کردند.

نتایج «بررسی و تحلیل توزیع فضایی کودکان بازمانده از تحصیل در کشور با استفاده از GIS»، که در سال گذشته منتشر شده، نشان می‌دهد که در سال ۱۳۹۵ بیش از یک میلیون و ۲۸۹ هزار کودکِ بازمانده از تحصیل وجود داشته است که بیش از ۳۷۶ هزار نفر (یک سوم) از آن‌ها کودکانی هستند که هرگز به دوره‌های آموزشی وارد نشده‌اند و در واقع «بی‌سواد مطلق» هستند و بقیه نیز در مقاطع مختلف تحصیل را رها کرده‌اند. بنا بر این تحقیق، تفاوت جنسیِ چندانی بین دختران و پسران وجود ندارد. تقریباً نیمی از بازماندگان از تحصیل ۱۴ تا ۱۷ سال دارند؛ بعد از آن نوبت به گروه سنیِ ۶ تا ۱۱ سال می‌رسد که بیش از ۴۵۵ هزار نفر(حدود ۳۶ درصد) را در بر می‌گیرد. بقیه، یعنی بیش از ۱۸۸ هزار نفر، در گروه سنیِ ۱۲ تا ۱۴ سال قرار دارند.

نکته‌ی مهم این است که تقریباً یک پنجم از آن‌ها، یعنی بیش از ۱۹۴ هزار نفر از بازماندگان از تحصیل، ازدواج کرده‌اند. از این میان، تنها ۱۲ هزار نفر پسر و بقیه دختر بوده‌اند. در مقابل، تعداد پسرانِ شاغل نزدیک به شش برابر دختران است و بیش از ۱۷۵ هزار نفر از پسران و ۳۱ هزار نفر از دختران شاغل بوده‌اند.

علاوه بر این، تعداد دانش‌آموزانِ مهاجر در ایران در سال تحصیلیِ ۱۴۰۰-۱۳۹۹ حدود ۵۰۰ هزار نفر بوده است که بیش از ۴۷۲ هزار نفر از آن‌ها افغانستانی و بقیه عراقی و پاکستانی هستند. بخشی از کودکانِ مهاجر نیز به مدرسه نمی‌روند و در فهرست بازماندگان از تحصیل قرار دارند اما آماری از آن‌ها در دست نیست.

تحقیقات نشان می‌دهد که مشکلات اقتصادی، از جمله ناتوانیِ خانواده از تأمین مخارج اولیه‌ی تحصیل و مخارج کلیِ خانواده یا بی‌سرپرستی و بدسرپرستیِ خانواده و در نتیجه اشتغال کودک برای کمک به گذران زندگیِ خانواده، تأثیر مستقیمی بر بازماندن از تحصیل دارد. سپس نوبت به عامل جغرافیا می‌رسد زیرا ترک تحصیل در مناطق روستایی بیش از مناطق شهری است و فقدان مدرسه در محل سکونت دانش‌آموزان یکی از عوامل بازماندن از تحصیل است. سومین عامل موانع سازمانی است، به این معنی که نامناسب بودن فضای مدرسه و ناتوانیِ معلمان از آموزش و کیفیت نازل آموزش نقش مهمی در ترک تحصیل دارد. تحقیقات نشان می‌دهد که «اکثر کلاس‌های مدارس روستایی و عشایری را معلمان تازه‌کار و بی‌تجربه یا سربازمعلمان اداره می‌کنند. سربازمعلمان پیش از شروع خدمت در دوره‌هایی فشرده شرکت می‌کنند که به دلیل کمبود زمان نمی‌توان آموزش‌های لازم را به آنان ارائه کرد. این افراد انگیزه‌ی لازم برای یادگیری روش‌های تعلیم و تربیت را ندارند و قصدشان گذراندن دو سال خدمت وظیفه است. معلمانِ تازه‌کار هم تجربه‌ی کافی ندارند. به‌جز این، نظارت کافی بر مدارس روستایی و عشایری صورت نمی‌گیرد.»

بنا بر همین پژوهش، ازدواج زودهنگام و اجباری، بی‌سوادیِ والدین، بی‌توجهی نسبت به تحصیل و مخالفت با تشکیل کلاس‌های مختلط و تدریس معلم مرد برای دختران از جمله موانع جذب کودکانِ لازم‌التعلیم به مدارس است.

در حالی که تعداد کودکان خارج از مدرسه و تعداد ‌‌بی‌سوادان بسیار زیاد است، آیا می‌توان امیدوار بود که روزی همه‌ی کودکان به مدرسه بروند و هیچ کودکی در خیابان و مترو و بازار دست‌فروشی نکند، شیشه‌ی ماشین نشوید، گل نفروشد و در میان زباله‌های خانگی به دنبال تکه‌ای پلاستیکی یا کاغذی برای گذران زندگی‌ نباشد؟


منابع:

  • سرشماری کودکان بازمانده از تحصیل مقطع ابتدایی ۱۳۹۵-۱۳۹۴، وزارت تعاون، رفاه و تأمین اجتماعی، معاونت رفاه اجتماعی، دفتر آسیب‌های دبیرخانه‌ی شورای عالی رفاه و تأمین اجتماعی، چاپ اول، پائیز ۱۳۹۶
  • بررسی وضعیت پوشش تحصیلی و ریشه‌کن کردن بی‌سوادی در کشور، معاونت پژوهشی دفتر مطالعات اجتماعی، مرکز پژوهش‌های مجلس، ۱۳۹۰
  • قانون اساسی معارف، مصوب ۱۲۹۰، مجلس شورای ملی
  • قانون راجع به آموزش و پرورش عمومی، اجباری و مجانی مصوب ۱۳۲۲، مجلس شورای ملی
  • آیین‌نامه‌های اجرای قانون آموزش و پرورش اجباری و مجانی، مصوب ۱۳۲۲، مجلس شورای ملی
  • قانون تأمین وسایل و امکانات تحصیل اطفال و جوانان ایرانی، مصوب ۱۳۵۳، مجلس شورای ملی
  • سیروس علی‌نژاد، از فرانکلین تا لاله‌زار، زندگی‌نامه‌ی همایون صنعتی‌زاده، نشر ققنوس، ۱۳۹۵
  • قانون اهداف و وظایف آموزش و پرورش در استان‌ها، شهرستان‌ها و مناطق کشور، مصوب ۱۳۷۲، مجلس شورای اسلامی
  • سند تحول بنیادین آموزش و پرورش ۱۳۹۰، شورای عالی انقلاب فرهنگی
  • بررسی مسئله‌ی بازماندگی از تحصیل و بی‌سوادی در نظام آموزش و پرورش ایران، مرکز پژوهش‌های مجلس، اسفند ۱۳۹۷
  • حیدر تورانی و سعید عارف‌نژاد، بررسی موانع و شیوه‌های جذب کودکان بازمانده از تحصیل در مناطق روستایی و عشایر، نشریه‌ی تعلیم و تربیت، زمستان ۱۳۹، شماره‌ی ۱۳۲.
  • ملیحه حداد، سعیده شهبازین، بررسی و تحلیل توزیع فضایی کودکان بازمانده از تحصیل در کشور با استفاده از GIS، علوم تربیتی (نشریه‌ی مطالعات برنامه‌ریزی آموزشی)، بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره‌ی ۲۱
  • بررسی روند ترک تحصیل و بازماندگی از تحصیل در آموزش و پرورش (سال‌های ۱۴۰۱-۱۳۹۳)، مرکز پژوهش‌های مجلس، دی ۱۴۰۱
  • شاخص‌های عدالت اجتماعی، مرکز آمار ایران، سال ۱۴۰۱، چاپ اول اسفند ۱۴۰۲
  • تحصیل کودکان مهاجر در ایران (چالش‌های تقنینی، نظارتی و اجرایی و راهکارهای پیشنهادی)، مرکز پژوهش‌های مجلس، خرداد ۱۴۰۱
حکومت های دیکتاتوری ابتدا در ذ…

حکومت های دیکتاتوری ابتدا در ذ…

بازدیدها: 16

رمان “بینایی” نوشته‌ ژوزه ساراماگو حکایت مردمی است که از حکومت ناراضی هستند و برای نشان دادن اعتراض پای صندوق رای حاضر نمی شوند. این رمان در ادامه رمان دیگری به نام “کوری” است که نویسنده پرتغالی به خاطر نوشتن رمان کوری جایزه‌ ارزشمند نوبل ادبی را گرفته است.

