شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

اشپیگل: آیا فاشیسم در حال بازگشت است؟

اشپیگل: آیا فاشیسم در حال بازگشت است؟

اکنون پرسش مربوط به بازگشت احتمالی فاشیسم به موضوعی جدی برای بحث تبدیل شده است: در دالان‌های قدرت سیاسی، در رسانه، در دانشگاه‌ها در اندیشکده‌ها و در میان دانشمندان علوم سیاسی و فیلسوفان. آیا تاریخ تکرار خواهد شد؟ آیا قیاس‌های تاریخی مفید هستند؟ چه مشکلی پیش آمد؟ و آیا ممکن است که دموکراسی خود به ایجاد هیولایی کمک کند که از ان به شیوه مرگبار می‌ترسد؟

بگذارید با یک بازی آغاز کنیم بازی‌ای به نام “هیتلر مخفی” که جای تعجبی ندارد در آلمان به ندرت کسی آن را می‌شناسد. این بازی نسبتا سمی است. در واقع، این یک بازی نسبتا جالب در مورد چگونگی ایجاد بی اعتمادی است. یک بازی در مورد هنر دروغ گفتن در مورد ساده لوحی و حیله گری در مورد این که چگونه جهان می‌تواند در هرج و مرج غوطه ور شود.

به گزارش فرارو به نقل از اشپیگل، داستان بازی در سال ۱۹۳۲ در رایشتاگ (پارلمان) برلین می‌گذرد. بازیکنان به دو گروه تقسیم می‌شوند: فاشیست‌ها علیه دموکرات‌ها، با اکثریت دموکرات‌ها که ممکن است آشنا به نظر برسد. با این وجود، فاشیست‌ها یک مزیت قاطع دارند: آنان می‌دانند که فاشیست‌های دیگر چه کسانی هستند که بازتابی از واقعیت تاریخی است. با این وجود، دموکرات‌ها از چنین دانشی آگاه نیستند. هر یک از بازیکنان دیگر می‌تواند دوست یا دشمن باشد. اگر فاشیست‌ها بتوانند شش قانون را در رایشتاگ تصویب کنند یا هیتلر به عنوان صدراعظم انتخاب شود برنده بازی هستند. دموکرات‌ها برای پیروزی باید پنج قانون را تصویب کنند یا هیتلر را افشا کرده و از بین ببرند.

بازی با این شروع می‌شود که همه بازیکنان به گونه‌ای رفتار می‌کنند که گویی دموکرات هستند. برای پیروزی تنها کاری که دموکرات‌ها باید انجام دهند آن است که به یکدیگر اعتماد کنند، اما این کار چندان آسانی نیست، زیرا دموکرات‌ها به دلیل نداشتن بدیل بهتر گاهی مجبور هستند به یک قانون فاشیستی رای بدهند و در نتیجه ظاهرشان مانند فاشیست‌ها است. این دقیقا همان چیزی است که فاشیست‌ها می‌خواهند.

یک برداشت از بازی آن است که هیچ استراتژی‌ای برای تضمین پیروزی دموکراتیک و شکست فاشیسم وجود ندارد. یک تصمیم اشتباه که ممکن است در لحظه درست به نظر برسد می‌تواند منجر به صدراعظم شدن هیتلر شود. همه چیز تصادفی است همان طور که در سال ۱۹۳۳ میلادی هیچ چیز اجتناب ناپذیری وجود نداشت. برداشت دیگر آن است که فاشیست بودن می‌تواند سرگرم کننده باشد.

“هیتلر مخفی” در سال ۲۰۱۶ میلادی اندکی پیش از انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده، وارد بازار شد. نویسندگان بازی هدف شان آن بود که قدری شک و تردید نسبت به روند سیاسی ایجاد کنند که ظاهرا رخداد‌های هیجان انگیز آن زمان را بازتاب می‌داد: بحران یورو، الحاق کریمه به روسیه، برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) و بحران پناهجویان. بحث عمومی در آن زمان در مورد بحران دموکراسی و تهدید از سوی راست و گرایش‌های خودکامه متمرکز بود. اما فاشیسم؟ آدولف هیتلر؟

وارد کردن اتهام قاشیسم بخشی از کار همیشگی چپ افراطی از زمان جنگ جهانی دوم به این سو بوده است. برای مثال، گروه چپ افراطی “بادر ماینهوف” در آلمان غربی “مبارزه مسلحانه” خود را با این استدلال که جمهوری آلمان پس از جنگ چیزی فراتر از یک دولت پلیسی فاشیست نبود، توجیه کرد. متهم کردن کسی به نازی بودن هم توهین محسوب می‌شد هم روشی برای اهریمن سازی از وجهه رقیب سیاسی بود. بازگشت به فاشیسم ترس عمیقی در جوامع دموکراتیک مدرن بوده است. با این وجود، در حالی که بازگشت فاشیسم مدت‌ها بعید و غیر قابل تصور به نظر می‌رسید اکنون مانند یک تهدید جدی به نظر می‌رسد: جاه طلبی‌های امپراتوری “ولادیمیر پوتین” در روسیه، ناسیونالیسم هندو “نارندرا مودی” در هند، پیروزی “جورجیا ملونی” در انتخابات ایتالیا، استراتژی “مارین لوپن” برای عادی سازی راست افراطی در فرانسه، پیروزی “خاویر میلئی” در آرژانتین، تسلط مستبدانه “ویکتور اوربان” بر مجارستان، بازگشت حزب راست افراطی “آزادی” در اتریش و “گیرت ویلدرز” در هلند و اوج گیری حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان در کنار رژیم خودکامه “نایب بوکله” در السالوادور.

پس از آن، احتمال تشکیل دولت دوم ترامپ وجود دارد. این هراس وجود دارد که او در دوم ریاست جمهوری احتمالی اش از دوره اول خود نیز فراتر برود. در کنار آن حملات به خوابگاه‌های مهاجران در بریتانیا، تظاهرات نئونازی‌ها در  باوتزن، پاندمی کووید، جنگ در اوکراین و افزایش نرخ تورم را نیز قرار دهید.

یقین پس از جنگ سرد مبنی بر آن که دموکراسی تنها شکل قابل دوام حکومت است و برتری خود را در صحنه سیاست جهانی تثبیت می‌کند، شروع به فروپاشی کرده است. با این وجود، اکنون پرسش مربوط به بازگشت احتمالی فاشیسم به موضوعی جدی برای بحث تبدیل شده است: در دالان‌های قدرت سیاسی، در رسانه، در دانشگاه‌ها در اندیشکده‌ها و در میان دانشمندان علوم سیاسی و فیلسوفان؛ آیا تاریخ تکرار خواهد شد؟ آیا قیاس‌های تاریخی مفید هستند؟ چه مشکلی پیش آمد؟ و آیا ممکن است که دموکراسی خود به ایجاد هیولایی کمک کند که از آن به شیوه مرگبار می‌ترسد؟

در صورت پیروزی دوباره ترامپ همه چیز در روز اول فرو خواهد ریخت

“رابرت کاگان” که امروز با اندیشکده “بروکینگز” همکاری می‌کند در مه ۲۰۱۶ میلادی پس از قدرت گیری ترامپ در مقاله‌ای در واشنگتن با عنوان “این گونه است که فاشیسم به امریکا باز می‌گردد” درباره قدرت گیری او هشدار داد. کاگان به “اشپیگل” می‌گوید ظهور لیبرال دموکراسی نتیجه رویداد‌های تاریخی مانند رکود بزرگ بود. منظور کاگان این است که، چون لیبرال دموکراسی هرگز اجتناب ناپذیر نبود او به ایده پایان تاریخ باور ندارد. از دید “کاگان” هیچ قانون طبیعی‌ای وجود ندارد که از دموکراسی در برابر شخصی مانند ترامپ یا در برابر فاشیسم  یا در برابر ناسیونالیست‌های مسیحی که به ترامپ اعتقاد دارند محافظت کند.

