در سایت ورلدومترز، جمعیت فعلی ایران تا روز دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۳ بر اساس ارزیابی از آخرین دادههای سازمان ملل متحد ۹۱ میلیون و ۶۸۱ هزارو ۳۱۵ نفر است.
به گزرش آسیانیوز؛ از آخرینباری که جمعیت ایران در اخبار مورد توجه قرار گرفته است، مدتها میگذرد. با توجه به اینکه سرشماری قرار است هر پنج سال یک بار رخ دهد و آمار دقیق منتشر شود، بیشتر باید سراغ سایتهای جهانی رفت تا دریابیم در کنار چند نفر در کشور بزرگمان زندگی میکنیم. به گزارش سایتهای آماری جهان، چند ماه است که جمعیت ایران از ۹۱ میلیون نفر گذشته است.
چند نفریم؟
به گزارش شرق، ورلدومترز، سایت مرجعی است که جمعیت کشورهای مختلف جهان را بر اساس آمار ارائهشده، بهطور مستقیم بهروز میکند. در این سایت، جمعیت فعلی کشورمان تا روز دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۳ بر اساس ارزیابی از آخرین دادههای سازمان ملل متحد ۹۱ میلیونو ۶۸۱ هزارو ۳۱۵ نفر است.
شنیدن این خبر خوشحالکننده است یا ناراحتکننده؟ این دیگر به انتخاب خودمان بستگی دارد. اینکه با شرایط قطعی برق، تورم، کمبود آب، خشکسالی و… روزگارمان میگذرد و اینکه هنوز سیاستهای دقیقی درباره چند سال آینده و مشکلات زیستمحیطی نداریم، نگرانکننده است. اینکه آمار دقیقی حتی برای مهاجران افغانستانی نداریم و مطمئن نیستیم هشت میلیون یا ۱۵ میلیون نفر آنها در کشورمان ساکن هستند، بر شرایط دشوار تحلیل میافزاید.
جمعیت ایران در اواسط سال ۲۰۲۴ یعنی ۱۲ خرداد امسال، ۹۱ میلیونو۵۶۷ هزارو ۷۳۸ نفر برآورد شده بود. البته گوگل هنوز آمار قدیمیتری را ارائه میدهد و جمعیت ایران را حدود ۸۸میلیونو ۵۵۰ هزار نفر گزارش کرده است. در حال حاضر جمعیت ایران معادل ۱.۱۲ درصد از کل جمعیت جهان است.
ایران رتبه ۱۷ را در فهرست کشورها از نظر جمعیت دارد. تراکم جمعیت در ایران ۵۶ نفر در هر کیلومتر مربع است. ۷۳.۱ درصد از جمعیت شهرنشین هستند؛ یعنی طبق آمار امسال ۶۶ میلیونو ۹۶۸ هزارو ۴۵۸ نفر در شهرها ساکن شدهاند. میانگین سنی در ایران ۳۳.۴ سال است.
چند سال زودتر؟
مروری بر اخبار گذشته نشان میدهد در سال ۱۴۰۱ پیشبینی شده بود طبق تخمینهای مرکز آمار، ایران سال ۱۴۱۵ به جمعیت ۹۱ میلیون نفر میرسد. اکنون در سال ۱۴۰۳ هستیم. البته دو سال پیش به نظر میرسید نقطه مطلوب سیاستگذاران ۱۲۰ میلیون نفر بود و نگران بودند که با کاهش میزان ازدواج و فرزندآوری تعداد جمعیت همان حدود ۸۰ و چند میلیون بماند. در سالهای گذشته طبق برآوردهای داخلی نرخ رشد جمعیت ایران از ۱.۱۲ درصد در سال ۹۷ به ۷۷ صدم درصد در سال ۱۴۰۰ رسیده است. طبق برآورد این مرجع رسمی، پیشبینی میشود نرخ رشد جمعیت در سال ۱۴۱۵ به ۳۶ صدم درصد برسد که کمترین میزان رشد در ۴۴ سال گذشته خواهد بود.
اما به نظر میرسد در روندی عجیب، ناگهان جمعیت ایران افزایش یافت. نکته درخور توجهی در آمارهای جهان وجود دارد که عنوان شده است نرخ باروری زنان ایرانی ۱.۷ است. طبق محاسبات جهانی، مقدار کمتر از ۲.۱ باعث کاهش جمعیت بومی میشود. از طرفی سایتهای آمار جهان پیشبینی کرده بودند ایران با این نرخ زادوولد در سال ۲۰۲۹ به جمعیت ۹۱ میلیونو ۸۷۰ هزار نفر برسد، اما این اتفاق خیلی زودتر رخ داده است. البته سایت سازمان ملل معتقد است نرخ باروری در ایران کمی کمتر از ۲.۱ است.
این سایتهای آماری معمولا با تحلیل همراه نیستند و حتی به نظر میرسد آمارهایشان با داخل ایران نیز تضاد دارد. بههرحال در خبری که اول تیر ۱۴۰۱ از سوی مرکز آمار ارائه شده بود، نرخ رشد جمعیت حود ۰.۷۷ درصد عنوان شده و رو به کاهش بود و قرار بود در بهترین حالت تا سال ۱۴۱۵ فقط ششمیلیونو ۷۴۶ هزار نفر به جمعیت کشور افزوده شود که «از خطر ریزش سنگین جمعیت ایران حکایت داشته باشد».
البته پیشبینی شده بود ۷۳ میلیونو ۲۴۳ هزار نفر از جمعیت کشور در سال ۱۴۱۵ در شهرها و ۱۸میلیونو ۲۰۳ هزار نفر در روستاها زندگی کنند که این اتفاق بهطور تقریبی اکنون رخ داده است. در گزارشی که تسنیم در سال ۱۳۹۴ از سازمان ملل ارائه داده است، پیشبینی شده بود جمعیت ایران در سال ۲۰۳۰ میلادی به ۹۱.۳ میلیون نفر برسد و ایران در این سال همچنان بهعنوان هفدهمین کشور پرجمعیت جهان باقی بماند.
مهاجران
اما با فرض در نظر گرفتن درستبودن آمار میتوان تحلیل کرد تعداد مهاجرانی که به ایران آمدهاند، میتوانند دلیل افزایش جمعیت خارج از پیشبینی باشند. جمعیت ایران به سرعت در حال افزایش است؛ این نیز به دلیل مهاجرت مردم از کشورهای اطراف (افغانستان و عراق) به دلایل امنیتی است. جمعیت ایران در سالهای گذشته تغییر و افزایش چشمگیری داشته است، اما اکنون به گفته فاطمه رخشانی، معاون وزیر بهداشت، انتظار میرود تا سال ۲۱۰۱ کاهش یابد.