رمان “بینایی”به نوعی ادامه “کوری” و در همان شهری که داستان کوری اتفاق افتاده ماجرایش می‌گذرد و برخی شخصیت‌ها سرنوشت‌شان در این رمان ادامه می‌یابد. داستان کتاب “بینایی” داستان حکومتی است که ذاتاً دیکتاتور است، اما ظاهراً برای مشروعیت‌بخشی به خود، انتخابات صوری هم برگزار می‌کند.

«داستان از ترافیکِ یک چهارراه آغاز می‌شود. رانندهٔ اتومبیلی به‌ناگاه دچار کوری می‌گردد. به فاصلهٔ اندکی، افراد دیگری که همگی از بیماران یک چشم‌پزشک‌اند، دچار کوری می‌شوند. پزشک با معاینهٔ چشم آن‌ها درمی‌یابد که چشم این افراد به‌طور کامل سالم است، اما آن‌ها هیچ‌چیز نمی‌بینند. جالب آن است که برخلاف بیماری کوری، که همه‌چیز سیاه است، تمامی این افراد دچار دیدی سفید می‌شوند».

کوری (به پرتغالی: Ensaio sobre a Cegueira) رمانی از ژوزه ساراماگو که نخستین بار در سال ۱۹۹۵ منتشر شد. ساراماگو که در سال ۱۹۹۸ جایزهٔ نوبل ادبیات را به ‌دست ‌آورد در این رمان از کوریِ آدم‌ها سخن گفته‌است. در این رمان، هاله‌ای سفیدرنگ بعد از کور شدن افراد مقابل چشمانشان ظاهر می‌شود.

در یک روز بارانی که روز رفراندم و رای‌گیری است، هیچکس در حوزه‌های رای حاضر نمی شود حتی بسیاری از خانواده‌های مسئولان برگزاری انتخابات هم‌ مشارکتی ندارند. سکوت محضی حاکم است؛ ابتدا مسئولان فکر می‌کنند که شاید بارش باران و شرایط آب و هوایی باعث شده اما وقتی باران قطع می‌شود و هوا مساعد است باز خبری از حضور مردم نیست و این شکست بزرگی برای حکومت است. رئیس جمهور و سایر مسئولان به تکاپو، توصیه و التماس می‌افتند که مردم شرکت کنند. سرانجام مردم در بعد از ظهر به سوی حوزه‌های رای گیری هجوم می‌آورند اما فردا که آرا را می‌شمارند معلوم می‌شود همه‌ٔ رای‌ها سفید است!

این عدم مشارکت ابتدایی و از دست رفتن مشروعیت سیستم و یا سفیدی رای‌های اعتراضی نشان می‌دهد، حکومت‌های دیکتاتوری که ادای دمکراسی را درمی‌آورند، ابتدا در ذهن مردم سقوط می‌کنند، سپس در ادامه، سقوط عینی و  واقعی اتفاق می‌افتد.

یک نظام سیاسی که بر بدنها حکومت می‌کند، نه بر قلب‌ها، خود را به نابینایی می‌زند و چشم بر مشکلات می‌بندد و سعی می‌کند با تبلیغات دروغین، همه چیز را عادی نشان دهد. اما حاکمان زمانی به خود می‌آیند که دیگر دیر شده است. در مقابل، مردم به آگاهی رسیده “بینا” شده‌اند و دیگر حاضر نیستند مفت و مجانی به حکومت‌گران فاسد نالایق و ناتوان سواری دهند و مشروعیت ببخشند. در رمان بینایی ماجراهای دیگری هم اتفاق می‌افتد. تعقیب و ترور و قتل هم وجود دارد.

داستان بینایی رسوایی حکومت دیکتاتوری به ظاهر دمکراسی است که در ذهن و قلم یک نویسنده اروپایی به نمایش در می‌آید. در طول خواندن رمان همیشه این موضوع در ذهن شما نقش می‌بندد که به عنوان یک جهان سومی خاورمیانه‌نشین، اگر چنین رمانی می‌نوشتید و سقوط حکومت‌ها در ذهن  را ترسیم می‌کردید، چگونه روایت می‌کردید و می‌نوشتید؟

اقتباس از محسن بازرگان

عضو شورای ملی تصمیم

۷ فروردین ۱۴۰۳

۲۶ مارس ۲۰۲۴

خوش صدایِ شیک پوش و با اتیکت د…

خوش صدایِ شیک پوش و با اتیکت د…

بازدیدها: 0

محمدعلی بهمنیِ ترانه سرا و شاعر، که یک پای انتشارات چکیده بود، خبر آورد. جمع انتشارات چکیده، جمع بودیم، برنامۀ شبانۀ ” کافه خوزستان” سرِ نظام آباد و گیتی رُخ، عرق تگری و ماهیچه‌های معروفِ ” آقا مجید”. اول از صدای خوب و استعداد آهنگسازیش و اینکه از انگشت شمار آدم حسابی و تحصیلکرده و روشنفکر در میان خواننده‌های جوان است گفت و بعد:
” می‌خواد بره تو محله‌های عودلاجوون و جنوب شهر واسه برو بچه‌های اونطرفا بخوونه، منم تشویقش کردم و کمکش می‌کنم”
” با اون قیافۀ و موهای مَکَش مرگه من و پاپیون و کت شلوارِ مَموشی؟ “
” آره، چه اشکالی داره، خود فریدون فرخزادم کلی برنامه اونطرفا و جنوب شهر داشته”
” آخه قیافه وتیپ این فرق می‌کنه”
” حالا چرا عودلاجون؟ جا قحطی یه”
” لابُد گذرهای اسمی و بازارچه‌ها و خونه‌های قدیمیِ درب و داغون و قمر خانومی چشمشو گرفته”
و خلاصه از برنامه‌اش تومیخک نقره‌ای تا برنامه اجرا کردنش تو عودلاجان و جنوب شهر صحبت شد.

۲

بندرعباس دکتر هادی صدیقی بعد از مریض دیدن روزانه ما دکترهای تازه وارد به ” پایگاه شکاری”، دکترناصر مجتهدزاده و دکتر مظفر میرحسینی و من را به شام، به یکی از رستوران ساحلی دعوت کرد، تو راهِ رفتن ” کاستِ” فرامرز اصلانی را گذاشت. شرط و شروط‌های ” اگه یه روز بری…. ” را، که جدا ناشدنی از من ماند. کاست را قرض گرفتم و تا جایگزینش را نخریدم پس ندادم. برنامه گذاشتن در عودلاجان و جنوب شهر نقشی دلنشین از او در ذهن‌ام نشانده بود، و بعد صدا و دیگر ویژگی‌های نمونه وار و دوست داشتنی‌اش. در هر سفری با من بود و همین الان که به سوگ‌اش این یادواره را می‌نویسم تُوی جادۀ قائم شهر و زیرآب، همراه با صدای او در میان مِه و مخمل‌های سبزِ کشیده شده روی کوه‌های حاشیۀ جاده، می‌رانم.

۳

aslani.jpgیکشنبه ۱۳ دسامبر سال ۲۰۰۹ برای شرکت در مراسمی به مناسبت روز جهانی حقوق بشر به اورلندو- فلوریدا، دعوت‌اش کردم. با مرجان‌اش آمد که به ندرت بدون او جایی می‌رفت. شب، بعد از برنامه قرار شد بروم هتل سیر ببینمش.
به یاد ش آوردم، برنامه ” عودلاجان” را.
نگاه شد، و سر تکان دادن و تکرار”عودلاجان”، “عودلاجان”!
و باورم نمی‌شد، به سادگیِ ترانه‌هایش چشم‌های مهربان‌اش غرق اشک شود.
” نمی‌دونم چی بگم، بگم شبِ منو ساختی، یا بگم شبِ منو خراب کردی”

۴

نخستین کس در فیس بوک “زهره خالقی” نقاش و شاعر بود که خبر را با شعری زیبا اما تلخ منتشرکرد.
با زهره تماس گرفتم، باورم نمی‌شد. اصلن قرار نیست من مرگ عزیزی را باور کنم. گفت:
“خبر موثق است، نیم ساعت قبل تموم کرد”
و جاده‌ای بود و آوای” آهوی وحشی” ی” اسیر رویاها” که بر فراز کوه‌های پوشیده از مخمل سبزش مِه شالی سفید برگردن‌اش انداخته بود.
فریاد شدم:
قرار نبود روز و شب مارو خراب کنی فرامرز، قرار نبود.

