۲۶ سال از قتل سیاسی-حکومتی محمدجعفر پوینده میگذرد. ۱۸ آذر سال ۱۳۷۷، مزدوران دستگاه سانسور برآشفته و به تنگآمده از فعالیت مجدد کانون نویسندگان ایران در نیمهی اول دههی هفتاد و هراسناک از اندیشههای پوینده که همواره خواهان تحقق آزادی، تقویت و تحکیم فرهنگ عمومیِ پیشرو و دادگریِ اجتماعی بود، او را در مسیر خانه تا محل کارش ربودند، با طنابی بر گردنش به قتل رساندند و جسدش را در حوالی شهریار رها کردند.
محمدجعفر پوینده؛ نویسنده، مترجم، جستارنویس و جامعهشناس در ۱۷ خرداد ۱۳۳۳ در شهرستان کوچک اشکذر در یزد زاده شد. او کودکی و دوران نوجوانی را در تنگدستی و حرمان سپری کرد اما همواره در سراسر عمر در برابر رنجی که بر زندگیاش تحمیل شده بود مقاوم بود و تحملی کنشگرانه داشت. پوینده در مسیر کسب دانش در رشتهی حقوق قضاییِ دانشگاه تهران پذیرفته شد و سپس برای ادامهی تحصیل در رشتهی جامعهشناسی به فرانسه رفت و در شهریور ۱۳۵۷ به ایران بازگشت.
پوینده از آغاز جوانی انسان را شایستهی آزادی و برابری میدانست و شوری روشنگرانه در افشای ابعاد گوناگون سانسور داشت و در باورش نبرد با سانسور و جبههگیری در برابر استبداد، واپسگرایی و خرافهپرستی تعالیبخش جایگاه انسان است. او خفقان اجتماعیِ حاکم را تغییرپذیر میدانست و معتقد بود رسیدن به آزادی از مسیر آگاهی گذر میکند و، با غلبه بر هراس، دوریگزینی از انفعال و تسلیم حاصل میشود.
«شکوفایی خصوصیات زن جدید و غلبهی زن نو بر زن کهن» یکی دیگر از دغدغههای آزادیخواهانهی او بود و در همین مسیر، سنتهای ارتجاعی و خرافات را سدّی حائل میان عشقورزیدن انسان به انسان میدانست چراکه در دیدگاه پوینده: «عشق بهرغم همهی مسائل و مشکلاتش، فینفسه، از زیباترین دستآوردهای انسانی است».
پوینده در کنار دکتر امیرحسین آریانپور و فیروز شیروانلو از پیشگامان جامعهشناسیِ هنر و ادبیات است. او در اشاعهی اندیشههای جامعهشناختی هیچ ملاکی جز ارزشمند بودن دیدگاهها نمیشناخت و اساس کار خود را بر معرفی دیدگاههای متفاوت و چه بسا ناهمساز میگذاشت. آثار فراوان پوینده در زمینههای جامعهشناسی، فلسفه، نقد ادبی، تبعیض جنسی و حقوق بشر همه بر نگاه دموکراتیک و اندیشهی عدالتجویش گواهی میدهند.
او جامعهی مدنی را پیشزمینهای برای تحقق دموکراسی و حقوق بشر ارزیابی میکرد، ابزاری که میتواند راه رهاییِ سیاسی را هموار سازد. در نظر او این هر دو مقدمهای بر رهاییِ اجتماعی انسان است که در اندیشهی پوینده جایگاهی ویژه دارد: «رهایی اجتماعی بشر یعنی رهایی از مناسبات استثمارگرانه، رهایی از انواع بیدادهای اجتماعی، بهرهکشی و فقر، دستیابی به برابریِ حقیقی و ایجاد چنان مناسباتی که شکوفایی همهجانبهی استعدادهای همهی افراد را ممکن سازد».
محمدجعفر پوینده، بهعنوان عضو فعال کانون نويسندگان ایران، بر این باور بود که تحقق دموکراسی و توسعهی فرهنگی تنها در پرتو آزادی بیان و قلم امکانپذیر است و مینویسد: «آزادی انتقاد، آزادی ابراز عقیدهی مخالف در جامعهی مدنیِ دموکراتیک باید به طور مطلق باقی بمانند. مطلقیت و نامحدودی آزادی بیان از الزامات عملی مشارکت مردم در امور اجتماعی و از ضرورتهای آفرینش و اعتلای فرهنگی سرچشمه میگیرد».
پوینده از چهرههای سختکوش کانون نویسندگان ایران در جمعهای مشورتی در دههی هفتاد و از امضاکنندگان نامهی «۱۳۴ نویسنده» در سال ۱۳۷۳ است که در تهیهی آن و گرفتن امضاها لحظهای از پا نمینشست. او به پیروزی نویسندگان آزادیخواه بر چنبرهی خوفآور سانسور از سویدای دل اعتقادی راسخ داشت و چنانکه خود میگفت: «در وجود هر انسان ستمبر یا ستمستیز، یک قهرمان راه آزادیِ بشر مشاهده میکنم». محمدجعفر پوینده در مقام نویسندهای متعهد به آزادیهای مندرج در منشور کانون، همواره بر آن بود تا نقاب از چهرهی کریه سانسور بردارد و در این راه عزمی از نور و آتش و عصیان داشت که تاریکیِ سانسور را برنمیتافت و روحیهی ستیزهجویش از او مبارزی دلیر ساخته بود که تا واپسیندم در راه «آزادیِ بیانِ بیقید و شرط برای همگان» از هیچ کوششی فروگذار نکرد چراکه این آزادی به تعبیر او «شاهبیت قانون اساسی جمهوری نویسندگان» است.
پوینده معتقد بود حفظ شرافت هنری در گرو خدمتگزاری به حقیقت و آزادی است و خود شرافتمندانه در راه رهاییِ راستین حتی از مرگ هراسی به دل راه نداد. بیتردید مرگ تراژیک پوینده بیانگر وجه انسانخوار سانسور و ستم و آزادیستیزی است که دیگر از بلعیدنِ کلمات و سطور طَرفی نمیبندد و نگران از تکثیر نوگرایی، دگراندیشی و آزادیخواهیست. قتل محمدجعفر پوینده، لکهی ننگی به دامان دستگاه سانسور است که تا ابدالاباد زدوده نخواهد شد.
یاد و آثارش جاودان، نامش زمزمهی پرطنین آزادیخواهان
0 Comments