شادی را از ویژگی های فرهنگ ایرانی دانسته اند و نشانه های شادمانه گی را در اندیشه های زرتشتی، زروانی، مانوی و دیگر اندیشگی های ایرانی نشان داده اند. ادبیات و هنر ایرانی نیز تا حدودی ویژگی “شادی بیكران و طرب فسون ساز با تلالو خیره كننده ” را باز تاباتده است.
بیا تا به شادی دهیم و خوریم
چو گاه گذشتن بود بگذریم
چه بندی دل اندر سرای سپنج
چه نازی به گنج و چه نالی زرنج
فردوسی
تا كی غم این خورم كه دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پركن قدح باده كه معلومم نیست
كاین دم كه فرو برم برآرم یا نه
خیام نیشابوری
مرا صبحدم شاهد جان نماید
دم عاشق و بوی پاكان نماید
مگر صبح بر اندكی عمر خندد
كه دارد دم سرد و خندان نماید
خاقانی شروانی
جنتی كرد جهان را ز شكر خندیدن
آن كه آموخت مرا همچو شرر خندیدن
گر چه من خود ز عدم دل خوش و خندان زادم
عشق آموخت مرا شكل دگر خندیدن . . . . .
مرده بدم زنده شدم،گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیده ی سیرست مرا،جان دلیرست مرا
زهره ی شیرست مرا،زهره ی تابنده شدم
گفت که سرمست نه ای ،رو که از این دست نه ای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
روحانیون اهلِ تشیع و شاهانِ تشیع پناه، به ویژه از دوران صفویه به این سو، بیشتر شارعان ماتم وعزا و عزاداری بوده اند. روحانیون با ابزارِعزا و عزاداری تحمیق و تبلیغ و تحریک وتهییج کرده اند تا نخست بخواست های صنفی و مالی، و سپس به قدرت و حکومت دست یابند. اینان سرانجام با حربۀ گریه و عزای سیاسی و فرهنگِ عاشورائی بنای حکومت اسلامی در ایران ریختند و استوار کردند.
در گذشته نیز فرهنگ سوگ ستائی و تقدیس عزا و ماتم پاره ای ازفرهنگِ جامعه بود، فرهنگی که با استقرار نظام جمهوری اسلامی به عنوان فرهنگ رسمی و مدّون تثبیت شد. سوگ و سوگواری به عنوان عاملی مهم در انگیزش اعتراض های انقلابی و تداوم حیات حکومت اسلامی سیاست فرهنگی وجوهرۀ فرهنگ عمومی – اسلامی شد، تا آن حد که آداب و سنن سوگواری به راهکار وراهبرد های کلیدی برای دستیابی به اهداف حکومتی بَدَل شده اند.
دیرینهشناسی ستایش و تقدیس اندوه و سوگواری و شادی ستیزی در تشیع با تاریخ این مذهب گره خورده است. تقسیم بندی هائی مثل اسلام حزن و اسلام فرح و یا اسلام رحمانی و بی رحمانه سیمای واقعی تشیع اند.
درتشیع ، با استناد به تاریخ و تجربه امروزین، گرایش غالب تقدیس و کاربُرد مذهبی و سیاسیِ اندوه و غم و عزا بوده است. فرهنگ و ادبیات عاشورائی ، هیئت و تکیه و روضه و نوحه خوانی و سینه زنی و زنجیر زنی و قمه زنی، و تعزیهگردانی و شبیه سازی و پرده خوانی و…، گرانیگاه سیاسی و فرهنگی تشیع بوده اند. بانیان وتقویت کنندۀ این حرکت ها نیز روحانیون اهل تشیع و سلاطینِ دین پناه بوده اند. البته نقشآفرینی روحانیون به عنوان سوگسازان سنتی و حرفه ای در اسلام شیعی چشمگیراست، که فقدان پاره ای آئینها و مناسک در اسلام سنی و شاخه ها و فرقه های دیگر اسلامی را دلیل می آورند.
تصور این بوده است که روحانیون اهل تشیع و اکثرمذهبيون با اتکا به ایمان و آسمان، و باچشم اندازها و پندارهائی که در رابطه با زندگی پس از مرگ متصورند با اندوه و افسردگی و رنج ميانه ای ندارند، اززندگی این جهانی راضی اند، پس انسان هائی شاد هستند، اما تجربه زندگی نشان داده است این نوع رضایت و “شادی”، بازتاب بیرونی و اجتماعی متفاوت و زیانباربرای جامعه و سلامت آن داشته است. بازتاب فردی و اجتماعی ” شادی آفرینیِ مراسم های سوگواری و عزاداری چیزی جزهیجان آفرینی های زیانبار، قدرت طلبی، خشونت آفرینی ودگراندیش ستیزی در ابعاد گونه گون نبوده است. ویژگی های” شادیِ مسلمانی” را درعملِ اجتماعی و تاریخی، در کلمه های قصار”خنده ی زياد قلب را تاريک می کند ” و يا ” ما ملت گريه سیاسی هستیم ” و ” پروردگار شادی کنندگان را دوست ندارد” و “دین برای اندوه ست، و اندوه و عزا نقشه راه هموار می کند”، خلاصه شده اند.
انبوه ایام و روزهای عزاداری و اندوه گساری، و محدودیت و میزانِ مناسبت های سور وجشن و شادمانی غیرمذهبی و” غیرخودی” درتقویم حکومت های دینی ، به ویژه برتری کمی و کیفی اعیاد مذهبی در اسلام شیعی تا حدودی معیاری برای درک و فهم و نقش این پدیده ها در حیات این حکومت هاست.