******
توضیح:
– از فیس بوک مسعود نقره کار
*عودلاجان، از قدیمی ترین محله‌های تهران، که به شناسنامه تهران شهرت دارد. محله‌ای با گُذرها و بناهای قدیمی و تاریخی که امروز فقط اسم و تابلو و چند بنای قدیمی بازسازی شده از آن به جا مانده است.
“… ساکنان این محله در قدیم بیشتر کلیمی بودند. زرتشتیانی نیز در این محله سکونت داشتند. برخی از مشاهیر تاریخ معاصر ایران مانند خاندان قوام الدوله، مستوفی، نصیرالدوله بدر تاجر ثروتمند و نخستین وزیر فرهنگ دوره پهلوی، سید حسن مدرس، نماینده مجلس شورای ملی و چهره نامدار مشروطیت در عودلاجان ساکن بودند. خانه‌های پراتاق این محله به خانه‌های قمر خانم معروف بودند… “
عودلاجان – ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد (wikipedia.org)

شورای ملی تصمیم از گزارش کمیته…

شورای ملی تصمیم از گزارش کمیته…

بازدیدها: 0

شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در تاریخ ۲۸ اسفند ۱۴۰۲ (۱۸ مارس ۲۰۲۴)  نشستی ویژه در مورد وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران برگزار کرد. این نشست به منظور بررسی نقض گسترده حقوق بشر در ایران و افزایش فشار بین‌المللی بر جمهوری اسلامی برای بهبود وضعیت حقوق بشر در این کشور برگزار می‌شود که قبلا کمیته حقیقت‌یاب سازمان ملل گزارش آنرا به شورای حقوق بشر داده بود.

کمیته حقیقت‌یاب در گزارش خود مستند کرده است که جمهوری اسلامی ایران در جریان سرکوب اعتراضات ۱۴۰۱ با «موارد جدی نقض حقوق بشر» مرتکب «جنایات علیه بشریت» شده است. این گزارش شامل یافته‌های کمیته حقیقت‌یاب در ارتباط با اعتراضات سال گذشته پس از ۲۵ شهریور به ویژه در رابطه با زنان و کودکان، کشته شدن مهسا (ژینا) امینی در بازداشت گشت ارشاد و همچنین موارد دیگر نقض جدی حقوق بشر علیه معترضان، از جمله «توسل به قوای قهریه، دستگیری و بازداشت، شرایط در بازداشت، فضای مجازی و اقدامات قضایی در رابطه با اعتراضات» می‌شود.

در این گزارش به موارد متعدد نقض حقوق بشر در رابطه با «زنان و دختران، از جمله حجاب اجباری، ممنوعیت سفر بدون اجازه شوهر یا پدر، و عدم دسترسی به فرصت های برابر در تحصیل و اشتغال- نقض حقوق اقلیت های مذهبی و قومی، از جمله تبعیض، آزار و اذیت، و عدم آزادی مذهب- سرکوب آزادی بیان و اجتماعات، از جمله دستگیری و زندانی کردن روزنامه نگاران، فعالان مدنی، و معترضان- شکنجه و بدرفتاری با زندانیان، از جمله سلول انفرادی، شلاق، و اعدام، اعدام های خودسرانه، از جمله اعدام افراد زیر سن قانونی و اعدام های سیاسی- عدم دسترسی به عدالت، از جمله عدم استقلال قوه قضائیه و محاکمه های ناعادلانه…» اشاره شده است.

شورای ملی تصمیم با توجه به نشست سازمان حقوق بشر آنرا فرصتی مهم برای جامعه بین‌المللی می داند تا نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کند و جمهوری اسلامی را برای بهبود وضعیت حقوق بشر در این کشور تحت فشار قرار دهد. این نشست همچنین می تواند به افزایش آگاهی عمومی در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران و حمایت از مردم ایران در مبارزه برای حقوق خود یاری رساند.

شورای ملی تصمیم معتقد است که برای تسهیل دستیابی مردم ایران به حقوق پایه راهکارهای زیر می توانند موثر بوده و از اقدامات تلافی جویانه جمهوری اسلامی بر علیه مخالفین بکاهد:

اعمال تحریم های هدفمند علیه مقامات جمهوری اسلامی که مسئول نقض حقوق بشر هستند

حمایت از سازمان های حقوق بشری ایرانی در همکاری با سازمان‌های بین‌المللی حقوق بشری

افزایش کمک های مالی به سازمان های غیردولتی که در زمینه حقوق بشر در ایران فعالیت می کنند

تشویق شرکت های بین‌المللی به تحریم آن بخش از اقتصاد و فن آوری های ایران که منجر به نقض حقوق بشر و گسترش سلاح‌های کشتار جمعی می گردد.

شورای ملی تصمیم ایران

 ۱۸ اسفند ۱۴۰۲

۱۸ مارس ۲۰۲۴

نوروز نماد همبستگی ملی، تاریخی…

نوروز نماد همبستگی ملی، تاریخی…

بازدیدها: 0

نوروز یکی از جشن‌های سنتی و دیرپای ماست. هر ساله همه ما ایرانیان و برخی از کشورهای همسایه‌ی ما، نوروز باستانی، بهار و رستاخیز طبیعت را جشن می‌گیریم. خانه و دل را از گرد و غبار کهنه می‌روبیم و با طبیعت جوان‌شده پیمان شادی و دوستی می‌بندیم.

این جشن خجسته بر همه فرخنده باد!

به جشن نوروز و شیوه‌ها و جوانب گوناگون آن، جشن سده، چهارشنبه‌سوری، هفت ‌سین و سیزده‌بدر نظری گذرا بیفکنیم:

جشن سده

در ایران باستان ۱۰ بهمن را به عنوان سده جشن می‌گرفتند. با جشن‌گرفتن سده، ۵۰ شب و ۵۰ روز به پیشواز جشن نوروز می‌رفتند و بر پایدار و ماندنی نبودن زمستان پافشاری می‌کردند و امید فرارسیدن بهار را زنده نگه‌می‌داشتند. بنا بر داستان‌های شاهنامه، این جشن را هوشنگ پس از دست‌یافتن به آتش بنیان نهاد:

یکی روز شاه جهان سوی کوه            گذر کرد با چند کس هم‌گروه
پدید آمد از دور چیزی دراز                سیه رنگ و تیره‌تن و تیزتاز
دوچشم از بر سر دو چشمه خون           ز دود دهانش جهان تیره‌گون
نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ  گرفتش یکی سنگ و شد پیش‌جنگ
به زور کیانی رهانید دست              جهانسوز مار از جهانجو بجست
برآمد به سنگ گران سنگ خرد       همان و همین سنگ بشکست گرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ       دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن ز راز              پدید آمد آتش از آن سنگ فراز
هر آنکس که بر سنگ‌آهن زدی                ازو روشنایی پدید آمدی
جهاندار پیش جهان آفرین               نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد               همین آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغیست این ایزدی                     پرستید باید اگر بخردی
شب آمد برافروخت آتش چو کوه       همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد     سده نام آن جشن فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار            بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد                جهانی به نیکی ازو یاد کرد

چهارشنبه‌سوری

در شب آخرین چهارشنبه اسفند ماه، با برافروختن آتش، پایان زمستان را جشن می‌گیریم. آتش برمی‌افروزیم و از روی آن می‌پریم و می‌گوئیم: «زردی ما از تو، سرخی تو از ما». زردی نماد و نشان بیماری و ترس است، آنرا از انسان دور می‌خواهیم و در آتش می‌اندازیم، سرخی نماد و نشان تندرستی، شادی، دلاوری و گستاخی را برای انسان آرزو می‌کنیم.

