بازدیدها: 4
مسعود نقره کار
یکی را از مشایخ شام پرسیدند از حقیقتِ تصوّف؛ گفت:
پیش از این طایفهای در جهان بودند به صورت پریشان و بهمعنی جمع،
اکنون جماعتی هستند بهصورت جمع و بهمعنی پریشان.
“سعدی”
چرا طیف های سیاسیِ اپوزیسیون گریزان از گفت و شنیدِ دموکراتیک، همکاری، همگرایی، ائتلاف، اتحاد و وحدت هستند؟ چرا نمرۀ همکاری، ائتلاف و اتحاد اپوزیسیون در حرف 20 و در عمل یک صفر کَله گنده است؟ تا کی قرار است هم گوشت یکدیگر بخوریم هم استخوان هایمان را ؟
در نظر و حرف پاسخ از نگاه من روشن است:
اختلال و بیماریِ فرقه گرایی و هژمونی طلبی ازبزرگترین عواملِ وجود پراکندگی و جدایی گفتار و کردار اپوزیسیون هستند. در بروز این اختلال و بیماری دین و مذهب، ایدئولوژی های دین گونه، آسیب ها و بحران های سیاسی، فرهنگی و روانی( فردی و اجتماعی) نقش دارند.
فرقه گرایی، سکتاریسم، گروه گرائی افراطی و” کالت”گرایی و تا حدودی ” هژمونی طلبی” پدیده هایی حدودا” مشابه با مرزهایی مشترک و سّیال هستند که با دین و مذهب، عقاید وایدیولوژی های دین گونه همخانه اند. درعرصه سیاست فرقه گرایی نوعی انحصارطلبی و گفتمان سلطه و قدرت است که احزاب و سازمانهای سیاسی درمبارزه و رقابتهای تشکیلاتی و سیاسی به آن روی میآورند و دخیل میبندند.
گرایش فکری، و منش و روشِ غالب بر فرقه ها گروه گرایی، خود محوری، خود حق پنداری، عدم مدارا و عدم تحمل وپذیرش غیرخودی ست، هم فکران و هم نظرانی که گروه خود را برترین و بهترین میپندارند و با دیگران به شرطی همکاری می کنند که نظر و خواستشان از سوی “دیگران” پذیرفته و به آن تمکین و اقتدا شود. تفکری بسته و محصور که فاصله گیری و جدائی ازگروههای اجتماعی و جامعه، هراس از غیر خودی، نفی و حذف دیگری از ویژگی های آن است.
فرقه و اهالیِ فرقه خود را صاحب حقیقت میپندارد و منافع مادی و معنوی خود را برمنافع مادی و معنوی ومصالح گروههای دیگردرجامعه ترجیح میدهند، دیگران یا می باید تابع و پذیرندۀ فرقه باشند یا درصورت عدم پذیرش نفی و حذف خواهند شد. فقدان تفکر آزاد و آزاد اندیشی، فقدان پرسشگری، تعبد وباوربه یقین بُنمایههای فرقه و الگوهای بنیادین شکل گیری فرقهاند.
ساختارتشکیلاتی و سلسله مراتب نیزدرفرقههای گوناگون تفاوتها دارد. دربرخی فرقهها رهبریا یک شخصیت کاریزماتیک و خودکامه سبب شکل گیری فرقه میشود، ساختاری که هرمی ست. دربعضی فرقهها یک باور یا ایده دینی- مذهبی، سیاسی یا فلسفی پایههای برپائی فرقهاند. حیات ِ فرقه قائم به مرید سازی، پذیرش قداست رهبرفرقه و ذوب شدن در رهبر و پیشوا است. مخالفت با رهبری و فرقه و یا خواست تغییرنظر و فکر و رفتار، و جدا شدن از فرقه با واکنشهای متفاوت فرقه نسبت به فرد و یا جمع همراه خواهد بود، که از حذف فیزیکی تا خشونت زبانی، ازتوهین و تحقیرتا اتهام زنی و ترور شخصیت را دربرمی گیرد. راه گسست و جدائی از فرقه بدون تاوان و مجازات متصورنیست.
دیدگاههای روانشناسانه درتبیین و ارزیابی ماهیت وعملکرد فرقه نقش شخصیت فرقه گرا، که شخصیتی ناپایدارو فاقد اتکا به نفس و نیازمند تکیه گاهی تا به او هویت واتکا به نفس بدهد را پراهمیت میدانند. فرقه گرا شخصیتی ست به دنبال جای و جایگاهی تا به حساب آید و امیال وخواستهای روانی و رفتاریاش تامین و ارضا شود. ناکامی، یأس و ناامیدی، فقدان احساس امنیت روانی زمینههای مناسبی برای پرخاشگری از سوئی و افسردگی و درخود فرورفتن از سوی دیگراست، این عوامل در کنار خود شیفتگی بدخیم، توهم خودبزرگ بینی و حس شایستگی و منزلتی فراترازدیگران، درگرایش به فرقه گرائی و فرقه زدن نقش دارند
شخصیت هائی که میپندارند به شناخت حقیقت دست یافتهاند وآن را ازآنِ خود کردهاند، همراه با حس برتری و اقتدار نسبت به دیگران، تمایل بیشتری به فرقه زدن دارند. روشهای تهییجی و تحریک احساسات، بویژه تحریک حس شیفتگی به خودیها و بیزاری ونفرت به غیر خودیها منش و روش فرقه سازان است.