سیاست فرهنگی و فرهنگ رسمی حکومت اسلامی یک پروژه سیاسی و مذهبی شادی ستیزاست و با لذت جوئی ها و خوشی هائی که خودی و شیعی نمی داند سرِستیز دارد تا آن حد که در مواردی شادی کردن جرم و مستوجب مجازات اسلامی ست. چنین وضعیتی در هر دوره ای که دین و دین سالاری در فرهنگ عمومی و سیاست، دست بالا را داشته، تجربه شده است. چرا حکومت اسلامی چنین سیاستِ فرهنگی ای به عنوانِ سامانه سازِ فرهنگ و سیاست و اخلاق پیشه کرده و وجوه مختلف این سیاستِ فرهنگی کدام اند:
1- سو گ ستائی و تقدیس عزا و ماتم و گریه، ابزارو روش ِسیاسی ومذهبی رهبران و روحانیون اهل تشیع برای پیشبرد سیاست های فرهنگی و اخلاقی ست. به همین دلیل سیاست سوگواری و سوگ ستائی درجامعه نهادینه شده است. شاکله مذهب تشیع به عنوان یک مذهبِ سیاسی و قدرت طلب تقویت کنندۀ جنبههای ماتم و حزن و خشونت و انتقام، ونهادینه و درونی سازی این پدیده ها در جامعه بوده است. مسجدها، هیئت ها، تکیه ها ، دسته های عزاداری ( که در واقع تمرین لشکر کشی وبسیج توده وار و استفاده از توده های هیجان زده و تهیج شده اند)، تعزیه ، پرده خوانی و شبیه سازی، نوحه سرائی و سرودهای انقلابی مُهیج و شهید پرورانه ابزارهای اعمال همین سیاست در عرصه فرهنگ عمومی اند. رسانه ها و شبکه های اجتماعی، به ویژه تلویزیون و رادیو ابزارهای جدیدتر اعمال و پیشبرد سیاست سوگ سازی هستند. این نوع از سیاست گذاری آموزش و پرورش درسطوح مختلف و به طور کلی همۀ حوزه های فرهنگی و هنری را هدف گرفته است. وضعیت و کیفیتِ فرهنگ در حکومت اسلامی، در معنای آموزش و پرورش عمق و دامنه این سیاست فرهنگی را نشان می دهد. از کودکستان و دبستان ها تا مراکز آموزش عالی سوای اسلامی کردن کتابهای درسی، شعارها و شعائر و رفتار سوگ ستایانه و تقدیس عزا و ماتم و کشتن و کشته شدن و کینه نسبت به دگراندیشی و دگراندیشان درخدمت عناصر تشکیل دهندۀ این سیاست فرهنگی هستند.
2- تحمیلِ برتری طلبی دینی و فرقه گرائی: تشیع مذهبی خود محور، خودحق پندار و برتری طلب بوده است. ازنگاه اکثرروحانیون اهل تشیع و شاهانِ تشیع پناه هر آنچه به قبل از حمله اعراب به ایران، به مردم این سرزمین تعلق داشته باطل است. عید نوروز نمونه است. افزودن نماز عید، و دعای تحویلِ سال نو و تلاش برای اینکه اهل تشیع هم اول فروردین و بهاررا به دلائل مذهبی متعدد گرامی می داشتند، و از این طریق عید نوروز را به خود می چسبانند، از این نوع دستکاری هاست. اینان نه فقط ادیان و مرام ها و مسلک های غیرمسلمان وغیرخودی، حتی شاخه های درون دینی و فرقه های مختلف را که کمتر شادی ستیزند برنتابیده اند و در راستای حذف و طردشان کوشیده اند.
3- اِعمال ویژگی های روانی و رفتاری مورد قبول حکومت : شاد نبودن در تشیع نوعی فضیلت و متانت ، وافسرده و عبوس وعباس بودن مزیت و برتری بوده است. شنیده شده است که شادی یک هدیۀ الهی ست اما در تشیع توصیه ها و پندها و روایت ها و حدیث هائی که شادی ستیزبوده اند مابه ازای عملی پیدا کرده اند: ” خداوند شادی کنندگان را دوست ندارد. شنیدن موسیقی شاد آدمی را سنگدل می کند و شادی به خاطر برخورداری از نعمات عیب است، و اولین کسی که به غنا و دیگر موسیقی های شاد رو آورد شیطان بود…چه بسا شادی و سرگرمی به احساس تنهایی بیانجامد…هرگاه دلگرفته شدید سری به قبرستان بزنید و…”، ” موسیقی اعتیاد آور است و اعتیاد آن بد تر از اعتیاد به هروئین است”.
انواع مراسم سوگواری، چه اندوهگنانه و چه خشمگینانه، مراسم نزدیکی به خدا و مقدسات تعبیر و معنا شده اند. خود آزاری های روانی و جسمیِ مذهبی زمینه سازِ بروز بسیاری از اختلال های روانی و عصبی و رفتاری می شوند
4- حافظه سازیِ در معنای جایگزینی حافظۀ جمعیِ مذهبی( شیعی) به جای حافظۀ جمعی ملی و تاریخی در میهنمان جاری ست. درفرایندِ یادآوری و تولید حافظه، فرهنگ و ادبیات سوگ ستائی و تقدیس عزا و ماتم به اشکال مختلف جایگزین فرایند یادآوری مناسبت ها و رخدادها و تجارب، و تقویت حافظۀ پیشین شده است، که در تداوم آن تا حدودی باز سازی یک حافظۀ مشترک جمعی، افکارعمومی، آگاهی و شعوراجتماعی، هویت جمعی و تاریخی و سرنوشت مشترک حکومت خواسته به وجود آورده است. حافظۀ جمعی و تاریخی، که ” قدرت روح جامعه” است، هنگامی که بنیادهایش بر سوگ و ماتم و عزا و کشتن و کشته شدن و خشم و خشونت و انتقام و کینه استوار باشد، وتا آنجا پیش می رود که این پدیده ها هر کدام به نگرش، باور، ارزش وعادت بَدَل شوند.
حافظه سازی شیعی در راستای تحقیر، تضعیف و حذف محرکه های فرایند یاد آوری مناسبت ها، عیدها، جشن ها، رخدادها و تجارب ملی و غیرخودی بوده است. این روند از پیش از به قدرت رسیدن روحانیون درمیهنمان وجود داشت. آیت الله مطهری، که آیت الله خمینی اورا یکی ازستون ها ومعلم انقلاب می دانست، قبل ازانقلاب اسلامی، مردمی که جشن چهارشنبه سوری برپا می کردند را” اَبله و احمق” خواند.
