مسعود نقره کار ـ از مغاک تباهی در سیاهی شب میآید تا سپیدۀ خونین داغ در جان مادران بکارد و ستارهها را خاموش کند. رعشه مرگ بردار، چشم بند بر چشمهای زندگی و شادی، خفه کنندۀ رویاها و آرزوها، و صدای ریزش قطرههای ادراری که درلابلای هر واژهاش جاری میشود. مؤذن است که گواهی میدهد بجز الله دیگر معبود به حقی نیست. و با همقطارانش برریلِ جنون واژهها و اشک و خون و ادرار و ضجه وجنازه به پیشوازِ بزرگترین معبودشان میروند. تمام حجم دلهایشان ستایش مرگ و گریز از زندگی و شادی ست و آنچه در انزوای سینههایشان مثله و دفن کردهاند مهربانی و عشق و انسان است.
اذان صبح را حکومت اسلامی معنا کرده است: در هم شکستنِ حنجره آوازِ زندگی. ضجههای جان و جهان سوز که آرام آرام با بانگ برخاسته از خاردستههای مساجد و گورستانها با صدای پای خورشید همراه میشوند. بانگِ سهیم کردنِ همگان در جنایت، بانگ قصاص برتَلی از گردنهای شکسته و کبود، قلبها و سینههای دریده، چشم و دست و پای خونین و صدای قطرههای خون و اشک.
اذان صبح است: بانگی که گلبانگ زندگی به زیر میکشد. حَیَّ عَلَىٰ خَیْرِ ٱلْعَمَلِ بشتابید به سوی بهترین کار. بانگ ِ بیداریِ شکنجه گران و قاضیان اعدام، آغاز ذبح شرعی در قتلگاههای اسلامی، دریده شدن قلبها با چاقو و قمه در خانهها و گذرگاهها، خفه کردنِ مخالفان سیاسی وعقیدتی و دگراندیشان. آغاز روزی دیگر برای زندگی با ترس و تحقیر و توهین و تهدید. آغاز روزمرگیِ مردمانی عصبی و زجرکشیده، غوغای فقر و گرسنگی و خشونت، و نابودیِ به ظاهر خاموشانی که افسردگی گرمای زندگیشان ربوده است. معتادان به هنگام اذانِ مرگ در حاشیه خیابانها و درون آلونکها و کارتنها خمار و سیم کشان به مواد و مرگ واره گی فکر میکنند. بانگِ حراجِ فروش کلیه و الله اکبریِ که قطع دست و پا و صفیر شلاق درشهر منتشر میکند. جاری شدنِ عفونت و چرک و لجن از دهانهای گشاد و گشوده از مردابِ مردارهای منابر و منارهها.
حَیَّ عَلی الفَلٰاحِ، حَیَّ عَلی الفَلٰاحِ: بشتابید به سوی کامیابی، بشتابید به سوی کامیابی و آغاز روزی دیگر، که کودکان خودکشی کنند و زنان در اعتراض به ستمگری، خود را به آتش بکشند. نوجوانان تن فروش برای جلب مشتری و فروش جان و جهانشان بَزک کنان آماده شوند. کارتن خوابها خمیازه کشان کارتنها گوشهای مخفی کنند که ماموران کارتنهایشان ضبط نکنند تا شبی دیگر کارتنها را با کابوس و رویاهایشان شریک کنند. کودکان گل فروش خواب آلود چهارراهها را برای عابران گلباران میکنند و نگران به خانوادههایشان فکر میکنند که در میان زبالهها به دنبال غذا میگردند. بانگ بیداریِ کودکان کار، دستفروشها و آشغال گردها.
اذان را حکومت اسلامی معنا کرده است. بانگ واژگان نیستی به افقِ مرگ در همآوایی با کینه و نفرت، انتقام و خشونت. رو به سوی قبلهای که بذرِعزا و مرگ و نیستی در جهان پراکنده است. حَیَّ عَلَىٰ خَیْرِ ٱلْعَمَلِ، بشتابید به سوی بهترین کار و صدای شُرشُر ادار قربانی، جاری در میان واژهها.
روشنفکری پدیدهای فرا جنسیتی ست و” فکر” مردانه و زنانه، درمعنای فکرِدرجه یک و دو، وجود نداشته و ندارد. زنان بسیاری با فکری”روشن”، تاثیرگذار و پیشگام در جنبش روشنفکری میهنمان حضور فعال داشته اند، زنانی پرسشگر، نقاد و شک کننده، آینده نگر، تولید کننده ایده، گفتمان ساز و آزادیخواه.
