شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

حکومت “عُذْرَه” و …

حکومت “عُذْرَه” و …

بازدیدها: 2

مسعود نقره کار

پیشگفتار

حکومت اسلامی، حکومت مردِ قبیلۀ “عُذْرَه”، یعنی حکومتِ “خرافه” است. رسانه های حکومتی و منابر ریز و درشت، آخوندهای مکلا و معمم در باره جن و جنیان می گویند، و خبر و حدیث از مسلمان شدن سوسمار و مار و شیر ومرغابی و ویروس ها و میکروب ها می دهند. از گفت و گوهای عالمانه درخت ها و سنگ ها و رودخانه ها و اقیانوس ها با پیامبر اسلام و ائمه اطهار، و شفا یافتن بیماران لاعلاج در صحن امام ها و امام زاده هائی که خودشان با بیماری هایی مثل اسهال و استفراغ و مسمومیت مرده اند، نقل می کنند. حکایت های بهشت و جهنم بویژه غلمان ها و حوری های هفتاد متری و مشروب خوری در بهشت هم جای خود دارند. درعرصه حکمت و علوم و طب اسلامی وبه طور کلی دین خرافه، حکمت خرافه، فقه‌اللغه خرافه، پزشکى خرافه هم مرد قبیلۀ ” عُذْرَه” حکمرانی می کند. برای نمونه در حوزۀ طب اسلامی  تجویز واجبی و پشکل ماچه الاغ و ادرار شتر و ریختن سرکه روی آلت تناسلی زیر آفتاب سوزان برای تقویت قوۀ “باء” سرلوحۀ نمایش دانشِ” نوین”ِ کاسبکارانِ طب اسلامی ست. خرافات و ترهاتی از این دست که در آخرالزمان، یزید و ابن‌زیاد و خوارج زنده مى‌شوند و به قتل مى‌رسند، و یا پهن کردنِ بساط های خود آزارانه، کودک آزارانه و دیگر آزارانۀ  تعزیه‌خوانى، مداحی و روضه‌خوانى، زنجیر زنی، قمه‌زنى و گِل مالی و دخیل بندی به در و دیوار ودرخت و….شیوع پیدا کرده اند.

تصور می شد با دگرگونی های ساختاری در جامعه بشری و پیشرفت های اجتماعی، فنی و تکنیکی پدیده و مفهوم خرافه بتدریج رو به زوال خواهد داشت اما چنین نشده است.  پیشرفت های علمی و تکنولوژیک  و رویکردهاى تبیینی علوم تجربى سبب کاهش چشمگیرِ تمایل انسان به  باورهای خرافی نشده اند و خرافه های تازه ای بازتولید و حتى ابداع مى‌شوند.

خرافات فقط در ایران پُر مشتری نیست، جهانگستر است، خرافات بخش بزرگی از فرهنگ جوامع انسانی با برچسبِ ” آداب و رسوم اجتماعی” را تشکیل داده اند. خرافات درجامعه جهانی حضور و فعلیتی ناباورانه دارد، حتی در امریکای پیشرفته در میان بسیاری از کلیسائیون و سیاست بازانِ شیادِ کلیسائی بازارش پررُونق است. دو کشور ایران و امریکا، با دو کیفیت متفاوت ساختاری و سطح پیشرفت های اجتماعی و علم و دانش، نمونه اند. بهمین دلیل پرداختن به “خرافه” از منظر معنائی و تاریخی بیش ازپیش اهمیت یافته و جای خاصی در گفتمان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ، به ویژه در رابطه با میهنمان که حکومتی خرافه پرور و خرافه پرست در قدرت است، یافته است.

خرافه چیست؟

 خرافه  پنداری غیر واقعی و موهوم، باوری غیرمنطقی و و گنگ تعریف شده است، پدیده ای که با معیارهای عقلانی خوانایی ندارد. سخنان بیهوده و پریشان و گاه نا خوشایند، اوهام و دروغ هایی گفتاری و رفتاری، گاه فریبنده و دلنشین، گاه آرامبخش و گاه اضطراب آور و ترس آفرین، و بهمین دلیل تلاش هایی نمادین برای سرپوش نهادن ها بر ضعف ها و برآوردن آرزوها و خواست ها نیز تلقی شده است.

خرافه نام مردی ازقبیله عُذْرَه از قبایل یمن بود  که مدعی بود مدتی توسط اجنه ربوده شد و پس از مدتی به قبیله اش بازگشت. وی با نقل رویدادهای عجیب از زندگی اجنه و جن زدگان در میان اعراب به شهرت رسید. درعربی، هر سخن عجیب  و دور افتاده از علم و تجربه انسانی را حدیث خرافه و” دروغی با نمک” می‌گویند.

خرافات که واژگان معادل زیادی، از جمله اسمار و افسانه همردیف اش کرده اند پیش از اسلام با عناوین مختلف  در جامعه بشری وجود داشت. از یونان باستان تا هند، از ایران تا کشورهای افریقایی و امریکای لاتین و…در روم باستان ادعا می شد خرافات انسجام امپراتوری روم را حفظ می‌کند و به‌عنوان «ابزار قدرت عمل می‌کند”.

