به شبنشینی خرچنگهای مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلالپرست
رسیدهها چه غریب ونچیده میافتند
بهپای هرزهعلفهای باغ کال پرست.
محمد علی بهمنی رفت، رفاقت وغزل و ترانه ای که به جانم نشسته اند و خاطره ها ساخته اند.
آشنایی من با بهمنی به سال های 53- 1352بر می گردد. در یک انجمن و محفل شعرخوانی با او آشنا شدم. بهمنی در چاپخانه ای وابسته به نیروی هوایی صحاف بود. از کار بر کنار و بیکارشد. از طریق ترانه سرایی و گهگاه کار در چاپخانۀ برادرش(مهدی) در بندرعباس روزگار می گذراند. بعدها حتی هنگامی که در بندرعباس صاحب چاپخانه شد، بیشتر وقت اش را در تهران می گذراند..
سال 1354 پیشنهاد باز کردن یک انتشاراتی را مطرح کرد. من آنموقع دانشجوی طب بودم اما شب ها در بیمارستان ها به عنوان تکنسین اتاق عمل کارمی کردم و درآمدی داشتم. پیشنهاد را با دوستم، ایرج حیدری که از مدیران فروش دَم و دستگاه ” صنایع خانگیِ” حاج برخوردار بود مطرح کردم. ایرج هم پذیرفت و یک پای انتشارات شد. بهمنی مسئولیت مدیریت انتشارات را به عهده گرفت. بدین ترتیب “انتشارات چکیده” در خیابان نظام آباد تهران، ایستگاه اسلامی پا گرفت، انتشاراتی ای زیبا و نُقلی.
بهمنی با شور و ذوق بسیار و فرزی و چالاکی کار را شروع کرد. انتشارات چکیده به سرعت پاتوق بسیاری از شاعران و نویسندگان و هنرمندان و ورزشکاران سیاسی شد. پس از مدتی آپارتمان بالای انتشارات را هم اجاره کردیم، که محلی برای صحافی کتاب و دفتر کوچکی برای کار و پاتوق مترجمان و اهل قلم شد. “قطاری درمِه” از عمران صلاحی، ” باشاخه های زیتون” ترجمه اشعار شاعران فلسطینی و عرب از علیرضا نوری زاده ، دفتر شعری از هوتن نجات، پژوهشی تاریخی در بارۀ یزد از محمود کویر، “نظریه مونیستی تکامل تاریخ” اثر پلخانف و ده ها اثر دیگر توسط انتشارات چکیده منتشر شد. انتشارات چکیده مرکزانتشارکتاب های “جلد سفید” شد که به همت و پشتکار بهمنی این کار پیش می رفت. بهمنی که تا قبل از شروع کار انتشاراتی دو مجموعه شعر منتشر کرده بود( “باغ لال”۱۳۵۰ و” بیوزنی” 1351)، داستان های کوتاهی نیز با نام مستعار” صدف” منتشرکرد.
انتشارات چکیده پاتوقِ هواداران سازمان چریک های فدائی خلق و اهل قلمِ با گرایش چپ شد. در کنار انتشارات چکیده گروه کوه جوانان “کوی اسلامی” شکل گرفت. دانشجو و دانش آموز و کارگر و کارمند عضو این گروه بودند. بهمنی و ایرج اهل کوه نوردی نبودند. بهمنی اما این جمع را به انجمن ها و برنامه های فرهنگی و ادبی می برد، جمعی که از مُبلغان و شرکت کنندگان در” ده شب شعر” انستیتو گوته و دیگر جلسات و برنامه های اهل قلم و موسیقی بودیم.
پس از انقلاب بهمن، کمیته چی های محله تهدید کردند که یا انتشارات را ببندیم یا آن را آتش خواهند زد. مجبورشدیم انتشارات چکیده را به جلوی دانشگاه تهران منتقل کنیم اما این انتقال هم بیفایده بود. کتابفروشی را سرانجام حزب الله به آتش کشید.
پیش از اینکه انتشارات چکیده چنین سرنوشتی پیدا کند رفیق عاشق پیشه عاشق شد وبه قول خودش “تجدید فراش” کرد و برای تامین مالی زندگی اش کار در چاپخانه بندر عباس را جدی تر گرفت و انتشارات چکیده را ترک کرد. بهمنی از همسر نخست اش دو فرزند داشت ( بهمن و ترانک) و از همسر بعدی نیز دارای چهار فرزند شد. بهمنی علاوه بر بندرعباس در کرج نیز خانه و زندگی ای دست و پا کرده بود.
بهمنی رفیقی دوست داشتنی، با معرفت و سخت کوش بود، سواد دبستانی داشت اما شاعر،غزل سرا و ترانه سرایی کم تا بود. تا انقلاب بهمن و مدتی پس از آن خود را هوادار سازمان چریک های فدایی خلق نشان می داد. پس از جابجایی انتشارات چکیده از سال 60 بهمنی را گم کردم. (من برخی خاطراتم در بارۀ انتشارات چکیده و محمد علی بهمنی را در رمان”قبیله من” آورده ام.)
در تبعید شنیدم با جماعتی از اهل قلم و موسیقی حکومتی همکاری می کند. باور نمی کردم تا در شعرخوانی ای در پیشگاه خلیفه دیدم اش. شنیدم و خواندم و دیدم در ارشاد اسلامی پست ریاست شورای شعر و ترانه دفتر موسیقی وزارت ارشاد اسلامی را به عهده گرفته و….
زخمی ام کردند، به ویژه شعرخوانی اش در بارگاه خامنه ای.
بارها برایش پیام دادم، جوابم را نداد تا که رفت!
و پرسش من بی پاسخ ماند.
” بهمنی! “ماهی زلال پرست” چرا “به شب نشینی خرچنگهای مردابی”، چرا ؟”
زخم و پرسش پا برجاست همانگونه که رفاقت و غزل و ترانه .
اکبر ذوالقرنین، محمدعلی بهمنی، مسعود نقره کار( بندرعباس)
0 Comments