شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

دو چهره و دو نوع حقوق بشر، مسعود نقره‌کار

دو چهره و دو نوع حقوق بشر، مسعود نقره‌کار

انگشت شمارند کسان و تشکل هايی که به گونه ای پيگير در ميهنمان به حقوق بشر انديشيده اند و در راه تحقق مفاد اعلاميه جهانی حقوق بشر، که بيش از 7 دهه از عمرش می گذرد، تلاش کرده اند. دکتر احمد متين دفتری، محمود رفيع، عبدالکريم لاهيجی، شيرين عبادی، محمد جعفر پوينده و…. جامعه حقوق بشر در ايران، جامعه دفاع از حقوق بشر در ايران ،کانون نويسندگان ايران،  و …در زمره ی پيشکسوتان اين کسان و تشکل ها هستند.

در اين ميانه محمد جعفر پوينده، از قربانيان پروژه ی قتل های زنجيره ای؛ جوان ترين شان بود، متفکری شجاع ، فروتن و مهربان که حکومت اسلامی خفه اش کرد.

دو چهره و دو نماد

بيش از 40 سال پس از تصويب اعلاميه جهانی حقوق بشر برخی از رهبران کشور های مسلمان تازه دريافتند چيزی به نام” حقوق بشر” حيات دارد، و به سال ۱۹۹۰ اعضای سازمان کنفرانس اسلامی اعلاميه ای با عنوان ” اعلاميه حقوق بشر اسلامی” منتشر کردند، اعلاميه ای که نتوانسته است از برتری طلبی و تبعيض دينی فاصله بگيرد، اعلاميه ای که در آن تلاش شده است اسلام وامت مسلمان را به عنوان” برگزيده ترين” دين ومخلوقات به بشريت معرفی کند.

پس از انتشار اين اعلاميه موجودات و جریان هایی در حکومت اسلامی تحت عنوان ” حقوق بشری های اسلامی” راه افتادند و چون هميشه وقيحانه و عوامفريبانه خود را مبدع و شارع همين “حقوق بشر اسلامی” جا زدند تا حجابی برای افکار و کردار اين حکومت دست و پا کنند. يکی از مهره ها ی درشت این جمع محمد جواد لاريجانی بوده و هست، جنايتکار تحصيکرده ای که با داغ مهر ريا و دروغ و عوامفريبی بر پيشانی ساليانی ست به بشر ستيزی مشغول است ، و در باب پديده ی” حقوق بشر اسلامی” سخن می گويد و آن را تبليغ و ترويج می کند. موجودی که همه ی ويژگی های اين نوع از “حقوق بشر” را در چهره ، کلام و جبين دارد. کافی ست به اين سخنان او گوش کنيد تا با معانی تازه ای از حقوق بشر اسلامی آشنا شويد.(۱) در باره محمد جواد لاريجانی، که سخيفانه از مجازات اعدام و سنگسار و شکنجه دفاع می کند، پيش تر نوشته ام (۲) و بيش از اين يادداشتم را به نام و رفتارش آلوده نمی کنم .

البته از اين دست موجودات در حکومت اسلامی کم نيستند .اين ها بيانات نماد ديگری از” حقوق بشر اسلامی در ايران” و بلاهتی ست که جامعه ای را به فلاکت اقتصادی و سياسی و فرهنگی و اخلاقی کشانده است :

” ….طبعا” حقوق بشر مبتنی بر معارف اسلامی از حيث زمانی مقدم بر اسناد تدوين شده ۶۰ ساله اخير، قرن ها قبل مطرح شده اند، قواعدی که برای حفاظت از کرامت ذاتی انسان ها و رعايت حقوق مردم در منطومه فکری موسوم حقوق بشر اسلامی مطرح شده اند مبتنی بر وحی الهی نيز هستند………..”(۳)