از هدف های حافظه سازیِ اسلامی این بوده و هست تا فرهنگ سوگ ستائی و تقدیس عزا و ماتم جایگزین فرهنگ شادی شود، چرا که شادی در کنار دستاوردهای فراوان اش عامل تجمع وسازمان یافتن، عامل ایجاد انگیزه و هیجان و شور، و خلاقیت است.
نوعی نگاه مذهبی هم در بارۀ شادی هست:
” شادی و غم از روحياتی هستند كه تأثير بسزايی در زندگی بشر دارند. شادی سبب نشاط و اميد است وغم و اندوه سبب افسردگی و یأس و نوميدی است. به نظر میرسد كه پديده شادی يا غم، از نوع “انفعال نفس” است و آدمی در پديد آمدن آن اختياری ندارد. يعنی خارج از اراده آدمی پديدار میگردند ، ولی ايجاد زمينه و بستر شكل گيری و تهيه مقدمات آنها در بسياری از موارد ، اختياری است و با رويكردهای مختلف میتوان به هر يك از آنها اقدام كرد. نقش تعليم و تربيت در اين موضوع مهم است و میتواند به انتخاب صحيح روش ها كمك كند و در سلامت روحی و روانی جامعه تأثير جدی بگذارد” (احمد قابل-” شادی و غم” در متون شریعت)
چه باید کرد؟
شناخت نظری و مفهومی، و بازتاب های فردی و اجتماعی پدیدۀ شادی وگشودن این راز بزرگ زندگی، سبب می شود تا بتوان راهبردهای مناسب برای توسعه وگسترش آن در جامعه اتخاذ کرد. دست یافتن به شناختی نظری از شادی، تنوع و مظاهر و نمودهای اجتماعی اش زمینه را برای تقویت آن در انسان و تعمیق آن در جامعه مهیا می سازد، روندی که باعث کاهش اندوه وغم و افسردگی خواهد شد. سلطه اندوه و رنج و افسردگی بر زندگی بخش بزرگی از مردم جهان، زندگی را نه فقط برآنان که بر بسیاری از شاهدان آگاه چنین وضعیتی تلخ و رنجبارکرده است. انسان با دراختيار داشتن ظرفيت های عظيم معنوی و مادی می تواند تا حدود زیادی براندوه و غم و افسردگی غلبه کند و بذر شادی در سراسر جهان بپاشد و آن را پرورش و گسترش دهد.
با پذیرفتن این اصل که شادی یک واکنش عاطفی مثبت است، ونوعی ارزش گذاری به زندگی و وضعیت فرد ازموقعیت خود، که حس ها و محرک های درونی از سوئی، و عوامل و محرک های بیرونی از سوی دیگردر پیدائی و حضوراش نقش دارند، به پاسخِ این پرسش که: چه باید کرد و چگونه می توان شاد زیست و جامعه ای شاد داشت، نزدیک ترمان می کند. گفته اند شاد بودن و شاد زيستن هنراست و ” بسته شدن يکی از درهای شادی با گشوده شدن دری ديگر به سوی شادی همراه ست ” مشروط به این که در گشوده شده را دید، اما نمی توان و نمی باید نادیده گرفت که زمینه های واقعیِ و زیستیِ شادی را باید شناخت، و بربسترچنین زمینه هائی پیدائی شادی و توسعه آن را سبب شد.
انسان می تواند شادی را فتح کند، اگر بتواند “خود را فتح کند” و “طعمه زندگی نشود. پاره ای ازرفتارهای مردمانی با فرهنگ های متفاوت نمونه آورده می شوند که علیرغم فقدان امنيت و وجود فقروفلاکت، مظاهرشادی در جامعه شان دست بالا را دارد. نمونه می آورند کشورهای امريکای لاتين وگروه های اجتماعی ای درهند و بسياری از مليت ها وخلق های مختلف در بخش های ديگرجهان را، مردمانی که گويی پاره ی زيبا و روشن زندگی را می بينند، مثبت می انديشند و به دنبال زيبايی ها و خوبی های زندگی و آرامش هستند.
شادی مثل بسياری از پديده ی عاطفی يک وضعيت ثابت نيست که بتوان ميزان اَن را به دقتِ ریاضی سنجيد اما می بايد ميزانی داشته باشد و اُفت و خیزی،” شادی يکنواخت و رام نشدنی و بی مرز کسالت اَورخواهد بود” ( مولیر) .شادی کيفيت ويژه ای ست که کاهشِ اندوه و افسردگی ورنج می تواند سراَغازاَفرينش اش باشد. اَيا برچيده شدن بساط اندوه و افسردگی ورنج به معنای دستيابی به کیفیتی ویژه و متفاوت به نام شادی ست ؟
برای دستیابی به شادی می باید برداشتن موانع مادی و معنوی شادی ستیزانه و بروز اندوه و افسردگی، که برچیدن بساط استبداد وتحقق آزادی، دموکراسی، عدالت و امنیت اجتماعی و اقتصادی، و تامین سلامتِ بهداشتی و روانی جامعه گام اساسی و بنیادین برداشت. فقر، بیکاری و دیگر ناهنجاری های اقتصادی و اجتماعی عدم رضایت از زندگی و فقدان آرامش، و پیامدها همراه داشته و دارند. برای نمونه : یکی از دلائل گرایش به سوی اعتیاد و برخی دیگر از ناهنجاری های اجتماعی فقدان رضایت از زندگی و احساس آرامش است ، به ویژه جوانان برای احساس رضایت و آرامش به موادمخدر و داروهای ” شادی آفرین” روی می آورند. گذرا وموقتی و زیانباربودن این نوع احساس رضایت و آرامش علاوه براعتیاد به مواد مخدر، یاس، نومیدی و افسردگی و ییامدهای افسردگی از جمله خودکشی بهمراه داشته است.
