by مسعود نقره کار | 22.آوریل 2023 | مقالات
“….که ما همچنان می نویسیم
که ما همچنان اینجا مانده ایم
مثل درخت که مانده است
مثل گرسنگی که این جا مانده است.
ومثل سنگ ها که مانده اند
مثل درد که مانده است
ومثل خاک که مانده است
مثل زخم
مثل شعر
مثل دوست داشتن
مثل پرنده
مثل آرزوی آزادی
ومثل هر چیزی که از ما نشانه ای دارد….(1)
کانون نویسندگان ایران، نماد و نمود بخشی از جنبش روشنفکری ایران 55 ساله شد. این زندگی 55 ساله فراز وفرود ها و ضعف و لغزش ها ی روشنفکری ایران را بازتابانده است. کانون نویسندگان ایران نمونهء درخشانی برای بررسیدن و نقد جنبش روشنفکری ایران است، کانونی که علیرغم لغزش ها و خطاها، از مظاهر آزاداندیشی و آزادیخواهی و شهامت روشن اندیشانه است.
این نهاد دموکراتیک و مدنی 55 سال است علیه زندان، شکنجه، اعدام، سانسور مبارزه کرده است و تهدید، محروم سازی های اجتماعی و فردی، ضرب و شتم، لجن پراکنی و چرک زبانی گورزادهای تاریک اندیش را با اندیشه و بیان و قلم تحقیر کرده است تا آن حد که تاریک اندیشان حکومت اسلامی را حتی سنگ گور کانونیان ترسانده است. نگاه کنید به آنچه با سنگ مزار احمد شاملو و عزیزان دیگری از کانون نویسندگان کرده اند تا سیمای ترس خورده و در هم شکسته ی سیاه اندیشی را بهتر ببینید.
در کتاب ها و مقاله های ام در باره کانون نویسندگان ایران، به ویژه در مجموعه ی ۵ جلدی بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران، دلایلی که با اتکا به آن ها می توان کانون نویسندگان را نهاد و تشکلی روشنفکری دانست، آورده ام . خلاصه شده ی آن را تکرار می کنم تا علل خصومت سیاه اندیشان با این کانون تکرار شده باشد:
ها برنامه ها وهدف های کانون اند که در بیان نامه ها ( منشور) کانون انعکاس یافته است: این
الف- آزادیِ اندیشه و بیان و نشر در همهی عرصههای حیاتِ فردی و اجتماعی بی هیچ حصر و استثناء حقِ همگان است. این حق در انحصارِ هیچ فرد، گروه یا نهادی نیست و هیچکس را نمیتوان از آن محروم کرد.
ب – کانونِ نویسندگانِ ایران با هر گونه سانسورِ اندیشه و بیان مخالف است و خواستارِ امحای همهی شیوههایی است که به صورتِ رسمی یا غیررسمی، مانعِ نشر و چاپ و پخشِ آرا و آثار میشوند.
ج – کانون رشد و شکوفایی زبانهای متنوع کشور را از ارکانِ اعتلای فرهنگی و پیوند و تفاهمِ مردمِ ایران میداند و با هر گونه تبعیض و حذف در عرصه ی چاپ و نشر و پخشِ آثار به همه ی زبانهایِ موجود مخالف است.
د – کانون با تک صدایی بودنِ رسانههایِ دیداری، شنیداری و رایانهیی مخالف است و خواهانِ چندصدایی شدنِ رسانهها در عرصههای فرهنگی است.
و- حق طبیعی و انسانی و مدنیِ نویسنده است که آثارش بی هیچ مانعی به دستِ مخاطبان برسد. بدیهی است نقدِ آزادنه حقِ همگان است.
ر- پاسخ کلام با کلام است، اما در صورت طرح هر گونه دعوایی در موردِ آثار، ارایه ی نظرِ کارشناسی در صحتِ ادعا از وظایفِ کانونِ نویسندگان ایران است.
ز- کانون از حقوقِ مادی و معنوی، حیثیتِ اجتماعی و امنیتِ جانی، حرفهیی، شغلیِ نویسندگانِ ایران دفاع میکند.
س – کانونِ نویسندگانِ ایران مستقل است و به هیچ نهادی (جمعیت، انجمن، حزب،سازمان و …)، دولتی یا غیرِ دولتی، وابسته نیست.
ش- همکاری نویسندگان در کانون با حفظِ استقلالِ فردی آنان بر اساسِ اهدافِ این منشور است.
ص- کانونِ نویسندگانِ ایران با اشخاص و نهادهایی که همکاری با آنها با اصول و مواضعِ کانون مغایر نباشد در
زمینهی حقوق، اهداف و آرمانهای مندرج در این منشور همکاری میکند.
