کاریش نمی توان کرد، چه خوش داشته باشید چه نه، جلال آل احمد را نمی توان نادیده گرفت و به سادگی از کنارش گذشت، نویسنده و کنشگری که نقش و تاثیر سیاسی و فرهنگی منفی و گاه مثبت داشته است. این روزها که بازارِ داوری های یکجانبه تا حد فحاشی نسبت به بسیاری از نویسندگان، به ویژه جلال آل احمد گرم شده و تب راجعۀ “روشنفکرستیزی” عود کرده است یادآوری سه نکته در بارۀ جلال آل احمد را لازم دانستم.
۱
جلال آل احمد آنجا که به نظریه پردازی سیاسی و فلسفی روی آورد به خطا رفت. در بارۀ نگاه اش به غرب و ماجرای” غرب زدگی” و نگاه و باور مذهبی اش بسیار گفته و نوشته شده است. جلال آل احمد مثل برخی از نظریه پردازان و اهل قلم و کنشگران سیاسی و فرهنگی ای که “روشنفکر” خوانده شده اند روح ِ سرگردان”شبه روشنفکری” بود که همراه و همگام با بسیاری از روحانیون و غرب ستیزان با طرح “غرب زدگی” به عنوان یک نوع بیماری تاریخی و فرهنگی به دنبال بومی گرائی و بازگشت به گذشته و سنت ها و اصالت”خویشتن خویش” و نیز نوعی لیبرالیزه کردن تشیع بود که البته در همان زمانۀ طرح این نظرات روشنفکرانی از جمله داریوش آشوری، به ویژه در رابطه با “غرب زدگی”، دیدگاه های آل احمد و همفکرانش را نقد و نفی کردند.
۲
جلال آل احمد به عنوان یک نویسنده و کنشگر فرهنگی و اجتماعی در عمر کوتاه اش نقشی مثبت و تاثیر گذار داشت. مبارزه جسورانۀ او در راه تحقق آزادی اندیشه و بیان و قلم، مبارزه با سانسور، نقش آفرینی در شکل گیری جمع های ادبی، شکل گیریِ تشکل صنفی و دموکراتیک کانون نویسندگان ایران، خلق آثاری در پهنه ادبیات داستانی و سفرنامه نویسی از تلاش های فکری و کرداری مثبت و دموکراتیک آل احمد بوده است.
۳
جلال آل احمد از مخالفان رژیم پهلوی بود و محمد رضا شاه را دیکتاتور می دانست و به قول خودش می خواست ” پدر رژیم شاه را در آورد”، این مخالفت تا حد نفرت از رژیم پهلوی سبب شدند تا او نیز برای نشان دادن زشتی و پلیدی دیکتاتوری و تضعیف آن شایعه پراکنی کند. اختناق و سانسور، به ویژه سانسور خبری و شایعه پراکنی های ارگان های اطلاعاتی و امنیتی و رسانه های دولتی رژیم پهلوی در رابطه با مخالفان، آل احمد و برخی از کنشگران فرهنگی و هنری و سیاسی را به واکنشی تلافی جویانه سوق داد تا آن حد که برخی از اتفاق ها و حادثه های دردناک و خبرساز را به رژیم پهلوی نسبت دادند، مرگ نویسنده و آموزگار گرانقدر صمد بهرنگی یکی از نمونه های این دست شایعه پراکنی ها بود، شایعاتی که خودکشی غلامرضا تختی، مرگ علی شریعتی و نمونه هایی دیگر از مرگ ها و رخدادها را هم شامل شد. رهروان این طرز تفکر و رفتار سعی کردند حتی مرگِ خودِ آل احمد را به گردن رژیم پهلوی بیاندازند….
متاسفانه امروز نیز بخشی از مخالفان و اپوزیسیون حکومت اسلامی که منتقد شیوۀ به کار گرفته شدۀ شایعه پراکنی در دوران رژیم پهلوی اند با تشبث به روش های دیکتاتورمنشانه، یعنی توجیه و رسیدن به هدف با هر نوع وسیله، حتی اگر آن وسیله دروغ و شایعه و اخبار غیر واقع باشد، در رابطه با حکومت جهل و جنون و جنایت، و حتی بخش هایی از اپوزیسیون حکومت اسلامی شایعه پراکنی می کنند. هنوز درس نگرفته ایم که دروغگوئی، شایعه پراکنی، انتشار اخبار جعلی و نادقیق روشی ست که بیش از آنکه به دیکتاتورها و مستبدان لطمه بزند به آن بخش از مخالفان و اپوزیسیونی که از وسیله دروغ، شایعه، انتشار خبرهای غیر واقع و جعلی به عنوان وسیله ای برای مبارزه با دیکتاتوری استفاده می کنند، آسیب خواهد رساند، که در حال حاضر کمترین اش ایجاد بی اعتمادی نسبت به ارزیابی ها و تحلیل ها، خبررسانی ها و احساس مسئولیت مخالفان و اپوزیسیون حکومت اسلامی ست، خطایی که مکرر تکرار می شود.
حکومت اسلامی را همانگونه که هست نشان دهیم، که خود آشکارترین واقعیتِ جهالت و جنایت و شناعت و پلیدی ست.
0 Comments