زنان روشنفکر با پرسشگری، تفکری نقادانه و شک کننده، گذشته و حال به ويژه سنتها و نهادهاي سنتي و خرافه به زیر تیغ تشریح و ریشه یابی برده اند تا با توان سنجش و تفکیک و به گونهای روشمند راهي به سوي نو شدن و نو کردنِ عرصه های فکري، رفتاري، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي بجویند و بنمایانند. زنانی گزینهساز که آنچه را نقد ونفی کرده اند برایش جایگزینی متفاوت و نو داشته اند و با پرسشگری، نقادی و شکاکی پدیداریِ تغییر و ترویج هنجارشکنی انتظار کشیده اند. آینده ای تجسم کرده اند و امید به تحقق اش بسته اند.”سازنده تاریخ آینده ” شده اند و نشان داده اند جهان روشنفکری میدان جهش به سوی آینده است، آینده ای مدرن و نوگرایانه. خواستار نو کردن اندیشه و کردار، مدرنیته، مدرنیزم و مدرنیزاسیون(تجدد و نوسازی) بوده اند با این درک که مدرنیته امری ذهنی و رفتاری و مدرنیزاسیون عینیتی ست که بدون مدرنیته عملی نیست.
نکته مهم دربررسی و شناخت و تحلیل از روشنفکر و روشنفکری این است که نمی باید به این پدیده انسانی – اجتماعی منزه طلبانه و کمال گرایانه نگریست. روشنفکر انسان است و مثل هر انسانِ دارای کنش اجتماعی از لغزش و خطا و کمبودهای گوناگون مبری نیست. در نگاه به روشنفکر و روشنفکری به ویژه نگاه سنجشگرانه و یا به وقت داوری و قضاوت در بارۀ آنان ویژگی های شرایط ، محیط زیست و زندگی شان را می باید مد نظر داشت.
******
فخرعظمی ارغون (فخرالتاج ارغون زاده- فخرعادل خلعتبری) (۱۲۷۷-۱۳۴۵) روزنامهنگار و شاعر و کنشگر اجتماعی و فرهنگی، همسرجمال الدین عادل خلعتبری، شاعر و از مؤسسان” انجمن دانشوران ایران” و مادر سیمین بهبهانی است. او در سال ۱۳۰۳ ه.ش با عباس خلیلی (مدیر روزنامه اقدام) ازدواج کرد. سرآغاز این آشنایی یک غزل انقلابی با مطلع زیر بود که فخرعظمی برای روزنامه فرستاده بود:
مُلک را از خون خائن لالهگون باید نمود.
جاری از هرسوی کشور جوی خون باید نمود
……….
بکوش ای زن و برتن زعلم جامه بپوش
خوش آن زمان که چنین جامه ات به تن باشد
……..
چرا ضعیفه در این ملک نام من باشد
صبا ز قول من این نکته را بپرس از مرد
صد و پنجاه غزل، رباعی، قصیده و ترجیعبند از او که در نشریات آن زمان چاپ شده بود، و بیشتر با تخلص “فخری”، موجود است. فخر متناسب با شرایط اجتماعی روز شعر مینوشت و یادآور سرودههایش شاعران انقلاب مشروطه بودند که شور و هیجان زیادی در آن ها وجود داشت.” محتوی شعر او بیشتر اجتماعی و برانگیخته از نابسامانی های زمان او”وعشق به میهن و ایراندوستی و آزادی است. ” شعر او را میتوان تلفیقی کلی از قالب های اشعار میهنی و اندیشۀ نوین سیاسی دانست. با آغاز طلیعۀ جنبش مشروطه، مضمون اشعار زنان دگرگون شد و مفاهیم و معانی جدیدی که حاکی از شوق و شور به آزادی و عدالت بود، جای خطاب گذشته را گرفت. فخرعظمى در زمرۀ شاعران انقلابی آن روزگاران به شمار می رود. او در شعرهای خود به مسائل سیاسی و اجتماعی توجه خاص داشت. شعرهای فخرعظمى به دور از هرگونه تعقید و تصنع لفظی و معنوی، گرایش به زبان محاوره دارد، و ساده، روان و دلنشین است. در شعرهایش، نشانه های شاخص زمانۀ او به چشم می خورد.”
او به دنبال اصلاحات و برابری و عدالت بود واز حقوق رنجبران و کارگران دفاع می کرد و خواهان آزادی و استقلال بود.
فلک ای کاش هم به کام رنجبر گردد
مهیا راحت و نعمت برای کارگر گردد.
از دیگر سروده های او میتوان به “مهر میهن”، درد وطن و پاینده باد ایران اشاره کرد.
“فخرعظمى به ترجمۀ شماری از اشعار شاعران و سخنوران غربی نیز همت نهاد، ازجمله ترجمۀ اشعار شاعر انگلیسی الاویلکاکس از سخنوران نامدار انگلیسی، و ترجمۀ اشعار آلفرد دُ وینیی، شاعر بزرگ فرانسه بـود.”