جشن بهاری و مراسم چهارشنبه سوری برگرفته از آئین‌های کهن ایرانیان با اشکال دیگر در میان همه اقوام آریائی رواج دارد و “سور” در زبان و ادبیات فارسی و برخی گویش‌های ایرانی به معنای “جشن”، ”مهمانی“ و “سرخ” است. جشن و سرور با آتش‌افروزی همراه با ترانه و آوازخوانی در تاریخ اقوام هند و ایرانی بسیار قدیمی است. تازیان با یورش بر ایران در سده‌های نخست به شدت و خشونت حیوانی از برگزاری جشن‌های آتش‌افروزی و ترانه‌خوانی جلوگیری کردند. اما به‌تدریج ایرانیان این جشن را دوباره زنده کردند. نخسین یاددآوری که از جشن آتش‌افروزی پس از یورش تازیان در تاریخ آمده است، برگزاری چهارشنبه‌سوری در دوران سامانیان است. در كتاب «تاریخ بخارا» می‌خوانیم:

«….. و چون امیر سدید منصور بن نوح به ملك بنشست اندر ماه شوال سال سیصد و پنجاه به جوی مولیان، فرمود تا آن سرای‌ها را دیگر بار عمارت كردند و هر چه هلاك و ضایع شده بود بهتر از آن به حاصل كردند. آن گاه امیر سدید به سرای بنشست و هنوز سال تمام نشده بود كه چون شب سوری چنانكه عادت قدیم است، آتشی عظیم افروختند. پاره‌ای آتش به جست و سقف سرای در گرفت و دیگر باره جمله سرای بسوخت و امیر سدید هم در شب به جوی مولیان رفت …..»

آنچه از این نوشته ابوبکر نرشخی برداشت می شود این است از آنجایی كه نگارنده به «عادت قدیم است» اشاره میكند مشخص میشود كه این جشن از سالها و بلكه سده‌های پیش در ایران رایج بوده است. از آنجایی كه نگارنده به «هنوز سال تمام نشده بود» اشاره میكند روشن می شود که پیش از سال نو جشن گرفته می‌شد.

نوشته دیگری که نام جشن چارشنبه ‌سوری را می آورد، شاهنامه فردوسی در سرگذشت سردار دلیر ایران، بهرام چوبینه است.

ستاره‌شمر گفت بهرام را             که در «چارشنبه» مزن گام را
اگر زین بپیچی گزند آیدت                   همه کار ناسودمند آیدت
یکی باغ بُد در میان سپاه      از این روی و زان روی بُد رزم‌گاه
بشد «چارشنبه» هم از بامداد        بدان باغ که امروز باشیم شاد
ببردند پر مایه گستردنی        می و رود و رامشگر و خوردنی
. . .
ز جیحون همی آتش افروختند      زمین و هوا را همی سوختند

جشن سور از زمان های بسیار دور در ایران مرسوم بوده است. قبل از یورش تازیان به ایران هر سال ۱۲ ماه، و هر ماه به ۳۰ روز بوده که هر کدام از این ۳۰ روز اسمی مشخص داشته است. در ایران باستان در پایان هر ماه جشن و پایکوبی با نام سور مرسوم بوده است. بعد چیرگی تازیان بر ایران جشن سور در ایران کمرنگ و به آخرین چهارشنبه سال محدود شد. جشن سور از مراسم اصیل ایرانی است و آتش از عناصر چهارگانه است و تنها عنصری است که آلوده نمی شود به همین منظور از گذشته‌های بسیار کهن تا کنون این آداب مرسوم بوده است.

آیین‌های چهارشنبه‌سوری

چهارشنبه‌سوری آیین‌های گوناگونی دارد که برخی از آنها در سراسر ایران اجرا می شود و برخی رنگ و بوی بومی دارد.

آتش‌افروزی:

مشهورترین رسم چهارشنبه سوری، آتش‌افروزی است که در تمام ایران و حتی کشورهای همجوار رایج و گسترده بود. هر کس به فراخور توان خود، خرمنی از آتش تهیه کرده و از روی آن می جهد تا به سرور و شادی دست یابد.

پیش از فروشد آفتاب، هر خانواده بوته های خار و گزنی را که از پیش فراهم کرده اند روی بام یا زمین حیاط خانه و یا در گذرگاه در سه یا پنج یا هفت “گله” کپه می کنند. با فرورفتن آفتاب و نیم تاریک شدن آسمان، زن و مرد و پیر و جوان گرد هم جمع می شوند و بوته‌ها را آتش می‌زنند. همگان هر کدام سه بار از روی بوته‌های افروخته می پرند، تا ضعف و زردی ناشی از بیماری و غم و محنت را از خود بزدایند و سلامت و سرخی و شادی را به هستی خود ببخشند. مردم در حال پریدن از روی آتش آوازها و ترانه‌های گوناگون می خوانند:

زردی من از تو، سرخی تو از من

غم برو شادی بیا، محنت برو روزی بیا

ای شب چهارشنبه، ای آتش سوزنده، بده مراد بنده

تق تق تق فش فشه، فاصلمون کم بشه

غماتو بیار فوتش کن، کینه داری شوتش کن

هوا بهاری میشه، سرما فراری میشه

زردی ازت دور بشه، هرچی بخوای جور بشه

قاشق‌زنی:

کودکان و جوانان دسته‌جمعی قاشقی با کاسه‌ای مسین برمی دارند و شب هنگام در کوچه و گذر راه می افتند به در منازل همسایگان می روند و در برابر هفت خانه می ایستند و بی آنکه حرفی بزنند پی در پی با قاشق روی کاسه ضرب می گیرند. صاحب خانه آجیل، برنج یا بنشن و یا مبلغی پول در کاسه های آنان می گذارد. گاه مردان به ویژه جوانان، چادری بر سر می اندازند و برای خوشمزگی و تمسخر به قاشق زنی در خانه‌های دوست و آشنا و نامزدان خود می روند.

فال‌گوش:

افراد در چهارراه‌ها و سر گذر مردم می ایستند و کلیدی زیر پا قرار می دهند و گوش هایشان را تیز و نیت می کنند و گوش به صحبت رهگذران می سپارند و به نیک و بد گفتن و تلخ و شیرین صحبت کردن رهگذران فال می گیرند. اگر سخنان دلنشین و شاد از رهگذران بشنوند، برآمدن حاجت و آرزوی خود را ممکن، ولی اگر سخنان تلخ و اندوه‌زا بشنوند، رسیدن به مراد و آرزو را در سال نو ناممکن می یابند. آرزوی خوشبختی، یافتن همسر، بهبود یافتن از مریضی، رفتن به مسافرت و جهانگردی و از جمله آرمان‌ها فردی است که فالگوش می ایستد.

فال کوزه:

بیشتر در میان زرتشتیان رایج است که براساس آن می کوشند از آینده خویش خبردار شوند.

شال اندازی:

شال‌اندازی یا کجاوه اندازی رسمی است که در آذربایجان برگزار می شود؛ به این ترتیب که فرد جوانی که تازه ازدواج کرده شالی را از پشت بام خانه به نحوی که دیده نشود به خانه نامزدش می اندازد. صاحب‌خانه هدیه‌ای که غالباً شامل پیراهن است به شال می بندد و جوان آن را بالا می کشد. آجیل هفت مغز هم از جمله هدایای این رسم است.

سفره حضرت خضر:

سفره حضرت خضر در شیراز پهن می شود و محتوای آن فرنی؛ شیر؛ گلاب؛ کلوچه؛ مسقطی؛ قوتک؛ سوهان؛ شیرین پلو؛ شمع؛ سبزی؛ گندم؛ نمک؛ سکه و لولهنگ پر از آب است.

مراسم کوزه شکنی:

مردم پس از آتش افروزی مقداری زغال به نشانه سیاه بختی، کمی نمک به علامت شور چشمی، و یک سکه به نشانه تنگدستی در کوزه ای سفالین می اندازند و هر یک از افراد خانواده یک بار کوزه را دور سر خود می چرخاند و آخرین نفر، کوزه را بر سر بام خانه می برد و آن را به کوچه پرتاب می کند و می گوید: “درد و بلای خانه را ریختم به توی کوچه”  و یا “درد و بلام توکوزه، راه بیفته بره تو کوچه” و باور دارند که با دور افکندن کوزه، تیره بختی، شور بختی و تنگدستی را از خانه و خانواده دور می کنند.

آش چهارشنبه سوری:

خانواده هایی که بیمار در خانه دارند یا اینکه حاجتی دارند برای برآمدن حاجت و بهبود یافتن بیمارشان نذر می کنند و در شب چهارشنبه آخر سال “آش ابودردا” یا “آش بیمار” می پزند و آن را اندکی به بیمار می خورانند و بقیه را هم در میان مستمندان پخش می کنند.