کانون نویسندگان ایران دارای اساسنامه ای دموکراتیک است که با اتکا به خرد جمعی اعضا در ده ها ” ماده و تبصره” مسائلی همچون عضو گیری، حقوق و تکالیف اعضا، ارکان کانون و چگونگی امر انتخابات، منابع مالی و نحوه ی حیات درونی کانون را روشن کرده است. این اساسنامه امکان پرسش اعضاء در باره فعالیت کانون و نیز پاسخ مسئولان و همچنین نقد و بررسی عملکرد کانون را مهیا ساخته است. این مجموعه تلاش کرده اند چه در درون کانون و چه در سطح جامعه دید انتقادی و پرسشگرانه در باره مسایل فرهنگی، هنری، اجتماعی و سیاسی را گسترش دهند. در این اساسنامه هیچ نوع محدودیت ایدئولوژیک ( و دینی و مذهبی) و سیاسی برای عضو گیری مطرح نشده است. در واقع حضور پلورالیسم فکری- فرهنگی و هنری موجود در این تشکل و تنوع چشمگیر اعضا ی کانون در تاریخ جنبش روشنفکری ما کم نظیراست. تلاش این تشکل کار فکری و قلمی برای درک و شناخت مقوله ی آزادی و برداشتن گام های عملی در راه تحقق و نهادی کردن خواست های بر شمرده بوده است. پاره ای از اسناد کانون به ویژه متن “ما نویسنده ایم” به عنوان یکی از متین ترین، سنجیده ترین و جسورانه ترین اسناد تاریخ جنبش روشنفکری ایران دریکی از خفقان آورترین شرایط سیاسی و اجتماعی میهنمان است، متنی که در آن برای نخستین بار بخشی از روشنفکران میهنمان همراه با ارائه تعریف دقیق از خود و مشخص کردن حوزه فعالیت های شان خواست های شان را طلب کردند.
………
حکومت اسلامی هر آنچه می توانست کرد تا به خیال خود این نهاد دموکراتیک و مدنی را نابود کند، نتوانست و نخواهد توانست. اعضای کانون علیرغم خطر اعدام، زندان و شکنجه شجاعانه حق خویش و مردم شان طلب کرده اند، حقی که محمد مختاری، یکی از روشنفکران گرانقدر میهنمان، اینگونه بیان اش کرده است:
“…ما به عنوان یک صنف عمل می کنیم، خب حرفه ما “بیان” است، ما برای بهبود شرایط بیان و دفع موانع سر راه اساس کار و حرفه مان عمل می کنیم. خب اگر موانعی بر سر راه ” بیان” وجود داشته باشد صنف ما نمی تواند کارش را انجام بدهد.اگر آزادی بیان نباشد صنف ما چگونه باید کار و عمل کند؟ما باید دستاورد های کاری مان را تبادل کنیم، می باید امنیت شغلی و معیشتی داشته باشیم ، بنابراین ما نویسندگان اصولی را به عنوان اساس فعالیت صنفی و تشکل صنفی خود مطرح کرده ایم، که من برخی از آن ها را تکرار می کنم:
1- دفاع از آزادی اندیشه و بیان بی هیچ حصر و استثنا برای همگان در تمامی عرصه ها
2- مخالفت با هر گونه سانسور و مانعی که بر سر راه نشر و ارائه آثار وجود دارد، یعنی لغو هر گونه سانسور
3- دفاع از حق مولف و
خب اینها اساس کار صنف ماست، اما قدرت ها و حکومت ها، خواست های ما را نادیده می گیرند، برای تحقق شان مانع تراشی می کنند و در معنای مورد نظر خودشان خواست های ما را سیاسی می کنند. انها حقوق ما را سلب می کنند. ما از پایگاه صنفی خودمان خواستار حقوق مان هستیم که سیاسی شده است، البته آزادی یک امر سیاسی است و آزادی بیان هم امری سیاسی است اما اساس کار صنف ما همین است…”(2)
و حکومت اسلامی محمد مختاری را به دلیل بیان شجاعانه خواست های کانون خفه کرد به این خیال که صدای آزاد اندیشی و آزادیخواهی خفه کرده است. امروز اما «صدای آواز»(3) محمد مختاری هم آوا با طنین صدای آزادیخواهی سعید سلطانپور، جلال هاشمی تنگستانی، حمید رضوان، رحمان هاتفی، عطاءالله نوریان، حسین اقدامی ( صدرایی) ،غفار حسینی، محمد جعفر پوینده، بکتاش آبتین و… از حنجره ده ها عضو این نهاد دموکراتیک و مدنی و بسیارانی دیگر از نویسندگان و شاعران شنیده شده و خواهد شد.
******
1- محمد مختاری / از واگویه
2- گفت و شنود با محمد مختاری، از کتاب بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران، جلد ۵، مسعود نقره کار، انتشارات باران، سال ۲۰۰۲
3- ” صدای آواز” ویژه نامه ای که کانون در سوگ محمد مختاری و محمد جعفر پوینده منتشر کرد.
by مسعود نقره کار | 23.مارس 2023 | مقالات
اپوزیسیون حکومت اسلامی در داخل و خارج از کشور، علیرغم سن و سالی که دارد به ندرت به فکر غبارروبی در چهاردیواری خانه اش افتاده است. حتی جنجال جغجغه فروش ها را که برای عید مبارکی با سرو صدای بیشتر و جلب توجه، قارقارک هایشان را هم به صدا در آورده بودند را نمی شنید، و شاید هم خودش را به ناشنوایی می زد. امسال اما آواز آزادی دختران و پسران پهتدشت ایران شنواشان کرد و اهالی خانه را مجبور کرد به یک گَرد گیری و خانه تکانی جانانه تن دهند، خانه تکانی ای که با ایام عید سال 1402 مصادف شده است، با سال خرگوش، که تیزپائی هم به رُخ صاحبان خانه می کشد.
وسایل ضرور و مورد نیاز این خانه تکانی و آب و جاروب کردن این خانه گرد وغبار گرفته را جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی فراهم ساخته است. و به نظر می رسد کار خانه تکانی با برنامه و خوب پیش می رود.