فخرعظمی از عباس خلیلی دارای یک دختر به نام سیمین (سیمین بهبهانی) بود. این ازدواج در سال ۱۳۱۰ به جدایی انجامید. چندی بعد با عادل خلعتبری، مدیر روزنامه آینده ایران ازدواج کرد و نام خود را به خواسته همسرش به فخر عادل تغییر داد و از همسر دوم خود صاحب سه فرزند به نامهای عادل نژاد (غوغا) و عادل دخت (ترانه) و عادل فر (سهراب) شد
در سال ۱۳۰۳، فخرعظمی و گروهی از زنان روشنفکر مانند نورالهدی منگنه، محترم اسکندری، ملوک اسکندری و فخرآفاق پارسا هسته مرکزی «انجمن نسوان وطنخواه» را تأسیس کردند. هدف از این کار به دست آوردن حقوق برابر با مردان و امکان آموزش و پرورش دختران بود. در همین ایام انجمن توانست تعدادی از زنان با سواد را که مشتاق خدمت بودند به خدمت و عضویت بگیرد و هر کدام در انجمن مسئولیتی به عهده گرفتند. با تعطیلی انجمن نسوان وطنخواه در ۱۳۰۸ ش، فخرعظمى همکاری خود را با «کانون بانوان» در کنار زنان تحصیلکردهای چون صدیقه دولتآبادی، هاجر تربیت، فخرآفاق پارسا، فاطمه سیاح، مهکامه محصص، بدرالملوک بامداد و تنی چند از بانوان آزاداندیش آغاز کرد و سالها به فعالیت در این انجمن ادامه داد. از سال ۱۳۰۸ ش، با همکاری همسر دوم خود روزنامۀ آیندۀ ایران را منتشر کرد و چندی بعد، اقدام به انتشار روزنامۀ بانوان یا نامۀ بانوان نمود.
از دیگر فعالیت های وی فعالیت در انجمن ادبی دانشوران بود. این انجمن شب های جمعه به همت وی و همسرش، عادل خلعتبری و با حضور و سخنرانی بزرگانی چون سعید نفیسی، محمدتقی بهار، غلامرضا رشید یاسمی، مریم میرهادی، ژاله اصفهانی، محمدحسین شهریار، صادق رضازادۀ شفق، ابوالقاسم انجوی شیرازی و تنی چند از دیگر ادیبان برگزار می شد. ریاست جلسه ها با عباس فرات یزدی بود. ابوالقاسم حالت و غلامرضا روحانی نیز شعرهای فکاهی می خواندند. فخرعظمى خود نیز در این انجمن سخنرانی می کرد و شعر می خواند.
فخر عظمی در دو مدرسه دخترانه ناموس و دارالمعلمات زبان فرانسوی درس میداد.علاوه بر سوادآموزی، آموزش نقاشی، گلدوزی، آشپزی، خیاطی و سایر کارهای هنری، کمک به زنان بیسرپرست، تهیه جهیزیه برای دختران نیازمند، دادن وام به افراد مستمند از دیگر فعالیتهای انجمن بود. بعد از تعطیل شدن انجمن نسوان وطنخواه، فخر همراه با صدیقه دولتآبادی، هاجر تربیت، فخرآفاق پارسا، فاطمه سیاح، مهکامه محصص، بدرالملوک بامداد، همکاری خود را با کانون بانوان ادامه داد.
سیمین بهبهانی میگوید:
“عجیب آنکه مادر با اصرار تمام از خورد و خوراک و پوشاک ما میکاست و مخارج مدرسه را میپرداخت. از یکی از حقوقدانان خواهش کرده بود که هفتهای یک بار در دبیرستان حاضر شود و به آنان در مسائل حقوقی کمک کند. موارد ضعف حقوق زن را یادآور شود و به آنان بیاموزد که هنگام ازدواج در عقدنامه چه شرایطی را به عهده مرد بگذارند که در آینده زندگی شادتر و موفقتری داشته باشند. زنان موظف بودند هفتهای یک بار در انجمن ادبی نوشتهها یا شعرها یا داستانهایی از خود یا ازنویسندگان برجسته بخوانند. همه این مطالب به بررسی و نقد و اظهارنظر گذاشته میشد. ماهی یک تئاتر هم که بازیگران آن خود خانمها بودند در این مدرسه اجرا میشد. نمایشنامه را هم غالبا خودشان مینوشتند.”
فارسی و عربی و فقه و اصول را در مکتبخانه خصوصی خواند و با متون نظم و نثر آشنایی کامل داشت و زبان فرانسه را نیز زیر نظر یک مربی سوئیسی آموخت و گواهینامه پایان تحصیلات مدرسه ژاندارک و مدرسه آمریکایی را هم اخذ نمود. او موسیقی سنتی ایرانی را هم نزد یک بانوی کلیمی به نام خانم جان مشاق فراگرفت. در تأسیس مدارس دخترانه نیز نقشی چشمگیر داشت، زبان فرانسه تدریس میکرد و آموزگار رسمی آموزش و پرورش بود. سالها در دبیرستانهای ناموس، دارالمعلمات و نوباوگان تهران تدریس نمود. فخرعظمی سالها مدیریت مدرسه بزرگسالان را به عهده داشت و با وجود مشکلات فراوان و هزینههای سنگین مدرسه هرگز راضی نمیشد مدرسه را تعطیل کند. او حتی با فروختن وسایلی که از خانه پدری برایش به ارث مانده بود تلاش میکرد مدرسه را حفظ کند.
