نیما یوشیج (۱۲۷۶- ۱۳۳۸) پایهگذار شعر نو فارسی، پس از عمری کوشش خستگیناپذیر برای یافتن راهی نو در شعر ایران، در ۱۳ دیماه دیده از جهان فرو بست.
این شاعر آزادیخواه و آزاداندیش، و به قول شاملو «روستاییِ زمزمهگر»، که بر زبان فرانسه تسلط داشت و در آثار شاعران اروپایی با نگاههای نو آشنا شده بود، لزوم رهایی شعر فارسی از سیطرهی قالبهای کهن را دریافت، ساختارهای جاافتادهی آن را به چالش کشید و با نوآوریهای زبانی کوشید شعر را به گفتار طبیعی نزدیک کند. پیش از نیما و همزمان با او شاعران دیگری نیز با دیدگاهی نوگرا و انتقادی به تجربهگری در کنارگذاشتن اوزان عروضی پرداخته بودند، اما استواری نیما در این راه و تبیین نظریِ این نگاه نو به شعر بود که «آب در خوابگه مورچگان» ریخت و جریانساز شد تا بهحق او را در جایگاه پیشگام شعر نو فارسی تثبیت کند. گواه آن دامنهی گستردهی تأثیرگذاری نیما بر شمار فراوانی از شاعران پرآوازهی معاصر است: احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، رضا براهنی، اسماعیل شاهرودی، سیاوش کسرایی، فریدون مشیری و بسیاری شاگردان دیگر که معنی شعر را از او آموختند اما به تقلید شیوهاش اکتفا نکردند و با گذر از معبری که او گشوده بود هر یک به راه خود رفتند.
در سال ۱۳۴۷ کانون نویسندگان ایران، که تازه فعالیت خود را آغاز کرده بود، نهمین سالگرد درگذشت این چهرهی درخشان شعر فارسی را هم در آخرین گردهمآیی هفتگی اعضا در دیماه گرامی داشت و هم در مراسمی به نام «شب نیما یوشیج» که بهمنماه در تالار دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران برگزار کرد و با استقبالی انبوه و پرشور روبهرو شد. بیست سال بعد، گرامیداشت یاد نیما در دیماه ۶۷، که البته درنهایت امکان نیافت، محملی شد برای گرد هم آمدن اعضای کانون نویسندگان ایران و راه را برای آغاز دورهی سوم فعالیت این تشکل هموار کرد.
حضور یهودیان در ایران به ۲۷۰۰ سال پیش باز می گردد. زمانی که امپراطوری آشور، یهودیان را به اسارت گرفت و هنگامی که امپراطوری شان بر می افتاد، بخشی از یهودیان به وطن شان باز گشتند و بخشی دیگر نیز در ایران سکنی گزیدند.
بعدها که کورش، حکومت بابل را سرنگون کرده و یهودیان را آزاد می نماید، بخشی از یهودیان به سرزمین اصلی شان بازگشته و بخشی دیگر به ایران مهاجرت نمودند. آنها در کناره زاینده رود و مکانی که در حال حاضر شهر اصفهان است، سکنی گزیدند. زیرا این مکان هم در مجاورت رودخانه قرار داشت و هم به لحاظ آب و هوائی بسیار شبیه اورشلیم بود. پس اینگونه اصفهان را یهودیان بر پا نموده و در ابتدا نیز شهر را «دار الیهود» به معنای سرزمین یهودیان نام نهادند.
رفته رفته ایرانیان نیز به این شهر نقل مکان نمودند. پادشاهان ایران نیز این شهر را جهت برقراری پایگاههای نظامی مناسب تشخیص داده و از آن بهره بردند. پس از حمله اعراب نیز نام شهر به اصفهان تغییر یافت.
۲. جایگاه کورش در آئین یهود
در دوران باستان رسم بر این بود که اقوام مغلوب شده در جنگها، توسط فاتحین و جهت ریشه کن شدن آنان، به اسارت گرفته شده و تبعید می گردیدند. هنگامی که کورش کبیر بابل را تصرف نمود، به اسرا و از جمله یهودیانی که در بابل بعنوان اسیر نگهداشته می شدند اعلام نمود که آزادند که به سرزمین پدری شان بازگردند.
یهودیان حتی جهت ساختن بیت المقدس نیز از تسهیلات مالی پادشاهان هخامنشی بهره مند گردیدند.
در تورات از کورش بعنوان «منجی خداوند» نام برده شده است. حتی در آیه ای او را «مسیح خداوند» لقب داده اند.
در حقیقت کورش کبیر تنها «پادشاه غیر یهودی» ست که در تورات از آن به نیکی و به این جایگاه و مرتبه یاد شده است.
۳. ماجرای ملکه استر و کشتار ایرانیان
کتابی عبری وجود دارد که حاوی افسانه های باستانی ست. در این کتاب ذکری از داستانی خیالی در زمان پادشاهی «اخش وروش» و وزیری غیر ایرانی با نام «هامان» گردیده که صرفا داستانی غیر واقعی بوده و فاقد هرگونه سندیت تاریخی ست. در طی این افسانه هامان پادشاه ایرانی را می فریبد تا فرمان قتل هزاران یهودی را صادر نماید. اما همسر پادشاه، ملکه استر که زنی یهودی است این توطئه را خنثی نموده و توطئه چینان و مخالفان قوم یهود را به تیغ می سپارد.
این افسانه در زمانی نوشته شده است که یهودیان تحت امپراطوری یونان و تحت فشار بسیار شدید زندگی می کردند و در حال نابود شدن بوده اند. نوشتن این افسانه خیالی، پاسخی بوده جهت دلگرمی و دلخوشی یهودیان که حتی در تاریک ترین لحظات نیز میتوان امیدوار بود و نبایست مایوس شد.
در نتیجه ادعاهای اخیر مبنی بر کشتار ایرانیان به دست یهودیان سندیت تاریخی نداشته و صرفا به جهت فراهم نمودن بهانه دشمنی و یهود ستیزی صورت گرفته است.