با سیاست فرهنگیِ شادی ستیز از طریق تشکل سازی مدنی – فرهنگی و هنری، توام با تبلیغ و ترویج فرهنگ و هنرملی، مترقی و مدرن، و دیگر فرهنگ های جهانی می باید مبارزه کرد.
دفاع ازایده های شادی آفرین و حق شادی مردم و برگزاری عیدها و جشن های ملی، به ویژه عید نوروز، و مقاومت در برابرجایگزین کردن موسیقی و شعر و ترانه با خیمرمایه های مذهبی و ناشاد، و توسعه آن درهمۀ عرصه های هنر به ویژه اسلامیزه کردن سینما، تئاتر، نقاشی و ادبیات. مقاومت در برابر ممنوعیت پوشیدن لباس های رنگین وپیراهنهای آستین کوتاه ، زدن کراوات و هر آنچه می تواند اعتراض به شادی ستیزی و سوگ ستائی به عنوان سیاست فرهنگی و هنریِ تحمیلی باشد، گام هائی ست که جامعه را به سوی شادی سوق خواهد داد.
تلاش برای ابداع و خلقِ محرک ها، حس ها و شکل های جدیدی برای ابراز شادمانی و تقویت شادی، همراه با تلاش برای تغییرشرايط محيطی در راستای تحقق شادی گامی مهم در شادی زائی در جامعه خواهد بود. در شرایط کنونی، با توجه به جایگاهِ شبکه ها و رسانه های اجتماعی و تسریع جریان و تبادل خبرو رویداد، برای
آشنائی بیشترهمراه با تبلیغ و ترویج فرآوردههای شادی آفرینِ فرهنگ ملی، فرهنگِ غرب و دیگر فرهنگ های جهانی می باید تلاش کرد.
روشنفکری در ایران مولودِ روشنفکری درغرب است. بدون اندیشه های فلسفی، سیاسی و فرهنگی ِغرب، بدون مدرنیته روشنفکر و روشنفکری تعریف و معنا نمی شود. روشنفکری درهند، روسیه و برخی کشورهای پیرامونی نیز بر روشنفکری درایران تاثیر گذار بوده اند.
آغازگران جنبش روشنفکری در ایران، ایرانیان اعزامی برای تحصیل در غرب و کسب شناخت و تجربه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، به ویژه در فرانسه و آلمان بودند. هرچند در نگاهی تاریخی برخی صاحب نظران مراوده با اروپائیان در دوران صفویه را آغاز رو به رو شدن با غرب و تمدنِ مدرنِ آن دانسته و آغاز پیدائی و شکل گیری “فکر روشن” را از آن تاریخ می پندارند (ماجرای برادران شرلی و…)(1) اما بی تردید عباس میرزا و شکست ذهنیت او بعد از شکست های نظامی، میرزا فتحعلی آخوند زاده، قائم مقام فراهانی، میرزا محمدتقیخان فراهانی(امیرکبیر)، طاهره قرهالعین و ده ها شخصیت زن و مرد دیگر و نیز جنبش هایی شبیه جنبش بابی در شکل گیری جنبش روشنفکری ایران نقش بسزایی داشته اند. این مجموعه افراد و جنبش ها و حرکت های سیاسی و فرهنگی لایه اجتماعی و جنبشی را شکل دادند که با فکر”روشن” و کردار روشنگرانه سبب تغییر ذهنیتِ بخشی از جامعه و ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میهنمان شدند.
غرب، روسیه و سپس تر اتحاد جماهیر شوروی و امریکا نه فقط در روشنفکرپروری و شکل گیری جنبش روشنفکری ایران نقش داشتند بلکه پناهگاهی برای روشنفکرانی که مورد ستم و غضب روشنفکرستیزی مستبدان و مرتجعان قرار می گرفتند نیز بوده اند. در دوره قاجار و پهلوی اروپا به ویژه آلمان و فرانسه، امریکا، روسیه و بعد تر اتحادجماهیر شوروی تبعیدگاه و پناهگاه بخشی از روشنفکران ایرانی شدند.(2)
درحکومت اسلامی گریز و مهاجرت اجباری روشنفکران اوجی بی سابقه گرفت و اروپا، امریکا، کانادا، استرالیا و بسیاری دیگر از کشورهای جهان و کشورهای پیرامونی ایران تبعیدگاه و پناهگاه روشنفکران ایرانی شدند. حکومت روشنفکرستیز و روشنفکرکُش بیشترین ستمگری در مورد روشنفکران ایرانی اعمال کرده است که از توهین و تهدید و تحدید و تبعید تا ترور شخصیت و زندان و شکنجه و اعدام را دربرگرفته است.
از نخستین ماه های به قدرت نشینیِ روحانیون معمم و مکلا گریزِ ناگزیزِ روشنفکران به خارج از کشور آغازشد، گریز از زندان و شکنجه و اعدام با امید به ادامه روشنگری و ماندگاریِ پژواکِ وجدان جامعه ایران با مسئولیتی اخلاقی.
روشنفکران با به قدرت رسیدن حکومت اسلامی بیش از پیش با سه پدیدۀ تبعید، مهاجرت اجباری و مهاجرت اختیاری (داوطلبانه) مواجه شدند. پديده های تبعيد و تبعيدی مترادف و تداعی کنندۀ دگرانديشی، مخالفت سياسی وعقيدتی، روشنفکری، و فرهنگ و هنرممنوعه شدند. تبعيد دگرانديشان و مخالفان به خارج از کشور در ابعادی ميليونی از دستاورد های” تاريخی” جمهوری اسلامی ست. تشديد اختناق سياسی و فشار های اجتماعی، فرهنگی و هنری، مذهبی و قومی سبب شدند تا ميليون ها ايرانی، که عليه چنين اختناقی مبارزه و فعاليت می کردند برای گريز از زندان و شکنجه و محروميت های سياسی، فرهنگی وهنری، اجتماعی، مذهبی وقومی ايران را ترک کنند وبرای ادامه ی زندگی و فعاليت هايشان درخارج از مرز های ايران پناهگاهی دست و پا کنند. بسیاری از تبعيديان حکومت اسلامی روشنفکران محکوم به مرگ بوده اند و به همین خاطراز ايران گريخته اند.(3)
در میان موج آغازین تبعیدیان روشنفکران سیاسی ای بودند که با رژیم محمد رضا شاه درانجام پاره ای اصلاحات و مهندسی جامعه همکاری کرده بودند، ده ها نام در این عرصه می توان برشمرد که شاپوربختیار و داریوش همایون دو نمونه اند. بتدریج با تشدید سرکوب روشنفکران، مهاجرت ناگزیر چهره های شناخته شدۀ روشنفکری سیاسی و فرهنگی، علمی و هنری افزایش یافت، روشنفکرانی که چه به شکل فردی و چه در تشکل های سیاسی، فرهنگی و هنری، حقوق بشری و مدنی، دانشگاهی و علمی تلاش و فعالیت می کردند.