علل پیدائی “خرافه”

زمانۀ پیدائی خرافات  را دوره های نخستین زندگی انسان های اولیۀ دانسته اند که تا امروز در مناطق و جوامع مختلف ویژگی ها ی متفاوت یافته اند. در طول تاریخ، خرافه سازی و خرافه پروری تنها به “مرحله جادویی وجاهلیت وعدم درک و آگاهی انسان ” تعلق نداشته است. دین بر دامنه و تنوع خرافات افزوده است تا حدی که پیشرفتِ علم و دانش وخرد گرایی هم جلودارش نبوده اند. فیلسوفان، دینکاران، جامعه شناسان، روانشناسان و اهل شعر و ادب بسیاری در باره خرافه وخرافات نوشته و گفته اند و دیدگاه های متفاوت و گاه متناقضی را مطرح کرده اند. فیلسوفان بسیاری علیه خرافه گرایی و خرافات زدگی مبارزه کرده اند اگرچه برخی نیز در راستای توجیه خرافات نوشته و گفته اند.

 عوامل بروز خرافات را “جهل ونادانی، سوء تفاهم و عدم درک و آگاهی انسان، حیرت انسان در برابر طبیعت و رویدادهای طبیعی، ترس از پدیده های ناشناختۀ درونی و بیرونی، دستیابی به آرزوها و رویاها و احساس رضایت مندی از تقلید” دانسته اند (اتو کلاین برگ). برای خرافات هم دلایل “ماهوی و فلسفی” و انواع گوناگون خرافه تلقینی، تدافعی، فرافکنانه، ذوقی( فال قهوه و فال حافط )، تسکینی، تسخیری( اعتقاد به اشباح) و بَدَلی( جایگزینی اعتقادات دینی) بر شمرده اند.

خرافات را به خرافات دینی، فرهنگی وشخصی نیز طبقه‌بندی کرده اند. بسیارانی هر گونه عقیده دینی و مذهبی، و افراطی گری و بنیادگرایی دینی را خرافه دانسته اند. اکثر ادیان، ادیانی که نگاه به آسمان دارند و خود را الهی می خوانند تولیدکننده و آلوده به خرافات هستند. یهودیت، مسیحیت واسلام بزرگترین بهره های دینی و دنیوی را از اشاعه خرافه برده اند.

مطالعات روانشناختی خرافات نشان می‌دهد که در مواقع حساس و لحظه‌هایی که اضطراب و ترس از شرایط و عدم اعتماد و اطمینان به آینده وجود دارد خرافات زاده یا گسترش می یابد. زمانۀ رویارویی با مسائلی همچون تولد، مرگ، بیماری، قحطی، فقر و حوادث طبیعی نیز زمانۀ تولید و گسترش خرافات اند.

خرافه گری عوام و خواص نمی شناسد

خرافات را ساخته ذهن و مورد پذیرش و باور عوام و ” فرهنگ عامه”  معرفی کرده اند، چنین ادعائی واهی و بی اساس است. فقط بی سوادها و عوام خرافه گرا و خرافی نیستند، خواص و تحصیلکردگان خرافاتی فراوانند و این نوع “حکمت عامیانه” را خواص خرافی نیز پذیرفته اند با این تفاوت که خواص آگاهانه از خرافات و خرافه پراکنی سوء استفاده های  سیاسی و مالی نیز کرده اند. امروز بیش از گذشته خرافه مصرف اقتصادی و تجاری و دینی و فرهنگی دارد و به ابزار پیشبرد مقاصد و سیاست بَدَل شده است. سیاست بازان فریبکار از خرافات برای پیشبرد سیاست های مورد نظرشان سود برده و می برند، نمونه است اوهام وتُرهات و پدیدۀ “هالۀ نورانی” احمدی نژادی – دونالد ترامپی و یا سفره انداختن ها و مراسم عاشورا گرفتن تحصیلکردگان فرنگ دیده و ثروتمندان ایرانی در شهرهای مختلف جهان از جمله تورنتو و لُس انجلس و…

در ایران

 در میهنمان ریشه ی بسیاری از باورها و اعمال خرافی به دوران باستان بر می گردد. در میان آریایی ها باورمندان به جادوگری و اوهام و پدیده های”خرافی” کم نبودند. دین زرتشت هم از آلودگی به خرافات امان نماند. روحانیون و مغ ها  برای کسب در آمد مروج خرافات شدند. آمرزش گناهان را فروشی کردند، ستایش آفتاب ونیایش ماه هنگام خواب و برخاستن، مناسک و دعا به وقت قضای حاجت و عطسه زدن ، چیدن ناخن و مو، نحس بودن روزها و ساعت ها، نریختن آب بر آتش، نقاره زدن هنگام غروب آفتاب و… بر پا بود. همسایگان و مهاجرین و مهاجرت ها هم در انتقال انواع خرافات به سرزمین آریایی نقش داشته اند. با یورش اعراب خرافه گرائی با کیفیتی متفاوت گسترش یافت. تسلط اعراب بر ایران باعث ورود و گسترش بسیاری از باورهای خرافی – اسلامی به ایران شد. این باورها و رفتارها نسل به نسل منتقل شده اند.

اوج نفوذ خرافات و افکار و عقاید پوچ در جامعه ایران را بعد از تسلط مغول ها و ترک ها دانسته اند. برای نمونه مغول ها به وقت خسوف و کسوف بر طبل می کوبیدند تا با این کار نیروهای شیطانی تارومار شوند و…

دوران صفویه وقاجاریه زمانۀ گسترش عقاید و باورهای خرافی بود،حتی شاهان و دربارهاخرافه پرور و خرافه پرست بودند و رساله ها و کتاب های بسیاری که سرشار از خرافه بودند نوشته و منتشر و تبلیغ می شد.

مراسم مذهبی و عزاداری ها که مراکز تولید و انتشار خرافه بودند تقلیدی از عزاداری و مصیبت خوانی و شبیه سازی مسیحیت اروپایی شد و رنگ و لعابی چشمگیرتر به خود گرفتند.

