در تحلیل وضعیت کنونی اپوزیسیون ایران، یکی از مشکلات عمده، تفرقه و اختلافات درونی است که به بحران ایدئولوژیک و بنبست تئوریک در میان گروههای مخالف حکومت منجر شده است. پس از گذشت ۴۵ سال از انقلاب ۱۳۵۷، هنوز گروههای مختلف نتوانستهاند به اتحاد یا توافق بر سر اصول و راهکارهای مشترک دست یابند. در این میان، حکومت نیز بهخوبی از این شکافها و درگیریها بهره میبرد و با تقویت و دامن زدن به اختلافات، قدرت خود را حفظ کرده و از این وضعیت برای چپاول و کنترل مردم بهرهگیری میکند.
ریشههای تفرقه و درگیری در میان اپوزیسیون
یکی از عوامل کلیدی در تحلیل ناکامی اپوزیسیون، اختلافات دیرینه میان گروههای مختلف است. گروههای چپ، جمهوریخواه، مجاهدین خلق، و طرفداران حکومت سابق، هر یک باور دارند که با افشای دیگر گروهها یا حذف آنان از صحنه میتوانند به پیروزی دست یابند. این رقابتها در عمل باعث شده تا هر گروه بیشتر بر هویت و ایدئولوژی خود تأکید کند و بهجای تمرکز بر هدفی مشترک، در مسیرهای جداگانه و متضاد حرکت کند. طرفداران حکومت سابق بر این باورند که با کنار زدن «پنجاه و هفتیها» میتوانند شانس بازگشت به قدرت را پیدا کنند، در حالی که دیگر گروهها نیز این تصور را دارند که با افشای حامیان حکومت پهلوی، برتری سیاسی کسب خواهند کرد. این رویکرد، به جای آنکه به همافزایی و اتحاد منجر شود، رقابتی تخریبی و تضعیفکننده را در میان گروهها به وجود آورده است.
بهرهبرداری حکومت از شکافها و ضعفهای اپوزیسیون
در چنین شرایطی، حکومت به خوبی دریافته است که تفرقه و عدم انسجام میان مخالفان، ضامن بقا و تسلط آن بر جامعه است. با دامن زدن به اختلافات، حکومت این امکان را پیدا کرده تا هر گروه را به نحوی تضعیف و به سوی حذف سوق دهد. در این فضا، حکومت با استفاده از ابزارهای رسانهای و امنیتی، به تبلیغ و تشدید اختلافات میپردازد و بدین ترتیب، قدرت خود را مستحکمتر میکند. تفرقهافکنی و تمرکز بر اختلافات درونی به حکومت اجازه میدهد تا بدون تهدید جدی، بر موقعیت خود مسلط باقی بماند.
بحران ایدئولوژیک و نبود راهکار عملی
در کنار تفرقه، بحران ایدئولوژیک و بنبست تئوریک نیز از دیگر چالشهای جدی اپوزیسیون ایران است. نیروهای سیاسی، به جای تمرکز بر ارائه راهکارهای عملی و قابلاجرا، عمدتاً به انتقاد از یکدیگر و سرزنش ضعفها و اشتباهات گذشته پرداختهاند. این وضعیت، فضای رکود و ناامیدی را در میان مردم ایجاد کرده و بهتدریج اعتماد عمومی را به توانایی اپوزیسیون در ایجاد تغییرات پایدار کاهش داده است. در بسیاری از نشستها و جلسات، صحبتها حول محور انتقاد و یافتن مقصر میچرخد، اما خود فعالان نیز از ارائه راهکارهای مؤثر و اقدامات عملی عاجز هستند. این بحران فکری و ایدئولوژیک، عملاً اپوزیسیون را از ارائه برنامهای مشخص و کارا برای بهبود شرایط اجتماعی و سیاسی باز داشته است.
ضرورت بازنگری و یافتن نقاط اشتراک
در چنین شرایطی، برای خروج از این بنبست، نخستین گام پذیرش تفاوتها و تنوع دیدگاهها است. به جای تلاش برای حذف یکدیگر یا افشای مخالفان، اپوزیسیون باید بر سر اصول و ارزشهای مشترک به توافق برسد. اصولی که میتواند به اتحاد واقعی و مؤثر برای مبارزه با حکومت منجر شود، باید از دل خواستهها و نیازهای مردمی برخیزد و پاسخگوی چالشهای حال و آینده باشد. هرچند در گذشته میان گروههای مختلف تنشها و رقابتهایی وجود داشته است، اکنون زمان آن رسیده که اپوزیسیون به ضرورت اتحاد و همبستگی پی ببرد و به جای تمرکز بر تفاوتها، نقاط اشتراک را تقویت کند.
خروج از بحران فکری: بازتعریف اهداف و استراتژیها
در نهایت، برای خروج از بحران فکری و ایدئولوژیک، نیازمند بازتعریف اهداف و استراتژیهای اپوزیسیون هستیم. این بازنگری باید بر اصولی بنا شود که علاوه بر انتقادی بودن، سازنده و به سمت آینده باشد. تغییر وضعیت موجود تنها با انتقاد از گذشته و مخالفت با حاکمیت ممکن نخواهد شد؛ بلکه نیاز به برنامهای مشخص و گامبهگام برای بهبود شرایط اجتماعی و سیاسی کشور دارد. اپوزیسیون باید به این نکته پی ببرد که بدون ارائه راهکارهای عملی و تمرکز بر نیازهای جامعه، هرگز قادر نخواهد بود اعتماد عمومی را جلب کرده و به قدرت واقعی و موثر دست یابد.
در نتیجه، شرایط کنونی اپوزیسیون، علاوه بر تفرقه، از نبود ایدههای نوآورانه و بحران در ارائه راهکارهای عملی رنج میبرد. تنها با ایجاد همبستگی، بازتعریف ایدئولوژیها، و تمرکز بر نیازهای واقعی جامعه، اپوزیسیون میتواند به نیرویی مؤثر و پایدار در مسیر تغییر و پیشرفت ایران تبدیل شود.
اسماعیل مرادی
0 Comments