فخرعظمی ارغون علاوه بر این کار در هر ماه یک تئائر هم در این مدرسه راهاندازی میکرد. بازیگران تئاتر خود خانمها بودند و نمایشنامه را هم خودشان مینوشتند. وی هنر موسیقی را از داییاش ارفعالملک به ارث برده بود. او هم شعر میگفت و هم تار مینواخت. فخرعظمی ابتدا نزد خانم جان مشاق، ضمن آموزش تار هفت دستگاه موسیقی را فراگرفت سپس به پیشنهاد ارفعالملک نزد عبدالله دوامی معروف به عبدالله خان دودانگه رفت.
فخرعظمی از سال ۱۳۱۱ سردبیر روزنامه آینده ایران شد و در سال ۱۳۱۴ مجله بانوان را منتشر کرد.
در زمانی که استخدام زنان در پستهای اداری معمول نبود و هیچ زنی به فکر اشتغال در ادارات و پستهای اداری و دولتی نبود، ازنخستین زنان شاغل بود که در سال ۱۳۱۶ شمسی با سمت معاونت تعلیمات نسوان در وزارت فرهنگ و معارف وقت استخدام شد و در مدت یک سال فعالیت خود، تعدادی از زنان را برای همکاری در این حوزه انتخاب کرد. البته او به علت علاقهای که به تدریس داشت از این کار دولتی استعفا داد و دوباره به شغل معلمی روی آورد و به مدت سه سال در دبیرستان پسرانه پهلوی زبان عربی تدریس کرد.
وی در زمان رضاشاه عضو فعال کانون بانوان و از شهریور ۱۳۲۰ از اعضای حزب دموکرات ایران بود. بعد از شهریور 1320 نیز ” آزادی خلق” را منتشر کرد.
فخرعظمی ارغون ( فخرعادل) در سال ۱۳۳۷ بازنشسته شد و برای سرپرستی فرزندانش به آمریکا رفت و در سال ۱۳۴۵ در سن ۶۸ سالگی بدرود حیات گفت و مطابق وصیت اش در گورستان ابنبابویه به خاک سپرده شد. برسنگ مزارش نوشته شده است:” فخرعظمى ارغون، مدافع حقوق زنان”.
*****
منابع:
حجازی، بنفشه (۱۳۸۲)، تذکره اندرونی: شرح احوال و شعر شاعران زن در عصر قاجار تا پهلوی اول، تهران: نشر قصیده سرا، ص. ص ۱۵۱ تا ۱۵۶
ساناساریان، الیز (۱۳۸۴)، جنبش حقوق زنان در ایران (طغیان، افول و سرکوب از ۱۲۸۰ تا انقلاب ۱۳۵۷)، ترجمهٔ نوشین احمدی خراسانی، تهران: نشر اختران، ص. ص۷۴
پیرنیا، منصوره. سالار زنان ایران. ۱۹۹۵، انتشارات مهر ایران، مریلند، آمریکا
«فخرعظمی ارغون (فخر عادل خلعتبری) – یکی از نخستین بانوان روزنامه نگار ایرانی و مادر سیمین بهبهانی»، تارنمای کاربانو
کیهانی، معصومه. «نگاهی به مطبوعات زنان.» پرتال جامع علوم انسانی
توسلی، ناهید. «نامه بانوان.» شهرآرا آنلاین
مشیرسلیمی، علی اکبر، زنان سخنور، تهران، ۱۳۳۵ ش
سلیمانی، فرامرز، سه زن، فخر عادل، سیمین بهبهانی، ترانه سهراب، مجله عاشقانه،شماره142، بهمن ماه 1375
****
درخواست : مسعود نقره کار
مجموعه ای با عنوان “روشنفکر و روشنفکری در ایران” را آماده انتشار کرده ام. بخشی از این مجموعه به ” زنان روشنفکر” اختصاص دارد، به موضوع وپدیده ای که کمتر به آن توجه و پرداخته شده است. تا کنون تعدادی نام گرد آورده ام که در پایان این در خواست می آورم. اگر شما بانوی روشنفکری می شناسید که در لیست من نیست به آن اضافه کنید، بانویی که این ویژگی ها را داشته است: ” پرسشگر، نقاد و شک کننده، آینده نگر، تولید کنندۀ ایده، گفتمان ساز و آزادیخواه “.
با مهر و احترام
مسعود نقره کار
دی ماه 1402- ژانویه 2024
……………………..
تاج السلطنه، فاطمه زرینتاج برغانی قزوینی (طاهره و قُرَّةُالعَین)، عالمتاج قائممقامی( ژاله)، بیبیخانم استرآبادی، صدیقه دولت آبادی، بی بی مریم بختیاری، فاطمه سیاح ، صفیه فیروز، فخرعادل خلعتبری( فخرعظمی ارغون)، قمرالملوک وزیری، ستاره فرمانفرمائیان، فرخرو پارسا، فروغ فرخزاد، مرضیه احمدی اسکویی، سیمین بـِهْبَهانی، مهشید امیر شاهی، پروانه اسکندری (فروهر)، هما ناطق، نسرین ستوده، نرگس محمدی و… ( تا کنون دوستان در فیس بوک ده ها نام به نام های فوق افزوده اند)
برای ارائه نظر به فیس بوک مسعود نقره کار مراجعه کنید و یا با ای- میل زیر تماس بگیرید.
