در مرحله کنونی هیچ امری مهم تراز سرنگونی جمهوری اسلامی نیست. در جریان این مبارزه و همکاریست که عیار ومیزان ادعا تا عمل سنجیده میشود. لایههای مختلف مردم تنها با دیدن چهرههای فعال ومبارز هر جریان سیاسی ومیزان تب وتلاش آنها در مبارزه با حکومت گرا ن است که بامعیارهای خود به ارزیابی اپوزیسیون ورهبران آن اقدام میکنند. محتاطانه سبک وسنگین میکنند و نهایت به حمایت یا رد ویاتصحیح موازین آنها میپردازند. بزرگترین آرزو وهدف هر جریان سیاسی عبور از این صافی مردمیست.
هر نیروئی که قادر شود طرح وبرنامه روش ارائه دهد. چشم اندازی روشن از روزهای پس از پیروزی ترسیم نماید. راههای رسیدن به یک حکومت سکولار دموکراتیک. بر اساس رای آزاد مردم وقانون اساسی منطبق بر آن راتنظیم کند. مسلم نقشی تعین کننده در پیروزی و مراحل بعد از آن خواهد داشت.
معجزه در ام القرای اسلام، ابوالفضل محققی
روزهای غریبی را تجربه میکنیم. روزهای درد، اندوه، گلوله، خون و پرپرشدن جوانانمان بفرمان مردی جنایت پیشه که در این روزها به مرز جنون رسیده است.
“فرماندهای علیل و در مانده”که شلتاق میکند. حکم بر کشتار میدهد. گور خود میکند.
این سرنوشت تمامی دیکتاتورهای تاریخ است که خود گور کنان گور خویشند.
چرا که قادر به قبول نا درستی فکر، غلط بودن عمل کردو شکست خویش! قبول روی گردانی مردم ازخود نیستند.
ما امروز شاهد دست پا زدنهای مذبوحانه علیل مردی خود شیفته. دیوانه بقدرت نشسته بر سریرخونی هستیم که حاضرو قادر به دیدن واقعیتها نیست.
ما تماشاگر آخرین روزهای حکم رانی جانور رو به سقوطی هستیم که به نماد نفرت وزخمی چرکین بر تن ملت بدل شده است.
مردی قاتل که خواهرتنی از وی برائت میجوید.
ما شاهد روزهای حماسه! شاهد روزهای باز یافتن شهامت از دست رفته، روزهای قهرمانی، همبستگی، شکوهمندی مقاومت و در هم شکستن هیمنه حکومتی هستیم که چیزی جزمجموعهای از جانیان گرد آمده دورهم نیستند.
هرگز تاریخ این سرزمین در اوج روزهای تاریخی وسرنوشت ساز خود. چنین مجموعهای زیبااز ترکیب آگاهی، هنر، عشق به زندگی ونقش بزرگ زنان که گاه پیشاپیش و گاه دست دردست مردان با سرود، رقص، پای کوبی. بی هراس سینه در برابردژخیمان حکومتی میگشایند وآزادی رافریاد میزنند. گرد هم نیاورده بود!
فرش نگارستان تاریخی آذین شده با گوهر جان هزاران جان عاشق که روزانه با رشتههای جان خود گره بر پود آن میرنند. تا آن رابه خزانه تاریخ بر گردانند.
هویت ملی مردمی که دزدان تاریخی به یغمایش بردهاند.
ما در مبارزه برای دست یافتن به ریشههای تمدنی و فرهنگی خود هستیم. مبارزهای که ملاک آن تنها سرنگونی فیزیکی حکومت جمهوری اسلامی نیست.
اساس سقوط باورها، سقوط قوانین ارتجاعی وشرعی حکومتی است که تکیه برتحجری تاریخی با کارگزارانی ابله، ابن الوقت، بی مایه، فرصت طلب. فاسد وجنایت پیشه داده که هرگزغم مردم، غم تاریخ وغم فرهنگ این سرزمین و آینده آنرا نداشتهاند.
