شورای ملی تصمیم  همراه و همگام با مردم آگاه ایران، برای تحقق خواسته‌های زیر تلاش و مبارزه می‌کند. 1- گذار کامل از جمهوری اسلامی با تکیه به جنبش‌های اعتراضی مردم، گذار خشونت پرهیز با حفظ حق دفاع مشروع. 2 – حفظ تمامیت ارضی کشور با تاکید بر نظام غیرمتمرکز . 3- جدایی دین از حکومت. 4 – فراخوان عمومی برای تشکیل مجلس مؤسسان. 5 – تلاش برای برپایی نظامی دموکراتیک و انتخابی  تعیین نوع حکومت با آرای مردم. 6 –  اجرای کامل اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق‌های وابسته به آن، با تاکید بر رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و برابری جنسیتی در تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و مشارکت زنان در مدیریت جامعه، و نیز تاکید بر حفظ محیط زیست

علل شکست گروه مهسا از نگاه مشاور گروه

علل شکست گروه مهسا از نگاه مشاور گروه

شکستِ “محفل جرج تاون” و “گروه مهسا” مسئولیتی جمعی‌ست

مسعود نقره کار ـ ویژه خبرنامه گویا

پیشگفتار
من، مسعود نقره کار سخنگوی “جمعیت سوسیال دموکراسی برای ایران” و سخنگوی “شورای ملی تصمیم” همراه با یزدان شهدائی سخنگوی “شورای مدیریت گذار” و فواد پاشائی دبیرکل “حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات)” از تشکل‌های عضو ائتلاف “پیمان همکاری” به عنوان مشاور، به نشست‌های “گروه ۶ نفره مهسا” دعوت شدیم. ما، مشاوران، ۵ بار در نشست‌های گروه شرکت کردیم اما از طریق شبکه‌های ارتباطی نیز تماس‌های مشورتی و تبادل نظر داشتیم.

متاسفانه گروه مهسا عمری کوتاه داشت و از هم پاشید. جمعی که مدعی بود می‌خواهد “همبستگی ملی” ایجاد و چنین و چنان کند، ظرف چند ماه متلاشی شد. این شکست هرچند که درس‌هایی آموزنده دارد اما بیش از هرچیز به تشدید پراکندگی و ستیز بیشتر در میان اپوزیسیون حکومت اسلامی و نومیدی و یأس در داخل و خارج کشور دامن زد. برخوردهای غیرمسئولانه، سکوت و بی تفاوتی این گروه ۶ نفره نسبت به چرائی و چگونگی شکست و ارائه یک ارزیابی واقعی و مستدل، تجربه‌ای در تائید “یتیم” ماندن شکست است. روزهای خوشِ شکل گیری این گروه و جاروجنجال‌های تبلیغاتی پیرامون آن را به یاد داریم که “هزاران پدر” داشت و برایش کف زنان هلهله می‌کردند.

اما چرا این تلاش خوشبینانه که با حسن نیت آغاز شد، شکست خورد:
*

*

۱- شکل گیری خلق الساعه و مجازی
هیچ همکاری و ائتلافی، به ویژه در عرصه‌ی سیاست بدون طی کردن پروسۀ “شناخت” افراد یا تشکل‌های شکل دهندۀ آن از یکدیگر پایدار نخواهد ماند. این پروسه می‌باید بدون جاروجنجال تا رسیدن هماهنگی ضرور سیاسی، رفتاری و روانی در جمع طی می‌شد. فی البداهه شکل گرفتن محفل “جرج تاون” و “گروه مهسا” آن هم با اتکاء بیشتر به دنیای مجازی بر ناپایداری این جمع تاثیرگذار بود. عدم شناخت این افراد از یکدیگر بر بستر ویژگی جَوگیرشدن اپوزیسیون خارج کشور، که متعاقبِ هر حرکت و جنبش برآمده در داخل کشور در این ۴۵ ساله از خود بروز داده است، در افزایش شکنندگی این جمع نقش داشت.