سخن گفتن از حقوق و بشر و کرامت انسانی از سوی اين موجودات، چيزی جز اهانت به بشر نيست ، موجوداتی که سنگسار و اعدام و گردن زدن و قطع دست و پا و در آوردن چشم را از برکات اسلام می دانند، و فقط طی بیش از 4 دهه حکومت شان ده ها هزار دگرانديش و مخالف سياسی و عقيدتی خود را به قتل رسانده اند، موجوداتی که کشتار انسان تبليغ می کنند و نوجوانان زير ۱۸ سال در ملا عام به دار می آويزند و نسبت به جمعيت کشور در صدر کشورهايی که شهروندان خود اعدام می کنند، قرار دارد.

اما سوی ديگر، چهره و نماد “حقوق بشر” در ايران محمد جعفر پوينده است ، مترجم و کوشنده ی فرهنگی و سياسی ِ آزادانديش و آزاديخواهی که توسط ” سربازان امام خمينی” به قتل رسانده شد.

محمد جعفر پوينده، چهره و نماد حقوق بشر در ايران

محمد جعفر پويند ه ، نويسنده ، مترجم و فعال فرهنگی و سياسی و حقوق بشر، در سن ۴۴ سالگی در آستانه پنجاهمين سالگشت انتشار اعلاميه جهانی حقوق بشر در هجدهم آذر ماه سال ۱۳۷۷ توسط ماموران وزارت اطلاعات حکومت اسلامی به قتل رسيد تا بار ديگرحکومت اسلامی کينه اش را نسبت به حقوق بشر و پيام آوران اش نشان داده باشد. کارمندان عاليرتبه ی وزارت اطلاعات حکومت اسلامی پوينده را ربودند، او را وحشيانه به قتل رساندند و” جسدش رادر کنار پل بادامک شهريار رها کردند ….به گزارش پزشک قانونی پوينده را به وسيله ی سيمی مسی خفه کرده بودند…” (۴)

قاتلتن پوينده يکشنبه بيست و نهم آذر ماه ۱۳۷۷ با عنوان ” فداييان اسلام ناب محمدی مصطفی نواب” مسؤليت قتل محمد جعفر پوينده و محمد مختاری و داريوش فروهر و پروانه فروهر را ” که خيال فاسد گسترش فسق و فجور را در سر می پروراندند” به عهده گرفتند.(۵) و پانزدهم دی ماه ۱۳۷۷ وزارت اطلاعات حکومت اسلامی اعلام کرد: ” با کمال تاسف معدودی از همکاران…دست به اين اعمال جنايتکارانه زده اند.” (۶)، ودر بيست و يکم دی ماه ۱۳۷۷ در برنامه راديو تلويزيونی “چراغ” ، حجت الاسلام روح الله حسينيان، رياست مرکز اسناد انقلاب اسلامی و از مدافعان قتل های زنجيره ای که به اعتراف خودش ” زمانی قاتل بوده است ” در مورد قتل محمد مختاری و محمد جعفر پوينده شمه ای ديگر از حقوق بشر اسلامی بيان کرد :”مقتولان از مخالفان نظام بودند به طوری که بعضی از ان ها حتا مرتد بودند و عده ای ديگر ناصبی بوده و نسبت به ائمه اطهار(ع) جسارت می کردند”:(۷)

“جرم”های محمد جعفر پوينده

۱- محمد جعفر پوينده مبلغ و مروج و پيام آور حقوق بشر در ايران بود. چند ماه قبل ازربودن و خفه کردن اش کتابی تحت عنوان ” اعلاميه حقوق بشر و تاريحچه آن ” اثر گلمن جانسون را از فرانسه به فارسی بر گرداند و نشر نی آن را منتشر کرد. پيش از انتشار اين اثر پوينده ” پرسش و پاسخ در باره حقوق بشر” اثر ليا لوين را نيز ترجمه کرد ه بود که نشر قطره آن را به سال۱۳۷۷ انتشار داد.