هشداردهندگان به اپوزیسیون با روبراه کردن بساط بوته جمع کردن و خُرده آلومینیوم و آتش گردان و ترقه و فشفشه، قاشق زنی ای پُررونق تر از سال های قبل یاد آور شدند ” برای خونه تکونی بجنبید!”
فرش های قدیمیِ زیرِ پا، نخ نماها دورریخته شده و به درد بخورها تکانده شده اند. ماهی های ریز و درشت رنگین زیر آواز آب فوارۀ آب حوض نوشده، رقصی دسته جمعی راه انداخته اند. جنس ها و وسایل همجنس و جور، کهنه و نو، گردگیری شده و کنار هم چیده شده اند ، و ناجورها و اسقاط ها و لب پریده ها نصیب ” کاسه بشقابی” های دوره گرد، یا دور ریخته شده اند یا به سمساری ها سپرده شده اند.
بعد از خانه تکانی هوای خانه کمی عوض شده است، بوی گُل و گُلاب وسنبل ماهی های تُنگ را هم به وجد آورده ، هوای خانه که سهل است انگار آبِ تُنگ ماهی ها هم معطر شده است. هفت سین، هشت سین شده است و “سال”ِ زن، زندگی، آزادی به جمع شان پیوسته اند.
جغجغه فروش ها هم ول کن نیستند. گهگاه صدای گلفروشی که بر تَرک دوچرخه اش جعبه ای بنفشه نشانده و فریاد می زند ” بنفشه” ، صدای جغجغه ها و قارقارک ها را زیر می گیرد.
این خانه تکانی را به فال نیک بگیریم و مبارک و حجسته بدانیم.
by مسعود نقره کار | 7.مارس 2023 | مقالات
جنبش زن، زندگی، آزادی نقش زنان آزادیخواه و عدالت جوی سرزمین مان را در مبارزه برای دستیابی به ایرانی آزاد، آباد و مرفه به رُخ مردم ایران و جهان کشید. در این مبارزه حکومت اسلامی گُل دختران و زنان شیفته و عاشق زندگی و آزادی را با داس مرگ به تاراج بُرد، گُل هایی که گَردههای زایای آنها سراسر میهن و جهان پراکنده شدهاند.
تاریخ میهن ما، وتاریخ آنچه ” خاورمیانه” خوانده میشود، جز مقاطع و مواردی بسیار محدود، تاریخ ستم چندگانه بر زنان بوده است. هزاران دختر و زن بردار شدهاند، تیرباران شدهاند، سنگسار وقربانی ستمگریهای مذهبی و فرهنگی شدهاند، و این تازه گوشه هایی از ستمگریهای مستبدین و دینکاران بوده است.
مطلبی که میخوانید برای نخستین بار سال ۲۰۱۸ در گویا منتشر شد، و با افزودن نام مهسا (ژینا) امینی، به مناسبت روز زن باز نشر میشود.
یادشان ماندگار و بیمرگ!
عصماء بنت مروان
ازعصماء، دختر مروان به عنوان شاعرنام برده شده است. برخی ازمورخان کارهای او را هجو و توهین به پیامبراسلام ارزیابی کردهاند. عصماء از قبیلهای در زمرۀ قبایل مخالف محمد بود. ” این زن با استعدادی که در سرودن شعر داشت، دراشعار خود اسلام و محمد را مورد هجو، سرزنش و نقد قرار میداد. اشعار عصماء بزودی در سراسر مدینه ورد زبانها شد و خشم محمد و پیروانش را بر ضد عصماء بر انگیخت. محمد وقتی اشعارعصما را شنید بسیار آزرده شد و به پیروانش اظهار داشت: “چه کسی حاضر است، مرا از دست این زن آزاد سازد؟ “. عمیر بن ادی الختمی، که شوهر پیشین عصماء و از قبیله او بود، داوطلب شد تا عصماء را از بین ببرد. سال دوم هجری، زمانی که چند روز از بازگشت محمد از جنگ میگذشت، در دل یک شب هنگامی که عصما در خواب بود و فرزندانش در اطرافش خوابیده و کم سن و سال ترین آنها روی سینه مادر خوابیده و از پستانش شیر میخورد. عمیر خنجردر سینه عصماء فرو برد. ”
صبح روز بعد، محمد از کشتن عصماء اگاه شد. وی به هنگام نماز درمسجد رو به عمیر کرد و پرسید: “آیا دختر مروان را تو کشتی؟ ” عمیر پاسخ داد: “آری، آیا کار بدی کردم؟ ” محمد گفت: “به هیچ وجه! تو به الله و پیامبر او خدمت بزرگی انجام دادی. حتی دو بزغاله هم برای چنین رویدادی با هم سرشاخ نخواهند شد.. ” سپس محمد رو به افرادی که در مسجد حضور داشتند کرد و گفت: ” اگر میل دارید کسی را ببینید که به الله و پیامبرش خدمت کردهاند به این مرد نگاه کنید. ” این جنایت وحشیانه سبب شد که تمام افراد طائفه شوهرعصماء از بیم پیامبر و وحشت ترور، اسلام بیاورند. ”
بسیاری از مورخان اسلامی روایت فوق و به ویژه شیوۀ قتل عصماء به دستور پیامبرراغیرواقعی ویا دستکاری شده و غلوآمیز اعلام کردهاند. (۱)
رابعه بنت کعب قزداری
رابعه بنت کعب قزداری (رابعه بلخی- مادرشعر پارسی) را شاعر پارسیگوی نیمه نخست سده چهارم هجری (۹۱۴-۹۴۳میلادی)، درزمانه سامانیان، دانستهاند. وی” ازعربهای کوچیده به خراسان وپدرش فرمانروای بلخ و سیستان وقندهار و بست بود. ”
عطار نیشابوری حکایت رابعه را درالهینامه، در بیش ازچهارصد بیت آوردهاست: “رابعه در سرودن شعر و هنر نقاشی توانمند و در شمشیرزنی و سوارکاری ماهر بود. وی عاشق بکتاش که دردربار کلیددار خزانه بود، میشود. ” ظاهراً روزی بکتاش رابعه را در دهلیزی میبیند و آستین اورا میگیرد که ” چرا مرا چنین عاشق و شیدا کردی اما با من بیگانگی میکنی؟ ” رابعه از او آستین میافشاند که “عشق من به تو بهانهایست برعشقی عظیمتر” و اورا بخاطر افتادن در دام شهوت نکوهش میکند.
