ح. ع. تاجدینی
چند روز پیش روزنامهی اطلاعات، خبر ناگواری را در مورد ترک تحصیل بچهها در سه مقطع تحصیلی چاپ کرد، که حیرتآور بود : ۹۳۰۰۰۰ نفر در سال گذشته!!
اگر این رقم(که میتوان به درستیِ آن تردید کرد) را با ترک تحصیل بچهها در زمان کرونا، که ۳۰۰۰۰۰۰ نفر را تخمین میزنند، جمع ببندیم، شوک ما گزندهتر میشود؛ یعنی حدود ۴۰۰۰۰۰۰ نفر، برای همیشه از هستی ساقط شدند!! – به تعبیر دیگر، در چهار سال اخیر، یعنی از سال ۹۸، هر سال یک میلیون نفر به طور میانگین از گردونهی آموزش، به جهنم زندهگی پرتاب شدهاند!!
اگر بخواهیم تصویر جامعتری از این روند تحمیق کننده را به خاطر داشته باشیم، باید به رقمی اشاره کنم که دکتر فاضلی در کتاب “مسئلهی مدرسه” ذکر کرده است؛ یعنی حدود ۲۱ میلیون نفر بیسواد و یا کم سواد!! – تازه این آمار مربوط به حداقل سه ، چهار سال قبل است. – به این معنی که از هر ۴ نفر، ۱ نفر بیسواد مطلق و یا کمسواد!! برای توصیف روانی این رقم در احساس و عواطفمان، تنها میتوانیم بگوئیم، شوکیست وحشتآفرین!!
برای من که سالها نَفَس گرم بچهها را تجربه کردهام، از وحشت این ارقام، بغضام ترکید!! آخر چهطور میشود که در آستانهی بهار، نوبرگها اینقدر زود پرپر شوند!! کدام توفان نابکار این برگهای تپنده و پر طراوت را از شاخهها جدا کرد؟!
بچهای که به ماشین شوری روی میآورد، آدامس و جوراب میفروشد، با گاری دستیاش سطلهای بلند زباله را میکاود، در کارگاههای نمور و سرد و بیعاطفه، چندرغاز میگیرد، به دست باندهای قاچاق اسیر میشود، دختران به کارگران جنسی تبدیل میشوند، پسران به زورگیری و دزدی و انواع بزهکاری روی میآورند، همین بچههائیاند که ترک تحصیل کردهاند؛ آیا غیر از این است؟!
بچهای که در این گردونهی وحشت و بیپناهی و اضطرابهای مرگآور قرار گرفت، چهطور ممکن است “بچهگی” را تجربه کند؟! چهطور ممکن است لذت مداد، دفتر و کتاب را بچشد؟! لذت نشستن روی نیمکتهای زهوار در رفتهی مدارس روستاهای دور افتاده را احساس کند؟! از آن بدتر، مدارس سنگچین و کپری هستند که از همین نیمکتها هم محروماند!! مدارسی که در طویلهی گاو و گوسفندها و یا در هوای آزاد تشکیل میشوند و بچهها مجبورند روی زمین خشک و خشن بنشینند، پیشکش!!
شک ندارم که از این جمعیت پرشمار، استعدادهای قابلی که میتوانستند در یک شرایط انسانی ببالند و زندهگی را از عطر وجودشان سرشار سازند، برای همیشه به خاک سیاه نشانده شدند!!
این روند به خوبی نشان میدهد که جامعه، نه تنها درجا نمیزند، بلکه در مسیر یک “واپسگرائیِ تاریخی” پیش میرود و هرگونه چشمانداز توسعه و رشد را در تمام زمینههای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، با یاَس و ناامیدی رو به رو میکند.
با این وصف، اگر بگویم این بچهها میتوانستند همچون “چندین هزار جنگل شاداب”* در زمین پرورده شوند و زندهگی را غنی و با شکوه گردانند، سخنی به گزاف نگفتهام؛ بچههائی که در سایهی سیاستهای ناعادلانه و پر از تبعیض، به موجوداتی دردمند تبدیل شدهاند که آرزوهاشان، عین نوبرگهای ترد و شکننده، در آتشِ بیترحم زندهگی، خواهند سوخت!!
ح. ع. تاجدینی
* این پاره، برگرفته از شعر “ماهی” احمد شاملوست.
۲۸ بهمن ۱۴۰۲ – ۱۷ فوریه ۲۰۲۴
0 Comments