۲- او از مدافعان آزادی انديشه و بيان در ميهنمان بود و نظر و خواست اش را جسورانه بيان می کرد:
.” ….هر گونه محدوديتی که در قانون برای آزادی بيان تعيين شود، به وسيله ای برای سرکوب انديشه ها و آثار مخالف بدل می گردد و به همين سبب است که آزادی قلم بايد از دسترس حکومت ها بيرون باشد. اگر در قانون به دولت اجازه داده شود که محدوديتی برای آزادی بيان قايل شود، در واقع دولت می تواند هر وقت که لازم ديد به بهانه ی همين محدوديت ها هر گونه مانعی را بر بيان انديشه ها و آثاری که به گمان خودش نا مطلوب و زيان بار هستند ، به صورت قانونی تحميل کند. بنابراين آزادی انديشه و بيان و نشر نبايد به هيچ وجه محدود، مقيد و مشروط شود…..”(۸)

۳- پوينده از اعضای مؤثر و متفکر کانون نويسندگان ايران بود که شجاعانه در راه فعال کردن کانون نويسندگان ايران تلاش می کرد. پوينده نقشی پر اهميت در آغاز دوره سوم فعاليت کانون نويسندگان ايران داشت.” او در تدوين، انتشارو دفاع از متنی که “متن۱۳۴ نويسنده” نام گرفت و به لحاظ نظری نقطه ی عطف دمکراتيک و مدرنی در فعاليت کانون نويسندگان محسوب می شود، نقش چشمگيری داشت..” (۹)

۴- پوينده يکی از پرکارترين مترجمان سرزمين مان بود که به گفته ی خودش ” روزی ۲۰ ساعت ” کار می کرد. پوينده ” در فاصله ی ۱۰ سال ۲۷ کتاب نسبتا” سنگين و دشوار را از فرانسه به فارسی ترجمه کرد که در نوع خود کم نظير است “(۱۰) ، ترجمه ی آثاری در عرصه فلسفه و جامعه شناسی ،آزادی بيان ، آموزش و پرورش کودکان ، انقلاب های اجتماعی ، تبعيض های جنسی و… .

برخی از ترجمه های پوينده ، اين ها هستند : آثاری از اونوره دو بالزاک ( پير دختر و کوبسک ربا خوار)، ماکارنکو ( راه زندگی ، راهنمای آموزش پدران و مادران، و آموزش و تربيت کودکان )، لوسين گلدمن( جامعه شناسی ادبيات – دفاع از جامعه شناسی رمان- و جامعه ، فرهنگ و ادبيات )، جورج لوکاچ( جامعه شناسی رمان- بالزاک زولا، استاندال-، و تاريخ و آگاهی طبقاتی ) ماکس هورکهايمر( سپيده دمان فلسفه تاريخ بورژوايی)، ژاک دونت ( درآمدی بر هگل)، آندره ميشل ( پيکار با تبعيض جنسی) ، النا جانينی بلوتی( اگر فرزند دختر داريد…جامعه شناسی و روانشناسی شکل گيری شخصيت در دختر ها)، بنوات گرو ( زنان از ديد مردان)، ميخاييل باختين ( سودای مکالمه، خنده ، آزادی ) و آثاری از آلوارو گارثون، آنتونيو گرامشی، گی – پلاتينی بونژور، ويويان فورستر،ژان لويی کالوه، ميشل لوی و……

۵- پوينده با برخی از نشريات همچون جامعه سالم ، آدينه، فرهنگ توسعه ، جهان کتاب ، پيام يونسکو، جامعه مدنی و جوانان و… همکاری می کرد و ترجمه ها و تاليف هايی در اختيار آنان قرار می داد.مصاحبه های او در رابطه با کانون نويسندگان ايران، آزادی بيان، جامعه ی مدنی و حقوق بشر مجموعه ای ارزشمند و ماندگاراند . ” او بی هيچ چشم داشتی مقاله های خود را در اختيار نشريات می گذاشت ، و اين در حالی بود که معاش روزمره اش به سختی تامين می شد” (۱۱)