رابعه با رودکی دیدار میکند. “رودکی شیفته توانایی رابعه در سرودن شعر میشود و اورا تحسین میکند و با او به صحبت و مشاعره مینشیند. ”
عشق به بکتاش سبب میشود “رابعه را به گرمابه برده و رگِ دستان او را بگشاید و درِ گرمابه را به سنگ و گچ مسدود کنند. روز بعد چون در گرمابه را میگشایند، پیکر بیجان رابعه را مشاهده میکنند که با خون خویش اشعاری را خطاب به بکتاش با انگشت بر دیوارهٔ گرمابه نگاشتهاست. بکتاش از زندان میگریزد و شبانه سرازتن حارث، برادر رابعه وحاکم وقت، جدا میکند، سپس بر مزار رابعه رفته و جان خویش را میگیرد. ”
از رابعه جز هفت (و به روایتی یازده) غزل و قطعه در دست نیست. ظاهراً تمامی اشعار وی بدست حارث و در گذر زمان از بین رفتهاست. اشعار بازمانده از وی بیانگر ذوق و تسلط او بر سرایش شعر است. رابعه را عارف و صوفی نیز دانستهاند. میگویند: ” عطار و ابوسعید ابوالخیر، برای حفظ نام و آثار رابعه از گزند کوتهفکران، به وی نسبت تصوف و عرفان دادهاند. ”
عطار نیشابوری چنانکه ابوسعید ابوالخیر، در حق رابعه الطاف نمود و با بهانهٔ اینکه رابعه نه عاشق بکتاش، بل عاشق الله بوده “… جسد و مرقد مبارک رابعه را از شر تکفیر و تازیانه نوازی و ویرانی کافران و منکران نجات داد… ذکرِ خیررابعه از سوی عارف بزرگ و نامی ابوسعید ابوالخیرهم در نهایت، عارفانه و هشیارانه، برای به سکوت واداشتن کافران عشق و منکران ارزشهای انسانی زنان به عمل آمدهاست. ”
لیلی رشیتا، نویسنده افغان مینویسد: ” برعکس آنچه که عرفاً عشق او را به بکتاش، حقیقی نه بل مجازی میپنداشتهاند، اشعارش بازگوی احساساش نسبت به بکتاش بودهاست. از هفت قطعه شعر رابعه که بجا ماندهاست، پنج تای آن در وصف عشق ناسوتی و دو تای آن در وصف زیبایی طبیعت سروده شدهاست. ” (۲)
طاهره قُرَّةُالعَین
فاطمه زرینتاج برغانی قزوینی ملقب به زَکیّه یا اُمّ سَلَمَه (طاهره و قُرَّةُالعَین) ازنخستین مریدان سید علیمحمد باب و از رهبران جنبش باب بودهاست. وی نخستین زن بابی بود که روبنده از صورت برگرفت. طاهره به اتّهام دست داشتن در قتل عموی بزرگش محمدتقی برغانی (شهید ثالث) بازداشت شد و سه سال بعد، پس از ترور نافرجام ناصرالدینشاه به جرم فساد فیالارض اعدام شد. او اولین زنی بود که به این اتهام اعدام شد.
از طاهره اشعارونامهها و یاداشت هائی باقی ماندهاست که بر سرانتساب پارهای از اشعار به وی اختلاف نظر وجود دارد. بخشی از مقالات و نامههایش در بخش سوم کتاب ظهور الحق (تهران، ۱۳۲۲ ق) و بخشی دیگر در کتاب الکواکب الدریه فی مآثرالبهائیه درمصر به چاپ رسیدهاست. ازاواشعاری با موضوعات عرفانی و فلسفی باقی ماندهاست. اوهزلی نیز درمورد رد کردن خواستگاری ناصرالدین شاه دارد.
به دلیل کشتار عمومی بابیها، بسیاری از اسناد مکتوب بابیها ازمیان رفتهاند. به همین دلیل اشعاری که از طاهره باقی ماندهاست، بیشتر به صورت سینه به سینه و از حفظ نقل شدهاند. مجموع اشعار باقیمانده از طاهره به کمتر از ۶۰ شعر کوتاه و متوسط میرسد.