روشنفکری پدیدهای فرا جنسیتی ست و” فکر” مردانه و زنانه، درمعنای فکرِدرجه یک و دو، وجود نداشته و ندارد. زنان بسیاری با فکری”روشن”، تاثیرگذار و پیشگام در جنبش روشنفکری میهنمان حضور فعال داشته اند، زنانی پرسشگر، نقاد و شک کننده، آینده نگر، تولید کننده ایده، گفتمان ساز و آزادیخواه.
زنان روشنفکر با پرسشگری، تفکری نقادانه و شک کننده، گذشته و حال به ويژه سنتها و نهادهاي سنتي و خرافه به زیر تیغ تشریح و ریشه یابی برده اند تا با توان سنجش و تفکیک و به گونهای روشمند راهي به سوي نو شدن و نو کردنِ عرصه های فکري، رفتاري، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي بجویند و بنمایانند. زنانی گزینهساز که آنچه را نقد ونفی کرده اند برایش جایگزینی متفاوت و نو داشته اند و با پرسشگری، نقادی و شکاکی پدیداریِ تغییر و ترویج هنجارشکنی انتظار کشیده اند. آینده ای تجسم کرده اند و امید به تحقق اش بسته اند.”سازنده تاریخ آینده ” شده اند و نشان داده اند جهان روشنفکری میدان جهش به سوی آینده است، آینده ای مدرن و نوگرایانه. خواستار نو کردن اندیشه و کردار، مدرنیته، مدرنیزم و مدرنیزاسیون(تجدد و نوسازی) بوده اند با این درک که مدرنیته امری ذهنی و رفتاری و مدرنیزاسیون عینیتی ست که بدون مدرنیته عملی نیست.
نکته مهم دربررسی و شناخت و تحلیل از روشنفکر و روشنفکری این است که نمی باید به این پدیده انسانی – اجتماعی منزه طلبانه و کمال گرایانه نگریست. روشنفکر انسان است و مثل هر انسانِ دارای کنش اجتماعی از لغزش و خطا و کمبودهای گوناگون مبری نیست. در نگاه به روشنفکر و روشنفکری به ویژه نگاه سنجشگرانه و یا به وقت داوری و قضاوت در بارۀ آنان ویژگی های شرایط ، محیط زیست و زندگی شان را می باید مد نظر داشت.
زنان روشنفکر
در تاریخ میهنمان در توصیف و بیانِ نقش اجتماعی و سیاسی زنان و برابری زن و مرد در دوره هخامنشیان به سلطنت پوراندخت نخستین شاهنشاه زن در دوران ساسانیان و نقش تاثیر گذارِ زنان در دوران غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان و ترکان خاتون همسر ملکشاه سلجوقی و ملک جهان خانم (مهدعلیا) و … اشاره شده است. در کناراین زنان تاثیر گذار، زنان پرسشگر، نقاد، شک کننده، آینده نگر، گفتمان ساز و آزادیخواه در عرصه فرهنگ و سیاست کم نبوده اند.
فراسوی همهی روایتها جنبش مشروطه را میتوان سرفصل جنبش روشنفکری و حرکتهای اجتماعی و سیاسی زنان و طرح خواستهای آزادی خواهانه آنان دانست، حرکتهائی که همراه با آغاز دگرگونیهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، به ویژه در دوران تدارک و شکل گیری انقلاب مشروطه، شکلی جمعی وسامان یافته بخود گرفتند.
علیرغم نقش و تاثیر زنان در پیدائی و شکل گیری انقلاب مشروطه، به حاشیه راندن و حذف زنان روشنفکر ادامه یافت. در اولین دورهی مجلس شورای ملی، نه فقط هیچ عنایتی به حقوق زنان نشد، بلکه بار دیگر بساط تحقیر زنان را پهن کردند. اما بی عدالتیها زنان را برای دستیابی به حقوقشان مصممتر می کرد. آنان با برپائی تجمعهای مختلف، (به ویژه در تهران) و گسترش فعالیتهای جمعی در انجمنهائی همچون انجمن آزادی زن، اتحادیه غیبی نسوان، انجمن نسوان، انجمن مخدرات وطن و دیگر انجمنها و کمیتهها، در کنار انتشار نشریه و خبرنامه به تلاش و مبارزهای سخت و طاقت فرسا در راه تحقق خواستهای خود ادامه دادند.
روزنامه ها نیز در رابطه با تقویت فکر”روشن” در میان زنان و کردار روشنگرانه آنان تاثیر گذار بودند. برای نمونه “حبل المتین” در دفاع از حقوق زنان و صدای زنان آزاداندیش و آزادیخواه بودن جایگاه ویژه ای داشت.