۵- و بالاخره اينکه پوينده نقد و نفی جباريت می کرد:
” …. بدا به حال حکومتی که ملت اش با اختناق و سانسور از انحراف و فساد محفوظ بماند. چنين ملتی در واقع گرفتار ضعف درونی و بيماری مهلکی است که کار سازترين راه رفع آن ارتقای آگاهی و اعتلای فرهنگی جامعه است که بدون آزادی کامل بيان ممکن نمی گردد. ملتی که آگاه ، آزاد، شاد و مرفه باشد، خوب را از بد تشخيص می دهد، از امنيت، منافع و حيثيت ملی خود جانانه دفاع می کند و برای حفظ دستاورد های خويش از هيچ تلاشی خودداری نمی ورزد”(۱۲)

زير نويس:

  • این مقاله قدیمی ست، آذر ماه سال 1390 منتشر شد.
    ۱ـ http://207.182.141.104/videos/full/63197
    ۲- جنايتکاران تحصيلکرده ( بخش سوم) /
    http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=12748
    ۳- روز جهانی حقوق بشر اسلامی و کرامت انسانی، مصاحبه روزنامه همشهری با محمد حسن ضيايی فر، دبير کميسيون حقوق بشر اسلامی ايران در تاريخ ۱۱/ ۵/ ۱۳۸۹
    http://www.mtedalat.com/index.php?option=com_content&view=article&id=175:1389-05-16-08-59-27&catid=45:1389-01-22-09-32-05&Itemid=104۴ و ۵ و ۶ و۷- صدای آواز، يادنامه محمد مختاری و محمد جعفر پوينده ، کانون نويسندگان ايران، پاييز ۱۳۷۸، انتشارات فصل سبز/ تهران
    ۸- فرهنگ توسعه ، شماره های ۳۵-۳۶ ، مردادماه ۱۳۷۷
    ۹ و ۱۰ و ۱۱- محسن حکيمی ، جان باخته ی راه آزادی، مروری بر زندگی و آثار محمد جعفر پوينده ، صدای آواز( منبع ۴ و…)
    ۱۲- فرهنگ توسعه ، شماره های ۳۵-۳۶ ، مردادماه ۱۳۷۷
 تحریف و تفرقه “پروژه وزارت اطلاعات” مسعود نقره کار

 تحریف و تفرقه “پروژه وزارت اطلاعات” مسعود نقره کار

خواسته و ناخواسته سلاخی و تحریف تاریخ مبارزات آزادیخواهانه در میهنمان سبب تشدید و گسترش تفرقه وتشنج در میان اپوزیسیون حکومت اسلامی، و غلطیدن به مغاک پروژه های “وزارت اطلاعات” حکومت اسلامی پیامد خواهد داشت .

این روزها که نیاز به همیاری، همگرایی و همبستگیِ اپوزیسیون حکومت اسلامی  بیش از هر هنگامی  ضروری می نمایدّ بلند گوها و رسانه هایی حسابگرانه در بارۀ مخالفان سیاسی رژیم محمد رضا پهلوی، که مخالفان سر سخت حکومت اسلامی اند، گفته ها و نوشته های غیر واقعی و تحریف شده جار می زنند و برچسب های ناچسب می زنند.

مگر می شود فراموش کرد که بسیارانی از زندانیان سیاسی دوران پهلوی روشنفکران آزادیخواهی بودند بسانِ خلیل ملکی و شاپور بختیار.

” خلیل ملکی سوسیال دمکراتی اهل گفت‌وگو بود و هراسی از این نداشت که با اصحاب قدرت هم گفت‌وگو کند، چرا که گفت‌وگو و مذاکره را امری لازم می‌دانست. از جمله آنها، دو نشستی که با شاه ایران داشت.”