امید به زندگی
این نکاتی است که جهان درباره جمعیت ما ارائه میهد. امید به زندگی در ایران ۷۷.۸۵ سال عنوان شده است. البته امید به زندگی برای زنان ۷۶ سال است. مرگومیر نوزادان در هر هزار تولد زنده ۹.۱ درصد و مرگومیر زیر پنج سال ۱۰.۹ است.
رشد جمعیت ایران
بر اساس پیشبینیهای اخیر، انتظار میرود ایران در پایان سال ۲۰۶۱ به اوج جمعیت ۱۰۵.۲۳ میلیون نفری خود برسد. این انتظار است که پس از اوج خود، جمعیت به آرامی کاهش یابد و تا پایان قرن به ۹۸.۸۳ میلیون نفر برسد. بر اساس این پیشبینیها، جمعیت ایران تا پایان سال ۲۰۴۳ به صد میلیون نفر خواهد رسید. نرخ رشد جمعیت ایران حدود ۱.۱ درصد است؛ نرخی که در دهههای اخیر کند شده است. پیشبینی میشود جمعیت جوان ایران در سال ۲۰۵۰ به ۱۴ درصد از کل جمعیت برسد.
تهران یکی از سه شهر
آمارها درباره جمعیت تهران نیز متفاوت است؛ برخی آن را هفت میلیون نفر و برخی سایتهای جهان آن را نزدیک به ۸.۴ میلیون نفر ارزیابی کردهاند. منطقه بزرگتر کلانشهر تهران حدود ۱۴ میلیون نفر جمعیت دارد که آن را به بزرگترین شهر در تمام غرب آسیا و یکی از سه شهر بزرگ خاورمیانه پس از قاهره و استانبول تبدیل میکند. تراکم جمعیت تهران ۱۱ هزارو ۸۸۷ نفر در کیلومتر مربع است.
«آقای پزشکیان آبروی ما را بردی! امید ما را ناامید کردی! هنوز رئیسجمهور نشده رفوزه شدی!»
یکم: دکتر پزشکیان سلام
رئیس جمهورِ فقط یک ماه عزیز، انگار تو ایرانی نیستی!؟ تو نمیدانی که برای مردم ایران تراز سیاستمدار صادق و پاک و قدرتمند، فقط امیرکبیر است و مصدق و موسوی؟؟ پس برای چه نشستهای و دم فروبستهای؟ نکند در پشت صحنه با اصحاب قدرت بستهای؟ آیا با وجود آن که اصلیترین وزیرانت را زدند؛ و مجبورت کردند همان که قبلا تو را برای مجلس و ریاست جمهوری رد صلاحیت کرده بود، اکنون وزیر کنی؛ و رقیبت را که خودشان برای ریاست جمهوری تاییدش کرده بودند حالا برای وزارت دولت تو هم رد صلاحیت کردند؛ و یک نظامی اصولگرای حامی حصر و برخورد با حجاب اختیاری را برای وزارت کشور به تو تحمیل کردند؛ و یک بوروکرات چفیهانداز را که تازه اکنون دانشجوی دکتری دانشگاه دفاع ملی است، گفتهاند بگذاری وزیر آموزش؛ تو باز هم ماندهای که بمانی؟
مگر تو انصاف نداری که اینگونه حقوق ناشی از رای مردم را به پای قدرت قربانی کردهای؟ ما داشتیم گزینش پیران فرسوده و خنثایی را که در اطراف خود گماشته بودی و ارتباط تو را با دیگر یارانت قطع کردهاند هضم میکردیم که ناگاه با فهرست وزرایت شوکه شدیم. نه، تو یا باید پای یک وزیر کشور اصلاحطلبِ تحولخواه میایستادی؛ یا باید پای یک وزیر آموزشوپرورش دانشمند و تحولخواه که نخواهد مغز بچههای مردم را با باورهای خام ایدئولوژیک ایمان سوز پر کند میایستادی؛ یا آن که همان جا عندالمجلس استعفا میدادی و با افتخار به خانه میرفتی، تا ما دلمان خنک شود! ما سالهاست خون جامعهمان به کمبود هورمونهای افتخارآمیز امیرکبیر و مصدق و موسوی دچار شده است! فکر کردیم تو آمدهای تا این کمبود را جبران کنی!!
چرا اصرار داری سپهسالار ناصری یا قوامالسلطنه پهلوی یا خاتمی ولایت باشی؟؟ مگر این قدرت چقدر مزه دارد که رهایش نمیکنی؟ پس کو نتیجه آن همه نهجالبلاغه که خواندی؟ پس کو آن همه قول که دادی؟ چرا جرأت نداری بعد از یک ماه که تو را انتخاب کردهایم بیایی افشاگری کنی و همه چیز را بگویی؟ چرا اینقدر منفعل؟ چرا همین حالا که هنوز وزیر کشورت و وزیر ارتباطاتت همان وزرای دولت قبلی هستند دستور نمیدهی که گشت ارشاد را برچینند و فیلترینگ را حذف کنند و اگر نکردند عزلشان کنی؟؟
آقای پزشکیان آبروی ما را بردی! امید ما را ناامید کردی! هنوز رئیسجمهور نشده رفوزه شدی! ای کاش میدانستی که در ایران رئیسالوزرای عاقبت بهخیر فقط کسی است که یا در حمام رگش را بگشایند یا با تبعید به روستا دق مرگش کنند و یا در حصر، گرد مرگ بر سر و رویش بپاشند.
دوم: رئیسجمهورْ مسعود!
امروز سحرگاه دوشنبه که دارم این متن را مینویسم خیلی به حال تو گریستم. چند بند بالا (بخش یکم)، ذهنیت اکثریت امروز جامعه ایران (بخش بزرگی از رایدهندگانت و بخشی از تحریمیها) است که خیلی خلاصه برایت نوشتم. گریستم چون ما تو را فریب دادیم، ما به تو رای دادیم چون نیاز به قهرمان داشتیم؛ و چون رفتار و گفتار تو جوری بود که ما احساس کردیم این همان قهرمانی است که میتواند برود و حق ضایع شده تاریخی ما را «ظرف یک ماه» بستاند؛ پس به صندوقها هجوم بردیم.
مسعود گرامی! میدانم که بین دو تیغه قیچی مردمی رنجیده و حکومتی ناسنجیده گرفتار شدهای و این آغاز مصیبت است. چهار سال آینده را (اگر دو طرف بگذارند بمانی) مصیبت خواهی داشت. اما بمان و این مصیبت را بر دوش بکش که ایران نیازمند است. تو تنها رئیسجمهور ایرانی که باید چوبهدار خود را بر دوش بکشی، چون دیری نخواهد گذشت که هر دو طرف به خون تو تشنه خواهند بود. از یک طرف توقعات آرمانی یک نسل ناصبور، و از سوی دیگر تعصبات ایدئولوژیک یک نظام حکمرانی ناتوان اما مغرور. اما تو بمان، که آیندهای پرابهام و گذرگاههایی سخت در پیش داریم و وجود یک رئیسجمهور متعادل در آن شرایط سخت، از نان شب برای ما واجبتر است.