۲- انتظارهای غیرواقعی و ذهنی
در یک گروه در حال شکل گیری اگر طرح و برنامه‌هائی ارائه شود که اجرائی‌کردن‌اش در توانایی آن گروه نباشد، و از همه بدتر برای تحقق چنین طرح و برنامه‌هائی اصرار و پافشاری شود، زنگ ریزش چنین گروهی به صدا در خواهد آمد. برای نمونه ارائه طرحی در مورد ساختار از جانب بعضی از اعضای گروه متناسب با توان جمع نبود. برخی از افراد گروه بحث‌شان این بود که “ما تشکل‌های سازمان یافته‌ی بسیاری داریم که با ما همکاری می‌کنند، آن تشکل‌ها را تقویت کنیم و جمع ما در کنار آن‌ها و به نوعی سخنگویان آن‌ها باشیم”. این مورد از نکته‌های بحث برانگیز و تا حدودی اختلاف برانگیز شد. عدم توازن مناسب وضعیت واقعی و جاری با وضعیت انتظاری شکست گروه را تسریع کرد.


۳- فقر فرهنگِ دموکراتیک و مدارا
جنبش سیاسی آزادی خواهانه و عدالت جویانه از فقر فرهنگی، فقرِ منش و روش دموکراتیک و مداراگر، تحمل منتقد و مخالف، فرقه گرائی و مطلق گرائی رنج می‌برد، فقری که راه همکاری و نزدیکی میان ما ایرانیان را سد کرده است. جمع “گروه مهسا” علیرغم حمل نام‌های “بزرگ”، از این نوع فقر رنج می‌برد. در کنار ضعف و فقر اشاره شده، یکدنگی، لج بازی و خودحق پنداری در میان برخی از اعضای ۶ نفره این گروه مانع پیشرفت کارها بود.


۴- نقش عوامل بیرونی
حرکت‌های جمعی را شخصیت‌هایی به درستی پیش خواهند برد که دارای اتکاء به نفس باشند و سریع تحت تأثیر فضاهای ساخته شده به ظاهر “دموکراتیک” اما هژمونیک با هدف تضعیف و از هم پاشیدن جمع قرار نگیرند. متاسفانه رضا پهلوی، مسیح علی نژاد و حامد اسماعیلیون از سوی هواداران خود و کسانی دیگر تحت تأثیر و فشار بودند تا خواست‌های آنان را به جمع تحمیل کنند. بارها شنیده شد، و حتی به جمع تحمیل شد که فلان کار را سریع انجام بدهیم چون خواست دوستان داخل و یا دوستان زندانی در ایران است (انتشار منشور و یا طرح‌های ساختاری)، و یا نام هایی برای افزوده شدن به جمع پیشنهاد می‌شد که بسیار زودرس و برخی ناهمخوان با جمع بودند و حضورشان فقط می‌توانست مقاصد سیاسی یک فکر و رفتار سیاسی را نمایندگی کند و بر گسترش و ژرفش تشتت دامن بزند.
این گروه به سرعت “منشور” سیاسی – نظری‌اش را منتشر کرد در حالی که بهتر می‌بود ابتدا منشوری رفتاری و آئین نامه‌ی داخلی تهیه و تصویب می‌کرد. در همین رابطه عدم دقت در تعیین الزامات و تعریف روشن از محدوده و چهارچوب فعالیت‌ها مشکل ساز شد.

۵- خروج رضا پهلوی و حامد اسماعیلیون از هم پاشیدن جمع را تسریع کرد
پس از خروج آقای رضا پهلوی از جمع، تلاش بقیه‌ی اعضا و مشاوران این بود که بدون حضور ایشان کار ادامه یابد. آقای رضا پهلوی یکی از دلایل مهم خروج خود را اعتراض به برخوردهای شخصی خانم مسیح علی نژاد اعلام کرد ضمن اینکه تأکید کرد نمی‌خواهد و نمی‌تواند کار تشکیلاتی بکند اما از این جمع و سایر جمع‌ها و تشکل‌های دموکراسی خواه حمایت خواهد کرد.
در جلسه بعدی، بدون حضور آقای پهلوی، صحبت بر سر ادامه کار “گروه” بود و همگان بر ادامه کار گروه تأکید داشتند. اما کناره گیری آقای حامد اسماعیلیون شرایط دیگری را سبب شد. همه اعضای گروه و مشاوران از آقای اسماعیلیون خواستند در جمع بماند و کار را ادامه دهد اما ایشان نپذیرفتند. بعد از خروج آقای اسماعیلیون هم هنوز جمع بر ادامه کار و ترمیم گروه تأکید داشت اما جلسات تق و لق شد و به تدریج خبر کناره گیری دیگران هم اعلام شد.