نکته مهم دیگر که می بایست در نظر داشت اینکه تاریخ به جهت پند آموختن و عبرت گرفتن است، نه کینه ورزی و ایجاد دشمنی. هیچکس حق ندارد به بهانه تاریخ و وقایع گذشته، موجب تولید کینه در زمان حال و ایجاد جنگ و دشمنی برای نسل های آتی گردد. حاصل مطالعه تاریخ باید گسترش صلح باشد، نه تنفر.
آیا ارثیه ای با ارزش تر از صلح برای نسل های آتی میتوان سراغ داشت؟
۴. تاریخچه یهود ستیزی در ایران
یکی از اثرات تسلط دین اسلام، یهود ستیزی ست. در حدی که یهودیان را نجس دانسته و با آنها بد رفتاری می کردند. در سال ۱۵۰۱ و مصادف با حاکمیت خاندان صفوی در ایران، یک رشته قوانین ظالمانه علیه یهودیان در ایران به اجرا در آمد. «جامع عباسی» در زمان شاه عباس کبیر از این دسته قوانین بود.
به عنوان نمونه یهودیان حق پوشیدن لباس نو را نداشته اند. ایشان حق نداشتند در هنگام باران به بیرون از خانه بیایند، مبادا که محیط را نجس نمایند. همچنین یهودیان اجازه سوار اسب شدن را هم نداشته و صرفا مجاز به استفاده از خر بوده اند. البته گرفتن جزیه از ایشان نیز در این دوران رایج بوده است. بسیاری از دیگر قوانین ضد یهودی مشابه را در این دوران میتوان ذکر نمود.
این شرایط و محدودیت ها تا پایان دوران قاجاریه ادامه یافت تا اینکه انقلاب مشروطه برای نخستین بار در قانون اساسی یهودیان را به رسمیت شناخته و حق داشتن نماینده ای در مجلس را به ایشان اعطا نمود. اگر چه هنوز جو اجتماعی – سیاسی علیه یهودیان آنقدر سنگین بود که آنها از این امتیاز و حق خود بهره مند نگردیدند. یهودیان یکی از آیت الله های شیعی را به عنوان نماینده شهروندان یهودی در مجلس برگزیدند!
از نمونه های تاریخی دیگر یهود ستیزی میتوان به کشتار مشهد و واقعه «الله داد» در سال ۱۸۳۹ اشاره نمود که طی آن و به بهانه طرفداری از حسین بن علی – امام سوم شیعیان، حملات گسترده ای به یهودیان مشهد که به تجارت پوست مشغول بوده و از متمولین شهر بودند، صورت پذیرفت. در این وقایع ۸۳ نفر از یهودیان کشته شدند. نهایتا این کشتار که به تحریک علمای اسلام رخ داده بود با مسلمان شدن اجباری و البته به ظاهر یهودیان خاتمه پذیرفت. بعدها نیز آخوندها با دریافت رشوه از یهودیان، دست از سر آنها برداشتند.
البته کشتار مشابه دیگری نیز در تبریز رخ داد که منجر به نابودی کامل جمعیت یهودی در این شهر گردید. بطوری که تا امروز هم حتی یک نفر یهودی در اردبیل و تبریز زندگی نمی کند.
در اواخر قرن نوزدهم، هنگامی که ناصر الدین شاه در سفر اروپائی خود قرار داشت، تعدادی از رهبران یهودیان فرانسه در پاریس به حضور او رفته و از ایشان تقاضا کردند که مجوز تاسیس مدرسه ای برای یهودیان در ایران را صادر نماید. این در حالی بود که شاه قاجار با واژه «یهودی» آشنائی نداشته و حتی از وجود یهودیان در ایران نیز بی خبر بود. اگر چه ناصر الدین شاه این مجوز را صادر نمود، اما حدود بیست سال زمان برد تا اولین مدرسه یهودی در تهران و به هزینه یهودیان و با نام «آلیانس» تاسیس گردید. بطوری که بسیاری از رجال دوره پهلوی نیز علی رغم مسلمان بودن، تحصیل کرده مدارس آلیانس بودند.
با برآمدن سلسله پهلوی و ظهور رضا شاه، وضعیت یهودیان تغییر کرد و آنها از آزادی های مدنی برخوردار گردیدند. تشکیلات یهودیان و سازمان یهودیان ایران در طی این دوران تاسیس گردیدند.
۵. ایرانیان و هولوکاست
در جنگ جهانی دوم، ایران سرزمینی بود که پناهگاه یهودیان آواره گردیده بود. بعنوان نمونه یهودیان لهستان که بعلت تهاجم هیتلر بی پناه گردیده بودند توسط ایرانیان پذیرفته شدند. اگرچه بعدها و با تشکیل اسرائیل، این آوارگان به آنجا مهاجرت نموده و ایران را ترک نمودند.
پی آمد کشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم، تعداد زیادی کودکان یتیم و بی پناه بر جای مانده بود. ایران به این کودکان معصوم پناه داد. اگرچه بعدها این کودکان نیز با اجازه پادشاه ایران به اسرائیل مهاجرت نموده و در آنجا به «کودکان تهران» معروف شدند.
کودکان تهران ایستاده در صف- منبع: United States Holocaust Memorial Museum
از اقدامات عبدالحسین سرداری، مسئول امور کنسولگری ایران در پاریس و در جنگ دوم جهانی نیز نمیتوان ذکری به میان نیاورد. دیپلماتی که با شجاعت تمام موجب نجات جان بسیاری از یهودیان گردید و البته بدین سبب به او لقب شیندلر ایران داده اند.
مورد قابل ذکر دیگر اینکه پس از اعلام استقلال اسرائیل، تمامی کشورهای عربی اعلام نمودند که یهودیان را اخراج خواهند کرد. در عراق تمامی اموال یهودیان مصادره شد و آنها را از کشور عراق بیرون انداختند. دولت ایران مرزهای خود را به روی یهودیان عراقی گشود و آنها به کشور ایران پناهنده گردیدند. شماری از این جمعیت به اسراییل رفتند. مابقی تا زمان بر آمدن خمینی و انقلاب سال ۱۳۵۷ در ایران ماندند. اکثر این افراد به معاملات خودرو و قطعات یدکی پرداخته و در ایران آن زمان به صلح و در آرامش به زندگی خود ادامه دادند.