او به “اشپیگل” می‌گوید: “آزادی سخت است. آزادی به  افراد فضا می‌دهد، اما آنان را تا حد زیادی به حال خود می‌گذارد. آزادی امنیت را ارائه نمی‌دهد و بسیاری از چیز‌هایی را که مردم به آن نیاز دارند ارائه نمی‌دهد. آزادی جوامع را اتمیزه می‌کند، سلسله مراتب را از بین می‌برد و نهاد‌های مستقر مانند دین را فاقد قدرت می‌سازد. هم چنین، آزادی دشمنان زیادی دارد”. نهمین کتاب “کاگان” به تازگی در امریکا منتشر شده است. این کتاب “شورش: چگونه ضد لیبرالیسم دوباره آمریکا را متلاشی می‌کند” نام دارد و ناسیونالیسم مسیحی و سفیدپوست در آمریکا را به عنوان چالشی برای لیبرال دموکراسی توصیف می‌کند. او می‌گوید هدف ناسیونالیسم مسیحی و سفید پوست تبدیل امریکا به کشوری مسیحی است که در ان انجیل مهم‌تر از اصول بیان شده در اعلامیه استقلال و قانون اساسی قلمداد شود و به ارزش‌های لیبرالیسم و قانون اساسی اهمیت داده نشود دقیقا همان چیزی که در گردهمایی اواخر جولای مسیحیان اونجلیکال (انجیلی) در فلوریدا گفته شد مبنی بر آن که  “دیگر مجبور نخواهید بود رای دهید” دقیقا همان چیزی بود که کاگان نسبت به آن هشدار داده است.

این بار وضعیت می‌تواند حتی بدتر باشد. کاگان معتقد است اگر ترامپ در انتخابات پیروز شود نظم قدیمی از بین خواهد رفت. او می‌گوید گویی همه چیز در روز اول فرو خواهد ریخت. او معتقد است ترامپ  از وزارت دادگستری برای انتقام گرفتن از دشمنان اش و نظامی یا ملیتاریزه کردن سیاست مهاجرتی برای جمع آوری صد‌ها هزار مهاجر غیر قانونی استفاده خواهد کرد و سیستم کنترل و توازن و نظام تقکیک قوای امریکا به تدریج فرسوده شده و مهاجران حقوق خود را از دست داده و به دنبال آن فعالان مخالف بازداشت شده و تحت پیگرد قانونی قرار می‌گیرند.

انتخابات ۲۰۲۴ امریکا انتخاباتی عادی نیست چرا که ترامپ در صورت پیروزی قدرت اش را تثبیت می‌کند

جالب آن که “جیسون استنلی” استاد فلسفه در دانشگاه ییل که یک لیبرال چپگراست نیز با کاگان محافظه کار هم نظر است. استنلی شش سال پیش در کتابی به نام “فاشیسم چگونه کار می‌کند: سیاست ما و آنان” اشاره کرده بود که فاشیسم امروزی در قالب کیش شخصیت است و ماهیتی فرقه گونه دارد  و خواستار آن است که مهاجران، چپ ها، لیبرال ها، اقلیت ها، زنان، رسانه ها، مدارس و موسسات فرهنگی را تحت کنترل خود درآورد. استنلی استدلال می‌کند که رژیم‌های فاشیستی به عنوان جنبش‌ها و احزاب اجتماعی و سیاسی آغاز می‌شوند و به جای سرنگونی دولت‌های موجود تمایل دارند انتخاب شوند.

“استنلی” ده شاخص را برای فاشیسم ذکر می‌کند: نخست آن که هر کشوری اسطوره‌ای از خود را دارد از گذشته‌ای باشکوه که نسخه فاشیستی از لزوم احیای آن عظمت و قدرت نظامی می‌گوید، دوم آن که در تبلیغات فاشیستی مخالفان سیاسی تهدیدی برای موجودیت و سنت‌های کشور قلمداد می‌شوند، سوم وجود رهبری است که تعیین می‌کند چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است، چهارم آن که فاشیسم ماهیتا مبتنی بر دروغ است، پنجم آن که فاشیسم وابسته به سلسله مراتبی است که بزرگترین دروغ آن را نشان می‌دهد، ششم آن که فاشیست‌ها به عنوان کسانی که به سلسله مراتب و برتری خود معتقدند به راحتی عصبی می‌شوند و نسبت به از دست دادن موقعیت خود در آن سلسله مراتب می‌ترسند.

فاشیسم پیروان خود را قربانی برابری می‌داند و این ایده را مطرح می‌کند که برای مثال، مسیحیان آلمان قربانی یهودیان هستند، سفیدپوستان آمریکایی قربانی حقوق برابر سیاه پوستان آمریکایی هستند و مردان قربانی فمینیسم هستند، هفتم آن که فاشیسم مدعی است که قانون و نظم را تضمین و احیا می‌کند، هشتم آن که  فاشیسم از تنوع جنسیتی می‌ترسد، نهم آن که  فاشیسم تمایل دارد از شهر‌ها متنفر باشد و آن‌ها را مکان انحطاط و مرکز تجمع نخبگان، مهاجران و تبهکاران می‌داند و دهم آن که  فاشیسم معتقد است که کار شما را آزاد می‌کند ایده پشت آن این است که اقلیت‌ها و چپ‌ها ذاتا تنبل هستند.

استنلی به “اشپیگل” می‌گوید: “فاشیسم به مردم می‌گوید که با مبارزه وجودی روبرو هستند: خانواده، فرهنگ و سنت‌های تان در معرض خطر قرار دارند  و فاشیست‌ها وعده می‌دهند که آن‌ها را نجات دهند. فاشیسم در ایالات متحده دارای یک سنت طولانی است که به قرن گذشته بازمی گردد. کوکلاکس کلان اولین جنبش فاشیستی در تاریخ بود. اشتباه است که فرض کنیم این سنت فاشیستی به سادگی از بین رفته است. این سنت امروزه هنوز هم دیده می‌شود، زیرا فرهنگ دموکراتیک هرگز نمی‌تواند به طور کامل در جنوب آمریکا توسعه یابد. این امر اکنون منجر به انتصاب مقام‌های انتخاباتی در جورجیا شده که اختمالا تمایلی به ایستادگی مقابل دستکاری انتخاباتی توسط طرفداران ترامپ نخواهند داشت”.

“استنلی” هشدار می‌دهد این بار ترامپ در صورت پیروزی در انتخابات صرفا چهار سال یگر در کاخ سفید نیست و دوباره ناپدید نمی‌شود بلکه می‌تواند قدرت خود را تثبیت کند. او می‌گوید به همین خاطر انتخابات ۲۰۲۴ انتخاباتی عادی نیست.

روایت پوتین از فاشیسم  ویژگی‌های پست مدرن نیز دارد

“تیموتی اسنایدر” مورخ امریکایی در دانشگاه ییل با استنلی هم نظر است. او می‌گوید: “پوتین و ترامپ هر دو فاشیست هستند تفاوت شان در این است که اکنون یکی قدرت را در اختیار دارد و دیگری هنوز قدرتی در اختیار ندارد. فاشیسم مقوله‌ای مهم در درک تاریخ و زمان حال است، زیرا تفاوت‌ها را نمایان می‌کند”. او که یکی از مهم‌ترین روشنفکران امریکا و نویسنده کتاب‌هایی مانند “سرزمین‌های خونی: اروپا بین هیتلر و استالین” است خشونت‌های سیاسی در اوکراین، بلاروس، لهستان و اروپا را بررسی می‌کند. او مداخله نظامی روسیه را تنها چند هفته پیش از الحاق کریمه به آن کشور پیش بینی کرده بود و در سال ۲۰۱۷ میلادی کودتای ترامپ را پیش بینی کرد. زلنسکی در دیدار با اسنایدر در کی یف گفته بود خواننده نوشته‌های اوست.