۶- ناتوان حتی در گزارش دهی
پیشنهاد ما مشاوران این بود که گروه ارزیابی‌ای از فعالیت‌های چند ماهه داشته باشد و گزارشی در مورد فعالیت گروه به مردم داده شود. همه در حرف موافق بودند اما در عمل اجماع برای ارائه یک گزارش مؤثر و یکپارچه به دلیل ناهماهنگی‌ها و اعمال انگیزه‌های فردی و سیاسی وجود نداشت.

۷- پذیرش شکست یک مسئولیت جمعی‌ست
در کنار عوامل فرهنگی، سیاسی و تاریخی، فشارها و تهدیدات عناصر و عوامل بیرون از این جمع، این گروه را منحل کرد. آنچه از نگاه من اهمیت دارد این است که پذیرفته شود مسئولیت این شکست و پیامدهای ضربه زننده‌اش با هر شش نفر است. تلاش برای مقصر تراشی و فرافکندن مسئولیت شکستِ یک کار جمعی به گردن یکی دو نفر، غیرواقعی و غیرمنصفانه است، شیوه‌ای که راه‌گشا و درس‌آموز نخواهد بود.

مسعود نقره کار
۱۵ مارس ۲۰۲۴
اورلندو – امریکا

گربه‌ی خانم کاترین و چند جمله در باره نوعی از داستان کوتاه ِ کوتاه، مسعود نقره‌ کار

گربه‌ی خانم کاترین و چند جمله در باره نوعی از داستان کوتاه ِ کوتاه، مسعود نقره‌ کار


داستان کوتاه در تقیسم بندی رایج به دو گروه تقسیم شده است: داستان کوتاه ِ بلند و داستان کوتاه ِ کوتاه.

Long Short Story
به داستان کوتاه ِکوتاه یا داستان “خیلی کوتاه ” نام‌های دیگری نیز داده‌اند:
Flash Fiction / Sudden Fiction
Micro Fiction
Micro story
Postcard Fiction
Fast Fiction
Skinny Fiction
این عنوان‌ها درحد “نام‌های دیگر” (۱) برای داستان خیلی کوتاه باقی نمانده‌اند و هرکدام می‌روند تا نوعی از داستان” خیلی کوتاه” را پایه ریزی کنند. در این میان اما “از اواخر دهه‌ی هشتاد به این سوی، همچون نام‌اش ” غیر منتظره و برق آسا ” در میان داستان نویسان و خوانندگان داستان کوتاه -لااقل در امریکا- مورد استقبال قرار گرفته و” سوکسه” پیدا کرده است.
عمرداستان های” خیلی کوتاه” به پیش ازسال‌های دهه‌ی هشتاد برمی گردد. این نوع داستان در سرتا سرجهان با مضامین و در شکل‌های مختلف خلق شده است اما گویی مشغله‌های زندگی روزمره و کوتاه شدن اوقات فراغت درکنارکم حوصله ترشدن انسان در دهه‌های اخیر بیش از پیش خود را برداستان نویسان و خوانندگان داستان تحمیل کرد ه‌اند.

اواخر دهه‌ی هشتاد پس ازبحث وجدل‌های فراوان و نظرسنجی، سکه‌ی این نام گذاری به نام نویسنده‌ی امریکایی رابرت کلی زده شد و رابرت شپارد و جیم توماس با گرد آوردن و ویرایش مجموعه هایی درمطرح تر شدن این گونه‌ی ادبی نقش ایفا کردند. (۲)

این نوع داستان کوتاه امروزه در دوره آموزشی داستان نویسی‌ی مراکز آموزشی تدریس می‌شود و مورد بحث و نقد قرار می‌گیرد.