می دانم که حکمتی داشته است که هنوز بعد از یک ماه که از انتخابات گذشته با مردم خودت صحبت نکرده ای! می دانم که حکمتی داشته است که برای انتخاب برخی وزرایت مقاومت نکردهای! من تاکنون شما را از نزدیک ندیدهام اما از این همین دور میفهمم که برای قربانی شدن آمدهای نه قربانی کردن؛ و اگر غیرازاین باشد، همه ما باختهایم! خبر دارم که کاندیداهای تراز اول وزارتخانههای تو را فقط به خاطر تحصنی یا امضای بیانیهای یا نوشتن نامهای در گذشتههای دور، رد صلاحیت کردهاند؛ اما صبور باش و بمان و چوبهدارت را بر دوش بکش و با گامهای آرام و کوتاه به پیش برو. ما چارهای جز این مسیر نداریم. نه این نسل سیاست را میشناسد و نه تاریخ میداند؛ و نه این حکومت، خلاقیت، استقلال اندیشگی و قدرت کوبنده این نسل را میفهمد؛ بنابراین هیچکدام زبان هم را نمیدانند و خطر همینجاست!
و تو بمان چون به تو نیازمندیم. ما به بازیگران سیاسی صبورِ پوست کلفت که فحش بشنوند ولی عصبانی نشوند و تحقیر شوند اما قهر نکنند شدیداً نیازمندیم. ما با کمبود مفرط صبر و کمبود مفرط آهستگی و کمبود مفرط آدمی روبروئیم که آمده باشد که آبرویش را بگذارد و برود نه اینکه آبرویش را با خود به خانه یا به حصر ببرد.
و در عجبم از حکومت که با امواج بحرانهایی که در همه حوزهها آفریده است و به تنهایی قادر به حل هیچ کدام نیست، به زبان پزشکیان را حمایت میکند اما در عمل کاری میکند که اعتماد مردم را به او نابود کند. آیا حکومت میداند که ملتی باید قیام و همراهی کند تا شاید دولت بتواند برخی بحرانهای خلق شده در چهل سال گذشته را مدیریت کند؟ بدون این قیام ملی برای حل بحرانها، افق دیگری در برابر ما نیست. حکومتی که اکنون در یک مورد بحرانی، بیست هزار مگاوات کمبود برق دارد، در حالی که تمامی فرصتهای ما را در یک ربع قرن گذشته برای تولید فقط یک هزار مگاوات برق اتمی در نیروگاه بوشهر، سوزانده است، معلوم است که با همان اندیشه، نمیتواند از این امواج بحران عبور کند. پس باید متوجه باشد که سرمایهاجتماعی پزشکیان باید بماند تا بتواند بحرانی را حل کند. تیشه به ریشه خویش زدن تا کی؟
آی حکومت! مسعود را هر روز می توان در میدان شهر به فلک بست! اما این کار را مکنید؛ نه به سود شماست، نه به سود ملت! چرا که مسعود، امروز هم نماد حکومت است هم نماد مردم؛ به این سرمایه بزرگ چوب حراج مزنید!
سوم: آقای رئیسجمهور!
آنچه در بخش دوم گفتم، حرفهای یک معلم توسعه بود که مساله امروزش نه دموکراسی است نه ایدئولوژی است، نه اصولگرایی است نه اصلاحطلبی؛ بلکه مسالهاش پایداری و امنیت ایران و سپس توسعه آن برای نسلهای آینده است. اما من یک کنشگر توسعهخواه ایرانیام که درباره «سرمایه اجتماعی» مطالعات و مقالات بسیار دارم و با هزاران دانشجو و کنشگر کشور در ارتباطم. همه دلخورند، همه احساس میکنند شما معامله کردهاید، بویژه آن که آن پزشکیان سخنور، بیش از یک ماه است با مردمش بیپرده و مستقیم سخن نگفته است. بیم آن میرود که آن امید و سرمایهاجتماعی عظیمی که در این دو ماه خلق شد، به یکباره تبخیر شود؛ و خسارت این برای امنیت و آینده کشور دهها برابر خسارت بمباران نیروگاه اتمی بوشهر توسط اسرائیل است.
شما برای تحقق شعارهایی که دادهاید و آنچه گفتهاید، در کنار حمایت حکومت، نه تنها به حمایت ۱۶ میلیون رأی دهند خود نیازمندید، بلکه باید بتوانید حمایت بخشی از ایرانیان تحریمکننده را هم بهدست آورید؛ و گرنه آنان که با رانت قدرت فربه شدهاند و اکنون با رانت ثروت همه را میخرند، یک لحظه به شما امان نخواهند داد. چه کسانی امروز با این ترکیب کابینه شما بیش از همه خوشحالند؟ تندروهای داخلی بعلاوه براندازان خارجی؛ و تقریبا بخش اعظم رایدهندگان به شما دلخور یا خشمگیناند؛ و این بسیار نگران کننده است.
پیشنهاد نه چندان دشوار من این است که اولا با مردم و نمایندگان جوانانی که شما را حمایت کردند رو در رو سخن بگویید؛ و دستکم برای پاسخ به بخشی از دغدغهها، نام چند وزیر را از مجلس پسبگیرید و برای این وزارتخانهها سرپرست بگذارید؛ آنگاه چند ماه فرصت دارید تا وضعیت دولت خود را ارزیابی کنید و شرایط را بهتر بسنجید و در تعامل با جامعه و حکومت گزینههایی پذیرفتهتری را بیابید.
بیگمان خداحافظی احتمالی دکتر ظریف (که گواهی میدهم صادقترین در میان اعضای شورای راهبری بود و سرمایهای برای دولت شماست)، میتواند به موج خداحافظیهای تازهای دامن بزند. اگر شما از اختیارات خود برای تغییر گزینه برخی وزارتخانهها استفاده کنید، ارتباط خود را با بدنه دوستداران بویژه جوانان حامی خود مجدداً برقرار و ساختارمند کنید؛ از یاران صادق خود در برابر مجاهدان شنبه و سایر فشارها حمایت کنید؛ همه طرفداران صادق شما، مثل ظریف، در کنار شما میمانند و بهتبع آن مردم نیز امیدوار خواهند ماند. انشاءالله.