در حقیقت «ایران عصر جدید» برای یهودیان، ایرانی مهمان نواز بوده که دست کم در چند مورد به یهودیان در معرض خطر، پناه داده است.
۶. یهود ستیزی رژیم تهران
ریشه یهود ستیزی حکومت آیت الله ها از دین آنها نشات میگیرد. مطابق اعتقادات مذهبی حاکمان اسلامی، یهودیان نجس و کافر بوده که می بایست از جامعه طرد شوند. ضمنا رژیم ایران داعیه رهبری جهان اسلام را دارد. پس به دنبال دلیلی بود که خود را مسلمان واقعی نشان دهد. بنوعی رژیم قصد دارد با اعلام جنگ علیه یهودیان، به سایر حکام کشورهای اسلامی طعنه زده و اسلام واقعی خود را بدین وسیله به رخ کشد. پس خود را حامی فلسطینیان معرفی نموده و حمایتی تمام و کمال را از تروریست های حماس و حزب الله لبنان نشان میدهد. در حقیقت خمینی و بعدها خامنه ای به بهانه اختلافات فلسطینیان و اسرائیل، قصد داشته اند حاکمیت اعراب و مسلمانان را در دست گرفته و خود را به عنوان «رهبر مسلمانان جهان» معرفی نماید. بدین وسیله یهود ستیزی رژیم بهانه ای گردیده تا حکومت ایران تمامی امکانات مالی و تسلیحاتی خود را صرف نابودی اسرائیل نماید.
۷. سخن آخر
مردم ایران بارها و به اشکال مختلف مخالفت خود را با سیاست های رژیم تهران در جهت یهود ستیزی و حمایت از تروریسم نشان داده اند.
ایرانیان مردمانی صلح طلب بوده و البته هیچ دلیلی مبنی بر تنفر و ستیز با اسرائیل و یهودیان نمی بینند. از سوی دیگر در چند دهه اخیر مردم ایران شاهد بوده اند که اموال شان چگونه به جیب تروریست های منطقه سرازیر شده است و این اصلا خوشایند ایشان نیست. در چند دهه گذشته ایرانیان شاهد بوده اند که جنایاتی را که حکومت اسلامی به اسراییل در مواجهه با فلسطینیان نسبت می داده، خود در مواجهه با مطالبات و تظاهرات مدنی و مسالمت آمیز شهروندان ایرانی مرتکب گردیده است. بارها گزارشاتی از مشارکت تروریست های حامی رژیم ایران در سرکوب مردم ایران به گوش رسیده و اتهاماتی در این زمینه متوجه قاسم سلیمانی بوده است..
از اینروست که ایرانیان در تظاهرات های ضد حکومت اسلامی با شعارهائی از قبیل «فلسطین و رها کن – فکری به حال ما کن» و یا «نه غزه، نه لبنان – جانم فدای ایران» مخالفت خود را با سیاست های تروریست پرور رهبر ایران نشان داده، و یا با در دست گرفتن پرچم اسرائیل، به واقع قصد دارند به سیاست «یهود ستیزی» و «حمایت از تروریسم» حکومت اسلامی، «نه» بگویند.
شهروندان ایران مخالف کشته شدن مردم اسراییل، مردم فلسطین یا هر نقطه دیگر جهان و به هر بهانه ای هستند. ایرانیان با هیچ قوم، مذهب و ملتی دشمنی ندارند.
امروزه مردم ایران آشکارا به سیاست رژیم اسلامی در دشمنی با آمریکا و اسراییل «نه» گفته و تنها یک دشمن برای خود متصورند؛ رژیم ایدئولوژیک ملایان حاکم بر ایران.
حجاب به عنوان یک نماد مذهبی برای نشان دادن نجابت از یک سو و از سوی دیگر سمبلی از تعهد یک زن به همسر و یا قیم قانونی اش می باشد. در حقیقت حجاب نشان دهنده وفاداری زنان به قوانین جوامع مرد سالار و همچنین به شریعت اسلام میباشد.
تعریف حجاب را نمیتوان صرفا به پوشش زنان محدود کرد. حجاب در حقیقت شامل حفظ فاصله اجتماعی زن با اشخاص ثالث اجتماع، عدم استقلال او در تصمیم گیری های شخصی و همچنین سمبلی از وابستگی حقوقی، خانوادگی، اقتصادی و اجتماعی او به مرد است. حجاب تظاهری ست از تعظیم یک زن به حاکمیت مردان در خانواده و اجتماع.
مخالفان حجاب و فعالین حقوق زنان، حجاب را به مسیری که در نهایت به وابستگی بی حد و حصر زنان منجر می گردد تفسیر می کنند.
اگر چه حجاب به دلیل اثرات مضر بر سلامتی، مانند تأثیر آن در کمبود ویتامین دی با نقدهای پزشکی روبروست، اما در ایران امروز نقد به حجاب بسیار فراتر از کمبود مواد معدنی و ویتامین هاست!
زنان در ایران نمی توانند بدون اذن پدر یا همسر خود پاسپورت تهیه نموده و به سفر بروند. دیه زنان نصف مردان است، ارث زنان نیز به همین رویه بوده و نامساوی ست. دادگاهها در مورد شهادت زنان نیز به همین ترتیب عمل می نمایند. زنان حق در خواست طلاق را ندارند و از آن بدتر در زمان طلاق، حق سرپرستی فرزندان نیز به ایشان اعطا نمی شود. زنان بدون اجازه پدر خود قادر به ازدواج نیستند. اگرچه همه اینها در مواردی خاص و با شرایطی محدود نیز قابل نقض می باشند، اما رویه قانونی و قضائی در ایران به شدت بر علیه بانوان است.
حکومت با جدیت موارد فوق را جاری کرده و با خاطیان و معترضان با قوه قهریه برخورد می نماید. حکومت آیت الله ها حتی دوچرخه سواری و موتور سواری بانوان را بر نمی تابد.