پخش آجیل مشکل‌گشا:

کسانی که مشکلی  و یا آرزویی دارند، در شب چهارشنبه آخر سال، آجیل هفت مغز به نام “آجیل چهارشنبه سوری” می خرند و پاک می کنند و میان خویش و آشنا پخش می کنند و می خورند. به هنگام پاک کردن آجیل، قصه مخصوص آجیل چهارشنبه، معروف به قصه خارکن را نقل می کردند. آجیل چهارشنبه سوری از  عمده‌ترین تنقلات شب چهارشنبه سوری است.

زرتشتیان ما، آجیل مشکل گشا به نام «لرک» پخش می کنند که از مغز هفت نوع میوه خشک شده خوردنی از جمله مغز پسته؛ بادام؛ کشمش؛ گردو؛ برگ هلو؛ انجیر؛ خرما و سنجد فراهم شده است.

سایر رسوم چهارشنبه سوری عبارتند از «نقاره زدن»، «عبور از زیر توپ مروارید»، «نمک دادن» و «شکستن کوزه و ظروف کهنه» و…

چهارشنبه سوری غروبی نشاط انگیز است که شادی و پایکوبی تا شب در کوچه و برزن، شهر و روستا ادامه دارد و با این اعمال نشاط انگیز خستگی و ملال سال کهنه از تن بیرون می رود و طراوت و شادابی برای ورود به سال نو جایگزین می شود.

خانه‌تکانی:

خانه تکانی ، از مدتها قبل از رسیدن نوروز شروع می شود. علاوه بر کار نظافت، کارهای دیگری هم هست که باید قبل از نوروز انجام شوند: تهیه هدیه، نوشتن و ارسال کارت تبریک، شیرینی پزی خرید خوراکی‌ها و در کل “خرید شب عید” و پذیرایی از مهمان‌ها.

در چهارشنبه سوری خانه تکانی ها به پایان رسیده است. هم خانه مسکونی و هم خانه دل پاک می شوند و فرد ایرانی آماده ورود به سال نو می شود. او می خواهد با گفتار، کردار و پندار نیک زندگی نوین را آغاز کند. اسباب و اثاثیه کهنه و فرسوده دور ریخته می شود و لوازم نو جایگزین می شود. همه چیز رنگ نو به خود می گیرد و در و دیوار کاشانه و دل و محیط تمیز و غبارروبی می شود.

نگاهی به اجرای چهارشنبه سوری در بخش‌های مختلف ایران:

استان‌های آذربایجان

تبریزی ها در شب چهارشنبه سوری به روی هم آب یا گلاب می پاشند و معتقدند آب پاشیدن، زندگی را با سعادت همراه می کند. از دیگر رسوم ضروری این شب، فرستادن خُنچه از منزل داماد به منزل عروس است. در این خنچه معمولاً میوه، شیرینی، گلدانهای پرگل، ماهی و خلعت (پارچه) برای خانواده ی عروس و خود عروس گذارده می شود. دختران دم بخت تبریزی هنگام پریدن از روی آتش می خوانند:

“بختم آچیل چهارشنبه” یعنی: چهارشنبه! بختم را بازکن.

خانواده های ارومیّه ای در این شب به خانه ی مسن ترین فرد فامیل می روند و به خوردن آجیل سرگرم می شوند. آجیل حتماً باید از هفت نوع خوراکی تهیه شود. این هفت نوع خوراکی می تواند از بین خوراکیهای زیر باشد:

انجیر، کشمش، مویز، خرما، توت خشک، فندق، بادام، گردو، سنجد، نخودچی، آب نبات، تخمه بدون نمک، باسلق، برنجک (برنج بوداده) برگه هلو، برگه زردآلو و گندم برشته. کسی که مرادی و حاجتی دارد، باید تقسیم آجیل را به عهده بگیرد تا مرادش برآورده شود.

در مغان، مردم پیش از طلوع آفتاب روز چهارشنبه، دسته جمعی به کنار رودخانه می  روند، آتشی بر می افروزند و جوانان در آنجا به سوارکاری می پردازند و هنگام بازگشت، زنان ظرف هایشان را از آب رودخانه پر می کنند و به خانه می آورند و آب آن را به دور و برخانه می پاشند که با این کار، سال جدید، سالی سرشار از روشنی و زلالی و پاکی خواهد بود.

استان بوشهر

بوشهری ها پس از آتش افروزی در خانه هایشان و پریدن از روی آن، با قایق از روی آب می گذرند و معتقدند با این کار نحسی این شب از بین می رود. در ضمن کوزه ی نویی را که تا آن زمان استفاده نکرده اند، به دیوار می زنند تا شکسته شود تا بلا و بدبختی، مثل کوزه شکسته شود.

استان خراسان

در خراسان در این شب به جای آش، چهار نوع پلو می پزند. این پلوها عبارتند از: رشته پلو، عدس پلو، زرشک پلو و ماش پلو که معمولاً به فقرا، نزدیکان و همسایگان می دهند. در آجیل خراسانی ها مطلقاً نمک وجود ندارد، چون نمک را علامت شوربختی می دانند.

استان خوزستان

در اهواز، پس از پریدن از روی آتش، مراسم قاشق زنی انجام می گیرد که خانواده ها، خوراکی یا آجیل شور و شیرین در ظرف قاشقزنان می ریزند.

استان سیستان و بلوچستان

در سیستان مردم گونی، پتو و نمد کهنه را به صورت گلوله در می آورند و آن را در غروب آخرین چهارشنبه سال، آتش می زنند و معتقدند که نحوست این شب با این عمل از بین می رود.

استان فارس

در شیراز برای گشودن بخت دختران در شب چهارشنبه سوری به سعدیه می روند و از آب استخر سعدیه بر سر وروی دختران می  ریزند. زنان نیز با ریختن این آب به روی خود، معتقدند که مهرشان در دل شوهر بیشتر می شود.

استان کردستان

مردم کردستان به‌ویژه روستائیان، دسته جمعی به صحرا و کنار چشمه سارها می روند و پس از مدتی که به شادی و پایکوبی و کشتی گرفتن گذراندند، هنگام مراجعت به خانه، هرکسی مقداری سنگریزه جمع می کند و بدون آنکه به پشت سرخود نگاه کند، سنگریزه را از روی شانه به عقب پرتاب می کند و بدین ترتیب بلا و آفت را از خود دور می سازد.

از دیگر مراسم این شب، شال اندازی است که عده ای از جوانان بالای پشت بام خانه ها و کنار درها و پنجره های همسایگان و ثروتمندان می روند و ضمن خواندن سرود و تصنیف، از دریچه ای، شال را آویزان می کنند. اهل خانه هدیه ای را به شال می بندند که معمولاً سکه، تخم مرغ، شاخه نبات، کله قند، جوراب یا نخودچی و کشمش است.

برخی از رسوم مانند آتش افروزی در کردستان باشکوه تر از نقاط دیگر برگزار می شود که شعله های آتش تا صبح روشن است. پختن و خوردن شیربرنج و شیرین پلو نیز در چهارشنبه سوری در کردستان رایج است.

استان کرمان

در کرمان مقداری ذغال، نمک، سکه ی کم ارزش پول و کمی نان درکوزه خالی می ریزند و شب چهار شنبه سوری آن را از بالای بام به کوچه پرتاب می کنند تا بلا و کمبود از همه چیز مخصوصاً از آنچه در کوزه است دور شود.

استان گیلان

در روستاهای اطراف رشت، غروب شب چهارشنبه سوری، در پنج منطقه پوشال برنج را با فاصله کنار هم می چینند، سپس آنها را آتش می زنند و برای دفع چشم زخم، اسپند در آتش می ریزند و افراد هر خانواده از بزرگ به کوچک، سه مرتبه از روی آن می پرند و این ترانه را به گویش گیلکی می خوانند:

“گل گل چهارشنبه، به حق پنجشنبه، نکبت بی شه، دولت بی یه، زردی بی شه، سرخی بی یه”

یعنی: آتش سرخ چهار شنبه! به حق پنجشنبه نکبت برود، دولت بیاید. زردی برود، سرخی بیاید.