آقای دکتر پزشکیان: من ۲۲ سال پیش، گرفتن پست و مقام دولتی را در این ساختار سیاسی برای خود حرام کردهام و تاکنون رعایت کردهام. با درخواست شما، بدون هیچ مواجب و منفعتی، سه هفته به تهران آمدم و شبانهروزی با شورای راهبری همکاری کردم و به خانه برگشتم. اگر هیچ اثری از عزم شما برای حفظ سرمایهاجتماعی خودتان پدیدار نشود، ما نه تنها کمکی نمیتوانیم بکنیم بلکه ممکن است مجبور شویم بابت همان سه هفته همکاری هم استغفارنامه بنویسیم. همه ما منتظر گفتوگوی شما با مردم و تصمیم شما برای حفظ دستاوردهای انتخاب چهاردهم هستیم.
دنیای اقتصاد : «دنیایاقتصاد» در گزارشی تحلیلی به بررسی وضعیت مالکیت و مدیریت ۲۰شرکت بزرگ بورسی از منظر ارزش بازار پرداخته است. بررسیها نشان میدهد از میان این شرکتها دستکم مدیریت ۱۲شرکت تحت اختیار دولت و شرکتهای وابسته به دولت است. همچنین بهطور میانگین مالکیت ۵۴.۴۵درصد از سهام این شرکتها در اختیار دولت و بخش عمومی است. این آمارها بدون در نظر گرفتن مداخلات مستقیم و غیرمستقیم دولت در امور و مدیریت شرکتهای خصوصی است. این وضعیت مخالف با هدف شعار سال مبنی بر «رونق تولید با مشارکت مردم» است. به نظر میرسد با وجود مزیتهای کنترل شرکتهای بزرگ توسط دولت و سلطه دولت بر بخشهای بزرگ اقتصادی، انگیزهای برای اصلاحات و تقویت بخش خصوصی نخواهد بود. همچنین فضای ایجادشده در کسبوکارهای بزرگ نیز بهگونهای است که فعالان بخش خصوصی یا سرمایهگذاران خارجی از مشارکت انصراف داده و شرکتهای بزرگ همچنان در تور دولت باقی خواهند ماند.
علیرضا کتانی: بررسی وضعیت مالکیت و مدیریت ۲۰ شرکت بزرگ بورسی کشور از منظر ارزش بازار نشان میدهد که به طور میانگین مالکیت ۴۵ تا ۵۴ درصد از این شرکتها در اختیار دولت و شرکتهای وابسته به دولت است. همچنین مدیریت ۱۲ شرکت از این ۲۰شرکت نیز توسط دولت و شرکتهای وابسته به دولت انجام میشود. از سوی دیگر، روندهای سالهای اخیر نیز نشان میدهد دولت تمایلی به خروج از بنگاههای بزرگ ندارد و حتی با اعمال سیاستهای دستوری، سعی در مداخله شرکتهای خصوصی دارد. این وضعیت در حالی است که سالهاست شعارهایی با موضوع حضور مردم و بخش خصوصی در اقتصاد و تولید کشور به عنوان شعار سال انتخاب میشود. به نظر میرسد عملکرد دولتها در حوزه خصوصیسازی و حضور بخش خصوصی واقعی در اقتصاد خلاف این شعارهاست. بنابراین منفعت ایجادشده در شرکتها و جود نهادهای رانتجو سد محکمی برای خروج دولت از بنگاهداری است.
چرا خصوصیسازی مهم است؟
کارشناسان اقتصادی مدتهاست بر اهمیت حضور بخش خصوصی در اقتصاد و خارج کردن اقتصاد از سلطه بخش دولتی تاکید میکنند. تاکید کارشناسان بر اهمیت خصوصیسازی بدین خاطر است که دولت در اقتصاد بیشتر به عنوان تولیدکننده کالای عمومی شناخته میشود و در حوزه بنگاهداری ناکارآمد است. دولت در صورتی که میخواهد اقتصاد را به سوی عملکردی کارآ هدایت کند، وظیفه نظارت و داوری در صحنه را بر عهده بگیرد و تولید کالاهای خصوصی را بر عهده بخش خصوصی بگذارد. البته بنگاهداری دولتی علاوه بر ناکارآمدی اقتصادی جنبه دیگری نیز دارد. بنگاهداری دولتی و مداخلات دولت در تولید کالاهای خصوصی میتواند زمینهساز فساد و رانتجویی بنگاهها نیز بشود. بنگاههای بزرگ تحت مدیریت دولت و مرتبط با دولت میتوانند با استفاده از رانتهای مختلف مربوط به ارز و قیمتگذاری دولتی حاشیه سود خود را افزایش دهند و رقیبان خود را از صحنه به در کنند. نمونه آشکاری از بروز این وضعیت بهتازگی در پروندهای مطرح شد که به فساد چای مشهور شده است. جایگاه بالای ایران در شاخص ادراک فساد نیز حاکی از اثر گسترده اینگونه مداخلات دولتی بر وضعیت اقتصادی حاکم بر کشور است. در سال ۲۰۲۳ ایران در میان ۱۸۰ کشور مورد بررسی در این شاخص رتبه ۱۴۹ را کسب کرده است. اینجاست که مفهوم آزادسازی اقتصادی در کنار خصوصیسازی اهمیت خود را آشکار میکند.
آزادسازی؛ زمینه خصوصیسازی
آزادسازی اقتصادی به معنای جلوگیری از مداخلات دولتی در بازارهای مربوط به تولید کالای خصوصی است. البته آزادسازی اقتصادی به معنای رهاسازی اقتصاد و حاکم شدن قانون جنگل در کشور نیست. آزادسازی اقتصادی به معنای محترم شمردن حقوق مالکیت افراد و مجاز شمردن آنها برای استفاده از حقوق مالکیت خود است، تا جایی که به دیگران آسیبی وارد نکند. در یک اقتصاد آزاد مداخلات قیمتی در بازارهای مختلف صورت نمیگیرد و رانتهای متعدد بهخصوص از نوع رانتهای ارزی توزیع نمیشود. آزادسازی اقتصادی زمینهسازی خصوصیسازی است و پر واضح است که عملکرد سیاستگذار اقتصادی در حوزه آزادی اقتصادی نیز چندان قابل دفاع نیست. شاخص آزادی اقتصادی هریتیج رتبه ایران را در میان ۱۸۴کشور مورد بررسی در سال ۲۰۲۳ برابر با ۱۶۹ نشان میدهد.