اسنایدر می‌گوید پوتین پانزده سال است که از متفکران فاشیستی مانند “ایوان ایلین” نقل قول می‌کند. او ادامه می‌دهد که رئیس جمهور روسیه جنگی را به راه انداخته که به وضوح انگیزه‌های فاشیستی دارد. او می‌گوید: “پوتین کشوری را هدف قرار داده که جمعیت آن را پست‌تر قلمداد می‌کند و اصولا حق حاکمیت اوکراین را برسمیت نمی‌شناسد. او از حمایت یک جامعه تقریبا کاملا بسیج شده برخوردار است. اکنون در روسیه کیش شخصیتی پیرامون  کسانی که در نبرد‌های گذشته سقوط کرده اند و اسطوره‌ای از یک امپراتوری طلایی وجود دارد که باید از طریق خشونت و پاکسازی از طریق جنگ دوباره احیا شود. نماد Z، تجمعات، تبلیغات و گور‌های دسته جمعی همگی نشانه‌های فاشیستی بودن رژیم پوتین هستند.

پوتین به اوکراین حمله کرد درست همان طور که هیتلر به عنوان یک قدرت امپریالیستی به اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد، اما روایت پوتین از فاشیسم  ویژگی‌های پست مدرن نیز دارد. پست مدرنیسم فرض می‌کند که چیزی به نام حقیقت وجود ندارد و اگر حقیقت وجود نداشته باشد می‌توان به هر چیزی برچسب حقیقت زد. مانند طرح این ادعا از سوی روسیه به مثابه یک واقعیت که اوکراینی‌ها علاوه بر یهودی و همجنس گرا بودن نازی هستند. تناقض فاشیسم پوتین آن است که او خود ادعا می‌کند ضد فاشیسم عمل می‌کند. رژیم پوتین از گذشته شوروی تغذیه می‌کند: دشمنان روسیه همه فاشیست اعلام شده بودند و دقیقا در ضد فاشیسم فرضی پوتین می‌توان فاشیسم او را دید. کسانی که به دشمنان خود برچسب “فاشیست” و “نازی” می‌زنند توجیهی برای جنگ و جنایت علیه بشریت ارائه می‌کنند. برچسب نازی به معنای دشمن “مادون بشر” است و این مجوزی از سوی پوتین به روس‌ها درباره کشتن دیگران می‌باشد. اگر اوکراین مقاومت نمی‌کرد این وضعیت سیاه و تاریک برای دموکراسی‌های سراسر جهان تکرار می‌شد”.

اسنایدر معتقد است اگر ترامپ در انتخابات پیروز شود، نتیجه آن مقاومت سازمان یافته خواهد بود. آیا ترامپ پس از آن مقاومت پلیس فدرال (اف بی آی) یا حتی ارتش امریکا را برای سرکوب چنین ناآرامی‌هایی به کار خواهد گرفت؟ اسنایدر در این باره می‌گوید: “در آن صورت نهاد‌های دولتی امریکا سقوط خواهند کرد و نهاد‌هایی مانند پلیس فدرال (اف بی آی) و ارتش ممکن است توسط درگیری‌ها از هم بپاشند”.

جنبشی  که می‌خواهد ساعت را به عقب بازگرداند جنبشی بدون اتوپیا

“یان ورنر مولر” نویسنده کتاب “پوپولیسم چیست”؟ می‌گوید: “سیاستمداران پوپولیست دست راستی  قادر به یادگیری هستند: آنان از ارائه تصاویری که مردم را به یاد قرن بیستم می‌اندازند اجتناب می‌ورزند. آنان از اعمال سرکوب‌های گسترده اجتناب می‌کنند. آنان آزادی مطبوعات را محدود می‌کنند، اما چند روزنامه دیگر را حفظ می‌کنند. آنان طوری حکومت می‌کنند که همیشه بتوانند بگویند: “ما دموکرات هستیم. به بوداپست بیایید. آیا فاشیسم این گونه است”؟!

اوربان از دولت خود در مجارستان به عنوان “دموکراسی غیرلیبرال” یاد می‌کند. مجارستان کماکان به برگزاری انتخابات ادامه می‌دهد، اما دیگر خبری از تکثر رسانه‌ها در آن کشور نیست. مولر می‌گوید اوربان می‌خواهد نظام اش به عنوان به یک دموکراسی معرفی شود، زیرا  اگر نشان داده شود که او یک دزدسالار و خودکامه است آن وقت است که اوضاع برای اوربان ناراحت کننده خواهد بود.

مولر در مورد وضعیت آلمان و ظهور حزب راست افراطی “الترناتیو برای آلمان” می‌گوید: “در آلمان ابزار دقیق تری در دسترس است. شما می‌توانید شعبه‌های احزاب را ممنوع کنید و هم چنین شما می‌توانید برخی حقوق را از سیاستمداران سلب نمایید. لازم نیست بلافاصله کل یک حزب را ممنوع کنید  شما می‌توانید به آن دسته از عناصر حزب که کاملا رادیکال نشده اند بگویید: “ما به شما نشان می‌دهیم که حدود دموکراسی کجاست” و شاید این پیام بتواند باعث اعتدال شود. این نیز یک رویکرد آموزشی است، اما دموکراسی در نهایت مجاز است اصول خود را اعلام کند و از آن دفاع کند این که اگر یک حزب راهی افراطی را دنبال کند در نهایت ممکن است ممنوع شود”.

مولر از سال ۲۰۰۵ در دانشگاه پرینستون در نیوجرسی تدریس می‌کند. او یکی از تاثیرگذارترین نظریه‌ها را در مورد “پوپولیسم” ارائه کرده است. او می‌گوید: “فاشیسم تاریخی ریشه در خشونت‌های عظیم جنگ جهانی اول دارد. وعده اولیه آن خلق یک انسان جدید در ملتی از همتایان قومی بود و خشونت را به عنوان منبع معنا و مرگ در میدان جنگ را نه تنها ضروری بلکه به عنوان تحقق انسانیت مورد ستایش و تجلیل قرار می‌داد. این طرحی برای ضدیت با مدرنیته و برای ایجاد جامعه‌ای کاملا بسیج شده و نظامی شده با کیش شخصیت برای مردانگی بود. این جنبشی بود که خود را به عنوان یک انقلاب معرفی کرد جنبشی که نه تنها نوید زایش دوباره ملی بلکه وعده آینده‌ای کاملا متفاوت را می‌داد.

من در جنبش‌های سیاسی راستگرای امروزی چنین چیزی را نمی‌بینم آن چه می‌بینم یک پوپولیست افراطی دست راستی است که همه مسائل سیاسی را به پرسش‌های مربوط به تعلق خاطر تقلیل داده و مخالفان را به عنوان یک تهدید یا حتی به عنوان دشمن نشان می‌دهد. جنبشی  که می‌خواهد ساعت را به عقب بازگرداند جنبشی بدون اتوپیا یا آرمان شهر. پوپولیسم هم چنین می‌تواند مانند مجارستان دموکراسی را از بین ببرد و این ظرفیت بالقوه را دارد که باعث افراط گرایی نژادپرستانه شود.”

شاید بپرسید دموکراسی‌ها چگونه باید با تهدید پوپولیستی مقابله کنند؟ در این زمینه دو افراط وجود دارد که هر دو اشتباه هستند. اولین افراط طرد کامل است یعنی آن که با پوپولیست‌های صحبت نکنید. این اشتباه است، زیرا آنان خواهند گفت: “نگاه کنید نخبگان چگونه با ما رفتار می‌کنند. آنان ما را نادیده می‌گیرند”. نگاه افراطی نادرست دیگر آن است که پوپولیست‌ها حقیقت را در مورد جامعه ما می‌گویند و انحصار “دغدغه‌ها و نیاز‌های مان” به آنان واگذار شود این وضعیت صرفا به مشروعیت بخشیدن آنان و فراتر از آن پیوستن آنان به ائتلاف‌ها منجر می‌شود. مسیر صحیح صحبت کردن با آنان، اما برای جلوگیری از صحبت کردن مانند آنان است. می‌توان در مورد مهاجرت بدون صحبت در مورد نظریه هایی، چون “جایگزینی بزرگ” صحبت کرد. پیام آشکار به پوپولیست‌ها می‌تواند این باشد: “ما آماده ایم اگر رفتار خود را تغییر دهید با شما به عنوان بخشی مشروع از چشم انداز سیاسی رفتار کنیم”.