روشنفکران تبعیدی در خارج از کشور به تلاش ها و فعالیت های روشنفکرانه و روشنگرانه ادامه داده اند، آنان چه به صفت فردی و چه با حضور در تشکل های مختلف سیاسی، فرهنگی و هنری، به پرسشگری و نقد، آینده نگری، گفتمان سازی، آزادیخواهی ادامه داده اند. اگر قرار باشد برای نمونه از چهره های روشنفکری ایران در خارج تک نام هائی آورده شود، به اعتبار اندیشگی پویا و رفتار اجتماعی و سیاسی شان، از میان مارکسیست ها به نام باقرمومنی، از ملی گراها، سوسیال دموکرات ها و چپ های دموکرات به نام های شاپوربختیار، هدایت الله متین دفتری، مهدی خانبابا تهرانی، مهرداد مشایخی، پرویز دستمالچی، مرتضی ملک محمدی و… و از طیف راست به هوشنگ وزیری، داریوش همایون و … می توان اشاره کرد.
رهبران و کادرهای برخی از جریان های که بیشترین روشنفکران سیاسی را در برگرفته بودند، مثل “جبهه دموکراتیک ملی ایران” و معدود روشنفکران سیاسی راست، ملی گرا و چپ که درتشکل های مختلف فعال بودند، جمع های جدیدی در خارج از کشور سازمان دادند و به فعالیت سیاسی خود و مبارزه علیه حکومت اسلامی با هدفِ جایگزینی یک حکومت دموکرات و سکولار ادامه داده اند. بخش بزرگی از روشنفکران سیاسی و فرهنگیِ، سوسیال دموکرات، چپ و ملی گرا در آغاز ” شورای ملی مقاومت ” را شکل دادند که به دلیل ویژگی های این شورا و دیدگاه ها و برخوردهای سازمان مجاهدین خلق همکاری ها ادامه نیافت. تبعید مجموعه تشکل های سیاسی چپ و میانه و راست سنتی، و دیدگاه های فلسفی و فرهنگی و هنری را دچار استحاله و بحران کرد، شوک فرهنگی و سیاسی سبب تغییرات بنیانی در افکار و رفتار بسیاری از رهبران و اعضا این جریان ها و درحوزه های مختلف فلسفی، فرهنگی و هنری شد.
زندگی و فعالیت طیف گسترده ای از روشنفکران در خارج از ایران تغییراتی کمی و کیفی در روشنفکری ایران ایجاد کرد. غرب و مدرنیته، روشنفکری، نگاه به تاریخ و زبان و دین که دو روشنفکرفلسفی، داریوش آشوری و آرامش دوستدار، واز نسل جوان تر رامین جهانبگلو و دیگر روشنفکران فلسفی تبعیدی و مهاجر به آن ها پرداخته اند در تدقیق این پدیده ها و نقش این پدیده ها در تصحیح و تداوم و تحکیم روشنفکری ایران، ارزشمند بوده است. برخی از روشنفکران فرهنگی و هنری و علمی نیز چه با حضورشان درتشکل های فرهنگی و هنری و علمی، و چه تلاش و خلق اثر و ارائه دیدگاه های نوین در این حوزه ها سبب شده اند روشنفکری ایران در خارج از کشور به سوی کیفیتی بهتر سوق داده شود که به چهره هایی چون مهشید امیرشاهی، اسماعیل خویی، بهرام بیضایی، فیروز نادری و… می توان اشاره کرد.
روشنفکری ایران در خارج از کشور در عرصه سیاست، فلسفه، فرهنگ و هنر، علم و اقتصاد ظرفیت و توان پویای خود را نشان داده است. برخی از روشنفکران تبعیدی تشکل های سیاسی، فرهنگی و هنری و حقوق بشری برپا کردند که منشاء اثر شده اند. محمود رفیع و “جامعه حقوق بشردر ایران” و نشریه حقوق بشر از بارقه های تلاش های روشنگرانه وی و یکی از نمونه هاست.
ویژگی های روشنفکری در سطح گسترده تری با عنایت به پدیده های اومانیسم به عنوان جانمایۀ روشنفکری، آزادی، صلح، پراگماتیسم ( فایده انگاری)، محیط زیست، فمینیسم، مساله ی همجنس گرایی، و یا مفاهیمی همچون پُست مدرنیسم، اندیشه و تفکر هرمنوتیک، ساختارگرائی و پسا ساختارگرایی و … دغدغه و مورد توجه نسل جوانی از روشنفکران تبعیدی و مهاجر قرارگرفته است، نسلی که بعد از” جنبش اصلاحات” و”جنبش سبز” به خارج از کشورگریخته و یا مهاجرت کرده اند.
پرسشگری، گفتمان سازی، آینده نگری، آزاداندیشی و آزادیخواهی در نسل جوانی که فعالیت های فردی و جمعی داشته اند به عنوان پدیده هایی جا افتاده و نضج گرفته در ذهنیت، اندیشگی و رفتارشان بازتاب یافته است. این ویژگی ها را در میان دانشجویان جوان ایرانی، کنشگران سیاسی، فرهنگی و هنری و علمی این نسل می توان به روشنی دید. این نسل شاید نه با عنوان روشنفکر، با نام ها و عنوان های دیگر به دنبال گم شده ای به نام حقیقت، آزادی، عدالت و مسئولیت اخلاقی ست.
