در شرایطی که جنبش زن، زندگی، آزادی دوران فرود و نشیب میگذراند، و همچون آتش زیرِ خاکستری در انتظار شعله ور شدن است تا سرانجام بساط ستم و ستمگری و ستمگران بسوزاند افراط گرائی و اوباشیگری وقیحانه تر از گذشته به مسخ و تخریب چهرۀ اپوزیسیونِ دموکراسی خواه و تضعیف آن برخاسته است. طی بیش از ۴ دهه تجربه شده است که بخشی از اپوزیسیون حکومت اسلامی، به ویژه در خارج از کشور با سرکوب و اُفت حرکتها و جنبشهای داخل کشور در دام افراط گرائی رو به خودزنی میآورد ومیان تشکلها و شخصیتها و رسانهها بساط جنگهای حیدری نعمتی، تخریب یکدیگر و ترور شخصیت پهن میکند. آتش بیاران این معرکه سایبریها و مزدوران حکومت اسلامی هستند، حکومتی که سرمایه عظیمی برای تخزیب و تضعیف اپوزیسیون هزینه کرده است. در این میان بی تردید نفش بخش هایی از اپوزیسیون را در ابتلا به تعصبهای خشک اندیشانه و مطلق گرایانه و فاصله گیری از اعتدال و عقلانیت در همسوئی ناآگاهانه و مغرضانه با مزدوران حکومت اسلامی نمیتوان انکار کرد.
ناسزاگویی، تخریب، تهمت، ترور شخصیت و تهدید به حذف و ترور فیزیکی نُقل و نباتِ بخشهای افراطی و لاتمداران و لتوت و لشوش اپوزیسیون حکومت اسلامی شده است. افراطیون افشاگر و رسوا کنندۀ یکدیگر و دیگران شدهاند و با شارلاتانیسم سیاسی و آوازهگری مرز میان روشنگری و اوباشیگری را به هم ریختهاند و بدینوسیله با خلط مبحث و سفسطه مانع پالایش و لایروبی سیاست، فرهنگ و جامعه از دروغپردازی و مردمفریبی شدهاند. انتظار میرفت در پرتو آموزشها و دستاوردهای جنبش زن، زندگی، آزادی تشکلها و شخصیتهای سیاسی اپوزیسیون از افزاط گرائی، که پیشینه تاریخی در میهنمان دارد فاصله بگیرند اما متاسفانه چنین نشده است. امروز ما شاهد وقاحت اوباشیگری به جای روشنگریِ افشاگرانه مبتنی بر ارائه مدارک، اسناد و شواهد مستدل هستیم، روشنگریای که متمدنانه سره از ناسره جدا کند، در حالیکه درافراط گرائی و اوباشیگری مدرک، سند و شواهد مستدل محلی از اِعراب ندارند. روشنگری متاسفانه در فرهنگ سیاسی ما در معنای آشکار سازی در راستای نشان دادن ضعفها و لغزشها با هدف کاهش و زدایش ناهنجاری نیست، پرده دری، رسواکردن، تخریب، حذف، ترور شخصیت، حذف و ترور فیزیکی ست، واینها از ویژگیهای روانی و رفتاری بخشی از کنشگران سیاسی و فرهنگی جناحهای تندروی طیفها و بلوک بندیهای مختلف سیاسی ست. منش و روشی که گاه به صفت فردی و گاه جمعی و تشکلی به آن عمل شده و فجایع آفریده است. در افشاگری لاتمدارانه در اکثر موارد کینهها و خُرده حسابهای شخصی، حسادت و یا تفاوت و اختلاف ایدئولوژیک و سیاسی محرک قضاوت و افشاگری است، افشاگرانی که با پنهان سازی و اختفای واقعیت به برون فکنی ضعفها و لغزشهای دیگران روی آوردهاند و در غالب موارد تحریف و قلب واقعیت کردهاند.
در این میانه ترور شخصیت که هدف بسیارانی ازافشاگران تندرو و افراطی ست به عنوان یک فنومن روانشناختی اجتماعی و جامعه شناسانه، تلاشی آگاهانه در جهت خدشه دار کردن شخصیت، شهرت و منزلت فرد (سوژه یا قربانی ترور) است. ترور شخصیت نوعی تصویرسازی ست که با واقعیت خوانائی ندارد، تصویر سازیای که باعث بی اعتبارشدن قربانی واز بین بردن وجهه و مقبولیت اومی شود، دستکاریِ اعتماد مردم و افکارعمومی نسبت به قربانی تروراست که در اکثر موارد از طریق رسانههای گروهی و جمعی صورت میگیرد.