خلیل ملکی نه اسلام گرا بود( مثل خامنه ای)، نه طرفدار مبارزۀ مسلحانه علیه رژیم شاه، او یک سوسیال دموکرات آزاداندیش، آزادیخواه و عدالت جو بود.

خلیل ملکی ” بعد از اینکه با یک نماینده عضو حزب کارگر مجلس بریتانیا ملاقات کرد، برای بار دوم دستگیر، و به سه سال زندان محکوم شد. رهبران سوسیالیست جهان بشدت با این حکم مخالفت کردند. بعد از حدود یک سال و نیم ساواک تصمیم گرفت که از آزار ملکی دست بردارد چون فهمید که او بیمار و در آستانه مرگ است.سااواک در گزارشی به این نتیجه رسید که «اگر او در زندان بمیرد از او قهرمانی خواهند ساخت و….”

تاریخ را تحریف و وارونه نکنیم.  همۀ زندانیان سیاسی دوران محمد رضا پهلوی را کسانی مثل خامنه ای قلمداد کردن ، نادرست و غیر واقعی و جعل تاریخ است.

اینگونه که اپوزیسیون پیش می رود ما در اینجا و حکومت اسلامی در میهنمان مانده گارانیم – چنین مباد

گریز از پذیرشِ تقصیر

گریز از پذیرشِ تقصیر

مسعود نقره کار

گریز از پذیرش تقصیر، و فرافکندن و نسبت دادن  ضعف ها، ناکامی ها  و واماندگی ها به دیگران، گرایشی قدرتمند در روش و منش فرهنگی و سیاسی درجامعۀ ماست. این اختلال به عنوان یکی از انواع فرافکنی، نه فقط در میان مردم عادی حتی در میان روشنفکران جامعه وجود داشته است، روشنفکرانی که  تلاش بی وقفه  در راستای جستجوی حقیقت، و نقد و بازنگری افکار و رفتار خویش، شناخت جامعه و کوشش برای برداشتن موانع در راه پیشرفت انسان و جامعه می بایست از ویژگی آن ها باشد. 

این ” گریز” واکنشی روانی -احساسی و عاطفی ست که  بر بستر نا آگاهی و یا به عنوان تلاشی هدفمند برای به انحراف کشاندن و سمت و سو دادن به افکارعمومی برای پرداختن به مسایل، موضوع‌ها و عوامل غیرواقعی پدید می آید. نقش ناکامی‌ها‌ی عقیدتی، آرمانی، باورهای اجتماعی و سیاسی و پیش داوری‌های اعتقادی (دینی – مذهبی، ایدئولوژیک و…) را نیز در گریز از پذیرش تقصیر و فرافکنیِ کین توزانه باید دید.

یکی از نقدهایی که متوجه روشنفکران و جامعه روشنفکری ست ویژگی زیانباری ست که با مفهوم ” دشمنی”،” کینه اندوزی”، “کین توزی” یا ” روسانتیمان” (Ressentiment)به عنوان بخشی از” بحران ذهنی  روشنفکری ایران ” مورد بحث و گفت و گوست، ” اگویی که دشمنی می آفریند تا خود را از احساس گناه رها کند” با این اندیشه که “باید دیگری وجود داشته باشد تا من بتوانم از این احساس حقارت و نفرت آزاد بشوم.”(1).

عدم پذیرش مسئولیت های فردی، اجتماعی و تاریخی  از موانع مهم در راه رشد روشنفکران و روشنفکری ست. همه ضعف ها، حس های ناخوشایند تحقیر شدگی ها، واماندگی ها و عقب ماندگی هایمان را به گردنِ عرب ها و مغول ها و… و سپس تر روس ها و انگلیسی ها و امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم امریکا  انداختن، نگاهی  مسئولانه و روشنفکرانه به تاریخ و رخدادهای سیاسی و اجتماعی نبوده است. بی تردید نقش عوامل “بیگانه” و “خارجی” ها در بروز عقب ماندگی ها را باید دید اما نقش اساسی و اصلی به خودمان و فقر فرهنگی، فلسفی و فقدان تفکر انتقادی بر می گردد، در پیدائی و تداوم چنین ” فقر”ی نقش استبداد و ذهنیت استبدادی، مذهب، ضعف” ذهنیت علمی و فلسفی” و به طور کلی ساختارهای بازدارنده سیاسی و مذهبی و فرهنگی و اخلاقی را هم باید دید.