در حقیقت مخالفین حجاب نه تنها به قوانین پوشش، بلکه به مجموعه ای از قوانین قضائی و اجتماعی که به زنان مربوط است نقد دارند.
▪️حجاب در ایران باستان
در دوران ایران باستان، حجاب ابتدا منحصر به طبقه اعیان ایران بود و به نوعی نشان از اشرافیت طبقاتی داشت.
پس از فتح ایران ساسانی توسط اعراب در حدود چهارده قرن پیش، مسلمانان عرب به دلیل نفوذ شدید فرهنگی ایران، حجاب را پذیرفتند و بدین ترتیب حجاب وارد احکام دین اسلام شد. جامعه مردسالار عربستان در آن زمان به راحتی پذیرای حجاب از فرهنگ ایران بود.
پس از روی کارآمدن صفویان در قرن شانزدهم میلادی، پوشش سر به عنوان پوشش استاندارد برای زنان در مناطق شهری در سراسر امپراتوری ایران تعریف شد. البته استثناهایی نیز وجود داشت. مثلا زنان بدون پوشش سر را در میان روستاییان و عشایر میشد یافت. لازم به ذکر است که زنان عشایر و روستایی هیچگاه از گردونه فعالیت و تولید کنار گذاشته نشده و کماکان و پا به پای مردان در امر تولید و فعالیت های متداول اقتصادی، به فعالیت می پرداختند.
▪️دوران مدرن
در ایران جدید و در سال 1225، زنی به نام طاهره قره العین طی یک واقعه بی سابقه با حاضر شدن در جمع کثیری از مردان، بدون حجاب حاضر گشت و به سخنرانی پرداخت. این رخداد موجب شگفتی روحانیون گردید. چرا که بدعتی خطرناک و بی سابقه در جامعه آنروز ایران محسوب می شد. او همچنین جدائی دین بابی از دین اسلام و احکام و سنن قدیم را اعلام کرد. در نهایت طاهره تاوان این سنت ستیزی را نیز با جان خود پرداخت.
بعدها هدی شعراوی در مصر نیز همین کار را تکرار نمود و با کشف حجاب پیشگام زنان مصر در راه مطالبه حقوق خود گردید. نقل است از او که حجاب مظهر موانع بزرگ بر سر راه زنان برای مشارکت در زندگی اجتماعی است.
در دربار سلسله قاجار در ایران و در قرن نوزدهم، مسافرتهای شاهان ایران به اروپا و مشاهدات شان از وضعیت پوشش زنان اروپایی، در دربار ایران تأثیر به سزایی به همراه داشت. به تدریج موضوع «کشف حجاب» در قالب تجدد خواهی به محافل روشنفکری و اشعار شعرا نفوذ کرد و در مطبوعات منعکس شد.
در نهایت رویداد مهمی در سال 1313 و در دوران سلطنت رضاه شاه پهلوی رخ داد؛ برای نخستینبار در جامعهٔ سنتی ایران، زنان توانستند از خانه خارج شده و به عرصههای اجتماعی پا گذارند. همزمان آموزش برای پسران و دختران نیز به صورت همزمان اجباری گردید.
بی گمان اینکه زنان وارد اجتماع شدند و پیشههایی چون آموزگاری، پرستاری، پزشکی و دیگر مشاغل را بر عهده گرفتند، بدون آن که پوشش و عادات سنتی کنار بگذارند، ممکن نبود. تلاش روحانیت شیعه که بصورت تاریخی مخالف این اصلاحات اجتماعی بود و حتی آموزش دختران را بر نمی تابید، جهت جلوگیری از این تغییرات بی ثمر بود.
ظهور بانوان در عرصه های مختلف در این دوران، عرصه را بر کهنه پرستان جامعه تنگتر کرد.
از جمله ظهور زنانی همچون پروین اعتصامی که با مفاهیم اجتماعی در اشعار خود و حضور در جمع روشنفکران، رنگ و بوی دیگری به محافل خردمندان جامعه ایرانی روزگار خود بخشیده بودند.
بعدها و مصادف با سلطنت محمد رضا شاه پهلوی در سال 1340، علی رغم همه مخالفت های روحانیون مذهبی وقت از جمله آیت الله خمینی، اعطای حق رای به زنان نیز صورت پذیرفت. در این دوران نیز ما شاهد ظهور زنانی پیشرو در سطح پست های مدیر کلی و وزارت می باشیم. دکتر فرخ رو پارسا اولین وزیر زن در ایران، در همین دوران ظهور نمود. البته او بعدها و طی انقلاب اسلامی توسط آیت الله خمینی، بدون دادگاهی عادلانه و در حالیکه کاملا بی گناه بود به طرز فجیعی اعدام شد.
▪️انقلاب 1357
در حکومت اسلامی که پی آمد انقلاب سال 1357 در ایران به روی کار آمد، آیت الله خمینی، در بهار 1357، دربارهٔ حجاب زنان در سخنرانی خود تاکید کرد و کمکم حجاب اجباری گردید. علی رغم وعده هایی که پیش از انقلاب در مورد حجاب اختیاری داده شده بود، حجاب بصورت کاملا اجباری و با قوه قهریه به اجرا گذاشته شد. در سال 1361 پارلمان جدید ایران تصمیم گرفت که زنان ایرانی که در مکان های همگانی قانون تازه حجاب را رعایت ننمایند را با ۷۴ ضربه شلاق به مجازات برساند. از سال 1373 به بعد نیز چنین امکانی وجود داشتهاست که زنان بیحجاب تا ۶۰ روز زندانی شوند. از آن زمان تا کنون جنگی پنهانی بین رژیم و زنان ایرانی بر سر مسئله حجاب و قوانین مربوط به زنان همواره در جریان بوده و گاه این مبارزه به عرصه خیابان کشیده شده است. مطالبه مدنی که از سوی رژیم تنها درخور خونریزی به عنوان پاسخ بوده است.