با این وجود، او استدلال می‌کند که یک چیز وجود دارد که وضعیت را پیچیده‌تر می‌کند. دموکراسی‌ها و رهبران آن مدت‌ها فکر می‌کردند که مزیت سیستماتیک دارند و این که دموکراسی تنها نظام سیاسی است که می‌تواند اشتباهات خود را بیاموزد و اصلاح کند. او می‌گوید امروز که نظام‌های استبدادی در حال ظهور هستند ما تمایل داریم آن‌ها را دست کم بگیریم هنگامی که ویکتور اوربان ظهور کرد و بوداپست را همان طور که مولر توصیف می‌کند به نوعی دیزنی لند برای راست جدید تبدیل کرد، بسیاری برای مدت زمانی طولانی فکر می‌کردند که همه چیز مانند همیشه از خود مراقبت خواهد کرد این در حالیست که همه چیز خوب پیش نمی‌رود.

امروز جهان لحظه‌ای همراه با سرگیجه را تجربه می‌کند

به سراغ “ایوان کراستف” پژوهشگر علوم سیاسی می‌رویم که بسیاری از رهبران جهان با او مشاوره می‌کنند. او می‌گوید: “من فکر می‌کنم ما با چیزی مواجه هستیم که آن را “شورش انقراض” می‌نامم. نظریه جایگزینی بزرگ که از سوی دست راستی‌ها مطرح می‌شود را نمی‌توان بدون نگاه کردن به تحولات جمعیتی و به ویژه ترس‌های ناشی از آن درک کرد. این ترس از ناپدید شدن است. ترس از نابودی زبان و فرهنگ خود. ترس از اینکه مهاجران می‌توانند واقعیت‌های سیاسی را با رای دادن خود تغییر دهند. فانتزی‌های نژاد پرستانه حاصل از ترس‌ها قطعا می‌تواند به عنوان شکل جدیدی از فاشیسم به عنوان فاشیسم قرن بیست و یکم تعبیر شود.

او معتقد است امروز جهان لحظه‌ای همراه با سرگیجه را تجربه می‌کند در اصل شبیه ترس از ارتفاع، سرگیجه در پرتگاه و ترس از فرو رفتن در اعماق. “کراستف” می‌گوید: “میل پوپولیست‌های دست راستی برای پایان دادن به همه چیز وجود دارد. اکثر پوپولیست‌ها حتی باور ندارند که هرگز قدرت را کسب می‌کنند. آنان اغلب به طور تصادفی برنده می‌شوند. فاشیسم در قرن بیستم ریشه در ترس از دیگری شرور داشت از کمونیست ها، یهودیان و دشمنان. فاشیسم در قرن بیست و یکم ریشه در ترس دارد. تفاوت آن دو ترس در چیست؟ در طول پاندمی کووید مردم از ویروس به مثابه یک مهاجم مرگبار می‌ترسیدند. دشمنی وجود داشت که قابل شناسایی بود، اما ترس کمتر مشخص است. هیچ مهاجم مشخصی وجود ندارد این ترس در درون خود است و به یک معنا ترس از خود است”.

کراستف معتقد است که سیاست در حال یادگیری زندگی با مشکلات است و سیاست هیچ پیروزی روشنی نمی‌شناسد، سیاست مدیریت هراس است نبردی با سرگیجه و پوچی بی پایان.

گزارش

گزارش

تاوانی که اساتید و نخبگان کشور در حمایت از مطالبات اجتماعی می دهند

در دولت سیزدهم، اخراج اساتید دانشگاه به دلایل مختلفی از جمله عدم همسویی با سیاست‌های دولت و حمایت از اعتراضات مردمی و دانشجویی صورت گرفته است. برخی از این اساتید به دلیل انتقاد از سیاست‌های دولت یا حمایت از حقوق دانشجویان و اعتراضات مردمی با اخراج، تعلیق از تدریس، یا قطع حقوق مواجه شده‌اند. به عنوان مثال، محمد فاضلی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی، به دلیل انتقاد از سیاست‌های دولت و حمایت از حقوق دانشجویان از تدریس محروم شد. آرش اباذری، استاد فلسفه علم در دانشگاه صنعتی شریف، نیز به دلیل مواضع انتقادی خود از تدریس منع شد.

این روند با آغاز اعتراضات مردمی و دانشجویی پس از جان‌باختن مهسا امینی و جنبش زن زندگی آزادی، شدت گرفت و صدها استاد دانشگاه به دلیل حمایت از دانشجویان و اعتراضات مردمی با اخراج، تعلیق از تدریس، و یا قطع حقوق مواجه شدند. با توجه به این نکته مهم که میزان اخراج اساتید دانشگاهها با کنشگری دانشجویان و اساتید در رابطه با تحولات جاری نقش داشته است! فرضا « بیشترین تعداد اخراجات اساتید در دولت سیزدهم در دانشگاه‌های شهید بهشتی و صنعتی شریف رخ داده است.»

تعدادی از اساتید به دلیل حمایت از حقوق دانشجویان و اعتراضات مردمی، به ویژه پس از جان‌باختن مهسا امینی، با دولت همسو نبودند. این حمایت‌ها می‌تواند شامل شرکت در تجمعات، امضای بیانیه‌ها، و بیان نظرات انتقادی در فضای عمومی باشد. برخی اساتید هم به دلیل تفاوت‌های ایدئولوژیک و فلسفی با سیاست‌های دولت همسو نبودند. این تفاوت‌ها دیدگاه‌های مختلف در مورد مسائل اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی را شامل می شود. از طرف دیگر برخی اساتید به دلیل فعالیت‌های علمی و پژوهشی خود که ممکن است با سیاست‌های دولت در تضاد بود خصوصا در رابطه با فعالیت‌ها و پژوهش‌های انتقادی در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی که از ناکارآمدی حاکمیت ناشی می گشت اخراج شدند.

در این رابطه روزنامه اعتماد مقاله و لیستی از اسامی اساتید دانشگاهی منتشر کرده. این مقاله تحت نام «اخراج اساتیدی که به دلیل غیرهمسو بودن با دولت سیزدهم از دانشگاه اخراج شدند!» بازنشر می یابد.

روزنامه اعتماد اسامی اساتیدی که در دولت سیزدهم از دانشگا‌ه‌ها اخراج شدند را لیست کرده است.

از شهریور ۱۴۰۰ به دنبال آغاز فعالیت دولت سیزدهم تا روزهای پیش از برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری چهاردهم در هفته اول تیر ماه امسال، صدها استاد دانشگاه به دلیل اعتراض یا همسو نبودن با روسای منصوب شده دولت، از تدریس در دانشگاه کنار گذاشته شدند.

بررسی «اعتماد» نشان می‌دهد که محمدعلی زلفی‌گل (وزیر علوم دولت سیزدهم) ۲۷ روز بعد از آغاز وزارتش، دست به کار عزل روسای دانشگاه‌ها شد و قرعه اولین عزل هم به نام رییس دانشگاه تهران افتاد. ۳۰ شهریور ۱۴۰۰ محمود نیلی احمدآبادی از ریاست دانشگاه تهران عزل شد و سید محمد مقیمی به جای او نشست. تا ۲۹ آبان همان سال، ۲۶ نفر از روسای دانشگاه‌های وابسته به وزارت علوم، با حکم وزیر از مسوولیت خود عزل شدند. به عنوان مثال، ۱۶ آبان ۱۴۰۰ و به دنبال عزل خسروعزیزی از ریاست دانشگاه لرستان، علی نظری به ریاست این دانشگاه منصوب شد. رسول جلیلی هم که ۲۶ مهر ۱۴۰۰ به جای محمود فتوحی ریاست دانشگاه صنعتی شریف را برعهده گرفت، عضو حقیقی شورای عالی فضای مجازی بود. ۲۰ مهر ۱۴۰۰ هم عباس کتابی در حالی به جای رییس معزول دانشگاه کاشان نشست که اسفند ۱۳۹۲ با حکم وزیر علوم دولت یازدهم از ریاست دانشگاه کاشان برکنار شده بود. 