یکی از پدیده های مهمی که  در واماندگی و عقب ماندگی جامعه ما و نیز جنبش روشنفکری در میهنمان نقش داشته و دارد، پدیدۀ “غرب ستیزی” و انداختن همۀ مصائب به گردن “غرب” است. سخن بر سرِ نقد مفهوم و پدیده “غرب” نیست، روشنفکران غربی خود شان بزرگترین منتقدان شالوده های روشنفکری و روشنگری و”غرب” بوده اند، آنچه که ” روشنفکر نماها” و بسیاری از کنشگران سیاسی و فرهنگی در رابطه با “غرب” مطرح کرده اند نه نقد که نفی مطلق” غرب” به ویژه مظاهر فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و صنعتی آن بوده است. برخی از این جماعت بی انصافانه نقش مثبت غرب را در تغییر جامعه ما، حتی در حدِ ماشین زیر پایشان انکار کرده اند.

چهره هائی نظیر سید احمد فردید، علی شریعتی، داریوش شایگان، جلال آل احمد، سید حسین نصر و مشابهین و شاگردانشان با غرب هراسی و مدرنیته ستیزی علاوه بر ترویج دشمنی و کین توزی و نفرت، موانع بسیاری در راه پیشرفت و توسعه در جامعه ایجاد کرده اند. این مجموعه در تقویت روشنفکر ستیزی و به قدرت رسیدن روحانیون و آخوندها نقش مهمی ایفا کرده اند.

  “غرب ستیزان” با نفی مدرنیته و ارزش‌ها و فرهنگ غرب افکارعمومی را نیز درهمین مسیر سوق داده اند. رویکردهای غرب ستیزانه و مدرنیته‌ هراسی این نوع افراد  ترویج دشمنی و کین توزی در جامعه و تقویت آخوندیسم و خمینیسم بوده است.

بخشی از روشنفکران چپ‌گرا نیز تحت عنوان و بهانۀ  مبارزه با امپریالیسم غرب در شکل دادن به گفتمان غرب‌ستیزی و مدرنیته‌هراسی و هراس از ارزش‌های فرهنگی و سیاسی غرب در دشمنی و کین توزی و فرافکندن ضعف ها و خطا ها یشان به بیرون از خود، نقش  ایفا کرده اند.

این نوع بیرون ریختن  و فرافکندن لغزش‌ها و خطاها با هدف راضی کردن خود و کاهش احساس گناه، اضطراب و استرس ناشی از فکر و عمل ناپسندِ خود، انجام می شود. فرافکندن سهیم کردن دیگران در حس‌های ناخوشایند خود نیز هست، فرافکن و کینه توز و حسود نه فقط عیب خود به گردن دیگران می‌اندازد حتی عیب‌ها و نقص‌های طرف مقابل را بر پایه خواست و میل خود بزرگ و غیر واقعی جلوه می‌دهد. فرافکن وقتی لغزش و خطائی مرتکب می‌شود، به ویژه آن هنگام که لغزش و خطا بر ملا می‌شود، سعی می‌کند طرف مقابل و مخالف خود (و حتی موضوع و فاعلی خیالی) را خطاکار نشان دهد و او را همسان وهمسنگ خود یا بدتر از خود وانمود کند.

