جابر فرجاد درگذشت و دو روز پیش در تبریز بخاک سپرده شد. من نام او را نخستین بار، پس از انقلاب ۵۷ شنیدم. گفتند که یک گروه کوهنوردی در «گجیل قاپیسی»(درب گجیل) پیدا شده که هوادار سازمان (چریکهای فدائی خلق) اند و سر دسته شان شخصی جابر نام است که در گجیل دکانی دارد. (به احتمال بسیار زیاد تعمیر موتور سیکلت). بسیار جالب بود. تبریزی ها و کسانی که تبریز را می شناسند، می دانند که «گجیل قاپیسی» چیست و گروهی هوادار چریکهای فدائی خلق، برخاسته از آنجا یعنی چه؟ توصیف کوتاه این بخش از تبریز در آن سالها- برای من سخت و شاید غیر ممکن است. باید از زبان براهنی در «تبریز بعد از دور دنیا» خواند! شاید کمکی شود. همو بود که می گفت:
«در نسل ما و نسل بعدی، تبریزی واقعی کسی است که از «دانشگاه گجیل» فارغ التحصیل شده باشد. پس از فارغ التحصیلی، دیگر از هیچ غول و هیولا نخواهد ترسید!»
و جابر و رفقایش از همچو جای عجیب وغریبی برخاستند. دکان او محل نشر افکار آزادیخواهی و عدالت طلبی در گجیل شد. زمانی هم یکی از مراکز پخش نشریات.،او و رفقایش جوانمردانی بودند دل به انسانیت و عدالت و آزادی سپرده، با منطقی مفهوم، با کلامی بی پیرایه و بی لفاظی، در پی سعادت مردم تهیدست بینوا، در پی آزادی و خوشبختی نوع بشر. و آن را در اندیشه های چپ یافتند. جوانمردانی بیگانه با ترس، و سینه ستبر سپر کرده در برابر «فالانژ»هایی که با شعار «مرگ بر کومینیست»،«مرگ بر فدایی»، طلایه دار دوران سیاه پیش رو بودند. من او را آخرین بار در جریان «انقلاب فرهنگی»، در ماجرای یورش اوباشان رژیم به دانشگاه تبریز دیدم. یلی بود، با رفقایش ایستاده، درست آنجا که حمله اوباشان چوب و کابل و تیغ بدست، باید از آنجا آغاز می شد….
****
چهل و چند سالی از آن دوران گذشت. و دو سه روز پیش بود که خبر آمد: جابر نیز درگذشت!
شنیدم که بعدتر راننده کامیون و تریلی شده بود. از «گچیل» به «دیزل آباد». و پس از سالیان دراز، بازنشسته و در دفاع از حقوق هم صنفانش از پیش کسوتان. چند سخنرانی از او در دفاع از حقوق بازنشستگان را شنیدم. با همان شخصیت و با همان روح مبارزه و عدالتخواهی در آن. با زبان مردمی که خود از میان آنان برخاسته بود. از «اعماق» و در دفاع از ستمدیدگان.
شنیدم که همچنان به عهد نخستین با عدالت و آزادی وفادار بود، تا مرگ او را دریافت. و انصاف نیست که یادی ازین بی نام و نشان نشود. .
پس یاد رفیق ما جابر فرجاد گرامی باد.
شریک غم و اندوه خانواده، رفقا، دوستان و
همکاران او هستیم!
سیز ساغ اولون!!
جابر یوداشین گوزه ل خاطره سی ابدی یاشاسین!
عدم موافقت با آزادی مشروط و مرخصی کارگر زندانی داود رضوی
داود رضوی عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد که در ۵ مهرماه سال ۴۰۱ با یورش ماموران امنیتی بازداشت و در بیدادگاه انقلاب به ۵ سال حبس محکوم شده است بعد از سپری شدن ۲۶ ماه از حبس، با پیگیری خانواده و خود ایشان برای آزادی مشروط و همچنین مرخصی، دادستان با آزادی...
0 Comments