کارهایی از جان آپداک، ریموند کارور، ران کارلسون، مارگارت اتوود، چارلز باکستر، گابریل گارسیا مارکز، الیس والکر، پم هوستون و…… در زمره‌ی این نوع داستان‌های کوتاه معرفی شده‌اند.
همچون بسیاری از گونه‌های ادبی، تعریفی جامع و مانع از این نوع داستان کوتاه داده نشده است و درباره‌ی ویژگی‌های آن نیزنظرات گونه گون وجود دارد:
محدودیت دراستفاده ازکلمات ویژگی‌ی داستان خیلی کوتاه ست، داستانی با کمترین و برگزیده ترین کلمات، می‌گویند این محدوده از ۱۰۰ کلمه تا ۱۰۰۰ کلمه است، محدوده‌ای حتی ” به اندازه‌ی زمان کشیدن یک سیگار” و یا ” تعریف داستان بر سر میز غذا”!. وقوع یک حادثه غیر منتظره و ناگهانی، حضور و عمل برق آسای یک یا چند شخصیت داستانی، یک موقعیت یا حالت غیر قابل انتظار در داستان را از دیگر ویژگی‌های این گونه‌ی ادبی بیان کرده‌اند.
در زبان فارسی نیز برای انواع داستان‌های کوتاه ِ کوتاه معادل هایی به کار برده شده است: داستانک، پاره داستان، داستان‌های ترکشی، داستان‌های برق آسا و…
برخی از داستان نویسان ایرانی نیز در یکی دو دهه‌ی اخیر در این عرصه کارهایی منتشر کرده‌اند. ملیحه تیره گل، منتقد و شاعر، در مقاله‌ای با عنوان ” داستان‌های ترکشی” همراه با برشمردن ویژگی‌های این گونه‌ی ادبی ازاین نویسندگان همراه با نمونه‌ای از کارهای‌شان، نام برده است:
” برخی ویژگی­ ها” در داستان­هایی که زیرِ عنوان «داستان­‌های ترکشی» در این جا می‌خوانید، قابل ردیابی هستند. این داستان ­ها، «زانوی غم در بغل» نگرفته ­اند؛ به روان شناسی مجال بروز نمی‌­دهند، باز، و بالقوه باقی می­ مانند؛ رفتارها یا غریزی هستند (مثل داستان­‌های «التهاب» نوشته­‌ی شیرین­دخت رادی، و «شاعر» نوشته­‌ی مسعود نقره­ کار؛ یا از سر ناچاری و گریز از موقعیت بروز کرده ­ا­ند مثل داستان­‌های «باران پشت پنجره» و «گل­‌ها را من باید می­ خریدم» نوشته­‌ی بیژن کارگر مقدم و «لحظه ­های خاکستری» نوشته­‌ی قباد مهاجرانی، یا به رؤیایی آیینی پناه برده ­اند (مثل داستان «بژی» نوشته­‌ی بهروز سیمایی)؛ و یا در حد حیرتِ سئوال باقی مانده ­اند (مثل داستان «آینه ­های مادر» نوشته ­ی الهام قیطانچی)…. ” (۳)


***********
زیرنویس، منابع و کتاب ها و مقاله های پیشنهادی:


1- http://en.wikipedia.org/wiki/Flash_fiction.

2- Sudden Fiction: American Short-Short Stories Edited by Robert Shapard and James Thomas. Layton, Utah: Gibbes M. Smith, Inc., 1986.- Sudden Fiction International: 60 Short-Short Stories Edited by James Thomas and Robert Shapard. New York-London: W. W. Norton & Company, 1989.
– Flash Fiction: 72 Very Short Stories Edited by James Thomas, Denise Thomas, & Tom Hazuka. New York-London: W. W. Norton & Company, 1992.
3- ملیحه تیره گل، معرفی داستان های ترکشی، سایت ملیحه تیره گل (سایت غرفه ی آخر)
– Fast Fiction: Creating Fiction in Five Minutes Roberta Allen. Cincinnati: Story Press, 1997.- MicroFiction: An Anthology of Really Short Stories Edited by Jerome Stern. New York-London: W. W. Norton & Company, 1996.- Short Shorts: An Anthology of the Shortest Stories Edited by Irving Howe and Illana Weiner Howe. Toronto-New York-London-Sydney: Bantam Books, 1983.- Fast Fiction: Creating Fiction in Five Minutes Roberta Allen. Cincinnati: Story Press, 1997.
– The World’s Shortest Stories Edited by Steve Moss. Philadelphia: Running Press, 1998.
-Flashes On The Meridian: Dazzled by Flash Fiction by Pamelyn Casto ——-http://www.heelstone.com/meridian/meansarticle1.html
-The Exercise of Writing Sudden Fiction” K.L.Storer
www.thewritegallery.com/writing/excercise_sudden