خرافات ابزار دستیابی به اهداف سیاسی و دینی شد. در دوران پهلوی نیز خرافات وجود داشت اما در دوران حکومت اسلامی اوج و گسترش یافت و حتی خرافات منسوخ شده بکار آمدند و آخوندها و رسانه های حکومتی مُبلغ و مّروج آن ها شدند.  

بساط استخاره کردن پهن تر شد، مشتریان امامان و امام زاده ها و مکان هائی مثل”چاه جمکران” برای شفا و رسیدن به آمال ها و آرزوها افزایش یافت، بساطی که محلِ درآمدی برای روحانیون و حکومت اسلامی شد.

پیش گویی، جن گیری، بازار رمالی و طالع بینی و جن گیری و آینه بینی و تفال و سحر و جادوگری ودفع ارواح خبیثه پرروُنق تر شده است. حکایت عطسه کردن و چشم زخم و چشم شور و تخم مرغ شکستن و دخیل و قفل بستن به درخت و سقاخانه، شومىِ سرتراشیدن و ناخن گرفتن در چهارشنبه و… نجس بودن سگ و نماز نداشتن موی گربه و…همچنان باقی ست.

مراسم عزاداری های مذهبی و سخنان آخوند های مکلا و معمم در مورد معجزات پیامبر و ائمه و زواید شان در آمیختگی و تلازم باور ها و رفتارهای خرافی را با دین مبین اسلام آشکارتر از هر زمانی نشان داده است. خرافات در حکومت اسلامی فراتر از جنبه ی انفرادی و زیان های رفتاری به فرد خرافه پرست، جنبۀ اجتماعی یافته و به نوعی آسیب اجتماعی و روانی، وعاملی در بروز و تشدید خودآزاری و دیگر آزاری شده است.

” جذام خرافه” بیش از پیش به جانِ جامعه افتاده است، بهمین دلیل  تلاش های روشنگرانه  و عملی برای خرافه‌زدایى امری حیاتی شده است به ویژه درشرایطی که دیکتاتورها و سیاست بازان و دینکاران  فریبکار و عوامفریب از”خرافات” به عنوان ابزاری برای پیشبرد خواست ها، سیاست ها و مقاصد غیرانسانی شان بهره می گیرند. خرافه امری مجرد و جدا از باورهای دینی و دین گونه، و پاره هایی از انواعی از باورها و اندیشه هایی ست که  نسل به نسل  انتقال یافته و نقشی مهم در بازدارندگی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی داشته است. آخوندها و حکومت اسلامی خرافه را در فرهنگ وسیاست و جامعه نهادینه کرده اند و زیان ها و لطمه هایی کاری و بزرگ به فرهنگ و سیاست در میهنمان زده اند.

*****

منابعی برای مطالعۀ بیشتر:

1- روانشناسی خرافات، علیرضا عرب بیگی، علی بیجاد- انتشارات وانیا، 1397

2- نیرنگستان، صادق هدایت

3- روانشناسی اجتماعی، اتوکلاین برگ، ترجمه علی محمد کاردان

4- “خرافه” مردی جن زده از قبیله عذره/ خرافات از ارسطو تا جوامع مدرن. خبرگزاری مهر. ۸ ژوئیه ۲۰۱۲

5- خرافات چیست؟ (بررسی تاریخچه خرافات)، ابوالفضل ناظمی، سایت ستاره، 26 اردیبهشت 1401

6-خرافات، از اسطوره تا ارواح خبیثه/ خرافات، از عهد عتیق تا ولایت فقیه، آرام بختیاری، سایت به پیش.

کوهی از خرافات و توهمات ذهن مریض آخوندها در کتاب بحار الانوار (youtube.com)7-

8- خرافات شایع بین مردم ایران و جهان

14 خرافات شایع در بین مردم ایران و جهان | خرافات عجیب (enigmaescaperoom.ir)

9- خرافات در دنیای کنونی،احمد ابراهیمی هرستانی

خرافات در دنیای کنونی (rasekhoon.net)

10- مطالعه عوامل مؤثر گرایش به خرافات در بین شهروندان

نویسندگان: طاها عشایری اصغر وثوقی اصل طاهره جهان پرور زهرا حسن زاده

منبع: پژوهش های جامعه شناسی معاصر سال 11 بهار و تابستان 1401 شماره 20

6497ed4ff37b3-10694-1401-12.pdf (ensani.ir)

چرا نباید کشتارسال ۶۷ را فرامو…

چرا نباید کشتارسال ۶۷ را فرامو…

بازدیدها: 1

مسعود نقره کار

پیشگفتار

این مقاله ۹ مرداد ۱۳۹۲– ۳ ژوييه ۲۰۱۳ منتشر شد. از آن سال تاکنون در پیوند با کشتار سال ۶۷ اتفاقاتی افتاده که تاثید کننده وقاحت و بی پروائی  حیرت انگیز حکومت اسلامی  در جنایت پیشگی است. دو تن از اعضای هیئت مرگ (اعدام) ابراهیم رئیسی (معاون وقت دادستان) و مصطفی پورمحمدی (نماینده وقت وزارت اطلاعات در زندان اوین) به بالاترین مقام های اجرائی و قضایی دست یافتند. رئیسی رئیس جمهور حکومت اسلامی شد و پور محمدی  وزیر کشور و دادگستری شد. بسیاری از قاتلان از جنایت بزرگی که مرتکب شدند سخن گفته اند و به قتل عام کردن هزاران زندانی سیاسی و عقیدتی افتخار کرده اند، جنایت هایی که آن ها را به “عزت اسلامی” و پست و مقام و مال و منالی رسانده است.