علیرغم انتشار” دیوان اشعار بانو فاطمۀ زرّین تاج”، نشان داده شده است که برخی ازاشعاری که به طاهره قرةالعین منسوب است “ازام هانی، عفت نسابه، عشرت شیرازی، محمدباقر صحبت لاری، میرزا محمد طاهر وحید و بهجت است”. زیرا به نوشتهٔ نعمتالله ذکایی بیضایی: ” او هر کجا شعری عرفانی مییافت یا جالب به نظرش میرسید، یادداشت و حفظ میکرد و در مواقع مناسب بر زبان میآورد. نزدیکان وی که آن اشعار را از او میشنیدند یا به خط او میدیدند، چون از مأخذ آنها اطلاعی نداشتند، تصور میکردند از آن خود اوست و به نام او در یادداشتهایشان ضبط میکردند. ” (۳)
مرضیه احمدی اسکوئی
مرضیه احمدی اسکوئی، شاعرو نویسنده، معلم و عضوسازمان چریکهای فدائی خلق بود. “وی از رهبران و سازماندهندگان اعتصاب غذای دانشجویان در اسفند ۱۳۴۹ در دانشسرایعالی سپاه دانش بود، اعتصاب غذایی که برای آزادی دو دانشجوی دستگیر شده انجام و در پایان به آزادی آنها منجرشد. ” وی درارتباط با فعالیتهای دانشجوئی در دانشسرای عالی سپاه دانش دستگیر شد. ” اما درآن زمان چندان سخت گیری در مورد وی به عمل نیاوردند. ساواک پس از سه روز بازجوئی وی را آزاد کرد. در جریان بازداشت بسیاری از یادداشتها، داستانها و شعرهای او از بین رفتند. وی” از احساسات خود در دوره بازداشتاش نوشته و در پایان، ترجمه یک نغمه دلنشین آذربایجانی را هم ذکر کرده است”. وی به زبان مادری خود، به ترکی نیز شعر میسرود. مرضیه احمدی اسکوئی به هنگام درگیری و رودرروئی با ماموران ساواک جان باخت. (۴)
فرخ رو پارسا
فرخرو پارسا، وزیرآموزش و پرورش رژیم شاه، در حکومت اسلامی با اتهاماتی چون: “حیف ومیل اموال بیت المال وایجاد فساد در وزارت آموزش و پرورش وکمک به نشو ونمای فحشا درآموزش وپرورش و همکاری موثر با ساواک و اخراج فرهنگیان انقلابی ازوزارت فرهنگ ایران و… ” در دادگاه انقلاب اسلامی محاکمه شد وبه عنوان “مفسد فی الارض” به اعدام محکوم شد.
وی که تحصیلات ابتداییاش را در تهران سپری و برای ادامه تحصیل دردوره متوسطه به دانشسرای مقدماتی رفت، توانست دوره متوسطه را باکسب رتبه اول به پایان رساند و به دانشسرای عالی و سپس به دانشگاه تهران راه یابد. وی تحصیلات دانشگاهی خویش را در رشته پزشکی ادامه داد و با گرفتن درجه دکترا از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد.
فرخ رو پارسا فرزند آفاق پارسا از فعالان حقوق زنان و مدیر مجله جهان زنان، و فرخدین پارسا کارمند وزارت بازرگانی و مدیر مجلههای اتاق بازرگانی وصنایع ومعادن ایران و”عصر جدید” بود. مادروی به دلیل نشرمقالهای با عنوان ” لزوم تعلیم وتربیت مساوی برای دختر و پسر” مدتی درتبعید به سربرد. این مقاله اعتراضهای گستردهای رادر میان روحانیون آن دوران برانگیخت.
فرخرو پارسا پس ازپایان تحصیلات دانشگاهی تامقطع دکترا، علیرغم اینکه پزشک شده بود، کار پزشکی را رها کرد و ترجیح داد به کارفرهنگی بپردازد. او دروزارت فرهنگ آن دوران مشغول به کار شد. وی درسال ۱۳۳۳ به همراه تنی چند از همکارانش “انجمن بانوان فرهنگی” را برای دبیرستانهای دخترانه آن دوران تاسیس نمود و در سال ۱۳۳۵ به عنوان یکی از اعضای هیات رییسه “شورای همکاری جمعیتهای بانوان ایرانی” انتخاب شد. فرخرو پارسا همچنین نخستین مدیر کل زن در ایران بود. در سال ۱۳۳۹با آغاز به کار دانشگاه ملی ایران (دانشگاه بهشتی کنونی) وی عهدهدار سِمَت مدیرکلی دبیرخانه دانشگاه ملی ایران شد. او در سال ۱۳۴۷ به عنوان وزیرآموزش وپرورش ایران انتخاب شد.