این جنگ جنگ هویت یابی، جنگ مدرنیته با سنتهای متحجراست. جنگ نسلی است که میخواهد با سیمای انسان معاصر تکیه زده بر آخرین دست آوردهای بشری آزادانه آنگونه که شایسته نسل امروز است زندگی کند.
نسلی که زن را نه در سیمای تحقیر شده پیچیده در حجاب اجباری! نه در سیمای ساختگی مشتی عقب مانده ذهنی که از” فاطمه” الگوئی برای زن ونگاهش به جهان که از چهار دیواری قرون وسطا فراتر نمیرود ساختهاند! بل در سیمائی مریم میرزا خانیها، نسرین ستودهها و حدیثهای جوان جستجو میکند.
زنانی همپای مردان! فراتر از مردان که دروازهای زندگی آزاد، متکی بر خرد ودانش را بر روی خود نسلهای آینده میگشاید.
در این عرصه از نبرد و خیزش انقلابی امروز! ما به گلو گاه حکومت رسیدهایم. پای بر گلویش نهاده نظاره گر وحشت، فروریختن قوانین ارتجاعی وشکاف عمیق عیان شده بین مردم و حکومت هستیم.
نظاره گر نفرت هر دم فزاینده مردمی هستیم که سال هاست این زخم چرکین با نام جمهوری اسلامی را بر تن تحمل کردهاند. زخمی آلوده به گند، کثافت، تعفن که مایه شرمساری است. ملت در حال گند زدائی از تن خویش است. بی هراس از حکومتی که وجاهت وقانونیت مردمی از کف داده وسقوطی وحشتناک را تجربه میکند. سقوطی که جای برگشتی ندارد.
هرگز درمدتی چنین کوتاه جنبشی چنین عظیم وتاثیر گذار که قادر به در نوردیدن دور مانده ترین روستاهای ایران وکشاندن آنها به درون میدان مبارزه باشد! دیده نشده است. هرگز این تاریخ حضورمیلیونی دانش آموزان، حتی دختران خردسال هشت ساله که روسری ازگرفته مرگ حاکم مستبد و شعار “زن، زندگی و آزادی “سر میدهندرا در حافظه خود بیاد نمیآورد.
هرگز هیچ خیزش و انقلابی نبوده که نقش ارتجاعی مذهب آنرا از محتوی خالی نکرده وبه بیراهه نکشیده باشد.
عظمت این جنبش پس زدن دستگاه دینی حاکم ونقش مهلک آن در دولت است. حکومتی که چهل سال مانند بختکی بر زندگی مردم در تمامی عرصههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی حتی خصوصی مردم سایه انداخته است.
حال درنقطه مقابل چنین ارتجاعی! زنان، دختران جوان در سیمای مبارزان آگاه قدم بمیدان مینهند. گیسو در باد رها کرده. کفشهای راحت پوشیده بی مهابا از لشگر صف بسته در مقابل خود بدل دشمن میزنند. فریاد میکشند! تا از حق دریغ شده خود، ازاستقلال وشخصیت خود که چهل سال حکومت نکبت جمهوری اسلامی به انحا مختلف آنرا خرد کرده و به گوشهاش رانده دفاع کنند.
لحظه لحظه این جنبش انقلابی مشحون از مبارزه ودلاوری این زنان ودختران است. مبارزه تا پای جان که در درازنای تاریخ بسیار اندک به آن بر میخوریم.
باور نکردنی است اما واقعی! فاصله کشته شدن مهسا امینی تا در آمدن جوانان بمیدان مبارزه که هنوز به سه ماه نرسیده است. موج حمایت از این خیزش، دلبستن به آن، پذیرفتن نقش رهبری بی بدیل جوانان، دانشجویان واعتماد کردن به آنها وتکرار شعارهایشان چنان وسیع وسریع بوده که میتوان نام معجزه بر آن نهاد.
معجزه دگرگونی افکار عمومی، فراگیر شدن خشم، نفرت وکینه از حاکمیتی که چنین سرنوشت رقت باری را برای مردم رقم زده است.