خصوصیسازی چه روندی را در کشور طی کرده است؟
سازمان خصوصیسازی در سال ۱۳۸۰ تاسیس شد اما از سال ۱۳۸۵ و با ابلاغ بند «ج» سیاستهای کلی اصل ۴۴ قانون اساسی توسط مقام معظم رهبری و تصویب «قانون اجرای سیاستهای کلی اصل ۴۴ قانون اساسی» در تیرماه سال ۱۳۸۷، عملکرد این سازمان وارد مرحله جدیدی شد. طبق اساسنامه اعلام سازمان خصوصیسازی اهداف این سازمان «گسترش مالکیت در سطح عموم مردم»، «ارتقای کارآیی بنگاههای اقتصادی»، «افزایش سهم بخشهای خصوصی و تعاونی در اقتصاد ملی» و «کاستن از بار مالی و مدیریتی دولت در تصدی فعالیتهای اقتصادی» اعلام شده است؛ بااینحال آمارهای اعلامی توسط همین سازمان حکایت از عملکرد ضعیف آن تاکنون دارد. طبق آمارها سازمان خصوصیسازی از زمان تاسیس خود تاکنون تنها توانسته است ۳۸درصد از تکالیف محولشده را محقق کند.
اینکه بنگاههای خصوصیشده در همین واگذاریها به چه کسانی واگذار شدهاند و آیا این اموال به بخش خصوصی واقعی واگذار شده است یا به بخشهای شبهدولتی و وابستگان به دولت، سوالی است که پاسخگویی به آن نیاز به بررسیهای فراوانی دارد. با این حال باید یادآور شد نمیتوان عملکرد ضعیف سازمان خصوصیسازی را تنها به آن سازمان نسبت داد، بلکه شرایط بیرونی اقتصاد کشور و وضعیت نابسامان سیاستگذاری اقتصادی در سایر نهادهای سیاسی و اقتصادی را نیز باید از عوامل بروز این عملکرد دانست. در چنین وضعیتی سوال اینجاست که چرا همچنان بنگاههای بزرگ کشور در اختیار نهادهای دولتی و شبهدولتی قرار دارند؟ بخشی از پاسخ این سوال را میتوان به ملاحظات مربوط به بخشهای معدن و نفت دانست. بخش عمده شرکتهای بزرگ کشور شرکتها و هلدینگهای مربوط به معدن و نفت هستند و این بخشها بنا بر قانون اساسی در اختیار دولتاند.دولت با توجه به مصالح کشور تنها میتواند مدیریت معادن و انفال را به بخش خصوصی واگذار کند و مالکیت این منابع همچنان در اختیار دولتهاست. واضح است که این وضعیت پیچیده و نابسامان با توجه به سود موجود در این بخشها انگیزهای برای سیاستگذاران اقتصاد برای واگذاری این بخشها و سایر بخشهای بزرگ در اقتصاد کشور به بخش خصوصی واقعی وجود نخواهد داشت.
چرا خصوصیسازی موفق نبود؟
ناتوانی در در خصوصیسازی و ایجاد یک بخش خصوصی فراگیر در سالهای متمادی نشان از یک وضعیت نهادی نابسامان در اقتصاد کشور دارد.
به نظر میرسد گروههای ذینفع خاصی در دولت و خارج از دولت از وضعیت کنونی سود میبرند و برای خصوصیسازی واقعی نیز از سوی دولت انگیزه چندانی وجود ندارد. دولت نمیخواهد تسلط خود بر بخشهای بزرگ اقتصاد را از دست بدهد زیرا در این صورت احتمال دارد گروههای ذینفع خاصی که از تعادل کنونی سود میبرند آسیب بینند. در کنار این شرایط، نهاد قدرتمندی که توانایی مدیریت و توسعه بخشهای بزرگ اقتصادی کشور را داشته باشد و وابسته به دولت نباشد وجود ندارد. سالها تسلط دولت بر اقتصاد کشور مانع از شکلگیری بخش خصوصی پرقدرت شده و جلوگیری از ورود سرمایههای خارجی به کشور نیز به صورت مضاعفی این معضل را تشدید کرده است.
اینچنین است که دولت نهتنها اجازه شکلگیری بخش خصوصی غیروابسته داخلی را در این حوزهها نمیدهد بلکه اجازه حضور سرمایهگذاران خارجی را نیز میگیرد. همانطور که مشکلات ایجادشده در اقتصاد کشور وضعیتی نهادی پیدا کردهاند، برای حل این مشکلات نیز اصلاحاتی ساختاری مورد نیاز است. اصلاحاتی که گام نخست آن آزادسازی اقتصادی است و گامهای بعدی آن، ارتباط سازنده در حوزه سیاست خارجی، رفع تحریمها و شفافیت در حوزه خصوصیسازی است. سوال مشخص این است که آیا ارادهای برای حرکت به این سمت وجود دارد یا اینکه دولت نمیخواهد از ماشین بنگاهداری پیاده شود؟
سعید محمدپور – در قیام ژینا گروه بزرگی از مترجمان ایرانی با صراحت اعلام کردند که تحت تأثیر قیام ملت ایران دیگر با سانسور همراهی نمیکنند. برخی بر عهد خود نماندند. این موضوع را در گفتوگو با برخی امضاکنندگان بیانیه بررسی کردهایم.
در اوج اعتراضات و جنبش اجتماعی «زن، زندگی، آزادی»، در ۳۰ آبان ۱۴۰۱ گروهی از مترجمان ایران (گاما) در همراهی با جنبش اعلام کردند که دیگر به عقب برنمیگردند و سدهای سانسور را میشکنند. این بیانیه را بیش از ۴۰۰ مترجم شناختهشده و کمتر شناختهشده ایرانی که برخی از آنها در خارج از کشور و عمده آنها در ایران زندگی میکنند امضا کردند.
این بیانیه به دلیل صراحت در بیان، میتوانست تاثیر زیادی بر فضای ادبی کشور داشته باشد. حتی برخی فعالان فرهنگی انتظار داشتند که بیانیهی مترجمان، تاثیری مانند بیانیهی ۱۳۴ نویسنده در سالهای دهه ۱۳۷۰ به جای بگذارد، اما چنین نشد. بیانیه به این شکل آغاز میشود:
ما مترجمان همیشه متنها را پس از اتمامشان ترجمه کردهایم. متنی که اکنون در ایران نوشته میشود هزاران نویسنده دارد و همزمان با نوشتهشدنش به یک زبان ترجمه میشود. در این ترجمه اما تنها باید دستور زبان این جنبش را دانست. هر شهروند اکنون مترجم صدای خودش و دیگران است.