در این شب خورشت”ترشه تره” می پزند و آن را با کته، ماست و دوغ می خورند. صبح فردا (روز چهارشنبه) خاکستر برجای مانده از آتش شبانه را جمع می کنند و پای درختان میوه می ریزند به این نیّت که درختان بارورشوند و میوه ی بیشتری بدهند.

استان لرستان

در این شب در خرم آباد هیزم را به هفت دسته تقسیم می کنند و با فاصله های معینی در یک ردیف می چینند و آتش می زنند و با خواندن :

“زردی مه د تو، سرخی تو د مه”

یعنی: زردی من از تو و سرخی تو از من و از روی آن می پرند.

استان مازندران

در روستاهای مازندران در شب چهار شنبه سوری، علاوه بر کشتی گرفتن و اسپند دودکردن، انواع آشها پخته می شود از جمله “آش هفت ترشی” که از هفت نوع سبزی و هفت نوع ترشی و هفت نوع حبوبات در آن استفاده می شود و نیز “گزنه آش ” که گزنه نو رسته پخته می شود. اعتقاد براین است که خوردن این آش بسیاری از بیماریها و کسالتها را از بین می برد.

استان مرکزی

در استان مرکزی، علاوه بر مراسم آتش بازی، رسوم سایر استانها که مردم از آنجا به تهران کوچیده‌اند، دیده می شود.

جشن نوروز

جشن نوروز بزرگترین و مهمترین جشن ایرانی است. این جشن ریشه‌های ژرف در تاریخ دیرینه مردم ما دارد. ایرانیان از اولین ملت‌هایی بودند که سالنامه داشتند و از حدود ۴۰۰۰ سال پیش تا کنون این جشن را با شکوه تمام برگزار می‌کنند.

در  باره پیدایش نوروز روایت‌های گوناگون وجود دارد. آنچه مسلم است کسی قادر به پیداکردن چگونگی آغاز عید نوروز نیست. بهار به قدمت زمین است و انسان اندیش‌ورز، هر ساله پیروزی بر تاریکی، سرما، زمستان و سکون رااز سوی نور، گرما، بهار و پویایی جشن گرفته است.

جشن نوروز را به نخستین پادشاهان تاریخ اسطوره‌ای ایران نسبت می دهند. شاعران و نویسندگان قرن چهارم و پنجم هجری چون فردوسی، عنصری، بیرونی، طبری و بسیاری دیگر كه منبع تاریخی و اسطوره‌ای آنان بی گمان ادبیات پیش از اسلام بوده ، نوروز را از زمان پادشاهی جمشید می دانند. 

جشن نوروز پیش از جمشید نیز برگزار می شده و ابوریحان نیز با آن كه جشن را به جمشید منسوب می كند یادآور می شود كه: «آن روز كه روز تازه ای بود جمشید عید گرفت؛ اگر چه پیش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود». 

در روایتی تاجگذاری جمشید پیشدادی را سرآغاز نوروز و جشن باستانی ایرانیان می دانند و می گویند شن باستانی را وی بنیاد نهاد و رسوم و آین‌هایی برقرار ساخت. فردوسی درباره جمشید می‌گوید:

همه کردنی‌ها چوآمد پدید              به گیتی جز از خویشتن ندید
چو آن کارهای وی آمد به جای     ز جای مهین برتر آورد پای
به فرّ کیانی یکی تخت ساخت      چه مایه بدو گوهر اندر نساخت
که چون خواستی دیو برداشتی     ز هامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا                نشسته برو شاه فرمان‌روا
جهان انجمن شد بر تخت او                فرو مانده از فرّهٔ بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند         مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین             بر آسوده از رنج تن دل زکین
بزرگان به شادی بیاراستند          می و جام و رامشگران خواستند
چنین روز فرخ از آن روزگار            بمانده از آن خسروان یادگار

روایتی دیگر کشف آتش از سوی ایرانیان را آغاز بهار و نوروز می‌داند. در افسانه‌های باستانی، نوروز و آتش پیوند تنگاتنگی باهم دارند.

روایتی دیگر دست‌یافتن ایرانیان به آهن را سرآغاز بنیانگذاری نوروز می داند. یعنی دستیابی ایرانیان و انقلابی که با این کشف صورت گذفت ، سرآغاز زندگی نوین شد و نوروز نام گرفت.

روایت دیگر، روایت دین زردشت است. در این روایت اهورامزدا به کمک دوازده فرشته‌ی نگهبان امشاسپندان روزی شروع به خلق جهان کرد که بعدها نوروز نام گرفت. اهورامزدا هر روز به کمک یکی از فرشتگان نگهبان از خواب برمی‌خاست و به کمک او بخشی از جهان را می‌ساخت. سرانجام گیتی در دوازده روز ساخته شد. بامداد روز سیزدهمین همه نگران از دام‌گستری اهریمن، چشم‌براه برخاستن اهورامزدا بودند، هیچ فرشته‌ای نبود تا او را از خواب بیدار کند. یزدان تا غروب از خواب برنخاست. مردم روز سیزدهم را که بیم برنخاستن اهورامزدا از خواب می رفت و اگر چنین می شد جهان به پایان می‌رسید، نامیمون خواندند و برای گریز از بلاها و مصیبت‌ها راهی دشت‌ها شدند و سر به نیایش برداشتند. به باور زردشتیان نوروز (دازده روز آغاز سال نو) را باید به پاس اهورامزدا جشن گرفت. روز سیزدهم روزی منحوس است باید بیرون از خانه و شهر و در نیایش گذراند.

روایت دیگر می‌گوید که اهریمن همه برکت‌ها را از زمین زایل کرد و باد را از وزش انداخت. همه درختان خشک شدند. بعد از آن روزی مردم شاهد طلوع آفتاب شدند. از برکت خورشید تمام چوب خشک سبز شدند. مردم این روز را نوروز نامیدند.

ابوریحان بیرونی در باره نوروز می نویسد: در صبح نوروز، فجر سپید (آفتاب) به منتهای نزدیکی خود به زمین می‌رسد و مردم به نظر کردن بر آن تبرک می‌جویند.

روایات فراوان دیگر نیز در باره پیدایش نوروز وجود دارد. با بررسی روایات گوناگون می توان نتیجه گرفت، جشن نوروز سنتی دیرینه دارد. این سنت به پیش از تاریخ مدون و پیدایش دولت‌ها در ایران بر می گردد. در نتیجه نسبن دادن آن به شاهان نمی تواند صحت داشته باشد. ایرانیان از سالها دور آغاز بهار را با شادی و سرور جشن می گرفتند، خانه تکانی می کردند و غبار اندوه و کینه را از سینه ها پاک می نمودند. لباس های روشن می پوشیدند و با دید و بازدید دوستی ها را ژرفتر و محمکتر می کردند. ما نیز چنین خواهیم کرد.

جشن نوروز دست كم یك یا دو هفته ادامه دارد. ابوریحان بیرونی مدت برگزاری جشن نوروز را پس از جمشید یك ماه می نویسد: « چون جم درگذشت پادشاهان همه روزهای این ماه را عید گرفتند. عیدها را شش بخش نمودند: ۵ روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند، ۵ روز دوم را به اشراف، ۵ روز سوم را به خادمان و كاركنان پادشاهی، ۵ روز چهارم را به ندیمان و درباریان ، ۵ روز پنجم را به توده مردم و پنجه ششم را به برزگران.

پنجه (خمسه مسترقه):

پنجه (خمسه مسترقه) بنابر سالنمای كهن ایران هر یك از ۱۲ ماه سال ۳۰ روز است و پنج روز باقیمانده سال را پنجه، پنجك، یا خمسه مسترقه، گویند. این پنج روز را خمسه مسترقه نامند از آن جهت كه در هیچ یك از ماه ها حساب نمی شود. مراسم پنجه تا سال ۱۳۰۴، كه تقویم رسمی شش ماه اول سال را سی و یك روز قرارداد، برگزار می شد.

میر نوروزی:

از جمله آیین های این جشن ۵ روزه، كه در شمار روزهای سال و ماه و كار نبود، برای شوخی و سرگرمی حاكم و امیری انتخاب می كردند كه رفتار و دستورهایش خنده آور بود و در پایان جشن از ترس آزار مردمان فرار می كرد. ابوریحان از مردی بی ریش یاد می كند كه با جامه و آرایشی شگفت انگیز و خنده آور در نخستین روز بهار مردم را سرگرم می كرد و چیزی می گرفت. و هم اوست كه حافظ به عنوان «میرنوروزی» دوران حكومتش را «بیش از ۵ روز» نمی داند.

سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

از برگزاری رسم میر نوروزی، تا لااقل ۸۰ سال پیش آگاهی داریم. بی گمان آنها به حاجی فیروز تغییر شکل دادند: «حاجی فیروزه، عید نوروزه، سالی چند روزه». 

داستان عاشقانه به نام عمـو نوروز و ننه سرما وجود دارد. عمـو نوروز منتظر زنی است. آنها می خواهند با هم ازدواج کنند. این داستان می تواند به آن ازدواج مقدس الهه و شاه مربوط باشد. ننه سرما عاشق عمـو نوروز است و عمـو نوروز نماد با نزدیک شدن خورشید هم هم هویت  و نماد برکت است ننه سرما با زمین هم هویت و نماد آفرینش. دیدار زن و عمـو نوروز اتفاق نمی افتد. زن هیچوقت در زمان عمـو نوروز بیدار نیست، آن قدر خانه را روفته و روبیده و کار کرده که خوابش برده. زن صاحب خانه است و مرد مسافر، و این سفر همیشه ادامه دارد.

نوروزخوانی:

نوروز خوانی یا بهار خوانی یا نوروزی، گونه‌ای از آواز خوانی است که در گذشته در ایران رواج داشته‌است. در حال حاضر رواج این گونه آواز خوانی بیشتر در استان‌های مازندران، گیلان، خراسان و کردستان است. در نوروز خوانی افرادی که به آن‌ها نوروزخوان گفته می‌شود پیش از آغاز فصل بهار به صورت دوره‌گردی به شهرها و روستاهای مختلف می‌روند و اشعاری در توصیف بهار و مدح صاحبخانه و یا ترانه های محلی، طلیعه سال نو را به صاحبخانه یا مغازه مژده داده و تبریک می گویند. این اشعار اکثرأ به زبان‌های طبری و گیلکی و بیشتر فی البداهه و مناسب زندگی و خانواده صاحبخانه است و بصورت ترجیع بند بوده و توسط یک یا چند شخص همزمان خوانده می‌شود. صاحبخانه به نوروزخوان انعام می دهد.

تلاش قشریون از دو سو علیه نوروزخوانی ادامه دارد. از یک سو تلاش مذبوحانه در جهت محو آن دارند. از سوی دیگر سعی می کنند محتوای شاد و بهارانه نوروزخوانی با نوحه‌خوانی و غم عوض کنند و آنرا تبدیل به تریبونی برای افکار ارتجاعی شیعی خود کنند.

ملودی نوروزخوانی را معمولا در دستگاه سه گاه می خوانند و گاهی در حصار چهارگاه هم قابل اجرا می باشد.این ملودی در ریتم ۴/۲ و ۸/۶ خوانده شده،وسعت ملودی تقریبا یک فاصله پنجم است.

نوروز خوانی معمولا” ده تا پانزده روز قبل از فرا رسیدن ایام عید نوروز شروع می شود.

نوروز خوانی توسط یک تیم چند نفره اجرا می شود. یك نفر آنها اشعار را می خواند، یك نفر ساز می زند و با خواننده اشعار را همخوانی می کند و یا جواب میدهد و بالاخره نفر دیگر كه به آن كوله كش (باركش) می گویند، هدایا را حمل میکند و همه باهم به در خانه های اهالی روستا می روند و می خوانند.

حسینعلی ملاح در مجله دنیای سخن (اسفند ۱۳۶۹) درباره‌ی زمان آغاز این سنت می نویسد: «یکی از مراسم جشن نوروز، نوروزخوانی است. اگر بپذیریم که ایرانیان این سنت باستانی را همچنان نگهبانی کرده اند، باید گفته شود، نوروزخوان هایی که در این روزگار در پاره ای از نقاط کشورمان به ویژه در صفحات شمال ایران معمول است یادگاری است از ترانه های متداول در روزگاران پیش از اسلام».

وی در ادامه می نویسد: «رسم چنین است که چند روز پیش از فرا رسیدن نوروز، سه یا چهار تن خواننده و نوازنده درِ خانه ها می روند و اشعاری متضمن فرارسیدن بهار و استقبال از نوروز و دعای خیر برای ساکنان خانه، همراه با نواهایی ساده و بی پیرایه می خوانند. ترانه های نوروزخوانان اغلب به صورت ترجیع بند است. خواننده اصلی متناسب با شان صاحبخانه ابیاتی بدیهه می سراید و چون به ترجیع می رسد، دسته جمعی می خوانند. گاه نیز تمام ترانه بطور گروهی خوانده می شود. شعر یکی از ترانه ها چنین است:

گل در گلستان آمد        بلبل به بستان آمد

ای امت محمد               نوروز سلطان آمد».

نمونه ابیات رایج:

بهار‌ آمد، بهار آمد، خوش آمد

باد بهارون بیمو

نوروز سلطون بیمو

مژده هادین دوستان

گل به گلستون بیمو

عید مردمون بیمو

بلبل در افغون بیمو

بهار آمد،بهار آمد،خوش آمد

نوروزتان نوروز دیگر

شما را سال نو باشد مبارك. 

صد سلام و سی علیک

 مشتی (خاله) سلام علیک

محله به محله مجمی

شمسه پیغوم یارمی

مشت تتی بیه مازرون

بموبموئه نوروزخون

دهید مژده که آمد عید نـــــــوروز

بهار آمد همه جا شد گلستان

خدایا صاحبخانه را خوشحال گردان

جوانان ورا داماد گردان

عروسش صاحب اولاد گردان

به یاسین و الف لام و به فیروز

دهید مژده که آمد عید نـــــــوروز

هوا سرد است و بگرفته صدایم

که چند تا مرغنه باشد دوایم

ایا همشیره ی فرخ لقایم

بکش زحمت بیار عیدی برایم

جوانت خیر ببینه از دعایم

صاحب خانه نیز با دادن پول، شیرینی، گردو، تخم مرغ، برنج و یا نخود، و كشمش به گرمی از آنان پذیرایی می كند.

سفره هفت‌سین

یکی از مقدمات اصلی نوروز ایرانیان “سفره هفت سین” است سفره ای که هنگام تحویل سال نو گسترده می شود، این سفره از سابقه تاریخی برخوردار بوده است. بر آن هفت خوراکی که حرف اول آن سین باشد می گذارند. هر یک از اجزای آن نماد و نشانه ویژه‌ای بر سفره نوروزی است. به آن به سلامتی، سعادت و سرسبزی فال نیک می زنند.

اما عاملی که “نوروز” را از دیگر جشن های ایران باستان جدا کرد و باعث ماندگاری آن تا امروز شد، “فلسفه وجودی نوروز” یعنی زایش و نوشدنی است که همزمان با سال جدید در طبیعت نیز دیده می شود.

یکی از نمودهای زندگی جمعی، برگزاری جشن ها و آیین های گروهی است، گردهم آمدن هایی که برای سرور و شادمانی شکل می گیرند. همه ملت ها این گونه جشن و سرور دارند که نشان از حیاتی بودن و انسانی بودن آن است.

جامعه ایران در گذشته به شادی به عنوان عنصر نیرو دهنده به روان انسان توجه ویژه ای داشت. آنها بر اساس آیین زرتشتی خود چهار جشن بزرگ و ویژه تیرگان، مهرگان، سده و اسپندگان را همراه با شادی و سرور و نیایش برگزار می کردند. در این بین نوروز بنا به اصل تازگی بخشیدن به طبیعت و روح انسان همچنان پایدار ماند.

به هرحال در آیین های باستانی ایران برای هر جشن “خوانی” گسترده می شد که دارای انواع خوراکی ها بود. خوان نوروزی “هفت سین” نام داشت و می بایست از بقیه خوان ها رنگین تر باشد. این سفره معمولاً چند ساعت مانده به زمان تحویل سال نو آماده بود و بر صفحه ای بلندتر از سطح زمین چیده می شد.