حجاب برای اسلام گرایان با شعار «برگشت به شریعت» به عنوان یکی از نشانههای اسلامیبودن جامعههای مسلمان، پنداشته میگردد. همچنین نمادی از آموزههای تکلیفی و اسلامی برای مردم مسلمان، به ویژه برای زنان می باشد. اگرچه در دید مبارزان حقوق زنان به عنوان یک نماد ستم، عقبماندگی و مانعی برای پیشرفت زنان در نظر گرفته می شود.
نگاه رژیم به مقوله حجاب و حقوق زنان به گونه ای ست که گویی زن دارندهٔ اختیار نیست و صاحبی دارد و فاقد هرگونه جایگاه مستقل بوده و حتما می بایست همچون طفلی نابالغ تحت تکفل یک فرد دیگر قرار بگیرد. در چنین وضعی، حق و اختیار زنان گرفته شده و آنان اراده و اختیارشان را به عنوان انسانی آزاد، میبازند.
با نگاهی به منطقه خاورمیانه و کشورهای اسلامی نیز به خوبی در می یابیم که هر جا اسلامگرایان حاکم شدهاند حجاب را اجباری ساختهاند و نگاه و نگرش شان به قوانین مربوط به زنان، کاملا به شیوه قرون وسطایی ست.
اختیاری کردن حجاب برای اسلامگرایان، یعنی تن دادن آنان به جدایی دین از دولت و آزاد شدن حجاب، این معنا را دارد که دولت در دینداری مردمش یا گناه کردن آنان، ورود ندارد. این دخالت حکمرانان تنها در مقوله حجاب نبوده و به دیگر آزادی های فردی و اجتماعی شهروندان نیز بسط می یابد. اعمال خلاف شریعت دیگری همچون نوشیدن الکل، شنیدن موسیقی های غربی و دیدن فیلم های هالیوودی و … نیز در حکومت های اسلامی ممنوع است. اما در مقابسه با حجاب مدارای بیشتری با اینگونه اعمال خلاف شریعت صورت میگیرد. دخالت اسلام گرایان در کلیه شئون زندگی شهروندان شامل خصوصی ترین مسائل فردی نیز می گردد و تنها در این حالت است که قوانین شریعت در جامعه جاری خواهد شد. به نوعی رعایت حجاب نمادی ست از زنده بودن اسلام و اینجاست که زن و اسلام در مقابل یکدیگر صف آرائی می نمایند.
▪️مردان و حجاب
مردان ایرانی در ابتدای امر در مقابل مقوله حجاب زنان حساسیتی از خود نشان نمی دادند. در حقیقت در صف آرایی زنان مقابل قوانین شریعت، مردان در سپاه شریعت قرار داشتند. شاید مردان اجرای حجاب را به زیان خود و جامعه ندانسته، حتی در نهان دل خویش به اجرای آن رضایت نیز داشتند.
اما با گذشت چند دهه از انقلاب اسلامی و مشخص شدن اینکه حکومت اسلامی تنها به اجرای قانون حجاب بسنده ننموده و محدودیت سایر آزادی های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را نیز اجرایی خواهد نمود، کم کم مردان را آگاه ساخت که با سکوت خود در مقابل اجرای این قانون بدوی چه اشتباه تاریخی جبران ناپذیری را مرتکب شده اند. امروزه نسل تازه مردان ایران به خوبی می دانند که آزادی ایشان و شکوفایی جامعه ایران در گرو رعایت حقوق بشر در همه زمینه ها و بدون هیچگونه استثنائی ست. گذشت زمان بر همگان آشکار نموده که فرمول روحانیت شیعه برای اداره جامعه، جز قتل، فقر و به یغما رفتن داشته های مادی و معنوی ملی ایرانیان حاصل دیگری نداشته و سکوت در مقابل آن اشتباهی بزرگ بوده است.
خوشبختانه امروزه مردان ایران در این نبرد، بی طرف نبوده، در کنار زنان ایرانی و در مقابل دیو استبداد اسلام ایستاده اند.
▪️جنبش زن – زندگی – آزادی
در سال 1401 جنبشی دموکراتیک در ایران آغاز شد که خواست اساسی شهروندان در آن آزادی و برابری و با محوریت مقابله با حجاب اسلامی بود. این جنبش پی آمد قتل دختری جوان و بخاطر حجاب، توسط نیروهای امنیتی رژیم اسلامی پدید آمد، به سرعت فراگیر شده و سراسر شهرهای کشور را در بر گرفت. رژیم در پاسخ مطالبات مدنی مردم دست به اسلحه گرم برده و شهروندان بسیاری را کشته، زخمی و یا بازداشت نمود. در ادامه نیز بسیاری از زندانیان را بدون رعایت آیین دادرسی و رعایت حق دسترسی به وکیل اعدام نمود. آیت الله خامنه ای رسما عدم پایبندی به قانون حجاب را حرام دانسته و آن را به نوعی جرم سیاسی اعلام نموده است. در حقیقت منازعه تاریخی زنان و حکام شریعت در حساس ترین برهه تاریخی خود قرار دارد. هیچیک از طرفین قصد عقب نشینی نداشته و خواستار انصراف حریف مقابل از ادعاهای خود است.
در این جنبش شاهد انشقاق اجتماعی گسترده ای در جامعه ایران بوده ایم. بسیاری از چهره های ورزشی، هنری و سینمایی علنا به طرفداری از مطالبات این خیزش انقلابی زنانه برخاسته و هزینه زیادی را از این بابت به رژیم تحمیل نمودند.
خیزش مردمی ایرانیان در این سال بنوعی قیام علیه مناسبات سنتی، عقب مانده، متحجرانه و قوانین مرد سالارانه حاکم بر جامعه ایران است.
اگر چه حکومت این جنبش مدنی مدرن را با بربریت تمام به خاک و خون کشید، اما مطالبات مدرن را نمیتوان با راه حل های غیر مدرن و ماقبل تاریخ پاسخ داد. امروزه حقوق بشر و حقوق زنان جزو صدر مطالبات مردم ایران گشته است.