……..

چرا نباید کشتارسال ۶۷ را فراموش کرد؟

یادآوری کشتار تابستان سال۶۷ غبارروبی سالانه ازجنایت بزرگِ حکومت اسلامی، به عنوان هستی‌ای ضد انسانی و مدنیت ستیزاست. فراموشی و سکوت وچشم فروبستن بر این جنایت، تمکین به توحش پایمال کردن حق قربانیان دگراندیشی، گریز آمران و عاملان جنایت ازعدالت وتشدید خطرِ تکرار فجایعی مشابه، دستاورد خواهد داشت.

فراموشی، سکوت، چشم فروبستن وانکار حقایقِ مربوط به کشتاردگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی بی اعتمادی و بی عدالتی بیشتر و گسترش فرهنگ عدم تحمل دیگری و دگراندیش ستیزی، انتقامجوئی و کینه ورزی پیامد خواهد داشت. فراموش نکردن، می تواند آغازرویکردی پیشگیرنده از تکرار فجایع مشابه باشد، چنین رویکردی همراه با شناخت چرائی و چگونگی فاجعه امکان راه یابی و چاره جوئی جهتِ جلوگیری از تکرارفجایعی دیگر را فراهم خواهد کرد.

یکی ازحقایق انکارشده توسط حکومت اسلامی، به عنوان ذات و هستی ای ضد انسانی و مدنیت گریز، انکارجنایت بزرگی ست که رهبراین حکومت، آیت الله خمینی درتابستان سال 1367 مرتکب شد. دراین سال به فتوی بهانه جویانه و کینه ورزانه‌ی این ولی فقیه سنگدل، هزاران زندانی سیاسی در مرداد و شهریور ماه درزندان‌ها‌ی این حکومت اعدام شدند. البته کمتر کسی ست نداند این کشتارفقط یکی از کشتارهائی است که خمینی و حکومت ‌اش مرتکب شده اند.

از میان کشتارهای دگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی کشتار سال ۶۷ از ویژگی واهمیت خاصی بر خوردارشده است. پیش ترو درجائی دیگرنیز به دلائل این برجسته شدن و مطرح تر بودن، اشاره کرده‌ام:

1- کشتار 67 یک قتل عام حکومتی ( دولتی)، یک کشتار سیاسی و عقیدتی ست . فتوی آیت الله خمینی به عنوان رهبر این حکومت، سند ارتکاب به این جنایت است.

2- حکومت اسلامی با تشبث به این جنایت نشان داده است حتی پایبند قوانین و احکامی که خود وضع و صادرکننده‌ی آن هاست، نیست. زندانیان اعدام شده در سال ۶۷ در دادگاه های حکومت اسلامی محاکمه و محکومیت هائی برای آن ها در نظر گرفته شد. زندانیان دوران محکومیت خود را می گذراندند و بسیاری از آن ها حتی دوران محکومیت شان به اتمام رسیده بود و در آستانه‌ی آزادی بودند، که اعدام شدند.

3- کشتار سال ۶۷ را می توان یک نسل کشی تعریف کرد. قربانیان به عنوان گروه های اجتماعی مشخص و با هویت معین، و به خاطر نطرات سیاسی و عقیدتی شان اعدام و در گورهای دسته جمعی به خاک سپرده شدند.

4- دادگاه ها بیدادگاه های تفتیش عقاید بودند .در این بیدادگاه ها اتهام های حقوقی مشخص مطرح نبود .براساس پاره ای مفاهیم دینی مثل نفاق و ارتداد قربانیان به مرگ محکوم شدند. کیفیت محاکمه ها ناعادلانه و مغایر با قوانین بین المللی و حتی قوانین کشوری بودند. محاکمه های 2تا 3 دقیقه ای ، بدون حضور وکیل مدافع ، همراه با فریب و شکجنه ی روانی قربانی انجام شد.

5- تعداد قربانیان( حدود پنج هزار نفر) و زمان کوتاه قتل عام ( کمتر از دو ماه)، این کشتاررا در زمره قتل عام های بزرگ تاریخ سیاسی قرار داده است.

6- به خانواده زندانیان قتل عام شده هیچگونه اطلاعاتی در مورد چگونگی محاکمه قربانیان، زمان و نحوه ی اجرای احکام داده نشد، جسد قربانیان به بازماندگان آنان تحویل داده نشد و خانواده ها نیز از محل دفن قربانیان خود بی اطلاع بودند.

7- خانواده زندانیان سرانجام محل برخی از گورهای دسته جمعی عزیزان خود را یافتند. حکومت اسلامی ضمن تخریب بیشتر این گورستان ها، به خانواده ها اجازه تعمیر و ترمیم این گورستان ها و گردهمائی و عزاداری بر سر مزارعزیزان شان نداده است ، و در بسیاری موارد خانواده هائی که برای عزاداری بر مزار عزیزان شان حضور یافته اند را مورد ضرب و شتم قرار داده و بازداشت کرده است.

*******

درسالگشت فاجعه‌ی کشتارتابستان سال ۶۷ است به کوتاهی نگاهی به رویکردهای متفاوت به این کشتارخواهم داشت، و سپس اشارتی دارم به اینکه چرا نمی باید این کشتار را به دست فراموشی سپرد:

در داخل کشور

الف: حکومت و حکومتیان: رهبران و مسؤلین حکومت اسلامی، به ویژه آیت الله خمینی، بر این گمان بودند که بر بنیان توجیه و دلیل تراشی ای انتقام جویانه و جنون آمیز*، قتل عام سریع زندانیان سیاسی و عقیدتی بی سرو صدا انجام خواهد شد. آنان با طرح این تهدید که سخن گفتن در باره‌ی این کشتار عبور ازیکی از خط قرمزهای حکومت اسلامی است، قصد داشتند جنایت بزرگ درسکوت دفن کنند، اما هفته های آغازین پس از کشتار خبر وقوع جنایت درجهان پیچید.