برخورد احساسی و عاطفی، و گاه شیفته وار و نوستالژیک به گذشته تاریخی و یا پاره ای ارزش های فکری و فرهنگی و ادبی مان با این خیالپردازی ها که ما همه چیز داشتیم و دیگران آن را از ما گرفتند، یکی دیگر از عواملی ست که بخشی از روشنفکری مان  را به ورطه فرافکنی و ” روسانتیمان” سوق داده است.
فرافکنی با پاره‌ای از مکانیسم‌های دفاعی – روانی مثل انکار کردن، تحریف کردن، تهاجم انفعالی، واپس زدن و تلاش در فراموش کردن نزدیکی دارد. روش ” فرار به جلو” که در عرصهٔ سیاست و میان سیاسیون رایج است، یعنی در موضع خطا کاری و ضعف قرار داشتن اما از بی خطائی و بی لغزشی، و از قدرتمند بودن سخن گفتن و تلاش برای نشان دادن کنترل و مدیریت از موضع ضعف، با فرافکنی همخوانی هائی دارد. “تئوری توطئه” و توطئه بینی و بد گمانی نیز در بطن خود نوعی فرافکنی نهفته دارد.
فرافکنی ضعف ها و واماندگی ها فردی و اجتماعی به گردن دیگران نیز در روابط میان افراد و گروه های اجتماعی جامعه  وجود دارد، روندی که  مانع شناخت ریشه ها و دلایل ضعف ها و واماندگی ها شده است  و روابط اجتماعی و همبستگی اجتماعی را دچار عدم تعادل و اختلال کرده است. این ویژگی زیانبار”خطای خود را ندیدن و آن را به گردن دیگران انداختن”  را مردم میهنمان حداقل دو قرن اخیر شاهد بوده و تجربه کرده اند.

فرافکنی درون جامعه ای را برای نمونه در رابطه با انقلاب بهمن 57 شاهدیم.

هرکس و هر جریانی بروز این انقلاب و نکبت‌های ناشی از آن را بدون کمترین احساس مسئولیت تاریخی نسبت به عملکرد خود، به گردن دیگری می‌اندازد، و این همان راه و روش و روندی ست که مانع شناخت دقیق این پدیده و درس گیری از آن شده است. فرافکنان راه بررسی و نقد سازنده در رابطه با انقلاب بهمن را بسته اند و به دلیل عدم علاقه مندی به شناخت واقعیت و دست یافتن به حقیقت، فقدان حوصله و صبوری لازم و نیزتعصب ورزیدن به نظر و اعتقاد ومیل و خواست خود امان نمی‌دهد پدیده انقلاب بهمن ۵۷، و یا هر رخدادی که بر وفق مراد او نبوده و نیست، به درستی و واقع بینانه بررسی و شناخته و از لغزش‌ها و خطاها درس گرفته شوند. شکست خوردگان و غرض ورزانِ عرصه‌های سیاسی، عقیدتی و آرمانخواهی‌های اتوپیائی غیرمسؤلانه وبا نادیده گرفتن پیوندهای تنگاتنگ پدیده‌های تاریخی و اجتماعی، فرافکنی می‌کنند و علل رخدادها و حوادث را به بیرون از خود نسبت می‌دهند. این نوع نگاه نه فقط راه درس گرفتن و تجربه آموزی نیست بلکه سبب تشدید درگیری‌های اجتماعی و بروز و تشدید خشم و خشونت وخصومت میان افراد و گروه‌های اجتماعی خواهد شد و راه گشا نبوده و نخواهد بود.

****

منابع:

1- داریوش آشوری:”رهیافتی به بحران ذهنی روشنفکری ایرانی در پرتو مفهوم کین توزی نزد نیچه و ماکس شلر”

گزارش فیروزه خطیبی، لس آنجلس، بخش مطالعات زبان و فرهنگ خاورمیانه دانشگاه لس آنجلس،

۱4 خرداد ۱۳۹۱ – ۳ ژوئن ۲۰۱۲ / و ن.ک به نشریه نگاه نو، ش.۱۱۷، بهار۱۳۹۷مفهوم ‘کین توزی’ و بحران ذهنی روشنفکری ایرانی – BBC News فارسی