مردم ایران با نگاهی اجمالی به تاریخ در یافته اند که سایر جنبش های مشابه در جهان، هیچ یک شکست نخورده و همیشه با پیروزی همراه بوده اند.
▪️غرب
سیاستمداران غربی سالهاست که در مقابله با رژیم تمامیت خواه و توتالیتر اسلامی به صدور بیانیه های منفعلانه بسنده کرده و عملا مردم ایران را در مقابل این حکومت خونریز تنها گذاشته اند. این بی توجهی به نقض آشکار حقوق بشر توسط رژیم اسلامی اگر از جانب روسیه و چین که خود متهم به این اعمال اند صورت پذیرد جای تعجب ندارد. تعجب برانگیز آنجاست که حکومتهای دموکراتیک به بهانه ارتباطات اقتصادی و سیاسی علنا به چشم پوشی از جنایات آیت الله پرداخته و بعضا آنرا مورد تفقد و حمایت خود نیز قرار می دهند.
بعنوان نمونه حضور خانم لیندال ساکس سفیر استرالیا در تهران را در سال 1400 و با محافظه کارترین نوع حجاب، در یکی از مراکز مذهبی چگونه میتوان توجیه نمود؟ و یا انتخاب نماینده رژیم اسلامی در مقر سازمان ملل در ژنو به ریاست مجمع اجتماعی شورای حقوق بشر را چگونه میتوان شرح داد؟!
شهروندان کشورهای متمدن و معتقد به اعلامیه جهانی حقوق بشر می بایست از سیاستمداران خود بپرسند که حکومتی که به گفته منابع حقوق بشری تنها در ماه نوامبر 1402، یکصد و بیست و دو نفر را بصورت علنی و در زندان های خود اعدام نموده است، آیا لایق ارتباطات دیپلماتیک، تجاری و یا بین المللی ست؟
سوال اساسی اینجاست:
رژیمی که زنان مخالف حجاب را با گلوله و از ناحیه صورت و چشم مورد اصابت قرار میدهد، آیا بیش از این مستحق مماشات و سکوت جهان متمدن بشری ست؟
جمعه ۱۷ آذر ماموران امنیتی و انتظامی جمعیت گردآمده بر مزار محمد مختاری و محمدجعفر پوینده را پراکنده و از برگزاری مراسم بزرگداشت آن دو جلوگیری کردند.
دو روز پیش از این تاریخ کانون نویسندگان ایران با انتشار بیانیه اعلام کرده بود:«… اعضای کانون ساعت ۱۵ روز جمعه ۱۷ آذر در گورستان امامزاده طاهر کرج مزار این دو عزیز را گلباران می کنند» و در ساعت و تاریخ یادشده گروهی از اعضای کانون، با شاخه گلی در دست، وارد گورستان شدند. در بدو ورود ماشین نیروی انتظامی نشان از قُرق گورستان میداد. در قطعهای که مزار دو عزیز قرار دارد همسر و خواهرزادهی محمد مختاری و نیز جمعی از دوستداران و دادخواهان حضور داشتند. با ورود اعضای کانون جمعیت انبوه شد، جمعیتی که مأموران لباس شخصی و انتظامی نیز بهوفور در آن حضور داشتند. برخی فیلم و عکس میگرفتند و برخی به تماشا ایستاده یا پرسه میزدند.
ماموران امنیتی به جمعیت دادخواه یک دقیقه فرصت حضور دادند. قامتها خمید و دستها پیش رفت. اعضای کانون یک به یک گلها را روی مزار پوینده و مختاری قرار دادند. نام محمد و محمدجعفر با رُزهای سرخ گلباران شد. پس از هفت سال بار دیگر دادخواهان سنگ مزار آنها را میدیدند. از سال ۱۳۹۵ که ماموران درهای گورستان را بستند دادخواهان، جز یک سال، دیگر نتوانسته بودند بر مزار یاران خود گرد آیند. در همهی این سالیان، اما، کانون نویسندگان ایران عزم خود را برای برگزاری مراسم بزرگداشت دو عضو برجسته خود اعلام کرد و فقط در سال ۹۸، در پی تماس از وزارت اطلاعات و تهدید به خونریزی، برگزاری مراسم لغو شده بود.
مأموران دستپاچه جمعیت را از گورستان بیرون راندند و همهی لحظات را در دوربینهای متعدد خود ثبت کردند. جمعیت از گورستان بیرون رفت اما امنیتیها همچنان در تعقیب بودند و بر پراکندهشدن آنها تاکید داشتند. اعضای کانون حتی اجازه نیافتند عکسی بگیرند. مأمورانِ سرکوب شمارهی اتومبیلهای حاضران را یادداشت میکردند، و برای برخی از آنان بیدرنگ پیامک توقیف خودرو فرستاده شد. سرکوب دادخواهان و دادخواهی شکلهای گوناگون دارد.
ساعتی بعد، یارانی که دیرتر بر مزار پوینده و مختاری حاضر شده بودند خبر دادند که مأموران رُزهای سرخ را زیر پا له و پراکنده کرده بودند اما رنگ قرمز گلبرگها بر سنگ مزارها نشسته بود.
عفو بینالملل در گزارش جدیدی که امروز منتشر شد، اعلام کرد نیروهای امنیتی در ایران از تجاوز جنسی و سایر اشکال خشونت جنسی، معادل شکنجه و سایر رفتارهای بیرحمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز، برای ارعاب و مجازات معترضان صلحجو در جریان خیزش سال ۱۴۰۱ «زن، زندگی، آزادی» استفاده کردند.
گزارش ۱۵۵ صفحهای «به من وحشیانه تجاوز کردند»: خشونت جنسی، سلاحی در دست جمهوری اسلامی ایران برای سرکوب خیزش «زن، زندگی، آزادی»، روایات دردناک ۴۵ نفر از معترضان آسیبدیده، شامل ۲۶ مرد، ۱۲ زن و ۷ کودک، را که در پی بازداشت خودسرانه آنها به دلیل به چالشکشیدن دههها ظلم و تبعیض جنسیتی نهادینهشده، مورد تجاوز جنسی از سوی یک مامور یا گروهی از ماموران و/یا سایر اشکال خشونت جنسی قرار گرفتهاند، به تفصیل مستندسازی کرده است. تا به امروز، مقامات جمهوری اسلامی، هیچ مقامی را به خاطر مصادیق تجاوز جنسی و سایر اشکال خشونت جنسی مستندسازی شده در این گزارش، تحت تعقیب قضایی یا محاکمه قرار ندادهاند.