وجوه دیگر ترور شخصیت تحقیر، تحمیق و نادان پنداشتن مخاطبان و تلاش برای فریب آنان در راستای تغییر فکر ورفتار آنها نسبت به قربانی اوباشیگری و تروراست. تخریب و ترور شخصیت با هدف حذف سیاسی و اجتماعیی مخالفان یک حکومت یا حزب و سازمان سیاسی و اجتماعی، و حتی حذف یک فرد و شخصیت اِعمال میشود. در حوزه مناسبات فردی و اجتماعی نیز مقولهی حقوقی “بد نام” کردن نیز مطرح میشود، که ایجاد بدبینی، شک و شبهه و”بد نمائی” و “سیاه نمائی” نسبت به یک فرد یا جمع است.
اتهام زنیهای دروغین و بی پایه، ارائه اطلاعات ساختگی و جعلی، سند ومدرک سازی، شهادت و سوگند دروغین، قلبِ حقایق و واقعیات، تحریف آراء وافکار، همراه با ایجاد فضای ارعاب وترس ابزار کار خشونت آفرینان وافراطیوناند. با اتهامهای وطن فروشی، جاسوسی، عامل بیگانه، خود فروختگی، کلاهبرداری، فساد اخلاقی و مالی و جنسی درواقع جنگ روانیای با استفاده از وسایل ارتباط جمعی علیه قربانی ترور تدارک دیده میشود. آمران و عاملان “ترور شخصیت” با شناخت از ضعفهای عاطفی و روانی مخاطبان، بر بستر و زمینه چنین ضعفها، ویا تعصبها و حساسیتها، اتهاماتی متناسب با آنها به قربانی ترور وارد میکنند.
تخریب، تحریف و”ترور شخصیت “چهرههای شناخته شده در سطح جامعه – سیاستمداران، هنرمندان، ورزشکاران – با طرح انحرافات سیاسی و عقیدتی، واخلاقی (مثل انحرافهای جنسی- به ویژه انجام عمل لواط – و اعتیاد و سوء استفادههای مالی و…) و… پیش برده شده است. این عمل نیز به شکلهای مختلف از جمله انتشار تصویر و فیلم و مقاله و شبنامه صورت گرفته است. حکومتهای خودکامه با اِعمال فشارهای روانی و جسمی قربانی را مجبور میکنند در تهیه تصاویر و یا فیلمهای مورد دلخواه حکومت شرکت کند و یا تن به مصاحبههای مطبوعاتی و رادیو و تلویزیونی بدهد و هر آنچه حکومتیان دیکته کنند، بگوید. روشی معمول ومرسوم در حکومتهای توتالیتر برای ” ترور شخصیت”، که به وفور به نمایش گذاشته شده است.
توهین، تهمت، تخریب و ترور شخصیت آسیبهای روانی و عصبی پیامد خواهد داشت به ویژه در مورد قربانیای که امکان و توان دفاع از خود و رد اتهامهای ساختگی و شایعهها را نداشته باشد. ایجاد انواع اختلالهای روانی و عصبی از انزوا، اضطراب گرفته تا افسردگی و خودکشی میتوانند پیامدهای تخریب و ترور شخصیت باشند. ترور شخصیت از مخاطبان نیز قربانی میگیرد. تأثیرتخریبی و آسیب شناسانهای که تخریب و ترور شخصیت بر روی اطرافیان، علاقه مندان و پیروان قربانی ترور شخصیت میگذارد، گاه میتواند همان وسعت و ابعادی را داشته باشد که به قربانی ترور تحمیل میشود.
چه باید کرد؟
خشونت زبانی، روانی و رفتاری نسبت به دیگران و مخالف خود در تمامی عرصههای حیات اجتماعی ما وجود داشته و دارد. در عرصه سیاسی و فرهنگی کنشگران سیاسی و فرهنگی بسته به تمایل و خواست ایدئولوژیک و سیاسی مان به درجاتی چنین رفتاری با مخالفان خود داشتهایم. در حال حاضر در خارج و داخل از کشور شاهد گسترش انواع خشونتها در میان تشکلها و سازمانهای سیاسی و شخصیتها و چهرهها و کنشگران سیاسی و فرهنگی هستیم و بی تردید این اختلال و مشکل تاریخی، فرهنگی و اجتماعی را به سرعت نمیتوان حل کرد اما میتوان آن را کاهش داد و کنترل کرد:
۱- محکوم و مذموم اعلام کردن مکرر و مداوم منش و روش افراط گرائی و اوباشیگری از سوی تشکلهای سیاسی و فرهنگی، و از سوی شخصیتها و چهرههای سیاسی و فرهنگی.
۲- طرد و منزوی کردن حاملان و عاملان خشونت زبانی، روانی و رفتاری
۳- تقویت و گسترش گفت و شنید، نزدیکی و همکاری، ائتلاف و اتحاد نیروها و شخصیتهای سیاسی. هراندازه دیالوگ دمکراتیک و نزدیکیها و همکاریها گسترش یابد افراط گرائی و اوباشیگری به همان اندازه به گوشهای رانده و طرد و تضعیف خواهد شد.
مسعود نقرهکار
0 Comments