برعکس آبان سال نود وهشت که حیزش پا برهنگان بود. این بارجوانانی از طبقه متوسط. برای حراست از تمدن، فرهنگ وهویت مستقل ومعاصر خودبپا خواستهاند که خواستشان زندگی انسانی ومدرن معاصر است.
جوانانی درتقابل با تحجرتکیه داده برحال و آینده.
این جنبش با سرزندگی، نگاه زیبا به جهان پیرامون درسی بزرگ به همگان داده و میدهد.
مبارزه تا پای جان برای آزادی. بدون اما واگرهای حسابگرایانه.
دوری جستن از تعلقات گروهی، بده بستانهای سیاسی سیاست پیشه گان حرفهای.
بدون حساب باز کردنهای شخصی به بهای خون جوانان.
پای فشردن بدون تزلزل بر تداوم راه.
ایستادن زیر پرچمی یگانه ووحدت بخش در این مرحله از مبارزه برای سر نگونی.
خواندن سرود آزادی، سرود وحدت با امید گذر از این راه سخت و رساندن کار به آخر.
معجزه یک نسل! که معجزه اتحاد و همبستگی یک ملت آنرا به بزرگترین حماسه ملی بدل خواهد کرد.
ابوالفضل محققی
جواب مشخصی که اپوزیسیون امروز باید بدهد! ابوالفضل محققی
چهار ماه قبل در مقالهای تحت عنوان چرا نمیتوانیم و یا نمیخواهیم واقعیتها را بپذیریم؟ نوشتم “چرا بخش زیادی از اپوزیسیون خارج از کشور در تمامی این 40 سال قادر نشد قدمی در جهت حداقل یک اتحاد موردی در مبارزه با جمهوری اسلامی بردارد؟”
چرا قادر نیست تغییرات سنی، تغییر نسل، تغییر در شیوه نگاه کردن به جهان معاصر، تغییر در شیوه زندگی از رابطه بین دختر و پسر گرفته، تا نوع پوشش، ذائقه غذائی، سرگرمی، فانتزیهای نسل جدیدی که ما نمیشناسیم، تغییر در تفکر و نهایت تغییر در شیوه مبارزه و قضاوت این نسل را درک کند؟
چرا نمیتواند، چرا قادر نیست از محدوده فکری خود که لایه ضخیمی ازپیشداوری، باورهای ایدئولوژیک، گروهی به دور آن پیچیده شده عبور کند؟ پرده پندار بر درد! عریان و تمام قد در برابر واقعیت بایستد. قبول کند آن چه را که جدا از تفکر و پیشداوری او در خارج از ذهن او جریان دارد.
ببیند نسلی که تجربه تلخ صدها ضایعه و زخم اجتماعی خورده از حکومت برتن دارد. زخم اعتیاد، سرگردانی، بیکاری، مشکلات جنسی، بی چشماندازی، خشونت، ناامیدی، تحقیر! نسلی که تنها دریچه مطمئن گشوده شده بر او دنیای مجازی اینترنت است که او را به جهان خارج و رؤیاهایش متصل میسازد.
دنیای وسیع، غیرقابل کنترل، آزاد و آرامبخش مجازی! که امکان به رؤیاها، قرینهسازیها و گشتوگذار بیواهمه در تمامی عرصه و نهایت شکل دادن به یک جامعه ایدهآل را برای او فراهم میسازد. دنیای جدید و پویا در تقابل با دنیای سنتی محدودشده در زمانی ماضی، کمبضاعت وعقبمانده.
دو دنیا! دو نگاه! که قادر به شناختن یکدیگر نیستند! دنیای فکری خامنهای متوهم تکیه داده بر منابع عظیم مالی، قدرت نظامی و امنیتی که مسائل اجتماعی و خواستهای نسل جدید را توطئه غرب و تحمیل نوع زندگی غربی به جوانان میداند و راه مقابله با اعتراضات آنها را در بازگشت به بگیروببندها و قتل عامهای سالهای دهه شصت. به محدود کردن دامنه اینترنت. سرکوب شبکههای اجتماعی و گسترش دامنه تبلیغات امر به معروف و نهی از منکر” ـ ایران گلوبال۲۲۰۲۰۷۰۱
حال چهار ماه از نوشتن این مقاله میگذرد. مقالهای که به مذاق بخشی ازاپوزیسیون و زعمای قوم که سیاست را جدا از احساس ارزیابی میکنند و برخی دوستان قدیمی خوش نیامد. طبق معمول آن را در جهت فراخوان آقای رضا پهلوی جهت یک اتحاد ملی ارزیابی کردند.