در دوره رضا شاه با آن که با مشارکت سیاسی مردم واحزاب و سازمانهای سیاسی مخالفت میشد، زنان اما نفسی تازه کردند و مبارزه و تشکلها و انجمنهای آنها جان تازهای گرفتند. اکثر تشکلها و سازمان دهندگان آنها درارتباط با دربار بودند، اما نمونههائی نیز وجود داشتند که مستقل عمل میکردند. در این دوره نقش دربار در کنترل و سازماندهی مبارزه زنان در حدی بود که حتی شخص رضا شاه بر برخی از این تشکلها، سازمانها و کنگرههای مربوط به زنان نظارت داشت. “جمعیت نسوان وطنخواه” و “انجمن مخدرات وطن” به ریاست محترم اسکندری از تشکلهای فعال این دوره بودند.
در فاصله شهریورسال 1320 تا سالهای 32-1331 بر تعداد تشکلها و انجمنها و نشریههای زنان افزوده شد. برخی از این تشکلها از طریق نظارت و کمک دربار سامان گرفتند. “حزب زنان ایران” تاسیس شد. حزب توده ایران نیز خواستار تامین حقوق زنان بود و در نخستین کنگرهاش در مردادماه ۱۳۲۳ مساله حقوق زنان را در برنامه خود مطرح کرد. مبارزه برای دستیابی به حقوق اجتماعی و سیاسی، همچون حق رای و مشارکت سیاسی، در زمرهی فعالیتهای تشکلها و انجمنهای زنان بود، ویژگی هایی که در کنار پرسشگری و آینده نگری حضور زنان را در جنبش روشنفکری پررنگ تر می کرد. کانون بانوان که در سال 1327 شکل گرفت و ریاست آن با هاجرتربیت بود، از تشکلهای مهم زنان این دوره بود. از این نوع انجمنها میتوان از “جمعیت پرورش کودک”، انجمن مبارزه با بیسوادی زنان و جمعیت شیر و خورشید سرخ بانوان نام برد.
تشدید اختناق بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر فعالیت زنان آزادیخواه تاثیر گذاشت و باعث محدود شدن و کاهش فعالیت آنان شد. سازمان زنان طرفدار اعلامیهی حقوق بشر، جمعیت راه نو و شورای زنان ایران از تشکلهای فعال این دوره بودند. در مهرماه ۱۳۳۵، “شورای همکاری جمعیتهای بانوان ایران” به منظور همکاری و تشریک مساعی میان جمعیتهای مختلف زنان تشکیل شد. یکی از اهداف اصلی این شورا “کسب حقوق سیاسی برای زنان” تعریف شد. “شورای عالی زنان” که اشرف پهلوی، ریاست آن را بر عهده داشت، همراه با “اطلاعات بانوان” و سایر نشریههای ویژه زنان از حق رای زنان حمایت کردند، اما انتخابات مجلس بیستم در سال ۱۳۳۹ باز بدون حضور زنان برگزار شد. در سال ۱۳۳۹ گروهی از زنان جلوی ساختمان مجلس سنا تجمع کردند و خواستار حق رای برای زنان ایران شدند. در سال ۱۳۴۰ “اتحادیه زنان حقوقدان ایران” خواستار “حقوق مساوی با مردان در همهی شئون زندگی سیاسی و اجتماعی” شد .
زنان اما سرانجام در “انقلاب سفید شاه و مردم” صاحب حق رای شدند و برای نخستین بار در انتخابات شرکت کردند. دراولین دورهی انتخابات مجلس شورای ملی، برای نخستین بار پس از مشروطه ۶ زن به مجلس شورای ملی راه یافتند و ۲ زن از سوی محمدرضا شاه به عضویت در مجلس سنا منصوب شدند. ازاولین دوره مجلس شورای ملی بعد از مشروطه تا سال ۱۳۴۱، نیم قرن طول کشید تا بالاخره زنان ایرانی به حق رای دست یابند و کنش اجتماعی، سیاسی و فرهنگی چشمگیر و تاثیر گذار داشته باشند.
در شورش ارتجاعی 15 خرداد 1342 زنان حضوری فعال نداشتند. زنانی که یکی از دلائل این شورش ارتجاعی پایمال کردن حقشان بود به صحنه نیامدند. زنان مذهبی طرفدار خمینی ادعا کردهاند در میدان بودند و: “قیام 15 خرداد اولین قیام گسترده علیه استبداد بود که با حضور زنان مسلمان با پوشش اسلامی و شعارهای دینی همراه گشت. طلیعه این کار در شهر مقدس قم انجام گرفت و بسیاری از زنان مؤمن در این قیام به شهادت رسیدند.”
پس از “انقلاب سفید” زنان با حضور تاثیر گذارشان در عرصههای اقتصادی، تولیدی و خدماتی، آموزشی، علمی و فنی، توانائیهای خود را نشان دادند و به سرعت پستها و مشاغل و موقعیتهای مختلف سیاسی، علمی و فنی، فرهنگی و اداری و انتظامی به دست آوردند وسبب تغییراتی مهم در شخصیت و جایگاه اجتماعی خود در جامعه شدند. زنان علاوه بر حضور در تشکل های گوناگون زنان در سایر تشکل های روشنفکری حضور فعال داشتند که برای نمونه به حضورشان در تشکل ” کانون نویسندگان ایران” و سایر تشکل ها و محافل فرهنگی و هنری می توان اشاره کرد.