انییس کالامار، دبیرکل عفو بینالملل، میگوید: «تحقیقات ما نشان میدهد چگونه ماموران اطلاعاتی و امنیتی در ایران از تجاوز جنسی و سایر اشکال خشونت جنسی برای شکنجه، مجازات و وارد کردن آسیبهای جسمی و روانی پایدار به معترضان، از جمله کودکان با تنها ۱۲ سال سن استفاده کردهاند. شهادتهای هولناکی که جمعآوری کردیم به الگوی گستردهتری از کاربرد خشونت جنسی بهعنوان یک سلاح کلیدی در زرادخانه سلاحهای مقامات جمهوری اسلامی برای پایان دادن به اعتراضات و سرکوب مخالفان برای حفظ قدرت به هر قیمتی، اشاره دارد. دادستانها و قضات در ایران نه تنها با نادیده گرفتن یا سرپوش گذاشتن بر شکایات تجاوز جنسی آسیبدیدگان، شریک جرم بودند، بلکه از «اعترافات» آلوده به شکنجه برای طرح اتهامات ساختگی علیه آنها و محکوم کردنشان به زندان یا اعدام هم استفاده کردند. آسیبدیدگان از دسترسی به التیام و مرجع دادخواهی محروم ماندهاند و تنها زخمهای متعدد جسمی و روانی، عمیقتر و ریشهدارتر شده، صداها خفه شدهاند و مصونیت از مجازات نهادینه شده است.»
این گزارش فاش میکند که مرتکبان تجاوز جنسی و سایر اشکال خشونت جنسی، ماموران سپاه پاسداران، نیروی شبهنظامی بسیج، وزارت اطلاعات و همچنین شاخههای مختلف نیروی انتظامی از جمله پلیس امنیت عمومی، پلیس آگاهی و یگان ویژه نیروی انتظامی بودهاند. آسیبدیدگان هم شامل زنان و کودکان دختری بودند که با جسارت روسریهای خود را از سر برداشته بودند و همچنین مردان و کودکان پسری که به خیابانها آمدند تا خشم خود را نسبت به دههها تبعیض مبتنی بر جنسیت و ظلم و ستم ابراز کنند.
برآورد میزان گستردگی خشونت جنسی در جریان سرکوب خیزش «زن، زندگی، آزادی»، دشوار است، زیرا تابوهای اجتماعی پیرامون آن و ترس از انتقامجویی حکومت در صورت اطلاعرسانی، معمولا منجر به گزارشدهی کمتر این موارد میشود. با این وجود، مستندات دقیق عفو بینالملل از پرونده ۴۵ معترض آسیبدیده در بیش از نیمی از استانهای ایران، همراه با گزارشهای آسیبدیدگان و سایر بازداشتشدگان سابق درباره موارد دیگر تجاوز جنسی و سایر اشکال خشونت جنسی علیه دهها تن از معترضان بازداشت شده، نشان میدهد که موارد مستندسازی شده، بخشی از یک الگوی گستردهتر هستند.
عفو بینالملل یافتههای خود را ۳ آذر سال جاری با مقامات جمهوری اسلامی ایران در میان گذاشت اما تاکنون هیچ پاسخی دریافت نکرده است.
«مگر هدفتان از آزادی همین نیست؟»
۱۶ نفر از ۴۵ معترض آسیبدیدهای که پرونده آنها در این گزارش مستندسازی شده است مورد تجاوز جنسی قرار گرفتهاند. اینها شامل ۶ زن، ۷ مرد، یک کودک دختر ۱۴ ساله و دو کودک پسر ۱۶ و ۱۷ ساله هستند. به ۶ نفر از آنها (۴ زن و ۲ مرد)، ماموران مرد به صورت گروهی تجاوز کردهاند.
ماموران حکومتی، به زنان و کودکان دختر به صورت واژینال، مقعدی و دهانی تجاوز کردهاند، در حالیکه به مردان و کودکان پسر به صورت مقعدی تجاوز شده است. آسیبدیدگان با باتومهای چوبی و فلزی، بطریهای شیشهای، شلنگ و/یا اندامهای جنسی و انگشتان ماموران مرد، مورد تجاوز قرار گرفتهاند. تجاوز جنسی در بازداشتگاهها، ونهای نیروی انتظامی و امنیتی و همچنین مدارس یا ساختمانهای مسکونی که به صورت غیرقانونی به عنوان محل بازداشت، تغییر کاربری داده شده بودند، رُخ داده است.
فرزاد، که در یک ون متعلق به نیروهای یگان ویژه پلیس مورد تجاوز گروهی قرار گرفت به عفو بینالملل گفت:
«ماموران لباس شخصی ما را مجبور کردند رو به دیوارهای داخلی خودرو بایستیم و به پاهایمان شوکر برقی زدند … با ضربوشتم من را شکنجه کردند که منجر به شکستن بینی و دندانهایم شد … آنها شلوارم را پائین کشیدند و به من تجاوز کردند … خیلی زیاد بالا آوردم و از مقعدم خونریزی داشتم.»