دنیای خاکستری و منطقی ایشان مانع ازدیدن احساسی فعل انفعالات اجتماعی گردید.
زمان گذشت. در چهل روز گذشته همان نسل جدید به اصطلاح نسل “زد”! برای رسیدن به رؤیاهای خود با قدرتی کوبنده پای درمیدان نهاده است. جان بر کف گرفته با زیباترین شعار ممکن “زن، زندگی، آزادی” شعاری که هرگز از ذهن عدالتخواه ما عبور نمیکرد! جانبازی میکند!
میدانی به وسعت ایران گشوده است. بازیگران اصلی این میدان، مانند نسل ما نسل انکادره شده ایدئولوژیک نیستند. همه از یک مل چشیده و جهانشان جهان مشترک مجازی منطبق بر سیمای جهان معاصر است. فارغ ازمشکلات طبقاتی ما، فارغ از تعلقات قومی، قبیلهای، نژادی، جنسیتی، حزبی، سازمانی قیدوبندهای سنتی.
درکی معاصر از جهان و نگاه به آینده. از همین روست که میتوانند زیر شعار”زن، زندگی، آزادی” جمع شوند و مشکلی با جلودار بودن زنان نداشته باشند.
این جوانان درصحنه نیاز به حمایت جهانی، حمایت میدانی، تجربه مدیریتی برای شکلدهی به روند آتی مبارزه دارند.
نیاز به هم پیوندی و ایجاد یک فرماندهی مبتنی بر نیازهای جنبش و آینده آن. مبتنی بر مرکزیت اعتماد برانگیز عمومی. مبتنی بر خواستی ملی که منافع ملی فراتر از هرگونه نگاه طبقاتی، اتنیکی، گروهی، سازمانی، حزبی و فردی باشد!
اکثریت نیروهای آگاه سلیبرتی، چهرههای مردمی، ورزشکاران نامی به حمایت از این خیزش منتهی به انقلاب برخاستهاند. آقای رضا پهلوی برای این که جای هیچ اما و اگری برای کسانی که با پیش کشیدن مسئله سلطنت مانع از هموار شدن چنین اتحادی میشوند! نماند، صراحتاً اعلام کرد فردی است آزاد در خدمت وطن با سیمای جمهوریخواهی.
مردی پاک باخته به نام حامد اسماعیلیون، هنرمند، تحصیل کرده، مدافع حقوق بشر که تمامی عشق و زندگی خود در جریان سقوط دادن عمدی هواپبمای اوکراینی از دست داده. با ارادهای قابل تحسین علم دادخواهی و مبارزه با جمهوری اسلامی برافراشته، در مقیاس جهانی تأثیر نهاده! قادر به سازماندهی عظیم همایش ایرانیان خارج از کشور وهمنوایی و یکدلی آنها در حمایت از جنبش داخل کشور گردیده است. کاری بزرگ که باید ارج نهاد و حمایت کرد.
حال آیا من حق دارم بهعنوان کسی که سالهاست بر این وفاق ملی بر این اتحاد عملی پافشاری میکنم. امروز در حساسترین شرایط تاریخی این سرزمین ازبقیه اپوزیسیون جمهوری اسلامی بپرسم با آن همه تحلیلهای طبقاتی، سیاسی، اجتماعی نتوانستید حتی دریچه کوچکی به درون این نسل و رؤیاهای او بزنید.
چگونگی تلنبار شدن خشم، کینه، تنفر، خواست و اگرهای! آنها نسبت به جمهوری اسلامی را درون آنها ببینید. تا حداقل آمادگی و برنامهریزی مشخص برای چنین روزی را داشته باشید.