توان انتقال درس ها و دستاوردهای روشنفکری ایران از خارج کشور به داخل با توجه به پیشرفت های تکنولوژیک زمینه های فکری و رفتاری برای برپائی جامعه ای مدنی، سکولار و دموکرات را آماده تر ساخته است. این پیشرفت ها و امکانات گستردۀ ارتباطیِ سبب شده اند تا گسستی میان روشنفکری در داخل و خارج پدید نیاید، و این دو یکدیگر را تصحیح و تقویت کنند.
*****
زیرنویس:
*این یاد داشت خلاصه شدۀ بخشی از کتابِ آماده انتشار”مرغان عروسی و عزا – در بارۀ روشنفکران و روشنفکری در ایران” است.
1- ” آنتونی(1635-۱5۶5) و رابرت (1628-1581) شرلی دو برادر که به فرمان ملکه الیزابت سفری را در۲۴ مه ۱۵۹۸ م آغاز کردند. آنان از طریق اسکندرون، حلب و بغداد وارد قزوین شدند و نزد شاه رفتند. آنها از جانب شاه صفوی عهدهدار مذاکره با شاهان اروپایی شدند تا اتحادی علیه کشور عثمانی تشکیل دهند. آنها به کشورهای لهستان، آلمان، اسپانیا، ونیز و انگلیس سفر کردند تا نامههای شاه عباس صفوی را به دست حکمرانان کشورها برسانند. این دو برادر در مدرنیزه کردن ارتش شاه عباس ایفای نقش کردند. سفرنامهٔ این دو برادر شامل اطلاعاتی در مورد شرایط راه، تجارت، مردم، آداب و رسوم کشورها، خصوصیات شاهان، ویژگیهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشورهای مختلف میشود. این کتاب در دوران ناصرالدین شاه توسط آوانس خان ترجمه شد و سالهای بعد به همت علی قلی خان سردار اسعد و احمد مشیر چاپ و در دسترس عموم قرار گرفت. سفرنامهٔ برادران شرلی دارای اطلاعات ارزشمندی از دوران شاه عباس و حکومت صفویان است.
در این سفرنامه تمام مسیرهای حرکتی، راههای عبور، عادات، رفتار مردم، ویژگیهای اجتماعی و رسم و رسومات مردم هر منطقه نوشته شدهاست. ویژگی مهمی که این سفرنامه دارد پرداختن به جزئیات است. خانهها، کوچهها، محلهها به خوبی توصیف میشوند و سپس به اعتقادات مردم، عملهایی مثل روزه و اوامر شاه عباس میپردازند. آنچه شاه اجازهٔ انجام آن را داده و آنچه منع کردهاست را بهطور کامل مینویسند، حتی به خصوصیات و ویژگیهای شخصی شاه عباس هم پرداخته می شود.”
2- در باره روشنفکران تبعیدی و مهاجر در دوران قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی به تفصیل در کتاب ” مرغان عروسی و عزا…” نوشته شده است.
3- روشنفکران تبعیدی به این دلیل که ایران را به اجبارترک کردند نه فقط از سوی عوام و حکومتیان حتی از سوی برخی از روشنفکران سیاسی، فرهنگی و فلسفی که در ایران مانده بودند مورد تحقیرو تخطئه و فخرفروشِی منت گذارانه قرار گرفته اند ( البته اکثراین تحقیر کنان چندی بعد خود بار و بندیل گریز از ایران بستند و به خارج از کشور آمدند)
– مسعود نقره کار،”بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران” جلد 4 – انتشارات باران، سوئد
– مسعود نقره کار، تبعید و تبعیدی، پدیده هایی هنوز ناشناخته؟
روشنفکری در ایران مولودِ روشنفکری درغرب است. بدون اندیشه های فلسفی، سیاسی و فرهنگی ِغرب، بدون مدرنیته روشنفکر و روشنفکری تعریف و معنا نمی شود. روشنفکری درهند، روسیه و برخی کشورهای پیرامونی نیز بر روشنفکری درایران تاثیر گذار بوده اند.
آغازگران جنبش روشنفکری در ایران، ایرانیان اعزامی برای تحصیل در غرب و کسب شناخت و تجربه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، به ویژه در فرانسه و آلمان بودند. هرچند در نگاهی تاریخی برخی صاحب نظران مراوده با اروپائیان در دوران صفویه را آغاز رو به رو شدن با غرب و تمدنِ مدرنِ آن دانسته و آغاز پیدائی و شکل گیری “فکر روشن” را از آن تاریخ می پندارند (ماجرای برادران شرلی و…)(۱) اما بی تردید عباس میرزا و شکست ذهنیت او بعد از شکست های نظامی، میرزا فتحعلی آخوند زاده، قائم مقام فراهانی، میرزا محمدتقیخان فراهانی(امیرکبیر)، طاهره قرهالعین و ده ها شخصیت زن و مرد دیگر و نیز جنبش هایی شبیه جنبش بابی در شکل گیری جنبش روشنفکری ایران نقش بسزایی داشته اند. این مجموعه افراد و جنبش ها و حرکت های سیاسی و فرهنگی لایه اجتماعی و جنبشی را شکل دادند که با فکر”روشن” و کردار روشنگرانه سبب تغییر ذهنیتِ بخشی از جامعه و ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میهنمان شدند.