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


گربه ی خانم کاترین
مسعود نقره کار


زير درختِ “گُل كاغذي” چُرت مي‌زند. صداي پاي دختركِ جواني كه حاشيه‌ي خيابان مي‌دود چُرتش را پاره مي‌كند. همراه با خميازه‌اي بدنش را مي‌كشد، و به بلبلي كه روي نوك بالاترين شاخه‌ي درخت مي‌خواند نگاهي مي‌اندازد. بلند مي‌شود و سلانه سلانه به طرف خانه‌اش، خانه‌ي خانم “كاترين” مي‌رود. خانه آن سوي خيابانِ ” گذر آهو” ست.
وسط خيابان مكث مي‌كند، برمي‌گردد و باز به بلبل نگاه مي‌كند. مي‌نشيند، ولو مي‌شود و آرام غلت مي‌زند. گرماي آفتاب بهاري را نسیم لابلاي موهايش پخش مي‌كند. زيرنورِ آفتاب، رنگِ برف‌گونه‌اش برق مي‌زند. گوشِ چپ‌اش را كه به سوي صداي بلبل گرفته تكان مي‌دهد. گردن مي‌چرخاند و پشت اش را مي‌ليسد. باز همراه با خميازه‌اي بدنش را مي‌كشد.
راه مي‌افتد، روبروي خانه‌ي خانم كاترين، زير سايه‌ي درخت سرو می نشیند. چرت می زند , چشم مي‌بندد، امّا فقط براي لحظه‌اي. دست‌هاي بزرگ و زُمختِ “عبدالله گربه‌كُش” دور گردنش حلقه مي‌شود، چشم‌ها باِ پس‌زدن پلك‌ها مي‌خواهند از حدقه بيرون بيايند. عبدالله “مثلِ شصت تير” حلقه‌ي تسمه‌اي را كه دور دست ديگرش پيچیده، دور گردنِ گربه مي‌اندازد و آن را سفت مي‌كند. فشار تسمه فرصتِ نفس‌كشيدن به گربه نمي‌دهد. دهانش باز مي‌شود . دست و پا مي‌زند.
قهقهه‌ي بلند عبدالله بلبل را مي‌ترساند، مي‌گريزد. حلقه‌ي تسمه را سفت تر مي‌كند، و تسمه و گربه را دور سرش مي‌چرخاند. خودش هم با چرخش تسمه مي‌چرخد و قهقهه مي‌زند. و ناگهان تسمه را رها مي‌كند. تسمه و گربه زوزه‌كشان هوا را مي‌شكافند و به شاخه‌ي درختِ بلوطِ حاشيه‌ي زمين گُلف گير مي‌كنند. گربه بر شاخه حلق‌آويز مي‌شود و پسِ چند تكان و رعشه بي‌حركت مي‌شود. عبدالله می خندد و فرياد مي‌زند:
“حق‌ِته خوارجنده، حق‌تِه”
آقاي فيشر كه صداي قهقهه‌ي عبدالله به خيابان كشاندش، عصباني مي شود و‌ از كوره در مي‌رود :
“آخه مرد اين چه كاريه تو مي‌كني؟ اون حيوون به تو چيكار داره؟ چرا اينقدر ظالم و سنگدل هستي مرد ؟”
“واسه اينكه خوار جنده دزده، بي‌چشم و روئه، فهميدي؟ موهاشم نماز نداره، تازه شانس آورد ه سیم برق نداشتم والا خوار جنده رو زجرکش اش می کردم”
آقاي فيشر سري تكان مي‌دهد و غرولندكنان به طرف خانه مي‌رود:
“من كه زبانِ اين مرد را نمي‌فهمم، او هم زبان من را نمي‌فهمد، سروكله‌زدن ندارد”
عبداللهِ امّا ول‌كن نيست:
“برو بابا تو ديگه درکونتو بذارموش توش نره ، تو اگه آدم بودي مار و مارمولك و لاك‌پشت و خرچنگ جمع نمي‌كردي، حيوون قحطي‌يه مگه اُزگَل…”
هنوز حرفِ عبداللهِ تمام نشده كه صداي جيغِ خانم كاترين تن او و آقاي فيشر را مي‌لرزاند. خانم كاترين به گربه‌ي حلق‌آويزشده‌اش اشاره مي‌كند و فریاد می زند:
” قاتل، قاتل “
عبدالله فرارمی کند. صداي پايش گربه‌ سفيد ی را كه پاي درختِ گل كاغذي چُرت مي‌زند، بيدار مي‌كند. گربه چشم باز مي‌كند و همراه با خميازه‌اي بدنش را مي‌كشد. به بلبلي كه روي نوك بالاترين شاخه‌ي درخت مي‌خواند نگاهي مي‌اندازد، بلند مي‌شود، و سلانه سلانه به طرف خانه‌اش مي‌رود.
سال ۱۹۹۷/ اورلاندوـ امريكا

***

برگرفته از [سایت اثر]