در ادامه مترجمان نوشته بودند:
ما مترجمان در کنار میلیونها شهروند در برابرِ همهٔ مظاهر سلطه که همگان را، خصوصاً زنان را، به انواع انقیادها زنجیر کرده است میایستیم، در برابر همهٔ تبعیضها و ممنوعیتهایی که زندگی را در این کشور به بقای صِرف در اردوگاههای کار اجباری شبیه کرده است میایستیم، ما در برابر فساد گسترده و دمافزونی که فقر افسارگسیخته و استیصالی بیسابقه را بر اکثر شهروندان تحمیل کرده است میایستیم، ما در برابر یکایک قوانین و اقدامات موحشی که زندگی عمومی و خصوصی شهروندان را با رعب و وحشت دائمی عجین کرده است میایستیم. ما در برابر دروغهای موهن و نفرتانگیز و بیپایان میایستیم.
و سرانجام در پایان با ملت ایران عهد بسته بودند که از آن پس کوشششان برای رسیدن به آزادی و عبور از سانسور را دو چندان میکنند.
در میان امضاکنندگان بیانیه هم میتوان نامهای باسابقه را مشاهده کرد و هم مترجمان جوانتر را. در کنار هم قرار گرفتن مترجمان باسابقه و مترجمان جوانتر نشان دهندهی دغدغهی مشترکیست که به نوشتن بیانیه منجر شده است. از بین نامهای شناخته شدهتر میتوان به داریوش آشوری، عبدالله کوثری، سروش حبیبی، سرور کسمائی، محمد قائد، بابک احمدی، خشایار دیهیمی، عباس میلانی، نازی عظیما، کاظم کردوانی، اکرم پدرامنیا، مراد فرهادپور، ع. پاشایی، علی اصغر حداد، فرزانه طاهری، عباس مخبر، مهدی غبرایی، احمد پوری، فرشته مولوی، محسن یلفانی، صالح نجفی، لیلی گلستان، نصرالله کسرائیان، تهمینه زاردشت، حسین منصوری، ایمان گنجی، علی عبدالهی اشاره کرد. آنچه که شایستهی توجه است، این است که گروهی از این مترجمان بر سر این میثاق ماندند و عدهای هم نتوانستند به عهد خود عمل کنند.
بر اساس تحقیقات نگارنده در بدو شکلگیری بیانیه و در آن فضای ملتهب، در وهله نخست اعمال فشار سیاسی بر حاکمیت مورد توجه و هدف اصلی نویسندگان بیانیه بود. با بالا گرفتن سرکوبها و بازداشت هزاران تن از معترضان، قیام فروکش کرد، ارشاد اسلامی هرچند به سختی اما در هر حال موفق شد بخشی از حاکمیت خود را بازسازی کند. بحران عمیق اقتصادی هم به کمک حاکمیت آمد. اکنون چه میشد کرد؟ باید همچنان تن داد به سانسور به امید نشر کتاب و دریافت حق الزحمهای ناچیز یا بر میثاق و عهد خود باقی ماند؟
علاوه بر این باید توجه داشت که مترجم برای ترجمهی یک متن، نیاز به زمان دارد و اگر متن ترجمه، رمان و داستان باشد، نمیتوان برای آن زمان خاصی را تعیین کرد. گاهی انتقال متن از زبان مبدأ به زبان مقصد چند سال زمان میبرد. به عبارت دیگر میتوان تصور کرد که اغلب امضاکنندگان بیانیه، زمانی که امضای خود را پای بیانیه میگذاشتند، کارهای نیمهتمام هم داشتهاند. در این صورت، امضاکنندهی بیانیه چه نگاهی به کار نیمهتمام خود داشته است؟ آیا همان وقتی که بیانیه را امضا میکرده، قید انتشار آن را زده است؟ یا بعد از گذشت مدتی، در مقابل وسوسهی چاپ و انتشار اثر کوتاه آمده است؟
در بین امضاکنندگان بیانیه، مترجمانی هستند که سال ۱۴۰۲ متن جدیدی منتشر کردهاند. در همان حال همان مترجمان در بیانیه خود اعلام کرده بودند:
ما از امروز کتابهایی را که این سدها سالها مانع رسیدنشان به شهروندان شدهاند از هر راهی که بتوانیم بدون سانسور منتشر خواهیم کرد.
در بین مترجمان امضاءکننده بیانیه که در سال ۱۴۰۲ آثاری منتشر کردهاند، میتوان به این نامها به ترتیب حروف الفبا اشاره کرد:
زینب آرمند؛ خشکسالی طولانی اثر کنان جونز و نیز انسان در هولوسن پدیدار میشود اثر ماکس فریش.
سارا ارضپیما (همراه با صفورا ولیزاده که بیانیه را امضا نکرد)؛ خواهران ماکیوکا اثر جونیچیرو تانیزاکی.
مژده دقیقی؛ همهچیز از اینجا دور است گردآوری کریستینا هنریکز (مجموعهی نویسندگان).
خشایار دیهیمی؛ فلسفهی امروزین علوم اجتماعی اثر براین فی.
نرگس سنایی؛ بریزبن اثر یوگنی وادالازکین.
مهدی غبرایی؛ درآمدن از فصل خشکی اثر چارلز مونگوشی و نیز رودی به نام زمان اثر میا کوتو.
ناصر غیاثی؛ شرح حال گوته به سعی مفیستو اثر کریستیان موزر.
مراد فرهادپور (همراه با صالح نجفی)؛ هوموساکر اثر جورجو آگامبن.
محبعلی شکیبا؛ تب یونجه اثر نوئل کاورد.
فیروزه مهاجر؛ گزیده داستانهای معاصر ایتالیا اثر ایتالو کالوینو و دیگر نویسندگان.
در کنار این مترجمان، برخی آثار تالیفی خود را در سال ۱۴۰۲ منتشر کردهاند. فریدون مجلسی کتاب ولی افتاد مشکلها و عباس مخبر از مجموعهی درسگفتارها، کتابهای قهرمان در تاریخ و اسطوره، اساطیر یونان و اساطیر هند را به چاپ سپردهاند.
مراد فرهادپور در حال حاضر در پاریس به سر میبرد. در تماس تلفنی با او، فرهادپور به این نکته اشاره کرد که اصولاً بیانیه مترجمان دربارۀ تعهد نسبت به عدم انتشار آثار تا زمانیکه سانسور در ایران برقرار است، ابهام دارد. به یک معنا بیانیه با صراحت مترجمان را متعهد نمیکند به خودداری از انتشار آثار.