چالش ها و نزاع های درون حکومتی نیز سبب طرح این جنایت و عبور رقبا از خط قرمز شد. آیت الله منتطری به نحوه ی محاکمه ها واجرای این اعدام ها انتقاد کرد. برخی از دولت مردان از سوی رسانه ها و محافل بین المللی در باره‌ی این کشتارها مورد سئوال قرار گرفتند، که تائید و توجیه کشتار پاسخ آن ها بود( علی اکبرولایتی در پست وزیر امورخارجه). اصلاح طلبان نیز در قدرت و بیرون از قدرت مُهرسکوت برلب و دهان زدند و بر این جنایت چشم بستند. و سپس تر در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 کشتارسال۶۷ مورد منازعه برخی از حکومتیان قرارگرفت ( میرحسین موسوی و جواد لاریجانی) . محمد جواد لاریجانی ، دبير ستاد حقوق بشر قوه قضائيه آبانماه 1388در نمایشگاه مطبوعات تهران گفت:

“…البته آقای موسوی باید ژستی بگیرد که به او بیاید، شاهد بودیم در پی پخش اعترافاتی از تلویزیون وی به این موضوع اعتراض کرد اما باید پرسید که در زمان نخست وزیری آقای موسوی چند اعتراف پخش شد و او دراعتراض به آن ها این چنین جیغ بنفش سر نداد…….. من قبول دارم کشته شدن عده‌ای در زندان بسیار بد است و این یک جنایتی است که باید پیگیری شود اما باید بپرسیم که در زمان نخست وزیری آقای موسوی چند نفر در زندان کشته شدند و چرا وی اصلاً جیغ نکشید…”

دراین سال بارها میرحسین موسوی و کروبی ، به ویژه از سوی جوانان، مورد سئوال قرار گرفتند. آقای موسوی که در دوران کشتار نخست وزیر بود،از فتوی خمینی و کشتار حمایت کرد( سخنرانی در بابل). و هنوز نیز پس ازربع قرن، اصولگرایان و اصلاح طلبان با چشم بستن برجنایت بزرگ، و یا با توجیه و تائید آن، برآنند تا به” دوران طلائیِ “جنایت بزرگ رجعت کنند.

ب: خانواده قربانیان: خانواده قربانیان نقشی اساسی در افشای این جنایت در داخل کشور و رساندن خبرهای مربوط به آن، به خارج کشور داشتند. این خانواده ها با کشف گورستان عزیزان شان در تهران(خاوران) و شهرهای دیگر، اسنادی ماندگار و غیر قابل انکاری براسناد این جنایت افزودند. پس از کشتار، زندانیان جان به دربرده و آزاد شده نیز در افشای جنایت هولناکی که شاهدش بودند، ایفای نقش کردند.

ب: اپوزیسیون در داخل کشور: سرکوب وحشیانه ی مخالفان سیاسی و عقیدتی، و فضای امنیتی – پلیسی حاکم بر جامعه مانع ازروشنگری اپوزیسیون در داخل کشور شده است. نیروهای مخالف حکومت اسلامی عمدتا” از خارج از کشور و از طریق رسانه ها ، خبر و چگونگی این جنایت را به اطلاع بخشی از مردم رسانده اند

ج: رسانه ها در داخل کشور: برای نخستین بار در مهرماه سال 1383 آرش سیگارچی خبرنگار روزنامه گیلان امروز، کشتار سال ۶۷ را در داخل ایران رسانه ای کرد.(البته برخی گفته اند روزنامه نگاران و نویسندگان و سیاستمداران دیگری در داخل بوده اند، که از کشتارها سخن گفته اند، که نگارنده اطلاعی ندارد).

آرش سیگارچی نوشت:” هنوز عرق انقلابی ها خشک نشده بود که تابستان 60 دستور کشتارصادر شد. جنگ بهانه ی خوبی بود تا همه چیز فراموش شود هر چند که در اوین زندگی جریانش با شکنجه و روح لاجوردی گره خورده بود اما دیگر همه حواس شان به جنگ بود. از جام زهر و این حرف ها چند هفته نگذشته بود که دستور آمد «این ها اصلاح ناپذیرند، همه را بکشید.”

فقط یازده سال داشتم. به همراه خانواده برای خاکسپاری عزیزی به گورستان عمومی شهررشت رفته بودم. دایی که هنوزهم دلش به یاد یاران می تپد به من گفت برویم قدم بزنیم. هنوز چند قدمی به طرف انتهای “تازه آباد” گام برنداشته بودیم که ماشینی به طرف مان آمد. حرف شان این بود که چه می کنید و دایی دست به سرشان کرد که بله، بچه ناراحت است آمده این ورهوا بخورد. تا ماه ها و شاید چند سال بعد این واقعه برایم سؤالی بود.

وقتی دستور مرگ آمد آن جا زمینی حفرشد تا آن ها که اهل سازش نبودند زنده خاموش شوند.