” درهنگام وزارت وی محمد بهشتی و محمدجواد باهنر در امر تهیه کتابهای درسی از مشاورین فرخرو پارسا و از حقوقبگیران آن وزارتخانه بودند. مرکز اسلامی هامبورگ سالها زیر نظر محمد بهشتی از فرخرو پارسا بودجه دریافت میکرد. محمد بهشتی حتی از طرف همان وزارتخانه به ماموریتهایی، از جمله به آبادان، فرستاده شد. محمدجواد باهنر نیز از وزارت آموزش و پرورش تحت وزارت فرخرو پارسا امتیاز تاسیس چند مدرسه ملی مذهبی را گرفته بود که در نقاط مختلف تهران قرار داشتند. ”
روز پنجشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۹ روزنامه کیهان نوشت: “ساعت یک ونیم بامداد امروز فرخروپارسا تیرباران شد. (۵)
زهرا کاظمی
زهرا (زیبا) کاظمی، در مدرسه عالی سینما و تلویزیون در تهران تحصیل کرد. در سال ۱۹۷۴ برای تحصیل در رشته ادبیات و سینما به دانشگاه پاریس رفت. در سال ۱۹۸۵ دکترای خود را در رشته هنر و ادبیات از دانشگاه پاریس دریافت کرد. در سال ۱۹۹۳ به کبک کانادا مهاجرت کرد. وی با نشریات مختلف کانادائی و نیز مؤسسه عکس انگلیسی”کمرا پرس” همکاری داشت. در سال ۲۰۰۳ زهرا کاظمی در جریان یک مسافرت به عنوان خبرنگارو روزنامه نگار، درایران به جرم عکسبرداری حین تجمع برخی از خانوادههای زندانیان در مقابل زندان اوین، بازداشت شد و در زندان به هنگام بازجویی به قتل رسید.
به ادعای دادستان عمومی تهران، “زهرا کاظمی متهم به عکس برداری از اماکن و مناطق ممنوعه و ارسال آن برای سرویسهای اطلاعاتی بیگانه بودهاست. ”
او در سوم تیرماه سال ۱۳۸۲ دستگیر شد و در ۲۰ تیرماه به قتل رسید امابا تأیید مقامات دادستانی مرگ وی در ۲۵ تیر اعلام شد. مقامات دادستانی” دلیل مرگ را غش و برخورد سر خانم کاظمی با زمین و ضربه مغزی ذکر کردند. وزیر اطلاعات وقت در مصاحبهای اعلام کرد که اگر کاظمی به موقع به بیمارستان منتقل میشد نجات پیدا میکرد. ”
شهرام اعظم، پزشک سابق و کارمند وزارت دفاع ایران که در سال ۲۰۰۴ ایران را ترک و از کانادا درخواست پناهندگی کرد، پس از معاینه بدن زهرا کاظمی، اعلام نمود که: شکستگی جمجمه و بینی، لهشدگی انگشتان پا، شکستگی انگشتهای میانی و کوچک دست راست و انگشت میانی دست چپ، کنده شدن ناخنهای انگشتهای شصت و اشاره دست، صدمات در ناحیه ریه و دنده، کبودی شدید ناحیه شکم، اندام تناسلی و پاها و شلاق خوردن در زمانهای مکرر، نشان میدهد که او هنگام تحمل حبس به قتل رسیدهاست. وزیر امور خارجه کانادا با تأیید گزارش دکتر اعظم در کنفرانس مطبوعاتی تورنتو اعلام کرد که مسوولان کشور کانادا برای روشن شدن کامل جزییات پرونده قتل زهرا کاظمی تلاش خواهند کرد. ”
کمیته بررسی و تحقیق مجلس ششم درمورد قتل زهرا کاظمی درگزارش خود قاضی سعید مرتضوی را به عنوان متهم ردیف اول این پرونده معرفی کرد وحتی برخی ازنمایندگان خواستار برکناری او شدند.
پرونده این قتل پس از گذشت سالها دردستگاه قضایی جمهوری اسلامی به سرانجامی نرسیده است. تنها متهم پرونده نیز که یکی از کارمندان رده پایین وزارت اطلاعات، به نام محمدرضا اقدم احمدی، ۴۲ ساله بود خود را ازاتهامات مبری دانست و با اعتراض به رأی دادگاه و نقض حکم در مرجع تجدیدنظر، به دلیل “فقدان مدرک برای اثبات اتهامات” تبرئه شد. (۶)
پروانه فروهر
پروانه اسکندری (فروهر) از رهبران جنبش دانشجویی، حزب ملت ایران و جبهه ملی ایران بود. وی نخستین زنی بود که به عضویت شورای مرکزی جبهه ملی ایران برگزیده شد. پروانه فروهر مدیر مسئول نشریه جبهه ملی ایران بود. وی در سالهای ۱۳۷۰-۱۳۷۷ به همراه همسرش داریوش فروهر، چهرههای برجسته اپوزیسیون حکومت اسلامی دردرون کشور بودند. وی به همراه همسرش در شب یکم آذرماه ۱۳۷۷ در جریان قتلهای زنجیرهای ایران به طرز فجیعی به قتل رسیدند.