(اگرهایی که شروین حاجیپوردید. جمعآوری کرد، ترانه ساخت که به سرود یک نسل بدل گردید.)
میگوئید همه غافلگیر شدند!
قبول برای امروز چه میگوئید؟
در رابطه مشخص با نیاز امروز چه میکنید؟
از چهل روز مبارزه خونین و آموزنده این نسل! از چهل روز راهپیمایی بیامان صدها هزار ایرانی در خارج از کشور از برخورد حکومت و چشمانداز آتی چه پیش رو چه برداشت و تحلیل مشخص عملی دارید؟
جواب مشخصتان چیست؟
جوابی که امروز باید داده شود؟
ادامه دارد
ابوالفضل محققی
برای محمد نوریزاد با زخمهای نشسته بر تن، ابوالفضل محققی
زندگی خوابی بیش نیست! خوابی توأم با دو رؤیا!
رؤیای نخست غوطهور شدن است درون پوستهی بستهی حیات! بریده نشدن است از بند ناف آن. تن دادن است به نوالهای ناچیز درون دنیایی بسته! دنیایی بیسوال! بیخواست، بیشاهی همنشین!
یکنواخت که فراتر ازخور و خواب نیست. دنیای تسلیمشدگان به سرنوشتی که دیگران برایشان رقم میزنند.
کسانی که هرگز به مرزهای خطر نزدیک نمیشوند. دیده برواقعیتها نمیگشایند. لذت خور و خواب را بر لذت بیداری و فرارفتن از مرزهای بسته ترجیح میدهند.
بیدردان خوشبخت که تفسیر رؤیاهای خود را بهدست خوابگزاران حاکم میسپارند وبا لالایی آنان در خواب میروند.
اما آنها که به تفسیر رؤیاهای خود مینشینند، به جستوجوی رؤیای خود میروند رهنوردانی هستند که سختی راه رسیدن به رؤیاهای خویش را که با درد آگاهی عجین شده به جان میخرند تا به گوهر زندگی که همان آزادی و بریدن از ناف وابستگی است دست یابند.
آزادی این اکسیژن لذتبخش حیات که فرومیکشی، سبک میگردی. عاشق میشوی، عشق که سرآغاز طیران انسان است. عشقی که میل پروازت میدهد. برای دست یافتن به گوهر زندگی به پرواز در اوجات میکشاند. تا سینه بر ابرهای سنگین حاصل از استبداد، تعصب، کاهلی و ایستایی بکوبی. دیوارهای سنگی بناشده بر جهل و استبداد را به بهای زخمهای سنگین برتن و شکستن استخوانهایت بپذیری. تا جرعهای از شراب عشق را سر کشی. جرعه که دریا بر آن حسادت میکند.
جرعهای که تو را قادر به طیران میکند. از سخت راهها عبورت میدهد تا به عمق پدیدهها دست یابی. لطافت زندگی را از پس پرده وهمناک حاصل از ترس نادانی نظاره کنی. از تعلقات سطحی زندگی از روزمرگی گذر نمایی! پردهی پندار بر دری! دستی بر زنی پای از بست بگشایی. از زیر سایه نگاه نامحرمان حاکم بر زندگی مردمان تن زنی. با شاه درون خویش همنشین گردی! بیآنکه رنگ تعلق پذیری. لمس کنی! عریانی زیبای حیات را! زیبایی انسان را و آزادی را.
از قدرت انسان از قدرت عشق نشاط گیری، پای کوبی بخوانی همراه با مولانا
“من طربم طرب منم
زهره زند نوای من
عشق میان عاشقان
شیوه کند برای من”
شیوهی رندان و عاشقان بلاکشی که آنان را بند و زندانی نیست.
ابوالفضل محققی
ما سینه زنان کربلا را چه می شود؟ ابوالفضل محققی
لعنت بخود می فرستم که چرا همیشه قسمت پر لیوان را میبینم ؟چرا تلاش می کنم نکات وصل را در یک بیانیه جستجو کنم !”حال آن که نکات فصل مهم تر است.