نبرد با سلاح کلمه
مشهورترین و شاید مؤثرترین بیانیهای که در سالهای حاکمیت جمهوری اسلامی ماندگار شده، بیانیهی ۱۳۴ نویسنده است. نامههای سرگشادهی متعددی نیز نوشته شده که نامههای سعیدی سیرجانی از جمله مشهورترین و تلخترینها آنها به شمار میآید. آنچه که بیانیههای جمعی را مهم میکند، امضایی است که در پای بیانیه میآید و نشاندهندهی راه و چگونگی فعالیت امضا کننده است. بیانیهای که در حمایت از جنبش «زن، زندگی، آزادی» نوشته شد، بیش از ۴۰۰ نفر از مترجمان ایران آن را امضا کردند. اگرچه بیانیهی فوق در حمایت از جنبش مهسا به نگارش درآمده و امضا شده، اما هستهی اصلی آن را مخالفت با سانسور تشکیل میدهد. امضا کنندگان بیانیه بر این نکته تاکید کردهاند که راههای ارتباطی بین نویسنده و مترجم دیگر مانند گذشته نیست و راههای ارتباطی متنوع و گسترده شده است و تنوع راههای ارتباطی، دیر یا زود انتشار آثار خلاقه را از دست حکومت رها خواهد کرد. در صورتی که همهی مترجمان از چاپ آثارشان از مجرای متعارف خودداری کنند، ادارهی کتاب وزارت ارشاد ماهیت و کارکرد خود را از دست خواهد داد. بیانیهی فوق به گونهای استفهامی چنین اشارهای را در خود دارد و به وزارت ارشاد یادآوری میکند که میتوان آثار را بیواسطهی ادارهی ممیزی به مخاطب رساند:
ما مترجمان، ما شهروندان ایران، همچنان که این جنبش بزرگ به ما میآموزد، به عقب بازنخواهیم گشت و کوششمان را برای رسیدن به آزادی دوچندان میکنیم و به ایجاد روزنههای نو برای درهمشکستن سدهای سانسور برخواهیم خاست.
کالبدشکافی یک بیانیه
اکنون که بیش از یک سال از امضا و انتشار این بیانیه میگذرد، میتوان بر جنبههای آن تمرکز کرد تا شاید بتوان به این سوال پاسخ داد که چرا این بیانیه چندان که انتظار میرفت موثر نیفتاد؟ یکی از روزنامهنگاران فعال و شناخته شده به «زمانه» میگوید:
به نظر من نویسنده یا نویسندگان بیانیه توجه نداشتند که برای اینکه حرف و امضایشان تاثیر داشته باشد، لزومی ندارد که به موارد دور از موضوع اشاره کنند. در بیانیه از جنبش مهسا گرفته تا سانسور، از فقر و فساد گرفته تا نابودی محیط زیست سخن به میان آمده. در حالی که اصلا لزومی به طرح چنین مسائلی نبود. همان که به سانسور آثار اشاره میشد هم کفایت میکرد و هم تاثیر بیشتری داشت.
او در ادامه میگوید:
برای مثال متن ما نویسندهایم، از اول تا آخر فقط روی نیاز به نوشتن و انتشار آزادانهی آثار ادبی تمرکز کرده و اصلا وارد بحثهای دیگر نشده است. ثباتی که در متن ما نویسندهایم وجود دارد باعث تشخص متن شده است. متن بیانیهی مترجمان به نظر من تشخص لازم را ندارد. متن ما نویسندهایم از سوی حاکمیت جدی گرفته شد و نویسندههای آن بیانیهی تاریخی هزینهی بسیار سنگینی برای آن پرداختند. هزینهی خونباری که در نهایت موجب ماندگاری متن ما نویسندهایم شد.
این روزنامهنگار در انتقاد از زبان بیانیه مترجمان میگوید:
نکتهی دیگری که به نظرم میرسد این است که نویسنده یا نویسندگان بیانیه نتوانستهاند خود را کنترل کنند و از کلماتی استفاده کردهاند که بیانیه را تا حد زیادی به شعار نزدیک کرده است. شاید گفته شود که تحت تاثیر فضا نوشته شده، اما من بعضی واژههای به کار رفته را نمیپسندم.
یکی از امضاکنندگان بیانیه در پاسخ به نکتههای مطرح شده، به «زمانه» میگوید:
اگر وقت دیگری بود، میشد انتظار داشت که فقط روی ترجمه تمرکز شود، اما آن روزها را هنوز به یاد داریم. آن روزها جوانها توی خیابان بودند و اصلا آن جنبش بود که بهانهی تنظیم بیانیه شد. چطور میشد به جنبش ژینا اشاره نکرد؟ اما دربارهی اشارههای دیگر باید گفت که شاید میشد متن کوتاهتر و سرراستتر از این باشد. این هم نگاهی است البته که میشد به مسائل دیگر اشاره نکرد.
یکی از داستاننویسان به «زمانه» میگوید:
یکی از دوستان بیانیه را برای من هم فرستاد. البته من با دو سه کتاب ترجمه، به عنوان مترجم شناخته شده نیستم. برای همین بیانیه را امضا نکردم. هرچند روح کلی بیانیه را قبول دارم. روح کلی بیانیه مخالفت با سانسور است. میشد فقط محدود به مترجمان نباشد و نویسندهها هم آن را امضا کنند.
به نظر میرسد نگاهی که در پس تنظیم بیانیه وجود داشته، معطوف به هرچه بیشتر شدن امضاها بوده است. در حالی که این داستاننویس با وجود یک کتاب ترجمه شده از امضای بیانیه خودداری میکند، در بین امضاکنندهها، نام کسانی دیده میشود که کتابی ترجمه نکرده و به عنوان مترجم شناخته شده نیستند.
در همان حال در همان ایام (آذر ۱۴۰۱) بیش از ۶۰ شاعر و نویسنده مقیم ایران و خارج از ایران بیانیه دیگری با عنوان «ما ادبیاتیها» نوشته فرشته مولوی را امضا کردند. در این بیانیه امضاکنندگان «سرکوب و بازداشت معترضان» را محکوم کرده و خواهان «آزادی بیدرنگ و بیقیدوشرط» همه زندانیان سیاسی میشوند. امضاکنندگان این بیانیه در همان حال با صراحت اعلام کرده بودند:
ما برخورداری از آزادیهای دموکراتیک و بهویژه آزادی اندیشه و بیان و قلم را حق شهروندی خود میدانیم. همچنین با خود و با خوانندگان خود پیمان میبندیم که تا زمان شکستهشدن سد سانسور و آزادشدن ادبیات از بند آن آثار ادبی خود را، به هر ترتیبی که شده، بی سانسور منتشر کنیم تا در پیشگاه تاریخ و فرهنگ و ادبیات ایران و نزد خوانندگان خود شرمسار نشویم. ما ادبیاتیها گواهی میدهیم که به حق خود آگاهیم و به برعهدهگرفتن سهم خود در برساختن فردای ایران پایبند میمانیم.
عمده این نویسندگان از نویسندگان و شاعران مهاجر و تبعیدی ایرانی بودند. آنها که در خارج از ایران زندگی میکنند، همچنان بر عهد خود ماندهاند.