غرب، روسیه و سپس تر اتحاد جماهیر شوروی و امریکا نه فقط در روشنفکرپروری و شکل گیری جنبش روشنفکری ایران نقش داشتند بلکه پناهگاهی برای روشنفکرانی که مورد ستم و غضب روشنفکرستیزی مستبدان و مرتجعان قرار می گرفتند نیز بوده اند. در دوره قاجار و پهلوی اروپا به ویژه آلمان و فرانسه، امریکا، روسیه و بعد تر اتحادجماهیر شوروی تبعیدگاه و پناهگاه بخشی از روشنفکران ایرانی شدند.(۲)
درحکومت اسلامی گریز و مهاجرت اجباری روشنفکران اوجی بی سابقه گرفت و اروپا، امریکا، کانادا، استرالیا و بسیاری دیگر از کشورهای جهان و کشورهای پیرامونی ایران تبعیدگاه و پناهگاه روشنفکران ایرانی شدند. حکومت روشنفکرستیز و روشنفکرکُش بیشترین ستمگری در مورد روشنفکران ایرانی اعمال کرده است که از توهین و تهدید و تحدید و تبعید تا ترور شخصیت و زندان و شکنجه و اعدام را دربرگرفته است.
از نخستین ماه های به قدرت نشینیِ روحانیون معمم و مکلا گریزِ ناگزیزِ روشنفکران به خارج از کشور آغازشد، گریز از زندان و شکنجه و اعدام با امید به ادامه روشنگری و ماندگاریِ پژواکِ وجدان جامعه ایران با مسئولیتی اخلاقی.
روشنفکران با به قدرت رسیدن حکومت اسلامی بیش از پیش با سه پدیدۀ تبعید، مهاجرت اجباری و مهاجرت اختیاری (داوطلبانه) مواجه شدند. پدیده های تبعید و تبعیدی مترادف و تداعی کنندۀ دگراندیشی، مخالفت سیاسی وعقیدتی، روشنفکری، و فرهنگ و هنرممنوعه شدند. تبعید دگراندیشان و مخالفان به خارج از کشور در ابعادی میلیونی از دستاورد های” تاریخی” جمهوری اسلامی ست. تشدید اختناق سیاسی و فشار های اجتماعی، فرهنگی و هنری، مذهبی و قومی سبب شدند تا میلیون ها ایرانی، که علیه چنین اختناقی مبارزه و فعالیت می کردند برای گریز از زندان و شکنجه و محرومیت های سیاسی، فرهنگی وهنری، اجتماعی، مذهبی وقومی ایران را ترک کنند وبرای ادامه ی زندگی و فعالیت هایشان درخارج از مرز های ایران پناهگاهی دست و پا کنند. بسیاری از تبعیدیان حکومت اسلامی روشنفکران محکوم به مرگ بوده اند و به همین خاطراز ایران گریخته اند.(۳)
در میان موج آغازین تبعیدیان روشنفکران سیاسی ای بودند که با رژیم محمد رضا شاه درانجام پاره ای اصلاحات و مهندسی جامعه همکاری کرده بودند، ده ها نام در این عرصه می توان برشمرد که شاپوربختیار و داریوش همایون دو نمونه اند. بتدریج با تشدید سرکوب روشنفکران، مهاجرت ناگزیر چهره های شناخته شدۀ روشنفکری سیاسی و فرهنگی، علمی و هنری افزایش یافت، روشنفکرانی که چه به شکل فردی و چه در تشکل های سیاسی، فرهنگی و هنری، حقوق بشری و مدنی، دانشگاهی و علمی تلاش و فعالیت می کردند.
روشنفکران تبعیدی در خارج از کشور به تلاش ها و فعالیت های روشنفکرانه و روشنگرانه ادامه داده اند، آنان چه به صفت فردی و چه با حضور در تشکل های مختلف سیاسی، فرهنگی و هنری، به پرسشگری و نقد، آینده نگری، گفتمان سازی، آزادیخواهی ادامه داده اند. اگر قرار باشد برای نمونه از چهره های روشنفکری ایران در خارج تک نام هائی آورده شود، به اعتبار اندیشگی پویا و رفتار اجتماعی و سیاسی شان، از میان مارکسیست ها به نام باقرمومنی، از ملی گراها، سوسیال دموکرات ها و چپ های دموکرات به نام های شاپوربختیار، هدایت الله متین دفتری، مهدی خانبابا تهرانی، مهرداد مشایخی، پرویز دستمالچی، مرتضی ملک محمدی و… و از طیف راست به هوشنگ وزیری، داریوش همایون و … می توان اشاره کرد.
رهبران و کادرهای برخی از جریان های که بیشترین روشنفکران سیاسی را در برگرفته بودند، مثل “جبهه دموکراتیک ملی ایران” و معدود روشنفکران سیاسی راست، ملی گرا و چپ که درتشکل های مختلف فعال بودند، جمع های جدیدی در خارج از کشور سازمان دادند و به فعالیت سیاسی خود و مبارزه علیه حکومت اسلامی با هدفِ جایگزینی یک حکومت دموکرات و سکولار ادامه داده اند. بخش بزرگی از روشنفکران سیاسی و فرهنگیِ، سوسیال دموکرات، چپ و ملی گرا در آغاز ” شورای ملی مقاومت ” را شکل دادند که به دلیل ویژگی های این شورا و دیدگاه ها و برخوردهای سازمان مجاهدین خلق همکاری ها ادامه نیافت. تبعید مجموعه تشکل های سیاسی چپ و میانه و راست سنتی، و دیدگاه های فلسفی و فرهنگی و هنری را دچار استحاله و بحران کرد، شوک فرهنگی و سیاسی سبب تغییرات بنیانی در افکار و رفتار بسیاری از رهبران و اعضا این جریان ها و درحوزه های مختلف فلسفی، فرهنگی و هنری شد.
زندگی و فعالیت طیف گسترده ای از روشنفکران در خارج از ایران تغییراتی کمی و کیفی در روشنفکری ایران ایجاد کرد. غرب و مدرنیته، روشنفکری، نگاه به تاریخ و زبان و دین که دو روشنفکرفلسفی، داریوش آشوری و آرامش دوستدار، واز نسل جوان تر رامین جهانبگلو و دیگر روشنفکران فلسفی تبعیدی و مهاجر به آن ها پرداخته اند در تدقیق این پدیده ها و نقش این پدیده ها در تصحیح و تداوم و تحکیم روشنفکری ایران، ارزشمند بوده است. برخی از روشنفکران فرهنگی و هنری و علمی نیز چه با حضورشان درتشکل های فرهنگی و هنری و علمی، و چه تلاش و خلق اثر و ارائه دیدگاه های نوین در این حوزه ها سبب شده اند روشنفکری ایران در خارج از کشور به سوی کیفیتی بهتر سوق داده شود که به چهره هایی چون مهشید امیرشاهی، اسماعیل خویی، بهرام بیضایی، فیروز نادری و… می توان اشاره کرد.