امروزکه دلم گرفته می خواهم سری به “تازه آباد” بزنم. شلوغ است اما کسی نمی داند این جا چه خبر است. چند قدم بیشتر برنداشته ام که دستی دستم را می گیرد. دوربین را مطالبه می کند. از پشت سرش گلایل هایی را می بینم که بر روی خاک بی نام به یاد گمشده ای پرپر شده است…هنوز نتوانسته ام قضاوت کنم اما حتی اگر آن ها اشتباه هم می کردند نباید کشته می شدند.”

در خارج از کشور

الف: اپوزیسیون در خارج از کشور: واکنش اپوزیسیون خارج از کشور به کشتار بزرگ، یکی از درخشان ترین برگ های مبارزاتی اپوزیسیون علیه دگراندیش کُشی و کشتار مخالفان سیاسی و عقیدتی توسط حکومت اسلامی بوده است. صدها آکسیون ( تظاهرات، گردهمائی، اعتصاب غذا، سخنرانی و….)،ساخت و نمایش ده ها فیلم و تاتر، انتشار ده ها کتاب به زبان های مختلف ، برپائی تریبونال های گونه گون، تماس با محافل بین المللی و حقوق بشری با هدف دادخواهی و افشا و روشنگری پیرامون این جنایت در سطح جهانی، پیگیری خواست ِمحاکمه آمران و عاملان جنایت و…..گوشه هائی از فعالیت بخش بزرگی از اپوزیسیون در خارج از کشور بوده است.

بتدریج پاره‌هائی از اپوزیسیون نگاه و رفتاری دیگرگونه به طرح و پیگیری این کشتار پیدا کرده‌اند. برخی که بیش از پیش به حمایت از اصلاح طلبان حکومتی در غلطیده‌اند، کشتارها را به ” حساب پس انداز سیاسی “شان واریز کرده‌اند و طرح وپیگیری این کشتارها جایز ندانسته، و در دعواهای حکومتی به زیان اصلاح طلبان ارزیابی کردند. اینان بهمین دلیل دیگران را هم به سکوت فرا می خواندند.(گروهی از چپ های سابق ” خط امام” ی، که هنوز همانگونه اند).

جماعتی دیگر برای افشاگری‌ها و پیگیری‌ها جنایت ” تاریخ مصرف” اختراع کردند و ادامه‌ی افشاگری ها را تکراری و بی فایده خواندند و با این استدلال که دیگر همگان می دانند حکومت اسلامی چه جنایت‌ها کرده، و این نوع افشاگری های ” سنتی”ست و فاقد کارائی ، در زمره‌ی لب فروبستگان قرار گرفته‌اند. اینان به دنبال “کارهای مهم تری” رفته‌اند، که مثلا” حکومت اسلامی از خارج از کشور به زیر کشند.

ب :سلطنت طلبان  به دلیل اختلاف های سیاسی و عقیدتی با قربانیان این جنایت، مُهر سکوت بر لب زده‌اند. برخی از سلطنت طلبان به این دلیل که قربانیان کشتار سال ۶۷ را ازعوامل بروز انقلاب و سقوط رژیم شاه می دانسته اند، و تائید کننده ی اعدام سلطنت طلبان در اوائل انقلاب، در برخوردی تلافی جویانه دربرابراین اعدام ها یا سکوت کرده اند و یا بی رودربایستی گفته اند ” حقه شون” بود. بخش هایی از طیف مشروطه  خواهان و رضا پهلوی در مقاطع و مواردی به این کشتار پرداخته اند.

ج: اصلاح طلبان حکومتی در خارج از کشور سکوت، و یا توجیه جنایت های خمینی، به ویژه کشتار ۶۷ کارو بارشان شده است، گوئی برخی از این افراد با چنین ماموریتی به خارج از کشور پرتاب شده‌اند. روشنفکرشان محسن کدیور، به مانند خمینی وانمود کرده است که سبب ساز کشتار بزرگ سال ۶۷ سازمان مجاهدین خلق ایران و حمله فروغ جاودان بود، و به قول  ایشان به همین دلیل تعداد زیادی از مجاهدین به دست مزدوران حکومت اسلامی ” به درک واصل شدند”. برخی ازافراد این مجموعه نیز با نوعی دهن کجی و بی اعتنائی از کنار این فاجعه گذشته‌اند. (مسعود بهنود، بهنودی دیگر ، سپتامبر 2002) و پاره‌هائی دیگر تاریخ مصرف کشتارها را تمام شده اعلام کرده‌اند .

چرا نباید کشتار ۶۷ را فراموش کرد:

1- کشتارتابستان سال ۶۷ محصول و دستاورد استبداد دینی و پدیده ی ضد دموکراتیکی به نام ” ولایت مطلقه فقیه” است. تاریخ ما بارها فجایعی مشابه فاجعه‌ی کشتار سال ۶۷را تجربه کرده است، اما هیچکدام- با توجه به دوران و شرایطی که در آن زندگی می کنیم – اینگونه وقیحانه، فریبکارانه وسبعانه نبوده اند. کشتاردگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی توسط قدرت های سیاسی و دینی یا قلب شده ثبت تاریخ شده اند و یا بتدریج به دست فراموشی سپرده شده‌اند. اگر نا کارآمدی های رسانه‌ای و اطلاعاتی، واغراض ها و اهمال ها در ثبت و تحلیل وقایع و فجایع بتوانند برخی از دلایلِ توجیه ثبت، تحلیل و ارزیابی های قلب شده ، و فراموشی‌ها در گذشته باشند، امروز چنین دلایلی غیرقابل توجیه و پذیرش به نظر می رسند.