پروانه اسکندری برای اولین باردردوازده سالگی به علت شعارنویسی بر روی دیوار سفارت شوروی دراعتراض به اشغال شهرهای قفقاز توسط آن کشور، بازداشت شد. در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد، به فعالیت در انجمن فرهنگی آناهیتا که سازمان همگام حزب ملت ایران بود، پرداخت. پروانه به دلیل فعالیتهای سیاسی و فرهنگی بارها بازداشت شد. وی سخنران تظاهرات سی تیر ۱۳۴۰بود که پس از این سخنرانی توسط نیروهای امنیتی دستگیر شد. پروانه فروهر درهمین سال، به همراه چهار دانشجوی دیگر از جمله ابوالحسن بنی صدر و حسن حبیبی، به نمایندگی از طرف دانشجویان برای مذاکره با دکتر علی امینی نخستوزیر وقت انتخاب شد. وی اولین زنی بود که به نمایندگی دانشجویان کشور انتخاب میشد. در سال ۱۳۴۹ از حق تدریس در دبیرستانهای کشور محروم شد. از سال ۱۳۵۶ و با آغازانتشار نشریه خبرنامه جبهه ملی ایران که به صورت پنهانی صورت میگرفت، پروانه فروهر مسئولیت آنرا برعهده گرفت. پس ازانقلاب، مدیرمسئول نشریه جبهه ملی، ارگان سیاسی جبهه ملی ایران شد. در پی الغای قانون حمایت از خانواده، پروانه فروهر از معدود فعالان مطرح سیاسی کشور بود که با نوشتن مقالاتی به اعتراض به لغو این قانون پرداخت. سال ۱۳۵۸، پروانه فروهر تنها همسر یک وزیر دولت وقت ایران بود که حجاب نداشت. در سال ۱۳۵۸ نامزد انتخابات مجلس شورای ملی شد. در پی اعتراض به تقلبهای صورت گرفته در انتخابات، پروانه فروهر به همراه حزب ملت ایران، دور دوم این انتخابات را در آغاز سال ۱۳۵۹ تحریم کردند و از آنزمان درهیچ یک از انتخابات برگزار شده شرکت نکردند.
پس از مرگ پروانه فروهر، دخترش پرستو فروهر اقدام به گردآوری مجموعهای از شعرهای برگزیده وی کرد. “شاید یک روز” در سال ۱۳۷۹ از طریق انتشارات جامعه ایرانیان منتشر شد. سیمین بهبهانی در یادداشت آغازین این کتاب، نوشت: “با شعر پروانه فروهر پس از فاجعهٔ قتلش آشنا شدم. پیش از آن میدانستم که شعر میگوید، اما هیچگاه از زبان خودش نشنیده بودم، بس که فروتن بود. “، سیمین بهبهانی سه درونمایهٔ اصلی شعر پروانه فروهر را عشق، وطنپرستی و مبارزه در راه حق و آزادی برشمرده است. (۷)
سوشمیتا بنرجی
سوشمیتا بنرجی، ۴۹ ساله، نویسنده اهل کلکته، که داستان زندگیاش را در زمان حاکمیت طالبان با عنوان “یک زن بنگالی کابلی والا” نوشت، در ولایت پکتیکا از خانهاش ربوده شد و با شلیک۲۰ گلوله به قتل رسید. جسد وی درمدرسه دینی در سه کیلومتری خانهاش پیدا شد.
سوشمیتا در سال ۱۹۸۹ به افغانستان رفت. برخی اوقات برای دیدار خانوادهاش به هند بازمی گشت. ” بعد از اینکه دو سالی را در افغانستان گذراند به هند رفت و فیلمی بنام “جانباز” تهیه کرد. گفته میشود که در این فیلم به طالبان توهین شده و آنها را انتحاری و بعضی نامهای دیگر داده بود. زمانیکه او ۸ سال بعد دوباره به افغانستان برگشت و به قریه خود رسید، طالبان او را به قتل رساند. ”
سوشمیتا برای کمک به بیماران یک کلینیک نیز دائر کرده بود. اودرکتاباش نوشته است: “به دلیل آنکه او از پوشیدن چادر یا برقع خود داری میکرد، او را بی اخلاق خواندند و مجبورش کردند تا کلینیکاش را ببندد. ” او به پاکستان فرار کرد اما توسط خانواده شوهرش به خانهاش برگردانده شد و در “حبس خانگی” بسر میبرد. سوشمیتا در کتابش نوشته است که در سال ۱۹۹۴ با ایجاد تونلی در دیوار گلین خانه، از حبس خانگی فرار کرد. اواما در نزدیک کابل بازداشت شد. با وجود خطر اعدام، طالبان را متقاعد ساخت تا او را به سفارت هندوستان بفرستند. درسال ۲۰۰۳ براساس زندگی وی فیلمی باعنوان” فرار از طالبان” در بولیود هندوستان تهیه شد.
فهیم دشتی، رئیس اتحادیه ژورنالیستها افغانستان گفته است: بنرجی هنگامی کشته شد که میخواست فیلم مستندی درمورد وضعیت زنان درولایت پکتیکا تهیه کند. سواپان بیسواس ناشرهندی کتابهای او گفته است که او تصمیم داشت کتاب دیگری در مورد افغانستان بنویسد. اوازاینکه چیزی برای ارائه در نمایشگاه کتاب کلکته در اوایل سال جاری نداشت، غمگین بود، و به من گفت که میخواهد به افغانستان برود تا برای کتاب جدیدش مواد تهیه کند. (۸)
مهسا (ژینا) امینی
مهسا (ژینا) امینی، ۲۲ ساله، شهریور ۱۴۰۱ پس از دستگیری از سوی گشت ارشاد در تهران به دلیل ” بدحجابی”، براثر برخوردهای خشونت آمیز و وحشیانۀ مأموران گشت ارشاد و پلیس امنیت اخلاقی حکومت اسلامی ایران “دچار شکستگی جمجمه و مرگ مغزی شد”. مهسا سه روز بعد، در ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، بر اثر شدت جراحات ناشی از ضربات وارده در بیمارستان کسری تهران درگذشت.