مریم که در بازداشتگاه سپاه پاسداران مورد تجاوز گروهی قرار گرفت، روایت کرد که متجاوزان به او گفتهاند: «شما همه معتاد آلت مرد هستید. ما هم به شما حال دادیم. مگر هدفتان از آزادی همین نیست؟»
عفو بینالملل همچنین پروندههای ۲۹ معترض آسیبدیده را که در معرض سایر اشکال خشونت جنسی غیر از تجاوز جنسی قرار گرفتهاند، مستندسازی کرده است. این موارد به طور معمول شامل در مشت گرفتن، دست زدن، ضربوشتم و مشت و لگد زدن به سینه، اندام تناسلی و باسن آسیبدیدگان از سوی ماموران حکومتی؛ برهنه کردن آنها گاهی اوقات در مقابل دوربینهای فیلمبرداری؛ دادن شوک الکتریکی و/یا وارد کردن سوزن به آلت تناسلی مردان و/یا یخ گذاشتن روی بیضه مردان؛ کوتاه کردن اجباری موهای زنان و/یا کشیدن خشونتآمیز آنها از موهایشان و تهدید تجاوز جنسی به آسیبدیدگان و یا بستگان آنها است.
تجاوز جنسی و سایر اشکال خشونت جنسی، اغلب با اشکال دیگر شکنجه و رفتارهای بیرحمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز، از جمله ضربوشتم، شلاق زدن، وارد کردن شوک الکتریکی، تجویز قرصها یا تزریقات ناشناس، محرومیت از غذا و آب، و شرایط ظالمانه وغیرانسانی بازداشت همراه بود. نیروهای امنیتی همچنین به طور معمول از ارائه مراقبتهای پزشکی و درمانی به آسیبدیدگان، از جمله برای درمان جراحات ناشی از تجاوز جنسی، خودداری میکردند.
نبود مجرایی برای عدالت در داخل کشور
اکثریت قریب به اتفاق آسیبدیدگان به عفو بینالملل گفتهاند که پس از آزادی، طرح شکایت نکردهاند، زیرا از آسیب بیشتر میترسند و معتقدند که قوه قضائیه نه برای جبران خسات که ابزاری برای سرکوب است.
۶ نفر از آسیبدیدگان، هنگامی که هنوز در بازداشت به سر میبردند و برای بازپرسی یا تفهیم اتهام نزد مقامات دادستانی برده شدند آثار شکنجه خود را به آنها نشان دادهاند یا از بدرفتاری آنها شکایت کردند، اما نادیده گرفته شدند.
۳ آسیبدیده پس از آزادی، شکایات رسمی خود را مطرح کردند، اما پس از تهدیدهای مکرر نیروهای امنیتی به ربودن یا کشتن آنها، یا ماهها بیعملی مقامات دادستانی، شکایاتشان را پس گرفتند یا از پیگیریشان دست کشیدند. یک مقام عالیرتبه به یکی از آسیبدیدگان گفت که او بازرسی بدنی را با خشونت جنسی «اشتباه گرفته است.»
عفو بینالملل همچنین یک سند رسمی فاش شده به تاریخ ۲۱ مهر ۱۴۰۱ را که یک رسانه خارج از ایران در بهمن ۱۴۰۱ منتشر کرد، بررسی کرده است. این سند نشان میدهد مقامات شکایات تجاوز جنسی دو زن جوان علیه دو مامور سپاه پاسداران را در جریان سرکوب اعتراضات پنهان کردهاند. معاون دادستان تهران در این سند توصیه کرده است که این پرونده در طبقهبندی «به کلی سری» قرار گیرد و پرونده «با مرور زمان مختوم گردد.»
سرشار از رنج و آسیب و با اینحال جویای عدالت
زنان، مردان و کودکان آسیبدیده به عفو بینالملل گفتند که زندگیشان همچنان تحت تاثیر آسیبهای عمیق جسمی و روانی ناشی از تجاوز جنسی و سایر اشکال خشونت جنسی است.
مادر یک پسر دانشآموز که در بازداشتگاه مورد تجاوز جنسی قرار گرفت به عفو بینالملل گفت که پسرش در بازداشتگاه و زندان دو بار اقدام به خودکشی کرده است.
یک زن معترض، سحر که ماموران امنیتی او را در زمان بازداشت برهنه کرده، به سینهها و اندامهای جنسیاش دست زده و در حال مسخره کردن، او را به تجاوز تهدید کردند، درباره تاثیرات آسیبزای خشونت جنسی از سوی نیروهای امنیتی به عفو بینالملل گفت:
«من قبلا در زندگیام یک آدم مبارز بودم. حتی زمانی که جمهوری اسلامی تلاش کرد من را در هم بکوبد، ادامه دادم. با این حال، اخیرا زیاد به خودکشی فکر میکنم … مثل کسی هستم که تمام روز منتظر شب هستم تا بتوانم بخوابم.»
زهرا، معترضی که مامور پلیس یگان ویژه به او تجاوز کرد، از عوارض بلندمدت روانی این واقعه به عفو بینالملل گفت:
«فکر نمیکنم هرگز دوباره همان آدم قبلی شوم. هیچ چیزی پیدا نمیشود که من را به خودم بازگرداند، روحم را به من بازگرداند … امیدوارم شهادت من، منجر به عدالت شود، و البته نه فقط برای من.»
انییس کالامار میگوید: «بدون اراده سیاسی و اصلاحات اساسی در قانون اساسی و ساختار قانونی، موانع ساختاری همچنان گریبانگیر نظام قضایی آفتزده جمهوری اسلامی ایران خواهد بود که بارها و بارها ناکارآمدی و عدم تمایل شرمآور خود را برای انجام تحقیقات موثر درباره جنایات بینالمللی، نمایش داده است. در فقدان چشماندازی برای عدالت در داخل کشور، جامعه جهانی وظیفه دارد در کنار آسیبدیدگان بایستد و دنبال اجرای عدالت باشد. جامعه جهانی باید از تمدید ماموریت هیات حقیقتیاب سازمان ملل متحد در مورد ایران حمایت کند تا اطمینان حاصل شود که سازوکار مستقلی برای گردآوری، حفظ و تجزیه و تحلیل شواهد جنایات بینالمللی و سایر موارد نقض فاحش حقوق بشر در ایران ادامه مییابد. ما همچنین از دولتها میخواهیم که بر اساس اصل صلاحیت قضایی جهانی و با هدف صدور حکمهای بازداشت بینالمللی، تحقیقات کیفری را در کشورهای خود علیه افراد مظنون به ارتکاب جرم آغاز کنند.»