2-بخشی از” مطالبه ی شهروندی ” دفاع از حق و حقوق دیگرشهروندان است، وظیفه و تکلیف شهروندی و حقوق بشری ما و مسئولیت ما در قبال جامعه، تلاش در راستای تحقق دادخواهیِ قربانیان این کشتار بزرگ و خانوادهای آنان نیز هست ، قربانیانی که با نادیده گرفتن ابتدائی ترین حقوق مدنی، اجتماعی و سیاسی شان قتل عام شده اند. سکوت و نادیده گرفتن ورخصت دادن به فراموشی، با شخصیت شهروندی و حقوق بشری همخوان نیست.

3- تاریخ و فرهنگ ما، تاریخ و فرهنگ تقدیس امام ها و امام زاده هائی ست که به هنگام حیات شان چون آیت الله خمینی، بود و نمود جنون و جنایت بوده اند ، عوامفریبانی که پس از مرگ زیرگنبد جهالت و انبوهی دروغ و یاوه و زیارتنامه بدل به قدیس شده‌اند شده اند، قدیسان جنایتکاری که حیات و مرگ و مدفن شان وسائل تحمیق مردم و موانعی در راه دستیابی به دموکراسی و پیشرفت جامعه شده اند. با افشاگری و روشنگری بی وقفه نباید اجازه داد خمینی و دارو دسته ِاش چنین مسیری بروند. افشا و پیگیری جنایت ها در تقدس زدائی از این موجودات و نشان دادن ماهیت شان نقشی مؤثرخواهند داشت.

4- افشاگری و روشنگری پدیده هائی سازمانگرند، این ویژگی را پس از کشتار سال ۶۷ در خارج از کشور تجربه کردیم. محافل و تشکل های متعددی پیرامون افشاگری و روشنگری، ریشه یابی بروز این جنایت ها و راه پیشگری از تکرار شان شکل گرفت. بازسازی و گسترش فعالیت این محافل و تشکل ها از ضروریات مبارزه علیه جهالت و جنایت‌اند.

5- تا کنون خواست اجرای عدالت در باره آمران و عاملان این جنایت بیشتر جنبه ی افشاگری و روشنگری، و گرد آوری خاطره و اسناد و ثبت تاریخی داشته است. گام‌هائی عملی نیز در راه کشاندن جنایتکاران به پای میز محاکمه و اجرای عدالت برداشته شده است، اما تا هنگامی که حکومت اسلامی مجبور به پذیرش مسؤلیت چنین جنایتی نشود و آمران و عاملان جنایت محاکمه نشوند، کار ناتمام خواهد بود. محاکمه آمران و عاملان جنایت ها دستاوردها دارد: نقش آموزشی ( عالت طلبانه و عدالت گسترانه)، نشان داد سیمای غیرانسانی دگراندیش ستیزی و مخالف کُشی، تضعیف تفکر،عقیده و روش و منشی که خواستار در آمیختگیِ مذهب و حکومت، و حضور و دخالت دین ( مذهب) در همه ی شئونات زندگی‌ست، کاهش رنج وآلام خانواده های قربانیان و….برخی از دستاوردهای اجرای عدالت‌اند.

************

زیرنویس:

*در پاسخ به اینکه چرا روح الله خمینی دست به چنین جنایتی زد، تا حّد اطلاع من 5 دلیل مطرح شده، که به آن ها اشاره می کنم ، دلایلی که به گمان من دلایل فرعی هستند. دلیل اصلی دست بردن به این جنایت را می باید تفکر مذهبی( شیعی) و شخصیت رفتاری ناشی ازهمین تفکرمذهبی و قدرت طلبی روح الله خمینی و پیروان ‌اش دانست. تفکری که خود را صاحب حقیقت مطلق بداند دگراندیش کُشی و عدم تحمل مخالف تا حّد قتل عام آنان جزء جدا ناشدنیِ چنین تفکر و شخصیت رفتاری ناشی از آن می شود.

اما 5  دلیل:

1- برخی پذیرش پیشنهاد صلح سازمان ملل متحد (قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل) توسط خمینی، یعنی”نوشیدن جام زهر” را دلیل فرمان قتل عام زندانیان سیاسی و عقیدتی می دانند. گفته شده است خمینی با این کار تلاش کرد تاحدی خشم خود از این شکست فرونشاند.

2- پایان جنگ، پایان بهانه تراشی برای مشکلات اجتماعی و اقتصادی بود . این نگرانی که مردم به خاطر مشکلات اجتماعی و اقتصادی دست به اعتراض و شورش بزنند وجود داشت، و خمینی بر آن شد تا بازمانده ی رهبری و کادر های احزاب و سازمان های سیاسی را که در اسارت داشت ،از میان بردارد تا سازمان دهندگان احتمالی برای سامان دادن به اعتراض ها وشورش ها را از بین برده باشد.

3- برخی حمله ی سازمان مجاهدین خلق ایران به غرب کشور را دلیل صدورفتوای قتل عام زندانیان سیاسی و عقیدتی می دانند.به باور اینان این حمله خمینی و حکومتیان را دچار وحشت و سرآسیمگی کرد، تا آن حد که بر آن شدند تا با کشتار زندانیان سیاسی وعقیدتی هم احتمال‌ همکاری‌ زندانیان در اعتراض ها و شورش های ناشی از این حمله را از میان بردارند وهم با ایجاد رعب و وحشت آشتی ناپذیری خود را با مخالفین حکومت بنمایانند. متن فتوی خمینی نیز تائید کننده‌ی این دیدگاه است.