بررسی‌های «اعتماد» نشان می‌دهد که در دولت سیزدهم، زمانبندی عزل روسای دانشگاه‌های وابسته به وزارت علوم و جایگزینی چهره‌های همسو، به میزان مرجعیت دانشگاه‌ها وابسته بوده است. در مهر ۱۴۰۰ حکم عزل ۷ رییس دانشگاه و در آبان ۱۴۰۰ حکم عزل ۱۸ رییس دانشگاه صادر شد در حالی که عزل روسای دانشگاه‌های علامه طباطبایی، امیر کبیر، الزهرا، علم و صنعت، خواجه نصیر و صنعتی شریف که دانشگاه‌های تاثیرگذار در نظام آموزش عالی ایران محسوب می‌شوند، در مهر ماه ۱۴۰۰ صورت گرفت و این تعجیل در برکناری روسای دانشگاه‌های پرآوازه کشور، نشان می‌دهد که دولت سیزدهم از همان ابتدای فعالیت تصمیم به خالص‌سازی نظام آموزش عالی داشته چنان‌که اولین احکام اخراج استادان هم در اولین ماه‌های فعالیت دولت سیزدهم صادر شد.

 محمد فاضلی؛ استاد جامعه‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی، اولین استاد اخراجی دولت سیزدهم بود که حکم اخراجش را ۱۵ شهریور ۱۴۰۰ و حدود ۱۲ روز بعد از آغاز فعالیت وزیر علوم دولت سیزدهم گرفت. آرش اباذری؛ استاد فلسفه علم در دانشگاه صنعتی شریف، دومین استاد اخراجی دولت سیزدهم بود که بهمن ۱۴۰۰ از تدریس در دانشگاه محروم شد.

با آغاز اعتراضات مردمی و جامعه دانشگاهیان به دنبال جان‌باختن مهسا امینی آمار استادان اخراجی افزایش یافت. البته وزارت علوم در این مورد اظهارنظر آشکاری نداشت و در ظاهر، مسوولیت به روسای دانشگاه‌ها سپرده شده بود. از شهریور ۱۴۰۱ صدها استاد دانشگاه حامی دانشجویان اخراجی و بازداشتی و همراه با اعتراضات مردمی و دانشجویی، با اخراج، ممنوع‌التدریسی، تعلیق از تدریس، قطع حقوق، تمدید نشدن قرارداد، حذف کد تدریس، کسر حقوق، بازنشستگی اجباری مواجه شدند که در این میان تعدادی از استادان به دلیل جملاتی که در فضای مجازی در حمایت از اعتراضات مردمی و دانشجویی نوشته بودند، احکام سخت‌تری دریافت کردند و کارشان به احضار و بازداشت موقت و پاسخگویی به نهادهای امنیتی کشید.

تا آخرین روزهای فعالیت دولت سیزدهم، مسوولان وزارت علوم منکر حذف سیاسی استادان بودند و مدعی شدند که کنار گذاشتن برخی استادان به دلیل رکود علمی این اساتید بوده اما دکتر رویا رسولی؛ دانشیار پایه ۱۶ گروه مشاوره دانشگاه الزهرا که از جمله استادان اخراجی دولت سیزدهم است، تصاویری از احکام دریافتی از دانشگاه را برای «اعتماد» فرستاده و متن این احکام نشان می‌دهد که مسوولان دانشگاه در حذف این استاد تا حدی عجله داشتند که حتی قانون جذب و به کار‌گیری استادان را هم زیر پا گذاشته‌اند. رویا رسولی، روز ۲۶ خرداد امسال اخراج شد. همان روزی که حکم اخراج دکتر زهرا موسوی خامنه؛ فرزند میر حسین موسوی و زهرا رهنورد و عضو هیات علمی دانشکده هنر دانشگاه الزهرا ابلاغ شد.

این استاد دانشگاه به «اعتماد» می‌گوید که این حکم علاوه بر اینکه نشان‌دهنده تعجیل مسوولان دانشگاه برای پاکسازی این فضای آموزشی از استادان مستقل و غیر همسوست، مصداق روشنی از تخلفات متعدد است چون نه تنها در این حکم هیچ دلیلی برای قطع همکاری اعلام نشده، بر فرض ممکن نبودن تبدیل وضعیت، استاد می‌تواند با همان قرارداد قبلی به تدریس خود ادامه دهد علاوه بر اینکه طبق قانون به کارگیری اساتید، موعد قطع همکاری استادان، پایان شهریور ماه و بعد از امتحانات دانشجویان است در حالی که این حکم در فصل امتحانات ابلاغ شده و تداوم همکاری استاد با همان قرارداد قبلی هم رعایت نشده است. تخلف دیگری که البته این استاد دانشگاه به آن اشاره نمی‌کند، همان نادیده گرفتن بخشنامه ابلاغی محمد مخبر است؛ بخشنامه‌ای که هرگونه جابه‌جایی و به کارگیری و عزل را تا استقرار دولت جدید ممنوع کرده بود.

منبع خبر- اعتماد آنلاین

۱۱ شهریور ۱۴۰۳

۲ سپتامبر ۲۰۲۴

قطع مستمری ۱۳هزار معلول و مددجوی بهزیستی

قطع مستمری ۱۳هزار معلول و مددجوی بهزیستی

بحران معیشتی در انتظار هزاران خانواده

۳۱ / ۰۵ / ۱۴۰۳

 بهروز مروتی (فعال حقوق معلولان) در گفتگو با خبرنگار ایلنا، از قطع مستمری ۱۳ هزار معلول و مددجوی بهزیستی خبر داد و گفت: در اقدامی غیرمنتظره و نگران‌کننده، مستمری حدود ۱۳هزار مددجوی سازمان بهزیستی که حدود ۶۰ درصد آن‌ها را معلولان تشکیل می‌دهند، قطع شده است. دیوان محاسبات اواخر اردیبهشت ماه قول داده بود که از خردادماه این افراد به چرخه‌ی حمایتی برمی‌گردند که به تازگی متوجه شدیم سازمان هدفمندی قصد به چرخه اضافه کردن این تعداد را ندارد. 

وی گفت: این بحران که در پی واگذاری مسئولیت پرداخت مستمری‌ها از ابتدای سال به سازمان هدفمندسازی یارانه‌ها بر اساس بند ۲ تبصره ۸ قانون بودجه ۱۴۰۳ ایجاد شده، زندگی هزاران خانواده را با چالش جدی روبرو کرده است. 

مروتی ادامه داد: با وجود برگزاری جلسه مسئولان ارشد سازمان برنامه و بودجه، دیوان محاسبات، سازمان هدفمندسازی یارانه‌ها و بهزیستی برای حل این مشکل، همچنان ۱۳ هزار نفر از مددجویان بدون اطلاع از قطع مستمری خود، با بحران معیشتی مواجه شده‌اند. این موضوع نه تنها معیشت این خانوارها را به خطر انداخته، بلکه موجب ایجاد اضطراب و نگرانی عمیقی در میان تمامی مددجویان و خانواده‌هایشان شده است. 