تاکتیکهای روانی و به کارگیری روشهای کنترل فکرو ذهن، تلقین رابطه مراد و مریدی، تبدیل کردن فرد به گروگان فرقه و موجودی مطیع وفرمانبر، تضعیف توان دفاع روانی فرد تا حد نابودی سازوکارهای مقاومت دربرابرهرآنچه نادرست میپندارد، نمونه هائی ازاین نوع روشها هستند.
فرقه گرایی در بین احزاب وسازمانها و تشکل های سیاسی ایرانی، و دردرون این احزاب و سازمان ها وجود داشته و دارد. بسیاری از احزاب وسازمانهای سیاسی فرقههای ایدئولوژیک و جریان های آلوده به فرهنگ و نگاه مذهبی و ایدئولوژیهای مذهب گونه اند. این دست جمعهای با تفکر بسته، دگم و منجمد را انشعابهای مسالمت آمیزوغیرمسالمت آمیزِ فرقهای هم درمان نکرده و نمیکند. فرقه گرایی و دسته بندی دراحزاب و سازمانهای سیاسی همیشه از اختلاف نظر و سیاست، و تمکین نکردن به خطمشی و برنامه و اساسنامه رسمی حزب یا سازمان سیاسی سرچشمه نمیگیرد، رقابتهای ناسالم، حسادت، دشمنیهای شخصی، توهم و جاه طلبیهای سیاسی، خود خواهیها و خود محوریهای بیمارگونه، حفظ روابط و ضوابط سنتی وغیردموکراتیک عوامل بروز جدائی و فرقه زدن هستند. برای تفکر و اندیشگی بستهی فرقه گرا، کیش شخصیت و قربانی کردن همه آمالها و آرمانهای انسانی در راه حفظ جایگاه فرقهای خود و فرقه اصل است. فقر فرهنگ دموکراتیک درکنارسستیِ دانش سیاسی و سوء استفاده از موقعیت سازمانی و تقدیس مناسبات سانترالیستی وقبیلهای، فکر و اندیشه فرقه ساختن را تقویت میکند.
فرقه بستر رشد و جزیره ثبات سیاست بازان خودشیفته و متوهم است. الگوهای کهن و نادرفرقههای مذهبی و جنبشهای فرقهای که تاثیر اجتماعی داشتند و گاه به نهضتهای سیاسی و اجتماعی بدل شدند، ملکه فکراین دست سیاست بازان فرقه گرا ست.
قبول وپذیرش این واقعیت که فرقه گرائی و فرقه زدن ازمشکلات مهم جنبش سیاسی درمیهن مان است، راه را برای شناختِ بیشتر و دقیق تر چرائی و چکونگیِ پدیداریِ پدیده فرقه گرائی هموار میسازد. رهیافتهای روانشناسانه و جامعه شناسانه در رابطه با باور، نگرش و انگیزههای گرایش به فرقه گرائی را نشان خواهد داد و راه حل مساله و درمان اختلال را ممکن می سازد. آسیب شناسی فرقه گرائی و نقش آن برجنبش سیاسی درخارج ازکشور نیز نشان ازنقش مخرب فرقه گرائی به عنوان مانعی اساسی در راهیابی و برون رفت ازپراکندگی اپوزیسیون حکومت اسلامی درخارج از کشور و دستیابی به همگرائی و همبستگی دارد.
نقد، نفی وانحلال فرقههای سیاسی، فرقه هائی که منافع خود را برتراز منافع جامعه و مردم میدانند، میتواند راهگشا باشد، مشروط به اینکه همراه با ارائه و جایگزینیِ طرح هائی نو درعرصه فکر وعمل برای همگرائی و همبستگی سراسری وعمومی باشد. دراین میانه رهبران مادام العمر می باید دست از منابر فرقه ایِ خودساخته بردارند و راه را برای نسلی تازه نفس و جوان هموارسازند. همگرائی وهمبستگیِ فراگیر، جمع جبری حزب ها و سازمانهای سیاسی و یا ” همه با هم” خمینیستی، که منظور” همه با من” بود، نیست، “همه با همِ” خمینیستی، خدعۀ فرقه گرایانه است.
فرهنگ و اخلاقِ حزبی وسازمانی موجود، دراکثرحزبها وسازمانها ناکارآمد و نارسا ست، درنگاهی رفتارشناسانه، رفتارغیردموکراتیک وسانترالیستی وغلبه روابط و مناسبات مراد و مریدی دردرون جریانهای سیاسی فرقه گرا و در مناسبات با دیگرجریانهای سیاسی چشمگیراست.
موازی سازیهای فرقه گرایانه بیگانه با پلورالیسم سیاسیاند، تعادل سیاسی در میان احزاب و سازمان های سیاسی را بهم ریخته و بر روند همگرائی و همبستگی خدشه وارد می کنند.
نقش آموزش و آگاهی دادن در باره فرقه و فرقه گرائی، و روشنگری در باره فرقههای سیاسی موجود که با پویائی، تغییر و زایندگی بیگانهاند، در شناخت بیشتر این بلیه و حل و درمان آن مؤثر خواهد بود.
****
منبع:
0 Comments