مهسا امینی با خانوادهاش برای دیدن فامیل از سقز به تهران سفر کرده بود. وی در نزدیکی ایستگاه متروی شهید حقانی واقع در بزرگراه حقانی در حالی که همراه برادرش بود به دلیل” بد حجابی” توسط مأموران گشت ارشاد دستگیر شد. برادرش آرش امینی، هنگام بازداشت مهسا همراه او بود.
مرگ جانسوز مهسا واکنشها و اعتراضهای گستردهای در نقاط مختلف ایران و جهان برانگیخت و آتش زیرخاکستری که چشم انتطار سوزاندن بساط ستمگری بود را شعله ور ساخت، شعلهای که محرک برخاستنِ جنبش انقلابی گستردهای علیه حکومت اسلامی شده است. جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی در ایران و در جهان با نام مهسا” ژینا” امینی گره خورده است، جنبشی که با مرگ مهسای بیمرگ آغازشد و بی تردید سرِ باز ایستادن ندارد.
*****
منابع برای مطالعه:
۱- ابن هشام، السیرة النبویه (سیرت رسول – پیامبر)، کتاب “زندگانی محمد”، مترجم حجت الاسلام سید هاشم رسولی، چاپ دوم، کتابخانه اسلامیه، تهران، بهار۱۳۶۴
– باقر مؤمنی، نخستین ترورهای فردی و سیاسی و کشتارهای جمعی در جامعه مدنی اسلام. اتحاد کار، شماره ۸۲، بهمن ۱۳۷۹
ابن سعد “کتاب الطبقات”.
– دکتر محمد طباطبائی اردکانی، تاریخ تحلیلی اسلام، جلد اول، تهران، انتشارات اساطیر، سال ۱۳۶۸
– تاریخ طبری یا تاریخ الرسل و الملوک، جلد سوم، محمدبن جریر طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم، انتشارات اساطیر، ۱۳۶۳
-عبدالحسین زرین کوب، تاریخ بعد از اسلام
– دانش نامه آریانا
http://database-aryana-encyclopaedia.blogspot.com/2013/01/blog-post_24.html
– ترورعصما، سایت زندیق
https://zandiq.com/2009/09/07/terror-asma-bint-marwan
– کانون خرافه زدایی و قدم به سوی خردگرایی و انسانگرایی (فیس بوک) درباره: قتل یک زن شاعر (عصماء بنت مروان) به دستور پیامبر اسلام
http://wiki.ahlolbait.com/– برخورد رسول خدا (ص) با شاعران یهودی وکافر
۲- رابعه بلخی، ویکیپیدیای فارسی
https://fa.wikipedia.org/wiki/رابعه_بلخی
. شکوه بختیاری، سرگذشت دردناک رابعه بلخی، نخستین زن شاعر پارسی سرا، ۱۰ فروردین سال ۱۳۹۲، سایت ” فضول محله”-
– توانا، رابعه بلخی، نخستین زنی که به فارسی شعر سرود
https://tavaana.org/fa/Rabia_Balkhi
صادق هاتفی، هنرمند گرانقدرفیلمنامهای براساس زندگی ” رابعه” نوشته است که امیدوارم روزی آن را روی اکران و رسانههای تصویری ببینیم (م. ن).
۳- طاهره قُرَّةُالعَین، ویکیپیدیای فارسی
https://fa.wikipedia.org/wiki/طاهره_قرةالعین
۴- برخی ازآثار مرضیه احمدی اسکوئی
http://19bahman.net/letrature/marziyeh_oskouee.htm
– لیست شهیدان فدائی / در باره مرضیه احمدی اسکوئی
http://fadaianshahid.blogspot.com/2015/04/blog-post_27.html
http://kar-online.com/node/3075
۵- فرخ رو پارسا، ویکیپیدیای فارسی
– فرخرو پارسا، از وزارت تا اعدام، توانا
– فرخ رو پارسا، صدای امریکا، مهدی فلاحتی، صفحه آخر، ۳/ ۶/ ۲۰۱۵
– سالار زنان ایران، منصوره پیرنیا، انتشارات مهر ایران، مریلند
۶- شادی صدر، زهرا کاظمی، پرونده همیشه بازی که بسته شد، کارشناس ارشد حقوق بین الملل و مدیر سازمان عدالت برای ایران، ۲۱ تیرماه ۱۳۹۵، بی بی سی فارسی.
– زهرا کاظمی، ویکیپیدیای فارسی
https://fa.wikipedia.org/wiki/زهرا_کاظمی
۷- مهردخت آذری، پروانه فروهر: چهل سال فریاد خونین، از شانزده آذر ۱۳۳۹، تا اول آذر۱۳۷۷، سایت سه راه جمهوری، ۲۲ نوامبر ۲۰۱۱
– پروانه اسکندری، ویکیپیدیای فارسی
https://gavras.wordpress.com/2008/05/09/ – زندگینامه کوتاه زنده یاد پروانه اسکندری
– شاید یک روز (برگزیده اشعار)، سروده پروانه فروهر، با یادداشتهایی از سیمین بهبهانی، پرستو فروهر و علی دهباشی. تهران: جامعه ایرانیان: نشر شهاب، ۱۳۷۹
۸- نویسنده کتاب “فرار از طالبان” در پکتیکا کشته شد، دویچه وله
www.dw.com/fa-af/نویسنده-کتاب-فرار-از-طالبان-در-پکتیکا-کشته-شد/a-17071372
https://en.wikipedia.org/wiki/Sushmita_Banerjee –