فعال حقوق معلولان در مورد عواقب این کار گفت: تصمیمی شتابزده و بدون برنامه‌ریزی دقیق گرفته‌اند که تبعات آن بسیار جدی و گسترده است. از جمله این تبعات می‌توان به بحران معیشتی شدید اشاره کرد. قطع مستمری برای خانواده‌هایی که به این مبلغ اندک برای تأمین نیازهای اولیه خود وابسته هستند، می‌تواند عواقب تلخی برای آنها داشته باشد. 

وی افزایش آسیب‌های اجتماعی را از تبعاتِ دیگر این قبیل تصمیمات دانست و گفت: با تشدید مشکلات اقتصادی این خانوارها، احتمال افزایش آسیب‌های اجتماعی مانند افزایش آمار کودکان کار، افزایش نرخ طلاق و افزایش جرم و جنایت بالا می‌رود. 

مروتی گفت: این وضعیت دسترسی این افراد به خدمات بهداشتی، درمانی و آموزشی با مشکل مواجه کرده و در نتیجه کیفیت زندگی آن‌ها به شدت کاهش خواهد یافت. 

این فعال حوزه معلولان بیان کرد: قطع مستمری چندین هزار نفر، اعتماد عمومی به نهادهای مسئول را کاهش داده و باعث ایجاد نارضایتی خواهد شد. 

مروتی تأکید کرد: در شرایط بغرنج کنونی، در حالی که انتظار می‌رود مسئولان بیشتر به فکر رفع مشکل معیشتی محرومان و مستضعفان باشند و با پرداخت مطالبات معوق معلولان و مددجویان، از تشدید بحران معیشتی جلوگیری کنند، سازمان هدفمندسازی با چراغ سبز برنامه و بودجه، با قطع مستمری ۱۳هزار نفر و خانوار تحت سرپرستی‌شان، نان شب حدود ۲۰ الی۳۰ هزار نفر را بدون دلیل و توضیحی به ناگاه آجر می‌کند و به کسی هم پاسخگو نیست!

سواد تصنعی / کارل تارو گرینفلد

سواد تصنعی / کارل تارو گرینفلد

کارل تارو گرینفلد، ژورنالیست ژاپنی، ادعا می‌کند ما به شکلی خطرناک به نوعی تقلید از دانایی نزدیک می‌شویم، دانایی‌ای که در واقع الگوی جدیدی از نادانی است.

هر وقت هر کسی از هر چیزی سخن می‌گوید ما باید تظاهر کنیم دربارۀ آن چیزی می‌دانیم. واقعا دروغ محسوب نمی‌شود اگر در مهمانی، همکارانمان دربارۀ فیلم یا کتابی صحبت می‌کنند سرمان را بالا و پایین ببریم که یعنی من هم دربارۀ آن مطالعه کرده‌ام. این درصورتی است که همکارانمان هم دربارۀ آن فیلم یا کتاب فقط نظرات نیشدار کس دیگری را در شبکۀ اجتماعی تایم‌لاین یا فیدخوانش بازگو می‌کند. کارل تارو گرینفلد، ژورنالیست ژاپنی، ادعا می‌کند ما به شکلی خطرناک به نوعی تقلید از دانایی نزدیک می‌شویم، دانایی‌ای که در واقع الگوی جدیدی از نادانی است.

سواد تصنعی

فرهنگ امروز / کارل تارو گرینفلد [1]، ترجمۀ نجمه رمضانی: کاری از دستم برنمی‌آید. هر چند هفته یک بار همسرم از آخرین کتابی که در انجمن کتابشان می‌خوانند نام می‌برد و هر چه باشد فرقی نمی‌کند، چه آن را خوانده باشم یا نه، نظری دربارۀ آن اثر می‌دهم که کاملاً بر پایۀ… راستی بر چه پایه‌ای است؟ معمولاً حتی یک معرفی یا نوشته هم دربارۀ این کتاب‌ها نخوانده‌ام اما به‌راحتی کلی دربارۀ عظمت چریل استرید [۲] یا احساسات حساب شدۀ‌ ادویگ دانتیکَت [۳] فک می‌زنم. ظاهراً این خرده داده‌ها از این سو و آن سو، از آسمان آمده‌اند، یا واقع‌بینانه‌تر این است که بگویم از رسانه‌های اجتماعی متنوع سرچشمه گرفته‌اند.

ماجرای زد و خورد سولانگ نولز [۴] و جِی-زی [۵] در آسانسور چه بود؟ من فیلم دوربین امنیتی در سایت تی ام زد [۶] را تماشا نکردم- آخر خیلی وقت می‌گرفت- اما آن قدر گفت‌وگوها را مرور کرده‌ام که بدانم سولانگ عکس‌های خواهرش، بیانسه [۷] را در اینستاگرام منتشر کرده است. فصل جدید «بازی تاج و تخت [۸]» چطور؟ آیا پاپ فرانسیس یک کشیش پست‌مدرن است؟ هیچ وقت هیچ کدام از سخنرانی‌هایش را گوش نداده‌ام یا صحبت‌های «۶۰ دقیقه‌ای» اخیرش را ندیده‌ام اما به خیلی از فیلم‌های توئیتر او در @Pontifex نگاهی انداخته‌ام و حالا می‌توانم بگویم که جایگاهش در نابرابری و عدالت اجتماعی به طور چشمگیری رو به پیشرفت است.

هیچ وقت نمی‌توانستم به این راحتی وانمود کنم که خیلی چیز می‌دانم، بدون اینکه واقعاً چیزی بدانم. ما به مطالب موضوعی و مرتبط در فیس‌بوک، توئیتر یا ایمیل‌های خبری نوک می‌زنیم و بعد آن‌ها را نشخوار می‌کنیم. به جای تماشای «مردان دیوانه [۹]» یا مسابقات فوتبال سوپر باول [۱۰] یا مراسم اسکار [۱۱] یا مناظرۀ ریاست‌جمهوری، می‌توانید به‌راحتی توئیت لحظه به لحظۀ دیگران از آن را تماشا کنید یا اصلاً روز بعد خلاصه‌اش را بخوانید. مطالبی که بیشتر رویشان کلیک شود، معیارهای فرهنگی ما را تعیین می‌کنند.

ای. دی. هرش جونیور [۱۲] در کتاب سال ۱۹۸۷ خود «سواد فرهنگی: آنچه هر آمریکایی باید بداند [۱۳]»، فهرست ۵۰۰۰ مفهوم و نام اصلی را آورده است که افراد تحصیل‌کرده باید با آن‌ها آشنا باشند. (یا دست کم این چیزی است که فکر می‌کنم نوشته باشد، چون در واقع خودم این کتاب را نخوانده‌ام.) کتاب آقای هرچ در کنار اثر هم‌عصرش «بستن ذهن آمریکایی [۱۴]» نوشتۀ آلن بلوم [۱۵]، به این نکته اشاره دارند که سواد فرهنگی سنگ بستر ارزش‌های مشترک ماست.

اکنون فشاری دائمی را بر خود احساس می‌کنیم، فشار برای به‌اندازۀ کافی دانستن، آن هم در تمام اوقات، تا مبادا به عنوان بی‌سوادان فرهنگی شناخته شویم. تا بتوانیم از بالا و پایین رفتن در آسانسور، ملاقاتی شغلی، سرک کشیدن در آبدارخانۀ دفتر کار و مهمانی کوکتل به سلامت بگذریم، تا بتوانیم پست بگذاریم، نظر بدهیم و متن بفرستیم طوری که انگار واقعاً دیده‌ایم، خوانده‌ایم، تماشا کرده‌ایم و گوش داده‌ایم. آنچه برای ما که بر امواج پتابایتی داده‌ها شناوریم، اهمیت دارد لزوماً این نیست که واقعاً این مطالب دست اول را مصرف کرده باشیم بلکه تنها این است که بدانیم اصلاً چنین چیزهایی وجود دارند و درباره‌شان یک نظری داشته باشیم و بتوانیم در گفت‌وگوها شرکت کنیم. ما به شکلی خطرناک به نوعی تقلید از دانایی نزدیک می‌شویم، دانایی‌ای که در واقع الگوی جدیدی از نادانی است.