انقلاب بهمن سال 1357 و قدرت گیری حکومت اسلامی سرآغاز هجوم روحانیون و پیروان آنها به حقوق و جنبش آزادی خواهانهی زنان در جامعه شد اما جنبش آزادیخواهانه زنان، مقاوم و پیشرو، رشدی چشمگیر داشته است. زنان روشنفکر به ویژه نسل جوان زنان روشنفکر در حکومت اسلامی حضوری تاثیر گذار درجنبش روشنفکری داشته اند تا آن حد که یکی از بزرگترین جنبش های آزادیخواهانه، جنبش زن، زندگی ، آزادی را رقم زده اند و سبب شده اند که رویکرد مردانه به روشنفکری به عنوان رویکردی غالب در میهنمان دچار ریزش شود.
دستاورد تلاش و مبارزه زنان در ایران و جهان، انقلاب عظیم ارتباطی و رسانهای، زنان را با درسها وتجربههای ارزشمندی آشنا کرده است. فرآیند تولید فکر، گفتمان و ایده، پرسشگری و نقادی، آینده نگری و آزادیخواهی و آزاد اندیشی در میان بخش بزرگی از زنان میهنمان ارتقاء کمی و کیفی چشمگیری داشته است. زنان روشنفکرهرگونه تبعیض فردی و اجتماعی که عامل آن جنسیت زنانه باشد را زیرپرسش و نقد بردهاند و با آن مخالفت کردهاند.
جنبش روشنفکری ایران روبه سوی توازنی جنسیتی دارد. زنان روشنفکر همسنگ و هم وزن با مردان این جنبش را تقویت میکنند تا بی شک برضعفها و لغزشها، از جمله نگاه “مذکر” در روشنفکری میهنمان، غلبه کنند.
از تعدادی زنان روشنفکر میهنمان نام می آورده می شود و به زندگی برخی از آنان اشاره ای خواهد شد.
رابعه بنت کعب قزداری، فاطمه زرینتاج برغانی قزوینی (طاهره و قُرَّةُالعَین)، عالمتاج قائممقامی( ژاله)، بیبیخانم استرآبادی، صدیقه دولت آبادی، بی بی مریم بختیاری، فاطمه سیاح ، صفیه فیروز، فخرعادل خلعتبری( فخرعظمی ارغون)، فرخرو پارسا، فروغ فرخزاد، سیمین بـِهْبَهانی، مهشید امیر شاهی، پروانه اسکندری (فروهر)، هما ناطق، نسرین ستوده، نرگس محمدی و…
…………
تاجالسلطنه( زهرا) دختر ناصرالدین شاه قاجار (۱۳۰۱ ه. ق. تهران – ۱۳۵۴ ه.ق تهران) از مدافعان انقلاب مشروطه، حقوق زنان، آزادی، برابری، قانونمداری، عضو انجمن حریت نسوان، انجمن اخوت و انجمن های ادبی بود. تاج السلطنه را نخستین فمینیست ایرانی دانسته اند.
دوازدهمین دختر ناصرالدین شاه ” پس از تولد، به رسم دربار از مادرش جدا و در عمارتی جداگانه، توسط دایه و به گفته خودش “دده” نگهداری می شود. تاج السلطنه بعدها در خاطراتش از این رسم بسیار انتقاد می کند و آرزو می کند که ای کاش به جای پرورش در دامان دایه ای بی سواد، در آغوش پر مهر مادر رشد می کرد. با وجود انتقاد شدید وی از این رسم، خود نیز فرزندانش را به دایه می سپارد و همین مسئله بعدها سبب پشیمانی اش می شود.”
تاج السلطنه بعد از رهائی ازرنج ازدواج اجباری به اروپا سفر کرد. وی که با شاعران و هنرمندان آزادیخواه نیز درارتباط بود به موسیقی و نقاشی، و مطالعه و خواندن کتاب و رمان های فرنگی و آشنایی با علوم و دانش و فرهنگ غرب، علاقه مند بود و همین اشتیاق و علاقه سبب شد که مشتاقانه به سفر اروپا برود. این سفر مثبت و سازنده، عزم او را برای مبارزه در راه تحقق خواست های برابری طلبانه و آزادیخواهانه اش جزم تر کرد. او زنان اروپایی را در رابطه با افکار و رفتار آزادیخواهانه و پوشش شان مورد ستایش قرارداد.
“خاطرات تاجالسلطنه” اثر برجا مانده از وی منبع تاریخی با اهمیتی است. وی در نخستین کتاب اش”خاطرات تاجالسلطنه”( 1291 شمسی)، قوانین اسلامی و فقهی در بارۀ حجاب و ازدواج را بر نمی تابد و در مواردی بر دربار میتازد و آن را به باد انتقاد میگیرد و بسیاری از مشکلات کشور را حاصل عدم کفایت شاهان قاجار اعلام می کند. تاج السلطنه در مواردی که تن به پیروی از دربار داده از خود انتقاد می کند.