روشنفکری ایران در خارج از کشور در عرصه سیاست، فلسفه، فرهنگ و هنر، علم و اقتصاد ظرفیت و توان پویای خود را نشان داده است. برخی از روشنفکران تبعیدی تشکل های سیاسی، فرهنگی و هنری و حقوق بشری برپا کردند که منشاء اثر شده اند. محمود رفیع و “جامعه حقوق بشردر ایران” و نشریه حقوق بشر از بارقه های تلاش های روشنگرانه وی و یکی از نمونه هاست.
ویژگی های روشنفکری در سطح گسترده تری با عنایت به پدیده های اومانیسم به عنوان جانمایۀ روشنفکری، آزادی، صلح، پراگماتیسم ( فایده انگاری)، محیط زیست، فمینیسم، مساله ی همجنس گرایی، و یا مفاهیمی همچون پُست مدرنیسم، اندیشه و تفکر هرمنوتیک، ساختارگرائی و پسا ساختارگرایی و … دغدغه و مورد توجه نسل جوانی از روشنفکران تبعیدی و مهاجر قرارگرفته است، نسلی که بعد از” جنبش اصلاحات” و”جنبش سبز” به خارج از کشورگریخته و یا مهاجرت کرده اند.
پرسشگری، گفتمان سازی، آینده نگری، آزاداندیشی و آزادیخواهی در نسل جوانی که فعالیت های فردی و جمعی داشته اند به عنوان پدیده هایی جا افتاده و نضج گرفته در ذهنیت، اندیشگی و رفتارشان بازتاب یافته است. این ویژگی ها را در میان دانشجویان جوان ایرانی، کنشگران سیاسی، فرهنگی و هنری و علمی این نسل می توان به روشنی دید. این نسل شاید نه با عنوان روشنفکر، با نام ها و عنوان های دیگر به دنبال گم شده ای به نام حقیقت، آزادی، عدالت و مسئولیت اخلاقی ست.
توان انتقال درس ها و دستاوردهای روشنفکری ایران از خارج کشور به داخل با توجه به پیشرفت های تکنولوژیک زمینه های فکری و رفتاری برای برپائی جامعه ای مدنی، سکولار و دموکرات را آماده تر ساخته است. این پیشرفت ها و امکانات گستردۀ ارتباطیِ سبب شده اند تا گسستی میان روشنفکری در داخل و خارج پدید نیاید، و این دو یکدیگر را تصحیح و تقویت کنند.
*****
زیرنویس:
*این یاد داشت خلاصه شدۀ بخشی از کتابِ آماده انتشار”مرغان عروسی و عزا – در بارۀ روشنفکران و روشنفکری در ایران” است.
۱- ” آنتونی(۱۶۳۵-۱۵۶۵) و رابرت (۱۶۲۸-۱۵۸۱) شرلی دو برادر که به فرمان ملکه الیزابت سفری را در۲۴ مه ۱۵۹۸ م آغاز کردند. آنان از طریق اسکندرون، حلب و بغداد وارد قزوین شدند و نزد شاه رفتند. آنها از جانب شاه صفوی عهدهدار مذاکره با شاهان اروپایی شدند تا اتحادی علیه کشور عثمانی تشکیل دهند. آنها به کشورهای لهستان، آلمان، اسپانیا، ونیز و انگلیس سفر کردند تا نامههای شاه عباس صفوی را به دست حکمرانان کشورها برسانند. این دو برادر در مدرنیزه کردن ارتش شاه عباس ایفای نقش کردند. سفرنامهٔ این دو برادر شامل اطلاعاتی در مورد شرایط راه، تجارت، مردم، آداب و رسوم کشورها، خصوصیات شاهان، ویژگیهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشورهای مختلف میشود. این کتاب در دوران ناصرالدین شاه توسط آوانس خان ترجمه شد و سالهای بعد به همت علی قلی خان سردار اسعد و احمد مشیر چاپ و در دسترس عموم قرار گرفت. سفرنامهٔ برادران شرلی دارای اطلاعات ارزشمندی از دوران شاه عباس و حکومت صفویان است.
در این سفرنامه تمام مسیرهای حرکتی، راههای عبور، عادات، رفتار مردم، ویژگیهای اجتماعی و رسم و رسومات مردم هر منطقه نوشته شدهاست. ویژگی مهمی که این سفرنامه دارد پرداختن به جزئیات است. خانهها، کوچهها، محلهها به خوبی توصیف میشوند و سپس به اعتقادات مردم، عملهایی مثل روزه و اوامر شاه عباس میپردازند. آنچه شاه اجازهٔ انجام آن را داده و آنچه منع کردهاست را بهطور کامل مینویسند، حتی به خصوصیات و ویژگیهای شخصی شاه عباس هم پرداخته می شود.”
۲- در باره روشنفکران تبعیدی و مهاجر در دوران قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی به تفصیل در کتاب ” مرغان عروسی و عزا…” نوشته شده است.
۳- روشنفکران تبعیدی به این دلیل که ایران را به اجبارترک کردند نه فقط از سوی عوام و حکومتیان حتی از سوی برخی از روشنفکران سیاسی، فرهنگی و فلسفی که در ایران مانده بودند مورد تحقیرو تخطئه و فخرفروشِی منت گذارانه قرار گرفته اند ( البته اکثراین تحقیر کنان چندی بعد خود بار و بندیل گریز از ایران بستند و به خارج از کشور آمدند)
– مسعود نقره کار،”بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران” جلد ۴ – انتشارات باران، سوئد
– مسعود نقره کار، تبعید و تبعیدی، پدیده هایی هنوز ناشناخته؟