داستان روز احمق‌های آوریل [۱۶] وب‌سایت رادیوی ملی آمریکا [۱۷] «چرا آمریکایی‌ها دیگر نمی‌خوانند؟ [۱۸]» روی فیس‌بوک دست به دست پخش شد، اهالی طنز لینک این مطلب را آنجا گذاشتند و بقیه هم در نظرات، کلی بر سر این لینک بحث کردند و مدعی شدند که اهل مطالعه‌اند و با اوقات تلخی لینک را با توصیه‌هایی مثل «این داستان را بخوانید!» به اشتراک گذاشتند، بدون اینکه اصلاً خودشان روی مطلب کلیک کرده باشند تا نکته‌اش را بفهمند و متوجه شوند همه چیز یک شوخی بوده: «گاهی اوقات حس می‌کنیم بعضی افرادی که دربارۀ داستان‌های ان پی آر نظر می‌گذارند اصلاً آن‌ها را نخوانده‌اند. اگر دارید این مطلب را می‌خوانید لطفا گزینۀ پسندیدم را بزنید و درباره‌اش نظر ندهید. حالا بگذارید ببینیم مردم چه دارند دربارۀ این «داستان» بگویند.»

طبق بررسی اخیر موسسۀ مطبوعات آمریکایی [۱۹]، از هر ۱۰ آمریکایی، تقریباً ۶ نفر تأیید می‌کنند که فقط عنوان خبرها را می‌خوانند- من که باور می‌کنم، چون خودم هم تنها از روی عنوان این مطلب در واشنگتن پست [۲۰] رد شدم. بعد از اینکه نگاهی گذرا می‌اندازیم، به اشتراک می‌گذاریم. معمولاً نظردهنده‌ها، مطلب خود را با این جمله آغاز می‌کنند TL;DR که یعنی «خیلی طولانی بود؛ نخواندمش» و بعد شروع می‌کنند به اظهار نظر دربارۀ موضوع مورد بررسی. آن طور که تونی هیل [۲۱]، مدیر ارشد اجرایی چارتبیت شرکت تحلیل ترافیک وب اخیراً اشاره کرده است: «هیچ رابطۀ دوطرفه‌ای میان اشتراک‌های اجتماعی و مردمی که واقعاً مطالب را می‌خوانند پیدا نکرده‌ایم.» (این را در توئیتر نوشته است.)

این واقعاً دروغ محسوب نمی‌شود که در مهمانی کوکتل یا وقت نوشیدن نوشیدنی که همکارمان از فیلم یا کتابی نام می‌برد و ما آن را اصلاً ندیده و نخوانده و حتی چکیده‌ای از آن را مرور نکرده‌ایم، سرمان را بالا و پایین ببریم. به احتمال خیلی زیاد خود آن شخص هم فقط دارد نظرات نیشدار کس دیگری را در شبکۀ اجتماعی تایم‌لاین یا فیدخوانش بازگو می‌کند. تمام این ارتباطات شخصی در برخی خرده اطلاعاتی ریشه دارند که در جریان مرور روزانۀ اپ‌های آی‌فون به دست آمده‌اند. چه کسی دلش می‌خواهد قانون‌شکنی کند و از سرعت همه چیز بکاهد و بپذیرد که هرگز کتابی از ملکولم گلدول [۲۲] نخوانده و شاید اصلاً نمی‌فهمد «گلدولیین» یعنی چه- با اینکه گاهی خودش هم این واژه را به کار می‌برد؟

هر وقت هر کسی از هر چیزی سخن می‌گوید، ما باید تظاهر کنیم که در آن باره چیزهایی می‌دانیم. داده‌های اطلاعاتی به پول ما بدل شده‌اند. (پول دیجیتال بیتکوین [۲۳] مثال مناسبی است از چیزی که همه‌مان درباره‌اش سخن می‌گوییم اما به نظر نمی‌رسد کسی واقعاً از آن سر در بیاورد، دقیقاً منظورم همین است.)

از میان ما کسانی که در کار تجارت جمع‌آوری، توزیع و در غیر این صورت خرید و فروش اطلاعات هستند شاید از جمله بدترین مجرمان باشند. اخیراً تلفنی با ویراستاری صحبت می‌کردم که از نوشتۀ نویسنده‌ای برجسته نام برد. مدعی شدم که مطلب را خوانده‌ام. بعد در طول مکالمه فهمیدم که مقاله اصلاً هنوز چاپ نشده بود و اصلاً نمی‌توانستم آن را خوانده باشم. آن وقت دیگر موضوع صحبتمان عوض شده بود و دربارۀ مقالۀ احتمالی‌ای که دربارۀ یک سیاست‌مدار کالیفرنیایی چاپ می‌شد حرف می‌زدیم، کسی که در رسوایی پیچیده‌ای گیر افتاده بود. نام کوچکش را هیچ کداممان به خاطر نمی‌آوردیم. آیا این مطلب مانع از این شد که زیرکانه دربارۀ موافقان و مخالفان این داستان بالقوه صحبت کنیم؟ البته که نه.

این مسئله قابل درک است که شاید یک طرف و یا حتی دو طرف گفتگو درک درستی از آنچه درباره‌اش صحبت می‌کنند نداشته باشند. همۀ ما بیش از حد مشغول هستیم، مشغول‌تر از تمام نسل‌های گذشته، کافی است پاسخ‌های عجله‌ای‌ را که به بیشتر ایمیل‌ها داده می‌شود در ذهن بیاوریم (تازه اگر پاسخی دریافت کنیم). و چون وقت زیادی را صرف زل زدن به تلفن و صفحۀ نمایش می‌کنیم و پیام‌های متنی و صوتی می‌گذاریم تا بگوییم که چقدر سرمان شلوغ است، دیگر فرصت مراجعه به هیچ متن دست ‌اولی را پیدا نمی‌کنیم. به جایش به ملاحظات سرسری «دوستان» مان و یا افرادی که «دنبال کنندۀ» آنها هستیم یا، خُب، هر کسی که شد، اتکا می‌کنیم.

چه کسی تعیین می‌کند چه بدانیم، چه نظراتی را ملاحظه کنیم و چه عقایدی را با اندکی تغییر به عنوان ملاحظات خودمان بیان کنیم؟ ظاهراً الگوریتم‌ها، زیرا گوگل، فیس‌بوک، توئیتر و باقی مجموعۀ پساصنعتی رسانه‌های اجتماعی بر این ابزارهای ریاضی پیچیده استوارند تا آنچه را در واقع می‌خوانیم و می‌بینیم و می‌خریم تعیین کنند.

ما نظرات خود را به این حلقۀ داده واگذار کرده‌ایم که امکان می‌دهد در یک مهمانی شام با اطمینان سر جایمان بنشینیم؛ من و شما ظاهراً داریم دربارۀ فیلم «هتل بزرگ بوداپست [۲۴]» صحبت می‌کنیم اما در واقع داریم اطلاعات رسانه‌های اجتماعی را با هم مقایسه می‌کنیم چراکه هیچ کدام آن را ندیده‌ایم.

آیا تا به حال کسی در جایی پذیرفته که در یک مکالمه کاملاً سرگشته است؟ نه. ما سر تکان می‌دهیم و می‌گوییم: «بله اسمش را شنیده‌ام» یا «به گوشم آشناست» که اغلب معنایش این است که با موضوع مورد بحث کاملاً ناآشنا هستیم.