“اقدام به خاطره نویسی و نوشتن در بارۀ سرنوشت، افکار و عقاید خود برای آیندگان کاری نادر از سوی زنان محسوب می شد.” پژوهش هایی که درباره وی صورت گرفته، برگرفته از دست نوشته ها و خاطراتی ست که مکتوب کرده است. در این پژوهش ها در کناربررسی ویژگی های شخصیتی و رفتاری و نظرات اوپیرامونِ مسایل گوناگون سیاسی و اجتماعی و فرهنگی به گرایش وی به مذهب در مقاطعی از زندگی اش نیز اشاره شده است.
تاج السلطنه تحت تأثیر معلمان متجدد خود، حجاب را کنار گذاشت و لباس های فرنگی پوشید. وی را از نخستین زنان ایرانی دانسته اند که به وضعیت بی سوادی، خانه نشینی، ناآگاهی و ستم های روا شده به زنان و حقوق نابرابر زن و مرد به سختی انتقاد می کند. او بارها مخالفت اش را با حجاب اجباری اعلام کرد و حجاب را از موانع حضور در اجتماع و کسب علم و فضیلت می دانست. ” وی از سیاست گزاری های نادرست، اسراف های شاه و درباریان، سفرهای پر هزینه و بی فایده شاه، خویشاوندپروری، خرابی اوضاع اقتصاد و معیشت مردم گله می کرد.”
تاج السلطنه به عنوان شاهزاده ای که طرفدار انقلاب مشروطه بود و در انجمن هایی که زنان اصلاح طلب و تجددخواه ترتیب داده بودند، فعالیت و تلاش می کرد در مورد حکومت برادرش مظفرالدین شاه می نویسد:”هرکس مسخره بود، بیشتر طرف توجه بود. هرکس رذل تر بود، بیشتر مورد التفات بود. تمام امور مملکتی در دست یک مشت اراذل و اوباش هرزه رذل. مال مردم، جان مردم و ناموس مردم تمام در معرض خطر و تلف. تمام اشخاص بزرگ عالی عاقل، خانه نشین، تمام مردم مفسد بی سواد نانجیب، مصدر کارهای عمده بزرگ… تمام مردمان با حس وطن دوستی بین در خانه های خود نشسته، شبانه روز را به حسرت می گذرانیدند. تمام پسرهای خود را حاکم ولایات نموده، خون و مال مردم را به دست این مستبدین خونخوار داده بود و…”
تاج السلطنه در تعریف مشروطه می گوید: “معنى مشروطه عمل کردن به شرایط آزادى و ترقى یک ملتى بدون غرض و خیانت. تکلیف هر ملت ترقى خواهى استرداد حقوق او است. حقوق خود را به چه قسم مى تواند مسترد دارد؟ در موقعى که مملکت مشروطه در تحت یک “رگلمان” صحیحى باشد. ترقى از چه تولید مى شود؟ از قانون. قانون در چه موقعى اجرا مى شود؟ در موقعى که این استبداد برچیده شود. پس از این روى مشروطه بهتر از استبداد است.”
در مورد زنان نیز می گوید:”تکلیف زن های ایرانی، استرداد حقوق خود مانند زن های اروپایی، تربیت اطفال، کمک کردن به مردها مانند زن های اروپایی، پاکی و عفت، وطن دوستی، خدمت به نوع، طرد کردن تنبلی و خانه نشینی، برداشتن نقاب است و…”
تاج السلطنه، در ۵۳ سالگی درگذشت (اول ذیقعده ۱۳۵۴ ه.ق/ ۱۳۱۴ ه.ش) و در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
****
برخی ازمنابع:
1- زن در دوره قاجار و انقلاب مشروطه، به کوشش ژانت آفاری (پیر نظر)، نشریه فرهنگی، سیاسی و اجتماعی زنان “نیمه دیگر”، شماره 17، زمستان 1371/ و نونگاری زن و زنانگی در عصر قاجار، نیمه دیگر، ویراستار: افسانه نجم آبادی، دوره دوم ،شماره سوم، زمستان سال 1375
2- منوچهر بختیاری، تاریخچه روزنامه نگاری به زبان فارسی، شهروند، شمارۀ 643، آبانماه 1382
3- اتحادیه غیبی نسوان، منصوره شجاعی شهروند 664 سال 1382
4- کوهستانینژاد، مسعود، “سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی”- همراه با ملاحظاتی پیرامون سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی و تاجالسلطنه- انتشارات دنیای اقتصاد، چاپ ۱۳۹۳ ش. ص ۱1 و ص 237
5- اتحادیه، سعدوندیان، منصوره، سیروس، “خاطرات تاجالسلطنه، نشر تاریخ ایران، چاپ ۱۳۶۱ ش. ص ۹۹