با اینکه خود من هم بیانیه را امضا کردم اما باید اقرار کنم که مثل تب تندی بود که زود خوابید. به این نشان که سال بعد همهی کسانی که کاری آمادهی انتشار داشتند، کارشان را به ناشر دادند. راستش خود من وقتی میخواستم کارم را به ناشر بدهم اصلا یاد بیانیه نبودم. اگر بدون خودسانسوری بخواهم حرف بزنم باید بگویم من نتوانستم در برابر میل و تمنای انتشار کاری که دو سال تمام وقت برده مقاومت کنم. حالا بدون اینکه اسم ببرم، میگویم من تنها نیستم که این احساس را دارم. از بین استادانی که آن بیانیه را امضا کردهاند، هستند کسانی که کار جدید منتشر کردهاند.
وی ادامه میدهد:
آن روزها فضا طوری بود که هر کس آن بیانیه را میخواند، تحت تأثیر قرار میگرفت و امضا میکرد، اما راستش خود من وقتی آن را امضا میکردم اصلا استنباطم این نبود که تا وقتی گرفتوگیر و سانسور باشد، دیگر کاری منتشر نمیکنم. به نظر من آن بیانیه بیشتر اعلام همراهی با جنبش مهسا بود.
یکی دیگر از مترجمان که بهار سال ۱۴۰۲ کتابی منتشر کرده، با خواندن این بند از بیانیه که «ما از امروز کتابهایی را که این سدها سالها مانع رسیدنشان به شهروندان شدهاند از هر راهی که بتوانیم بدون سانسور منتشر خواهیم کرد» به «زمانه» میگوید:
همان وقتی که بیانیه به من داده شد، به یکی از مدیران کانال تلگرامی گروه مترجمان گفتم من به جز درآمد چاپ یا تجدید چاپ کتابهایی که ترجمه میکنم، درآمد دیگری ندارم. اگر قرار باشد که کتاب از مجرای همیشگی منتشر نشود، چه راه دیگری وجود دارد؟ جواب داد منظور این نیست که کارهایمان را منتشر نمیکنیم. منظور این است که آن بخشهای سانسور شده را به دست مخاطب میرسانیم.
این مترجم با سابقه در پاسخ به این سوال که آیا تیغ سانسور بر کتاب جدید هم کشیده شده میگوید:
یادم نمیآید که تا حالا کتابی ترجمه کرده باشم و بدون سانسور و ممیزی منتشر شده باشد.
وی دربارهی تاثیر یا عدم تاثیر بیانیه میگوید:
احتمالا همکاران از این حرف من ناراحت میشوند اما این ماجرا شبیه همان رطب خوردن و منع کردن از خوردن رطب است. در بیانیه تاکید شده که با سانسور همراهی نمیکنیم اما آیا چاپ و انتشار کتاب با سازوکاری که همهی ما با آن آشنا هستیم معنای دیگری غیر از همراهی با سانسور دارد؟ درست است که سانسور وجود دارد، به بدترین شکل هم وجود دارد اما تا وقتی که من مترجم به درآمد حاصل از کارم وابسته باشم، نمیتوانم از آن صرف نظر کنم. من با امضای بیانیه، مخالفتم را با سانسور نشان دادهام اما بعد کتابم را در همان سازوکار منتشر کردهام… نه فقط من، مترجمهای دیگر هم همین کار را کردهاند.
اگر روزی روزگاری مخاطب آثار ترجمه شده، بداند که میشود بیواسطه کار از نویسنده و مترجم گرفت و پاسخ معقول به نیاز مالی نویسنده و مترجم داد، آن وقت دیگر سانسور کاملا بیاثر شده و از بین خواهد رفت. اما در حال حاضر گذاشتن ترجمه یا رمان در فضای مجازی چشم پوشیدن از درآمد است. شاید بعضیها بتوانند از این درآمد صرف نظر کنند اما مترجم یا نویسندهای که زندگی خود را وقف این کار کرده، به سختی میتواند از این درآمد بگذرد، هر قدر هم که اندک باشد. در مجموع بیانیهی مترجمان، چنان که انتظار میرفت موثر نیفتاد و دلیل این عدم تاثیر، شاید به همین نیز برخی امضاکنندهها، کوتاه زمانی بعد از امضای بیانیه، آثار جدیدی منتشر کردهاند.
پانویس:
در این متن گفته شده بود که آقای عادل بیابانگرد جوان از امضاکنندگان بیانیه گاما کتابی ترجمه نکرده. از او اما «تعبیر خواب» (انتشارات فرهنگ معاصر) و نشانه شناسی در طراحی سیستمهای اطلاعات (انتشارات کتابخانههای عمومی کشور و چاپار) منتشر شده است. این اشتباه تصحیح شد.
ناهید تقوی، فرح نساجی، گلرخ ایرایی، آنیشا اسداللهی، هستی امیری، سیامک ابراهیمی، شاهرخ احمدی، مهران رئوف، کیوان مهتدی، فواد فتحی، مازیار سیدنژاد و مرتضی پروین مینویسند: «امروز در برابر طبقه کارگر ایران وظیفهای بزرگ خودنمایی میکند؛ آگاهی از جایگاه خود به عنوان طبقه اجتماعی که وظیفه پیشبرد جامعه در جهت رسیدن به عدالت اجتماعی، رفع استثمار، ستم و تمامی تبعیضها به ویژه تبعیض جنسیتی و اتنیکی، برقراری آزادی سیاسی، پیشگیری از تخریب محیط زیست و جلوگیری از جنگ
طبقه کارگر ایران، بخشی جداییناپذیر از طبقه کارگر جهان و دارای تاریخی پر فراز و نشیب از نبرد طبقاتی بوده و در کوران مبارزات، امتیازاتی اساسی کسب کرده و گاه نیز متحمل شکستهایی تلخ شده است.
امروز در برابر طبقه کارگر ایران وظیفهای بزرگ خودنمایی میکند؛ آگاهی از جایگاه خود به عنوان طبقه اجتماعی که وظیفه پیشبرد جامعه در جهت رسیدن به عدالت اجتماعی، رفع استثمار، ستم و تمامی تبعیضها به ویژه تبعیض جنسیتی و اتنیکی، برقراری آزادی سیاسی، پیشگیری از تخریب محیط زیست و جلوگیری از جنگ ویرانگر منطقهای را دارد.
پس زمان آن فرا رسیده که طبقه کارگر ایران در میدان این مبارزات سرنوشتساز قد علم کرده و جایگاه خود را بازیابد. با امید به آیندهای که با دستان پرتوان طبقه کارگر آگاه ساخته خواهد شد.