زمانی بود که می‌دانستیم عقایدمان را از کجا بگیریم. در دورۀ هشتم کلاس انگلیسی، تکلیفمان «داستان دو شهر [۲۵]» بود و با این که از رمان لذت هم می‌بردیم، یاد می‌گرفتیم که آثار کلاسیک چارلز دیکنز [۲۶] را با جستجوی نمادگرایی در متن بخوانیم. یک روز عصر که در کتابخانه و مشغول پیدا کردن نمادها بودم، به چند تن از همکلاس‌هایم برخوردم که از جیب‌هایشان جزوه‌های زرد و سیاه تاشده‌ای را بیرون می‌آوردند که رویشان نوشته شده بود «کلیفس نوتس [۲۷]» [مجموعه کتاب‌های راهنمای مطالعه برای دانش‌آموزان] و زیر آن عنوان رمان دیکنز در حروف کتابی بزرگ به چشم می‌خورد. آن «راهنمای مطالعه» یک وحی منزل بود.

طرح داستان، شخصیت‌ها، حتی نمادها، همه در بندها و نکات فوری آمده بودند. من یک شبه کلیفس نوتس را خواندم و مقاله‌ام را با نمرۀ ب نوشتم بدون این که اصلاً خواندن خود رمان را تمام کنم. در آن دوره قرار نبود، در آن سند فرهنگی عینی غوطه‌ور شویم بلکه فقط بنا بود آن را بکاویم تا به مواد معدنی و قیمتی برسیم –داده‌ها، خرده اطلاعات، هر آنچه لازم است بدانیم- و بعد آن‌ها را در بازار آزاد به فروش برسانیم.

با شروع هر کدام از فناوری‌های نو –چاپ سربی، رادیو، تلویزیون، اینترنت- خیلی از افراد تأسف خوردند که پایان کار دست‌نوشته‌های روشن‌فکرانه، کتاب‌ها، مجلات و روزنامه‌ها نزدیک است. آنچه الان تغییر کرده، این است که دیگر فناوری در همه جا حضور دارد و دارد جایگزین تمام رسانه‌های پیشین می‌شود.

اطلاعات همه جا هستند، منابع دائمی همیشه در دستمانند، توی جیبمان، روی صفحۀ نمایشمان، در اتومبیل‌هایمان، حتی بالای ابرها. جریان داده‌ها را نمی‌توان مسدود کرد. این موج فزایندۀ واژه‌ها، حقایق، لطیفه‌ها، عکس‌های اینترنتی، شایعات و نظرات در زندگیمان سرازیر می‌شود و ما را به غرق شدن تهدید می‌کند. شاید همین ترس از غرق‌شدن است که پشت این همه اصرار به اینکه ما دیده‌ایم، خوانده‌ایم و می‌دانیم پنهان شده. خبر نه‌چندان‌متقاعدکننده این است که ما هنوز هم شناوریم. پس به این جا رسیده‌ایم، ناامیدانه دست و پا می‌زنیم و در خصوص الگوهای فرهنگ عمومی بررسی‌هایی انجام می‌دهیم، زیرا پذیرفتن این که عقب افتاده‌ایم، که دربارۀ حرفی که کسی می‌زند چیزی نمی‌دانیم، که دربارۀ تصویری که بر صفحه می‌آید چیزی برای گفتن نداریم، مثل این است که مرده باشیم.

پی‌نوشت‌ها


[1] KARL TARO GREENFELD

کارل تارو گرینفلد، رمان نویس و ژورنالیست مشهور ژاپنی است که تاکنون هشت کتاب از وی به چاپ رسیده است. برخی کتاب‌های او به ۱۲ زبان ترجمه شده است. علاوه بر این گرینفلد سالیان متمادی با نشریاتی همچون تایم، نشنال، واشنگتن پست، وال استریت ژورنال و… همکاری داشته است.


[2] Cheryl Strayed
[3] Edwidge Danticat
[4] Solange Knowles
[5] Jay-Z
[6] TMZ
[7] Beyoncé
[8] Game of Thrones
[9] Mad Men
[10] Super Bowl
[11] Oscars
[12] E. D. Hirsch Jr
[13] Cultural Literacy: What Every American Needs to Know
[14] The Closing of the American Mind
[15] Allan Bloom
[16] April Fools’ Day
[17] NPR
[18] “?Why Doesn’t America Read Anymore”
[19] American Press Institute
[20] Washington Post
[21] Tony Haile
[22] Malcolm Gladwell

[23] Bitcoin نوعی شبکۀ پرداخت نوآورانه و نوعی جدید از پول است

[24] The Grand Budapest Hotel
[25] A Tale of Two Cities
[26] Charles Dickens
[27] Cliffs Notes

منبع: ترجمان

تجمع پرستاران در چند شهر؛ «از شیراز تا مشهد، اعتصاب»

تجمع پرستاران در چند شهر؛ «از شیراز تا مشهد، اعتصاب»

ارسال

 نسخه چاپی

گروه‌هایی از پرستاران و کادر درمان در اعتراض به وضعیت نامناسب شغلی و عدم تحقق وعده‌ها در چند شهر ایران تجمع کردند.

این تجمعات روز شنبه ۲۷ مرداد در چندین شهر، از جمله مشهد، شیراز، بوشهر، یاسوج و اراک، برگزار شد.

بر اساس ویدئوهای منتشر شده از این تجمعات، معترضان شعارهایی از جمله «از شیراز تا مشهد، اعتصاب اعتصاب»، «پرستار داد بزن، حقت را فریاد بزن» و «یک اختلاس کم بشه، حق ما داده می‌شه» سر دادند.

خبرگزاری ایلنا به نقل از پرستاران در این تجمعات نوشته است: «حق ما پرداخت نمی‌شود و نمی‌دانیم پول‌ها به جیب چه کسانی سرازیر می‌شود».

https://www.instagram.com/reel/C-y5MNUqR0B/embed/?cr=1&v=14&wp=540&rd=https%3A%2F%2Fwww.radiofarda.com&rp=%2Fa%2F33082986.html#%7B%22ci%22%3A0%2C%22os%22%3A1195.7999999821186%2C%22ls%22%3A825.1999999880791%2C%22le%22%3A1122.9000000059605%7D

دور جدید اعتراض‌های پرستاران از تجمع پرستاران بیمارستان‌های شیراز در ۱۳ مرداد آغاز شد و به شهرهای دیگر گسترش پیدا کرد.

اعتراض این پرستاران به مواردی از قبیل اضافه‌کار اجباری، اجرا نشدن قوانین، حقوق پایین، کار سخت و فراوان، توهین‌ها و تهدیدها است.

از جمله خواسته‌های معترضان اصلاح تعرفه‌های پرستاری، افزایش کارانه و دستمزد، حذف اضافه‌کاری اجباری بدون دستمزد، و فراهم شدن شرایط انسانی در محیط‌های شغلی عنوان شده است.

پیش از دور جدید اعتراضات نیز پرستاران در سراسر ایران بارها دست به تجمع زده بودند و پس از آن گزارش‌هایی از تهدید و فشار علیه آنها منتشر شد.

محمد شریفی مقدم، دبیرکل خانه پرستار، ۱۷ تیر در گفت‌وگو با ایلنا از شدت گرفتن احضار و تهدید پرستاران معترض در سراسر کشور خبر داد.

او با اشاره به احضار حدود ۶۰ پرستار در کرمان و تعدادی دیگر در کرمانشاه به دلیل شرکت در تجمعات صنفی، این اقدامات را سیاست وزارت بهداشت برای مقابله با مطالبات پرستاران دانست.

بیشتر در این باره:

ادامهٔ اعتصاب گسترده پرستاران در شیراز در عین تهدید احضار و اخراج

در ماه‌های اخیر گزارش‌هایی درباره افزایش پدیده خودکشی در میان پرستاران و کادر درمان در ایران منتشر شده و دلیل آن «فشار فزاینده» در محل کار ذکر شده است.

برخی مسئولان بهداشت و درمان نیز بارها مهاجرت پرستاران و پزشکان را موضوعی خطیر خوانده و در مورد خالی شدن بیمارستان‌ها و دانشگاه‌ها هشدار داده‌اند.

با این حال رمضان شریف، سخنگوی سپاه پاسداران، گزارش‌های منتشر شده در این باره را «هجمه رسانه‌ای علیه نظام» توصیف کرده است.