به احتمال بسیار زیاد “هفت سین” نخست “هفت شین” بوده و بعدها به این نام تغییر یافته است. شراب، شمع، شیرینی، شهد (عسل)، شمشاد، شربت و شقایق، شایه [میوه] و شاخه نبات، اجزای تشکیل دهنده سفره هفت شین بودند. با یورش و چیرگی اسلام بر ایران، چیدن سفره “هفت شین” ممنوع شد. ایرانیان برای حفظ آیین خود شراب را به سرکه و شمشاد را به سبزه، بقیه شین‌ها را با سین جایگزین کردند و با افزودن قرآن به سفره هفت سین، این سنت دیرپای را از خطر نابودی نجات دادند. بعدها دیوان حافظ و تفال به آن نیز جزء جدایی ناپذیر مراسم جشن نوروز شد. شاعری در یک دوبیتی معاصر ریشه این سنت را از زمان کیانیان که در اصل به صورت هفت شین بوده است، این گونه به نظم می کشد:

روز نوروز در زمان کیان                          می‌نهادند مردم ایران
شهد و شیر و شراب و شکر ناب     شمع و شمشاد و شایه اندر خوان

آنچه امروز بر سفره هفت سین می چینیم، عبارت اند از: سیب، سرکه، سمنو، سماق، سیر، سنجد و سبزی (سبزه). هریک نشانه ویژه‌ای هستند و فلسفه قرار گرفتن آنها بر سفره هفت سین، به قرار زیر است:

سمنو:

نماد زایش و باروری گیاهان است و از جوانه های تازه رسیده گندم تهیه می شود.

سیب:

نماد باروری است و زایش است. در گذشته سیب را در خم های ویژه ای نگهداری می کردند و قبل از نوروز به همدیگر هدیه می دادند. می گویند که سیب با زایش هم نسبت دارد، بدین صورت که اغلب درویشی سیبی را از وسط نصف می کرد و نیمی از آن را به زن و نیم دیگر را به شوهر می داد و به این ترتیب مرد از عقیم بودن و زن از نازایی رها می شد.

سنجد:

نماد عشق و دلباختگی است و از مقدمات اصلی آفرینش و زایندگی.

سبزه:

نماد شادابی و سرسبزی و نشانگر زندگی بشر و پیوند او با طبیعت و محیط زیست است.

سماق و سیر:

نماد چاشنی و محرک شادی در زندگی به شمار می روند.

تخم مرغ:

تخم مرغ نماد زایش و آفرینش است.

آینه:

نماد روشنایی است و حتماً باید در بالای سفره جای بگیرد.

شمع:

شمع مظهر روشنایی و دشمنی با تاریکی است.

آب و ماهی:

نشانه برکت در زندگی هستند.

سکه:

با آرزوی برکت و درآمد بیشتر انتخاب شده است.

شاخه های سرو، دانه های انار، گل بیدمشک، شیر نارنج، نان و پنیر، شمعدان و… را هم می توان جزو اجزای دیگر سفره هفت سین دانست. بر سر سفره زرتشتیان در کنار اسپند و سنجد، ” آویشن” هم دیده می شود. یک کتاب محبوب هم یکی از پایه های اصلی خوان نوروزی است که دیوان حافظ رایج‌ترین آن است.

سیزده‌بدر

مردم سیزدهمین روز بهار را در دامن زیبای طبیعت جشن می گیرند. به سیر و سیاحت و دیدار رستاخیز طبیعت می روند. سبزه های سفره هفت سین را دور می اندازند و تا غروب آفتاب در دامن طبیعت می مانند.

سیزده‌بدر دارای آیین‌های ویژه‌ای است، از آن میان:

گره زدن سبزه

سبزه به رود سپردن

خوردن کاهو و سکنجبین

پختن خوراک‌های گوناگون به ویژه آش رشته

یکی از آیین‌های این روز سبزه گره زدن است که بیش‌تر جوانان در این روز این کار را انجام می‌دهند. گره زدن سبزه به معنای گره زدن زندگی با طبیعت و محیط زیست است که هیمشه سبز و شاداب باقی بمانیم.

قلب جشن نوروز، خانه تکانی کاشانه و دل، زدودن غبار غم و کینه از سینه و دیدار خانواده و دوستان و ژرفش و تحکیم مهر و دوستی است. در این ایام خانواده شهدای جنبش بزرگ ضد جمهوری اسلامی، زندانیان بی‌شمار سیاسی و خانواده‌ها و فرزندان آنها را از یاد نبریم!

دوست عزیز! اگر مراسم رایجی در محل زندگی و در خانواده شما در رابطه با سده، چهارشنبه‌سوری، نوروز و سیزه‌بدر و سایر آیینهای نوروزی رایج است و در این نوشته مطرح نشده، بسیار سپاسگزار خواهم شد، اگر برایم بنویسید.

۲۶ اسفند ۱۴۰۲ – ۱۶ مارس ۲۰۲۴

احد قربانی دهناری

گوتنبرگ، سوئد

ahad.ghorbani@gmail.com

http://ahad-ghorbani.com/

https://t.me/AhadGhorbaniDehnari

http://www.facebook.com/ahad.ghorbani.dehari

Abstract

Nowruz marks the first day of spring or Equinox and the beginning of the year in the Persian calendar. It is celebrated on the day of the astronomical Northward equinox, which usually occurs on March 21 or the previous/following day depending on where it is observed. The moment the sun crosses the celestial equator and equalizes night and day is calculated exactly every year and families gather together to observe the rituals.

Nowruz is celebrated by people from diverse ethnic communities and religious backgrounds for thousands of years. It is a secular holiday that is enjoyed by people of several different faiths. It originated in Persia in one of the capitals of the Achaemenid empire in Persis (Fars) in Iran and is also celebrated by the cultural region that came under Iranian influence or had migrations by Persians including Azerbaijan, the North Caucasus, Kurdish inhabited regions of eastern Turkey and Northern Iraq, Afghanistan, Pakistan, Tajikistan, Turkmenistan, Uzbekistan, Kyrgyzstan, Kazakhstan and other scattered populations in Central and South Asia.

The term Nowruz in writing first appeared in historical Persian records in the 2nd century AD, but it was also an important day during the time of the Achaemenids (c. 550–330 BCE), where kings from different nations under the Persian Empire used to bring gifts to the Emperor, also called King of Kings (Shahanshah), of Persia on Nowruz. The significance of Nowruz in the Achaemenid Empire was such that the great Persian king Cambyses II’s appointment as the king of Babylon was legitimized only after his participation in the New Year festival (Nowruz).

The UN’s General Assembly in 2010 recognized the International Day of Nowruz, describing it as a spring festival of Persian origin which has been celebrated for over 3,000 years. During the meeting of The Inter-governmental Committee for the Safeguarding of the Intangible Heritage of the United Nations, held 2009, Nowrūz was officially registered on the UNESCO List of the Intangible Cultural Heritage of Humanity.

Haft-Seen also spelled as Haft Sīn (Persian: هفت‌سین‎‎, the seven seen’s) is a tabletop (sofreh) arrangement of seven symbolic items traditionally displayed at Nowruz, the Persian new year. The haft-seen table includes seven items all starting with the letter Seen (letter s) (fa) (س) in the Persian alphabet.

The Haft-Seen table items

  • Sabzeh (سبزه) – wheat, barley, mung bean or lentil sprouts growing in a dish – symbolizing rebirth
  • Samanu (سمنو) – sweet pudding made from wheat germ – symbolizing affluence
  • Senjed (سنجد) – dried oleaster Wild Olive fruit – symbolizing love
  • Seer (سیر) – garlic – symbolizing the medicine and health
  • Seeb (سیب) – apple – symbolizing beauty
  • Somāq (سماق) – sumac fruit – symbolizing (the color of) sunrise
  • Serkeh (سرکه) – vinegar – symbolizing old-age and patience

The following items may also appear on the Haft-Seen table as ornaments or for the sake of completeness. Although some of these items are Persian symbols, they are not the main part of the traditional Haft-Seen.

  • The holy book
  • Divan-e Hafez, a Persian poetry book
  • a mirror
  • a goldfish in a bowl represents life and the end of astral year-picas
  • a low brazier full of fire
  • a lamp
  • sprays of cypress or pine
  • pomegranates
  • painted eggs
  • coins as a symbol of wealth
  • candles for each member of the family
  • a bowl of waterwheat or bread

Ahad Ghorbani Dehnari

16 March 2024