شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

وصیت نامه محمد حسینی را به خانواده اش، به مردم ایران، بدهید! – مسعود نقره کار

2023-01-10

نوشته ای دیگر از مسعود نقره کار

Comments

نوشته اند “محمد حسینی”، کارگر تنها، کسی را نداشت. پس ما کی هستیم ؟ ما کس و کار محمد هستیم، محمد پسر من بود، برادر تو، پسرعمه و پسر خاله و پسر عموی تو، بچه محل همۀ ما بود. محمد پسر مردم ایران بود. محمد کس و کار دارد، پس واپسین نامه و نامه های او را به کس و کار او، به مردم ایران بدهید.

ما وصیت نامۀ عزیزمان را می خواهیم، وصیت نامه ای که بخشی از اسناد جنایت های شماست، و از اسناد خونین مقاومت مردم ستم کشیده، و آزاداندیشان و اَزادیخواهان میهنمان است، اسنادی که با عشق به شادی، زندگی، اَزادی و عدالت معطر و متبرک شده اند. ما گلواژه هائی که در آخرین لحظه های زندگی محمد، در دل حصار ننگین جهل و خرافه و رذالت شکفته، و رو به خورشید قد کشیده اند را می خواهیم. چکامه ماندگار و زیبای عشق و زندگی را که در تفاهم واژه ها به گُل نشسته است را می خواهیم، گُلی از گلخانه ای که حتی یک گلواژه اش نباید فراموش شود. می خواهیم وصیت نامه اش را بخوانیم تا رنجآب سوگ او اندوهگنانه بر دیواره ی رگها سر بکوبد تا راهی به سینه بیابد. می خواهیم حس کنیم آتشی را که در اعماق واژه هایش شعله ور است، ارمغان پرومته های واقعی ، گلواژه های سرخگون و آتشینی که در گذرگاه فراخ زندگی به هیبت سنگفرشی زیبا و پر شکوه در آمده است تا ارابه ی خداوند تکامل سبکبال و با سینه ای گشاده به پیش رود. می خواهیم بشنویم واژه هایی که فریاد شده اند که نگاه کن ! خداوند تکامل، استوار و نستوه و نهیب زنان در دستی کاسه سر شهیدان که سرشار از نوشداروست، و در دستی دیگر گلبنی مالامال از گلواژه های عشق به زندگی و انسان، و کینه ای مقدس به ” گله های بزرگ ننگین ” به پیش می تازد، گلواژهایی که به سرشک و رنجاب مقدس آغشته اند.

می خواهیم این متن حماسی که ذره ای اضطراب، بی قراری، هیجان و شعار در سیما و کلام آفریننده اش نخواهیم دید را بخوانیم. متنی فراتر از تصاویر کلامی، متنی بدل شده به رودی از زندگی و شادی و عشق، رودی خروشان که می توان موجاموج زندگی وشادی و عشق را در آن دید و شنید.

می خواهیم وصیت نامه فرزندمان را بخوانیم، و بشنویم غریو عظمت ماندگاری که پیام او می دهد ” توقف در زندگی مرگ تدریجی است / افلاطون”.

می خواهیم بخوانیم وصیت نامه ای که در آن مرگ طعمه ی” زن، زندگی، آزادی” شده است. و” زنده ی خوب پس از مرگ ” نشان می دهد جان اش: ” از نور و شور و پویش و رویش سرشته اند”. ( کدکنی).

برای انتشار در شبکه های اجتماعی

مقالات بیشتر از این نویسنده را می‌توانید با کلیک روی نام ایشان مشاهده کنید.

تازه ترین

چرا نباید کشتارسال ۶۷ را فراموش کرد؟

چرا نباید کشتارسال ۶۷ را فراموش کرد؟

مسعود نقره کار پیشگفتار این مقاله ۹ مرداد ۱۳۹۲– ۳ ژوييه ۲۰۱۳ منتشر شد. از آن سال تاکنون در پیوند با کشتار سال ۶۷ اتفاقاتی افتاده که تاثید کننده وقاحت و بی پروائی  حیرت انگیز حکومت اسلامی  در جنایت پیشگی است. دو تن از اعضای هیئت مرگ (اعدام) ابراهیم رئیسی (معاون وقت...

اشتغال زنان روستایی؛ کار یا بیگاری؟

اشتغال زنان روستایی؛ کار یا بیگاری؟

نمایش مشخصات تصویر تصویری از زنان و یک مرد کارگر در یک مزرعه پیاز - عکس از ابوذر احمدی‌زاده/خبرگزاری ایرنا ۲۴ تیر ۱۴۰۳ ۱۰ دقیقه آگهی این مطلب را به اشتراک بگذارید باز کنید به شکل پی‌دی‌اف به اشتراک بگذارید از شغل به معنی کاری درآمدزا انتظار می‌رود که در وهله‌ی اول...

مهاجرانِ مهاجرستیز، مسعود نقره کار

مهاجرانِ مهاجرستیز، مسعود نقره کار

تراژدی هایی که کارشان به طنز و کمدی کشیده شده کم نیستند. یکی از کُمیک ترین‌ها ضدیت و دشمنیِ پاره هایی از کنشگران سیاسیِ و فرهنگی ایرانی مهاجر و تبعیدی و رانده شده از وطن با مهاجران است. تبلیغ و فعالیت علیه مهاجران و به سودِ مهاجرستیزان لکه سیاهی در زندگی بسیاری از...

1 Comments

1 Comment

  1. بی نام

    مسعود نقره کار را دورادورو از دیرگاه میشناسم. از روزهایی که به امید بهروزی زحمتکشان کارگر بی ادعای سازمان عمده ی چپ ایران شده بود. از روزی که لمپنها و آخوندها را به بچه های اعماق و دوستدارانشان میشناساند. آنجا که داستان بچه محلهای قبل از انقلابش و ناطق نوری را برای کسانی که لاتها و روضه خوانها را نمیشناختند مینوشت. میدانستم که پزشکی خوانده. میدانستم که درپی سالهای شصت مهاجر شده و سر ازآمریکا درآورده. میدانستم که در خانه ی نو روانشناسی را دنبال کرده. میدانستم که روزی که او ایرانی – آمریکایی شد، ایران و بچه های اعماقش را فراموش نکرد.
    مقالاتش را میخوانم و میدانم که برای همبستگی گسترده ی ایرانیان تلاش میکند. کردار و گفتارسیاسی اش را با آن دیگر کنشگران و گویندگان میسنجم و از برای متانت، استحکام و پختگی او در سازماندهی یک جنبش براندازی فراگیر امیدوار میشوم.
    با همه ی دیدگاه هایش همراه نیستم. در شرمنده سازی متهمان به همکاری با جلادان از او فاصله میگیرم. در همراهی او با نمایندگان ملتهای ساکن ایران خودم را هماواز اقوام ایرانی میدانم.
    اما این نوشته برای بزرگداشت یا خرده گیری از دیدگاههای سیاسی مسعود نقره کار نیست. این چند خط ادای احترام من است به مسعود نقره کار که کس و کار محمد حسینی است. کس و کار پسرم که به دار کشیدندش. کس و کار برادرم که اعدام شد. کس و کار پسر عمویم که به قتل رسید. کس و کار بچه محلم که کشتندش. پسرم که کارگر مرغداری بود. برادرم که به بچه های اعماق کونگ فو می آموخت.
    مسعود نقره کار مرا نمیشناسد ولی دردم را میداند. مسعود نقره کار با من برای محمد حسینی مویه میکند. ما دردمند بچه های اعماقیم. به تلاشهای او برای پایان دادن به این درد مشترک اعتماد میکنم.