4- عده ای این نظررا دارند که پیش از حمله ی مجاهدین خلق، و نیز پیش از پذیرش قطعنامه ی شورای امنیت سازمان ملل، خمینی و یاران اش قصد “پاکسازی” زندان ها را داشتند. اعتصاب ها و مقاومت های درون زندان، بیماری خمینی و احساس این که مرگش به زودی فرا خواهد رسید، همراه با نشان دادن قاطعیتی هراس آور را صاحبان این نظر دلیل قتل عام سال ۶۷ می دانند.

5- صاحب نظری فاجعه را اینگونه تحلیل کرده است: ” پاسخ واقعی را در مورد اعدام های جمعی باید در فعل و انفعالات درون رژیم جست وجو کرد. با تحقق یافتن صلح، خمینی ناگهان دریافت که سیمان پربهایی را که به وسیله ی آن گروه های ناهمگون پیروان او، با هم پیوند یافته بودند، از دست داده است. برخی از این پیروان، میانه رو، برخی تندرو، گروهی اصلاح طلب، بعضی جزمی و بنیادگرا، دیگران واقع بین و عامه گرا، بخشی معمم و بخش دیگر افراد غیر معمم بودند که نهانی احساساتی برضد‌‌‌ طبقه ی روحانی در دل می پروراندند. او همچنین دریافت که با وضع مزاجی متزلزلی که دارد، ممکن است به زودی صحنه را خالی کند و پیروان خود را از وجود یک رهبر بلندپایه محروم سازد. افزوده بر این، او متوجه این واقعیت نیز بود که در درون نظام عناصر منتقدی وجود دارند که آرزو می کنند شکاف پدید آمده بین رژیم و غرب و همچنین با گروه های مخالف میانه رو، از میان برخیزد..” (یرواند ابراهامیان)

مهاجرانِ مهاجرستیز، مسعود نقره…

مهاجرانِ مهاجرستیز، مسعود نقره…

بازدیدها: 1

Masoud_Noghrehkar.jpgتراژدی هایی که کارشان به طنز و کمدی کشیده شده کم نیستند. یکی از کُمیک ترین‌ها ضدیت و دشمنیِ پاره هایی از کنشگران سیاسیِ و فرهنگی ایرانی مهاجر و تبعیدی و رانده شده از وطن با مهاجران است. تبلیغ و فعالیت علیه مهاجران و به سودِ مهاجرستیزان لکه سیاهی در زندگی بسیاری از مهاجران ایرانی ست. خرشان که از پُل گذشت گورِبابای بقیه مهاجران. همین جنس از مهاجران ایرانی هستند که خیال می‌کنند با مهاجران سایر کشورها فرق گذاشته می‌شوند، تافتۀ جدا بافته‌اند و متوهمانه خیال می‌بافند که یک امریکایی و اروپایی مهاجرستیز بین مهاجر ایرانی و افغان و مکزیکی وعرب و…. فرق می‌گذارد. تاریخ این دست تراژدی‌های کُمدی شده را به شکل‌های گوناگون و انواع هراس آفرینی‌های ریز و درشت علیه مهاجران بارها تجربه کرده است. مهاجرستیزان، مهاجران را عامل بیکاری و بسیاری از مشکلات اجتماعی واقتصادی و خلافکاری‌ها معرفی می‌کنند که این پدیدۀ تازه‌ای نیست و حتی در جامعه خودمان ریشه تاریخی هزاران ساله دارد. معنای این سخن این نیست که مهاجران خلاف و جرم و جنایت نمی‌کنند اما بزرگنمایی‌های سیاست بازان مهاجر و آوارۀ ایرانی برای این خلافکاری‌ها و وسیله ساختن از آن‌ها برای طرد و تحقیر و توهین به مهاجران وحمایت از مهاجر ستیزان همان چوب حراج زدن به وجدان انسانی و سیاسی در بازار مکاره و ” سید اسماعیل”ِ سیاست بازی ست.

گسترش روزافزون مهاجرت دلایلی دارد که یکی از آن‌ها جنگ افروزی‌های سود آورِ برای امریکا و روسیه و اروپا و متحدان‌شان بوده است. یورش وحشیانه ارتش‌های امریکا و اروپایی و متحدان‌شان به عراق ودیگر کشورهای منطقه خاورمیانه نمونه‌اند. مماشات کاسبکارانه امریکا و اروپائیان با دیکتاتورها وحکومت‌های ستمگر در جهان از جمله سازش و لاسیدن با جُرثومۀ فسادی همچون حکومت اسلامی نیز یکی دیگر از عوامل گسترش مهاجرت بوده و هست.
مشکل مهاجران نیستند، مشکل عوامل بروز مهاجرت یعنی جنگ و تروریسم، دیکتاتوری و ستمگری، نا امنی، فقر، بیکاری، نومیدی و بی چشم اندازی، ویرانی‌های ناشی از بلایای طبیعی و… هستند.
انتظار این است که لااقل ایرانیان مهاجر یا تبعیدی که برای “حقوق بشر” غش و ریسه می‌روند و درصفِ تحقیرو تخطئه و تخدیش کنندگانِ فخرفروشِ و منت گذار نسبت به مهاجران کشورهای دیگر قرار گرفته‌اند، خوشی‌های جا افتادن در اروپا و امریکا و کشورهای دیگر بیش از این زیر دل‌شان نزند و شرایط خود و هموطنانشان را به یاد آورند.
“……
ما خود ناله هایی هستیم که اسرار تبهکاری‌ها را به این سوی مرز آورده‌ایم.
هر یک از ما
ننگی را آشکار می‌کند که امروز وطن ما را آلوده کرده است. *
……
****
* از شعر مهاجران “برتولت برشت”